از گفتگو با رادیو فرهنگ، شامگاه اول خرداد ۱۳۸۹
ابتدا لازم به یادآوریست که کارکرد برخی از موزهها و بخصوص موزههای خصوصی در همه جای دنیا، نه فقط امری فرهنگی و تاریخشناسانه، که همکاری و همدستی و مشارکت با سازندگان و فروشندگان و دلالان اشیای عتیقه و اشیای شبهباستانی تقلبی و نسخ خطی جعلی است. اینکار با روشهای گوناگون و از جمله با انتشار تصویر اشیای تقلبی در لابلای تصاویر اشیای اصیل در کاتالوگها و نشریات، و نیز با برگزاری سخنرانیها، سیمنارها و نمایشگاههای گوناگون انجام میشود.
در ایران آن چیزی که در عرف جهانی بدان موزه میگویند، وجود خارجی ندارد. آنچه که عملاً در ایران به اسم موزه وجود دارد و به چشم میآید، صرفاً جعبه آینههای بزرگی است که نبونید پادشاه بابل نیز در خانه خود داشته است. در دوران معاصر، موزهها صرفاً به مکانی اطلاق نمیشوند که تعدادی از آثار باستانی یا هنری را در جعبههایی به تماشای عموم بگذارند؛ بلکه موزهها وظیفه حفظ و نگهداری مطمئن، برنامههای پژوهشی و کارگاههای آموزشی، انتشار نشریات و حاملهای چند رسانهای، تعامل گسترده با موزهها و مؤسسات پژوهشی، اجرای عملیات باستانشناختی بررسی و کاوش، و بسیاری فعالیتهای فرهنگی دیگر را نیز دارند. موزهها نیازمند کتابخانههای غنی و آزمایشگاههای تخصصی گوناگونی هستند که ابتداییترین آنها (که ابزارهای سالیابی و قدمتسنجی باشد) در هیچیک از موزههای ما و حتی در هیچیک از دیگر سازمانها و مؤسسات ما وجود ندارد.
موزه ایران باستان و همچنین دیگر موزههای ما، با وظایف معمول و امروزی موزهداری چندان آشنا نیستند و عملاً به آن نمیپردازند. موزه ایران باستان تفاوت چندانی با همان شکل و ترتیبی که آندره گدار در دهه ۱۳۱۰ به اجرا گذاشت، ندارد و حجم کتابهای کتابخانه موزه (بهرغم کتابداران برجستهای که در اختیار دارد) نسبت به سی سال گذشته تفاوت چندانی نکرده است.
بسیار شنیدهایم که مسئولان ما با آب و تاب فراوان از افتخار برگزاری نمایشگاههای گوناگون در چندین کشور سخن راندهاند و این را امتیازی برای خود بشمار آوردهاند. در حالیکه صرف بردن آثار ایرانی به موزههای خارجی افتخارآمیز نیست و دستاورد ارزندهای بشمار نمیرود. آنچه که میتواند افتخار باشد در این است که بتوانیم متقابلاً آثار دیگران را به موزههای خود بیاوریم که تاکنون حتی برای یکبار هم اتفاق نیفتاده است. کجای این کار افتخارآمیز است که آثار موزههای خود را همچون کارناوال و سیرک از این کشور به آن کشور ببریم و در نهایت آنها را با تلفات و تعدادی اثر مفقودشده به کشور بازگردانیم؟
امروزه نمایش جهانی آثار موزهها وظیفه وبسایتهاست و یکی از مهمترین بخشهای هر موزه، سایت آن موزه است. در دنیای امروز حجم بازدیدکنندگان مجازی موزهها، چندین برابر بازدیدکنندگان حضوری است. امروزه وبسایتهای بسیاری از موزههای جهان آکنده از انبوهی از اطلاعات متنوع هستند. این اطلاعات موجب گسترش فرهنگ و زبان و آیینهای یک کشور در سراسر دنیا میشود و مکمل توانمندیهای سیاسی و اجتماعی آن کشور محسوب میشوند. این در حالی است که وبسایت موزه ایران باستان، چه از لحاظ ساختار فنی و چه از لحاظ اطلاعات، بسیار ابتدایی است و مطالب موجود در آن بیشتر تبلیغ برای مسئولان و نیز خبرهای داخلی و تشریفاتی موزه است چند مقالهای نیز که در این سایت دیده میشود، مطالب چند خطیای هستند که از مطبوعات گوناگون و از آثار نویسندگان مستقل کپی شدهاند.
