در شهریور سال ۱۳۷۸ نگارنده طی یک کنفرانس مطبوعاتی در تالار ناصرخسرو دانشگاه تهران- که در بسیاری از نشریات وقت منتشر گردید- به تشریح نظریه جدید خود پیرامون ویژگیها و مشخصههای تقویمی و نجومی بنای مشهور به کعبه زرتشت در نقشرستم پرداخت. این نظریه سپس در پاییز همان سال در کتابی با عنوان «رصدخانه خورشیدی نقشرستم» منتشر گردید. طبق این نظریه، پنجرهنماهای تعبیهشده در نمای بیرونی بنا و نیز سازه پلکانی شمال بنا در حکم آفتابسنجهایی هستند که زاویههای منبعث از آنها با تغییرات سالانه میل خورشید تناسبی آشکار و قابل مشاهده دارد.
سپس موضوع نظریه نگارنده در کنگره بینالمللی «اوستا و تاریخ و فرهنگ آسیای مرکزی» که در سال ۲۰۰۱ در شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان برگزار شد، ارائه گردید و به زبان روسی و با عنوان «Аревнейшая Солнечная Обсерватория в Иране» در مجموعه مقالات کنفرانس منتشر گردید. همچنین چند جلسه نقد و بررسی پیرامون این کشف کاربری برگزار کردید که یکی از آنها در تاریخ نهم آبان ۱۳۸۱ و با شرکت آقایان دکتر غلامرضا وطندوست (رئیس جلسه)، دکتر جمشید صداقتکیش، دکتر نعمتالله ریاضی، دکتر عزتاله نوذری (همگی استادان دانشگاه شیراز) و چند تن دیگر در تالار حافظ شهر شیراز برگزار شد. در آن جلسه، آقای نوذری احتمال دادند که این نظریه در اصل متعلق به یک پژوهشگر غربی باشد که بنده به نام خود منتشر کرده باشم. البته ایشان در آن هنگام نامی از آن پژوهشگر غربی نبردند و تاکنون نیز نبردهاند. آقای ریاضی نیز احتمال دادند که بنده تغییراتی دلخواهانه در پلان آفتابسنجها داده باشم تا مطابق مقصود شود. بسیار مایل بودم این دوستان که علاقهمند نجوم و ساکن همان منطقه بودند، در طول آن چهار سال یک اندازهگیری ساده انجام میدادند تا نیازی به اتکا کردن به احتمال و تصور نباشد.
اما از سوی دیگر، عدهای از علاقهمندان پرشور فرهنگ ایران از این نظریه به وجد آمده و آنرا همراه با دخل و تصرفها و ادعاهایی که هرگز بر زبان و قلم من نرفته بود در رسانههای بیشماری بازنشر دادند و آنرا وسیلهای برای مقاصد دیگر کردند. پاسخ این عده را قبلاً در گفتار «تکذیبنامه: کعبه زرتشت و گاهشمار تمامسنگی» دادهام. به این پاسخها هیچگاه توجهی نشد و کماکان به همان روش ادامه میدهند.
بتازگی و پس از مصاحبهای پیرامون کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران که در تاریخ هجدهم خرداد از برنامه «هفت اقلیم» رادیو فرهنگ پخش شد، مطلع شدم که آقای دکتر نعمتالله ریاضی- استاد دانشگاه شیراز- به همراه خانم مرضیه تنها و آقای عبدالرسول قرائتی نقدی پیرامون نظریه و کتاب نگارنده نوشتهاند که در سال ۱۳۸۴ و با عنوان «نقد نظریه مرادی غیاث آبادی درباره کاربرد نجومی بنای کعبه زرتشت» در کنفرانس فیزیک ایران ارائه شده و تاکنون از آن بیاطلاع بودم.
این نقد هم موجب خوشحالی و هم موجب تأسف شد. امیدوارم با تداوم چنین نقدها- و البته دوریگزینی از روشهای نادرستی که در آن بکار رفته- بتوان ساختار این نظریه را هر چه بیشتر مستحکم کرد و ایرادها و کمبودهای آنرا برطرف ساخت. بخصوص که نگارنده به موضوعی پرداخته که برای نخستین بار و از نقطه صفر و بدون سابقه پژوهشی در ایران انجام شده است.
