درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری
نگاهی به گذشته و چشماندازی به آینده
بخش نخست: مناسبات مدنی و سیر تطور نظامهای اجتماعی
۳- دوران مفرغ و آهن
در حدود شش هزار سال پیش، تغییرات گسترده آبوهوایی و آغاز یک دوره بسیار پرباران که حدود پانصد سال بطول انجامید، موجب نابودی و تباهی اکثر قریب به اتفاق روستاها و جوامع انسانی در سراسر شرق باستان شد. انسانها از دشت به کوهستان باز میگردند و وضعیت زندگیِ انفرادی و متفرق در دوران پارینهسنگی و میانسنگی تکرار میشود. هر آنچه که انسان در طول این دوران چهار هزار ساله برای بهبود شرایط زندگانی خود و جامعهاش انجام داده بود، از میان رفت.
در باره تغییرات آبوهوایی بنگرید به «مهاجرتهای آریاییان و چگونگی آبوهوا و دریاهای باستانی ایران» از همین نگارنده، چاپ سوم، ۱۳۸۴.
بازگشت دوباره انسان از کوه به دشت که پس از پایان دوره طولانی بارندگیها و در حدود ۵۵۰۰ سال پیش اتفاق افتاد، نتوانست شرایط اجتماعیِ گذشته را مجدداً احیا کند.
دورهای که از حدود ۵۵۰۰ سال پیش آغاز میگردد و تا حدود ۳۸۰۰ سال پیش ادامه مییابد، عصر مفرغ نامیده میشود. در این دوره، فلز دیگری کشف میشود که ارزیز یا قلع نام دارد. انسان در مییابد که آمیختن قلع با مس موجب پدید آمدن ماده سختتری در قیاس با مس میشود. فرایند تولید این آلیاژ سخت که مفرغ یا برنز نامیده میشود، موجب دگرگونی در نیروهای تولیدی جامعه و روابط تولیدی میگردد. از سوی دیگر، مبادلات تجاری گسترش مییابند و برای نخستین بار در زندگانی بشر «دارایی خصوصی» پدیدار میگردد. هر سه عاملی که از آنها یاد شد، سه شرط مهم و اساسی برای پیدایش شهرنشینی و تبدیل روستا به شهر است.
به نظر میرسد اشخاصی که در جامعه عصر نوسنگی وظیفه توزیع برابرِ مواد غذایی و دیگر نیازمندیها را در میان مردمان به عهده داشتند، شروع به اعمال نظر در توزیع و همچنین در تولید میکنند. مردم از روی نیازمندی مقاومت چندانی در برابر آنان از خود نشان نمیدهند و آنان روز به روز بر دامنه نفوذ و فرماندهی خود میافزایند و راههای «تسلط» بر زمینهای زراعی و سپس «تصرف» آنها را پیدا میکنند. اکنون «توزیعکنندگان مواد غذایی» تبدیل به «مالکان زمین و مواد غذایی» میشوند. این تغییر خصوصیت از توزیعکننده به مالک، نخستین نشانههای پیدایش «حکومت» در آینده نزدیک است.
چندی نمیگذرد که روابط «تولیدکننده» و «توزیعکننده» که ناشی از قراردادی اجتماعی برای دستیابی برابر مردم به منابع و امکانات عمومی بود، تبدیل به رابطه «رعیت» و «مالک» میشود. اکنون رعیت در زمینی کار میکند که دیگر متعلق به عموم نیست و به یک مالک اختصاص دارد. مالکی که اکنون صاحب انبارهایی شده که تا پیش از این «انبارهای عمومی روستا» بود. رعیت تمامی «محصولات مالک» را از «زمینهای مالک» به «انبارهای مالک» منتقل میکند و خودش نیز عملاً به عنوان یک برده تبدیل به یکی از ابزارها و داراییهای مالک شده است.
