Skip to content
بایگانی تاریخ

مهاجرت‌های آریاییان و چگونگی آب‌وهوا و دریاهای باستانی ایران

مهاجرت آریاییان فرضیه‌ای مبهم است که از سده نوزدهم میلادی مطرح گردیده و تاکنون به‌رغم تکرار فراوان به اثبات نرسیده است. به موجب این فرضیه، مردمان امروزی ایران بازماندگان آریاییانی هستند که از سرزمین‌های دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کرده‌اند و مردمان بومی و تمدن‌های این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شده‌اند.

به نظر می‌رسد که طرح این فرضیه بیش از آنکه متکی بر شواهد تاریخی باشد، متکی بر اهداف سیاسی و نژادپرستانه بوده است.

نگارنده با دلایلی که در ادامه می‌آورد، در وجود چنین مهاجرتی ابراز تردید کرده و بر این باور است که جدا کردن مردمان ساکن این سرزمین به دو تبار یا نژاد گوناگون و مستقل «آریایی» و «پیش‌آریایی/ بومی» پنداری است که شواهد و دلایل علمی از آن پشتیبانی نمی‌کند و صرفاً تصوری می‌باشد که بسیار فراگیر شده است.

با این حال منظور از تردید یا رد فرضیه مهاجرت آریاییان، رد امکان وقوع کوچ‌ها و مهاجرت‌های کوچک و مقطعی در ایران نیست. جوامع بشری و گروه‌های انسانی به دلایل متعدد (و از جمله ناامنی‌ها و تجاوزهای زیاده‌خواهان و سلطه‌جویان) همواره به نواحی دیگر نقل مکان کرده‌اند و خواهند کرد. منظور ما در اینجا ابراز تردید در فرضیه معروف مهاجرت بزرگ آریاییان به ایران بوده و منظور از ایران، نه تنها مرزهای فعلی آن، بلکه فلات ایران است. همچنین دامنه بررسی ما در اینجا پراکندگی و گسترش گونه‌های نخستین تبار بشری در دوران‌های بسیار دیرین و از خاستگاه‌های آغازین خود نمی‌باشد. […]

اول بهمن: زادروز فردوسی، همراه با هزارمین سالگرد سرایش شاهنامه

نگارنده در این گفتار روز اول بهمن را به عنوان روز تولد و زادروز فردوسی تعیین و پیشنهاد کرده است

در سراسر ماوراءالنهر یا سرزمین‌های آسیای میانه، یعنی در جمهوری‌های فعلی تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرغیزستان؛ و نیز در بخش‌هایی از افغانستان و در میان همه اقوام، چه تاجیک و چه ازبک یا ترکمن، آیینی کهن و سنتی دیرینه وجود دارد که با نام‌های گوناگونی و از جمله با نام «پیغمبر آشی» شناخته می‌شود.

در این آیین که از دیرباز در این نواحی رواج دارد؛ هنگامی که مرد یا زنی به سن شصت‌ و سه سالگی می‌رسد، می‌گویند «فلانی به سال پیغمبرش رسید». به این مناسبت، نزدیکان آن شخص در بزرگداشت او جشن تولدی با مراسمی خاص بر پای می‌دارند. این مراسم ممکن است در نواحی گوناگون، اندک تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته باشند.

در نواحی شهرسبز، کِشکرود و نَسَف در جنوب بخارا، هنگامی که شخصی به شصت و سومین سالروز تولد خود می‌رسد، نزدیکانش برای او جامه‌ای نو و آراسته، به ویژه همراه با پیراهن سپیدِ بلند و تنبان سپید فراهم می‌سازند و با تشریفاتی بر او می‌پوشانند. پس از آن دستاری سپید بر سر و شانه‌اش می‌بندند و اگر زن باشد، چارقد سپیدی بر سرش می‌کنند. آنگاه از پنبه برای مردان ریش و سبیل انبوه و بزرگی درست کرده و بر چهره او می‌نشانند. حتی اگر او دارای ریش و سبیل هم باشد، باز هم می‌بایست به این شکل آذین شود. […]

