گزیدهای از سخنرانی و پرسش و پاسخها در گردهمایی دوستداران یادمانهای باستانی
تالار فردوسی دانشگاه تهران/ هشتم اسفند ۱۳۸۵
مصاحبه با رادیو فـرانسه در دهم اسفند
بسیار سپاسگزارم که افتخار دارم در گردهمایی شما دانشجویان و جوانان دوستدار پاسداشت یادمانهای باستانی باشم. بسا غرورانگیز و شادیبخش است که هر روز بیشتر از گذشته به شمار دوستداران و پاسداران هویت تاریخی و دلنگرانان آن افزوده میشود. سرگذشت ایران همواره و بارها نشان داده که هرگاه عاملی بیگانه، آهنگ تباهی یا تغییر فرهنگ ایرانیان را در سر پرورانده است؛ اراده پنهان و آتش خفته در زیر خاکستر آنان، دیر یا زود چون ققنوسی آشنا با آتش، از دل آن بیرون آمده و هویت دیرین خود را پاس داشته و زنده نگه داشتهاند. چنین نمونههایی اندک نیستند و همگی با آن آشنایید.
امروزه نیز، درست به هنگامی که ایرانیان پی بردهاند که دستهایی از گوشه و کنار و از دور و نزدیک، قصد ستاندن هویت و ریشهها و بنیانهای آنرا دارند؛ همچو همیشه و بدون هیچ رهبری عمومی و تنها به ندای فرمان درونی خود، همان کنشهایی را آغازیدهاند که بارها و در گذر هزاران سال بدست پیشینیانشان انجام شده است.
تخریب یادمانهای باستانی بدست میهن دوستان
یادمانهای باستانی، تنها از آن ما نیست؛ بلکه متعلق به آیندگان نیز هست. ما وظیفه داریم تا این آثار را بدون هیچگونه آسیب و دستکاری به آیندگان بسپاریم. درست است که امروزه کوششها و حساسیتهای فراوانی برای حفاظت از آثار کهن دیده میشود، اما این نگرانیها بیشتر متوجه آثار ملموس و بناهای باستانی است. در حالیکه یادمانهای باستانی، دامنهای بسا گستردهتر دارند و شامل خط و زبان، فرهنگ و باورها، دادههای تاریخی و گاهشماری نیز میشود. در این زمینهها کوتاهیهای فراوانی دیده میشود.
بسیاری از دوستداران پاسداشت یادگارهای باستانی، به میل خود دست به تغییر و تحریف زبان، فرهنگ، تقویم و واقعیتهای تاریخی میزنند تا آنها را مطابق با میل خود کنند. ساختن واژههای دلخواهانه توسط غیر اهل فن، تفسیر ذوقی باورها و جشنهای باستانی و کوشش برای انطباق آنها با مناسبتهای غربی، ساختن مبدأهای مجعول با نامهای اصیل ایرانی برای گاهشماری ایرانی و متنهایی خیالی بعنوان وصیتنامههای کوروش و داریوش، نمونههایی از اینگونه تحریفها و تخریبهاست. در نتیجه مخربان آثار باستانی تنها کلنگبدستان نیستند، کسانی که به دلخواه خود و حتی با انگیزههایی میهندوستانه، میکوشند تا با بازگوییهای غیر واقعی و غیر مستند، واقعیتهای تاریخی را به زعم خود زیباتر و دلنشینتر کنند نیز مخربان و تباهکنندگان یادمانهای باستانی هستند. به عبارت دیگر، یک تلاشگر پاسداری از یادگارهای باستانی، کسی است که میکوشد هر آنچه از گذشته به امروز رسیده است را به همانگونه و بدون هیچ تغییری به نسلهای بعدی بسپارد. کسانی که واقعیتهای تاریخی را با شعارها و الفاظ زیبا و شورانگیز میهندوستانه و عامهپسند تغییر میدهند تا دلنشینتر و غرورانگیزتر جلوه کند، در زمره نابودکنندگان و تباهگران آثار باستانی بشمار میروند.
سخنان غیر دقیق در باره تنگه بلاغی و سد سیوند
در باره تنگه بلاغی و خطرهای پیش رو، سخنان فراوانی گفته شده و همگی با آن آشنایی دارید. اما تنها به یادآوری چند نکتهای که پیش از این نیز به آنها اشاره کرده بودم، میپردازم. تاکنون چنین گفته شده که فاصله سد سیوند از دشت پاسارگاد، ۱۷ کیلومتر و فاصله آخرین حد دریاچه در اوج آبگیری تا دشت پاسارگاد، ۹ کیلومتر است. این سخن نادرستی است که گویا موافقان و مخالفان آبگیری سد سیوند، هر دو بر آن اذعان دارند. اما باید تکرار کنم که فاصله سد سیوند تا دشت پاسارگاد تنها ۹ کیلومتر است و ادعای اینکه این فاصله متعلق به آخرین حد آبگیری سد سیوند است، درست نیست.