دستیابی به فناوری ساخت مفرغ این فرصت را نیز به مالکان میدهد تا این فلز سخت را علاوه بر ساخت ابزار کشاورزی، برای ساخت سلاح نیز بکار ببرند. گروهی از رعیتهای مطیع برای خدمت مسلحانه فراخوانده میشوند. فراخوانی که با استقبال آنان روبرو میشود. چرا که اکنون میتوانند هم کار کمتری انجام دهند و هم از قدرت و سلاح خود استفادههای دیگری نمایند. آنان در حالی پشت به همنوع خود میکنند و نخستین نمونههای «همکاری با زورمندان» را از خود نشان میهند که دستمزد چندانی دریافت نمیکردهاند. مالکان بخوبی میدانستهاند که مردان مسلح در صورتی که سیر و بینیاز باشند، به اندازه کافی مطیع و فرمانبر نخواهند بود.
اسلحهها و مردان مسلح برای مقابله با رعیتهایی که به «حق خود قانع نیستند» و نیز برای هجوم به مالکان دیگری که قدرت دفاعی کمتری دارند، بکار گرفته شد. این نوع دومِ مالکان، عمدتاً زن- مالکهایی بودند که مقهور و مغلوب زورآزمایی و تهاجم مسلحانه مرد- مالکها قرار گرفتند و به سرعت نابود شدند.
اکنون قدرت و نفوذ زنان نه تنها تا اندازه زیادی از میان رفته است که دو اتفاق جدیدِ دیگر، منجر به سقوط بیشتر آنان از اختیارات گستردهای که دارا بودند، شد: کشف طلا و نقره، و نیز آگاهی از نقش مرد در باروری زن.
این آگاهی جدید موجب شد که مردان مالک به شناختن فرزندان خود علاقهمند شوند تا ارثیهاشان در نسل خودشان باقی بماند. برای این منظور لازم است تا زن را که تاکنون زندگانی مستقل داشته، تحت نظر و مراقبت خود قرار دهند و ساختار خانواده را از «زن- فرزندان- برادران/ خواهران» به «شوهر- زن/ زنان- فرزندان» تغییر دهند.
شیفتگی زنان به دو فلز گرانبهایی که به تازگی کشف شده و نیز خلاصی از کار روزمره و اطمینان به آینده، موجب میشود تا این تمایلِ مردان مالک به تصرف انحصاری و انتقال او به خانه شخصی را بپذیرند. این اقدام زنان که تقریباً با میل و رضایت آنان انجام شد، مُهری بر پایان همیشگی قدرت زنان در جامعه عصر نوسنگی و مس، و پایان قطعی دوران زن سالاری/ مادرسالاری بود. اکنون زنان نه تنها تن به این خواست مرد- مالکان میدهند که حتی با کوشش برای زیباتر و دلرباتر نشاندادن خود، سعی میکنند توجه مرد- مالکان را هر چه بیشتر به خود جلب کنند. پدران نیز سعی میکنند تا به مراقبت فراوان از دختران خود بپردازند. چرا که مقدار طلایی که میتوانستند برای دختر باکره دریافت کنند، بسیار بیشتر از وضعیت دیگر بود.
پس از این و با آغاز نظام خانواده متشکل از شوهر، زن/ زنان و فرزندان، دوران مردسالاری/ پدرسالاری آغاز میگردد. دورانی که تفاوتی فاحش در شکلِ قراردادهای اجتماعی و مناسبات مدنی در جوامع انسانی دارد. اکنون فرزند از سوی پدر شناخته میشود و پیکره خدایان به مرور به جنسیت نرینه ساخته میشوند.
