پروکوپیوس آورده است که در برابر کاخ سلطنتی پادشاهان ساسانی ایران همواره یک سهپایه بزرگ آهنی برپا است تا هر ایرانی هنگامی که دانست پادشاه به او خشمگین است، خود به زبان خوش و به پای خویش به نزد این سه پایه بیاید و منتظر فرمان پادشاه بایستد. در این مواقع هیچکس جرأت ندارد تا به حمایت از او برخیزد. در کنار همین سهپایه جلادانی آماده خدمت ایستادهاند. دلیل اینکه چه عاملی موجب میشده تا آنطور که پروکوپیوس نقل کرده، عدهای به پای خویش آماده هلاکت شوند، در معاف شدن اعضای خانواده قربانی از هلاکت است. ظاهراً این سهپایهها کاربردی مشابه تیرهای تیز هخامنشی داشتهاند که در مجاورت تختجمشید برپا بودهاند.
رنجنامه مسیحیان اربیل از رفتار ساسانیان زرتشتی با اقلیتهای دینی: شمشیرهایی که از خون سیر نمیشدند
پیش از این چندین مطلب در باره تنگنظریها و خشونتورزیها و شکنجههای دینی ساسانیان زرتشتی نوشته شد. یکی دیگر از منابع دست اول موجود برای این مطالعات، رساله سریانی «تذکره اربیل/ وقایعنامه آربلا» است که همزمان با عصر ساسانیان به دست مسیحیان اربیل و موصل در کردستان نوشته شده است. در بخشهایی از این رساله آمده است: «در همین ایام، اردشیر پادشاه پارسها، درگذشت و شاپور (منظور شاپور یکم) بر جای او نشست. شاپور بس تندخو بود و در سال نخست پادشاهی خود با کوراسمیها (اهالی پیرامون رود جیحون/ آمودریا) و نیز با مادها که در کوهستانها بودند، وارد جنگ شد و در نبردهای سهمگین آنان را در هم شکست. پس گیلها و دیلمان و هیرکانیان را مطیع ساخت… ترس او بر دلهای همگان مستولی شد». «بهرام دستور داد تا گوپرشنسپ را پوست بکنند و پیکرش را از دروازه کاخ سلطنتی بیاویزند تا همه ببینند و بدانند که پادشاه آرام نخواهد نشست، مگر به این شیوه هولناک… ابوحی دلیر این بیرحمیها و شقاوتها را دید، اما روح لایزالش به هیچ روی نومید و ناتوان نشد». […]
فاجعه انسانی در حمله سپاه ساسانی به شهرهای دارا و اورشلیم
ارتش ساسانی در سال ۶۰۴ میلادی و پس از فرمان شاه و موافقت موبدان زرتشتی، حمله به شهر دارا در روم شرقی (جنوب آناتولی/ ترکیه امروزی) را آغاز میکند. سپاهیان ساسانی پس از محاصره شهر و به آتش کشیدن دیوارهای آن به اندازهای دست به قتل و خشونت میزنند که «جویهای خون جاری میشود». اسقف شهر از ترس اجرای شکنجههای زرتشتی و خوفناک موسوم به «چهلمرگ» دست به خودکشی میزند. در همین هنگام، قیامکنندگان شهرزور در کردستان سرکوب میشوند و رهبر مسیحی آنان به صلیب کشیده میشود. علت این سرکوب، قیام مردم محلی علیه سلطه و اختناق دینی ساسانیان و تخریب کلیساها به دست آنان بوده است. […]
قلعه انوشبرد در دزفول: زندان و شکنجهگاه سیاسی-عقیدتی ساسانیان
