«روشنان آسمانی» یک فیلم مستند بلند و ۱۵۰ دقیقهای است که از بناهای تقویمی و نجومی ایران ساخته شده است. روز گذشته آقای محسن رمضانزاده- کارگردان این فیلم- خبر از پایان کوششهای دوساله خود برای ساخت این فیلم داد و نسخهای از فیلم نهایی را از روی لطف همیشگیاش برایم فرستاد. در «روشنان آسمانی» بیننده میتواند با نماهایی از بناهای تقویمی ایران و چگونگی طلوع خورشید در آنها آشنا شود و به یاری نقشههای متحرک و پویانماییهای بازسازیشده، تصور نسبتاً کاملی از چگونگی پیوند میان خورشید و بناهای تقویمی کسب کند. […]
برای کسی که خود را در برابر خانه ملت آتش زد
یکی گفت که تو جانباز بودهای. دیگری گفت که معتاد بودهای. آن یکی هم گفت که تو روانی بودهای. چه فرقی میکند که تو کدامیک بوده باشی. فقط میدانم که تو هموطن ما بودی. تو هم آرزوی زندگی خوب و پیشرفت فرزندانت را داشتی. حتماً از خیلی درها بیرونت کرده بودند که به «خانه ملت» پناه بردی. مطمئنم که نه فقط نمایندگانِ تو در خانه ملت، که خودِ «ملت» هم ترا رانده بود و بیرون انداخته بود. فقط نمایندگان ملت نیستند که ترا ندیدند. ملت هم ترا ندید. ملتی که چنان در منجلاب سودجویی، فریبگری و خیانت غلتیده است که جز به منافع شخصی خود به هیچ چیز دیگر نمیتواند توجه کند و اگر هم گاهی توجه میکند، از روی ریا و سالوس است. تو دوست نداشتی که حداقل و حداکثر درآمدها هزار برابر اختلاف داشته باشند. دوست نداشتی که کودکی در مدرسهای درس بخواند که شاگردان پنج کلاس در یک کلاس مینشینند و یک معلم دارند، و کودک دیگری در مدرسهای درس بخواند که بیست میلیون تومان شهریه آن است. تو فکر نمیکردی روزی برسد که روزنامهای که با پول شهروندانی مثل تو منتشر میشود، بجای اینکه با تو صحبت کند و درد ترا بنویسد، با عیاشی مصاحبه کند که هر ماه پانزده میلیون تومان پول تو جیبی میگیرد. فکر نمیکردی که «رسانه ملیای» که متعلق به تو هم هست، جولانگاه سوداگران آزمندی شود که از بام تا شام، مردم را تشویق و تحریک به ثروت بادآورده میکند. به تو یاد داده بودند که: «لیس للانسان الی ما سعی»، نیست برای انسان جز آنچه برایش زحمت کشیده است. […]
دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت
دستنویس مقالهٔ مهم و روشنگرانهٔ زیر را استاد تُردیبانو بردییوا در سال ۱۳۷۴ به من سپرد تا پس از برگردان به فارسی در ایران منتشر نمایم. من نیز آنرا در نخستین شماره «مجموعه مقالههای پژوهشهای ایرانی» (سال ۱۳۸۰، ص ۵۳ تا ۵۹) منتشر کردم. از آنجا که این گفتار تاکنون در اینترنت منتشر نشده بود، آنرا با ویرایش دوباره و اندکی تلخیص در دسترس علاقهمندان میگذارم. این ویرایش فقط شامل نثر مقاله میشود و محتوای آن تغییری نکرده است.
این مقاله زمان پیدایش زبان فارسی را تا چند سده به عقب میبرد و ناقض فرضیه پیدایش زبان فارسی در سدههای نخستین پس از اسلام است. توجه به این مقاله و مقالههای گوناگون دیگر در این زمینه، نشان میدهد که اطلاق هویت عربی به هر واژه و ترکیبی که ساختاری عربیمآب دارد، همواره درست نیست و بسیاری از واژههایی که عربی دانسته میشوند، دارای ریشهای در زبانهای ایرانی و دیگر زبانهای متداول در بینالنهرین باستان دارد. این مقاله همچنین نشانگر نفوذ فراوان زبان فارسی در شبهجزیرهٔ عصر جاهلی است و نشان میدهد که آمیختن این زبانها و به ویژه تأثیرپذیری زبان عربی از زبان فارسی، مدتها پیش از آمدن اسلام آغاز شده است. […]
برفهای تایگا: دروازهای به بهشت
«دوگاوه» یخ بسته بود. باور نمیکردی که آنقدر هوا سرد بشود که آن رود بزرگ هم یخ بزند. جنگلهای تایگا در زیر برف سنگین چنان غنوده بودند که انگاری پردههای نقاشی بودند. ذرهای باد نمیوزید و همه چیز منجمد شده بود. همه جا سفید بود. از یخهای دوگاوه تا کوره راهی که به میان جنگل میرفت، از درختان بلند و درهم تنیده تا آسمان همیشه ابری و همیشه گریان، همه سفید بودند. آخرین برف، دیشب باریده بود و حالا آسمان و ابرها داشتند کمی استراحت میکردند. کلبه کوچکی که در تابستان ساخته بودیم و از توی آن از خرگوشهای برفی عکس میگرفتیم، یکسره به زیر برف رفته بود و فقط نُک میله پرچمی که تو بر بام آن نصب کرده بودی، دیده میشد. همه چیز سفید بود و تنها چیز سیاهی که دیده میشد، چشمان تو بود که آنها هم آنچنان سیاه نبودند. به رنگ ابرهای بارانزا بودند. همان ابرهایی که در زیر بارشش، برهنه میشدی و شادمانه جست و خیز میکردی. چشمان ابریات، بازیگوشانه میخندیدند و میدرخشیدند.