محصولات جامعه در مجموع کمتر از محصولات دوران نوسنگی و مس است، اما این محصولات- برخلاف گذشته- بطور برابر میان همگان تقسیم نشده و منحصراً در تصرف عدهای معدود از مالکان قرار دارد. مالکانی که به قیمت فقر و گرسنگی مردم، صاحب ثروت فراوان شدهاند. فراوانی ثروت و محصولات و عموماً دارایی خصوصی، مالک را به فکر مبادله کالا با دیگر مالکان در نواحی دور و نزدیک میاندازد. اکنون پدیدهای که میتوان نام آنرا حکومت یا دولت یا نظام سیاسی گذاشت، آماده استقرار و برپایی شده است. چرا که پیشنیازهای پیدایش دولت آماده شده است: رواج «نظام تولید برای مبادله» بجای «نظام تولید برای مصرف». نظام تولید برای مبادله، خود ناشی از مازاد محصول و افزایش ثروت مالکان است. افزایش ثروت نیز موجب سلطه بیشتر مالکان بر ابزار و امکانات تولید و بکارگیری رعیت با حداقل معاش میگردد. همه اینها موجب ایجاد کشمکشها و برخوردهای طبقاتیای میگردد که در نتیجه، ایجاد ساختاری به عنوان حکومت/ دولت توسط مالکان و به منظور «کنترل جامعه» اجتنابناپذیر میگردد. حاکمیتی که در اِعمال قدرت اجرایی، متکی به دو نیروی «ثروت و سلاح» است.
طولی نمیکشد که حاکمان متوجه نیروی شگرف دیگری برای تسلط بر جامعه و کنترل آن میشوند: «نیروی مذهب». باورها و رفتار دینی مردمان میتوانست موجب اختلالهایی در دستگاه حاکمیت شود و به تضعیف قدرت و دامنه نفوذ حاکمان منجر گردد. حاکمان در مییابند که میتوانند باورها و رفتار دینی مردم را تحت کنترل خود بگیرند و بر آن فرمان برانند. در مییابند که با این کار میتوانند حتی فعالیتهای اقتصادی را نیز به شکلی که منجر به سوددهی بیشتر شود، با دین مرتبط کنند و حتی از ترس مردم و واهمه آنان از خشم خدایان به نفع خود استفاده نمایند. برای دستیابی به این هدف لازم است که اولاً همگی مردم پیرو یک دین و خدا باشند و دوم اینکه، کاهنان و مغان در خدمت حاکمان و بنا به صلاحدید آنان فعالیت کنند. تثبیت و تداول این دو شرط، برای صاحبان ثروت و سلاح کاری آسان بود و اجرای آن با استفاده از همین دو نیرو به علاوهٔ نیروی جدید مذهب ممکن میگردد. سنگنگارههایی از حاکمان که در برابر خدایی ایستادهاند و خود را تحت حمایت و پشتیبانی او معرفی میکنند، نمونههایی بازمانده از دستگاه تبلیغاتی و هراسافکن آنان است. اکنون حاکمان نه تنها صاحب قدرت متکی به ثروت و سلاح (زر و زور) هستند، که صاحب نیرنگ نیز شدهاند و حاکمیت آنان با اتکای به «ثروت و سلاح و مذهب» است.
در مجموع در دوره مفرغ، قوانین و قراردادهایی که انسان در چند هزار سال گذشته بر اساس نیازمندیهای طبیعی خود و برای تفاهم در رفتار اجتماعی، بهرهگیری عمومی و یکسان از همه امکانات و امتیازات و فرصتها وضع کرده بود و قرار بود یاریرسان زندگانی بشر شود، تبدیل به قانونهایی یکجانبهای میگردد که حاکمان با همکاری کاهنان و قوای مسلح برای دستیابی و تسلط بهتر و بیشتر بر منابع و امکانات وضع کرده بودند.
هنجارها و باورهای دینی نیز که تاکنون چیزی بیش از درک و دریافت شخصی مردم از سرای خدایان به منظور دستیابی به آرامش و یا پناهگاهی برای احاله دشواریهای خارج از توان بشری و یاریخواهی در رفع مشقات نبود، تبدیل به شرایع دینی مغان و کاهنانِ وابسته به حکومت میگردد که برای سلطه بر او وضع شده بود. انسانی که تاکنون بنا به فرمان قلبی و احساسات شخصی به اعمال نیایشی و دینیِ دلخواه رو میآورد، اکنون این حق خود را از دست میدهد و او را وادار میکنند که تمامی رفتار دینی خود را مطابق با شیوهای که نمایندگان خدا دستور میدهند، اجرا کند. او موظف میشود دستورات دینی خودساخته را در تمامی جزئیات زندگی خود جاری سازد؛ چرا که در غیر اینصورت دچار خشم و غضب الهی خواهد شد.
