Skip to content
بایگانی موضوع تاریخ‌نگاری انسان‌گرا .

کتاب باستان‌شناسی تقلب و رنج‌های بشری

«به روزگار سلطه دروغ، بیان واقعیت‌ها مبارزه‌ای انقلابی است» (جورج اورول، کتاب ۱۹۸۴)
برای عبور از چاه خطرناک دیگری که در مسیر آینده ما حفر شده است

کتاب باستان شناسی تقلب و رنج های بشریکتاب «باستان‌شناسی تقلب و رنج‌های بشری» شامل گفتارهای تاریخ‌نگاری انسان‌گرا و پسااستعماری در باره باستان‌شناسی سیاسی و سلطه‌گری، تقلب و پنهان‌کاری در تاریخ عصر باستان، تحریف منابع و تحریک توده‌ها، کشفیات تقلبی و آثار باستانی مجعول، کتیبه‌ها و متون نوساخته، مناسبت‌ها و شخصیت‌های تخیلی، باستان‌گرایی و کورش‌پرستی، نابودی تمدن‌های بشری، شکنجه و قتل‌عام و سرکوب جنبش‌های رهایی‌بخش، سختگیری‌های مذهبی، بردگی و بهره‌کشی، زن‌ستیزی و بهره‌کشی از زنان، آماده چاپ و انتشار شده است.

وظیفه اجتماعی و انسانی هر کس است که در حد توان و اطلاعات خود در قبال رنج‌های بشری و فریب و بهره‌کشی از توده‌ها و هرگونه عمل ضدبشری مقابله و مبارزه و روشنگری کند. سکوت و بی‌تفاوتی در حکم موافقت و یا رضایتِ ضمنی است. رضایتی که موجب تباهی جامعه، ظلم به بشریت و ظلم به نسل‌های آتی خواهد شد.

در دوران معاصر، «مردم‌فریبی» عامل اصلی سلطه بر کشورها و بهره‌کشی از انسان‌ها در جوامع زودباور است. امروزه دروغ و تقلب- دو بازوی فریبگری- همچون دود سیاهی جامعه ایران را در بر گرفته است. نجات اینگونه جوامع هنگامی ممکن می‌شود که مبارزه توأمان با مردم‌فریبی و زودباوری تبدیل به جنبشی پیشرو و فراگیر در جامعه شود. آن هنگام که تعداد هر چه بیشتری از افراد مطلع جامعه در قبال فریب توده‌ها و بهره‌کشی‌ها و رفتارهای ضدبشریِ ناشی از آن با شجاعت و به صراحت روشنگری و انتقاد کنند. مبارزه‌ای بی‌خشونت‌ با جهل و ظلمِ حاصل از جهل که از روی درک مسئولیت اجتماعی و برخلاف همدستی‌های معمولِ منفعت‌طلبانه یا سکوت‌های عافیت‌جویانه انجام پذیرد. راه رهایی در مبارزه با کسانیست که دروغ می‌فروشند و ثروت و قدرت از جهل توده‌ها می‌اندوزند.

همچنین بر افراد جامعه فرض است که بجای مقاومت در برابر آگاهی و روشنگری، در برابر فریب و زودباوری از خود مقاومت نشان دهند. فرض است تا «قدرت تشخیص دروغ» و قدرت تشخیص روشنگران حقیقی از انبوه حیرت‌انگیز اشخاص و مؤسسه‌ها و کتاب‌ها و رسانه‌های فریبگر را در خود پرورش دهند. فرض است تا ضمن جبران بی‌اعتنایی‌های معمول، در بهره‌گیری و بازگویی و بازنشر روشنگری‌ها بکوشند و از روشنگران در قبال سرکوبگران حمایت کنند تا همچون همیشۀ تاریخ به دست تنهایی و فراموشی سپرده نشوند و مهجور و منکوب نگردند.

جبران کوتاهی‌های دیروز و امروز و ساختن فردای جامعه به جنبش روشنگری و مقاومت در برابر فریب و زودباوری بستگی دارد و به میزان توجه و حمایتی که افکار عمومی از روشنگران به عمل می‌آورند. روشنگرانی که از منفعت امروز خویش بخاطر منفعت فردای جامعه و نسل‌های آینده چشم […]

باستان‌شناسی تقلب: کشفیات تقلبی و آثار باستانی مجعول، مناسبت‌ها و شخصیت‌های تخیلی، متون و کتیبه‌های نوساخته، کورش تقلبی و کورش‌پرستی

ایران در آتش جعل و تقلب می‌سوزد. این سوختن را اگر ما درک نکنیم و بدان توجه نکنیم، فرزندان ما و نسل‌های آینده آنرا درک خواهند کرد و رنجش را خواهند کشید. تاریخ تقلبی نه تنها کمکی به آموختن از گذشته برای ساختن آینده بهتر نمی‌کند، که موجب گمراهی نسل‌های حال و آینده و تکرار اشتباهات و مصائب قبلی و چرخه مکرر «راه‌های رفته» می‌گردد.

