در بهار سال گذشته، با گزارشهای شفاهی مردمان محلی نواحی شرقی کردستان از وجود نگارکندهایی در نزدیکی روستای «کَـنچَـرمی» در شمال شهر بیجار باخبر شدم. آن گفتارها به اندازهای روشنگر نبود تا بتوان تشخیص داد که آیا در آن ناحیه، با سنگنگارهای روبرو خواهیم شد یا با سنگنبشتهای. تصمیم گرفتم که پیش از سفر به منطقه، آگاهیهایی از آن بدست آورم. موضوع را با برخی از دوستان و صاحبنظران در میان نهادم. اما هیچکدام از آنان، نام و گزارشی از چنین نگارکندی را نشنیده و نخوانده بودند. در تیرماه سال ۱۳۸۴ با راهبلد جوانی از اهالی همان روستا بنام رحیم کنچرمی، موفق شدم تا به دیدار آن صخرهکند بروم و عکس و گزارشهایی مقدماتی از آن تهیه کنم. […]
سالنمای نوساخته زرتشتیان
در سالهای اخیر انبوهی از تقویمهای نوظهور که چیزی بیش از یک نام نیستند به همراه تعداد فراوانی از مبدأهای سالشماری نوساخته و جعلی پدیدار شدهاند. نامها و مبدأهایی همچون: خیامی، فریدونی، هرمزانی، آریایی، کورشی، شاهنشاهی، مادی، مهری، میترایی، هخامنشی، زرتشتی، جمشیدی و امثال آنها. عجیب است از جامعهای که در آن هر کس بخود اجازه و فرصت میدهد تا دست به چنین جعلیاتی بزند و نظامهای تقویمی و گاهشماری شناخته شده را که دستاورد دانشی دانشمندان و گاهشناسان است، چنین به سخره بگیرد و تضعیف نماید.
تقویم سنتی زرتشتیان که بازمانده یکی از تقویمهای کهن ایرانی است، امروزه در دو گونه متفاوت به نامهای «قدیم» و «شاهنشاهی» در روستاهای زرتشتینشین پیرامون یزد و کرمان، و نیز گونه دیگری از آن با نام «سالنمای دینی زرتشتی» نزد پارسیان هند و بسیاری از زرتشتیان جهان رواج دارد. هر یک از این تقویمها از نظام گاهشماری خاصی بر بنیاد سنتهای تقویمی ایرانی برخوردارند و روز نوروز و در نتیجه دیگر ایام سال در این تقویمها ثابت نیست و در طول سال طبیعی چرخان است. این دو تقویم، امروزه بسرعت در حال فراموشی و نابودی است و حتی خود زرتشتیان نیز کمتر با آن آشنا هستند. این نگارنده در مقالهها و سخنرانیهای گوناگونی، لزوم حفظ و پاسداشت آنها را بارها یادآوری کرده است.
اما کتابچهای که با نام «سالنمای دینی زرتشتیان» در یکی دو دهه اخیر تهیه و منتشر میشود، بدون لازمههایی است که بتوان نام تقویم را بر آن نهاد. هر تقویم، از چند پیشفرض در نظام محاسباتی خود برخوردار است و تابع تعریف خاصی از طول سال، نظام کبیسهگیری و مبدأ سالشماری است. […]
متن کامل دفاعیات خسرو گلسرخی و کرامتالله دانشیان
مطبوعات روز پنجم بهمنماه سال ۱۳۵۲ خبر دادند که دو روز پیش خسرو گلسرخی و یارانش در یک دادگاه نظامی محاکمه شده و به همراه کرامتالله دانشیان به اعدام محکوم شده است. این حکم در بامداد روز ۲۹ بهمن همان سال در میدان تیر پارک جنگلی چیتگر، در راه تهران- کرج اجرا شد. از روند این محاکمه، فیلمی تهیه شده بود که یکبار بطور مستقیم و ناقص در حین برگزاری دادگاه، و یکبار دیگر بطور کامل در اواخر بهمنماه سال ۱۳۵۷ از تلویزیون ایران پخش شد. آرامگاه خسرو گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در جنوب تهران است. او و کرامت دانشیان مدتی پیش از تیرباران در زندان جمشیدیه (زندان ۳۳ یا زندان دژبان واقع در پادگان دژبان مرکز در خیابان فاطمی غربی) زندانی بودند. […]
چگالی سنگهای هخامنشی تختجمشید و شوش
آگاهی از چگالی سنگهای بکاررفته در ساخت بناهای باستانی، میتواند بجز طرح احتمالاتی در زمینه ترکیبهای کانی موجود در سنگ، برای تخمین وزن سازههای سنگی مفید باشد. تخمین وزن سازهها میتواند در عملیات مرمت و بازسازی آثار و نیز در بررسی و پیبردن از شیوههای حملونقل و حتی شناسایی محل معدنهای استخراج سنگ کاربرد داشته باشد.
نگارنده این بررسی را بر روی دو نمونه از سنگهای تختجمشید و کاخ آپادانا در شوش انجام داده است. هر دوی این نمونهها از میان سنگهای متداول خاکستریرنگ که در ساخت ستونها، سرستونها و جرزهای دیوارها بکار رفتهاند، انتخاب شده است.
این سنگها از جنس «کلسیت»(CaCo3) هستند که یکی از مهمترین سنگهای آهکی بشمار میروند و از کربنات کلسیم تشکیل شدهاند. هر چند که سنگهای کربنات کلسیم میتوانند متبلور یا بیشکل باشند، اما نگارنده تاکنون به نمونهای از سنگهای بیشکل در تختجمشید و شوش برخورد نکرده و همگی متبلور بودهاند. نمونههایی از سنگهای کلیست غیر متبلور در مشهد مادرسلیمان دیده شده است که البته پرداختی همطراز با دیگر نگارکندهای هخامنشی نداشتند. در درجهبندی سختی کانیها برای کلیست عدد ۳ در نظر گرفته شده است و در نتیجه جزو سنگهای نرم دانسته میشوند. […]
سنگنبشته رباطک
کشف سنگنبشته رباطک به چندین پرسش دیرینه در زمینه مطالعات کوشانی، پاسخ داد. به موجب این کتیبه دانسته میشود که کوشانیان زبان خود را به نام «اَریئَئو» (Ariao) میشناختهاند و آن نیای زبان فارسی یا دری است که گویا «دری» گونه تغییریافته تلفظ واژه «اَریئَئو» باشد. نام دری برای این زبان از دو پاره «دْ» و «اَری» ساخته شده که بخش نخستینِ آن، حرف معرفه متداول در بسیاری از زبانهای هندواروپایی، و بخش دوم آن به مفهوم آریایی/ ایرانی است. حرف معرفه «دْ» هنوز نیز در زبان پشتو/ پشتون زنده است و برای مثال نام کشور افغانستان را به شکل «دْ افغانستان» تلفظ میکنند. حرکت ساکنِ این حرف در زمانی که قابلیت اعاده آوای ساکنِ آغازین در زبان مردم فروکش کرد، تبدیل به فتحه شد.
زبان اَریئَئو و گونه تحولیافته آن بنام دری/ فارسی، زبان همگانی مردمان سرزمینهای فلات ایران بوده و منظور از «فارس»، تنها ناحیه فارس در جنوب ایران نیست؛ بلکه دلالت بر تمامی سرزمینهای ایرانی دارد. این زبان در شکل نخستین و سپسین خود در گسترهای پهناور از فلات غرب ایران (در آناتولی و کرانههای فرات تا هند و پنجاب و آسیای میانه رواج داشته و مفهوم بوده است.
نامبرداری از خدایان و ایزدان بزرگ و کهن در متن سنگنبشته و آرزوی خوشنودی آنان، نشاندهنده مدارای دینی کوشانیان و احترام و پاسداشت آنان در برابر همگی دینهای ایرانی و غیر ایرانی است. همزیستی و تجمیع ایزدان و دوری از تبلیغ و تأیید منحصرانه یک دین خاص، نشانگر تنوع دینی و فرهنگی، و شاخصی برای درک قدرت و تواناییهای یک جامعه بالنده و کمال فرهنگی آن است.
فرماننامه کنیشکه در رباطک، این بحث دیرینه در باره خاستگاه قومیتی و فرهنگی، و باورداشتهای کوشانیان و «یوئِـجی»ها را پایان داد. امروزه میدانیم که کوشانیان هیچگونه پیوستگی و وابستگی با قبیلههای بادیهنشین آلتاییِ آسیای میانه شرقی نداشته و دارنده تبار، فرهنگ، دین و زبان همین سرزمین بودهاند. […]
درباره اخترباستانشناسی
اخترباستانشناسی یا باستانستارهشناسی Archaeoastronomy دانشی نوین و میانرشتهای از علوم باستانشناسی، ستارهشناسی و مردمشناسی/ فرهنگشناسی قومی Anthropology/ Ethnology است که به بررسی تأثیر و نفوذ پدیدههای کیهانی و حرکات اجرام آسمانی بر روی هنرها، آیینها، ادیان، باورداشتها و دیگر پدیدههای فرهنگی مردمان باستان میپردازد.
دانش اخترشناسیباستانی Historical Astronomy که به بررسی تاریخی علم نجوم/ هیئت میپردازد، علیرغم برخی کارکردها و حوزههای مطالعاتی مشترک با اخترباستانشناسی، شاخه پژوهشی متفاوت و مستقلی است.
اخترباستانشناسی، زیرشاخهها و گرایشهای گوناگونی دارد که در آن میان میتوان از اسطورهشناسی کیهانی Cosmological Mythology، اخترقومشناسی Ethnoastronomy و معماری نجومی Astronomical Architecture نام برد. مطالعه و بررسی در نظامهای گاهشماری و زمانسنجی و ابزارهای آن در دوران باستان نیز از حوزههای پژوهشی اخترباستان شناسان بشمار میرود. […]
نقدی بر مقاله زادروز فردوسی
مقالهای به نام «زادروز فردوسی» نوشته آقای دکتر علیرضا شاپور شهبازی در کتاب «نمیرم ازین پس که من زندهام» (دانشگاه تهران، ۱۳۷۴، صص ۲۷۳- ۲۸۱)، منتشر شده است. این کتاب دربردارنده مجموعه مقالههای کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (هزاره تدوین شاهنامه) بوده که در دیماه سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران برگزار شده است. این مقاله پیش از آن نیز در شماره ۱۳۴ مجله خاورشناسی آلمان (ZDMG) به سال ۱۹۸۴؛ و نیز در شماره ۳-۱ دوره دوازدهمِ مجله «آینده» در فروردین- خرداد سال ۱۳۶۵ منتشر شده است. به اظهار مؤلف (در زیرنویس یکم همان مقاله)، کنگره فردوسی این متن را بااهمیت دیده و صلاح دانسته است که در آغاز خطابههای کنگره خوانده شود.
مؤلف مقاله در نوشته نُه صفحهای خود که نزدیک دو صفحه آن به موضوع روزِ زایش فردوسی اختصاص دارد، کوشیده است تا زادروز فردوسی را «بطور قاطع» در روز جمعه سوم دیماه سال ۳۰۸ یزدگردی برابر با روز جمعه سوم ژانویه سال ۹۴۰ میلادی تثبیت کند.
