دفاع از حقوق انسانها و کوشش برای رفع تبعیض و بیعدالتی، یکی از ارزندهترین فعالیتهایی است که هر انسانی میتواند برای بهبود جامعه و آیندهٔ آن انجام دهد.
اما در بسیاری موارد، چنین کوششهایی تبدیل به شعارهای بیماهیت و کلیگویی و گزافهگویی میشود. شعارها و مغلطههایی که باب روز میشوند و از فرط تکرار شبیه به واقعیت میگردند.
یکی از اینگونه فعالیتهای عدالتطلبانه که بهرغم کوشش واقعگرایانهٔ فعالان جدی و کوشای آن، در برخی موارد تبدیل به روزمرگی و انبوهی از اظهارنظرات بیاساس و مظلومنمایانه شده است، مسئله «حقوق زنان» است.
در اینکه در قوانین و عرف جامعهٔ ما تبعیضها و بیعدالتیهایی وجود دارد که زنان با آن درگیر هستند، هیچ تردیدی نیست؛ تبعیضهایی که مردان نیز به نوعی دیگر با آن دست به گریبان هستند.
در افکار عمومی و رسانههای ما باب نیست که کسی سخنان فعالان حقوق زنان را- هر اندازه که نادرست باشند- نقد کند؛ چرا که بیگمان و بنا به روحیهٔ مطلقگرایانه، متهم به «زنستیزی» و «مردسالاری» و بیتوجهی به حقوق زنان میشود. چنانکه عکس آن نیز صادق است. عموماً ترجیح میدهند که اینگونه سخنان را بخاطر جلب رضایت و توجه زنان، دربست بپذیرند و یا دستکم بطور علنی با آن مخالفت و نقادی نکنند. اما اینکار نیز پایمالکردن بخشی دیگر از حقوق انسانهاست که همانا آزادی اندیشه و بیان است.
انصاف این است که به هنگام کوشش برای رفع تبعیضها، هر نوع تبعیضی بدون یکسونگری مد نظر قرار گیرد. چرا که در غیر اینصورت، نفس چنین کوششهایی میتواند فعالیتی تبعیضآمیز باشد و در نتیجه با آرمان اصلی آن در تناقض قرار میگیرد.
یکی از چنین بیتوجهیها چنین است که دو واژهٔ «عدالت» و «برابری» به یک معنا و مفهوم گرفته میشوند؛ در حالیکه برابری میتواند در شرایطی عین بیعدالتی باشد.
«حق» هر انسان در قبال «وظیفه» و تکلیف اوست. اعطای حق برابر به اشخاص مختلف در شرایطی که وظایف و تکالیف برابری ندارند، عین بیعدالتی و تبعیض است. «حق برابر» در شرایطی ممکن و منصفانه است و میباید برای دستیابی بدان تلاش کرد که «وظیفه برابر» وجود داشته باشد.
برای مثال، در جامعهای که طبق قانون و شرع و عرف، مردان «وظیفه» تأمین مخارج زنان را دارند؛ و علاوه بر این، متعهد به پرداخت مهریه و جز آن نیز هستند و بخاطر این تعهد با غل و زنجیر به زندان افکنده میشوند؛ و نیز دو سال از عمر و فرصتهای زمانی خود را در خدمت سربازی میگذرانند؛ اعطای فرصتهای برابر تحصیلی و شغلی عین بیعدالتی و تبعیض است. چرا که این فرصتهای برابر در شرایطی به طرفین داده شده که وظیفه و تکلیف برابری ندارند.
رویکرد عادلانه چنین خواهد بود که یا مردان از حق تقدم و فرصتهای تحصیلی و شغلی بیشتری در قیاس با زنان برخوردار باشند و یا قانوناً، شرعاً و عرفاً «موظف» به تأمین مخارج آنان نباشند. جمع بین این دو عملاً منجر به تضییع حقوق مردان و ظلمی آشکار نسبت به آنان میشود. ظلمی و تبعیضی که در سکوت و بیم از بیان، فراموش میشود و کسی بدان توجه نمیکند.
عواقب چنین ظلم و تبعیضی، نه تنها دامنگیر مردان خواهد شد که ناهنجاریهای ناشی از آن به زنان نیز بازخواهد گشت و کل جامعه را درگیر خود خواهد نمود. چنانچه نشانههای آن کموبیش آشکار شده است. بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی جامعه شهرنشین امروز ایران ریشه در همین بیعدالتی و اعطای فرصتهای برابر تحصیلی و شغلی در ازای تکالیف غیر برابر دارد.
از آنجا که حق در برابر وظیفه است، کسانی که مدعی «حقی» برای خود هستند، ابتدا لازم است «وظایفی» که منجر به آن حق میشود را به عهده بگیرند و سپس حقوق ناشی از آن وظایف را پیگیری کنند.
اکنون با توجه به اینکه زنان ایرانی موظف و متعهد به تأمین مخارج خود و فرزندان خود و هیچ شخص دیگری نیستند، دستکم در این زمینه، از حقوق و امتیازاتی بیش از حقوق و امتیازات زنان در جوامع غربی برخوردار هستند.
دستیابی به حقوق عادلانه و رفع تبعیضها، جز با توجه به حقوق طرفین و خودداری از تبعیض و ظلم متقابل، و دوری جستن از شعارهای کلیگرایانه و موهوم امکانپذیر نخواهد شد.
جالب است که با اینکه این وابستگی عمیق زنان به مردان بیش از هر عامل دیگری در حکم تحقیر زنان است، اما چندان موجبات ناخشنودی آنان را فراهم نکرده است و همچون پنج هزار سالی که از آغاز عصر مفرغ میگذرد، کماکان ترجیح میدهند مردان ثروتمندتر را که بهتر از عهدهٔ مخارجشان بر آیند را بر دیگران ترجیح دهند. در واقع منشاء وابستگی زنان به مردان، خواست و تمایل خود زنان بوده است. (برای مطالعهٔ بیشتر در این زمینه و نیز آگاهی از دوران درخشان و توأم با آرامش و خوشبختی که محصول «جامعهٔ زنسالار» در عصر نوسنگی بوده است، بنگرید به سلسله مقالات «مناسبات مدنی و سیر تطور نظامهای اجتماعی» از همین نگارنده).
در پایان اضافه کنم که اصطلاح «جامعه مردسالار» که در سخنان فعالان حقوق زنان به فراوانی بکار گرفته میشود، دارای معنا و مفهومی مشخص در باستانشناسی و جامعهشناسی تاریخی است و به معنای هرگونه قدرتطلبی و انحصارطلبی نیست. این عبارت امروزه به شکل اشتباه و به گونهٔ یک شعار و جمله ذوقی و بدون درک مفهوم دقیق آن بکار گرفته میشود.
بیتفاوتی زنان
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از رازهای تاریخ بشری است که زنان با اینکه بیشتر قربانی زور و ظلم شدهاند، اما همواره در قبال رنجهای بشری و شناخت آنها بیتفاوتتر از مردان بودهاند. تاکنون بارها از رنج و اجحاف و ستمی نوشتهام که در طول تاریخ به زنان تحمیل شده و حقوق انسانی آنان را پایمال کرده است، اما برایم عجیب بوده که اتفاقاً زنان کمتر از مردان به دردنامه رنجهای تاریخی خود توجه میکنند و بدان اهمیت میدهند.