اما با این حال بخشهای بسیاری از نقد نامبردگان بدون آگاهی و توجه به مشخصههای تخصصی دانش اخترباستانشناسی و سازههای خورشیدی و گاه بدون دقت کافی بوده است. البته چنین کمبودها و نقصانها نیز طبیعی است و چنانکه نگارنده گام در راه ناپیمودهای گذاشته، ناقدان نیز با موضوعی بکر روبرو بودهاند که اطلاعات قبلی از آن نداشتهاند. بخصوص رشتهای به نام اخترباستانشناسی که به اندازهای در ایران ناشناخته و محجور است که بسیاری حتی نام آنرا نیز نشنیدهاند. ولی آنچه که در این نقد قابل اغماض نیست و کارآیی آنرا تا حد زیادی از دست میدهد، در این است که ناقدان سخنهایی غیرواقع را به نگارنده منسوب کرده و خود بدان پاسخ دادهاند. و از سوی دیگر، سخنهایی که گفته بودهام را نادید گرفتهاند. به عبارت دیگر، آنچه من گفتهام را به حساب نگفته، و آنچه نگفتهام را به حساب گفته گذشتهاند. یک چنین روشی موجب اسقاط شروط انصاف، صداقت و بیطرفی میگردد و نقد را از جایگاه علمی خود خارج میسازد.
در اینجا چند نادرستی را یادآور میشوم و امیدوارم ناقدان محترم آن نقد را در فرصتی مناسب بازنگری و اصلاح کنند:
۱- ناقدان آوردهاند که بنده میل خورشید نسبت به استوای سماوی را بجای انحراف محل طلوع خورشید نسبت به شرق گذاشتهام. این سخن ایشان درست بوده و دو دلیل داشته است. اول اینکه، تغییرات میل خورشید به هنگام ظهر برابر با تغییرات میل خورشید نسبت به استوای سماوی است و نیازی به اصلاح ندارد. دوم اینکه، دیوار شرقی و جنوبی محوطه (که حائل میان افق و بنا بوده) با معماری سنجیده و موردنظر سازندگان بنا، موجب میشده که کمان سعهالمشرق به مشخصات سماوی خود بازگردد.
۲- ناقدان محترم آوردهاند که اشمیت (حفار تختجمشید و نقشرستم در دهه ۱۳۱۰) انحراف محور بنا از شمال مغناطیسی را ۱۸ درجه ثبت کرده اما بنده توجهی به تفاوت مفهوم شمال جغرافیایی و شمال مغناطیسی نکرده بودهام و همان عدد را برای شمال جغرافیایی آوردهام. آنان تمامیِ بررسیها و پاسخهای دیگر خود را نیز با اتکای به همین نقلقول خلاف واقع از نگارنده بیان کردهاند. در این باره باید گفت که تفاوت این دو مفهوم حتی برای دانشآموزان ابتدایی نیز روشن و اتهامی نا درخور است. دوم اینکه در آن کتاب و در صفحه ۳۵ چاپ اول و صفحه ۳۹ چاپ دوم، آشکارا و به روشنی به میزان انحراف محور بنا از شمال جغرافیایی و نیز شمال مغناطیسی و خطوط هممیل مغناطیسی و اصلاح آن اشاره کردهام. تصور میرود که ناقدان محترم یا سعی در تحریف کتاب داشتهاند و یا آنرا به دقت مطالعه نکردهاند. انتظار میرود کتابی که سرسری نوشته نشده، سرسری نیز خوانده نشود. به عبارت دیگر ناقدان عزیز آنچه من نگفته بودهام را از قول من نقل کردهاند و در نتیجه جنبه تحریف و سخن خلاف واقع به کار خود دادهاند. از ویژگیهای یک نقد منصفانه این است که مطلبی اضافه بر آنچه نوشته شده از قول نگارنده نقل نگردد.