از آنجا که این مقاله با روش تحقیقی نادرست، محاسبههای اشتباه، سکوت در برابر نکتههای لازم به توضیح، و حتی با تصرف در متن شاهنامه به نگارش در آمده است؛ نقد و تحلیلی در باره آن به منظور جلوگیری از بهمریختگی بیشتر واقعیتهای شاهنامه و زندگی فردوسی، لازم به نظر میآید. […]
اسامه:نگاهی به رنجهای بی پایان و دیرین دختران در سرزمینهای افراطگرا
فیلم «اسامه» ساخته «صدیق برمک» فیلمساز و هنرمند ارزنده افغانستان، تنها قصه درد و رنج دختران افغانستان طالبانی نیست. اسامه، سرگذشت همیشگی و تکرارشونده دختران همه سرزمینهای افراطگرا و همه تاریخ بشریت از پایان عصر نوسنگی تاکنون است. اسامه، نه تنها رنجنامه یک دختر، که دردنامه هر انسان و قصه تباهی هر میهن، هر آبادی و آبادانی، و هر سرزمینی است.
اسامه میترسد. از همه چیز و همه کس. جامعه پیرامون او از صدای ویرانگری، نفیر جنگ و گلوله، استغاثه زنان، بیماران بی پناه، و فشارها و محدودیتها و محرومیتها لبریز شده است. دستان پناهجوی اسامه، همواره دامن مادر را چنگ زده و چشمان نگران و مصیبدیدهاش در انتظار رنج و ستمی دیگر.
اسامه، فقط در آغوش مادربزرگ آرام میگیرد. بر زانوان خشکیدهاش میخسبد و گیسوان بلندش را به میان پنجههای تکیده مادربزرگ فرو مینهد. مادربزرگ، گیسوان او را مینوازد و میبافد و با گفتار دلنشینش از روزگار سخت و سیه باز میگوید. روزگاری که در آن میباید گیسوان نازنین دخترک را با قیچی ببرد تا اسامه پسرنما بتواند در میان آدمیخواران زنده بماند. بریدن گیسوان دختری که هزاران سال در آغوش هزاران مادربزرگ، به چهل رشته بافته شده و بر هر رشته، گلی نهاده شده، با قیچیای بزرگ و سنگین شدنی است و صدیق برمک نیز چنین میکند. دخترک، گیسوان بافته و بریده شده خود را به گلدانی میکارد و آبش میدهد. […]
آبان یشت
مهر یشت یا میترا یشت، دهمین یشتِ اوستا و از لحاظ مضمون پس از فروردین یشت، کهنترین بخش آن است. این یشت در بزرگداشت و ستایش ایزد بزرگ و کهنِ ایرانی به نام «مهر» یا «میترا» (در اوستا «میثْرَه») ایزد پیمان، فروغ و روشنایی سروده شده که نام او در «گاتها»ی زرتشت نیز یکبار آمده است. مهر یشت از نگاه اشارههای نجومی و باورهای کیهانی از مهمترین و نابترین بخشهای اوستا است. مهر یشت، پیماننامه ایزد کهن ایرانی، و نیایشنامه فراگیرترین و تأثیرگذارترین آیین و دین ایرانی است.
مهر یشت دارای ۳۵ بخش یا کرده و ۱۴۶ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱ تا ۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۸ تا ۲۱، ۲۳، ۲۴، ۲۸ تا ۳۴، ۳۷، ۴۱، ۴۸ تا ۵۹، ۷۲ تا ۷۴، ۸۳ تا ۹۴، ۹۸ تا ۱۰۳، ۱۰۵ تا ۱۱۱، ۱۱۴ تا ۱۲۲، ۱۲۶، ۱۳۷ تا ۱۳۹، ۱۴۴، ۱۴۶.
مهـر یشت در متن اصلی به نظم سروده شده و کهنترین شعر بدست آمده ایرانی است. این یشتِ دلکش، سرشار از نیروی شاعرانه و سرچشمه سرودهایی در وصف پهلوانی به شمار میرود. «میتْرَه» یا «مهر» در اصل به معنای دوستی و محبت بوده اما بعدها به خورشید و نور آن نیز اطلاق شده که در دوران سرایش مهر یشت چنین باوری در میان نبوده است و همانگونه که در بند ۱۳ خواهیم دید، آشکارا بین مهر و خورشید تفاوت قائل شده است.
اشارههای جغرافیایی موجود در مهر یشت نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و نواحی پیرامون رود «آمو» (آمودریا) بوده است. اشارههای متعدد در مهر یشت نسبت به تقسیمات کشوری و دادگری، نشانه وجود سرزمین و جامعهای منظم، منسجم و قانونمند است. […]
مهر یشت/ میترا یشت
مهر یشت یا میترا یشت، دهمین یشتِ اوستا و از لحاظ مضمون پس از فروردین یشت، کهنترین بخش آن است. این یشت در بزرگداشت و ستایش ایزد بزرگ و کهنِ ایرانی به نام «مهر» یا «میترا» (در اوستا «میثْرَه») ایزد پیمان، فروغ و روشنایی سروده شده که نام او در «گاتها»ی زرتشت نیز یکبار آمده است. مهر یشت از نگاه اشارههای نجومی و باورهای کیهانی از مهمترین و نابترین بخشهای اوستا است. مهر یشت، پیماننامه ایزد کهن ایرانی، و نیایشنامه فراگیرترین و تأثیرگذارترین آیین و دین ایرانی است.
مهر یشت دارای ۳۵ بخش یا کرده و ۱۴۶ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱ تا ۳، ۵، ۶، ۸، ۹، ۱۸ تا ۲۱، ۲۳، ۲۴، ۲۸ تا ۳۴، ۳۷، ۴۱، ۴۸ تا ۵۹، ۷۲ تا ۷۴، ۸۳ تا ۹۴، ۹۸ تا ۱۰۳، ۱۰۵ تا ۱۱۱، ۱۱۴ تا ۱۲۲، ۱۲۶، ۱۳۷ تا ۱۳۹، ۱۴۴، ۱۴۶.
مهـر یشت در متن اصلی به نظم سروده شده و کهنترین شعر بدست آمده ایرانی است. این یشتِ دلکش، سرشار از نیروی شاعرانه و سرچشمه سرودهایی در وصف پهلوانی به شمار میرود. «میتْرَه» یا «مهر» در اصل به معنای دوستی و محبت بوده اما بعدها به خورشید و نور آن نیز اطلاق شده که در دوران سرایش مهر یشت چنین باوری در میان نبوده است و همانگونه که در بند ۱۳ خواهیم دید، آشکارا بین مهر و خورشید تفاوت قائل شده است.
اشارههای جغرافیایی موجود در مهر یشت نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای جنوبی آسیای میانه و شمال افغانستانِ امروزی و نواحی پیرامون رود «آمو» (آمودریا) بوده است. اشارههای متعدد در مهر یشت نسبت به تقسیمات کشوری و دادگری، نشانه وجود سرزمین و جامعهای منظم، منسجم و قانونمند است. […]
رام یشت
بهرام یشت چهاردهمین یشت اوستا به شمار میرود. این یشت در بزرگداشت و ستایش «بهرام» ایزد بزرگ پیروزی و رزمآوری و شکننده یورش آورندگان، سروده شده است. «بهرام» در متون پهلوی به گونه «وَرَهْران» یا «وَرَهْرام» و در اوستا به صورت «وِرِثْـرَغْـنَـه» آمده است. بهرام یشت از بخشهای رزمی اوستا به شمار میرود و ترجمه دقیق آن به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله ابراهیم پورداود کاری دشوار است.
بهرام یشت دارای ۲۲ بخش یا کرده و ۶۴ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱، ۵، ۶، ۸، ۱۰، ۱۴، ۱۶، ۱۸، ۲۲، ۲۴، ۲۶، ۳۴، ۳۵، ۴۲ تا ۶۴ .
«بهرام»، همچنان که امروزه نیز به همین نام خوانده میشود، نام ستاره یا به تعبیر امروزی، سیاره سرخ رنگ «بهرام» یا «مریخ» است. برخی از محققان چند بند نخستِ بهرام یشت که در آنها بهرام به کالبدهای گوناگون در میآید را به حرکت سیاره «بهرام» در صورتهای فلکی منطقهالبروج پیوند دادهاند. اما به گمان نگارنده چنین اشارههایی در بهرام یشت- همانگونه که نمونه مشابه دیگری از آنرا در تِشتَر یشت هم دیدهایم- ارتباط مستقیمی با صورتهای فلکی منطقهالبروج یا برجهای دوازدهگانه ندارد. چرا که نه تعداد آنها، نه نام آنها، نه ترتیب آنها، نه ویژگیهای آنها، هیچکدام شباهتی به برجها ندارند. و تغییر نام برجها در طول زمان نیز به این سرعت و با این تعداد زیاد انجام نشده است. […]
بهرام یشت
بهرام یشت چهاردهمین یشت اوستا به شمار میرود. این یشت در بزرگداشت و ستایش «بهرام» ایزد بزرگ پیروزی و رزمآوری و شکننده یورش آورندگان، سروده شده است. «بهرام» در متون پهلوی به گونه «وَرَهْران» یا «وَرَهْرام» و در اوستا به صورت «وِرِثْـرَغْـنَـه» آمده است. بهرام یشت از بخشهای رزمی اوستا به شمار میرود و ترجمه دقیق آن به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله ابراهیم پورداود کاری دشوار است.
بهرام یشت دارای ۲۲ بخش یا کرده و ۶۴ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱، ۵، ۶، ۸، ۱۰، ۱۴، ۱۶، ۱۸، ۲۲، ۲۴، ۲۶، ۳۴، ۳۵، ۴۲ تا ۶۴ .
«بهرام»، همچنان که امروزه نیز به همین نام خوانده میشود، نام ستاره یا به تعبیر امروزی، سیاره سرخ رنگ «بهرام» یا «مریخ» است. برخی از محققان چند بند نخستِ بهرام یشت که در آنها بهرام به کالبدهای گوناگون در میآید را به حرکت سیاره «بهرام» در صورتهای فلکی منطقهالبروج پیوند دادهاند. اما به گمان نگارنده چنین اشارههایی در بهرام یشت- همانگونه که نمونه مشابه دیگری از آنرا در تِشتَر یشت هم دیدهایم- ارتباط مستقیمی با صورتهای فلکی منطقهالبروج یا برجهای دوازدهگانه ندارد. چرا که نه تعداد آنها، نه نام آنها، نه ترتیب آنها، نه ویژگیهای آنها، هیچکدام شباهتی به برجها ندارند. و تغییر نام برجها در طول زمان نیز به این سرعت و با این تعداد زیاد انجام نشده است. […]
هوم یشت
هوم یشت در درون یسناها جای داده شده است و از یسنای ۹ تا ۱۱ را در بر میگیرد، هر چند که یشت بیستم اوستا نیز با نام هوم یشت نامیده میشود، اما تنها چند بندِ هوم یشت اصلی را در بر دارد. این یشت در بزرگداشت و ستایش گیاه همیشه سرسبزِ «هوم» که در اوستا با نام «هَـئـومَـه» (در سانسکریت «سَئومَه») آمده، سروده شده است.
هوم یشت در ۳ هات «یسنا» و ۷۱ بند جای داده شده است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبـارتند از بندهای ۱، ۲، ۱۲ تا ۱۵، ۲۴، ۲۶، ۲۷، ۲۹ تا ۳۲ از یسنـای نهـم؛ ۱، ۲، ۵ تـا ۱۰، ۱۲ تـا ۱۶، ۱۸، ۱۹ از یسنـای دهـم؛ و بـه احتمال همه هجده بندِ یسنای یازدهم.
