پیش از این و در گفتار «کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه: تخیلاتی با منابع مجعول» به نمونههایی از انبوه دستکاری در منابع توسط نویسنده کتاب پرداختیم و نشان دادیم که ایشان خواسته است دانش نجوم را دستمایهای در خدمت ناسیونالیسم قرار دهد و با ادعاهای بدون منبع و یا با منابع کاذب و مجعول چهرهای غلوآمیز و تخیلی از کورش و هخامنشیان و سابقهتراشی برای نژاد موهوم آریایی دست یازد. اعمالی که در سالهای اخیر متداول شده و نمونه دیگری از آن، کتاب «جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده» بود. هر چند آقای شروین وکیلی- نویسنده آن کتاب- پاسخی بر ایرادهای نگارنده نوشتند، اما چنانکه دیدیم، ایشان نه تنها تلاشی برای اثبات منابع خود به عمل نیاوردند، که پاسخ خود را تبدیل به لفاظیهای بیحاصل نمودند و علاوه بر اصرار بر درستی منابع مجعولی که ذکر آنها رفت، مبلغی از نقلقولهای مجعول را نیز به این نگارنده منتسب کردند. این اعمال حاکی از آن بود که آقای وکیلی برخلاف آقای فرشیدراد دچار اشتباه نشدهاند، بلکه عالماً و عامداً قصد گمراهی خواننده را در سر داشتهاند و خواستهاند تصورات دلخواه خود را به عنوان واقعیتهایی مستند به خواننده عامی و سادهانگار بقبولانند. به عبارت دیگر، آقای فرشیدراد از منابع مجعول استفاده کرده بود و آقای وکیلی خود رأساً دست به جعل منابع زده است. […]
رنجهای بشری 237: رنگینکمان زیبا و دلانگیز مردمان مشرقزمین
من شرقیام، کاشیام، ایرانیام. فارس و ترک و تاجیک و ازبک و کرد و لر و عرب و پشتون و گیلک و بلوچم. همه اینها با هم هویت تاریخی و فرهنگی مرا و ما را شکل دادهاند و هیچ بخشی از این عناصر هویتی را فدای آن دیگری نخواهم کرد و نادیده نخواهم گرفت. ما همه با هم، چونان پیکری واحد، در غمها و شادیها با هم شریک بودهایم. با هم خندیدهایم و سرود سر دادهایم، و با هم گریستهایم و سوگ سر دادهایم. با هم چونان اعضای یک خانواده بزرگ و مهرآمیز اختلاف نیز داشتهایم. در گذشتههای دور و نزدیک، تجاوزگران و جهانگشایان (همچون کورش و چنگیز) خانمان ما را و هستی ما را به دست بیداد سپردند، ما را به جان هم انداختند و خود بهرهاش را بردند. در عصر حاضر نیز استعمارگران (همچون بریتانیا و رسانههایش) با طرح دعاوی قومیتیِ نفاقافکنانه و نژادپرستانه و ملیگرایانه باز هم خواستهاند با شگردهای نوین، رشتههای در هم تنیده خانواده بزرگ و کهنسال ما را به دستههای متضاد و متخاصم تقسیم کنند و به جان یکدیگر بیندازند و خود از منافعش بهرهمند شوند. من فارس و ترک و تاجیک و ازبک و کرد و لر و عرب و پشتون و گیلک و بلوچم. قرابتهای فامیلی و زبانی و آیینی ما چنان در یکدیگر ترکیب شده و هویت فرهنگی یگانهای ساختهاند که همه با هم و در کنار هم، رنگهای یک رنگینکمان بزرگ و زیبا را شکل دادهاند. ما همه رنگهای این رنگینکمان دلانگیز و غنوده در آغوش یکدیگر را با هم میخواهیم. از رنگها و تنوع فرهنگی ما شاید فرزندان تازهای متولد شوند و جامعه یکپارچه رنگارنگتری را تشکیل دهند، اما هیچکدام تضعیف نمیشوند و از بین نمیروند. از گذشتههای دور با هم زیستهایم و تا آیندههای دور با هم خواهیم زیست. با مهر و محبت و یگانگی همیشگی ما.