ادعای دیگری نیز که از قول یکی از مسئولان برای ترتیب دادن دیدار خبرنگاران و مخالفان از محوطه کاوشهای تنگه بلاغی داده شده نیز نمیتواند درست باشد. چرا که تقریباً تمامی ترانشهها پس از کاوش با خاک پر شده و امکان دیدار آنها وجود ندارد. نمیدانم که آیا این سخنان ناشی از بیاطلاعی بوده و یا به قصد منحرف کردن افکار عمومی بازگو شده است.
هنوز پاسخی برای پرسشهای پیشین که در نوشتار «توقف کاوشهای تنگه بلاغی» بازگو کرده بودم و پرسش بیپاسخ مانده بسیاری از شما نیز هست، از طرف دستاندکاران داده نشده و همچنین هیچ قولی برای انتشار گزارشهای مقدماتی کاوشهای تنگه بلاغی و یا دستکم امکان دستیابی پژوهشگران مستقل به آنها، داده نشده است. مسلم است که امکان مناظره پیشنهادی مسئولان با مدافعان ادامه کاوشها، تنها در صورتی امکانپذیر است که هر دو طرف از دستیابی یکسان به منابع پژوهشی برخوردار باشند. چرا که در غیر اینصورت، جلسه مناظره بیشتر تبدیل به جلسه محاکمهای خواهد شد که متهم ناچار باشد تمام ادعاهای مدعی را بدون امکان تردید در آن بپذیرد.
اصطلاح «هیئت مشترک کاوش»
اصطلاح هیئت مشترک کاوش یا حفاری، برای کاوشهایی که در ایران و بویژه تنگه بلاغی انجام میشود، عبارت درستی نیست. چرا که چنین اصطلاحی هنگامی بکار میرود که عملیات کاوش با مدیریت و پشتیبانی مالی و فنی چند کشور انجام شود. صرف حضور یک یا چند حفار غیر ایرانی به هنگام کاوش و بدون پشتیبانی و استفاده از امکانات علمی و تکنولوژیکی کشور متبوعه، موجب اطلاق چنین نامی به هیئت کاوش نمیشود. علیرغم امکانات بسیار ضعیف و ابتدایی دستگاه باستانشناسی ایران، این کاوشها توسط ایرانیان و با مدیریت و امکانات موجود ایران و گاه با شرکت یک یا چند حفار غیر ایرانی انجام میشود.
چشم مصنوعی یافتشده در شهرسوخته و اظهارنظرهای عجیب
برای من نیز نوشتاری که در این زمینه در روزنامه اعتماد (هشتم اسفند) منتشر شد، جای شگفتی داشت. انتساب زن صاحب چشم مصنوعی ۵۰۰۰ ساله به عربستان و اینکه او با کاروانی از عربستان به شهرسوخته آمده بود؛ ادعای طالعبین بودن آن زن تنها به این دلیل که آینهای در گور او وجود داشته است؛ و نیز انتساب احتمالی صفحه بازی تختهنرد مانند بدستآمده از شهرسوخته به هندوستان، براستی جای حیرت و شگفتی داشت و نمیتوانم باور کنم که این سخنان از قول آقای دکتر سیدسجادی بازگو شده باشد. ایشان خود بخوبی میدانند که منتسب دانستن اثری پنج هزار ساله به کشوری امروزی، برخلاف تمام شیوههای مستندنگاری باستانی است. همان شیوهای که موجب شده در گزارشهای منتشرشده ایشان، نامی از انتساب شهرسوخته و تمدن آن به ایرانیان برده نشود.
آیا این ادعا که چون زن صاحب آن چشم مصنوعی، قدی بلند و پوستی تیره داشته است، برای انتساب آن به عربستان مضحک نیست؟ براستی مردمانی با قد بلند و پوست تیره، تا این اندازه در سیستان و بلوچستان نایاب هستند یا تقریباً تمامی مردمان آن ناحیه، چنین ویژگیای دارند؟ آیا برای نخستین بار است که آینهای مفرغی در گور زنی پیدا میشود و هزاران نمونه پیش از آن وجود نداشته است تا حکم شود وجود این آینه، دلیل بر طالعبین بودن آن زن است؟ آیا نگاره مارهای پر پیچ و خم در محوطههای باستانی ایران مانند شوش و جیرفت دیده نشده است که نگاره ماری پر پیچ و خم بر روی یک صفحه بازی فکری از شهرسوخته سیستان را میباید منتسب به سرزمینی دیگر کنیم؟ براستی عجیب است که برخی از ما به راحتی و بدون هیچ دلبستگی، داشتههای خود را از آن دیگران میدانیم و برخی دیگر نیز به راحتی و با تعصبی مهار گسیخته، هر نداشتهای را به خود منسوب میداریم. در این میان تنها «دستیابی به واقعیتها» است که قربانی خواستهای از هر دو سو نادرست ما میشوند.