«هوم» درختچهایست همیشه سرسبز که در باورهای ایرانی به عنوان سرور و رد گیاهان شناخته میشده و از افشره آن نوشیدنیای فراهم میساختند. «هوم» را در ناحیههای مختلف با نامهای گوناگونی می شناسند: «ریش بز»، «اُرمَک»، «کُشْک» (در دشت جوین خراسان)، «اَلْتَه»، «مادِرَخ» (در بدخشان افغانستان)، «خوم» (در ناحیه پَنجکَت تاجیکستان) و «شَرَپَّـه» (در بالا آب زرافشان و یغناب). […]
تشتر یشت
تِـشْـتَـر یشت که تیشْـتَـر یشت و تیر یشت نیز نامیده میشود، هشتمین یشت اوستا است. این یشت در بزرگداشت و ستایش پر فروغترین و درخشانترین ستاره آسمان که همانا ستاره «تِشْتَر» باشد، سروده شده و یکی از دلکشترین بخشهای اوستاست.
تشتر یشت دارای ۱۶ بخش یا کرده و ۶۲ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱ تا ۲۹، ۴۱، ۶۲، ۷۱ تا ۱۲۹، ۱۳۹ تا ۱۴۲، ۱۵۲؛ و نیز افزودگیهایی در بندهای ۵۴، ۵۶، ۱۵۵، ۱۵۷، ۱۵۸.
ستاره «تِشْـتَر» نامهای گوناگونی دارد: «شباهنگ»، «شِعرای یمانی» و «تیـر» که این نام اخیر به سیاره «عُطارِد» نیز گفته میشود. «تِشْـتَر» پُر نورترین ستاره آسمان است و در صورت فلکی «سگ بزرگ» (کَلب اکبر) قرار دارد.
امروزه نخستین طلوع بامدادی این ستاره در مردادماه اتفاق میافتد. اما در زمان سرایش تیر یشت، نخستین طلوع بامدادی این ستاره در حدود اوایل تابستان بوده است که نام ماهِ «تیر» نیز از همین واقعه گرفته شده است. این ستاره مانند دیگر ستارههای آسمان، هر شب مقداری بالاتر میآمده است تا اینکه در میانههای بهار در افق غربی فرو میرفته و از دیده پنهان میشده است. به دلیل اینکه بالا آمدن ستاره «تِشْـتَر» با افزایش بارندگی و پایین رفتن این ستاره با کاهش بارندگی توأم بوده است، بین این ستاره و بارندگیهای فراوان ارتباطی احساس شـده است کـه در سراسر این یشت به این باور اشاره شده است. […]
زامیاد یشت
زامیاد یشت، نوزدهمین یشت اوستا با نامهای کیان یشت و خْوَرِنَه یشت به معنای یشتِ ویژه «خْوَرِنَه» یا «فَـرّ»، نیز نامیده شده و در بزرگداشت و ستایش «فَـرِّ کیانی» سروده شده است.
زامیاد یشت دارای ۱۵ بخش یا کرده و ۹۶ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۷، ۹، ۱۳، ۱۵ تا ۱۸، ۵۳، ۵۴، ۵۷، ۵۸، ۶۰، ۶۱، ۶۳، ۶۴، ۷۸ تا ۸۷، ۹۲ تا ۹۵.
اشارههای جغرافیایی موجود در زامیاد یشت نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای شرقی ایران و به ویژه نواحی پیرامون دریاچه «هامون»، (زابلستان/ سیستان/ نیمروز) بوده است. زامیاد یشت از بخشهای آهنگین و منظوم و رزمی اوستا و از منابع با اهمیت در بررسی نامهای جغرافیایی و نامهای کسان در ایران باستان به شمار میرود.
در باره «فـرّ» باید گفت که به فروغی ایزدی گفته میشود که به هر کس بخشیده شود، او شایسته و برازنده سروری و سالاری و برتری خواهد بود. همانگونه که ثعالبی نیز از آن با تعبیر «پرتو خوشبختی خدایی» یاد میکند. «فَـرّ» در نگارهها به صورت پرتوها و گاه هالهای از نور بر دورِ سرِ مقدسان و پادشاهان، نشان داده میشود.
در اینجا چنین پرسشی پیش خواهد آمد که چه رویدادی در طبیعت، خاستگاه اصلی «فَـرّ» و باورهای منسوب به آن بوده است؟ به گمان نگارنده، «فَـرّ» عبارت است از پرتوهای زرین و درخشان و با شکوه خورشید که پیش از طلوع و پس از غروب دیده میشود. پیش از طلوع خورشید، این پرتوها از پشت کوههای شرق ایران بر میدمند و در واقع کوهها نخستین دارنده «فَـرّ» به شمار میروند و همانگونه که در زامیاد یشت و دیگر آثار ایرانی دیدهایم، بین «فَـرّ» و کوه ارتباط و پیوندی عمیق وجود دارد و میدانیم که کوه، خود به دلیل برافراشتگی به سوی آسمان و دارندگی سرچشمه آبها و رودها و بردمیدن خورشید از پشت آن و گردش ستارگان بر بالای آن، واسطه و پیوند دهنده بین انسان و خدا یا واسطه بین جهان خاکی با جهان مینوی است؛ ویژگیهایی که «فَرّ» نیز از آن برخوردار است. اما پس از غروب خورشید، این پرتوها از نگاه سرایندگان زامیاد یشت، در پشت آبهای دریا فرو میرود (خواه دریای مازندران و خواه دریاچه هامون). در زامیاد یشت نیز خواهیم دید که آرامگاه «فَـرّ» در دریای فراخکرت است و همه خواستاران او برای به دست آوردنش به دریا میجهند. […]
اشی یشت/ ارت یشت
اَرْتْ یشت که اَرْدْ یشت و اَشی یشت نیز نامیده میشود، هفدهمین یشت اوستا بشمار میرود. این یشت در بزرگداشت و ستایش «اَرْت» یا «اَشی»، ایزد بانوی دارایی و فراوانی و نگاهبان شکوفههای بهاری سروده شده است و یکی دیگر از زیباترین بخشهای اوستاست. این نام در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده است. اَرْت یشت دارای ۱۰ بخش یا کرده و ۶۲ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالیِ جدیدتر عبارتند از بندهای ۲، ۳، ۵، ۱۵ تا ۲۲، ۴۴ تا ۶۲.
به گمان نگارنده، پیش از اینکه «اَشی» نامی باشـد برای ایزدبانوی دارایی و توانگری و فراوانی، نامی بوده است برای صورت فلکیِ پُر نور و پیرا قطبیِ «کرسینشیـن» (خداوند کرسی/ ذاتالکرسی)، که به پیکر دختر زیبایی تصور میشده است که بر کرسی یا چارپایهای نشسته است. در مهر یشت هم دیدیم که این صورت فلکی از یاران «میترا/ مهر» دانسته میشد. برخی از ستارههای این صورت فلکی در دوران گذشته بسیار پر نورتر از امروز بودهاند و حتی «اَبَرنواخترانی» نیز در آن دیده شدهاند. یکی از این ابرنواختران، ستاره «تیکو» است که در حدود چهارصد سال پیش ناگهان به اندازهای نورانی شد که حتی در روز روشن هم دیده میشد. […]
فروردین یشت
فروردین یشت یا فْـرَوَشی یشت، سیزدهمین یشت اوستا و از لحاظ مضمون کهنترین بخش آن به شمار میرود. این یشت در بزرگداشت و ستایش فَـرْوَهَرِ «پیروان نظام هستی» یا «اَشَوَنان» سروده شده است و یکی از دلکشترین و با اهمیتترین بخشهای اوستاست.
فروردین یشت دارای ۳۱ بخش یا کرده و ۱۵۸ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱ تا ۲۹، ۴۱، ۶۲، ۶۳، ۷۱ تا ۱۲۹، ۱۳۹ تا ۱۴۲، ۱۵۲، ۱۵۸؛ و نیز افزودگیهایی در بندهای دیگر که در این گزارش از متن اصلی کنار گذاشته شدهاند، اما ممکن است افزودههای کوتاه دیگری در میان برخی بندها باقی مانده باشد.
«فَـرْوَهَـر»، «فْـرَوَهْـر»، «فَـرَوَهْـر»، «فُـرُوهَـر» و یا «فَـرَوَشی»، در باورهای ایرانی یکی از نیروهای مینوی وجود آدمی و همه دیگر آفریدگان است. «فروهر» پیش از آفرینش تن و پس از آن نیز همچنان به هستی خود ادامه میدهد و همیشه و همواره به راه نیکی و نیکاندیشی فرمان میدهد. به نظر میآید که در باورهای کهن، فروهر همان «روان نیاکان» بوده است که در زمانهای جدیدتر شخصیتی جداگانه یافته است. آقای پرویز رجبی در کتاب «جشنهای ایرانی» (ص ۱۲) «فْـرَ» را به معنای «پارا» و «پیشین» (با فَـرّ اشتباه نشود) و «وَهَـرْ» را به معنای «باور» گرفته و در مجموع بدرستی «فروهر» را به معنای «باور پیشین» دانستهاند.
چنانکه در این یشت ملاحظه میشود دامنه تواناییهای «فَـرْوَهَـر»ها بسیار گسترده و بزرگ است؛ قدرت «فَرْوَهَر»ها گاه بیشتر از بزرگترین ایزدان و حتی یاری دهنده به خودِ اهورامزدا هستند. نظام آفرینش و پایداری آسمان و استواری زمین و بارش بارانهای حاصلخیز و رویش گیاهان سرسبز و وزش بادهای ابرآور و گردش خورشید و ماه و ستارگان و پیروزی در میدان کارزار و درمان ناخوشیها و همه سامان گیتی، از فَـرّ و شکوه و خواست آنان است. […]
اوستای کهن، همراه با فرضیههایی پیرامون نجومشناسی بخشهای کهن اوستا
کتاب «اوستا»، کهنترین مجموعه نوشتارهای ایرانیان، بارها و بارها دچار آسیبهای زمانه شده و در هنگامه جنگها و ناآرامیها، دچار آشفتگی گردیده است. اما اگر منصفانه قضاوت کنیم نباید این نکته را نیز فراموش کرد که بخشهای شایان توجهی از اوستا بر اثر بیتوجهی خود ما ایرانیان از بین رفته و به دست فراموشی سپرده شده است. از آثار ابوریحان بیرونی و دیگر نویسندگانِ همزمان او به درستی دریافته میشود که بخشهایی از اوستا که امروزه در دسترس نیستند، در زمان آنان موجود بوده و ایشان در نوشتارهای خود به آن استناد کردهاند. از سوی دیگر این نکته را نیز نباید نادیده انگاشت که اوستا مجموعهای از نوشتارهای گوناگون بوده است و بخشهایی از این نوشتارها که رویکردی علمی و دانشی داشتهاند –بر اثر بیتوجهی عمومی- زودتر از بخشهای دینی که بیشتر مورد توجه همگان قرار میگیرد، از بین رفته و فراموش شدهاند.
آسیبهای وارد شده به کتاب اوستا، تنها شامل بخشهای از بین رفته نمیشود؛ بلکه اضافات و تغییرات عصر ساسانی نیز از جمله این آسیبها به شمار میرود. این تغییرات به منظور تطبیق متن اوستا با اعتقادات نوساخته دینی زرتشتی ساسانیان- که تفاوتی قابل ملاحظه با آیین زرتشت داشته- به عمل آمده است. […]
راهنمای زمان جشنها و گردهماییهای مردمی ایران
بررسی جشنهای ایرانی و زمان برگزاری آنها نشاندهنده ویژگیهایی مشترک در میان همه آنهاست. نخست اینکه تقریباً همگی در پیوند با پدیدههای طبیعی و کیهانی و اقلیمی هستند و به همین دلیل کوشش شده است تا زمان برگزاری آنها هر چه بیشتر با تقویم طبیعی منطبق باشد.