گفتی تا کلبه مسابقه بدهیم. شروع کردی به دویدن. مثل همیشه از من زودتر رسیدی و بردی. تو همیشه میبردی و من همیشه میباختم. کنار کلبهای که زیر برف خفته بود، خود را بر زمین انداختی. نفسنفس میزدی و رنگ رخسارهات سرخ شده بود. از لای شال خزی که به گردن و چهرهات پیچانده بودی، بخار گرمی بیرون میزد.
بعد بلند شدی و نشستی. چند لحظه به کلبه نگاه کردی. شادمانیات به اندوه گرایید. چشمانت مرطوب شده بود. گفتی آیا میشود که بهار آینده بازهم بتوانم به داخل کلبه بروم؟ نمیدانستم چه جوابی بدهم. آیا بیماریات تا بهار آینده به تو مهلت میداد؟ رفتم بیل را آوردم. چه نیازی به بهار. دو ساعتی طول کشید تا راه کلبه باز شد و توانستی برای آخرین بار به درونش روی. وقتی تو شادمانه جست و خیز میکردی، من با خود فکر میکردم که اگر تو نباشی، دیگر به اینجا نخواهم آمد. […]
کیتارو، هیمالیا و تبت
اگر بر روی نقشه جغرافیایی، انگشتمان را بر روی فلات پامیر بگذاریم و از آنجا به سوی جنوب شرقی برویم، وارد رشته کوههای هیمالیا خواهیم شد. از منطقه خودمختار کشمیر خواهیم گذشت و به نپال و سیکیم و بوتان خواهیم رسید. در این کوهستانها و نیز در فلات تبت که در دامنه شمالی این کوهستانهای سر به فلک کشیده قرار دارد؛ گروهی از شریفترین، نجیبترین و بیآزارترین مردمان جهان زندگی میکنند. هر چند بسیاری از آنان پیرو دین بودایی هستند، اما پیروان متجاوز از سیصد دین و مذهب در صلح و دوستی و آرامش در آن زندگی میکنند. فقط در کشمیر به تنهایی، حدود ۲۵۰ دینِ رایج، شناسایی شده است.
تاریخ سراسر جنگ و آشوب جهان باستان و دنیای امروز، شواهد چندانی از چنین ناآرامیها در این منطقه سراغ ندارد. آنان نه به فکر کشورگشایی و غارت همسایگان بودند و نه در اندیشه تجاوز به حقوق یکدیگر. هرگز شعارهای راستی و رستگاری و صلح و حقوق بشر را سر ندادند، اما در عمل همواره بدان پایبند بودهاند. فرمانروایانشان چشم طمع به همسایگان نبستند و به نام آزادی و انسانیت، مردم بیپناه را تسلیم مرگ و نیستی نکردند. روستاهای آنان کمتر از هر گوشه جهان رنگ خشونت بخود دیده و خانهها و معابد آنان کمتر از هر جای دیگری به آتش کشیده شده است. […]
چارتاقی خانه دیو
چارتاقی «خانه دیو» یکی دیگر از چارتاقیهای منفرد ایران است که در کوهستانهای دورافتاده شمال غربی سبزوار در استان خراسان و بر قلهٔ صخرهای سخت و صعبالعبور جای دارد. دستیابی به چارتاقی، پس از ساعتها پیادهروی و کوهپیمایی ممکن میشود و اکنون برای صعود از صخرهٔ حامل چارتاقی، از میلهٔ نقالههای بالابر که برای حمل مصالح ساختمانی برپا شدهاند، کمک گرفته میشود.
نگارنده تاکنون به دیدار این چارتاقی نرفته است، اما این کوتاهی را آقای جمالالدین فرشتهخصلت جبران کرده است. ایشان پس از مطالعه و آشنایی با نظریه کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران، مصمم شدند تا این ویژگی را در چارتاقی خانه دیو پیگیری کنند و مشخص نمایند که آیا این بنا نیز به مانند دیگر چارتاقیهای ایران، دربردارندهٔ ملاحظات تقویمی هست یا نه. در این سفرها و پژوهشهای میدانی، آقایان سینا شریعتمدار، مصطفی اعتماد، قاسم هروی و مبین منصور نیز دست یاری و همراهی دادند. این گروه پس از هر سفر، عکس ها و اندازهگیریها و مشاهدات خود را برای نظرخواهی به نزدم میآوردند و من یافته های ایشان را برای نتیجهگیری قطعی کافی نمیدانستم.
آخرین سفر این گروه خستگیناپذیر و پیجو، در انقلاب زمستانی امسال انجام شد و آنان پس از چند ساعت پیادهروی و کوهپیماییِ در شب سرد و سوزناک زمستانی، خود را برای دیدار طلوع خورشید به لبهٔ پرتگاههای خطرناک پیرامون چارتاقی رساندند. […]
ستارهها و سیارهها
گفته بودی که میخواهی «یا سیارهای باشی که بر گرد ستارهای بچرخی و یا اینکه در فضای میانستارهای ناپدید شوی». اما حتماً میدانی که هیچکدام از سیارهها بر مداری ثابت بر گرد ستارهای نمیگردند. یا کمکم از او دور میشوند و یا آهسته به نزدیکش میخرامند. این بستگی به نسبت جرم سیاره و جاذبه ستاره […]
پادشاه مومیایی شده کردستان
مدتی است که مسافران شاهراه ساوه به سلفچگان در حاشیه راست جاده، پرچمهای سبزرنگی را میبینند که در اطراف یک صندوق بزرگ پول برافراشته شدهاند. میگویند که فلان کسی خواب دیده و بعد پیکر سالم امامزادهای را در تابوتی سبز پیدا کردهاند. میگویند اگر کسی شکّ بکند، حتماً و یقیناً سنگ میشود. الحمدالله که ما شکّ نکردیم و سنگ نشدیم.