رنجهای بشری 236: در معادل دانستن شاهپرستی با وطنپرستی
دشمن یا بدخواه ایران و فرهنگ ایران کیست؟ کسانی که شاهپرستی را معادل با ایرانپرستی جا میزنند، به هر جعلی در اسناد تاریخی و حتی تحریف شاهنامه فردوسی دست مییازند تا چهره ظلم شاهان را سفید کنند، و جز شعارهای سطحی تن به انجام کار مفیدی برای کشور و مردم خود نمیدهند؛ یا کسانی که ظلمهای پادشاهان را به عنوان تجربههای تاریخی و همدردی با مردم ستمکشیده بازگو میکنند و در کنار آن، عمر خود را برای ایران و فرهنگ ایران گذاشتهاند؟ اگر گروه دوم دشمنان و بدخواهان ایران باشند، پس میباید فردوسی را در رأس همه آنان قلمداد کرد؛ چرا که در هیچ منبع تاریخی به اندازه شاهنامه فردوسی از ظلم پادشاهان ایران سخن نرفته است. براستی که عوامفریبی باید تا چه میزان رسیده باشد که با بهرهبرداری از احساسات میهندوستانه مردم، شاهپرستی و وطنپرستی/ میهندوستی را معادل با یکدیگر جا بزنند و بلاهت باید تا چه اندازه اوج گرفته باشد که چنین خدعهای را باور کنند.
رنجهای بشری ۲۳۵: تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی
فردوسی نه ستایشگر کورکورانه ایران و پادشاهان ایران است و نه ستایشگر توران و پادشاهان توران. او ستایشگر نیکی و رفتارهای انسانی است، چه از سوی ایرانیان بوده باشد و چه از سوی تورانیان و دیگران. او نیکی را از سوی هر کس که بوده باشد، پنهان نمیکند و با شیواترین سرودهها بیان میدارد. و بدی را نیز از سوی هر کس که بوده باشد- حتی اگر از سوی محبوبترین قهرمان کتابش یا محبوبترین شاه ایران باشد- باز هم آنها را لاپوشانی نمیکند و با صدای بلند و با فاخرترین سرودهها به گوش همگان میرساند. او از بازگو کردن شکنجهگریهای پادشاهان ایران و گزارش قیامهای مردمی علیه پادشاهان باکی ندارد و به هیچ انگیزهای آن رویدادها را نادیده نمیگیرد.
اگر فردوسی در زمان ما میزیست، بیگمان از سوی آریاگرایان و کورشپرستان به دشمنی با ایران و فرهنگ ایران متهم میشد، چرا که مجموعه گزارشهای فردوسی از زشتکاریها و خشونتورزیها و تبهکاریهای برخی پادشاهان و پهلوانان ایران به اندازهای فراوان و متنوع است که هیچ منبع دیگری- اعم از ایرانی یا غیر ایرانی- به پای آن نمیرسد. گزارشهایی که عموماً نادیده گرفته میشوند و تحریف میگردند تا عامه مردم متوجه آنها نشوند.