قلعه فراموشی که با نامهای قلعه گیلگَرد و قلعه اَنوشبَرد (به معنای نابودکننده زندگی) نیز شناخته میشود، کهنترین زندان سیاسی- عقیدتی شناخته شده در ایران است. قلعه انوشبرد، زندان و شکنجهگاه و سیاهچالی قلعهمانند و مخوف در خوزستان بوده که در دوره ساسانی برای حبس دائمی و شکنجه مخالفان حکومت و معترضان به دین زرتشتی ساخته شده بود. این زندان در حدود شهر جندیشاپور یا دزفول جای داشته است. برخی پژوهشگران بر اساس کاوشهای جدید در شهر دزفول معتقدند که محل دقیق آن زندان در محله مرتفع موسوم به «قلعه» در داخل شهر دزفول و در مجاورت رود دز و پل تاریخی آن بوده است. جایی که امروزه نیز بقایایی از استحکامات آن برجای مانده است. زندانیان سیاسی و عقیدتی محبوس در قلعه انوشبرد هیچگاه آزاد نمیشدند و اعدام نیز نمیشدند، بلکه به مدتی نامحدود در شرایط سخت و هولناک زندان سپری میکردند تا زجرکُش شوند. کسی در کشور حق نداشت در باره این زندان یا زندانیان آن صحبت کند و یا حتی نام آنها را بر زبان بیاورد. همگان میبایست کسانی را که به این زندان انداخته میشدند، برای همیشه فراموش کنند. همچنین سخن گفتن از زندانبانان نیز ممنوع بود و مجازاتهای سختی در پی داشت.
دو نسلکشی مستند به منابع دست اول در تاریخ ایران
تعدادی از این قتلعامها به اندازهای گسترده و سهمگین و سراسری بوده است که تبدیل به نسلکشی شدهاند. اگر بخواهیم از روی توجیه یا سادهانگاری، دادههای تاریخی از اجرای نسلکشی را اعتمادناپذیر و غرضورزانه بدانیم، دستکم در دو مورد از آنها جای هیچ چون و چرایی نیست؛ چرا که این دو نمونه از نسلکشی و جنایت در حق بشریت، گزارشی اول شخص است که در کتیبههای بازمانده از آنان ثبت شده است. یعنی اقدامکننده به نسلکشی، علاوه بر اینکه از زبان خود چنین واقعهای را با افتخار شرح داده و بر آن صحه گذارده است، که آن وقایع را در کتیبههایی ثبت کرده است. در نتیجه و برخلاف متون تاریخی، این گزارشها دچار تحریف و بازنویسیهای احتمالی و مکرر نشدهاند و نمیتوان آنها را بیاساس یا اتهام دانست. […]
چگونگی اجرای حکم اعدام در زمان هخامنشی
اجرای حکم اعدام در زمان هخامنشی علاوه بر شکنجههای متداول داریوشی، به شکلهای متنوعی صورت میپذیرفت: گردن زدن، دار زدن، به صلیب کشیدن و سر را میان دو سنگ له کردن. احتمال میرود که قتل با روش به صلیب کشیدن از ابداعات هخامنشیان بوده باشد و توسط آنان به سرزمینهای دیگر راه یافته باشد. والتر هینتس روشهای اجرای احکام هخامنشیان را آکنده از قساوت و وحشتآفرینی دانسته است. اما بیرحمانهترین نوع اعدام به این ترتیب بود که محکوم را در فضای خالی میان دو تغار محبوس میکردند تا زنده زنده بگندد.
داریوش و سرکوب قیام پارسیان با قتل ۵۰۰۰۰ نفر از آنان
چنانکه پیش از این گفته شد، داریوش در سال نخست پادشاهی خود و به گفته خودش مجموعاً ۱۲۰.۰۰۰ نفر را قتلعام کرد و تعداد دیگری را به دست انواعی از شکنجهها سپرد و یا در تختجمشید آنان را بر روی تیرهای تیز نشاند. به همین ترتیب و به گفته شخص داریوش، اقوام گوناگونی (و از جمله مادها، ایونیان، خوزیان و سکاییان) به دلیل تلاش برای کسب استقلال از حکومت هخامنشی و حاکمیت بر سرنوشت خود و یا به دلیل اینکه اهورامزدا را نمیپرستیدند، سرکوب و شکنجه و قتلعام شدند.
