نامه وارده خصوصی و فامیلی
متظاهرین به اخلاق و مذهب چگونه بستگان خود را غارت میکنند
رنج خیانت به اعتماد فراتر از همه رنجهاست
اردیبهشت تا آبان ۱۴۰۱
سرسخن:
آرتور شوپنهاور در کتاب «در باب حکمت زندگی» مینویسد: «اشخاصی که شخصیت شریف و توانایی ذهنی دارند، معمولاً در ایام جوانی فاقد زیرکی اجتماعی هستند و قادر به شناخت ذات انسانها نیستند. آنان دیگران را با اصول اخلاقی خود ارزیابی میکنند و در نتیجه فریب میخورند و به نحوی گمراه میشوند. در حالیکه اشخاص فرومایه از طریق فریبگری به سرعت و راحتی به خواست خود میرسند».
اشخاص شریف چون قلیل هستند، تنها و منزوی میمانند. اما فرومایگان چون کثیر هستند و زبان ریاکارانه همدیگر را میفهمند، معاشرتها و بدهبستانهای بسیار دارند. این عده، از اشخاص شریف و درستکار میهراسند و از آنان نفرت دارند و در برابر آنان احساس حسادت و حقارت میکنند. زیرا اشخاص شریف نقطه ضعفی ندارند که ناچار شوند در برابر ظلم دیگران سکوت اختیار کنند تا دیگران نیز متقابلاً در قبال ظلم آنان سکوت بورزند.
آن متظاهرین به مذهب که بدون ادای حقالناس و حلالیت طلبیدن، به حج و زیارت و مناسک مذهبی میروند، لابد اینها را نیز شنیدهاند که: «حقالناس، هم دستدرازی به اموال دیگران است و هم دستدرازی به حرمت و آبروی دیگران». «نماز باطل است در خانهای که حتی یک آجر غصبی داشته باشد». «حقالناس با گذشت زمان و با مرگ صاحب حق از بین نمیرود و به ورثه منتقل میشود». «خداوند کسی را رو سفید و عاقبت بخیر نمیکند که حقالناسی بر گردن دارد». «کسى که حقی از کسی تصرف کرده، باید آن حق را ادا کند و صاحب حق را از خود راضى کند و هیچ کسی (حتی اولیای خدا) و هیچ عملی (حتی شهادت در راه خدا) باطل کننده آن حق نیست». «حقالله با توبه بخشیده میشود ولی حقالناس را حتی خدا نیز نمیبخشد و فقط در دو صورت بخشیده میشود: یا حق را به صاحب آن ادا کنند و یا صاحب حق آنرا ببخشد».
خلاصه:
پدر یک خانه در شهریار و یک خانه در تهران داشت. خانه شهریار را فروخت تا در ساخت خانه بزرگ بلوار طالقانی اندیشه که من زمین و امتیاز آنرا از وزارت مسکن گرفته و سرمایه ساخت نداشتم، شریک شود. سپس خانه تهران را فروخت و با بخشی از وجه آن، سهم من از این خانه شراکتی را خرید و با بخش دیگر آن بطور مخفیانه خانهای در میدان گودی اندیشه برای دخترش خرید. من پس از فروش سهم خود به پدرم، خانهای در خیابان سوم اندیشه خریدم. سپس دختر و دامادش روی سند خانه من وام قابل توجهی گرفتند که آنرا با من تقسیم نکردند و سهم من از آن وام را ندادند.
برای پدر یک خانه باقی ماند که همان خانه بزرگ بلوار طالقانی اندیشه باشد. مدتی بعد ایشان با اصرارهای دخترش و بهرغم مخالفت من، تصمیم گرفت که ارثیه خود را در زمان حیات تقسیم کند. در حالیکه دخترش قبلاً و دور از چشم همه حق خود را گرفته بود. پدر به منظور اجرای خواست او، این خانه مرغوب را فروخت و با وجه آن یک خانه به نام برادرم و یک خانه در خیابان سیزدهم اندیشه برای سکونت خودش ولی به نام دخترش خرید تا بعد از خودش تماماً به او برسد. بقیه حاصل فروش این خانه را نیز که حداقل معادل دو خانه دیگر بود، باز هم مخفیانه به دخترش داد.
