امثال چنین اعتراضهایی به فراوانی و به بهانههای متعدد شنیده میشود که ساخت کدام بنای بزرگ و کدام پروژه عمرانی، موجب آسیب دیدن یک اثر تاریخی یا خدشهدار شدن حریم بصری آن خواهد شد. برای نمونه میتوان از تعدادی نام برد: دیده شدن نُک برج جهاننمای اصفهان از دو کیلومتر آنسوتر و از روی پلههای مسجد شیخ لطفالله در میدان نقش جهان و تجاوز به حریم بصری میدان، فاجعه عبور مترو از زیر سیوسه پل اصفهان، لطمه دیدن منظر بصری کوه مهربین اصفهان و ویرانههای تاریخی بالای آن بخاطر ساخته شدن هتلی در یک کیلومتری آن، دیدن شدن شبحی از یک کارخانه پخت رب گوجه فرنگی در بیابانهای مجاور آرامگاه منسوب به کورش و در سه کیلومتری آن، غرق شدن آرامگاه منسوب به کورش بر اثر ساخت سد سیوند، لرزیدن و شکاف برداشتن کوه نقشرستم و دخمه داریوش یکم بخاطر عبور خط راهآهن از فاصله شش کیلومتری آن، تخریب تختجمشید بخاطر ساخته شدن کارخانهای در فاصله ده کیلومتری آن و بارش بارانهای اسیدی ناشی از دود دودکشها، تخریب منظر بصری تختجمشید بخاطر ساخته شدن دانشگاه در پنج کیلومتری جنوب آن و در حوالی شهر مرودشت، تخریب تختجمشید به خاطر رطوبت ناشی از بارش باران، تخریب تختجمشید بخاطر خشکی ناشی از نباریدن باران، و بسیاری نمونههای مشابه دیگر.
از نظر این عده، که یونسکو و ثبت جهانی را نیز بهانه میآورند، بیابانها باید کماکان بیابان بمانند. خرابهها خراب بمانند. بافتهای فرسوده و پوسیده شهری و دیوارهای شکسته باید معادل بافت تاریخی شناخته شوند و اثری ممتاز و بیهمتا به حساب آیند و به حال خود باقی بمانند. به ساختمانهای فرتوت و در حال فروریختن به این بهانه که مدتی خانه کدام شخصیت بوده است، نگاه چپ و راست نشود. از نظر این عده، هیچ پروژه عظیم و عامالمنفعه، هیچ طرح معماری و عملیات عمرانی و نوسازی، هیچ سد و پل و مترو و راهآهن و جاده و کارخانه و هتل و مدرسه و دانشگاه و فعالیت سازنده دیگری نباید انجام شود، چرا که به هر حال یا در خطدید و حریم بصری یک بنایی باستانی قرار میگیرد و یا آنرا میلرزاند و میتکاند. کسی نداند، گمان میکند که آثار تاریخی و طبیعی و اجتماعی رو به انهدام ایران اکنون در چه وضعیت مطلوب و بسامانی بسر میبرند که فقط همینگونه حساسیتهای ناصحیح را کم دارند.
آنان از تحریک احساسات میهنی تودهها و جلب همراهی آنان برای رسیدن به مقصود خویش که به ویرانی یک مملکت میانجامد، بهره میگیرند. آنان نمیخواهند افکار عمومی این واقیعت را بدانند که تمامی دیگر کشورها و شهرهای جهان، آکنده از انواع و اقسام بناهای کوچک و بزرگی هستند که در حریم بصری و حتی در مجاورت بناهای باستانی ساخته شدهاند.
جالب اینجاست که صدای چنین اعتراضهایی، نه در مراحل مقدماتی طراحی و برنامهریزی، که در آخرین مراحل ساخت بالا میگیرد و عملیات اجرایی آن درست در نزدیکی اتمام پروژه و بهرهبرداری از آن ممنوع و متوقف شود. یعنی هنگامی که راه بازگشتی برای قربانی وجود ندارد. و جالبتر اینجاست که در چنین اعتراضها و واکنشهایی هیچ وجه افتراق و تفاوتی میان انواع و اقسام رسانهها و گرایشها وجود ندارد و همه آنها از دولتی و غیردولتی و داخلی و خارجی و پوزیسیون و اپوزیسیون با یکدیگر همسو و همصدا میشوند و همه با هم یک صدای واحد را تکرار میکنند که «نباید ساخته شود!» اتحادی چشمگیر که فقط در این هنگام از آنان دیده میشود.
این خطری بسیار جدیست که آینده میهن ما را تهدید میکند. تداوم اعتراضهای نابجا و ویرانگر به ساخت پروژههای عمرانی آنهم در آخرین مراحل ساخت آن، موجب ایجاد فضایی از ناامنی و وحشت در قبال انجام و اجرای فعالیتهای سازنده میشود و به عقبماندگی کشور دامن میزند. ادامه چنین روندی موجب میشود که کسی جرأت سازندگی و آبادانی در این کشور نداشته باشد و ویرانهها بر ویرانهها انباشته گردند.
همه اینها در حالیست که در مواجهه با خطرات جدی که آثار باستانی را تهدید میکنند و نگارنده نیز در برخی موارد در باره آنها اعتراض و روشنگری کرده است، سکوت و بیتوجهی تعجبآوری حکمفرماست. نمونههایی همچون: آسیب رساندن به چهارطاقی نیاسر و تخریب سازه و محوطه آن توسط مسئولان وقت پایگاه میراث فرهنگی نیاسر در سال ۱۳۹۰، تخریب و ازاله تحریر آرامی کتیبه داریوش یکم در نقشرستم توسط مرمتگران سازمان میراث فرهنگی، تخریب نقشونگارهای باستانی غار دوشه در کوهدشت لرستان، تخریب کتیبه اورارتویی قلعه جوان در نزدیکی عجبشیر، گم شدن هشت مُهر باستانی از درون موزه ایران باستان در سال ۱۳۸۴، گم شدن سرسنجاق مفرغی لرستان در نمایشگاه هفت هزار سال هنر ایران در خارج از کشور در سال ۱۳۸۴ و توجیهات ناصحیح و نامعقول مدیر وقت موزه ایران باستان، آسیب دیدن و بیتوجهی به صخرهکندهای پیشتاریخی کفترلی در شهریار، و بسیاری نمونههای دیگر که در سکوت رسانهها و مسئولان رو به نابودی قطعی میروند.