اما این جنبشها اختصاص به اقوام غیر پارسی نداشته است و به موجب کتیبه داریوش در بیستون، پارسیان نیز دستکم دو بار علیه حکومت هخامنشی به پا خواستند. قیامها و جنبشهایی که به اندازهای گسترده بوده که سپاهیان داریوش نیز به آن ملحق شده بودند و رهبر آنان به نام «وَهیَزداتَه» برای مدت کوتاهی شاه پارسیان میشود. […]
شاهنامه فردوسی و گزارش قیامهای مردمی و شکنجهگری در ایران باستان
فردوسی بر خلاف اغلب متون پهلوی زرتشتی که مروج و توجیهکننده سختگیریهای دینی و شکنجههای مذهبی هستند و جنبشهای مردمی را نشانههایی از دیوپرستی و اهریمنصفتی دانستهاند، به گزارشهایی واقعگرایانه از قیامهای مردمی علیه ساسانیان پرداخته است. او همچنین نمونههای فراوانی از انواع شکنجههای متداول در ایران باستان را نقل کرده است. شکنجههایی که نمونههای دیگر آنرا بر اساس کتیبههای هخامنشی و متون زرتشتی در دو گفتار «شکنجههای داریوشی» و «شکنجههای زرتشتی» آورده بودیم. این گزارشهای شاهنامه معمولاً و تعمداً نادیده انگاشته میشوند و یا انکار میگردند. پنهان کردن برخی از گزارشهای شاهنامه و سکوت در قبال آنها، به این معنا تواند بود که فردوسی نمیبایست آنها را ثبت کند. در حالیکه اگر شاهنامه را مظهر هویت ایرانی میدانیم، نادیده گرفتن بخشهایی از آن میتواند نادیده گرفتن و سانسور بخشهایی از هویت ایرانی قلمداد شود. سانسوری که در نهایت منجر به تضعیف شناخت و آگاهی و درس نگرفتن از رویدادهای گذشته و تکرار مکرر فجایع تاریخی شود. […]
شاهنامه فردوسی و گزارش قتل و غارت اعراب غسانی به دست شاپور ذوالاکتاف
فردوسی عاشق ایران است، اما این عشقی کورکورانه نیست تا موجب شود زشتکاریهای ایرانیان را نادیده انگارد و بر آن پرده بیفکند. او گزارشهای منابع را بدون اغماض در شاهنامه خویش آورده است و میداند که سانسور رویدادهای گذشته چیزی جز تباه کردن تجربهها و درسهای تاریخی و آسیب رساندن به نسلهای آینده را در پی نخواهد داشت. او آورده است که شاپور ذوالاکتاف با سپاه بیشمارش به مُلک «طایر غسانی» حمله میبرد و «همه بوم و بر» آن ملک را چنان غارت میکند که «خروش آمد از کودک و مرد و زن». شاپور پس از آنکه عده زیادی را میکشد و «گنجهای کهن» را تاراج میکند، «طایر» شاه غسانیان را در بند میکند و کتف او را به شکلی فجیعی از دستانش جدا میکند. سپس او را در برابر چشم دخترش سر میبرد و بدن بی سرش را به آتش میکشد: «به دژخیم فرمود تا گردنش/ زَنَد، به آتش اندر بسوزد تَنَش». به گزارش فردوسی، شاپور پس از این اعمال ملقب به «ذوالاکتاف» میشود. او آنگاه «مالکه» دختر همان شاه غسانیان را که بدو دلبسته بود، تصرف میکند و به «پارس» باز میگردد تا «جهانی همی برد پیشش نماز».