با این حال دیری نمیپاید که مجدداً یک عامل طبیعی دیگر همین ساختار اجتماعی را نیز در مینوردد و نابود میسازد: یک دوره گرم و خشک که از حدود ۴۲۰۰ سال پیش آغاز شد و در حدود ۳۸۰۰ سال پیش به اوج خود رسید. در این زمان، بار دیگر تمامی روستاها، شهرها و سکونتگاههای بشری بر اثر خشکسالی مفرط متروک میگردند. انسان بار دیگر زندگانی اجتماعی و یکجانشینی را ترک میکند و به دنبال اندکی آب و زمین و مرتع از این سو بدان سو میرود. زندگی کوچنشینی که همراه با کمبود شدید مواد غذایی بوده، متداول میشود و تا حدود یک تا دو هزار بعد به درازا میانجامد. هرچند که پس از این نیز، تنوع و فراوانیِ روستاها هرگز به پای دوران نوسنگی، مس و مفرغ نمیرسد.
بدیهی است که این خشکسالی گسترده، موجب وقوع درگیریها و نزاعهای فراوانی میشود که بخاطر دستیابی به اندکی آب، زمین و مواد غذایی بوده است. زندگی و دسترنج انسانهایی که یک بار بخاطر یخبندان و بار دیگر بخاطر بارندگیهای سیلآسا نابود شده بود، این بار بخاطر خشکسالی تیره و تباه میگردد.
اکنون مالکان یا حکومتداران، راه حل دیگری پیدا میکنند: قتل و غارت. هنگامی که زمین زراعی و رعیت برای کشاورزی وجود نداشته باشد، میتوان با قشونکشی و به یاری نیزه مردان مسلح و تبلیغات دینی کاهنان به این سو و آن سو حمله برد و به نام خدایان دست به غارتگری و چپاول زد. کشف آهن نیز آنان را در این کار یاری میرساند. فلزی که در حدود ۳۸۰۰ تا ۳۵۰۰ سال پیش کشف شد و انسان را با سختترین مادهای که تاکنون میشناخته، آشنا میسازد. غارتگران بلافاصله پی به قدر و قابلیتهای این فلز نویافته میبرند و از آن برای ساخت سلاحهای سختتر و کشندهتر استفاده میکنند.
با این حال قدرت متکی به سرنیزهٔ مالکان/ حاکمان نیز دیری نمیپاید و خود مغلوب مردان مسلحی میشوند که آنان را برای پشتیبانی از نظام سلطهٔ خود تربیت کرده بودند. مردان مسلح خود را بینیاز از حکمرانانی میبینند که سرزمینهای تحت حاکمیت و رعیت و ثروت خود را تا اندازه زیادی از دست دادهاند.
اکنون عصر آهن و دوران جنگاوری آغاز شده است. عصری که تقریباً اثر و نشانهای از جوامع مدنی انسان و قراردادهای اجتماعی در آن دیده نمیشود و همه جا رد پای خشونت، کشتار و غارت به دیده میآید. آثار هنری انسانها، نگارههای زیبای روی سفالینهها، پیکرههای آکنده از احساس آرامش و همبستگی که در عصر مفرغ کمیاب شده بودند، بطور کامل بر باد میروند. معماری نظامی و قلعهها و استحکامات جای کشتزارها و روستاها را میگیرند. در کاوشهای باستانشناختی، بجای ابزار کشاورزی، بازماندههای سرنیزهها و دشنهها پدیدار میگردند. نیروی سلاح بر همه قراردادها و قانونها و هنجارهایی که انسان هزاران سال برای شکلگیری و گسترش آن و برای دستیابی به جامعهای سعادتمند و توأم با خوشبختی رنج کشیده بود، فائق میآید. حتی بر قانونهای یکجانبه و مستبدانهای که مالکان/ حاکمان وضع کرده بودند.
ادامه دارد