دشواری عمده‌ای که در سده اخیر مطالعات تاریخی و باستانی را با مشکلات و معضلات عدیده‌ای مواجه کرده، وجود انبوهی از جعل‌ها، تحریف‌ها و تقلب‌ها است که تمامی متعلقات ایران و نواحی مجاور را از صدر تا ذیل در بر گرفته است: تحریف گزاره‌ها و داده‌های تاریخی، دستکاری در اسناد و منابع و متون ادبی و جغرافیایی، ترجمه عامدانه ناصحیح از کتیبه‌ها و متون کهن، تصرف در نام‌ها و هویت آثار باستانی، ساخت و تبلیغ اشیای شبه‌باستانی تقلبی، وضع مناسبت‌های تقویمی نوساخته و نوپدید، و بسیاری موارد گوناگون و مشابه دیگر که امکان دستیابی به واقعیت‌های مسلم و بلاتردید را بسیار مشکل کرده […]

رنج‌های بشری: نابودی تمدن‌های بشری، شکنجه و قتل‌عام و سرکوب جنبش‌های رهایی‌بخش، سختگیری‌های مذهبی، بردگی و بهره‌کشی، زن‌ستیزی و بهره‌کشی از زنان

شانه‌های انسان خسته است. خسته از رنجی که هزاران سال است بر پشت خود حمل می‌کند. خسته از تازیانه‌ها و زخم‌هایی که با نام‌های زیبا بر تن نحیفش نشانده‌اند. هزاران سال است که انسان را به زنجیر کشیده‌اند. انسان دیروز را با زور و قوای تسلیحی، و انسان امروز را با فریب و قوای تبلیغی. دیر زمانیست که انسان در جهان رنج می‌کشد. هر آن کسی که مدعی بهبود زندگی انسان شده است، تنها بر دردها و رنج‌های او افزوده است.

پژوهش‌های ایرانی و مطالعات باستانی برای من هدف نیست، بلکه وسیله است. وسیله‌ای برای شناخت انسان، جوامع انسانی و رنج‌های بشری در دوران گذشته و پی بردن به عواملی که موجبات تغییرات بنیادین در زندگی او را فراهم کرده است.

تاریخ و سرگذشت پیشینیان برای فخرفروشی نیست، برای تجربه‌آموزی و ساختن آینده‌ای بهتر است. تاریخ و رویدادهای تاریخی جغجغه‌ای برای خوشایند اطفال و سرگرم‌کردن آنان به صدایی موهوم نیست، بلکه نیشتری سوزنده برای علاج زخم‌های کهنه است. مطالعات باستانی چیزی برای بالیدن‌های بیجا یا بجا به این یا آن دوره تاریخی، و به این یا آن شخصیت تاریخی نیست. مطالعات باستانی ابزاری برای دستیابی به «شناخت» و «آگاهی» است. ابزاری برای شناخت مشخصه‌های جوامع بشری، برای شناخت رنج‌های بشری و برای کوشش در جهت بهبود شرایط زندگی انسان در نسل‌های آتی. ابزاری برای درس گرفتن از گذشته‌ها و ساختن آینده‌ای بهتر. آینده‌ای که در آن انسان رنج کمتری را بر شانه‌های نحیف خود حمل کند. شانه‌هایی که زیر بار سنگین رنج‌های تاریخی خمیده است، اما با مقاومتی بی‌نظیر کوشیده است تا خود را به هر زحمتی که باشد سرپا […]

نسل‌کشی‌های ایرانی در عصر اسلامی

از یعقوب لیث تا آقامحمدخان
با استناد به منابع تاریخی ایرانی، ادبیات فارسی، هنرها و میراث فرهنگی ایران

کتاب نسل کشی های ایرانی در عصر اسلامی نوشته رضا مرادی غیاث آبادیجوامعی که سیاسیون و مورخانش بیدادگران تاریخ را پرچمداران عظمت و استقلال و هویت ملی بنامند و اعمال ضدبشری آنانرا توجیه یا پنهان کنند، به فاجعه‌آفرینان فرصت تکرار می‌دهند و به چرخۀ ظلم تداوم می‌بخشند.

نسل امروز به دروازه‌های روشن صلح و همزیستی و تفاهم بشری برای ساختن آینده‌ای بهتر و پرورش نسل‌هایی خوشبخت‌تر نخواهد رسید تا زمانی که به جهان‌گشایان و جنگ‌افروزان تاریخ خود مباهات کند و بدان‌ها بنازد و ببالد.

بیان و شناخت فجایع تاریخی موجب آگاهی از تجربه‌های بشری و پیشگیری از تکرار خواهد شد؛ اما «مال ما» دانستنِ کشورها و شهرهای تصرف شده، و «مال خود» دانستن دستاورهای علمی و فرهنگی دیگران، و «جواهرات ملی» دانستنِ اموال غارت شده، طرز فکر خطرناکی است که می‌تواند بشریت را تهدید کند.

متون تاریخی ایرانی و ادبیات حماسی فارسی آکنده از توصیف توأم با تحسین جنایت علیه بشریت هستند. در این منابع، سخنی از روزگار تلخ مردم و رسیدگی به رنج‌ها و مصائب آنان و یا ساخت بناهای عام‌المنفعه و فعالیت‌های علمی و عمرانی و اعمالی که مفید به حال جامعه و بشریت باشند، دیده نمی‌شود. اغلب هر چه هست، گزارش قدرت‌طلبی و وسعت مرزها و حمله و تجاوز و کشتار و شکنجه و غارت و بردگی و متلاشی شدن خانواده‌ها و شهرها و کشورها است. […]

ترویج باستان‌گرایی و جنگ‌افروزی در کتاب‌های درسی مدارس

ناسیونالیسم و باستان‌پرستی «پناهگاه» نیست، «پرتگاه» است!
ناسیونالیسم چگونه انسان‌ها را تحریک به جنگ می‌کند؟ دانش‌آموزان چگونه داوطلبانه تبدیل به برده‌های جنگی می‌شوند؟

آنتونیو گرامشی در «یادداشت‌های زندان» می‌نویسد: «ما تنها هنگامی می‌توانیم بر هژمونی فائق آییم که دانش و فرهنگ غالب محیط سلطه را به بوته نقد و سنجش بسپاریم و میزان خلوص علمی و ناخالصی‌های هژمونیک آنرا شناسایی کرده و جدا نماییم. این وظیفه روشنفکران است که نشان دهند چه میزان از عناصر اقتدارآمیز و غیرانسانی با ماهیت سلطه‌گرانه در علوم و منابع آموزشی وارد شده و پنهان شده‌اند». هژمونی اصطلاح مشهور و ابداعی گرامشی است برای توصیف نوعی از سلطه‌گری که بیش از اتکای بر زور، به توجیه فرهنگی و ایدئولوژیک اقشار تحت سلطه و کسب میزانی از رأی و رضایت آنها متکی است.