کورش و به بردگی گرفتن مردم ماد
یکی دیگر از جنگهای کورش که منجر به نابودی تمدنی کهن شد، غلبه او بر مادها و تسخیر شهر هگمتانه (همدان/ اکباتان) بود. غلبهای که با مساعدت اشراف و فئودالها صورت پذیرفت و منجر به غارت هگمتانه و به بردگی کشیدن گروهی از مردم آن شد. او توانست با به اسارت گرفتن آمیتیس (دختر آخرین پادشاه ماد) و تهدید مبنی بر شکنجه او و فرزندانش، شاه را وادار به تسلیم کند و سپس با کشتن شوهر آمیتیس، او را به همسری خود در آورد. در نهایت نیز شاه نگونبخت و شکست خورده در بیابانی دورافتاده رها شد تا از گرسنگی و تشنگی جان بسپارد. […]
شکنجههای زرتشتی
شکنجههای زرتشتی نه تنها دستکمی از شکنجههای داریوشی نداشته، که بسا سهمگینتر از آنها بودهاند. و این برای دین و روحانیونی که استاد مرتضی راوندی در «تاریخ اجتماعی ایران» (جلد نهم) آنان را با چنین عباراتی توصیف کرده است، عجیب به نظر نمیرسد: «در هیچیک از مآخذ موجود اشارهای نشده است که جامعه روحانیان مصدر خدمات اجتماعی یا کارهای عامالمنفعه بوده و یا در صدد تخفیف آلام و رفع احتیاجات توده ستمدیده مردم برآمده باشند. موبدان تمام سعی خود را در راه مبارزه با کفر و جلوگیری از رشد افکار عمومی و توسعه ادیان دیگر بکار میبردند تا موجبات تضعیف یا نابودی قدرت ایشان فراهم نگردد. اسباب قدرت روحانیان فقط این نبود که از جانب دولت حق قضاوت داشتند و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی و تشییع جنازه و اصغای اعترافات گناهکاران و عفو و یا تعیین میزان کفاره جرایم و جز اینها با آنها بود؛ بلکه علت عمده اقتدار آنان، داشتن املاک و ضیاع و عقار و ثروت هنگفتی بود که از راه استثمار شدید کشاورزان، اخذ جرایم دینی، عشریه و صدقات عاید آنان میشد». موبدان زرتشتی برای سرکوب مخالفان و معترضان و پیروان ادیان دیگر دست به شکنجههایی میزدند که مطالعه آنها مو بر تن انسان راست میکند. شرح این مجازاتها را آرتور کریستنسن به تفصیل و با اتکای به منابعی که نقل کرده در کتاب «ایران در زمان ساسانیان» آورده است. […]
کاربرد تیرهای تیز تختجمشید: فرو کردن در ماتحت مخالفان و معترضان
ذکر تختجمشید در منابع تاریخی یونانی کمتر آمده است. یکی از این مورخان که تا اندازهای به تختجمشید پرداخته و به نوشتههای او استناد میشود، دیودور سیسیلی (سده یکم پیش از میلاد) است. اما گاه در این استنادها، تنها به نقل بخشهای دلپسند اکتفا میشود و بقیه آن نادیده انگاشته میشوند. دیودور آورده است که در کنار تختجمشید تعدادی تیرهای مفرغی به بلندای نُه متر/ بیست اَرَش نصب شده بود که حتی تماشای آنها موجب ترس و وحشت مردم میشد. کاربرد این تیرها این بود که مخالفان و معترضان و قیامکنندگان را بر روی آنها بنشانند و به عبارت دیگر تیر در ماتحت آنان فرو کنند (اصطلاح «به سیخ کشیدن» از همین جا آمده است). داریوش تعدادی از اشخاص مهمی را که به این روش شکنجه داده و به قتل رسانده، در کتیبه بیستون آورده است: نیدینتوبل و ۴۹ نفر دیگر، هیستاسپ با ۸۰ نفر دیگر، اَرَخه و همراهان او، وَهیَزداته و دهها تن از هواداران او، و عدهای دیگر همچون چیثرَتَخمه و فرورتیش. […]
مجازات سنگین ارتداد و مرتد در دین زرتشتی
مقررات و شرایع دینی زرتشتی مجازات سختی را برای مرتدان و کسانی که از دین زرتشتی خارج میشدند، وضع کرده بود. در باره گناه و مجرمیت ارتداد (زَندَه/ زَندیک) در بسیاری از بخشهای اوستا و نیز در منابع دست اول پهلوی زرتشتی (و از جمله در مینوی خرد، شایست ناشایست و دینکرد) به کوتاهی یا به تفصیل سخن رفته است. مجازات ارتداد که در نوع خود یکی از سهمگینترین شکنجههای زرتشتی بوده، عبارت بوده از اینکه مجرم یا همان از دین برگشته را زندهزنده پوست بکنند و تمام اجزای بدنش را قطعهقطعه از هم جدا کنند. اینکار به گفته استاد هاشم رضی به وسیله متخصصان اداره جرائم زرتشتی اجرا میشده است. چنانکه همین کار را بر روی مانی پیامبر انجام دادند و او را به فجیعترین شکل ممکن زجرکش کردند.
