فیلم «اسامه» ساخته «صدیق برمک» فیلمساز و هنرمند ارزنده افغانستان، تنها قصه درد و رنج دختران افغانستان طالبانی نیست. اسامه، سرگذشت همیشگی و تکرارشونده دختران همه سرزمینهای افراطگرا و همه تاریخ بشریت از پایان عصر نوسنگی تاکنون است. اسامه، نه تنها رنجنامه یک دختر، که دردنامه هر انسان و قصه تباهی هر میهن، هر آبادی و آبادانی، و هر سرزمینی است.
اسامه میترسد. از همه چیز و همه کس. جامعه پیرامون او از صدای ویرانگری، نفیر جنگ و گلوله، استغاثه زنان، بیماران بی پناه، و فشارها و محدودیتها و محرومیتها لبریز شده است. دستان پناهجوی اسامه، همواره دامن مادر را چنگ زده و چشمان نگران و مصیبدیدهاش در انتظار رنج و ستمی دیگر.
اسامه، فقط در آغوش مادربزرگ آرام میگیرد. بر زانوان خشکیدهاش میخسبد و گیسوان بلندش را به میان پنجههای تکیده مادربزرگ فرو مینهد. مادربزرگ، گیسوان او را مینوازد و میبافد و با گفتار دلنشینش از روزگار سخت و سیه باز میگوید. روزگاری که در آن میباید گیسوان نازنین دخترک را با قیچی ببرد تا اسامه پسرنما بتواند در میان آدمیخواران زنده بماند. بریدن گیسوان دختری که هزاران سال در آغوش هزاران مادربزرگ، به چهل رشته بافته شده و بر هر رشته، گلی نهاده شده، با قیچیای بزرگ و سنگین شدنی است و صدیق برمک نیز چنین میکند. دخترک، گیسوان بافته و بریده شده خود را به گلدانی میکارد و آبش میدهد. […]