اما این رویکرد انسانی فردوسی باب طبع نژادگرایان و ملیگرایان نیست و اینان میکوشند تا به هر طریق ممکن در ابیات فردوسی دست ببرند و یا اینکه ابیات مجعولی را بدو منسوب کنند تا بتوانند از شاهنامه و فردوسی برای مقاصد خود بهرهبرداری کنند. […]
رنجهای بشری ۲۳۴: اسکندر در شاهنامه فردوسی
فردوسی در شاهنامه در حالی از «زندزدی کیخسرو»، «کنیزبازی ایرج»، «شهرسوزیها و زن و بچه کشیهای کیکاووس»، «مردمکشیهای شاپور ذوالاکتاف»، «زنبارگیهای بهرام گور»، «مردمکشیها و شهرسوزیهای انوشیروان»، «شکنجهگریها و قساوتهای خسرو پرویز، پوراندخت، شاپور، بهرام و دیگران» و بسیاری از دیگر رفتارهای خشونتبار و ضد بشری یاد میکند که در مورد کورش مطلقاً سکوت کرده و اسکندر را شخصیت و پادشاهی خردمند، بیداردل، دورکننده بدیها، سازنده، آرام کننده کشور، شاهوار، با فر و فرهنگ، خوبچهر، خوبگفتار، دادگر، پیروزبخت، بخشنده و آشتیجو نامیده است. او همان خصالی را برای اسکندر قائل شده که قرآن برای ذوالقرنین قائل شده است. سخنان فردوسی در شاهنامه با آنچه در تداول امروز گفته و نوشته میشود و تبلیغ میگردد، بکلی متفاوت و متناقض است. آیا فردوسی درست گفته و مبلغین امروز نادرست میگویند و سخنان فردوسی را با تحریف بازگو میکنند یا برعکس؟ پاسخ این پرسش را چگونه میتوان داد و این دوگانگی را چگونه میتوان حل کرد؟ آیا میتوان فردوسی را بخاطر بیان واقعیتهایی از جنایتگریهای پادشاهان ایران، دشمن ایران قلمداد کرد؟ آیا دوستدار ایران کسی است که رنجهای تاریخی مردم ایران را برای توجیه اعمال حاکمان و پادشاهان نادیده بگیرد و آنان را به انسانها ترجیح دهد؟ دستکم فردوسی چنین نبوده و رنج مردم و ظلم شاهان را پردهپوشی نکرده است.
پهلویان و ذبح قاجار به پای هخامنشیان
خصلت سلسلههای پادشاهی و شبهپادشاهی در این است که میکوشند سلسله مغلوب را به انواع ترفندها و تبلیغات، بدنام و ویرانگر و بیکفایت جلوه دهند و خود را خوشنام و آبادگر و باکفایت. از سوی دیگر، چنانچه سلسله غالب فاقد مشروعیت قانونی یا پذیرش عمومی بوده باشد، میکوشد تا با ترفندها و تبلیغات موازی دیگری خود را به یک سلسله دور بچسباند و برای خود هویتی کاذب بسازد.
این کاری بود که بسیاری از حکومتها و بخصوص پهلویان که با حمایت و مداخله بریتانیا به قدرت رسیدند، بدان دست یازدیدند. آنان کوشیدند تا با به خدمت گرفتن مورخان وابسته به دربار، چهرهای سراسر کریه از قاجار بسازند و با تبلیغات گسترده این چهره را در ذهن و افکار عمومی غالب سازند. و نیز در اواخر دهه ۱۳۴۰ تصمیم گرفتند که با برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، دُمب خود را یکسره و بیواسطه به موجود جدید و نوظهوری به نام کورش و هخامنشیان که برای ایرانیان ناآشنا بود، گره بزنند و خود را تداوم آنان بنامند.
برای مقدمات اینکار لازم بود تا ابتدا تاریخ ایران در ماقبل کورش یکسره نادیده گرفته شود و زدوده گردد تا با چنین تاریخ زدایی، راه برای چنان ادعای موهومی که کورش بنیانگذار کشور ایران بوده است، هموار شود. لازم بود تا پیشینهای ساختگی و قلابی از کورش ساخته شود و سپس با تبلیغات گسترده که سراسر رسانههای گروهی و کتابهای تاریخی و متون درسی را در بر گرفت، چنین تصوری را در باور افکار عمومی بقبولانند. […]
جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده: پاسخی بر پاسخ
پس از گفتاری که در باره کتاب «جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده» نوشتم، جناب آقای فرشاد فرشید راد (نویسنده محترم آن کتاب) پاسخی بر آن نوشتند و نشانی آنرا همراه با نامهای برای نگارنده فرستادند. ایشان در ضمن پاسخ خود فرمودند که این کتاب را شخصاً برای بنده فرستاده بودهاند. از ایشان بخاطر این اشتباه که موجب نادیده گرفتن لطف و محبتشان شد، پوزش میخواهم و بخاطر هدیهاشان صمیمانه سپاسگزارم. همچنین یادآور میشوم که قبلاً مقالهای اهدایی و خواندنی از ایشان را با عنوان «ابوریحان بیرونی، نخستین کاشف قاره آمریکا» در شماره نخست گاهنامه پژوهشهای ایرانی (چاپ ۱۳۸۰) منتشر کرده بودم و از دقت نظر ایشان بهرهها برده بودم.
