میدانیم که رضاشاه سفری به ترکیه رفته بود. چقدر احتمال دارد که امروزه کسی در حال قدم زدن در بیابانها و ویرانههای ترکیه باشد و ناگهان قطعه سنگ کوچکی را روی زمین پیدا کند که بر روی آن مطالبی به خط و زبان فارسی نوشته شده باشد؟ و باز چقدر احتمال دارد که متوجه شود از حسن اتفاق و خوش شانسی، آن سنگ و نوشته روی آن مُهر رضاشاه است که آنرا افتاده بر روی زمین و درست در جلوی چشم و پایش «کشفش» کرده است؟ حالا اگر چند هزار سال از عصر رضاشاه گذشته باشد، امکان وقوع چنین احتمالی چقدر میشود؟
مُهر استوانهای عقیق و مشهور و سالم داریوش هخامنشی دقیقاً در چنین شرایط محیرالعقولی در مصر پیدا شده است. شرایطی که علاوه بر همه عجیب و غریب بودنهایش، حتی شخص کاشف و محل کشف آن نیز ناشناخته و مجهول مانده و هیچگونه اطلاعات دقیقی از جزئیات آن داده نشده است. در عموم کتابها و نیز در وبسایت موزه بریتانیا (محل نگهداری این مهر) چنین آمده که: «گفته شده در یک مقبره در ناحیه تبس در مصر پیدا شده است». اما بیان نشده که این حرف را چه کسی گفته؟ چه کسی آنرا کشف کرده و در کدام مقبره و در کجای آن مقبره و در طی کدام عملیات کاوش؟ و چرا هیچگونه اطلاعاتی در این باره عرضه نشده و چنین خواستهاند تا همگان کورکورانه و به صرف اعتماد بیجا به اشخاص و نهادها و موزهها این ادعاها را بپذیرند؟
حال اگر این ماجرای مهیج با کشف یک مهر و آنهم مهر داریوش ختم نشده باشد و مهرهای متعدد دیگری از شاهان هخامنشی همچون مهر کورش اول، مهر خشیارشا و مهر اردشیر اول نیز به همان شکل بالا کشف شده باشند، امکان وقوع و دامنه احتمالات چه تغییری خواهد کرد؟ این درست مانند آنست که علاوه بر اینکه کسی مهر رضاشاه را در ترکیه یافته باشد، کسان دیگری نیز در همان زمان و برحسب اتفاق و خوششانسی، مهر محمدرضاشاه را در کوچههای مصر پیدا کرده باشند و مهر یکی از رؤسای جمهور ایران را در دالانهای سازمان ملل در نیویورک. امکان و احتمال کشف واقعی این مهرهای باستانی و اصالت آنها درست به همین اندازه غیرممکن است.