دوم اینکه تقریباً هیچکدام برگرفته از دستورهای دینی نیستند. با اینکه همواره پیروان ادیان گوناگون تلاش کردهاند که برخی از آنها را مراسم دینی خود معرفی کنند؛ اما نمیتوان آنها را متعلق به هیچ دینی دانست.
سومین ویژگی گردهماییها و مراسم ایرانی در این است که با سرور و شادی همراه هستند و غم و مویه در آنها جایی ندارد. حتی مراسم عید «بمو» در میان مانویان که اتفاقاً همزمان با روز جانباختن مانی بوده، همراه با سرود و شادی برگزار میشده است.
چهارمین ویژگی جشنها و مراسم ایرانی در احترام و پاسداشت همه مظاهر طبیعت است. در هیچکدام آیینهای ایرانی اثری از خشونت و بدرفتاری نسبت به گیاهان و حیوانات دیده نمیشود. بلکه حتی با آیینهایی همراه است که به انگیزه پاکیزگی و پاسداری از محیط زیست برگزار میشود. بگذریم از اینکه امروزه، روز سیزدهبدر، براستی روز سوگ طبیعت و تخریب و تباهی و آلودگی آن شده است. بر این باورم که برای ایزد بانوی زمین، روز سیزدهبدر غمانگیزترین روزهای سال است.
ویژگی پنجم، پیوند ناگسستنی جشنهای ایرانی با آتش است. حتی اگر آن جشن پیوند چندانی با آتش نداشته باشد، اما عموماً اخگری کوچک به آن رسمیت و تقدسی بیشتر میبخشد.
ششمین ویژگی عمومی جشنها و مراسم ایرانی چنین است که با زادروز یا سالمرگ کسی در پیوند نیست و آنگونه که از متون کهن همچون شاهنامه بر میآید، برای ایرانیان زادروز کسی اهمیتی فراوان نداشته و به ندرت آنرا ثبت میکردهاند؛ چرا که هر کسی در روزی زایش یافته و در روزی در میگذرد. آنچه برای ایرانیان با ارزش بوده و آنرا ثبت کرده و گاه جشن میگرفتهاند، «انجام کاری بزرگ» بوده است که نمونههای آنرا در شاهنامه فردوسی میبینیم. میدانیم که فردوسی نیز تنها به ثبت زمانِ پایانِ کار بزرگ خود که همانا «سرایش شاهنامه» باشد، بسنده کرده و از یادآوری صریح زادروز خود خودداری کرده است.
هفتمین ویژگیهای عمومی در گستردگی مراسم است. ایرانیان جشنها و آیینهای میهنی خود را به گونهای یکپارچه و با همبستگی و همزیستی شگفتانگیزی برگزار کرده و تفاوتهای قومی و دینی و زبانی را عامل بازدارنده این یگانگی نمیدانستهاند. آیینهای ایرانی متعلق به همه ایرانیان است و همه برای نگاهبانی از آن کوشیدهاند. کسانی که با تعصبهای نابجای دینی یا قومی نقش خود در پاسداری فرهنگ ایران بیشتر از دیگران میدانند، به این همبستگی باشکوه مردمان ایرانی آسیب میزنند. […]
زمین سوخته: جزیره مسموم و اقلیم ایران
جزیره «وُزروژدنیه» (Vozrozhdeniya) بزرگترین جزیره دریاچه خوارزم (آرال) است که در میان این دریاچه جای دارد. از پیوند عمیق و دیرینه این دریاچه و سرزمین خوارزم با سرزمینهای ایرانی و فرهنگ آن، در اوستا، متون پهلوی، کتیبههای هخامنشی و متون تاریخی، جغرافیایی و ادبیات فارسی به فراوانی سخن گفته شده و نیازی به بازگویی دوباره […]
آیین قالیشویان اردهال: بازماندی کهن از جشن تیرگان و آرزوی باران
آیینها و باورداشتهای مقدس، همواره برای مردمان باورمند بدان، به عنوان یک اصل مقدس و گرامی زنده میمانند و در کشاکش رویدادهای زمانه و هنگامههای گوناگون، تنها از شکلی به شکل دیگر در میآیند و یا وجه تسمیه خود را تغییر میدهند. نیایشگاهها، زیارتگاهها و هرگونه مکان مقدس دیگری نیز به همین گونه و در گذر زمان و بنا به مصلحتها، پارهای تغییرات در نام و آیینهای وابسته به آن انجام میشود، اما تقدس خود را حفظ میکنند. از همین روی است که بسیاری از کلیساها در اروپا بر جایگه نیایشگاههای میترایی برساخته شدهاند و بسیاری از مساجد و امامزادهها در ایران، جایگاه آتشکدهها و دیگر نیایشگاههای کهنتر بودهاند و همان آتشکدهها نیز خود بر روی بازماندههای دیگری از نیایشگاههای پیروان و باورمندان به میترا و آناهید و تشتر و دیگران سر بر کشیده بودند.
امروزه در اردهال کاشان به پیروی از رسمی کهن آیینی به نام «قالیشویان» برگزار میشود که از برخی ویژگیها و شیوههای برگزاری مراسم، پیوند آن با آیینهای جشن تیرگان، ستایش تشتر/ تیر و یا دعای باران به دیده میآید.
«مشهد اردهال» در ۴۰ کیلومتری غرب کاشان و در کنار راهی است که از راوند به سوی دلیجان میرود. در این محل بنای امامزاده سلطان علی بن محمد باقر قرار دارد که قدمت آن به سده ششم هجری میرسد و در طول زمان، به ویژه در عصرهای صفوی و قاجار، بناها و آرایههای معماری گوناگونی بر آن افزوده شده و هنوز هم میشود. بنای نیایشگاه بر کنار یک خشکرود و در نزدیکی دره و گردنههای کوه «اردل» واقع است و تکیه بر جبهه جنوبی کوهی نه چندان بلند دارد. در روستا و دشت پیرامون، بازماندههای قلعهها، امامزادهها، درختان کهنسال و دیوارهای بزرگ و کهن فراوانی به چشم میخورد که نشانهای از گذشته پر رونق آن ناحیه هستند. […]
اعلام خطر برای چارتاقی نیاسر کاشان
این نوشتار، در اصل نامهای سرگشاده بوده است که در تیرماه سال ۱۳۸۴ و پس از رویدادهای تلخی که برای چارتاقی نیاسر پیش آمده بود، نوشته شد و در همان زمان برای شماری از مسئولان محلی و کشوری همچون ادارههای میراث فرهنگی نیاسر، کاشان، اصفهان و مرکز؛ و نیز بخشداری نیاسر، فرمانداری کاشان، استانداری اصفهان و پژوهشکده باستانشناسی فرستاده شد و در بسیاری از مطبوعات و رسانههای گروهی مانند روزنامههای شرق، ایران، کیهان، ماهنامه معمار و خبرگزاری میراث فرهنگی ، متن کامل و یا گزیدهای از آن منتشر شد. […]
تپه آنو
آنـو/ اَنَـو (En: Anaw/ Ру, Тадж: Анав) تپهای باستانی با پیشینه هفت هزار سال به وسعت تقریبی یک هکتار در نزدیکی روستایی به همین نام که در فاصله دوازده کیلومتری جنوب شرقی شهر «اشک آباد» (منسوب به نام «اشک/ ارشک»، نخستین شاه اشکانی) در جمهوری ترکمنستان امروزی و در دامنه شمالی رشتهکوههای «کوپَـت» (کوپت داغ) جای دارد. (اشک آباد در ایران به نام نادرست «عشق آباد» معروف شده است).
نخستین کاوشها در تپههای دوگانه شمالی و جنوبی آنو توسط کشورشناس روس آ. و. کوماروف آغاز شد و در سال ۱۹۰۴ هیئتی از دانشگاه فیلادلفیا به سرپرستی ر. پومپلی این کاوشها را ادامه داد. کاوشهای آنو در سال ۱۹۰۵ با تلاش و. اسمیت دوام یافت و آنو را به عنوان یکی از نخستین جایگاههای آغاز کشاورزی و کشت و ذرع در جهان معرفی کرد. حفریات آنو مجدداً در سال ۱۹۴۷ آغاز و توسط باستانشناس روس در هیئت مشترک باستانشناسی ترکمنستان جنوبی ادامه پیدا کرد. این حفاریها را از سال ۱۹۴۹ ب. آ. لیتوینسکی به عهده گرفت و در سال ۱۹۵۲ به ب. آ. کافتین و آنگاه به هیئتی زیر نظر ب. م. ماسون واگذار شد که به آگاهیهای بسیاری دایر به همه دورههای فرهنگ آنو منجر شد و اطلاعاتی گرانبها از تاریخ نخستین گروههای یکجانشین بشری به دست داد. […]
یکم و شانزدهم مهرماه: جشن میتراکانا، جشن مهرگان
پیش از این و در نوشتار «میترا و پیوند آن با ستاره قطبی باستانی» به این فرضیه پرداختیم که سرچشمه باور به «میترا/ مهر» و «گردونه مهر» در میان ایرانیان و هندوان باستان و سرایندگان مهریشتِ اوستا و سرودهای ریگودا، عبارت بوده است از ستاره قطبی و دو صورت فلکیِ پیرا قطبی «خرس بزرگ» و «خرس کوچک» (دبّ اکبر و دبّ اصغر). این صورتهای فلکی در متنهای پهلوی و ادبیات فارسی با نام «هفتورنگ مِهین و کِهین» (بزرگ و کوچک) نیز نامبردار شده است.
در حدود ۴۸۰۰ سال پیش، ستاره «ذَیخ/ ثُعبان» قطب آسمانیِ زمین بوده و مانند ستاره قطبیِ امروزی در جای خود ثابت و بیحرکت ایستاده و در همه شبهای سال دیده میشده و هیچگاه طلوع و غروب نمیکرده است. این ستاره در میانه دو صورت فلکیِ پیرا قطبیِ «خرس بزرگ» و «خرس کوچک» واقع شده است و این دو صورت فلکی در هر شبانروز یک بار به دور آن میگردیدهاند. این گردش، همراه با گردش صورت فلکی «ثُعبان»، نگاره باستانی «چلیپا» یا صلیب شکسته را در آسمان رسم میکردهاند که به گمان نگارنده، همان «گردونه مهر» است. […]
فنون و منابع در ایران
امروزه در زمینه تألیف و انتشار کتابهایی با موضوع تاریخ علم در ایران، کوتاهیهای فراوانی به چشم میخورد. شمار کتابها و پژوهشهایی در زمینه تاریخ علم و دستاوردهای دانشی ایرانیان به اندازهای اندک است که برای جامعه ایران شایسته نیست.
انتشار کتاب «فنون و منابع در ایران» نشان میدهد که هنوز هم میتوان به مؤلفان، مترجمان و ناشرانی امید داشت تا موضوع تاریخ علم و فن را وجه همت و کوشش خود کنند. این کتاب توسط آقای پرویز محبی به زبان فرانسه تألیف و با ترجمه خانم آرام قریب به زبان فارسی برگردان شده است. ترجمه و انتشار این کتاب که در اصل رساله پایاننامه دکتری مؤلف آن بوده، با اجازه و یاری نویسنده انجام پذیرفته است. انتشار کتاب «فنون و منابع در ایران» محصول همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران و انتشارات اختران بوده است. شمارگان ۱۶۵۰ نسخهای این کتاب، نشانه دیگری از روند رو به انحطاط علم و تاریخ علم در میهن ماست.