اما از مطالعه پاسخ آقای فرشیدراد چنین به نظرم رسید که ایشان مطالب نژادپرستانه کتاب خود را عامداً و عالماً برای مقاصد و انگارههای نژادپرستی ناسیونالیستی و فاشیستی ننوشتهاند؛ بلکه خود نادانسته از چنان منابعی استفاده کرده و بدون اینکه سوءنیتی داشته باشند، به دام چنین اشخاصی افتادهاند (چنانکه خیلیهای دیگر و از جمله این نگارنده نیز افتادهاند یا افتاده بودند). نام این اشخاص بخصوص در پاسخی که ایشان مرقوم داشتهاند و در کتاب ذکر کامل و مانعی از آنها نرفته است، دانسته شده است. نامهای نژادپرستان و وضعکنندگان و مبلغین استعماری نژادپرستی و آریاگرایی همچون: ماکس مولر، هلنا بلاواتسکی، ویلیام وارن و برخی رسانههای با سابقه استعماری. […]
رنجهای بشری ۲۳۳: دو نسلکشی مستند به منابع دست اول در تاریخ ایران
تعدادی از این قتلعامها (همچون قتلعامهای کورش هخامنشی) به اندازهای گسترده و سهمگین و سراسری بوده است که تبدیل به نسلکشی شدهاند. اگر بخواهیم از روی توجیه یا سادهانگاری، دادههای تاریخی از اجرای نسلکشی را اعتمادناپذیر و غرضورزانه بدانیم، دستکم در دو مورد از آنها جای هیچ چون و چرایی نیست؛ چرا که این دو نمونه از نسلکشی و جنایت در حق بشریت، گزارشی اول شخص است که در کتیبههای بازمانده از آنان ثبت شده است. یعنی اقدامکننده به نسلکشی، علاوه بر اینکه از زبان خود چنین واقعهای را با افتخار شرح داده و بر آن صحه گذارده است، که آن وقایع را در کتیبههایی ثبت کرده است. در نتیجه و برخلاف متون تاریخی، این گزارشها دچار تحریف و بازنویسیهای احتمالی و مکرر نشدهاند و نمیتوان آنها را بیاساس یا اتهام دانست. […]
آزردگیهای ناشی از عملکرد محققان
حق و وظیفه محقق ایجاب میکند که برای دستیابی به واقعیتها و بیان آنها بکوشد. این حق و وظیفه را نمیتوان نادیده گرفت یا پایمال کرد. اگر کار محقق موجب آزردگی و اضرار عدهای میشود، میباید این مشکل و راهحل آنرا در جای دیگری جستجو کنند. برای چنین جستجو و بررسی، باز هم به وجود یک محقق واقعگرا نیاز است.
