چنانکه پیش از این خبر داده بودم، قرار بود امشب به ابتکار رادیو فرهنگ مناظره و گفتگویی میان مسئولان میراث فرهنگی و این نگارنده برگزار شود که مجری برنامه به شنوندگان اطلاع داد رئیس سازمان میراث فرهنگی و مدیر جدید موزه ایران باستان در آخرین لحظات از شرکت در برنامه انصراف دادهاند. آنچه که در زیر میآید، متن صحبتهایم در آن رادیو است که بنا به معذوراتِ معمول چنین برنامههایی، به شکل نیمهتمام به پایان رسانده شد:
معتقدم که اصولاً در ایران آن چیزی که در عرف جهانی بدان موزه میگویند، وجود خارجی ندارد. با تعبیر «موزه مادر» نیز مخالفم؛ چون موزهها زاد و ولد نمیکنند و سلسله مراتب ندارند و هر کدام هویتی مستقل و متمایز دارند. آنچه که عملاً در ایران به اسم موزه وجود دارد و به چشم میآید، صرفاً جعبه آینههای بزرگی است که نبونید پادشاه بابل نیز در خانه خود داشته است. در دوران معاصر، موزهها صرفاً به مکانی اطلاق نمیشوند که تعدادی از آثار باستانی یا هنری را در جعبههایی به تماشای عموم بگذارند؛ بلکه موزهها وظیفه حفظ و نگهداری مطمئن، برنامههای پژوهشی و کارگاههای آموزشی، انتشار نشریات و حاملهای چند رسانهای، تعامل گسترده با موزهها و مؤسسات پژوهشی، اجرای عملیات باستانشناختی بررسی و کاوش، و بسیاری فعالیتهای فرهنگی دیگر را نیز دارند. موزهها نیازمند کتابخانههای غنی و آزمایشگاههای تخصصی گوناگونی هستند که ابتداییترین آنها (که ابزارهای سالیابی و قدمتسنجی باشد) در هیچیک از موزههای ما و حتی در هیچیک از دیگر سازمانها و مؤسسات ما وجود ندارد.
موزه ایران باستان و همچنین دیگر موزههای ما، با هیچیک از یک وظایف امروزی موزهداری آشنا نیستند و عملاً به آن نمیپردازند. موزه ایران باستان تفاوت چندانی با همان شکل و ترتیبی که گدار در دهه ۱۳۱۰ به اجرا گذاشت، ندارد و حجم کتابهای کتابخانه موزه (بهرغم کتابداران برجستهای که در اختیار دارد) نسبت به سی سال گذشته تفاوت چندانی نکرده است.
بسیار شنیدهایم که مسئولان ما با آب و تاب فراوان از افتخار برگزاری نمایشگاههای گوناگون در چندین کشور سخن راندهاند و این را امتیازی برای خود بشمار آوردهاند. در حالیکه بردن آثار ایرانی به موزههای خارجی افتخارآمیز نیست و دستاورد ارزندهای بشمار نمیرود. آنچه که میتواند افتخار باشد در این است که بتوانیم متقابلاً آثار دیگران را به موزههای خود بیاوریم که تاکنون حتی برای یکبار هم اتفاق نیفتاده است. کجای این کار افتخارآمیز است که آثار برجسته و بیبدیل خود را همچون کارناوال و سیرک از این کشور به آن کشور ببریم و در نهایت آنها را با تلفات و تعدادی اثر مفقودشده به میهن بازگردانیم؟ اکنون نمایش جهانی آثار موزهها وظیفه وبسایتهاست.