آیندگان این گناه را بر ما نمی‌بخشایند

روی سخن من در اینجا نه با آنان که آگاهانه به تحریف تاریخ ایران دست می‌یازند؛ بلکه با برخی دوستان عزیزی است که از عشق و مهر به میهن خود سرشارند، اما ناآگاهانه و با تعصب‌های بی‌جا بیش از دیگران به پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران صدمه می‌زنند. اینان که بی‌گمانم سرافرازی میهن خود را آرزو دارند؛ تصور می‌کنند که باورهای امروزی آنان باشکوه‌تر از واقعیت‌های گذشته است.

تاریخ ایران باستان و سرگذشت فرهنگ و تمدن دیرینه آن، بمانند کتاب قطوری است که بسیاری از صفحات آن آشفته و مغشوش شده است. بسیاری از برگ‌های آن در مرور زمان، از بین رفته و یا آنرا از بین برده‌اند. تاریخ ما، همچو تاریخ بسیاری از دیگر ملل کهنسال، همانند «جورچینی» است که قطعات آن پریشان و مفقود و مجعول گردیده است. بازیابی تاریخ راستین فرهنگ و تمدن ایران، پیدا کردن برگ‌ها و قطعات نابود شده و جعل شده آن، به روش علمی صحیح نیازمند بوده و لازمه تردید‌ناپذیر این روش علمی، باریک‌اندیشی، ژرف‌نگری، دوری از تعصب و پیش‌داوری و مراجعه به منابع موثق مکتوب یا یافته‌های باستان‌شناختی است.

متأسفانه در سال‌های اخیر و همزمان با توجه فراوان بسیاری از جوانان ایرانی به پیشینه و هویت تاریخی خود، روشی در میان برخی از دوستداران آیین‌های ایرانی (که تحقیق را با داستان‌پردازی اشتباه گرفته‌اند) شکل گرفته است که تاریخ ایران را نه با مبانی علمی، بلکه با شیوه‌های خیالپردازانه و ادعاهایی بدون منابع مستند، بازگو می‌کنند و آنرا به تحریف می‌کشند. از آنجا که چنین گفتارهایی معمولاً همراه با سخنان زیبا، لفاظی و بیان‌های شعار‌آلود و اغراق‌آمیز همراه است؛ ناخودآگاه بر دل جوانان جستجوگر و مشتاق می‌نشیند و بمرور زمان، نه تنها ما را از دستیابی به واقعیت باز می‌دارد؛ بلکه بر دامنه نا‌آگاهی‌های ما می‌افزاید. امروزه چنین سخنانی به سرعت در میان کسانی که آگاهی کمتری از تاریخ ایران دارند، در حال گسترش است و می‌تواند اندیشه جوانان علاقه‌مند را برای مدتی طولانی به گمراهی کشد. تاریخ و فرهنگ ایران بسیار پربارتر و غرورانگیزتر از آنست که نیازی به جعل عناصر ساختگی برای زیباتر ساختن آن داشته باشیم. این گروه معمولاً خود را بی‌نیاز از پژوهش‌های جدی دانشمندان ایران‌شناس امروز ایران (که خوشبختانه فراوان نیز هستند) می‌دانند. […]

نیمروز: میانگاه جهان

سرزمین نیمروز (سیستان/ زَرَنگ/ زاولستان) با نجوم و بویژه با گاهشماری‌های ایرانی پیوندی عمیق و دیرینه دارد. نام‌های گوناگون این سرزمین از کارکردهای نجومی آن برخاسته است. نامواژه «زاول/ زابل» با رسیدن خورشید به سمت‌الرأس و اندازه‌گیری آن به عنوان مبدأ شبانروز در پیوند بوده و بعدها واژه «مِزوَله» به معنای «شاخص خورشیدی» از همان ریشه برگرفته شده است. نامواژه «زرنگ» (در فارسی باستان هخامنشی «زَرَکَه») ظاهراً با «درنگ» و «زمان» مرتبط است و از همه مهمتر نامواژه «نیمروز» از این باور و آگاهی کهن سرچشمه می‌گیرد که خط «نیمروزان» یا نصف‌النهار مبدأ از این ناحیه عبور می‌کند.

