«تاریخنگاری انسانگرا» یا «باستانشناسی انسانگرا» روش و رویکردی در مطالعات تاریخی و علوم باستانپژوهی است که مفاد زیر را بخشی از مسئولیتهای حرفهای و اخلاقی خویش میداند: تاریخنگاری انسانگرا کاربرد مطالعات تاریخی را نه برای تفاخر و رقابت میان جوامع بشری یا مشروعیتبخشیهای سیاسی، که برای آگاهی از قوانین و فلسفه تاریخ، و برای کسب تجارب آزمایش شده تاریخی به منظور ساختن حال و آینده بهتر و توسعه روابط انسانی میداند. تاریخنگاری انسانگرا میداند که بیاعتنایی به رنج کشیدن بخشی از انسانها به رنج کشیدن همه انسانها منجر خواهد شد. تاریخنگاری انسانگرا به سکوت و بیاعتنایی تاریخنویسی رسمی در قبال فرودستان و طردشدگان توجه دارد و برای «صدای مسکوت» و «تفاوتهای فرهنگی» بیش از صدای غالب و تشابههای فرهنگی اهمیت قائل است. تاریخنگاری انسانگرا شواهد و اسناد تاریخی موجود از رنجهای بشری و ظلم به انسانها را به تمامی و با صراحت و روشنی بیان میکند و آنها را به هیچ دلیل و به نفع هیچکس انکار نمیکند و یا نادیده نمیگیرد. […]
مباحث بنیادین در باستانشناسی تقلب و سلطهگری
تاریخ و باستانشناسی چگونه در خدمت سیاست و سرمایهداری و سلطهگری قرار میگیرند؟ باستانشناسی سیاسی و سرمایهداری چگونه با بهرهکشی از جوامع تحت سلطه آنانرا تبدیل به نیروهای مولد ثروت میکند؟ تاریخ و باستانشناسی چرا و چگونه به ابزارهای مهم سلطه بر جوامع بشری تبدیل شدهاند و چگونه میتوانند منافع قدرتهای استعماری را تأمین کنند؟ باستانشناسی و سیاست چگونه در تعامل با یکدیگر هستند و مطالعات پسااستعماری و انسانگرایانه چگونه به درک این روابط یاری میرسانند؟ […]
انسانگرایی چیست و انسانگرایان چه میگویند؟ و چند نکته درباره اومانیسم، لیبرالیسم و کمونیسم
در ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه که مردمانش بنا به رویه و سنت تاریخی عادت دارند که با میل و رغبت تحت سلطه و انقیاد یک قدرت غالب قرار گیرند که بجای او فکر کند و بجای او تصمیم بگیرد، نام و مفهوم «انسانگرایی» چندان شناختهشده و متداول نیست.
در چنین جوامعی، وابستگی به قدرتهای نظامی یا سیاسی میتواند موجبات دسترسی بیشتر به منافع شخصی و تصاحب «اموال و فرصتها» شود. در حالیکه عکس این رویه میتواند شهروند مستقل و آزادمنش و اخلاقگرا را از تمامی حقوق اجتماعی و انسانی خود و حتی از هستی خود ساقط کند. علاوه بر این، وابستگی به قدرتهای ایدئولوژیکی کاذب نیز میتواند علاوه بر منافع پیشین، شخص را به «آرامش ناشی از فکر نکردن و مسئولیت نداشتن» برساند. میتواند او را از زحمت اندیشیدن و توجه به رنجهای بشری آسوده خاطر سازد تا با پیوستن به جمع اکثریت غالب اما بیاطلاع، تمامی مسئولیت اعمال و رفتار خویش را به گردن کسانی اندازد که با دستورات ایدئولوژیکی خویش در تمامی کلیات و جزئیات زندگی شخصی و اجتماعی مردم اعمال نظر میکنند. دستوراتی که تبعیت از آنها موجب دسترسی بیشتر به منافع و امتیازها، و مخالفت با آنها و حتی تردید در آنها باز هم موجب اسقاط انسانها از هستی خود میشود.