فصلها و محتویات کتاب، موضوعهای متنوعی را در بر میگیرد: چرخ و ارابه، چوب، زغال سنگ، نفت و بهرهبرداری از مشتقات آن، نظامهای آبرسانی و شبکههای توزیع، دستگاههای انتقال آب به سطوح بالاتر و چرخآبهای گوناگون، آسیاها و اقتصاد مبتنی بر آن، سازوکارهای متنوع روغنکشی و کاغذسازی با در نظرداشت عواقب زیستمحیطی آن، و به ویژه فصلی مهم و جالب در زمینه ساعت و ساعتسازی. تمامی جستارهای فوق با تصاویر، طرح و نقشه ابزارهای فنی همراه هستند. توجه به عواقب زیستمحیطی کارخانههای کاغذسازی در نزد دانشمندان ایران و کوشش برای برطرف ساختن آن، نشانهای دیگر از کوشش دیرینه ایرانیان برای پاسداشت محیط زیست بوده است. […]
Farr-e Kayani
From long times ago and between different nations and religious there was a tradition in their paintings. They draw a beams of light around the heads of their holly men and kings .In Iranian (Persian) believes and writings it is called Farr lightness from god is called Farr that whoever can have it has the capacity of being leadership .Sa¢ alebi called it “God’s lucky lights”. In Avesta there is special part for describing and praying Farr. «Zamyad yasht/ kayan yasht/ Khvarena yasht» these are old parts of Avesta “we pray Mazda’s Farr which is powerful, bright, adroit, deft, pious which is superior from all creatures”(Zamyad yasht, Part 9). Zamyad yasht`s alludes show that these parts are composed in west mountains of Iran (Persia) specially «Zabolestan/ Sistan/ Nimrouz». In Zamyad yasht more than praying Farr so many mountains of Iran has been alluded. […]
فر کیانی
از دیرباز و در میان بسیاری از اقوام و ادیان گوناگون، سنتی در نگارگری رواج داشته است و دارد که هالهای نورانی و درخشان بر پیرامون سر مقدسان و گاه پادشاهان نشان داده میشود. این هاله در باورها و متون ایرانی به نام «فرّ» شناخته شده است. «فر» به فروغی ایزدی گفته میشود که به هر کس بخشیده شود، او شایسته و برازنده سروری و سالاری و برتری خواهد بود. همانگونه که ثعالبی نیز از آن با تعبیر «پرتو خوشبختی خدایی» یاد میکند. در کتاب اوستا نیز بخشی ویژه در معرفی و ستایش فر وجود دارد که با نامهای «زامیاد یشت/ کیان یشت/ خوَرِنَه یشت» شناخته میشود و از جمله یشتهای کهن اوستا است: «میستاییم فر کیانی نیرومند مزدا آفریدهٔ بسیار درخشنده، زبردست، پرهیزگار، چابک و کارآمد را، که سرآمد همه آفریدگان است» (زامیاد یشت، بند ۹).
اشارههای جغرافیایی موجود در زامیادیشت نشان میدهد که محل سرایش آن، سرزمینهای شرقی ایران و به ویژه نواحی پیرامون دریاچه هامون (زابلستان/ سیستان/ نیمروز) بوده است. در زامیاد یشت علاوه بر بزرگداشت فر، به شمار فراوانی از کوهستانهای ایران نیز اشاره شده است. […]
چارشنبهسوری در دو متن کهن
در هیچیک از متون باقیمانده پیش از اسلام اشارهای به جشن چهارشنبه سوری نشده است. در اوستا، کتیبههای عیلامی، هخامنشی، اشکانی و ساسانی و نیز در متون پهلوی و حتی در روایتهای مورخان یونانی در باره ایران نیز در باره جشن چارشنبهسوری سخنی گفته نشده است.
متون دوران پس از اسلام نیز در این باره تقریباّ ساکت بودهاند، حتی در آثار محقق دقیقی همچون ابوریحان بیرونی نیز در باره آن توضیحی داده نشده است. اما برخی اشارهها در تعدادی از متون کهن، نشاندهنده این است که گویا چارشنبهسوری نه تنها برگزار میشده، بلکه از آن به عنوان «عادت قدیم» نام برده میشده است.
نخستین و کهنترین کتابی که در آن به چنین آتشافروزی اشاره شده است، کتاب «تاریخ بخارا» نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نَرشَخی (۳۵۸- ۲۸۶ ق) است. در این کتاب که به نام «مزارات بخارا» نیز شناخته میشود، واقعهای به شرح زیر از میانه سده چهارم و زمان «منصور بن نوح سامانی» نقل شده است: […]
چارتاقی خیرآباد
چارتاقی خیرآباد در نزدیکی شهرستان بهبهان قرار دارد و برای رسیدن با این بنا میباید حدود ۲۵ کیلومتر در راه بهبهان به دوگنبدان (گچساران) پیش رفت و آنگاه به راهی فرعی در سمت چپ جاده پیچید که بسوی روستای خیرآباد علیا میرود. پس از پشت سر نهادن حدود ۱۰ کیلومتر از این راه، چارتاقی در کنار چپ جاده دیده میشود و رودخانه بسیار زلال و خروشان خیرآباد به همراه بازماندههای پلی باستانی، در مجاورت آن قرار دارند.
اندازههای چارتاقی خیرآباد اندکی کوچکتر از چارتاقی نیاسر و طول هر ضلع آن ۱۱ متر و مساحت قاعده آن حدود ۱۲۰ متر مربع است. گنبد این بنا فروریخته اما تمامی پایههای چهارگانه آن برجای هستند و تنها آسیبدیدگیهایی در بدنه آن دیده میشود که تا اندازهای مرمت شدهاند. […]
چارتاقیهای کرمجگان و خورآباد
چارتاقی کرمجگان که ظاهراّ همعصر دیگر چارتاقیهای ایران و با قدمتی حدود دوهزار ساله است، در فاصله کمی از شمال غربی روستا قرار دارد و نسبت به دیگر چارتاقیها کوچکتر است. گنبد بنا، دو پایه آن و تمامی چهار تاق آن که با سنگهای نیمه صیقلخورده، لاشه سنگ و ملات گچ ساخته شده بودهاند، در حدود ده سال پیش به عمد تخریب شده و مصالح آن صرف ساخت یک منبع آب زمینی در نزدیکی آن شده است. از این چارتاقی تنها بخشی از دو پایه آن برجای مانده است. از آنجا که همگی چارتاقیها دارای محور تقارن چهار وجهی هستند، میتوان با توجه به جایگاه همین دو پایه و فاصله آنها از یکدیگر، محل دو پایه فروریخته دیگر را مشخص کرد. […]
تختجمشید و ویژگیهای تقویمی و گاهسنجی آن
محور تختجمشید و تمامی بناهای آن در امتداد شمال غربی به جنوب شرقی واقع شدهاند؛ بطوریکه از چهار جهت اصلی به اندازه ۲۰ درجه غربی انحراف دارد. به این ترتیب هنگامی که خورشید در هنگام انقلاب تابستانی طلوع میکند، چند درجه نسبت به محور تختجمشید انحراف شمالی دارد و کوه مشرف به تختجمشید مانع دیدار پرتوهای آن میشود. اما پس از چند دقیقه که خورشید کوه را پشت سر میگذارد و از بالای آن طلوع میکند، در امتداد محور تختجمشید واقع شده است. در واقع محور تختجمشید در راستای انقلاب تابستانی و از سوی دیگر، عمود بر آن ساخته شده است.
در میانه همه کنگرههای تختجمشید، سازهای وجود دارد که با آفتابسنجهای تقویم آفتابی نقشرستم (کعبه زرتشت) شباهت فراوانی دارند و شواهدی مبنی بر کارکرد تقویمی در آنها دیده میشود. نمای این آفتابسنجها و کنگرههای در برگیرنده آن، علیرغم تعداد بسیار فراوان، تنها در دو جهت ساخته شدهاند: یا در امتداد پرتوهای خورشید بامدادی انقلاب تابستانی هستند و یا در تقاطع با آن. به این ترتیب، به هنگام انقلاب تابستانی یا آغاز تابستان، تمامی اضلاع آفتابسنجهایی که نمای آنها در امتداد پرتوهای خورشید است، در معرض نور خورشید قرار میگیرند و هیچیک از اضلاع هفتگانه آن در سایه قرار نمیگیرد. اما از سوی دیگر، تمامی اضلاع آفتابسنجهایی که نمای آنها در تقاطع با پرتوهای خورشید قرار دارند، در سایه کامل قرار میگیرند و نور خورشید به هیچیک از اضلاع هفتگانه آنها نمیتابد. این وضعیت در آفتابسنجها، فرا رسیدن فصل تابستان را نوید میدهند. اضلاع این آفتابسنجها توانایی اینرا هم دارند که هنگامهای دیگری از سال همچو نوروز و میتراکانا/ مهرگان (اعتدال بهاری و پاییزی) و نیز انقلاب زمستانی یا شب چله/ یلدا را نشان دهند. […]
آرامگاه منسوب به کورش در مشهد مادرسلیمان
هنگامی که در ۷۵ کیلومتری تختجمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی دشت مرغاب ترک میکنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه خاطرهانگیز سایه افکندهاند، پیش میرویم؛ به نظر میآید که در اعماق تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو میرویم. انگار کودکان خونگرم و پرنشاطی که در روستاهای کنار راه، با خوشرویی و با مهر مسیر را به شما نشان میدهند، و آن دخترکان زیبایی که با جامههای چیندار و بلند و رنگارنگ، گلهای بنفشه و بابونه صحرایی دشت را میچینند تا داروی دردهای مادرانشان کنند؛ یادگارهایی گرانبها از هزاران سال پیش و از مرغاب خاموش و خفته در تاریخ هستند. هنوز هم دستان گرم و پرتوان مردان و بوی خوش نان و تنور خانگی زنان دشت مرغاب نشان میدهد که اجاق ایرانیان همچنان روشن و همچنان گرم است. […]
جشن شهریورگان: زادروز داراب و مرگ مانی
شهریورروز از شهریورماه یا چهارمین روز این ماه، برابر است با جشن شهریورگان که از آیینها و مراسم وابسته به آن هیچگونه آگاهی در دست نیست. برگزار نشدن آیینهای جشن شهریورگان توسط ایرانیان در زمانی طولانی، موجب شده است تا همه جزئیات آن به فراموشی سپرده شود و حتی در متون کهن نیز آگاهیهای چندانی در باره آن فرا دست نیاید.
نام شهریور در متون اوستایی به گونه «خْـشَـتْـرَه وَئیریَـه» آمده که به مفهوم حاکمیت و شهریاری نیک و نیز چاقو یا تیغی که موبدان با آن بهزعم خود دیو و جن و پری را از تن دیوزدگان و جنزدگان خارج میکردهاند، بوده است. نام شهریور چند بار در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده و از آن مفهوم حاکمیت نیک اهورامزدا افاده شده است. بعدها و در اوستای نو، شهریور را به گونهای تشخصیافته به پیکر یکی از امشاسپندان نرینه که موکل بر فلزات و جنگافزارها است، در میآورند. […]
تقسیمبندی سال خورشیدی و مبدأهای آن
در سنتهای کهن تقویمنگاری که شیوهها، تعریفها و مفاهیم آن تا اندازه زیادی تاکنون زنده ماندهاند؛ طول یک سال خورشیدی با تعریفهای خاصی به اجزای کوچکتری تقسیم میشود. این تقسیمبندی بجز چند استثنا (همانند تقویم «مایا» و «آزتک» در آمریکای لاتین باستان) در میان همه مردمان جهان متداول بوده و هنوز هم هست.