در توضیح بیشتر این پدیده باید گفت که مردمان باستان همواره برای اندازه‌گیری‌های تقویمی و جغرافیایی، همانند امروزه به یک نصف‌النهار مبدأ نیاز داشته‌اند که که معمولاً آنرا با میانگاه جهان، یعنی میانه همه سرزمین‌های مسکونی شناخته شده، تطبیق می‌داده‌اند. این تطبیق گاهی با ناحیه «اوجین» در هند (پاکستان امروزی)، گاه با شهر بابل در بین‌النهرین و گاهی، آنگونه که استاد پرویز اذکایی نقل کرده است (مجله فرهنگ، پاییز ۱۳۶۷، ص ۱۲۵) با نصف‌النهاری که از قلعه «استوناوند» در شمال گرمسار می‌گذشته، برابری می‌کرده است. نصف‌النهار یاد‌شده اخیر، تقریباً معادل است با نصف‌النهاری که امروزه با طول جغرافیایی ۵/۵۲ درجه شرقی مبدأ رسمی کشور شناخته می‌شود. […]

آگاهی ایرانیان از گردش زمین بر گرد خورشید

می‌دانیم که اثبات گردش زمین بدور خورشید که ناقض نظریه «زمین‌مرکزی» پیشینیان بوده، به یوهانس کپلر (سده هفدهم میلادی) منسوب است. اما پیش از او گالیله و کوپرنیک (هر دو در سده شانزدهم میلادی) به فرضیه خورشید مرکزی اعتقاد داشته، اما موفق به اثبات آن نمی‌شوند. در نتیجه افتخار اثبات ریاضی این پدیده از آنِ کپلر است. کوپرنیک در کتاب «درباره گردش افلاک آسمانی» صادقانه بیان می‌کند که تحت تأثیر افکار «ابن شاطر» قرار داشته است.

منابع موجود ایرانی نشان‌دهنده این است که هر چند ایرانیان موفق به اثبات حرکت زمین نشده بودند (و یا دستکم منابعی در این زمینه در اختیار ما نیست)؛ اما گروهی از دانشمندان ایرانی بر چنین نظریه‌ای اعتقاد داشته‌اند که در واقع خورشید ثابت بوده و زمین بر گرد آن در چرخش است. یکی از شواهد مکتوب، کتاب «اعلاق‌النفیسه» نوشته ابن‌رسته اصفهانی (قرن سوم هجری/ نهم میلادی) است که تنها یک جلد از هفت جلد آن باقی مانده است. […]

تخت جمشید

مایلم کتاب تخت‌جمشید را با گفتاری آغاز کنم که یک استاد آلمانی علوم طبیعی به نام ساموئل سیمون ویته (Samuel Simon Witte) در اواخر سده هجدهم میلادی اظهار داشته بود. او برای تأکید بیشتر بر دشواری ساخت تخت جمشید، اعتقاد داشت که تخت‌جمشید و مجموعه بناها و آثار آن (و نیز اهرام ثلاثه مصر)، محصول اندیشه و توانایی‌های انسان نیست، بلکه دست‌ساخته طبیعت است و بر اثر اتفاق و بدنبال برخی حرکات آتشفشانی و زمین‌ساختی بوجود آمده است. این گفتار شاید شگفت‌انگیز به نظر آید، اما پیچیدگی‌های خارق‌العاده و فناوری‌های همچنان نامعلوم ساخت تخت‌جمشید ممکن است هر کسی را به این گمان براند که اگر باور بداریم ساخت‌وساز بناهای تخت‌جمشید به دست انسان صورت گرفته، بسی شگفت‌انگیزتر از آن است که باور بداریم این آثار، ساخته اتفاقی دست طبیعت است. […]

مزدک: قربانی صاحبان قدرت و ثروت و نیرنگ

کنجکاوی و توجهی که جوان کتاب‌خوانده و روشنفکر امروزی، به مزدک و مزدکیان و باورهای کهن در خود احساس می‌کند؛ بیشتر از هر چیز، بازتاب سخنانی است که در طول تاریخ به مزدکیان روا داشته و به آنان نسبت داده‌اند.