پیشگفتار کتاب سنگنگارههای صخرهای ایران
کتاب سنگنگارههای صخرهای ایران در برگیرنده مجموعه کامل ۷۵ مجلس نقشبرجسته تاریخی ایران است که بصورت منفرد و مستقل بر صخرههای کوهستانها حجاری شده و رویداد و خاطرهای تاریخی را عرضه میدارند. بنا به این تعریف، نگارکندهای پیشتاریخی و نیز آن دسته از نقوش روی سنگ که در حکم آثار ثانوی و آرایههای معماری هستند (مانند حجاریهای تختجمشید، نقوش منقور بر ستونها و نمای آرامگاههای صخرهای) شامل این مجموعه نشدهاند. آثار معرفی شده در این مجموعه با سنگنگارههای چهارگانه لولوبیان در سرپل ذُهاب که متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد هستند، آغاز میگردد و پس از معرفی سنگنگارههای عیلامی، هخامنشی، اشکانی/ پارتی، الیمایی، ساسانی و قاجاری، با سنگنگاره ناصرالدینشاه قاجار که واپسین نمونه از این سنت کهنِ ثبت رویدادهای تاریخی است، به پایان میرسد. جالب توجه است که در فاصله میان عصر ساسانی تا عصر قاجاری، نمونهای از این نوع رویدادنگاری مبتنی بر سنگنگاره شناسایی نشده است و این سنت کهن پس از متجاوز از هزار سال فراموشی، در زمان پادشاهی فتحعلیشاه قاجار مجدداً احیاء میگردد و تا حدودی متداول میشود. […]
انتشار کتاب درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری
گاهی کتابی را مینویسی که میخواهی آنچه از گذشتگان بازمانده است را به دیگران نشان بدهی؛ میخواهی آنها را بشناسی و به دیگران بشناسانی. گاهی میخواهی تلاش کنی تا پاسخ پرسشی از مجهولات باستانی را بیابی؛ از دل کورهراههایی که رسیدن بدان دشوار و گاه ناممکن است. گاهی میخواهی فقط تحقیقی کنی برای موضوعی خاص؛ که سرگشتگی و گمگشتگی بخش جداییناپذیر آن است. اما گاهی چیزی مینویسی که گمان میکنی همه آنچه تاکنون کردهای، مقدمهای برای رسیدن بدان بوده است. فکر میکنی همه آرمانها و آرزوهایت را در دل آن نهادی. فکر میکنی زنده بودهای که همین را بنویسی. فکر میکنی هیچ نوشتهای نمیتواند جای آنرا پر کند. حس میکنی انتشار هیچ کتابی تاکنون نتوانسته ترا به اندازه انتشار معجزهآسای چنین کتاب کوچکی خوشحال کند. حال میتوانی در این شب تاریک دل خوش داری به انتشار کتاب «درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری». به کتابی که در آن از بندهای هزاران سالهای گفتی که انسان را به زنجیر کشیده است.
جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده: کشفنامه نژاد پاک آریایی!
یکی از شاهکارهای این دسته از کتابها که اخیراً منتشر شده، کتاب «جغرافیای کهن و سرزمینهای گمشده» است. این کتاب را میتوان به راستی یک «کشفنامه بزرگ نژاد پاک آریایی» دانست و اکنون میتوان تاریخچه پیدایش نظریه استعماری «نژاد آریایی» را به قبل و بعد از انتشار این کتاب تقسیم کرد. چرا که تعداد و تنوع کشفهای انجام شده در این کتاب به اندازهای فراوان و گسترده است که نه فقط با نظریه نژاد آریایی، که اصولاً با تعداد کل کشفهای بشری در همه قرون و اعصار رقابت میکند. این کتاب با انگارههای ایدئولوژیکی ملیگرایانه و با تکیه بر نژادپرستی وهمی و رنگ پوست و مو و چشم نگاشته شده است. انگارههایی که در سده اخیر موجبات فجیعترین جنایات در قبال نسل بشر را فراهم آورد و همچنان در کشورهای عقبافتاده بر طبل آن کوبیده میشود. […]
انتشار کتاب زیورافزارهای باستانی قفقاز
کتاب «زیورافزارهای باستانی قفقاز» که قبلاً چکیدهای از آنرا در اختیار علاقهمندان گذاشتم، چاپ و منتشر شده است. این کتاب معرفی کننده مجموعهای غنی از اشیا و ادوات زینتی پیش از تاریخی است که از گورهای منطقه قفقاز به دست آمده و در موزه تاریخی مسکو، موزه هرمیتاژ در سنپطرزبورگ و موزه تاریخ علم جمهوری آذربایجان نگهداری میشوند. این مجموعه که حدود 300 تصویر کوچک و بزرگ آن در کتاب آمده، شامل انواعی از تاج، نیم تاج، دیهیم، پیشانیبند، شقیقهبند، گوشواره، سنجاق سر، یقهبند، سینهبند، گردنبند، مدال و نشان، دکمه، سگک، قلاب، سنجاق، سوزن، کمربند، پابند و خلخال، بازوبند، مچبند، انگشتر، النگو، دستبند و آویزهایی به اشکال گوناگون حیوانات، پرندگان، تبرزین، هلال ماه، ستاره، خورشید و اشکال هندسی میشود. یکی از جالبترین زیورآلات بسیاری از مردمان باستان، زنگولههایی فلزی و زیبا بوده است که هم مردان و هم زنان بر گردن یا گیسوان خود میآویختهاند و بر خلاف امروز مختص به حیوانات نبوده است. انبوه زیورآلات بازمانده در گورخانهها و در مجاورت اسکلتها نشان میدهد که آن مردمان با زیورهایی که تمامی سطح بدن آنان را از نوک پا تا فرق سر میپوشانده است، چونان موزهای متحرک بودهاند.