از دیروز نامههای فراوانی به دستم میرسد که کسانی با شوق و ذوق خبر کشف جسد سالم و مومیاییشدهٔ یک پادشاه باستانی در شهر سنندج کردستان را بازگو میکنند و یا در باره آن پرسشهایی را پیش میکشند.
میگویند که پادشاه با زیورافزار و اشیای زرین و جواهرات فراوان در تابوتی از جنس سرب و طلا، صحیح و سالم دراز کشیده و کتیبههایی طلایی «به زبان میخی» بر سینه و شرمگاه او نهاده شده است. همچنین میگویند که «کارشناسان» قدمت آنرا سه هزار سال برآورد کردهاند اما میخواهند خبر این کشف بزرگ را درز بگیرند تا بتوانند یواشکی آنرا «آب» کنند. در این اخبار هیچ اشارهای به نام آن «کارشناسان» و نیز منبعِ معتبرِ منتشرکنندهٔ خبر نشده است. احتمالاً در آینده هم خواهند گفت که اگر کسی شکّ بکند، حتماً و یقیناً دشمن ایران و همدست کسانی است که میخواهند پادشاه را «آب» بکنند. […]
امیر رشتی و گنجشکهایش
امیر بچه رشت بود. با شهامت و شجاع و پاک و بیغلوغش و ساده و مهربان بود. مثل خیلیهای دیگر از رشتیها، مثل گلسرخی و میرزا کوچک. قدش نسبتاً کوتاه، اما درشتهیکل بود. صورتش گرد بود و ریشهای انبوهی سراسر صورتش را پوشانده بود. از زیر گردن تا زیر چشمهای درخشان و مهربانش.
پاییز سال ۱۳۶۱ من و او در بهداری دزلی بودیم. در چند کیلومتری مرز عراق. بهداری دزلی یعنی او و من و یک راننده آمبولانس که بچه روستاهای اصفهان بود. کس دیگری نبود. هر کدام ما بخاطر یک دوره چند ماهه که گذرانده بودیم، شده بودیم پزشک و جراح و داروساز و همه جور تخصص دیگر.
امیر از ما بزرگتر بود و تجربه و سابقه بیشتری داشت. ما هیچ کاری را بین خودمان تقسیم نکرده بودیم اما عملاً امیر را رئیس میدانستیم. رئیس سعی میکرد همه کارهای روزمره را از دست ما بگیرد و خودش انجام دهد. میگفت حالا شما دو تا خیلی جوان هستید و وقتش نیست شستوشو کنید و جارو بکشید. آشپزی هم با رئیس بود. اگر مراقب نبودیم، حتی لباسهایمان را هم میشست و بکلی خجالتمان میداد. […]
چارتاقی نویس تفرش
چارتاقی نویس در دامنه ارتفاعات غربی روستای نویس در ۱۷ کیلومتری شمال شرق تفرش (به خط مستقیم)، ۱۸۰ کیلومتری جنوب غرب تهران، در بخش خلجستانِ استان قم جای دارد. با اینکه این روستا از نظر تقسیمات کشوری تابع استان قم میباشد، اما از نظر فاصله و ویژگیهای اقلیمی و نیز در تداول مردم منسوب به تفرش و استان مرکزی است. این بنا که عموم مردم محلی آنرا به طور سنتی با نام «چارتاق/ چارتاقی» میشناسند، با همین نام و با شماره ۳۴۴ در فهرست آثار ملی ثبت شده است.
برای رسیدن به این چارتاقی میباید در کیلومتر ۲۵ جاده ساوه به سلفچگان و پیش از سهراهی تفرش، به سوی غرب و راهی که به قاهان میرود، پیچید. پس از طی ۲۲ کیلومتر در این راه کوهستانیِ بسیار بکر و زیبا، و پس از بخش قاهان، به روستای کوهستانی و پلکانیمانند نویس خواهیم رسید. نزدیک به یک کیلومتر پس از نویس و در ادامه همین جاده، راه مالرویی در سمت راست جدا میشود که با گذر از درهای نسبتا عمیق و رودخانهای فصلی که آکنده از درختان گردوی کهنسال است، به نزدیکی چارتاقی میرسد. این راه نیز حدود یک کیلومتر طول دارد و علاوه بر شیب تند، بسیار سنگلاخ است و خودروهای سواری به ویژه هنگام بارندگی یا یخبندان امکان عبور از آنرا ندارند. […]
آن شب پر برف
برف سنگینی میبارید. کولاک غوغا میکرد. جاده کوهستانی، سخت و پر پیچ و خم بود. درختان بزرگ گردو در دره عمیق کنار راه در زیر برف سنگین خفته بودند. هر چه بالاتر میرفتیم، مه غلیظتر میشد و جاده صعبالعبورتر. چراغها و نورافکنها را روشن کرده بودم، اما هنوز باید خیلی آهسته میرفتم.
قرار نبود تو هم برای دیدن طلوع خورشید در این چارتاقی دورافتاده بیایی. اما در آخرین لحظهها گفته بودی که دوست داری بیایی. گفته بودم که سخت است و سرد. پیادهروی طولانی لازم است و شاید گرگ هم در کار باشد. اما تو باکی نداشتی.