یعنی در مجموع، پدر ارثیه خود را در زمان حیات به این شکل تقسیم کرد که یک خانه به برادرم و دو خانه (به همراه عایداتی معادل دو خانه دیگر) به دخترش داد و هیچ سهم و حقی برای من قائل نشد. آنگاه برای توجیه این اجحافهای فاحش که به نفع دخترش در حق من کرده بود، به نحوی باورنکردنی مدعی شد که خانه خیابان سوم سهمالارثی بوده که قبلاً به من داده بوده است. در حالیکه آن خانه از ابتداء متعلق به خودم بوده و من آنرا از محل فروش سهم خودم از شراکت با ایشان خریده بودم. آن کسی که قبلاً سهمالارث خود را گرفته بود، دخترش بود و نه من. به عبارت دیگر، پدرم خانه خیابان سیزدهم و مابقی عایدات حاصل از فروش خانه بلوار طالقانی را که حق من و فرزندانم بود، با چربزبانیها و خودشیرینیهای دخترش به او داد. حقخوریهایی در این حد را حتی حرامخواری و غصب و بالاکشیدن نیز نمیگویند، بلکه آنرا «غارت» مینامند.
در این میان آنچه که برایم رنجآورتر است، نه پایمال کردن حق مادی من، که پایمال کردن حق معنوی و آبروی من بود. رنج دروغهایی که خواهر و پدر (به تحریک او) علیه من بیان کردند تا اعمال خود را توجیه و مخفی کنند و مرا تخریب نمایند، از رنج حق تصاحب شده دردآورتر بود.
من برای احقاق حق و اثبات حقانیت خود و مشخص شدن واقعیتها و اینکه مشخص شود دروغگو چه کسی است، درخواست جلسه مباحثه علنی و حکمیت کردهام. اما آنان تاکنون از این درخواست حکمیت و داوری فرار کردهاند. چرا که از طرفی، اسناد و مدارک را بازگوکننده واقعیات و علیه خود میدانند و از طرف دیگر نیز شهامت نشان دادن آن سه قولنامه مخفی شدهای را ندارند که افشاء کننده واقعیتها و رسواکننده دروغهاست.
اگر کسی حق دیگری را نخورده باشد و چیزی برای پنهان کردن نداشته باشد و یا از آگاهی دیگران و فاش شدن حقایق واهمه و نگرانی نداشته باشد، میبایست راهحل جلسات گفتگو و مباحثه علنی و درخواست حکمیت را بپذیرد. نپذیرفتن درخواست حکمیت و مخفی کردن اسناد، معنای بسیار روشنی دارد. فقط کسانی از حکمیت و داوری میگریزند که میدانند حق با آنان نیست و نگران برملا شدن واقعیتها هستند.
واقعاً آیا شبها آسوده میخوابید؟ آیا با اینهمه ظلمی که به من و فرزندانم کردهاید، دچار عذاب وجدان نمیشوید؟ گمان نمیکنم چنان باشد که کسی حق دیگری را بخورد و از مکافات مصون بماند.
رنجهای انسان نباید با خودش به گور بروند، بلکه باید ثبت شوند و تجربه نسلهای بعدی گردند. چرا باید مثل همیشه سکوت کرد و رنجهای خود و اطرافیان خود را فرو خورد؟ چرا باید ساکت ماند تا ظلمها به نفع ظالمان به فراموشی سپرده شوند؟ چرا باید اجازه داد تا دیگران از سکوتها و گوشهگیریها به نفع دروغپردازیهای خود سوءاستفاده کنند؟
کسانی که حق نزدیکترین بستگان خود را به ناحق تصاحب میکنند، و سپس برای توجیه و مخفی کردن آن حقخوریها به انواع دروغها و سفسطهها متوسل میشوند، و به آن افراد مظلوم خیانت میورزند و آنان را قربانی طمعکاری خود میسازند و حال و آینده آنان را تباه میکنند، نمیتوانند ادعا کنند که آنانرا دوست میدارند. آنان بدخواهانی هستند که تاکنون از هیچکس به اندازه آنان آسیب ندیدهایم. بدخواهانی که اگر منافعشان اقتضاء کند و فرصتش را داشته باشند و ما سکوت کرده و روشنگری نکرده باشیم، باز هم به حق ما و دیگران تجاوز میکنند. کسانی که به نزدیکترین بستگان خود رحم نکنند، به هیچ احد دیگری نیز رحم نمیکنند.
مشروح…
متن کامل و مشروح این دادخواهی و تظلمنامه حسب درخواست و با ایمیل برای آشنایان ارسال میشود.