در این تقسیمبندی، طول سال خورشیدی به فصل، برج (ماه خورشیدی)، هفته و روز تقسیم میشوند. این تقسیمبندیها مفاهیمی از زمان هستند که در تقویم طبیعی (خورشیدی یا قمری) وجود دارند و با اقتباس از طبیعت به گونه قراردادی وضع شدهاند. با اینکه در انتخاب مبدأ برای یک برج یا ماه خورشیدی و نیز فصلهای سالیانه اختلاف چندانی دیده نمیشود، اما در تعیین مبدأهای شبانروز، هفته و سال، تفاوتها بسیار فراوان هستند. آگاهی از تعریف مبدأ هر یک از اجزای سال، میتواند در تعیین و تنطیم رویدادهای تاریخی اهمیتی فراوان داشته باشند. […]
آینده جوانان ایران و آرمانهای پیش رو
بیگمان دوستان و دانشپژوهان این گردهمایی پرشکوه سالیانه، انتظار دارند تا از زبان یک پژوهشگر کوچک باستانشناسی ایران، سخنانی در باره فرهنگ و تمدن کهن ایران بشوند. اما بودن در میان جوانانی که میتوان آینده میهن را در چشمان آنان جستجو کرد، بر آنم میدارد تا با نگاهی به گذشته به جستجوی چشماندازهای آینده و آرمانهای پیش رو بپردازم. از فرهنگ و تمدن کهن ایران تا آنجا که در توانمان بوده، گفتهایم و خواهیم گفت؛ نوشتهایم و خواهیم نوشت. اما هیچکدام اینها به تنهایی برای ساختن آیندهای بهتر و زیباتر کافی نیست.
اگر در گذشتههای دور، کشوری با توان نظامی برتر و سپاهی فراوانتر و کارآزمودهتر میتوانست کشورهای دیگر را تسخیر کند؛ و اگر در گذشتههای نزدیکتر، کشورهای استعماری با نفوذ و تسلط بر منابع کشوری دیگر و برگماردن حکومتهای وابسته و دستنشانده، بر مستعمرههای خود میافزودند و آنان را در چنگال خود نگاه میداشتند؛ امروزه تمام آن شیوهها کهنه و منسوخ شده است.
در جهان امروز، جامعه و کشوری که از لحاظ دانش و فنآوری از میزان متوسط جهانی باز پس ماند؛ ملتهایی که نیازمند دانش و دستاوردهای فنی و صنعتی کشورهای دیگر باشند، شکستخوردگان دنیای امروزند. ادعای استقلال در دنیای امروز برای کشورهایی که صادر کننده مواد خام طبیعی و بدون ارزش افزوده، و وارد کننده تمام محصولاتی است که برای زندگی امروز به کار میآید؛ ادعایی عبث است. هرگونه ادعای میهنپرستی و میهندوستی و آیندهنگری برای مردمان کشوری که چنانچه مرزهایش بسته شوند، در مدت کوتاهی تمامی بنیانهای اقتصادی و صنعتی و کشاورزی آن به علت وابستگی مفرط از هم میپاشد و از گرسنگی و بیماری تباه میشوند، نه یک ادعا که یک شوخی تلخ است. […]
Ashi: Celestial Goddess of Ancient Persia
Cassiopeia/ Cassiopee constellation is one of the constellations that are near Pole Star and can be seen at all night at northern celestial. In contrast with Pole Star Cassiopeia is proportion of Ursa Minors and Ursa Major these two are always rolling at tow sides of Pole Star. Cassiopeia’s second and third groups of stars are more than other constellations so as a result it is one of the brightest constellations of celestial. Some of the stars of this constellation used to be more shinning and some of them had supernovas. One of these supernovas was Brahe that around 400 years ago suddenly it became so shiny that it could be seen even at daylights. Today knowledge has shown that Kappa star of Cassiopeia was the shiniest star of whole celestial but its exact time hasn’t been defined yet .Powerful radiation fountains which are the result of Cosmology exploitations at Cassiopeia constellation has been founded. […]
اشی: ایزدبانوی آسمان
صورت فلکی ذاتالکرسی/ کرسینشین (Cassiopeia/Cassiopee) یکی از صورتهای فلکی پیراقطبی است که در سراسر هر یک از شبهای سال در آسمان شمالی دیده میشود. ذاتالکرسی نسبت به ستاره قطبی (جدی) با صورت فلکی خرس بزرگ/ دب اکبر قرینه است و این دو، در دو سوی ستاره قطبی در حال چرخش همیشگیاند.
نسبت ستارههای قدر دوم و سوم ذاتالکرسی بیشتر از دیگر صورتهای فلکی بوده و از همین رو یکی از درخشانترین صورتهای فلکی آسمان دانسته میشود. برخی از ستارگان این صورت فلکی در دوران گذشته بسیار پر نورتر از امروز بودهاند و حتی «اَبَـر نو اخترانی» نیز در آن دیده شدهاند. یکی از این ابر نو اختران، ستاره «تیکو» است که در حدود چهارصد سال پیش ناگهان به اندازهای نورانی شد که حتی در روز روشن هم دیده میشد. دانش امروز تقریباً معلوم ساخته است که ستاره کاپا- ذاتالکرسی در گذشته پر نورترین ستاره سراسر آسمان بوده، اما زمان دقیق آن هنوز به درستی مشخص نشده است. چشمههای قوی تشعشعات امواج رادیویی ناشی از انفجارهای کیهانی در صورت فلکی ذاتالکرسی دیده و شناخته شده است. […]
صوفی رازی: ستارهشناس و رصدگر
ابوالحسین عبدالرحمان بن عمر بن محمد بن سهل صوفی رازی، در سال ۲۹۱ هجری قمری به دنیا آمد و در سال ۳۷۶ هجری قمری در سن ۸۳ سالگی از دنیا رفت. با اینکه واژه «رازی» در نام او، خاستگاه او را به «ری» منسوب میدارد، اما گویا در اصل از مردمان شهر «فسا» در استان فارس بوده است.
از زندگی شخصی و حتی علمی صوفی آگاهی چندانی در دست نیست. او در مقدمه صورالکواکب، خود را شاگرد دانشمندی ناشناخته به نام «استاد رئیس ابوالفضل» در شهر اصفهان میداند و در همان شهر منجم دربار عضدالدوله دیلمی بوده است. ابن قفطی در «تاریخالحکما» (اوایل سده هفتم هجری) نقل میکند که عضدالدوله به شاگردی صوفی در «معرفت کواکب ثابته و مسیر ایشان» افتخار میکرده است.
صوفی، ستارهشناسی بزرگ با گرایش در «هیئت» بوده است. آثار برجای مانده از او نشان میدهد که بیش از هر چیز به ستاره شناسی رصدی، مشاهده و اندازهگیری عملی میپرداخته است. […]
حقوق زنان در دین زرتشتی
عبارت «ایران باستان» مفهومی بسیار وسیع و پر دامنه است. با اینکه آغاز و پایان این دوره را نمیتوان در زمان خاصی تحدید کرد و تعریف کامل و یکسانی برای آن وجود ندارد؛ اما با اینحال «ایران باستان» گسترهای چندین هزار ساله در طول زمان و گستردگیای میلیونها کیلومتر مربعی در پهنه مکان را در بر میگیرد. پهنهای که حتی در یک زمان واحد، قومها، باورها، شیوههای زندگانی، ادیان و حکومتهای گوناگونی در آن بودوباش داشتهاند. دستیابی به واقعیتهای تاریخی و آگاهی از شیوههای زندگانی و باورهای مردمان با چنین عبارتهایی کلی (که گاه نتیجه نهایی آن نیز مثلاً با واژه «ارزشمند» در صورت مسئله میآید) ممکن نمیشود.
به این ترتیب و برای دستیابی به پاسخی شایسته، در آغاز ناچار و موظفیم که یا صورت مسئله خود را اصلاح کنیم و آنرا به یک دوره کوچکتری محدود سازیم و یا واژه «ارزشمند» را از آن کنار بگذاریم.
بیطرفی و واقعنگری در کار پژوهشی حکم میکند که یک صفت کلی و نتیجهگیری نهایی را به گونه یکسان برای همه مردمان یک کشور کهنسال و گسترده و پر تنوع بکار نبریم. این شیوه، علاوه بر دورماندن از دستیابی به واقعیتهای تاریخی، موجب ضایع شدن حقوق مردان و زنانی هم میشود که بزرگترین رنجها را از حاکمان مستبد و زورگوی زمان خود تحمل کردهاند. نسبت دادن جایگاه و حقوق شایسته و ارزشمند برای همگی زنان ایران باستان، نادیده انگاشتن و بیتفاوتی در برابر رنجهای عمیق یک جامعه انسانی در دورهای خاص است. این شیوه پژوهشی چه تفاوتی با این دارد که امروزه نیز حاکمان کشورهایی که در آن حقوق انسانی پایمال میشود و زنان و مردان و جوانان و اندیشمندانش در زندانها و گورستانها و محرومیتها و مصیبتها بسر میبرند را جامعهای مبتنی بر حقوق و آزادیهای بشری بنامند؟ […]
سازه چلیپایی مسجد سلیمان
شهر «مسجد سلیمان» در استان خوزستان، نام خود را از بازماندههای بنایی باستانی به همین نام گرفته است که در بلندیهای مشرف به شهر ساخته شده است و از نام اصلی آن اطلاعی در دست نیست. این محوطه باستانی که در گویش مردمان بومی به نام «صفه سرمسجد» نیز شناخته میشود، عبارت است از تختانی (صفهای) چهارگوش به درازا و پهنای تقریبی ۱۲۰ در ۱۰۰ متر که تقریباً تمامی بناهای روی آن از بین رفته و تنها اندکی از شالودههای آنها برجای مانده است. برای ساخت این تختان و بناهای روی آن، در آغاز دیوارهایی در پایین شیب کشیدهاند و آنگاه ناهمواریهای بالای کوه را زدوده و با آوار آن فرورفتگیها و گودی شیب را پر کردهاند تا تختان مناسبی برای ساختوسازها فراهم آید. بر روی این تختان، شماری از بناهای گوناگون همراه با محوطههای باز، و نیز چندین ردیف پلکان برای دسترسی به آن ساخته بودهاند.
در زمینه کاربری بنای مسجد سلیمان هنوز هم آگاهی چندانی در دست نیست. برخی آنرا یک نیایشگاه یا کاخ و یا آتشکده احتمال دادهاند که البته میتوان احتمالهای دیگری همچون بنایی برای گردهماییهای عمومی را نیز گمان داد.
امروزه جز بقایای مبهمی از مجموعه بناها، چیزی برجای نمانده است. اما دیوارهای تختان، بسیاری از پلکان محوطه، و همچنین آثار سکونتگاههای پیرامون آن، تاکنون بازماندهاند و میتوانند سرچشمه آگاهیهای فراوانی باشند که تاکنون بگونهای جدی به آن پرداخته نشده است. […]
رصدخانه نیمروز
سرزمین سیستان یا زابلستان که خط «نیمروزان» (نصفالنهار مبدأ باستانی) نیز از آن میگذرد، از مینویترین و ورجاوندترین جایگاهها در فرهنگ ایران دانسته میشده و با گاهشماریهای ایرانی پیوندی ژرف و طولانی دارد.
تقویم آفتابی یا رصدخانه نیمروز که به نام «بنای شماره ۳ دهانه غلامان»(QN3) شناخته میشود، بنایی چهارگوش است که طول هر ضلع آن به ۵۴ متر میرسد. این بنا به تمامی از خشت و گل ساخته شده است. در چهار سوی حیاط مرکزی، ایوانها و ستونهایی پلهمانند قرار دارد که در رصد سایهها به ترتیب خاصی کاربری دارند.