تو به من غبطه میخوردی که هر لحظه که دلم بخواهد، میتوانم از گوشه پرده اتاقم دماوند را ببینم. میتوانم هر بامداد، نخستین تابش خورشید را بر اوج دماوند ببینم و از اولین کسانی باشم که روز برایش شروع شده است. اما من هم به بیباکی و خستگیناپذیری تو غبطه میخوردم که همیشه آماده کوبیدن راههایی است که هیچکس نکوبیده است. […]
دستهای تو
گفتی پدر هم رفت. گفتی دور هم جمع خواهیم شد. گفتی نمیخواهی مراسم معمول برگزار کنی. آمدیم به خانهات. آبی پوشیده بودی، آنطور که پدر دوست داشت. جعبه خالی و مخملیِ سازِ پدر را در دست گرفته بودی، آنطور که خودت دوست داشتی. گفتی ساز را در کنار پدر گذاشتی، گفتی ساز همراه پدر به ابدیت رفت. چشمانت سرخ بود. بوسیدمت. چشمان سرخت خیس شد.
گفتی بنشینیم. رفتی سر گنجه. جعبه کمانچه را برداشتی و آمدی. روی چارپایه نشستی. آستینهایت را بالا زدی. زانوانت میلرزیدند. کمانچه را بر ران چپ نهادی و کمان را به دست راست گرفتی. موهای حنایی دم اسب آمیرزا بر کمان کمانچهات برق میزد. زانوانت هنوز میلرزیدند. نیاز به دستی داشتی که شانههایت را مینواخت. حالا نفسهای تندت آرام شد. سرت را پایین آوردی و کمان را به سوی کمانچه بردی. آوای ساز، آهسته آهسته سراسر خانه را پر کرد. […]
پیوندهای کعبه با خورشید و خانه خورشید
بناها و مکانهای مقدس در جهان فراوان هستند، اما معمولاً هیچکدام آنها دارای تاریخچه و سرگذشت روشن و مشخصی نیستند. گزارشهای تاریخی و روایتهای داستانی پیرامون بناهای مقدس به اندازهای گوناگون و متناقض هستند که امکان دستیابی قاطع به واقعیتهای روزگاران گذشته ناممکن است. اما ممکن است که بتوان با توجه به واقعیتهای ملموس و قابل اندازهگیری، تا اندازهای به سواد آن نزدیک شد.
هر مکانی میتواند به دلایل گوناگون جغرافیایی، وضعیت اقلیمی، ساختار طبیعی ممتاز، واقعهای تاریخی، پدیدهای کیهانی و یا هرگونه انگیزه و عامل دیگر، توجه مردمان را به خود جلب کند و اندکاندک به یک «مکان مقدس» تبدیل شود. در یک «مکان مقدس»، معمولاً بنایی نیز ساخته میشود که تقدس مکان را به خود میگیرد و تبدیل به یک «بنای مقدس» میشود. بناهای مقدس هنگامی که از حمایت دستگاه سیاسی قدرتمند و پشتیبانی یک دین رسمی یا فراگیر برخوردار شوند، به سرعت گسترش مییابند و گاه عوامل آغازین تقدس مکان، به باورها و احکام ثانویِ تازهای تغییر چهره میدهد.
این باورهای تازه نیز به مرور زمان و با تغییر حکومتها و ادیان، فرو میپاشند و باورهای تازهٔ دیگری جای آنها را میگیرد. چرا که شاید بتوان «بنای مقدس» را تخریب کرد، اما «مکان مقدس» هیچگاه از بین نمیرود؛ بلکه در هر زمان و در هر دورهای به رنگ و روی تازهای در میآید. هیچ نیرویی نمیتواند و نتوانسته است عامل مهم و سرنوشتساز «تقدس» را به سادگی از باورمندان به تقدس یک مکان و بنا بگیرد و حداکثر میتواند «عامل تقدس» را با عوامل تازه دیگری جابجا کند. […]
تاریخسازی و دردهای خودزنی
نمونهای از روش نادرستی که برای جبرانِ بحرانِ موجود در هویت تاریخی ما بکار میرود و همواره نتیجه عکس ببار آورده، عبارت است از: تاریخسازی، انتساب پدیدهها و باورهای نوساخته به دوران باستان، خیالپردازیهای تاریخی و در کنار همه اینها، سرکوبی و ترور شخصیت کسانی که با چنین جعلهایی همراهی نمیکنند. این شیوه بجایی رسیده است که بخش بزرگی از نوشتارها یا سخنرانیهایی که با رویکردی ملیگرایانه یا میهنپرستانه نوشته و ایراد میشوند، چیزی بیش از خیالبافی و دستکاری در اسناد و منابع تاریخی نیست. در این میان، تحریک احساسات میهنی مردم نیز جایگاه اجتنابناپذیر خود را دارد. […]
یادی از سِرگِئی تالستوف در هفتادمین سالگرد آغاز کاوشهای باستانشناسی خوارزم
سرگئی پاولوویچ تالستوف (۱۹۰۷- ۱۹۷۶) یکی از بزرگترین و نامآورترین باستانشناسان و قومشناسان شوروی بود. او در سال ۱۹۳۸ یعنی در سن ۳۱ سالگی از سوی آکادمی علوم اتحاد شوروی به سرپرستی علمی هیئت کاوشهای باستانشناسی خوارزم برگزیده شد و سراسر عمر خود را در کویرها و شنزارهای خشک و سوزان جنوب دریاچه خوارزم (آرال) صرف کاوش و پژوهش در خوارزم باستان کرد و به هیچ موضوع دیگری نپرداخت.
