درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری
نگاهی به گذشته و چشماندازی به آینده
پیشگفتار
حدود ۵۵۰۰ سال است که انسان در ایران به بند کشیده شده است. در این مدت درازآهنگ و طولانی، هر آن کسی که به او وعده رفاه و آسایش و آزادی و عدالت و خوشبختی را داده، تنها بندهای او را محکمتر و زنجیرهای او را سختتر نموده است.
در طول این مدت، بارها و بارها خیزشهای مردمی و مصلحان اجتماعی پدید آمدند؛ اما همه آنها- بجز دورانی کوتاه و گذارا- بر اثر کمبود درک متوسط عمومی، خیانت خواصِ فریبگر و نادانی عوامِ فریبخورده به نابودی کشیده شدند و یا دچار تحریف و تباهی گردیدند.
آیا تحلیل و بررسی این دوران چند هزارساله و نقد رفتارها و عملکردها میتواند گرهای از این کلاف سردرگم را بگشاید و به کار جامعه امروز و فردا بیاید؟ پاسخ این پرسش نامشخص است و البته اهمیتی نیز ندارد. آنچه اهمیت دارد، این است که بتوانیم در حد توان خود بدان بپردازیم و گام در جستجوی راهها و راهحلها بگذاریم. جستجوی راههای جدید و گام نهادن به دنبال مسیری که ممکن است چشماندازی آرمانی را در افق خود داشته باشد، خود به تنهایی و بهرغم تمامی پرتگاهها و خطرات میتواند ارزشمند و دوستداشتنی باشد. مهم این نیست که بتوانیم به آن افق درخشان و آرمانی دست پیدا کنیم؛ بلکه مهم این است که برای رسیدن به آن کوشش خود را کرده باشیم.
نگارنده در این مجموعه گفتارها میکوشد تا آن بخش از رفتارهای متداول در جامعه ایرانی را که موجب عقبماندگیها و تباهیها شده و خود محصول نظام سلطه بوده است را با نگاهی به دادههای تاریخی و باستانشناختی تحلیل کند. کوشش بر این است که به دور از حب و بغضهای شخصی، و به دور تعارفها و تمجیدها و زبانبازیهای متداول و مخرب، و نیز بیتوجه به این واهمه که ممکن است چه کسانی از این سخنان دلگیر شوند؛ آنچه که لازم به نظر میرسد، بیان شود. اما با این حال، بخشهایی از این گفتارها بنا به دلایل و ملاحظههایی فعلاً منتشر نخواهند شد. از جمله این ملاحظات این است که احتمال دارد بدفهمی برخی سخنان مانع از ادامه گفتارها و رسیدن به مقصود شود.
نگارنده در این گفتارها به دنبال بررسی صریح و واقعگرایانه گذشته، نقد امروز و چشماندازی به آینده است. در نتیجه ممکن است برخی از سخنانش مطابق میل و باورهای عدهای نباشد و حتی با آنها در تضاد باشد. اما آنچه مسلم است، منظوری جز صراحت ناشی از صمیمت و دلنگرانی در میان نیست. نیشتر به دملهای کهنه و چرکین جز با تیغ تیز و مرهم تلخ ممکن نمیشود. میشد که دست به تعریف و تمجیدهای متملقانه و معمول زد و خوشنودی و حمایت همگان را جلب کرد. میشد هیچ ننوشت و عمر را به عافیت گذراند. اما این چنین عافیت، دوستداشتنی نیست.
رضا مرادی غیاث آبادی
اسفندماه ۱۳۸۹