امروزه یکی از مهمترین بخشهای هر موزه، وبسایت آن موزه است. در دنیای امروز حجم بازدیدکنندگان مجازی موزهها، صدها و گاه هزاران برابر بازدیدکنندگان حضوری است. امروزه وبسایتهای بسیاری از موزههای جهان آکنده از انبوهی از اطلاعات تصویری و نوشتاری هستند. این اطلاعات موجب گسترش فرهنگ و زبان و آیینهای یک کشور در سراسر دنیا میشود و مکمل توانمندیهای سیاسی و اجتماعی آن کشور خواهد شد. این در حالی است که وبسایت موزه ایران باستان، چه از لحاظ ساختار فنی و چه از لحاظ اطلاعات، بسیار ابتدایی است. مطالب موجود در آن بیشتر تبلیغ برای مسئولان و نیز خبرهای داخلی و تشریفاتی موزه است که به درد هیچ کس نمیخورد. چند مقالهای نیز که در این سایت دیده میشود، مطالب چند خطیای هستند که از مطبوعات گوناگون کپی شدهاند.
در باره انتقادهایی که به گزینش مدیر فعلی موزه ایران باستان میشود، باید عرض کنم که این انتصاب- مثل دیگر انتصابها- بر مبنای سلیقه و مناسبات شخصی و بیتوجهی کامل به نظرات اهل خبره و کارشناسان پرتجربه و آگاه، و نادیده گرفتن پیشکسوتان و شخصیتهای برجسته و دانشمندی بوده که موی خود را در این راه دشوار سفید کردهاند. نادرستی چنین گزینشی آشکارتر از آنست که نیازی به بحث و بررسی داشته باشد و نشانه آن است که هم انتصابکننده و هم انتصابشونده، آگاهی چندانی از وظایف گسترده رئیس موزه و جایگاه موزه نداشتهاند. مدیر جدید نیز در بدو انتصاب خود، با اقدامی حیرتانگیز، بر این ناآگاهی صحه گذاردند. با بازکردن درهای انبار دپو به روی دوربین خبرنگاران گلچینشده و اینکه به جهانیان بگویند که ببینید بزرگترین موزه ایران چه زبالهدانی بزرگی است. این عکسها به سرعت در رسانههای سراسر جهان منتشر شد.
متأسفانه مسئولانی که قرار بود در این برنامه شرکت کنند، انصراف دادهاند و نمیتوانم رو در رو از آنان بپرسم که آیا کی و کجا شنیده یا خواندهاید که موزهای در جهان درهای دپو را به روی خبرنگاران باز کرده باشند؟ (در اینجا پخش رادیویی را به پایان رساندند) کجا شنیدهاید که کسی بجز امین اموال حق ورود به آنجا را داشته باشد؟ کجا شنیدهاید اشیای تازهوارد را که هنوز بلاگ نشدهاند، هنوز شناسنامه ندارند و هنوز اصالت و هویت آنها تأیید نشده را در معرض دید جهانیان بگذارند؟ آیا فکر میکنند که چنین کاری موجب افزایش اعتبار و رفع اتهام از خودشان شد یا موجب تضعیف بزرگترین موزه کشور؟ و به فرض هم که موجب رفع اتهام شده باشد (که نشده)، آیا چنین معاملهای که در یک سویش تنها یک شخص و در سوی دیگرش پیشینه هویت یک ملت بود، مطابق با مصالح بود؟ قدیمیها میگفتند که حرمت امامزاده را قبل از همه متولی آن باید نگه دارد.
من کاری به این ندارم که ایشان چه تخصص یا سابقه علمی و اجرایی دارند. لابد اگر داشته باشند، خودشان خواهند گفت. پیشینیان ایشان در سالهای اخیر نیز فاقد سابقه و صلاحیت لازم بودهاند. اما خاطرنشان میکنم که رؤسای موزه یا مقامات میراث فرهنگی در جهان از بین بزرگترین و شاخصترین شخصیتهای کشورها انتخاب میشوند. چنانکه در شرح حال آنان میتوان دید و خواند (برای نمونه بنگرید به شرححال میخائیل پیوتروسکی رئیس موزه ارمیتاژ). هر کدام آنان دستکم دارای دهها سال سابقه فعالیتهای علمی و اجرایی در عالیترین سطوح بودهاند؛ هر کدام آنان دارای چندین مدال علمی از دانشگاههای کشورهای دیگر هستند. گاه به اعتبار ریاست موزه، معاون رئیسجمهور هستند و ریاست خود بر موزه را با «انتخاب» به دست آوردهاند و نه با «انتصاب». فینفسه و بدون توجه به سمتی که دارند، نفوذ و اعتبار بینالمللی چشمگیری دارند و میتوانند با پشتوانه آن، قراردادها و تفاهمنامههایی را امضا کنند که کمترین آنها انتقال امانی آثار از موزههای دیگر است. آنان حتی توانستهاند تعداد زیادی از آثار ملی خود را برای همیشه از موزههای کشورهای دیگر باز پس گیرند.