کاوشها و مطالعات تالستوف در خوارزم به اندازهای گسترده و حیرتانگیز است که نام او با خوارزم عجین شده و مطالعات خوارزمشناسی بدون او معنا و مفهومی ندارد. دامنه جغرافیایی پژوهشهای او تقریباً برابر است با حوزه نامهای جغرافیایی اوستا در بند چهاردهم «مهر یشت» و نخستین فرگرد «وندیداد» یعنی: «خوارزم»، «سغد»، «نسا» و «مرو».
هیئت باستانشناسی زیر نظر تالستوف، یکی از بزرگترین هیئتهای کاوش و اکتشاف در جهانِ زمان خود بوده است. هیئت تالستوف را حدود بیست دانشمند باستانشناس، قومشناس، زبانشناس، زمینشناس و معمار، دهها کویرنورد و راهنمایان محلی، لشکری از افزارمندان و کارگران ساده و نیمه متخصص، چندین هواپیمای اکتشافی و دهها کامیون نفربر و ابزاربر، و بیشماری از پیشرفتهترین ابزارهای زمان خود همراهی میکرده است.
تالستوف در مدت حدود سی سال، سراسر سرزمین خوارزم را از زمین و هوا در مینوردد. بسیاری از محوطههای باستانی را برای نخستین بار شناسایی میکند و در آنها به حفاری می پردازد: حفاری در «توپراق قلعه»، مرکز شاهان محلی خوارزم در سدههای آغاز میلادی و کشف کاخها و دیوارنگارههای قابل قیاس با داستانهای سیاوش و افراسیاب در شاهنامه؛ تپه باستانی «جانباز قلعه» متعلق به هزاره ششم تا سوم پیش از میلاد؛ محوطه باستانی «یکه پارسان» از سده هشتم پیش از میلاد و کشف چندین نمونه از خط خوارزمی باستان در آنجا؛ همچنین حفاری در محوطههای باستانی «اورگنج»، «کهنه اورگنج»، «تاش قلعه»، و حوزههای تمدنی «کَلتَه منار» (منار کوتاه)، «تازه باغیاب»، «سویورغان»، «شریک رباط»، کرانههای دریاچه «سرقمیش» و بسیاری جاهای دیگر که یادکرد از همه آنها کار سادهای نیست. (نامگذاریها را تالستوف بر اساس نامهای مشهور محلی برای نخستین بار انجام داده و به همین شکل در باستانشناسی متداول شده است). […]
چارتاقی نیاسر
نام مشهور: چارتاقی/ چهارطاقی نیاسر. محل: صخرههای ارتفاعات غربی مشرف به شهر نیاسر، ۳۰ کیلومتری غرب کاشان، ۲۵۰ کیلومتری جنوب تهران، استان اصفهان. مختصات جغرافیایی چارتاقی: ۳۳ درجه و ۵۸.۲۸ دقیقه شمالی، ۵۱ درجه و ۰۸.۵۳ دقیقه شرقی. ارتفاع از سطح دریا ۱۷۶۰ متر، ارتفاع از سطح دشت مجاور ۳۸۰ متر. شکل بنا: متقارن چهار وجهی با قاعده مربع، چهار پایه با چهار تاق به سبک کلیل پارتی بر روی آنها و گنبدی به واسطه چهار فیلپوش بر روی بنا. چهار روزن به سوی چهار جبهه در بالای بنا و شانزده روزن کوچکتر با فاصله نامساوی در پاکار گنبد (اکنون پُر شده). چهار سوی بنا چشمانداز باز بدون هیچگونه دیوار، در یا پنجره.
هوم/ هَئومَه: گیاه سپند ایرانیان
هوم که در اوستایی «هَـئـومَـه» و در سانسکریت «سومَـه/ سوم» خوانده میشود، سپندترین و گرامیترین گیاه نزد ایرانیان و هندوان باستان بوده است. از این گیاه در بسیاری از متون ایرانی و هندو به فرخندگی و با گرامیداشت فراوان یاد کرده شده و آنرا سرور، رد و شهریار همه گیاهان و رستنیها میشناختهاند. با اینکه این گیاه کارکردهای آیینی و مقدس خود را تا اندازه زیادی از دست داده است، اما همچنان باورهای بسیاری در باره آن در میان مردمان نواحی گوناگون زنده مانده است.
بخشهایی از کتاب اوستا به هوم اختصاص دارد و هوم یشت نامیده میشود. هوم یشت در درون یسناها جای دارد و از یسنای نهم تا یازدهم را در بر میگیرد. البته یشت بیستم اوستا نیز هوم یشت نامیده میشود، اما تنها چند بند از هوم یشت اصلی را در بر دارد. هوم یشت، در بزرگداشت و ستایش این گیاه ارجمند سروده شده است.
هوم در اوستا کارکردهای فراوانی دارد: او «دورَئوشَه» به معنای دوردارنده مرگ است. او بخشنده فرزند نیک، آورندهٔ توانمندی، تندرستی، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن ، انـدیـشهورزی و آورندهٔ صلح و آشتی و آرامش است. (برای آگاهی از تمام ویژگیهای هوم در اوستا و سرودهای ستایش آن به هوم یشت بنگرید).
«ودا»های هندوان نیز بخشهای فراوانی در پیوند با هوم دارد و در بسیاری از سرودهای «ریگ ودا»، گیاه «سومَه» همراه با دلانگیزترین واژهها گرامی داشته شده و ستوده شده است. سومه، نوشیدنی دوستداشتنی ایندرا (خدای بزرگ هندو) بوده و به او چابکی و توانایی میبخشیده است (ماندالای ۴، سرود ۲۶).
