زبانهای فارسی، عربی و ترکی در تمام طول تاریخ حیات خود، هیچگاه زبانهای خالص و مجزای از یکدیگر و بدون واژگان دخیل نبودهاند. هیچگاه ذخیره واژگان و نظام دستوری انحصاری نداشتهاند و جزیرههای مستقل زبانی را تشکیل نمیدادهاند. این زبانها و نیز دیگر زبانهای متعدد مشرقزمین و آسیای میانه و غربی، همچون سُریانی، آرامی، کردی و سغدی، همواره بر یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل و دادوستدهای فرهنگی داشتهاند و همراه با یکدیگر رشد کردهاند.
دلیل این مناسبات و شباهتها و پیوندهای عمیق و گسترده نیز روشن است: چرا که گویشوران این زبانها هرگز در جزیرههای دورافتاده و در نواحی مرزبندی و حصارکشی زندگی نمیکردهاند و خود را تافته جدابافته نمیدانستهاند. آنان بطور پیوسته و دائمی در حال تماس و مراوده و انواعی از مناسبات گسترده انسانی با یکدیگر بودهاند. این مناسبات دیرین و تعلقات و اشتراکات و وصلتها و مهاجرتها، شرایطی را به وجود آورده که نمیتوان میان این مردم تفاوت عمیق هویتی قائل شد و یا نام هویتی خاصی را منحصراً به گروهی از آنان منتسب کرد.
القای سرهنویسی و خالص کردن زبانها که عمدتاً از سوی فارسیزبان و به تحریک و تبلیغ برخی قدرتطلبان و سادهدلان پیرو آنها و به قصد منافع سیاسی و ناسیونالیستی و سلطهگرانه مترتب بر آن انجام شده است و میشود، نوعی رفتار خودبرترانگاری، تمامیتخواهی، و سرکوب فرهنگها و زبانهای دیگر است. رفتاری که به مقاومت دیگران، آسیب به همبستگی و همدلی مردم و پراکندن بذر عناد و تفرقه میان انسانها میانجامد.
پاکسازی و تصفیه زبانی نوعی تصفیه قومی است که اصرار بر آن میتواند به خشونتورزی و نسلکشی بینجامد. دخالت در شکل لغوی و دستوریِ متداول زبانها را کوشش برای توسعه و اعتلای کشور و فرهنگ نمینامند، بلکه آنرا قتلعام فرهنگی و زبانی، و ایجاد و تعمیق شکاف، نفاق و نفرت میان مردم و فرهنگها مینامند. کشیدن مرز و خطهای جداکننده (بر اساس مرزهای سیاسی امروزی) در میان فرهنگها و زبانها و در نتیجه میان انسانها را نمیتوان عملی مبتنی بر انساندوستی و تفاهم بشری دانست؛ بلکه عملی است ضدبشری. زبان یکدست و یکشکل از ابزارها و نیازمندیهای فاشیسم است. […]