در باره انتقادهایی که به گزینش مدیر فعلی موزه ایران باستان (خانم آزاده اردکانی) میشود، باید عرض کنم که این انتصاب- مثل دیگر انتصابها- بر مبنای سلیقه و مناسبات شخصی و بیتوجهی کامل به نظرات اهل خبره و کارشناسان پرتجربه و آگاه، و نادیده گرفتن پیشکسوتان و شخصیتهای برجسته و دانشمندی بوده که موی خود را در این راه دشوار سفید کردهاند. نادرستی چنین گزینشی آشکارتر از آنست که نیازی به بحث و بررسی داشته باشد و نشانه آن است که هم انتصابکننده و هم انتصابشونده، آگاهی چندانی از وظایف گسترده رئیس موزه و جایگاه موزه نداشتهاند.
ایشان در حالی بدون سابقه مرتبط شغلی و مطالعاتی به ریاست موزه ایران باستان گمارده شدهاند که پیشینیان ایشان نیز در سالهای اخیر فاقد سابقه و صلاحیت لازم بودهاند. این در حالی است که رؤسای موزهها یا مقامات میراث فرهنگی در جهان از بین بزرگترین و شاخصترین شخصیتهای فرهنگی کشورها انتخاب میشوند (برای نمونه بنگرید به شرححال میخائیل پیوتروسکی رئیس موزه ارمیتاژ). هر کدام آنان دستکم دارای دهها سال سابقه فعالیتهای علمی و اجرایی در عالیترین سطوح بودهاند؛ هر کدام آنان دارای چندین مدال علمی از دانشگاههای کشورهای دیگر هستند. گاه به اعتبار ریاست موزه، معاون رئیسجمهور هستند و ریاست خود بر موزه را با «انتخاب» به دست آوردهاند و نه با «انتصاب». فینفسه و بدون توجه به سمتی که دارند، نفوذ و اعتبار بینالمللی چشمگیری دارند و میتوانند با پشتوانه آن، قراردادها و تفاهمنامههایی را امضا کنند که کمترین آنها انتقال امانی آثار از موزههای دیگر است. آنان حتی توانستهاند تعداد زیادی از اشیای باستانی کشور خود را برای همیشه از موزههای کشورهای دیگر باز پس گیرند.
در هر حال امیدوارم که درستی این گزینش و برخورداری از صلاحیت در عمل دیده شود و نه صرفاً در حرف و شعارهای زیبا که هر کسی میتواند سخنان زیبا و مخاطبپسند بگوید. مسلم است نام ایشان به نیکی خواهد ماند و هر منتقد دلسوزی از ایشان دفاع خواهد کرد اگر بتوانند جایگاه موزه ایران باستان را دستکم به رتبه موزههای درجه سه جهان ارتقاء دهند. بتوانند فعالیتهای گوناگون پژوهشی و معرفی و هر آن چیزی را که در موزههای دنیا متداول است را به شایستگی احیاء کنند. بتوانند لااقل پنج درصد آثار انبارها را به ویترین بیاورند و نیمی از ویترین را با توضیحات دو زبانه و با طبقهبندی شایسته در وبسایت بگذارند. بتوانند بدون اینکه پیشاپیش خبرهای نادرست و جنجالی بدهند، آثار موزههای دیگر را به ایران بیاورند. اگر نمیتوانند مانند همتایشان آثار ایرانی را از موزههای جهان را باز پس گیرند، دستکم بتوانند آثار گمشده یا سرقتشده یا مفقودالاثر را بیابند. بتوانند ترتیبی دهند تا دیگر خبر گمشدن و «آب شدن» اشیای دیگری شنیده نشود و اگر هم شد، مانند پیشینیان خود آنرا تکذیب نکنند.