«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب میآید. همچنین در شاهنامه فردوسی از مردی به نام «هوم» سخن رفته است که در کوهستان زندگی میکند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری میرساند؛ این نام نیز به احتمال اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات مصداقی شده است. […]
آتشکده پردغان: بازماندی در پیوند با مزدکیان فراهان
ابن فقیه همدانی در «مختصرالبلدان» (اوایل سده چهارم هجری) و حسن قمی در «تاریخ قم» (از اواخر سده چهارم هجری) آوردهاند که در روستای «فردجان» آتشکدهای بزرگ و کهن با باروهای بلند و قلعه مانند وجود داشته که در زمان حاکمیت حجاج بن یوسف و خلافت عبدالملک بن مروان (اواخر سده یکم هجری) به این روستا یورش آوردند و پس از تسخیر آبادی، درهای زرین آتشکده را کندند و برای کعبه به مکه فرستادند. در این منابع همچنین آمده است که آتشکده فردجان بار دیگر در سال ۲۸۸ هجری قمری به فرمان امیر قم به نام «بیرون ترکی» با منجنیق و عراده ویران و تباه شد و دیگر هیچگاه رونق نگرفت (نقل به مضمون از: ابن فقیه، ص ۷۵؛ قمی، فصل هفتم).
نام فردجان در تعدادی دیگر از متون جغرافیای تاریخی سدههای میانه آمده است. یاقوت حَمَوی در «معجم البلدان» (اوایل سده هفتم هجری) اشارهای کوتاه به قلعه فردجان کرده و ابن خلدون نیز قلعه فردجان را پناهگاه علاءالدوله کاکویه (حاکم غزنوی اصفهان که بعدها اعلان استقلال کرد) به هنگام حمله سپاه مسعود غزنوی میداند (ابن خلدون، ص ۵۴۳).
در تمامی منابع، جز توصیفی کلی از محل روستا، قلعه و آتشکده، هیچگونه نشانی دقیقی از محل آن داده نشده است. به ویژه که بسیاری از نامها در گذر زمان دچار تطور و تعریب شده و شکل اصلی آنها از دست رفته است. […]
شیر و خورشید و خاستگاه کیهانی باورها و نگارههای آن
خاستگاه بسیاری از اسطورهها و باورهای جوامع باستان و بازتاب آنها بر روی نگارهها و آثار هنری همان مردمان، از پدیدهای کیهانی یا زمینی در محیط پیرامونی آنان الهام گرفته شده است. پژوهش بر روی باورها و تجلی مادی آنها نشان داده است که آنها به تمامی فرآیند خلاقیت ذهن بشر نبوده و همواره حضور عاملی واقعی و ملموس در محیط زندگی انسانها، تأثیری چشمگیر در پیدایش و شکلگیری باورهای همگانی داشته است.
ترکیب توأمان «شیر و خورشید» در یادمانهای نگارین و متون ادبی ایرانیان و دیگر مردمان شرق باستان به فراوانی دیده شده است. در این ترکیب، نگارهای از شیر دیده میشود که پرتوهای خورشید، گوی خورشید، گردونه خورشید و یا خدا/ ایزد وابسته به آن بر پشت یا پهلوی او جای دارد و یا خورشید در میانه دو شیر خروشان جای گرفته است. چنین نقوشی از جمله بر اشیای مفرغین لرستان و سنگنگارههای هخامنشی دیده میشوند.
پرسش اینجاست که کدام پدیده در طبیعتِ پیرامون مردمان باستان موجب پیدایش این نگاره و باورهای وابسته به آن شده است؟ نگارنده گمان میدهد که این نگاره نیز به مانند بسیاری از آثار هنری و اعتقادی دیگر، ردی در آسمان و سرای کیهانی داشته باشد. […]
خاستگاه کیهانی نگارههای یورش شیر به گاو
نگاره یورش شیر به گاو و ترکیب این دو با یکدیگر در آثار هنری ایرانیان و مردمان شرق باستان، یکی دیگر از نقشهای متکی به باورهای کهن است که مانند بسیاری از نگارهها و باورداشتهای دیگر، خاستگاهی در پدیدههای کیهانی دارد. مهمترین و زیباترین این نگارهها در تختجمشید و به ویژه در جبهه شمالی کاخ سهدری دیده میشوند.
در این ترکیب، شیری دیده میشود که بر پشت گاو جهیده و چنگالش را بدون اینکه فرو کرده باشد، بر پشت او نهاده است. این گاو، همواره پشت به شیر کرده و در وضعیت فرار قرار دارد؛ در حالیکه سر خود را به سوی شیر بازگردانده و او را مینگرد. شیر و گاو در تمامی نگارههایی که جزئیات کافی برای بررسی دارند، نر هستند. این نگاره در آثار هنری مردمان آسیای میانه و دشتهای آلتایی (همچون «پازیریک») به دلیل ویژگیهای اقلیمی و طبیعی، با ترکیب شیر- گوزن دیده شده است. […]
سیمرغ و درنای سپید سیبری
بسیاری از اسطورهها، باورها و داستانهای مردمان باستان از پدیدهای راستین در طبیعت الهام گرفته شده است. یک پدیده کیهانی یا زمینی که برای مردمان توجهبرانگیز، جالب و دیدنی بوده و یا تأثیری نیکو یا مخرب بر زندگی آنان میگذاشته است، آنرا به گنجینه باورهای خود میافزودهاند و به مرور زمان به آن شکل تازهای میدادهاند و با افزودهها و کاهندههایی که لازم میدانستهاند، اسطوره یا سرگذشتهای اعتقادی و داستانی را میساختهاند.