همچنین هیچ لزومی وجود ندارد که برای اندازهگیریهای چنین سادهای به آنچه اشمیت در هفتاد سال پیش آورده است، رجوع و استناد شود. بخصوص که اشمیت را هیچ سروکاری با مقولههای نجومی نبوده است. این گفته مرا بیاد کتابی میاندازد که تعداد ستونهای کاخ آپادانا را به نقل از هرتسفلد ۳۶ عدد دانسته بود. یعنی هنوز عدهای هستند که حتی برای شمردن تعداد ستونها و یا اندازههایی که جلوی چشممان است، به دادههای غربیان رجوع میکنند و کوششی برای اندازهگیری دقیقتر و با ابزار مدرنتر به عمل نمیآورند.
۳- ایشان سپس بر اساس اندازهگیریای که اشمیت از شمال مغناطیسی انجام داده بوده، نقشههای کتاب را جابجا و چرخاندهاند و نتیجه گرفتهاند که سایهها «نمیتوانند» در جایی که مقرر شده ایجاد شوند. در واقع ناقدان محترم همچون سال ۱۳۸۱ حاضر نشده بودهاند خود شخصاً اندازهگیری کنند و صرفاً به دادههای دیگران اتکا و اعتماد کرده و بدون سنجش، آنها را درست فرض کردهاند. اما با این حال در ادامه و در اظهارنظری جالب و تا حدی خندهدار تأیید کردهاند که: «در روز اول دیماه سال ۱۳۸۲ از پنجرههای جبهه جنوبی بنا عکسبرداری شده و همانطور که مشاهده میشود با نظریه غیاثآبادی مطابقت دارد». معنی دیگر این سخن این است که طبق فرمایش اشمیت و محاسبات ما (یعنی منتقدان) سایهها «نمیتوانند» در آنجایی که غیاثآبادی ادعا کرده، ایجاد شوند؛ اما در عمل «میتوانند» ایجاد شوند و ایجاد هم شدهاند. ولی چون مغایر با فرمایش اشمیت است، حق ندارند ایجاد شوند.
تصدقتان شوم! در شرایطی که بنده محل شکلگیری سایهها را به درستی تعیین کردهام و ناقدان عزیز نیز در روز مقرر درستی آنرا در عمل مشاهده کردهاند و عکس گرفتهاند، آیا بازهم باید به استنباطهای اشتباهی که ناشی از اعتماد بیش از اندازه به اشمیت و کاهلی در اندازهگیری شخصی بوده است، تکیه شود و نباید در صحت آن دادهها و اندازهگیریها و محاسبات شک کرد؟ آیا این برای دانشگاهیان ما ناپسند نیست که بعد از هفتاد سال حتی قادر به یک اندازهگیری سادهٔ شمال جغرافیایی نباشند؟ آیا تا چه زمانی ما باید مرعوب سخنان غربیان باشیم و چنان آنان را در حد قدیس و وحی منزل بینگاریم که حتی اجازه شک ورزیدن به چشممان را هم ندهیم؟ دادههای نگارنده از وضعیت استقرار سایهها و خطدیدها بر اساس اندازهگیری و محاسبه میدانی و مشاهده مستقیم با چشم است. آیا این نکته بدیهی را نیز باید یادآور شد که در پدیدههای ملموس، محاسبه جای مشاهده را نمیگیرد، بلکه این مشاهده است که میتواند دلیلی بر صحت محاسبه باشد؟
به عبارت دیگر، آقای ریاضی و همکارانشان شخصاً شمال جغرافیایی را اندازهگیری ننمودهاند و در عینحال خواستهاند به خوانندگان آن نقد وانمود کنند که بنده چنین اندازهگیریای را انجام ندادهام. براستی نام این کار را چه میتوان نهاد؟
۴- ناقدان محترم همراه با عکسهای متعدد و فراوانی گفتهاند که تغییرات میل خورشید در پیرامون انقلاب زمستانی بسیار اندک است و از آن نمیتوان برای روزهای متناوب در آن هنگام استفاده کرد. البته که چنین است. این نکته نشانهٔ نقطهضعفی برای قابلیتهای سازه خورشیدی نقشرستم نیست، اما نقطهضعفی برای ناقدان محترم است که از یکی از اصول ابتدایی این دانش بیاطلاع بودهاند. در سراسر جهان هیچ سازه خورشیدیای وجود ندارد که قابلیت تمایز میان روزهای اطراف انقلابها را داشته باشد. با توجه به تغییرات اندک میل خورشید در انقلابها این امر غیرممکن است و هیچ اخترباستانشناسی چنین انتظاری از هیچ بنایی ندارد. نگارنده نیز چنین ادعایی را نه برای روزهای اطراف انقلابها، که برای روزهای اطراف اعتدالین مطرح کرده است. شایسته میبود که آن عکسها از روزهای اطراف اعتدالین تهیه میشد و نه از روزهایی که ارتباطی با ادعای نگارنده نداشت.