دهانه غلامان در کنار شاخابهای از رود هیرمند در جنوب روستای قلعهنو از بخش زِهک شهرستان زابل و در نزدیکی دریاچه مصنوعی «چاه نیمه شماره ۳» قرار دارد و تا زابل قریب ۴۵ کیلومتر و تا مرز افغانستان حدود ۱۰ کیلومتر فاصله دارد. […]
کتیبه داریوش در بیستون
بند ۱ سطرهای ۱-۳ مـن «دارَیَـوَئـوش» (داریوش)، شـاه بـزرگ، شـاه شاهـان، شـاه در «پـارسَـه» (پارس)، شاه سرزمینها، پسر «وِشـتـاسَـپـَه» (ویشتاسپ)، نـوه «اَرَشـامَـه» (اَرشام)، هخامنشی.
بند ۲ ۳-۶ داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشـتاسـپ اَرشـام، پـدر اَرشـام « اَرییـارَمـنَـه» (آریـارَمـــنَـه)، پدر آریـارَمنَـه «چِـشپِـش» (چیشپیش)، پــدر چیشپیش «هَـخامَـنِش» است.
بند ۳ ۶-۸ داریوش شاه گوید: از این رو ما هخامنشی نامیده میشویم. ما از دیرباز بزرگ بودهایم. از دیرباز دودمان ما شاهی بود.
بند ۴ ۸-۱۱ داریوش شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه ؟) شاه بودهایم.
بند ۵ ۱۱-۱۲ داریوش شاه گـویـد: من بخواست «اَئـورَمَـزدا» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
بند ۶ ۱۲-۱۷ داریوش شاه گوید: اینست سرزمینهایی که به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این سرزمینها شاه هستم: «پـارسَـه» (پارس)، «اووْجَـه» (خوزیه/ عیلام)، «بابیروش» (بابل)، «اَثـورا» (آشور)، «اَرَبـایَـه» (عربیه)، «مـودرایَـه» (مصر)، «تْـیَـئییْ دْرَیَـهْـیا» (دریانشینان)، «سْـپَـردَه» (اسپارت/ سارد/ لیـدی)، «یَـئـونَـه» (یونان)، «مـادَه» (ماد)، «اَرمیـنَه»[۱] (ارمنیه)، «کَـتـپَـتوکَـه» (کاپادوکیه/ آناتولی مرکزی)، «پَـرثَـوَه» (پارت)، «زْرَکَه» (زَرَنگ/ سیستان)، «هَـرَئیـوَه» (هرات/ آریان)، «اووارَزمییْ» (خوارزم)، «باخْـتْـریش» (بلخ/ باکتریا)، «سُـگودَه» (سُغد)، «گَـدارَه» (قندهار)، «سَـکَـه» (سکا)، «ثَـتَـگوش» (شاید هفترود/ پنجاب)، «هَـرَئووَتیش» (آراخوزی/ رُخَـج/ شاید ناحیه علیای رود هیرمند)، «مَـکَـه» (مَکا/ مُـکران/ جنوب بلوچستان). روی هم ۲۳ سرزمین. […]
در باره کتیبه داریوش در بیستون
راهی که امروزه شهرهای همدان، کنگاور، کرمانشاه، سرپل ذهاب، قصرشیرین و خسروی را به سرزمین بینالنهرین پیوند میدهد؛ همان راه باستانی چند هزار ساله است که سرزمینهای شرقی و میانی فلات ایران را به سرزمینهای غربی فلات و به بابل و نینوا و دیگر شهرهای بینالنهرین پیوند میداده است. این راه در ۳۰ کیلومتری کرمانشاه، دشت خرم بیستون و دامنه کوه «پَـرو» را در مینوردد. این خرمی بیش از هر چیز وامدار رود خروشان گاماسیاب و چشمه باستانی همیشه جوشانِ بیستون میباشد. در درازای این راه و به ویژه در بیستون، یادمانهای باستانی فراوانی به چشم میخورد که نشانه رویکرد ویژه پیشینیان به این سامان بوده است.
واژه «بیسْـتون» (که امروزه به اشتباه «بیسُـتون» گفته میشود) در زمان هخامنشی و شاید پیش از آن، بگونه بَـگَـستانَـه/ بَـغَـستانَـه (= جایگاه خدا) و در زمانهای بعدی به گونههای «بِهیسـتان/ بیسْـتون/ باغستان/ بُـستان» تغییر حرف و آوا داده است. آنگونه که از نوشتههای «دیودور سیسیلی» تاریخنویس یونانی (سده نخست پیش از میلاد بر میآید؛ در زبان یونانی آنرا به شکل بَغیستانن میشناختهاند. این نام در آثار جغرافینویسان سدههای نخستین هجری و نیز در زبان انگلیسی و بعضی دیگر از زبانهای اروپایی، به گونه تلفظ پهلوی آن یعنی بِـهیستون شناخته شده است. […]
لوحههای تختجمشید: اسناد بنیادین از نظامهای اجتماعی و اداری در ایران هخامنشی
در تختجمشید چند گونه کتیبه از دوره هخامنشی دیده شده و به دست آمده است. یکی، سنگنبشتههای پادشاهان هخامنشی که به زبان و خط میخی فارسی باستان بر روی نمای سنگی کاخها و بناهای تختجمشید نویسانده شده و معمولاّ با ترجمان آن به خط میخی و زبانهای عیلامی و بابلی نو (اکدی) همراه هستند. دوم، لوحههای زرین و سیمین داریوش که از صندوقهای سنگی در پایه دیوارهای تالار آپادانا پیدا شد و یکی از لوحههای زرین آن در چند سال پیش مفقود و پس از اظهارنظرهای فراوان و متناقض در باره سرنوشت آن، در نهایت چنین گفته شد که یکی از مسئولان موزه ایران باستان آنرا ربوده و «آب» کرده است. سوم، کتیبههایی که بر روی اشیایی همچو سنگ وزنه، مهر، دستگیره در، آجرهای لعابدار و آوندهای گوناگون دیده شده است. بجز اینها، تعداد فراوانی کتیبههای جعلی در بسیاری از موزههای دنیا وجود دارند که به اندازهای با مهارت ساخته شدهاند که تا مدتها جعلی بودن آنها دانسته نشد و در کتابها و کاتالوگهای قدیمیتر جزو آثار هخامنشی معرفی شدهاند. […]
A fight between “Teshtar” and “Apoush” in sky
About 4000 years ago, Persian had too low rain and whether at that time so hot as a result some beliefs had grown up at ancient Persia (Iran). One of beliefs says “Teshtar” (Sirius) is responsible for raining and its opposite is “Apoush” (Cabalatrab/ Antares). In “Teshtar Yasht” (a part of Avesta) these two stars fight with each other (this is one of the oldest plays of mankind history). At this play some times Teshtar wins and sometimes Apoush. Here is a question what is the reason of growing such beliefs? For finding its answer we should be familiar with their annual rising and setting. […]
جشن تیرگان: نبرد تشتر و اپوش
ایجاد شرایط آبوهوایی گرم و خشک و سالهای کمباران در فلات ایران به ویژه در حدود چهار هزار سال پیش موجب پیدایش برخی باورهای کیهانی در دوران باستان شده است. در نمونهای از این اعتقادها، ستاره «تِـشتَـر» (شباهنگ/ شِعرای یمانی) ستاره بارانآور دانسته شد و ستاره «اَپوش» (اَپَـئوشَـه/ قلبالعقرب) دیو خشکسالی و از بین برنده آبها و هماورد تشتر بشمار آمد. در «تشتر یشت» اوستا که به راستی یکی از کهنترین نمایشنامههای بشری است، به روشنی نبرد تشتر و اپوش گزارش شده است. در این نبردها، گاه پیروزی از آن تشتر و گاه از آن اپوش است.
پرسش اینجا است که چه رویدادی در آسمان موجب پیدایش چنین باورهایی در میان مردمان شده است؟ برای پاسخ باید ابتدا اندکی با این دو ستاره و زمانهای طلوع و غروب سالانه آنها آشنا شویم.
ستاره تشتر (شباهنگ) ستارهای سپیدفام و پرنورترین ستاره سراسر آسمان است و در صورت فلکی سگ بزرگ (کلب اکبر) قرار دارد. امروزه نخستین طلوع بامدادی این ستاره در عرضهای جغرافیایی میانه ایران زمین، در اوایل مردادماه اتفاق میافتد؛ اما در حدود چهار هزار سال پیش، نخستین طلوع بامدادی این ستاره در اوایل تیرماه یا آغاز تابستان بوده است و نام ماه تیر (گونه دیگری از تشتر) نیز از همین واقعه برگرفته شده است. […]
خانه مادربزرگ
شبی زمستان بود، برف میبارید و باد کولاک میکرد. خروش برف و باد، یاد مرا به سالهای دور و به شبی پُر برف و به پنجرهای روشن میکشاند؛ یاد پنجره روشنِ خانه مادربزرگ. پنجرهای که از آن نورِ سرخ چراغ گردسوزی به بیرون پرتو افشان میشد و امیدِ خانه گرم و پُر مهر او را به یاد میآورد. ما، در را باز میکردیم و گام به سرای او مینهادیم؛ مادربزرگ را میدیدیم که زیر کرسی نشسته و گیسوان چون برفش را شانه میزد. از آمدن بچهها شادمان میشد. دستش را به زیر جاجیم میبُرد تا غوری دمکردههای آویشن و بابونه را از چاله کرسی بیرون بیاورد. کرسی مادربزرگ و تنور آن همچو همیشه گرم بود؛ مانند چشمان پُر از مهربانی و یکرنگی او. ما دستان یخزده خود را بهم میمالیدیم و به آن میدمیدیم. مادر بزرگ دستان ما را در میان دستانش میگرفت و میمالید.
ای کاش باز هم دستان او، دستان یخزده ما را پناه میبخشید. ای کاش باز هم چراغِ روشن خانه تو پناهگاه ما میبود؛ کاش باز هم چراغ تو روشن بود و دانههای برف و سوزِ سرما، از پرتوهای آن روشنایی و گرما میگرفت. […]
Mithra And it’s Association with Archeological Polar Star
Name of Mithra has been streamer at Persian (Iranian) culture and literature and by passing time have made a deep association with “Mehrizad” God of Kindness, Sun and Friendship. But before it’s activities get so vary it’s most popular character was it endless brightness. Sources that we have show that this archeological star was the source of beliefs about Mithra. And for ancients who had a favor on cosmology a star hat never sets was very important and interesting. […]
میترا و پیوند آن با ستاره قطبی باستانی
نام «میترا» در فرهنگ و ادبیات ایرانی حضوری چشمگیر داشته است و به مرور زمان با ایزد مهر، خورشید، مهربانی و دوستی، پیوند عمیق یافته است. اما پیش از آنکه کارکردهای میترا جلوههای گوناگونی پیدا کند، بیشتر با ویژگی «روشنایی همیشگی» شناخته میشده است.
منابع موجود نشاندهنده این است که ستاره قطبی باستانی، خاستگاه باورهای مربوط به میترا بوده است و بیتردید برای پیشینیان دوستدار پدیدههای کیهانی، وجود ستارهای دائمی که هیچگاه طلوع یا غروب نمیکرده است، تا چه اندازه میتوانسته مهم و جالب جلوه کند.