نوعی از فریب انسان‌ها که از طریق تبلیغ شوونیسم و ناسیونالیسم و باستان‌گرایی انجام می‌شود، به منظور تربیت نسل مطیع و دست‌آموزی صورت می‌گیرد که بدون هیچ مقاومت و اراده‌ای، مجری سیاست‌های سلطه‌گرانه شود. نسلی که با القائات مبتنی بر ستایش جهان‌گشایان و افتخار به مرزهای پهناور و جان‌نثاری به پای خاک پاک، به آسانی متقاعد به جنگ شود و بتواند با احساسات تحریک شده، اسلحه در دست بگیرد و خود را قربانی اهداف استعماریِ تجاوزطلبان و جنگ‌افروزان و اسلحه‌فروشان کند. که بتواند تحت تأثیر انواع مغزشویی‌های برگرفته از مذهب و ملیت و قومیت و زبان و تاریخ تحریف شده و افتخارات کاذب و اشعار حماسی و موسیقی مهیّج و برتر دانستن خود و پست دانستن دیگران، همنوع و همسایه خود را موجودی بی‌ارزش و دشمن خود فرض کند و حمله به او را «افتخار ملی» و «آزادسازی کشورها» بداند. آنهم در خاورمیانه ملتهب از جنگ‌های مکرر که بیش از هر چیز دیگری، به ترویج صلح و به تربیت نسل پیرو همزیستی بشری و ارزش‌های انسانی نیازمند است.

پایه‌های قدرت فاشیسم بیش از هر چیز دیگر متکی و مبتنی بر هژمونی برآمده از پروپاگاندا است. مبتنی بر تربیت فاشیستی زیر نقاب وطن‌پرستی. دستکاری در تاریخ نیز به شکلی که مقتضی مقاصد امروز شود، یکی از مهمترین و مؤثرترین ابزارها برای جهت‌دهی ذهنی و بسیج افکار عمومی و بهره‌کشی از انسان‌ها است.

اینکه تعدادی از اشخاص و رسانه‌ها با اشاره هدایتگران و در فواصل معین به مخاطبان القاء می‌کنند که نام پادشاهان و تاریخ ایران باستان از کتاب‌های تاریخ مدارس حذف شده و یا قصد آن در نظر است، بخش شاخصی از همان پروپاگانداست که با اهدافی درازمدت برای مخاطب ساده‌دل و سطحی‌نگر بیان می‌شود. فعالیت‌های باستان‌گرایانه و ناسیونالیستی، مکملی برای وضع موجود است. دماگوگ‌ها و متخصصان دستکاری‌های اجتماعی بخوبی می‌دانند که وقتی جامعه‌ای در قبال تحریکات دریافتی، واکنش مقتضی بروز نمی‌دهد و در مقابل آنها مقاوم شده است، لازم است تا محرک‌های تازه‌ای را رونمایی کنند.

مقاومت‌های مردمی در برابر نظام‌های طبقاتی و ثروت‌های انباشته، بخشی از سیر طبیعی تاریخ است. مهمترین ابزار برای مقابله با جنبش‌های پیشرو و مترقی که در روند تکاملی تاریخ شکل می‌گیرند، تبلیغ و ترویج واپس‌گرایی و باستان‌پرستی است. بازگشتی ارتجاعی به هزار و پانصد یا دوهزار و پانصد سال پیش. افکار کهنه‌پرستی در جوامعی که امیدی به آینده ندارند و نگاهشان به گذشته است، شیوع و مقبولیت بیشتری دارد. آنان بجای توجه به پیشرفت و توسعه اجتماعی و انسانی، توجهشان به گذشته‌های دور و رجوع به چیزهایی است که هزاران سال پیش و در سیر تکامل جوامع بشری منقرض […]

آریاگرایی و نسل‌کشی فرهنگی به بهانه گسترش زبان فارسی و وحدت ملی

بسیاری از فضلایی که شورمندانه زبان فارسی را ستوده‌اند، در اصل به دنبال حذف زبان‌ها و فرهنگ‌های دیگر بوده‌اند.

در جنگ جهانی اول و نیز به هنگام تبلیغات نژادیِ آریاگرایانۀ حزب نازی و سپس پیروزی‌ها و پیشروی‌های جنگیِ ارتش فاشیستی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، بسیاری از احزاب و اشخاص و مطبوعات در ایران و برخی ممالک مجاور (و حتی شخص رضاشاه)، دل به آلمان و ایده آریایی بستند و آینده خود را در آن دیدند. این دلبستگی یا از روی فرصت‌طلبی بود و یا به سبب نفرت عمیقی که از دخالت‌های مخرب و دیرین دول روس و انگلیس در دل داشتند. پس از افول آلمان نازی و اشغال ایران، بسیاری از این عده که دیگر برای آلمان‌ها و تبلیغات نژادی آنها آینده‌ای متصور نبودند، از آن دست کشیدند و به راه خود رفتند؛ اما عده‌ای دیگر، تمرکز و دستاویز بر روی «زبان پارسی و هویت ملی» را جایگزین «نژاد آریایی» کردند و یا با تغییر بادبان‌ها به سوی انگلیس و آمریکا متمایل شدند.