تقویم مایا و انتساب خرافه پراکنیهای امروزی به آنان
این گفتار به خواست آقای سلیمان فرهادیان و خانم زینب همتی برای صفحه علم روزنامه شرق نوشته شده و در آینده تکمیلتر خواهد شد: مایاها از اقوام کهنی بودند که تمدن درخشانی را در نیمه هزاره دوم پیش از میلاد در آمریکای لاتین (مکزیک، نیکاراگوئه، گواتمالا، السالوادور و دیگر نواحی) بنیان نهادند. این تمدن با افول و فرازهایی به مدت سه هزار سال تا نیمه هزاره دوم بعد از میلاد به حیات خود ادامه داد و پس از کریستف کلمب و موج مهاجرت سفیدپوستان به قاره جدید به شُرف نابودی گرایید. مایاها تقویم دوگانه و پیچیدهای داشتند. آنان از ترکیب یک سال خورشیدی ۳۶۵ روزی و یک دوره ۲۶۰ روزی بهره میبردند. هر دوره ۲۶۰ روزی به سیزده روز تقسیم میشد. به این ترتیب، روزها با شمارههایی از یک تا سیزده شمارش میشدند و هر سیزده روز یک دوره کوتاه به حساب میآمد. مجموع این دورههای کوتاه نیز به بیست میرسید و در نتیجه، بیست دوره سیزده روزه مجموعاً تشکیل دوره بزرگتر ۲۶۰ روزی را میداد. این دوره بزرگ ۲۶۰ روزه «تزولکین» نامیده میشد. […]
کتابی مهم در نادرستی فرضیههای نژادی آریا، سامی و ترک
آقای پروفسور شاپور رواسانی پس از کتاب با ارزش و مهم «تمدن بزرگ شرق» (تهران ۱۳۷۰)، کتاب روشنگر دیگری نیز با عنوان «نادرستی فرضیههای نژادی آریا، سامی و ترک» (چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۷) تألیف و منتشر کردهاند. این کتاب نیز که محتوا و مضامین آن با انبوهی از اسناد و منابع و پژوهشهای دانشمندان گوناگون پشتیبانی میشود، نشاندهنده این واقعیت کتمان شده است که «نژاد آریایی» چیزی بیش از خدعهای استعماری برای انشقاق میان مردم و سلطه بر آنان نبوده است. ایشان در بخشی از پیشگفتار کتاب آوردهاند: «طرح عمومی استعمار سرمایهداری برای تثبیت قدرت و ادامه غارت اقتصادی کشورهای مستعمره و مناطقی که مورد هجوم و تجاوز نظامی و اقتصادی استعمارگران اروپایی قرار داشتند و دارند، در زمینه فرهنگی بر تحقیر و تجزیه قومی و فرهنگی ساکنین این نواحی استوار بوده و هست. […]
اسطورهشناسی آسمان شبانه: پاسخی بر پاسخ
پس از انتشار گفتاری که با عنوان «اسطورهشناسی آسمان شبانه: تخیلاتی با منابع مجعول» نوشتم، آقای شروین وکیلی- نویسنده آن کتاب- پاسخی برای آن نوشتند و خواسته شد تا آنرا در سایت پژوهشهای ایرانی منتشر کنم. نگارنده پاسخ ایشان را بیکم و کاست در اینجا منتشر میکند (شمارهگذاری بندها از من است)، چرا که اینرا حق بدیهی هر کسی میداند که پاسخش در هر رسانهای که سخنی از او رفته باشد، منتشر شود. البته آنچه که نگارنده نوشته بود «نقد» نبود. چرا که اصطلاح نقد را هنگامی میتوان بکار برد که پای اشتباهات یا