با اینکه اصطلاح «انسانگرایی» عموماً به عنوان معادلی برای «اومانیسم» (Humanism) بکار میرود، اما الزاماً با آن مطابقت و همپوشانی کامل ندارد. چرا که اومانیسم در طول سدههای اخیر دارای معانی و مفاهیم متعدد و گاه متناقضی بوده و در برخی موارد تبدیل به ضد خود یعنی انسانستیزی شده است. از همین رو است که عدهای از محققان از اصطلاحات تازهای به نامهای «انسانگرایی ضد اومانیستی» یا «اومانیسم انسانستیز» یاد کردهاند.
انسانگرایی نه یک مکتب سیاسی یا مذهبی، که یک مکتب و نظام فکری برای چگونه اندیشیدن و عمل کردن است. این نظام فکری به کوتاهترین و سادهترین شکل ممکن عبارت است از اینکه: «حل مشکلات بشر در گرو علم، عقل و تجربه بشری است». انسانگرایان تلاش میکنند برای: اتکای به دانش تجربی و مشاهدات قابل اندازهگیری، بهرهگیری از عقل و استدلال، توجه به تجربه و تاریخ بشری، استناد به واقعیات محض و قوانین علمی جهان ملموس، به رسمیت شناخته شدن آزادی و اختیار بشری، تفکر آزاد و غیرتحمیلی، تحقیق آزاد و حق پرسشگری و شکورزی، تکثرگرایی و بها دادن به اختلافنظرها، تحمل دگراندیشان و توجه به نظرات و آرای آنان، حق دسترسی برابر به تریبونها و رسانههای عمومی، برابری و صلح و همزیستی میان انسانها و رفع هرگونه تبعیض و برتریطلبی و نژادپرستی، روشنگری در قبال تحمیق و تحریک تودهها و بهرهکشی از آنان. […]
دماگوژی و مهندسی افکار مردم
دماگوژی (Demagogue) که در زبان فارسی با معادلهایی همچون «عوامفریبی» یا «مردمفریبی» بکار میرود، معنا و مفهوم عمومی و مطلق فریفتن عوام یا دروغپردازی را ندارد، بلکه اصطلاحی است که بر یک مشرب سیاسی و سلطهگری و تبلیغاتی خاص که آنرا «دماگوژیسم» مینامند، دلالت میکند.
پیروان دماگوژیسم بر این روش هستند که اکثریت مردم را تودههایی ناآگاه و فاقد قوه تشخیص و ادارک تشکیل میدهند که از لحاظ فرهنگی در سطح پایینی هستند و به راحتی میتوان آنان را بدون نیاز به استدلال و اقامه دلیل، و صرفاً با اتکای به القائات رسانهها و دستگاههای تبلیغاتی متنوع داخلی و خارجی، با شیوههایی بسیار ساده و احساسی فریب داد و در راهی دلخواه با خود همراه کرد. دماگوژیسم را «مککارتیسم» نیز مینامند. این اصطلاح برگرفته از نام سناتور جوزف مککارتی، دماگوگ و راستگرای افراطی آمریکایی در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ است که کمیته تحقیق و کارزار اختناقآمیز و مخوفی علیه هنرمندان و نویسندگان پیشرو و ضد فاشیسم و از جمله برتولت برشت و چارلی چاپلین براه انداخت.
کاربرد دماگوژی بطور خلاصه عبارت است از: «بهرهگیری از حماقت در ترویج تجارت و شیوع خشونت». کشورهای همسایهای که زرادخانههای آنها آکنده از تسلیحات خریداری شده از قدرتهای استعماری شده، لازم است تا در فاصلههای معین و چرخههای مکرر تخریب و بازسازی، به بهانههای موهومی بجان یکدیگر بیفتند و جنگ افزارهای خریداری شده را به مصرف برسانند. کارخانهها و بنیانهای صنعتی یکدیگر را نابود کنند، و آنگاه به پرداخت هزینه هنگفت بازسازی و خرید مجدد و مکرر سلاح و تأسیسات زیربنایی از کشورهای استعماری روی بیاورند. کشورهایی که درآمد آنها از فروش تسلیحات و رونق اقتصادی حاصل از آن، بسیار بیشتر از درآمد کشورهای خاورمیانه از فروش نفت است. […]