ایده استعماری «نژاد آریایی» در اصل به دست خود انگلیس پدید آمده بود که بتوانند خود را با هندیان و ایرانیان از یک تبار معرفی کند تا مردمان تحت سلطه، آنانرا به چشم مهاجمان غارتگر و بیگانه ننگرند و سلطه آنان را حکومت خودی و خودمانی تلقی کنند. اما سپس به دلیل آنکه این پروژه به واسطۀ پسند و دخالت آلمان‌ها دستکاری و دستمالی شد و از حیز انتفاع ساقط گردید و نام «آریایی» مترادف با جنگ و جنایت و خونریزی و نسل‌کشی انسان‌ها شد، بطور کلی از آن دست کشید و راه‌های تازه‌ای را برای دوام و توجیه سلطه‌گری جستجو کرد. با این حال هنوز در ایران کسانی هستند که تحت تأثیر تبلیغات گسترده نژادپرستی و ناسیونالیسم که در همه جا و حتی در کتاب‌های درسی نیز وجود دارد، به نفرت‌پراکنی و ستیز میان انسان‌ها ادامه می‌دهند و به نژاد پاک و نجیب آریایی خود! مباهات می‌کنند. […]

جنبش جهانی ضد نژادپرستی و جهان‌گشایی، مرحله‌ای نوین در تاریخ بشری

کسانی که با ارزش‌هایی همچون آزادی، محبت، شرافت، انسان‌دوستی، و همزیستی بشری بزرگ شده باشند، بنا به سرشت انسانی و تربیت خانوادگی و اجتماعی خود نمی‌توانند مدافع اعمال جهان‌گشایان و کشورگشایان باشند.

پس از کشته شدن مرد سیاهپوستی به دست پلیس آمریکا، موجی از جنبش‌های ضدنژادپرستی در آمریکا و اروپا به راه افتاده است. این جنبش‌ها به سرعت تبدیل به ابراز مخالفت به هرگونه سلطه‌گری، تجاوزگری، استعمار، و امپراتوری و جهان‌گشایی شده است. در آمریکا و اروپا، مجسمه‌های یادبود بسیاری از پادشاهان و سرداران جهان‌گشا، نخست‌وزیران استعماری، قوای اکتشافی، مورخان و روزنامه‌نگاران حامی استعمار، تجار برده و برده‌فروشان به پایین کشیده شده و بعضاً در دریاها و رودخانه‌ها سرنگون شده‌اند. از جمله مجسمه‌های لئوپولد دوم، آلبرت بودوئن، وینستون چرچیل، ایندرو مونتانلی، ادوارد کولستون، رابرت میلیگان، جفرسون دیویس، ژنرال بوریگارد، ژنرال رابرت لی، و حتی چندین مجسمه از کریستف کلمب. به چهره و دست‌های تعداد زیادی از مجسمه‌ها، به نشانه سابقه جنایت علیه بشریت، رنگ قرمز پاشیده شده و عنوان «متجاوز» بر سینه آنان نوشته شده است. معترضان خواسته‌اند تا بجای این مجسمه‌ها و تصاویر تبلیغاتی مشابه آنها، تصاویری از قهرمانان ضداستعماری- مثل خانم هریئت تابمن- جایگزین شود. […]

همچنین بنگرید به: «پوستر آموزشی استعمار و جهان‌گشایی» در مجموعه پوسترهای علمی دانشنامه دانش‌آموز.

مبارزان بشریت و صدای ستم‌کشان: آنتونیو گرامشی، توماس پین، کته کولویتس، هرانت دینک و دیگران

تاریخ را سلاطین و فرمانروایان نمی‌سازند. بلکه آنان انسان را به زنجیر می‌کشند. تاریخ را مردمان رنج‌کشیده‌ای می‌سازند که برای گسستن زنجیرها و قیود بندگی و میله‌های اسارت مبارزه می‌کنند. این سیر مبارزات بشری و فداکاری‌های مبارزان راه آزادی و رهایی است که جهان بهتری را می‌سازد و تاریخ را به پیش می‌برد. […]

حمایت آمریکا و کشورهای غربی از مقامات و مسئولان اختلاسگر، کمک مالی به احزاب پان‌ایرانیستی، و چند گفتار دیگر در مخالفت با جنگ‌طلبی

اگر دزدی جرم است، مالخری و پناه دادن به دزد نیز طبق قوانین اعم کشورها عملی مجرمانه است. اگر آمریکا می‌خواهد ایران را تحریم کند، آیا بهتر نیست بجای تحریم‌های اقتصادی که مردم بینوای ایران را هدف گرفته، آن مقامات دزدی را تحریم کند که همراه با خانواده و پول‌های غارت کرده به آمریکا فرار می‌کنند؟ آیا بهتر و پسندیده‌تر و انسانی‌تر نیست که غارتگرانی را تحریم کند و راه ورود آنان و اموالشان را ببندد که دارایی ربوده شده مردم ایران را به پناهگاه امن و مطمئنی به نام آمریکا و کانادا و انگلستان و چند کشور غربی دیگر می‌برند و به آنان گرین کارت و انواع حق اقامت نیز اعطاء می‌شود؟ […]