باستانشناسان دانشگاه شیکاگو
نمیدانم که مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، بقول برخی کسان تاراجگر و صهیونیست هستند یا نه. اما میدانم که در حدود هشتاد سال اخیر، باستانشناسان و متخصصان زبانهای باستانی همین دانشگاه مهمترین و ارزندهترین کاوشها و پژوهشهای ایرانشناسی را انجام دادهاند. کاوشهایی وسیع و دقیق در بسیاری از محوطههای ایران که همراه با انتشار گزارشهای علمی آن بوده است؛ و نیز خوانش و انتشار لوحههای گلی تخت جمشید، نمونههایی اندک از دستاوردهای این دانشگاه است. بیگمانم که اگر این لوحهها توسط هالوک و کامرون خوانده نمیشدند تا امروزه ما اینچنین به مضمون آنها ببالیم، هرگز کس دیگری چنین کاری را انجام نمیداد و دیدهایم که هنوز کسی چنین کاری را تکرار یا تکمیل نکرده است. پیش از این در نوشتار «باستانشناسان دانشگاه شیکاگو در راه ایران» در این باره گفتهام و بر این باورم که نمیباید با چنین سخنانی، در حق کسانی که با رنج و ممارست فراوان (حتی با اشتباه) برای مطالعات ایرانی کوشیدهاند، ناسپاسی کرد. بهتر آنست که اگر اشتباهی هم در دستاوردهای پژوهشی آنان بوده است با مطالعات و پیگیریهای ما اصلاح شود. در غیر اینصورت حتی ادعای وجود اشتباه نیز از جانب ما در یک جمع علمی بیطرف پذیرفته نیست.
بدگمانی مردم به دستاندرکاران میراث فرهنگی
شاید بسیاری از سخنان و شایعههای موجود بر علیه سازمان میراث فرهنگی درست نباشد، اما بیگمان وجود بدگمانی و شایعههای فراوان در میان مردم، نشانه برخی عملکردهای نادرست و موضعگیریهای نادرستتر است. اگر به هنگام «گم شدن» و سپس «دزدیده شدن» و سپستر «آب شدن» لوح زرین داریوش، سخنان دوپهلو و متناقض به مردم گفته نمیشد؛ اگر موضوع «گم شدن» سرسنجاق مفرغی لرستان مکتوم نمیشد و ادعا نمیشد که «هزاران» مشابه آن در «بازار»های جهانی وجود دارد؛ تا این اندازه شایعههای درست و نادرست در این زمینهها به وجود نمیآمد. اگر مسئولان میراث فرهنگی پیش از آنکه دیگران خبر ناگواری را منتشر کنند، خود با دلسوزی و پذیرش مسئولیت، کوتاهیهای پیش آمده را به عهده میگرفتند و همه چیز را به گردن «کارمند سابق» و «کارگر اسبق» نمیانداختند، اعتمادی فراوانتر وجود میداشت.
شیوه شایسته اعتراض شما
در زمینه شیوه و روش اعتراض شما به ادامه کاوشهای تنگه بلاغی و خودداری از آبگیری عجولانه سد سیوند، باید بگویم که به گمانم روش شما تا حدودی سنجیده بوده است. گذشته از اینکه ممکن بود برخی از ادعاها آنچنان بنیادهایی واقعگرایانه نداشته باشند، اما در مجموع کوشیدهاید تا با انتشار بیانیهها و اظهارنظرهای منطقی و بدور از جنجالهای افراطگرایانی که این مسئله را موقعیت مناسبی برای اهداف دیگر خود دانستهاند، اعتراضی شایسته و قابل دفاع انجام دهید و بسیاری از ناظران و مسئولان را با خود همگام سازید. این شیوه شایسته، بجز هدف اصلی آن، بیتردید منجر به آموختن و تمرین روشهای اعتراض و حقجویی بر بنیادهای مسالمتجویانه در برابر دیگر نمونههایی خواهد بود که همواره ممکن است در هر کشوری روی دهد. این مهمترین دستاورد شماست.