در هر حال امیدوارم که درستی این گزینش و برخورداری از صلاحیت در عمل دیده شود و نه صرفاً در حرف و شعارهای زیبا که هر کسی میتواند سخنان زیبا و مخاطبپسند بگوید. نقد کردن پیشینیان نیز کار و وظیفه ایشان نیست، بلکه وظیفه منتقدان مستقلی است که هم پیشینیان ایشان را دیدهاند و هم دستاوردهای ایشان را در این چند صباح ملاحظه خواهند کرد. مسلم است نام ایشان به نیکی خواهد ماند و هر منتقد دلسوزی از ایشان دفاع خواهد کرد اگر بتوانند جایگاه موزه ایران باستان را دستکم به رتبه موزههای درجه سه جهان ارتقاء دهند. بتوانند فعالیتهای گوناگون پژوهشی و معرفی و هر آن چیزی را که در موزههای دنیا متداول است را به شایستگی احیاء کنند. بتوانند لااقل پنج درصد آثار انبارها را به ویترین بیاورند و نیمی از ویترین را با توضیحات دو زبانه و با طبقهبندی شایسته در وبسایت بگذارند. بتوانند بدون اینکه پیشاپیش خبرهای نادرست و جنجالی بدهند، آثار موزههای دیگر را به ایران بیاورند. اگر نمیتوانند مانند همتایشان آثار ایرانی را از موزههای جهان را باز پس گیرند، دستکم بتوانند آثار گمشده یا سرقتشده یا مفقودالاثر را بیابند. بتوانند ترتیبی دهند تا دیگر خبر گمشدن و «آب شدن» اشیای دیگری شنیده نشود و اگر هم شد، مانند پیشینیان خود آنرا تکذیب نکنند.
در پایان یادآور میشوم که نقدهای بنده (چنانکه پیشتر خوانده یا شنیدهاند) از جنس بعضی اعتراضها به وضعیت آثار باستانی و محیط زیست که به تازگی مد شده و تبدیل به نوعی ژست فرهنگی شده، نیست. در چنان اعتراضهایی، معمولاً از ادعاهایی نادرست در باره خطرات و تهدیدهای موجود سخن رانده میشود و در جایی که واقعاً خطر و تهدیدی وجود دارد، سکوت کامل حکمفرماست. چنین اعتراضهایی بیشتر در مواقعی اتفاق میافتد که قرار است یک عملیات عمرانی بزرگ و پرخرج با رقابت عدهای از پیمانکاران انجام پذیرد. اما امیدوارم آقایان مسئولان نیز چنانچه مایل به پاسخگوی بودند، تنها به موضوع نقد بپردازند و اجازه ندهند تا همچون گفتگوهای قبلی (که پیرامون ماجرای خیالی کشف ارتش کمبوجیه در مصر بود)، عدهای در رسانههای سازمان به تخریب منتقدان بپردازند.
همچنین بنگرید به:
گفتگو با آقای مهرداد قاسمفر در برنامه جنگ فرهنگی رادیو فردا، جمعه ۷ خرداد ۱۳۸۹.
گزارش خانم سارا طالبی نژاد، روزنامه همشهری: ویترین ترک خورده تاریخ.
گفتگو با خانم دلبر توکلی، رادیو فرانسه: فصل سرد مدیریت موزه در ایران.
گفتگو با آقای شاهرخ بهزادی، رادیو فرانسه: خسارات پیشبینی نشده راهاندازی سد گتوند.
گفتگو با خانم زهره کهندل، روزنامه قدس: (۱) و (۲).