نسل‌کشی کانادایی و کشتار کودکان به منظور یکسان‌سازی زبان و فرهنگ

روز دوشنبه سوم ژوئن فرا رسید. روزی که قرار بود گزارش رسمی یک نسل‌کشی معاصر با عنوان «تحقیقات ملی برای زنان و دختران گمشده» منتشر شود و مراسمی نیز در باره آن در شهر گاتینو برگزار گردد. نتیجه تحقیقات گسترده و سه ساله‌‌ای که اکنون بطور علنی در معرض دید و اطلاع جهانیان قرار می‌گیرد. هر چند تفصیل تحقیقات هنوز در دسترس نیست، اما سرفصل‌های آن بیش از آنکه به تصور آید هولناک است: نسل‌کشی ملی و کشتار پنهانی هزاران زن یا دختر اسکیموی بومی در سی سال اخیر و در کشور کانادا. یعنی در کشوری از توابع بریتانیا که گفته می‌شود دارای عالی‌ترین رتبه‌های جهانی از لحاظ شاخص‌های توسعه انسانی و رفاه اجتماعی و مدعیات حقوق بشری است. این گزارش، دولت کانادا را شریک جرم این قتل‌عام سراسری و سیستماتیک دانسته است. خانم ماریون بولر- کمیسر اصلی تحقیق- در بیانیه خود و پس از مصاحبه با دو هزار نفر از بازماندگان خانواده‌های قربانیان گفته است: «همه سر به نیست شده‌ها و کشته شده‌ها قربانیان نژادپرستی و زن‌ستیزی و نقض حقوق بشری هستند که در جامعه کانادا نهادینه شده است». جاستین ترودو- نخست وزیر کانادا و حامی تحقیقات- با شرکت در مراسم و در واکنش به آن گفته است: «امروز روز عذاب کانادا است». […]

انگلستان و ایران در مقالات ضد استعماری مارکس

مارکس در یکی از مقالات خود با عنوان «جنگ انگلیس و ایران» مطالب هشداردهنده‌ای را می‌نویسد که هنوز می‌تواند برای ایرانیان تازگی داشته باشد: «اعلان جنگ انگلستان یا بطور مشخص کمپانی هند شرقی علیه ایران، در واقع یکی از ترفندهای ماهرانه و ماجراجویانه سیاست خارجی انگلیس در آسیاست که به مدد آن تا پیش از این نیز متصرفات خود را در این قاره گسترش داده بود. به محض اینکه کمپانی هند شرقی روی هر یک از دولت‌های حاکم و مستقل و یا روی هر منطقه‌ای که دارای منافع سیاسی و بازرگانی و طلا و ثروت است، نگاهی طمع‌کارانه می‌اندازد، قربانی نیز فوراً به نقض واقعی و یا خیالی این یا آن قرارداد متهم می‌شود. قربانی متهم می‌شود که عهدنامه و یا قراردادی را زیر پا گذاشته و یا مرتکب اهانتی ابهام‌آمیز شده و دیری نمی‌پاید که علیه او اعلان جنگ می‌کند. اخبار دائمی در باب محور شرارت، به افسانه گرگ و گوسفند شباهت زیادی داشته و تاریخ انگلستان را همواره به خون آغشته است». […]

کتاب‌های خطرناک

در جوامع رو به انحطاط، تعداد کتاب‌های زیانبار و خطرناک بسیار بیشتر از کتاب‌های مفید و آموزنده است. کتاب‌هایی که در همراهی با فیلم و دیگر آثار مثلاً فرهنگی و هنری، سلامت جامعه و آینده انسان را هدف می‌گیرند. افزایش انتشار کتاب‌های مضر، ارتباط مستقیمی با انحطاط فکری و ادراک جامعه دارد. در جامعه‌ای که فساد و تباهی همه اندام‌های آنرا از آب و خاک و هوا و نان و غذا و دارو و درمان و مدرسه و دانشگاه و اداره‌جات و دیگر مناسبات انسانی و اجتماعی در برگرفته است، فساد کتاب چندان به چشم نمی‌آید و چندان مهم جلوه نمی‌کند.

دستۀ شاخصی از کتاب‌های خطرناک شامل کتاب‌های مروج نژادپرستی و ناسیونالیسم و بخصوص «کتاب‌های استعماری» می‌شود. کتاب‌هایی که به منظور توجیه و تطهیر استعمار و تسلیم در برابر آن نوشته می‌شوند و با حمایت و تبلیغات گسترده رسانه‌های کشورها و حکومت‌های سلطه‌گر به عنوان کتاب‌های مهم و برجسته به افکار عمومی و به ویژه به نسل رو به رشد معرفی می‌شوند. نمونه شاخص و معروفی از کتاب‌های استعماری که برای شستشوی مغزی کودکان و نوجوانان تهیه شده و در سراسر جهان به زبان‌های مختلف منتشر گردیده، مجموعه کتاب‌های «ماجراهای تن‌تن» هستند که تاکنون موجبات اعتراض‌ها و واکنش‌ها و تظاهرات وسیع ضداستعماری در سراسر جهان را به همراه داشته است. جالب است که کتاب‌های استعماری در ایران نه تنها موجب مخالفت و واکنشی نمی‌شوند، که حتی انتشار و استقبال از آنها بیش از کشورهای دیگر صورت می‌پذیرد.