استنباطهای نادرست یا روش تحقیق غلط و امثال آنها در میان باشد. اما هنگامی که نویسندهای عالماً و عامداً منابع مجعول را برای اثبات ادعاهای خود بیاورد و آثار دیگران را به نفع انگارههای خود تحریف کند، چنین کاری از حوزه تحقیق و پژوهش علمی خارج میشود و شکل عوامفریبی و ترویج جهل به خود میگیرد. این کاری است که نویسنده محترم نه تنها در آن کتاب، که در همین پاسخ خود نیز مجدداً بکار بسته است. […]
نژاد و رایش سوم: کتابی دیگر در رد نظریه نژاد آریایی
کریستوفر هاتن مفاهیم اصلی درگیر در مطالعه نژادی در دوره رژیم نازی را بررسی کرده و پیوستگی و ناپیوستگیهای بین نازیسم و تنوعهای انسانی را بر پایه سنت غرب ردیابی می کند. او آورده است که نظریه نژادگرایانه نازی وابسته و متکی به افسانه «نژاد برتر آریایی» بوده است. مفهومی افسانهای که این نظریهپردازان آنرا توسعه دادند و کوشیدند تا در باورهای عامه و مباحث دانشگاهی توسعه یابد و ریشه بدواند. هاتن همچون لئون پولیاکوف از «آریایی» با عنوان «افسانه» یاد میکند. […]
کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه: تخیلاتی با منابع مجعول
آقای علیرضا افشاری تاکنون و به تناوب چند کتاب از آقای شروین وکیلی را به نگارنده دادهاند تا در باره آنها نقد و نظر بنویسم. آنچه در بدو امر و در مرور کلی نوشتههای ایشان جلب توجه مینمود، انتساب مطالب به مآخذ مجعول بود. مطالبی که ایشان به نقل از منبع بخصوصی آورده بودند، اما در آن منبع چنان مطالبی وجود نداشت. بدیهی است هنگامی که کتابی با چنین رویهای نوشته شود، قابل نقد و بررسی نخواهد بود و صرفاً میتوان پیرامون آن روشنگری کرد و نادرستی و دستکاری در نقلقولها را هویدا ساخت. مشخصه دیگر این کتابها، تلاش برای ساختن چهرهای غلوآمیز و تخیلی از کورش و هخامنشیان و سابقهتراشی برای نژاد موهوم آریایی است. به گمان نگارنده، اگر یک «هویت» وجود خارجی داشته باشد، باید آنرا «شناخت» و نه اینکه آنرا «ساخت». ساختن هویت بکار کسانی میآید که فاقد آن باشند. […]
تغییر نام کشور به دستور رضاشاه: همه باید کشور ما را ایران بنامند
اگر بگویند معاهدهای میان دو کشور بْهارَت و هلاس منعقد شده است، شنونده ایرانی چه تصوری از این دو کشور دارد؟ و یا اگر بگویند در کدام هنگام جنگی بین دویچلند و پولسکا اتفاق افتاد، چه جوابی میتوان بدان داد؟ و نیز اگر بگویند فرهنگ دو کشور نیهون و ژونغوآ تحت تأثیر متقابل یکدیگر بوده است، شنونده چه تصوری از این کشورها خواهد داشت؟
نامهای جغرافیایی و واحدهای سیاسی و شهرها و کشورها، در میان فرهنگها و تمدنها و زبانهای گوناگون متفاوت هستند و به شکلهای متنوعی در تاریخ و خاطره تاریخی و اسناد مکتوب آنان ثبت شده و شناخته میشود.