به گمان نگارنده، سرچشمه باور به میترا و گردونه میترا در میان ایرانیان و هندوان باستان، عبارت بوده از ستاره قطبی و دو صورت فلکی پیراقطبی به نامهای خرس بزرگ و خرس کوچک (دب اکبر و دب اصغر). […]
جشنهای کهن آغاز تابستانی
در آغاز تابستان، خورشید از بالاترین جایگاه طلوع خود در افق شمال شرقی برمیدمد و در بالاترین جایگاه غروبگاهی خود در افق شمال غربی فرو میرود. حرکت روزانه خورشید در آسمان نیز در این هنگام به بالاترین خط سیر خود باز میرسد که بیش از دیگر روزهای سال به قطب آسمانی نزدیک شده و در نتیجه بلندترین روز سال و کوتاهترین شب سال را پدید میآورد. در این روز و در لحظه ظهر خورشیدی، زاویه میان خورشید و افق جنوبی بیشتر از هر روز دیگر است و آفتاب در این روز به کمال و اوج سالیانه خود دست مییابد.
این هنگام برای مردمان باستان که دلبستگی فراوانی به پدیدههای کیهانی داشته و چنین پدیدههایی را در زندگی روزمره، آیینها و باورداشتهای خود دخالت میدادهاند؛ اهمیت بسیاری داشته است و آیینها و جشنهای پرشماری را در این هنگام برپا میداشتهاند. هر چند که امروزه بسیاری از این سنتهای کهن به فراموشی سپرده شده است؛ اما برخی از آنها علاوه بر ثبت در تاریخنامهها و دیگر منابع مکتوب، تا به امروز نیز در میان مردمان بازماندهاند که به برخی از آنها اشاره میشود.
نام ماه خرداد (در اوستایی «هَئوروَتات») به معنای رسایی و کمال و پُـرّگی به احتمال از همین پدیده برگرفته شده است، چرا که خورشید در پایان این ماه به کمال و اوج خود میرسد و مسیرش طولانیتر و پایگاهش فرازمندتر میشود. دیگر اینکه، آغاز تابستان در گاهشماری گاهنباری (کهنترین گاهشماری شناختهشده ایرانی)، آغاز سال نو نیز بوده است که این شیوه آغاز سال هنوز تا اندازهای در گاهشماری طبری/ تبری بازمانده است. در گاهشماری گاهنباری، طول سال به چهار فصل و چهار نیمفصل بخش می شده است که همچنان در تقویم زراعی روستاییان و کشاورزان ایرانی برقرار و متداول است. […]
گاهسنجی خورشیدی در اوستیا
باقیماندههای سنتهای گاهسنجی و زمانسنجی کهن در برخی سرزمینهای فلات ایران و پیرامون آن، همچنان تا حدودی برجای ماندهاند. یکی از این سرزمینها عبارت است از ناحیه «اوستیا/ اوستی» (در روسی «آستیا») و به ویژه اوستیای شمالی در قفقاز شمالی که اصلیترین نواحی آن در شمال جمهوری گرجستان و جنوب روسیه واقع است و با نام «آلبانیای قفقاز» نیز شناخته میشود.
مردمان اوستی که آنان را با نامهای «آس»ها و یا «آلان»ها نیز میشناسند، به یکی از شاخههای گروه زبانهای هندوایرانی سخن میرانند که «آسی» نامیده میشود. واژه «آسی» گونهای دیگر از کلمه «اوستی» است. پیوندها و شباهتهای فراوان بین زبان آسی با زبانهای خوارزمی و سغدی، نشانگر شباهتهای فرهنگی آنان با یکدیگر است. این زبان یکی از کهنترین زبانهای تاکنون زندهمانده ایرانی است که همچنان ویژگیهای دستوری زبانهای ایرانی کهن را در خود حفظ کرده است و از ترکیب با زبان فارسی دور و مستقل مانده است. از آنجا که موضوع این گفتار در باره زبان و مردمان آسی نیست؛ از بازگویی جزئیات دیگر و باورهای کهن آنان که در پیوندی عمیق با فرهنگهای فلات ایران است، خودداری میشود.
مردمان اوستیا، سنت گاهسنجی طبیعی خورشیدی، یعنی مراقبت و مشاهده محل طلوع و غروب خورشید در روزهای گوناگون سال خورشیدی را تا چند دهه پیش حفظ کرده بودند و هنوز هم به شکل بسیار نادری بر آن پایبند هستند. آنان سنجش فرارسیدن پارههای زمانی سالیانه و نیز هنگام جشنها و مناسبتها را نه با تقویم متوسط محاسباتی، که با رؤیت حقیقی خورشید و سنجش مکان آن میسنجیدهاند. اوستیان برای این رؤیت، از ابزار بسیار ساده و در عینحال دقیقی بهره میبردهاند که عبارت بوده از نشانهایی بر بلندای کوهستانی در افق نزدیک به محل، و نیز نقطهای شاخص برای بازدید و رصد که معمولاٌ با نصب نیمکتی در کنار کلیسا یا نیایشگاه روستا تعیین و استانده میشده است. […]
خاستگاه ایرانی پالاواییان و تامیلیان
چندی پیش نامهای از آقای آمالا سینگ، یکی از «پالاواییان» جنوب شبه قاره هند به دستم رسید. ایشان در نامه خود گفتهاند ما انجمنی هستیم که در زمینه مهاجرت احتمالی پالاواییان یا «تامیلیان» از ایران باستان به هندوستان و همچنین خاستگاه ایرانیِ پالاواییها تحقیق میکنیم. آنان بر این باورند که تاریخ گمشده و ریشه زبان تامیلی در سرزمین ایران نهفته است و حتی یکی از اعضای آنان به نام آقای دکتر لگاناتان، مدعی است که پیوندهایی را مابین زبان تامیلی و زبانهای ایرانی، سومری و عیلامی یافته است و حتی چنین میاندیشد که نام کشور سریلانکا بازماندهای از نام عیلام است. اعضای این انجمن ابراز علاقه کرده بودند که من با توجه به نکاتی که در کتاب «مهاجرت آریاییان و چگونگی آبوهوا و دریاهای باستانی ایران» در رد نظریه مهاجرت آریاییان از سرزمینهای شمالی، آوردهام؛ در این زمینه سخنانی برای آنان بازگو کنم. (گزیدهای از کتاب یادشده بالا به فارسی و انگلیسی در همان صفحه آمده و در گروه تاریخ تامیل نیز به نظرخواهی گذاشته شده است).
آقای سینگ همچنین گفتهاند که هدفشان شکستن افسانه هجوم آریاییان به هند و تقسیم مردمان آن سرزمین به دو تبار آریایی و پیشآریایی است. ایشان در پایان نامه خود گفتهاند که مطالعات آنان علاوه بر دستیابی به واقعیت، منجر به همبستگی و آشتی میان مردمان گوناگون خواهد شد. […]
چارتاقی بازههور
چارتاقی بازههور در قلمرو نیشابور باستانی، در سوی چپ راهی که از نیشابور به تربتحیدریه میرود و کمی پایینتر از روستای رباطسفید واقع شده است. در اینجا نیز همچون نیاسر، رودی از کنار چارتاقی میگذشته که امروزه خشک شده است. در پایینتر از چارتاقی، جاده از میان دو کوه میگذرد که بر بالای هر کدام از کوهها قلعهای باستانی وجود دارد. یکی از قلعهها را «قلعه دختر» و دیگری را «قلعه پسر» مینامند. این بنا نیز همچون دیگر چارتاقیهای ایران از سنگ و ملات گچ و ماسه ساخته شده است.
زمان ساخت این بنا به دوره اشکانی یعنی حدود دو هزار سال پیش باز میگردد و تا این زمان علیرغم زمینلرزههای پرشمار و شدید در خراسان، هیچیک از بخشهای بنا و حتی گنبد آن آسیب زیادی ندیده و برخی فروریختگیها در دیوارها و پایهها در سالهای اخیر بازسازی شده است. اما به لحاظ نبود آگاهی از کاربرد واقعی بنا، اندکی از دقت لبههای آفتابسنجها کاسته و در روزنه شرقی بنا دستکاریهایی شده و آنرا مسدود کردهاند. اما هیچکدام از اینها در حدی نیست که آسیبهای جدی به بنا وارد ساخته باشد و میتوان آنها را با صرف وقت و علاقهمندی اصلاح کرد. […]
پیشینه ساعت و زمانسنجی شبانروز
ماهیت «زمان» یکی بزرگترین رازها و پرسشهای مردمان باستان بوده است. پرسشی که هنوز هم پاسخی برای آن یافت نشده است. علیرغم دستاوردهای علمی بشر در سدههای گذشته، هیچگونه پیشرفتی در زمینه درک مفهوم زمان و تعریفی از آن به دست نیامده است. در «روایات داراب هرمزد» آمده است: «زمان را آغاز پدید نیست، پایان پدید نیست، بن پدید نیست، پهنا پدید نیست، همیشه بوده است و همیشه باشد». از سوی دیگر «استیفان هاوکینگ» یکی از بزرگترین دانشمندان کیهانشناس در دوران معاصر می گوید: «از زمان هیچ ندانستم، از کجا آمده، به کجا میرود، چه هنگام آمده و چگونه میرود». شباهت این دو سخن، که یکی بازگوکننده اندیشه دستکم چند صد سال پیش و دیگری دستاورد دانش امروزی است، نشانگر پیچیدگی و نادسترس بودن درک مفهوم زمان است.
اما از سوی دیگر، زمان برای مردمان باستان، پدیدهای رازآمیز و مقدس دانسته میشده و همواره با جهان مینوی در پیوند بوده است. در متون اوستایی از زمان با نام «زروان» یاد شده است و میدانیم که زروان برای باورمندان به آن که زروانیه (زروانیسم) خوانده میشدهاند؛ به نوعی نام خدای بزرگ و سرچشمه آفرینش همه پدیدههای گیتی و از جمله اهورامزدا بوده است. حرکتهای روزانه و سالانه خورشید و نیز وزش باد، نمادهایی از زروان و پدیدههایی برای درک گذر زمان بشمار میرفتهاند و گرامی دانسته میشدهاند. از همین باورهای کهن زروانی است که در طول هزاران سال و در میان همگی اقوام و ادیان، نامهای مرتبط با زمانسنجی و گاهشماری همواره از نامهای مینویان و مقدسان الهام گرفته شده است و نامهای در پیوند با زمان (مانند نام ماهها و تقسیمات شبانروز) در نزد همگان، نامهایی مقدس دانسته میشوند. همچنین نوبتهای چندگانه ادای نماز در ادیان گوناگون، همواره با جایگاه خورشید در آسمان مرتبط است. […]
جشن زنانه سیزدهبدر
شواهد مردمنگاری و منابع مکتوب در یکی- دو سده پیشین، جای تردید کمی در این باره میگذارد. ادوارد پولاک، پزشک اتریشی ناصرالدینشاه و معلم مدرسه دارالفنون در سفرنامه خود به سال ۱۲۴۳ هجری شمسی (۱۸۶۵ میلادی) گزارش کرده است که زنان تهرانی در روز سیزدهبدر به آیینی کهن به دشت و صحرا میروند و دولت وقت برای جلوگیری از اینکار، عوارضی وضع کرده و مبلغی از زنان دریافت میکند. ماری شیل، همسر وزیر مختار بریتانیا در ایران در سفرنامه خود به سال ۱۲۲۸ هجری شمسی (۱۸۵۰ میلادی) نقل کرده است که زنان برای سیزدهبدر به سنت قدیم به باغ سفارتخانه بریتانیا میآیند و بجز باغبانها، هیچ مرد دیگری در آنجا نیست. همچنین قهرمان میرزا عینالسلطنه در روزنامه خاطرات خود شرح میدهد که هنگام عزیمت به شمیران در سال ۱۲۸۷ هجری شمسی (۱۳۲۶ قمری) دیده است که زنان به سیزدهبدر آمده بودند و سبزیهای صحرایی را میچیدند در حالیکه مردان به زراعت رفته بودند. […]