برخی از فرهنگنامه‌ها و دانشنامه‌ها و دائره‌المعارف‌های مخصوص کودکان و نوجوانان که در دهه‌ها و سال‌های اخیر به فراوانی منتشر می‌شوند، نمونه‌های شاخص دیگری از اینگونه کتاب‌ها هستند که مفاهیم و القائات ناسیونالیستی و استعماری را به عنوان واقعیت‌های بدیهی و به شکلی زیرکانه در لابلای مطالب علمی و آموزشی گنجانده‌اند. […]

آزادی بیان و خطر فصاحت: شیرین‌زبانان فریبگر و تلخ‌زبانان روشنگر

سلطه‌گرانی که به دنبال جذب حامیان جان‌نثار و کسب حمایت و همراهی افکار عمومی هستند، به سخنوران و ایدئولوگ‌های خوش‌ظاهر و خوش‌سخن نیاز دارند تا بتوانند مقاصد اصلی خود را در لفافه‌ای از سخنان جذاب و عامه‌پسند بیان کنند. به این منظور که بتوانند حقایق را وارونه جلوه دهند و یا چند دروغ کلیدی و مهم را در لابلای انبوهی از واقعیت‌های غیر مهم به خورد بدهند. وقتی دیده می‌شود که یک سخنران، به واسطه تبلیغ و تحریک رسانه‌ها، مخاطبان زیادی را بر گرد خود جمع می‌کند و آنان را به باتلاق ذوق‌زدگی و گریه و خنده و تحریک احساسات سوق می‌دهد- بخصوص در موضوع‌های تخصصی و علمی که علی‌القاعده مخاطبان زیادی ندارند- می‌بایست احتمال وجود مفاهیم و مقاصد پنهان، خطرناک، عوام‌فریبانه و پشت پرده آنرا در نظر داشت. این گفته سیسرون همیشه تازه است که «فصاحت بیان، کشورها، شهرها و قلعه‌ها را مقهور خود می‌کند». و بیاد داریم که هیتلر و موسولینی نیز سخنوران چنان برجسته‌ای بودند که عظیم‌ترین جمعیت‌های بشری برای شنیدن سخنان آنان گرد می‌آمدند. در همین زمینه جان فلوریو می‌گوید: «فصاحت دارای پیامدهای بی‌شماری است. فصاحت می‌تواند آدم جبون را متهور و جبار را به بخشنده و مهربان تبدیل کند». […]

گفتارهایی در باره تبعیض نژادی، وطن‌دوستی، غرور ملی، و قربانی کردن انسان به پای کشور

بیست‌ویکم مارس برابر با اول فروردین مصادف با دو مناسبت مهم است: روز جهانی رفع تبعیض نژادی و روز هارمونی فرهنگی. در ممالکی که تبعیض نژادی روزبروز شیوع بیشتری می‌یابد، به این مناسبت‌ها نه اهمیتی می‌دهند و نه حتی از وجود آنها مطلعند. اگر قبلاً تبعیض نژادی در غرب شیوع بیشتری داشت و شرق تا حد زیادی از آن مبرا بود، اکنون ممالک شرقی و از جمله ایران و خاورمیانه هر چه بیشتر در باتلاق آن فرو رفته‌اند. روحیات خودبرتربینی و نژادپرستانه‌ای که بارها موجب وقوع جنگ‌های ویرانگر و خونین و عقب‌ماندگی‌های مهلک شده و از آنها عبرتی گرفته نشده است. جنگ‌هایی که به نفع هیچکس نبوده جز به نفع کشورهای پیشرفته سازنده سلاح و تجهیزات کشتار جمعی. […]

در تفاوت استقلال‌طلبی و تجزیه‌طلبی: نمونه‌های اسکاتلند و کردستان عراق

استقلال‌طلبی، تمایل اعضای یک اتحادیه و یا کوشش آنان برای دستیابی به حاکمیت بر سرنوشت خود است. این اتحادیه ممکن است یک خانواده یا کارگاه کوچک باشد و یا یک کشور بزرگ. هر کسی می‌تواند سرنوشت خود را از اتحادیه‌ای که روند آنرا به سود سرنوشت خود نمی‌بیند و یا دیگران رفتاری تبعیض‌آمیز با او دارند و یا حتی بدون هیچگونه دلیلی و صرفاً بنا به تمایل قلبی، جدا کند و راهی مستقل را در پیش گیرد. استقلال‌طلبی و حاکمیت بر سرنوشت خویش هرگز به معنای عداوت و دشمنی با اتحادیه پیشین و نادیده انگاشتن آن نیست و تنها کوشش برای زندگی و فعالیت مستقل است. استقلال‌طلبی حتی ممکن است متکی بر ادغام و اتحاد چند هویت مجزا باشد و نه الزاماً با جدایی آنها. […]

چگونگی پیدایش مرزهای سیاسی ایران و کشورهای خاورمیانه

هویت و حدود ایران و دیگر کشورهای فعلی خاورمیانه که با نامی جدید یا با نام قبلی، جایگزین کشورهای ماقبل خود شده‌اند، محصول خواست و عمل استعمارگران در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی بوده است.

نظم ژئوپولیتیک و مرزهای کشورهای غربی ایران درست در ۱۰۱ سال پیش و در خلال جنگ جهانی اول به موجب توافق‌نامه‌ای میان مارک سایکس از بریتانیا و فرانسوا ژرژ پیکو از فرانسه و با اعلام رضایت روسیه تزاری و بدون رضایت مردم و مقامات محلی و حتی بدون اطلاع و حضور آنان شکل گرفته‌اند.