فکر میکنم اشاره به همین مقدار از اشتباهات فاحش و بیتوجهیها و تحریفها برای پاسخ به این نقد کافی باشد و نیازی به جزئیات بیشتر نباشد. چرا که پاسخ کامل به نقد در شرایطی که ناقدان فاقد آگاهیهای اولیه و لازم بودهاند، و نیز مطالب غیرواقع را از قول نگارنده نقل کرده و سپس خود بدان پاسخ دادهاند، کاری مشکل و در عین حال عبث و بیحاصل است. اما در مجموع از ناقدان محترم بخاطر همین اندازه زحمتی که کشیدهاند و سفرهای مکرری که انجام دادهاند، نهایت قدردانی و احترام را دارم. کارهای بزرگ همواره پس از کاردستیهای کوچک پدید میآید.
نقد میتواند سازنده و راهگشا باشد، مشروط به آنکه دربردارندهٔ «آگاهی»، «انصاف» و «صداقت» باشد. در حالیکه مطالب نوشتهشده در زمینه میل خورشید در روزهای پیرامون انقلابها و نیز شواهد دیگر، نشان میدهد که فاقد آگاهیهای ابتدایی در حوزه سازههای خورشیدی بودهاند. وانمود کردن به نوشته نشدن آنچه که نوشته بودهام، نشان از نبود انصاف؛ و وانمود کردن به نوشته شدن آنچه که ننوشته بودم، نشان از نبود صداقت دارد. بدیهی است نقدی که بدون توجه به این سه شرط اساسی نگاشته شده باشد، بیش از آنکه یک نقد باشد، یک نوع فرافکنی، تخریب واقعیتها و گمراهکردن ذهن خواننده است.
با توجه به آنچه در بالا با اختصار گفته شد، دریافته میشود که نگارنده در زمینه نظریه تقویم آفتابی نقشرستم با دو گروه اشخاصی سروکار دارد که هر چند دو طیف متضادند، اما نتیجه کار هر دوی آنان نه تنها کمکی به پیشبرد واقعگرایانه و علمی آن نمیکند که به روند اثبات یا رد یا اصلاح نظریه آسیب میرسانند و راه موهومبافی و دورشدن از واقعیتها را هموار میکنند. نخست کسانی که با تحریف و نقلقولهای غیرواقعی کل نظریه را از اساس رد میکنند؛ و دوم کسانی از شیفتگان و میهنپرستان احساساتی که آنان نیز با تحریف و نقلقولهای غیرواقعی روغن داغ آنرا تا توانستهاند زیاد کردهاند تا این نظریه را تبدیل به اسبابی برای فخرفروشی بیجا نمایند.
اما با این حال نگارنده خود را بری از اشتباهات نمیداند. اشتباهاتی که اتفاقاً در آن نقد نیامده است. در چاپ جدید این کتاب که در دست اقدام است، تغییرات و نظریههای جدیدتری مطرح شدهاند و موضوع شرح و بسط بیشتری یافته است.
موضوع بناهای تقویمی یا سازههای خورشیدی در ایران، گستره تحقیقاتیای است که نگارنده بدون اتکای به هیچ پژوهش و سابقه قبلی آغاز کرده است. راه دشوار است و طولانی و امکان گمراه شدن بسیار زیاد است. انتقاد غیرمنصفانه و نیز شیفتگی غیرمسئولانه، هر دو به روند پیشرفت کار خلل میرساند. رسیدن این نظریه به جایگاهی درخور، به کوشش و پیگیری مستمر و نیز به دلسوزی و همکاری منتقدان علاقهمند اما دقیق و آگاه نیاز دارد. دست همه را به گرمی میفشارم.