بیگمان، باور به پرندهای به نام سیمرغ و کارکردهایی شگفت و گسترده آن، دارای خاستگاهی در طبیعت و محیط پیرامونی جوامع پیشین بوده است. خاستگاهی که الهامبخش اینچنین باورها و داستانهای شگفت و شنیدنی شده است.
نگارنده در اینجا یادداشتهایی در باره درنا و به ویژه درنای سفید سیبری را میآورد و این پرسش را پیش مینهد که آیا ممکن است این پرنده شگفت و دیدنی، سرچشمه باورهای در پیوند با سیمرغ باشد؟
درنا نامهای گوناگون و فراوانی دارد: «تُرنِه»، «بوتیمار»، «غمخورک»، «کُلنگ»، «کرکی» و «حواصیل». اینها تنها تعداد معدودی از نامهای بیشمار این پرنده هستند. هر چند در قواعد علمی پرندهشناسی و جانورشناسی هر کدام از این نامها متعلق به دسته و تیره خاصی هستند، اما در میان عامه و در متون ادبیات فارسی، عموماً برای تیرههایی از خانواده «درازپایان» بکار رفته است. […]
تلطیف آوایی یکسان دو واژه تیر و تشتر
در زبان فارسی معانی گوناگونی برای واژه «تیر» آمده است. تا آنجایی که موضوع این گفتار است، واژه «تیر» در زبان فارسی برای نامیدن سیاره عُطارِد، ستاره شباهنگ (شِعرای یَمانی)، ماه نخست تابستان، روز سیزدهم ماه، و نیز به معنای خدنگ، ناوک، آنچه با کمان انداخته میشود، و عموماً تندی و تیزی و شتابندگی بکار میرود.
شباهت املایی و معناییِ این واژهها موجب شده که لغت «تیر» در آثار بسیاری از نویسندگان، دستکم در دو مفهوم کاملاً جداگانه دچار اختلاط معنایی شوند و بجای یکدیگر بکار روند. این آمیختگی در آثار بسیاری از قدما نیز دیده میشود. برای نمونه ابوسعید گردیزی در باب بیست و دوم «زَین الاخبار» و ابوریحان بیرونی در فصل نهم «آثارالباقیه»، پرتاب تیر به دست آرش کمانگیر را یکی از علتهای ایجاد جشن تیرگان در سیزدهم تیرماه دانستهاند.
به عبارت دیگر، آنچه «تیر» نوشته و خوانده میشود؛ دو واژه مستقل و کاملاً جداگانه با معانی و مفهومهای متفاوت هستند که با یکدیگر اشتباه گرفته شدهاند و میشوند. […]
نقدی بر کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران
فصلنامه گلستان هنر در شماره یازدهم خود که در بهار امسال منتشر شده است، مقالهای با نام «مهرین اصفهان، آتشگاهی در باغ» از آقای یاغش کاظمی منتشر کرده که بخشی از این مقاله در نقد و رد کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران است. چون تاکنون و پس از هفت سال از انتشار نظریه این نگارنده («نظام […]
سنجاب پرنده و مسئله روباه بالدار
ابوریحان بیرونی در فصل نهم از کتاب «آثارالباقیه» روایت عجیبی را به نقل از «ابوسعید مهندس» و «ابوالقاسم طاهری» بازگو میکند که بهرغم غرابت، شواهدی از پیشینه کهنتر آن در فرهنگ ایران در دست است.
بیرونی ضمن نقل حرکت مردی با ریش بلند که گِل قرمز به همراه داشته و مرد دیگرِ کوسه رو و خرسوار در گذرهای شهر شیراز، میگوید که “این روز «اَبسال وهار» نامیده میشود و پادشاهان کیانی آنرا «بهار جشن» مینامیدهاند”. بیرونی همچنین نقل میکند که “در آغاز این روز، «جرشانجره» ظهور میکند. آنان روباهان پرنده (در متن اصلی: «ثعالبٌ طیّاره») از زمان پادشاهان کیانی هستند و خوشبختی آن روزگاران و شادابی زمان آنان به وجود این روبهان بود. آنگاه که اینان منقرض شدند، آنان نیز منقرض شدند”. […]
در تفاوت اسطوره با خرافه
۱- اسطورهها دارای شخصیت هستند. شخصیتهایی ساخته و پرداخته ذهن مردمان جوامع باستان برای توجیه و توضیح سرگذشت و چگونگی آفرینش جهان و تمامی نیروها و پدیدههای مادی و معنوی در پیوند با جهان هستی.
۲- مصداق و معنای اصطلاحی اسطوره (Myth) با معنای واژگانی آن که در زبانهای گوناگون برابر با افسانه، قصه، دروغ، سخن بی پایه و غیره آمده است، ارتباطی ندارد.
۲- ناتوانی همیشگی انسان از درک و شناخت چگونگی آفرینش جهان و هدف از این آفرینش، خود موجب آفریدن اسطورهها برای توجیه چگونگی و روند آفرینش شده است. از همین روی، اسطورهها جهانبینی جوامع باستانی هستند. درک و تلقی انسان از چگونگی آفرینش و رویدادهای محیط پیرامون، و شیوه نگاه انسان به جهان در شخصیت اسطورهها متجلی شده است.