مرزهای شرقی تشکیل دهنده کشور فعلی ایران نیز عمدتاً چند سال قبل از آن توسط ژنرال‌های انگلیسی به نام‌های فردریک جان گلداسمیت، مک‌نیل و هنری ماکماهون در فاصله سال‌های ۱۸۷۱ تا ۱۹۰۵ میلادی (۱۴۶ تا ۱۱۲ سال پیش) به وجود آمده‌اند. در نتیجه، چنین مرزهای استعمارساخته‌ای نمی‌توانند «مقدس» باشند و برخلاف شعارهای رایج، هیچ ربطی به شرف و ناموس مردم ندارند. […]

تبلیغ جام‌ها و اشیای تقلبی در کتاب‌ها و مجلات باستان‌شناسی

در چند سال اخیر و به روزگاری که عمده مجلات علمی در حال تعطیلی هستند، به تعداد مجلات باستان‌شناسی افزوده شده است. وجه مشترک تعدادی از این مجلات، وجود تصویری زیبا و جذاب از یک شیء تقلبی و شبه‌باستانی و معمولاً از جنس طلا یا نقره بر روی جلد آنها است؛ بگونه‌ای که اصالت آن آثار را به مخاطب القاء کند. این اتفاق علاوه بر چند نشریه نوظهور، در برخی مجلات پرسابقه باستان‌شناسی و دارای رتبه پژوهشی و ساختار دانشگاهی نیز به دفعات مشاهده شده و آن مجلات را عملاً تبدیل به کاتالوگ دلالان عتیقه‌جات تقلبی کرده است. پرسش اینجاست که تصاویر آثار تقلبی بر روی جلد ژورنال‌های تخصصی باستان‌شناسی چه می‌کنند؟ […]

بیانیه تاریخ‌نگاری انسان‌گرا

«تاریخ‌نگاری انسان‌گرا» یا «باستان‌شناسی انسان‌گرا» روش و رویکردی در مطالعات تاریخی و علوم باستان‌پژوهی است که مفاد زیر را بخشی از مسئولیت‌های حرفه‌ای و اخلاقی خویش می‌داند: تاریخ‌نگاری انسان‌گرا کاربرد مطالعات تاریخی را نه برای تفاخر و رقابت میان جوامع بشری یا مشروعیت‌بخشی‌های سیاسی، که برای آگاهی از قوانین و فلسفه تاریخ، و برای کسب تجارب آزمایش شده تاریخی به منظور ساختن حال و آینده بهتر و توسعه روابط انسانی می‌داند. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا می‌داند که بی‌اعتنایی به رنج کشیدن بخشی از انسان‌ها به رنج کشیدن همه انسان‌ها منجر خواهد شد. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا به سکوت و بی‌اعتنایی تاریخ‌نویسی رسمی در قبال فرودستان و طردشدگان توجه دارد و برای «صدای مسکوت» و «تفاوت‌های فرهنگی» بیش از صدای غالب و تشابه‌های فرهنگی اهمیت قائل است. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا شواهد و اسناد تاریخی موجود از رنج‌های بشری و ظلم به انسان‌ها را به تمامی و با صراحت و روشنی بیان می‌کند و آنها را به هیچ دلیل و به نفع هیچکس انکار نمی‌کند و یا نادیده نمی‌گیرد. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا داده‌های فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و باستان‌شناختی را با هیچ توجیه و مصلحت سیاسی تحریف و دستکاری نمی‌کند و یا برای دروغ‌های دوست‌داشتنی‌ای که توده‌ها تمایل به شنیدن آن دارند، سابقه مجعول تاریخی نمی‌سازد. تاریخ‌نگاری انسان‌گرا در قبال تقلب و مردم‌فریبی و بهره‌گیری سیاسی و سلطه‌گرانه از تاریخ و باستان‌شناسی واکنش نشان می‌دهد و دست به روشنگری می‌زند. […]

مباحث بنیادین در باستان‌شناسی سلطه‌گری/ استعمار و جنبش‌های سیاسی در جوامع کم‌هوش 

تاریخ و باستان‌شناسی چگونه در خدمت سیاست و سرمایه‌داری و سلطه‌گری قرار می‌گیرند؟ باستان‌شناسی سیاسی و سرمایه‌داری چگونه با بهره‌کشی از جوامع تحت سلطه آنانرا تبدیل به نیروهای مولد ثروت می‌کند؟ تاریخ و باستان‌شناسی چرا و چگونه به ابزارهای مهم سلطه بر جوامع بشری تبدیل شده‌اند و چگونه می‌توانند منافع قدرت‌های استعماری را تأمین کنند؟ باستان‌شناسی و سیاست چگونه در تعامل با یکدیگر هستند و مطالعات پسااستعماری و انسان‌گرایانه چگونه به درک این روابط یاری می‌رسانند؟ چرا قوای سلطه‌گر لازم می‌بینند که برای جوامع تحریک‌پذیر و مستعد شوونیسم هویت‌های نوظهور قومی و زبانی و دینی و تاریخی و موزه‌ای بسازند و این هویت‌ها با هویت‌های نوساخته برای کشورهای همسایه متفاوت و متعارض باشد؟ تفرقه و نزاع‌های مبتنی و متکی بر اینگونه تاریخ‌سازی‌ها و هویت‌تراشی‌ها چگونه به نفع نظام‌های سلطه‌گری تمام می‌شود؟ متون کهن دینی و ادبی و تاریخی و جغرافیایی چگونه با تغییر و تصرف دستاویزی برای کسب مشروعیت تاریخی و هژمونی فرهنگی می‌شوند؟ […]

بهره‌کشی از کودکان با بهانه‌های جذاب و فریبنده

دیده می‌شود که در تجمع‌ها و برنامه‌های سیاسی یا اجتماعی، کودکان را به خط کرده و با شعارها و مستمسک‌های به ظاهر جذاب و فریبنده و مردم‌پسند، اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌های خود را به دست آنان می‌دهند و آنانرا به سیاهی‌لشکر و سکوی تبلیغاتی خود تبدیل می‌کنند. حتی بدتر از اینها، دیده شده که از کودکان برای سرکوب تظاهرات بهره‌کشی می‌کنند و یا آنان را تشویق و تحریک به مبارزه و شرکت در تظاهراتی می‌کنند که ممکن است به آنان صدمه وارد شود.