هخامنشیان و تجاوز به زنان و مثله کردن آنان
قبلاً از تجاوز خشیارشا به زن و دختر ماسیست و سپس قتلعام همگی اعضای خانواده آنان به دست این شاه هخامنشی یاد کردیم. کتزیاس مورخ و پزشک رسمی دربار هخامنشی نمونههای فراوان دیگری را نیز نقل کرده است. او آورده که خشیارشای دوم به این دلیل به جانشینی پدرش اردشیر گمارده شد که تمامی هفده پسر دیگرش حرامزاده بودند و محصول همخوابگی او با فواحش و کنیزان و دختران اسیری که از سرزمینهای گوناگون به دربار گسیل شده بودند. او همچنین آورده است که دختری به نام رکسانا/ رخشان را پس از آنکه بدو تجاوز نمودند، بطور زنده قطعهقطعهاش کردند.
حمام، وضو و غسل در دین زرتشتی و مجازات شرعی آنها
یکی از گناهان و اعمال زشت آدمیان به موجب متون زرتشتی، حمام رفتن زیادی است. چرا که بهزعم آنان حمام رفتن موجب آلوده شدن آب و آتش و زمین میشده است. در این زمینه در متن زرتشتی پهلوی ارداویرافنامه آمده است که او کسی را در دوزخ میبیند که: «اوم دید رووانِ مردی که گُه اود نَسا اود ریمَنی خوردن دهند»، «دیدم روان مردی که گُه و مردار و چرک به خوردش میدادند». ارداویرف میپرسد که گناه این مرد چه بود که چنین کیفر گرانی را تحمل میکند؟ سروش و آذر از سوی اهورامزدا جواب میدهند: «این رووانِ اوی دُروَند مردم که او گرمابَگی واس شُد هند»، «این روان آن مردم دروندی است که بسا به گرمابه میرفتند». […]
کورش و نابودی تمدن مادها: مقاومت در برابر اشغال و سرکوبهای هخامنشی
حکومت مادها (مردمان غرب و مرکز ایران امروزی) یکی از کهنترین حکومتهای ایرانزمین است که سرسلسله آنان نه با زور و تجاوزگری، که به خواست و رای بزرگان برگزیده شده بود. این حکومت همراه با تمدن درخشان آن به دست سپاه پارسی کورش هخامنشی (که برخلاف مادها از روش زور و تجاوزگری بهره میبرد) برانداخته شد و از بین رفت. مادها به موجب کتیبه داریوش در بیستون (بند ۵، ۶، ۱۲ و ۱۳ از ستون دوم)، دستکم دو بار کوشیدند تا استقلال خود را باز یابند و از زیر سیطره هخامنشیان که کورش به آنان تحمیل کرده بود، رهایی یابند. اما در هر دو بار به فرمان داریوش سرکوب و قتلعام شدند. […]
شکنجههای داریوشی
پیش از این دیدیم که داریوش به گفته خود دست به کشتار دسته جمعی حدود ۱۲۰.۰۰۰ نفر از مخالفان و معارضان داخلی خود و غرق نمودن تمامی بازماندگان در آب رودخانه کرده است. چنانکه خود گفته بود: «همه را کشتیم و هیچ زندهای برجای نگذاشتیم». اما آیا داریوش علاوه بر اینها، دست به شکنجه و نقص عضو و مُثله کردن اسیران و زندانیان نیز میزده است؟ برای پاسخ به پرسش بالا یک سند معتبر و دست اول وجود دارد که عبارت است از سخنانی که او در کتیبه بیستون برای آیندگان به یادگار گذاشته است. سخنان او نشاندهنده بخش دیگری از هنرهایی است که اهورامزدا بدو بخشیده بوده و او به یاری اهورامزدا آنها را به انجام رسانده است. […]