۳- اسطورهها در زمان زندگی نمیکنند. آنان خود پدیدآورنده زمان هستند. یا از ازل تا ابد بودهاند و خواهند بود و یا تولد آنان در زمانی بس بعید روی داده است. […]
جام هخامنشی: اثری اصیل یا تقلبی؟
در سه روز گذشته مطالب بیشماری در باره کشف یک جام زرین هخامنشی با قدمت ۲۵۰۰ سال از داخل یک جعبه کفش منتشر شد و اینکه قرار است این گنج مکشوفه از زیر تختخواب آقای جان وبر (John Webber) در روزهای پنجم و ششم ژوئن امسال (۱۶ و ۱۷ خرداد) در حراجی «دوک» انگلستان به […]
گورنگارههای اسپیتا: یادمانی پرشکوه از هزارههای فراموششده
سرزمینهای کوهستانی تپورستان (طبرستان) در میانه استانهای تهران، سمنان، گلستان و مازندران همواره یکی از نواحی پیدایش و گسترش فرهنگ و باورهای ایرانی بوده است. مردمان دلاور و باشهامت این کوهستانهای بلند و صعبالعبور توانستهاند تا در طول تاریخ، فرهنگ و آیینها و زبان خود را بهتر از برخی نواحی دیگر پاس دارند و کمتر در معرض دگرگونیهای فرهنگی قرار گیرند. فرمانروایان قدرتمند و اصیل محلی (مانند زیاریان و باوندیان) نیز توانسته بودند تأثیری چشمگیر در پاسداشت باورهای کهن داشته باشند و از همین روی است که تنها آثار معماری دوران پس از اسلام که دارای کتیبههایی به خط و زبان پهلوی است (برجهای سهگانه «رِسکِت»، «لاجیم» و «رادکان») در همین سرزمین قرار دارند. نامهای ایرانی و کهن روستاها، کوهها و رودها نیز نشانههایی دیگر از گسترش فرهنگ ایرانی در این سرزمین بزرگ و پرافتخاری است که «دماوند ایران» نیز بر پیشانی آن میدرخشد. […]
شاهنامه خودساخته فریدون جنیدی
در صفحه ادبیات روزنامه اعتماد به تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷، گفتاری از آقای فریدون جنیدی منتشر شده است که در بردارنده پارهای استنباطهای نجومی است. ایشان در این گفتار آوردهاند که ویرایشگر شاهنامه میباید در زمینههای گوناگونی همچون دینشناسی، ستارهشناسی، متون پهلوی، سپاهیگری و همه مسائل و رموز زندگی و فرهنگ ایرانیان آگاهی داشته باشد و چون این آگاهیها و تخصصها را در خود سراغ داشتهاند، در چند سال اخیر دستبهکار تهیه نسخهای از شاهنامه شدهاند.
این نگارنده تاکنون هیچ کتاب یا مقاله یا پژوهشی از ایشان که در زمینه ستارهشناسی باشد، ندیده است. همچنین تاکنون هیچ نمونهای از ترجمه متون پهلوی به همت ایشان دیده نشده است. به این ترتیب در رد یا تأیید، درستی یا نادرستی چنین ادعاهایی نمیتوان سخنی گفت مگر آنکه ایشان محصول چنین پژوهشهای تخصصی را پدید آورده باشد.
آقای جنیدی در این گفتار کوتاه نمونههایی را مثال زدهاند که چگونه برخی از بیتهای شاهنامه را با توجه به شناختی که خودشان از ستارهشناسی داشتهاند، الحاقی دانسته و آنها را از شاهنامه زدودهاند. نادرستی اظهارات نجومی ایشان این نگرانی را به وجود میآورد که بسیاری از بیتهای اصیل شاهنامه به دلیل تصورات اشتباه ایشان از شاهنامه حذف شده باشد. […]
همایش باستانشناسی تمدن جیرفت
اکنون هفت سال از کشف تمدن باستانی جیرفت و غارت گسترده تپهها و گورستانهای آن میگذرد. غارتی که منجر به فروش هزاران اثر بیهمتای این تمدن نویافته در حوزه «هلیل رود» و خروج آنها از کشور شد. به همراه بیشماری اشیای تقلبی مشابه آنها. همچنین اکنون شش سال از آغاز کاوشهای جیرفت و تپههای «کُنار […]
چارتاقی کهک
بخش کَهَک در حدود چهل کیلومتری جنوب شهر قم و در منطقهای کوهستانی و ییلاقی واقع است. این منطقه دارای پیشینه مشهور تاریخی و فرهنگی، و نیز آثار و محوطههای باستانی فراوان است.
در حدود دوکیلومتری شمال غربی کهک (۳۴.۲۱ درجه شمالی، ۵۰.۵۱ درجه شرقی)، بنای امامزادهای به نام زینب خاتون وجود دارد که یکی از مهمترین زیارتگاههای منطقه است. در سالهای اخیر بنای این امامزاده گسترش یافته و بخشهای گوناگونی به آن افزوده شده و عملیات مرمت و نوسازی گستردهای در آن انجام شده است و میشود.
کهنترین بخش شناخته شده مربوط به امامزاده عبارت است از در چوبی منبتکاری شده و زیبایی که تاریخ سال ۹۷۹ هجری قمری بر آن ثبت شده و اکنون در موزه باغ فین کاشان نگهداری میشود. صندوق منبتکاری شده پیشین آرامگاه نیز دارای تاریخ سال ۹۹۹ هجری قمری است. مجموعه آثار و شواهد برجای مانده از بنای امامزاده (همچون در چوبی، صندوق قبر، گنبد دوپوش، ازارهها و ایوان جانبی) نشان میدهد که در دوره صفوی توجه خاصی به این امامزاده شده و الحاقات گوناگونی در آنجا ساخته بودهاند. افزودن به بخشهای بنا و آرایههای آن (همچون کاشیکاری، آینهکاری و کتیبهنویسی) در دوره قاجاریه و نیز در سالهای اخیر همچنان ادامه دارد. […]