عمده کشورهای جهان دارای نامهای متنوع و متفاوتی در زبانهای دیگر هستند. هر اندازه کشور و تمدنی کهنسالتر و دارای پیشینه فرهنگی فراوانتر و کهنتری باشد، بر تنوع این نامها افزوده میگردد.
تغییر دادن نام کشورها موجب از دست رفتن سابقه تاریخی و فرهنگی آن کشور خواهد شد و آشفتگیها و گسست عمیقی را در هویت و مناسبات مشترک آنان به وجود خواهد آورد. از همین روی است که معمولاً کشورهای جهان از دیگران نمیخواهند تا آنان را با نام محلیای بشناسند که در بین خودشان متداول و شناخته شده است. چرا که از عواقب مخرب آن و تأثیر زیانباری که از قطع ارتباط امروز خود با هویت تاریخی خود ناشی میشود، بخوبی آگاه هستند. […]
روشنگریهای پژوهشگران در برابر آریاگرایی و باستانپردازی
دانشمندان و خردمندان هر سرزمینی، چراغ راه نسل امروز و نسلهای آینده هستند. توجه به سخنان و هشدارها و اندرزهای آنان که متکی به شناخت اجتماعی و تجربههای تاریخی است، میتواند جوامع بشری را از سیر باطلی که احیاناً در آن گرفتار هستند، برهاند. کسانی که با موجهایی از سخنان زیبا و اغواگرانه و مبلغ جهل همراهی میکنند، نسلهای آتی را فدای منافع امروزی خود میکنند. اما آنان که خطرات و دامهای پیش رو را تشخیص میدهند و با درک مسئولیت اجتماعی خود آنها را اعلام میدارند، منافع بالقوه شخصی را فدای سرافرازی و خوشبختی نسلهای آینده میکنند.
نگارنده با همه توان اندک خود و در سلسله نوشتههای «رنجهای بشری»، تا جایی که توانست به پدیده مخرب و ویرانگر و استعماری باستانستایی، آریاگرایی و کورشپرستی پرداخت. پدیدهای که به نظر میرسید دام تازهای برای فریفتن افکار عمومی و گسترش شکل تازهای از یک امامزاده قلابی باشد که برای بسط سلطهای نوین برقرار میشود.
در اینجا نمونههایی از تلاشهای خردمندانه برای مقابله و روشنگری در برابر این موج مخرب را میآورم که به گفته استاد جلیل دوستخواه «در میان جوانان کمتجربه و ناآگاه» متداول شده و آنان را قربانی خود کرده است. در این میان نمیتوان یادی از استاد زندهیاد دکتر پرویز رجبی نکرد که در زمان حیات خود تلاش وسیعی را برای مقابله با تحریف تاریخ به دست باستانپرستان انجام داد و رنج و شکنج فراوانی را متحمل شد. بیگمان، همه اینها و تعداد فراوانتر دیگر، آغاز راه دشوار مقابله و روشنگری در قبال شکل تازهای از سلطه بر مردم است. سلطهگرانی که میخواهند چاه عمیق تازهای بر سر راه مردمی بسازند که در حال تلاش برای بیرون آمدن از چاه دیگری هستند.
این گفتارهای آموزنده در حکم «چراغ راه» است. میتوان بدانها بیتوجه بود و آنها را با دمیدنی از روی تعصب و غفلت خاموش کرد و به چرخه مکرر تاریکیها و نابسامانیها فرصت تکرار داد؛ و میتوان بدانها توجه کرد و از این چرخه بیحاصل و ویرانگر به آیندهای روشن رهنمون شد. […]