داریوش و انداختن اسیران در آب رودخانه
داریوش در کتیبه دوم نقشرستم (DNb) خود را واجد هنرهایی میداند که اهورامزدا بدو بخشیده بوده است. یکی از این هنرهایی که اهورامزدا به داریوششاه بخشیده بوده و داریوش بخواست او آنرا انجام داده، انداختن اسیران جنگی در آب رودخانه و خفه کردن دستهجمعی آنان بوده است. اسیرانی که از ناراضیان داخلی و از شهروندان حکومت هخامنشی بودند. در این زمینه یک سند معتبر و دست اول وجود دارد که همانا کتیبه داریوش در بیستون است: «اهورامزدا مرا یاری داد، من بخواست اهورامزدا سپاه ندینتوبل را به سختی شکست دادم. بازماندههایشان در آب انداخته شدند و آب آنان را برد. ما همه آنان را کشتیم و هیچ زندهای برجای نگذاشتیم» […]
دوزخ و شکنجههای دوزخی در دین زرتشتی
شکنجهها و عذابهای دوزخی در دین زرتشتی دارای چه مشخصهها و ویژگیهایی است؟ منابع مکتوب زرتشتی در این زمینه چه پاسخی دارند؟ این پرسشی است که نگارنده میکوشد تا پاسخ آنرا به کوتاهی و بدون پیشداوری و استنباط شخصی و صرفاً با استناد به منابع دست اول اوستایی و پهلوی بنویسد. دوزخ معادل با جهنم در دین زرتشتی و مکان اقامت و عقوبت گناهکاران و مقصرین در جهان آخرت است. دوزخ چاهی عمیق و تاریک است که در آن انواع جانوران زیانبار اعم از مار و کژدم میزیند و آدمیان را عذاب میدهند و اندام آنان را میجوند. در دوزخ انواعی از عذابها همچون میخ بر چشم کردن، زنان را از پستان آویزاندن، و بُریدن زبان و دیگر اعضای بدن آدمی رواج دارد. در دوزخ گُه (مدفوع) مردان و دَشتان (خون حیض) زنان را در دهان مردم میریزند تا بخورند و بیاشامند. […]
تجاوز خشیارشا به زن و دختر سردار خود و شکنجه و قتل آنها و اعضای خانوادهاشان
ماسیست برادر خشیارشا (پسر داریوش و چهارمین پادشاه هخامنشی) بود. خشیارشا در حالیکه ماسیست در جبهه جنگ به سر میبرد، ابتدا به زن او و سپس به دختر او چشم داشت. پس از کامجویی خشیارشا، زبان و بینی و گوشها و پستانهای آن دختر را میبرند و نزد سگها میاندازند. ماسیست پس از بازگشت از جنگ از ماجرا آگاه میشود و سر به شورش بر میدارد. خشیارشا دستور میدهد تا او را همراه با جمیع فرزندان و خانوادههایشان قتلعام کنند تا نسل آنان از بین برود. […]