پیش از این چندین مطلب در باره تنگنظریها و خشونتورزیها و شکنجههای دینی ساسانیان زرتشتی نوشته شد. یکی دیگر از منابع دست اول موجود برای این مطالعات، رساله سریانی «تذکره اربیل/ وقایعنامه آربلا» است که همزمان با عصر ساسانیان به دست مسیحیان اربیل و موصل در کردستان نوشته شده است. در بخشهایی از این رساله آمده است:
«در همین ایام، اردشیر پادشاه پارسها، درگذشت و شاپور (منظور شاپور یکم) بر جای او نشست. شاپور بس تندخو بود و در سال نخست پادشاهی خود با کوراسمیها (اهالی پیرامون رود جیحون/ آمودریا) و نیز با مادها که در کوهستانها بودند، وارد جنگ شد و در نبردهای سهمگین آنان را در هم شکست. پس گیلها و دیلمان و هیرکانیان را مطیع ساخت… ترس او بر دلهای همگان مستولی شد» (ص ۷۷).
«بهرام دستور داد تا گوپرشنسپ را پوست بکنند و پیکرش را از دروازه کاخ سلطنتی بیاویزند تا همه ببینند و بدانند که پادشاه آرام نخواهد نشست، مگر به این شیوه هولناک… ابوحی دلیر این بیرحمیها و شقاوتها را دید، اما روح لایزالش به هیچ روی نومید و ناتوان نشد» (ص ۸۵).
«پدران و مادران و خاندانها رنجها میبرند و اشکها از چشمان مادران سرازیر میشود. زیرا که شمشیرها به زندگی فرزندان آنها پایان داده، و خنجرها پیکرهای نورچشمان آنها را پاره پاره کرده است» (ص ۸۶).
«هرمز پادشاه ایرانیان سپاه بزرگی آراست و حمله برد و بسیاری از شهرهای رومی را غارت کرد… هرمزد چون بر ایشان غالب آمد، بنای آزار و شکنجه گذاشت، با شقاوت تمام» (ص ۹۲).
«مُغها (موبدان) به شاهنشاه القا کردند که مسیحیان همگی جاسوسان روم هستند… و پادشاه دستور داد که مسیحیان را بدون رحم و ملاحظه به قتل آورند» (ص ۱۰۳).
«آنان آتشکدههایی برپا ساختند تا کلیساها به وادی فراموشی سپرده شوند. کشیشها دستگیر و به پیشگاه شاهنشاه برده شدند و پس از شکنجههای بسیار، شاپور شکنجه را متوجه رفقای او ساخت که شمارشان ۱۰۲ تن بود. سرانجام سرهای همه را از تن جدا کردند. از آن روز، شمشیر در سراسر مشرقزمین از کار باز نایستاد و مسیحیان دستهدسته تا دوردست افق همچون گلههای گوسفندان که به سوی مسلخ میروند، در نوبت ذبح صف کشیده بودند. و این سوای آن کسان بود که در خانههای خود به قتل میرسیدند» (ص ۱۰۴ و ۱۰۵).
«در سال سیوپنجم از پادشاهی شاپور شاهنشاه، اسقف یوحنا و کشیش او یعقوب، به دستور پیروز تهم شاپور دستگیر شدند و موبدان آنها را با بیرحمی تمام زندانی کردند و انواع شکنجهها را در حق آن دو گشودند، بیرون از قوه فهم و بیان. و در این روز، مردان و زنان و دختران همدین از هر طبقه، گروهگروه کشته شدند. سپس دو شَمّاس کلیسا را پس از همه تفتیشها و زجرها و جفاها که در حق آنان اعمال شد، از خانه و شهر بیرون بردند و مصلوب ساختند. و شمشیر از آن روز تا پایان سال تشنه خون بود و سیر نمیشد. مُغان (موبدان) که گرد هم آمده بودند، سلاخهایی در سرزمین ما بودند و مانند سگان ولگرد، هر روز دلمههای خون ما را میلیسیدند» (ص ۱۰۶ و ۱۰۷).
«شاهنشاه به زور از یوحنا و یعقوب خواست از آفریدگار تبری جویند و آفریدگار را با آفریده عوض کنند، اما آنان حاضر نشدند. پس شاهنشاه دستورش را صادر کرد و سرهای آنها در روز نخست از ماه تشرین دوم به شمشیری از تن جدا شد» (ص ۱۱۱).
«پادشاه شخص دیگری به نام آذرفره را منصوب کرد… این موبد از شخص پیش از خود هم درندهخوتر بود. دندانهایش را برای خونریزی باز هم بیشتر تیز کرده بود و با تمام وجود سوگند خورده بود که خون بریزد. آبراهام چون خبردار شد که این شیر تشنه به خون پا به سرزمین او گذاشته است، بیدرنگ گریخت تا شاید در امان بماند. اما موبد عده زیادی را مأمور کرد تا او را پیدا کردند و به شکنجههای بیرحمانه بستند تا خداوندگارش مسیح را انکار کند. او زیر شکنجهها تاب آورد و تسلیم خواست آنان نشد. پس او را در روز پنجم از ماه شباط سر بریدند» (ص ۱۱۲).
«از چه کسی بر میآید که عدد همه آنان را برشمارد که در سرزمین ما کشته شدند و از میان رفتند؟ بیرون است از شمار. نسل بعد از نسل تا به امروز، شمشیر همچنان بر دور گردنها میچرخید» (ص ۱۱۶).
در بیان رنجهای بشری نمیتوان تبعیض قائل شد. تبعیض در بیان ظلم به انسانها، خود ظلم دیگری به انسانها است.
تذکره اربیل (وقایع نامه آربلا)، متن کهن اثر مؤلف ناشناس، ترجمه محمود فاضلی بیرجندی، تهران، ۱۳۹۰.