جوان تاریخ‌خوانده، بخوبی این نکته غم‌انگیز را درک کرده است که شخصیت‌های مورد اتهام‌های ناروا، همیشه درخور چنان گفتارها نبوده‌اند. او می‌داند که تاریخ همواره به گونه‌ای نگاشته و گزارش شده است که به خواست و پسند و تحسین قوای حاکمه باشد. می‌داند کسانی که در کتاب‌های تاریخ از آنان به ناروایی یاد شده است، گاه کسانی بوده‌اند که صاحبان قدرت و ثروت از آنان بیزار بوده و منافع آنان را به خطر انداخته بوده‌اند؛ در حالیکه همین اشخاص در همان زمان، طرف توجه و علاقه و احترام مردم معاصر خود بوده‌اند. همچنین این را نیز بخوبی می‌داند که هیچگاه در کتاب‌های تاریخی به دلبستگی‌ها و علاقه‌های مردمی پرداخته نشده و یا به ندرت در باره آن سخن رفته است. […]

پاسداشت گاهشماری ایران

یکی از کوشش‌های همیشگی ایرانیان، تنظیم تقویمی بوده است که با تقویم طبیعی و دوره رویدادهای کیهانی، حداکثر انطباق را داشته باشد. این کوشش منجر به ایجاد و بهره‌برداری از تقویم‌ها و نظام‌های گاهشماری متعدد و متنوعی شده بود که به مرور و با تکمیل و اصلاحات لازم در تقویم اعتدالی به حداکثر دقت ممکن برای تطبیق تقویم قراردادی با تقویم طبیعی دست یافته شد و امروزه نیز گاهشماری ایران که محصول توسعه و تکمیل گاهشماری‌های پیشین و برآیند همه آنان است، همچنان می‌تواند تقویم دقیقی باشد.

تقویم‌های متنوعی که در ایران وجود داشته و هنوز نیز برخی اقوام از آن استفاده می‌کنند، در انتخاب مبدأ سال و تعداد روزهای هر ماه خورشیدی با یکدیگر تفاوت‌هایی دارند. بطور نمونه آغاز سال نو در تقویم خوارزمی با ششم فروردین‌ماه گاهشماری ایرانی، در تقویم کوهدشتی با چهاردهم فروردین‌ماه، در تقویم سنگسری با پنجم اردیبهشت‌ماه، در تقویم طبری/ تبری با دوم مردادماه، در تقویم دیلمی با هفدهم مردادماه، در تقویم میترایی با یکم دی‌ماه، در تقویم پشتکوهی با ششم بهمن‌ماه و در تقویم محلی نطنز و کاشان با یکم اسفندماه مطابق است. اما نکته مهم در این است که در همه این تقویم‌ها نام ماه‌ها و نام روزها به یک ترتیب و به گونه کم‌و‌بیش یکسانی ثبت شده است و در نتیجه، هر یک از آن تقویم‌ها برای برگزاری جشن‌ها و آیین‌های سالیانه، در مقایسه با تقویم‌های دیگر، زمان‌های مختلفی را بدست می‌دهند. بطور نمونه جشن تیرگان (سیزدهم تیرماه) با تقویم سغدی و خوارزمی در هجدهم تیرماه گاهشماری ایرانی، با تقویم طبری در سیزدهم آبان‌ماه و با تقویم دَیلمی در بیست‌وهفتم آبان‌ماه برگزار شده است و می‌شود. اما برای همه آنها، این روز مطابق با تیر روز از تیرماه است. از سوی دیگر، همانطور که گفته شد، تقویم‌ها در ترتیب نام ماه‌ها و روزها با یکدیگر شاهت دارند و این نام‌ها در بین آنها متداول است. […]

web analytics