چنین اعمال ضدبشری و بهره‌کشی از کودکان و بسیج آنها برای مقاصد حزبی و ایدئولوژیکی، به فراوانی در جوامعی که اطلاع چندانی از حقوق کودکان و محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های اخلاقی و قانونی مرتبط با آنرا ندارند، اتفاق می‌افتد.

تجربه‌های تاریخی نشان داده است کسانی که کودکان را تشویق می‌کنند به هواداری و سرود حمایت خواندن و شعار دادن، و یا کودکان را «به صف» می‌کنند و اعلامیه و تابلو و پرچم و شاخه گل به دست آنان می‌دهند، هنگامی که قدرتش را داشته باشند، مسلسل در دستانشان می‌گذارند. […]

موسیقی در خدمت بهره‌کشی، تهییج توده‌ها با سرودهای کشورپرستانه

کارکرد موزیک‌ها و سرودها و مارش‌های مهیج و کشورپرستانه و هدف از ساخت آنها چیزی نیست جز تحریک و تهییج و تحمیق توده‌ها برای غلبه احساس بر تعقل و بردن آنان به مسلخ جان‌فشانی به نام میهن و به کام دیگران.

موسیقی به دلیل توانایی عالی که در تأثیر بر احساسات دارد، یکی از مهمترین ابزارهای سلطه‌گران برای بهره‌کشی از توده‌ها و تحریک و تشویق و تهییج آنان به هواداری و جنگجویی و جان‌نثاری بوده است. […]

انسان‌گرایی چیست و انسان‌گرایان چه می‌گویند؟ و چند نکته درباره اومانیسم، لیبرالیسم و کمونیسم

در کشورهایی که مردمانش بنا به رویه و سنت تاریخی عادت دارند که با میل و رغبت تحت سلطه و انقیاد یک قدرت غالب قرار گیرند که بجای او فکر کند و بجای او تصمیم بگیرد، نام و مفهوم «انسان‌گرایی» چندان شناخته‌شده و متداول نیست.

در چنین جوامعی، وابستگی به قدرت‌های نظامی یا سیاسی می‌تواند موجبات دسترسی بیشتر به منافع شخصی و تصاحب «اموال و فرصت‌ها» شود. در حالیکه عکس این رویه می‌تواند شهروند مستقل و آزادمنش و اخلاق‌گرا را از تمامی حقوق اجتماعی و انسانی خود و حتی از هستی خود ساقط کند. علاوه بر این، وابستگی به قدرت‌های ایدئولوژیکی کاذب نیز می‌تواند علاوه بر منافع پیشین، شخص را به «آرامش ناشی از فکر نکردن و مسئولیت نداشتن» برساند. می‌تواند او را از زحمت اندیشیدن و توجه به رنج‌های بشری آسوده خاطر سازد تا با پیوستن به جمع اکثریت غالب اما بی‌اطلاع، تمامی مسئولیت اعمال و رفتار خویش را به گردن کسانی اندازد که با دستورات ایدئولوژیکی خویش در تمامی کلیات و جزئیات زندگی شخصی و اجتماعی مردم اعمال نظر می‌کنند. دستوراتی که تبعیت از آنها موجب دسترسی بیشتر به منافع و امتیازها، و مخالفت با آنها و حتی تردید در آنها باز هم موجب اسقاط انسان‌ها از هستی خود می‌شود.

با اینکه اصطلاح «انسان‌گرایی» عموماً به عنوان معادلی برای «اومانیسم» (Humanism) بکار می‌رود، اما الزاماً با آن مطابقت و همپوشانی کامل ندارد. چرا که اومانیسم در طول سده‌های اخیر دارای معانی و مفاهیم متعدد و گاه متناقضی بوده و در برخی موارد تبدیل به ضد خود یعنی انسان‌ستیزی شده است. از همین رو است که عده‌ای از محققان از اصطلاحات تازه‌ای به نام‌های «انسان‌گرایی ضد اومانیستی» یا «اومانیسم انسان‌ستیز» یاد کرده‌اند.

انسان‌گرایی نه یک مکتب سیاسی یا مذهبی، که یک مکتب و نظام فکری برای چگونه اندیشیدن و عمل کردن است. این نظام فکری به کوتاه‌ترین و ساده‌ترین شکل ممکن عبارت است از اینکه: «حل مشکلات بشر در گرو علم، عقل و تجربه بشری است». انسان‌گرایان تلاش می‌کنند برای: اتکای به دانش تجربی و مشاهدات قابل اندازه‌گیری، بهره‌گیری از عقل و استدلال، توجه به تجربه و تاریخ بشری، استناد به واقعیات محض و قوانین علمی جهان ملموس، به رسمیت شناخته شدن آزادی و اختیار بشری، تفکر آزاد و غیرتحمیلی، تحقیق آزاد و حق پرسشگری و شک‌ورزی، تکثرگرایی و بها دادن به اختلاف‌نظرها، تحمل دگراندیشان و توجه به نظرات و آرای آنان، حق دسترسی برابر به تریبون‌ها و رسانه‌های عمومی، برابری و صلح و همزیستی میان انسان‌ها و رفع هرگونه تبعیض و برتری‌طلبی و نژادپرستی، روشنگری در قبال تحمیق و تحریک توده‌ها و بهره‌کشی از آنان. […]

دماگوژی و مهندسی افکار مردم

دماگوژی (Demagogue) که در زبان فارسی با معادل‌هایی همچون «عوام‌فریبی» یا «مردم‌فریبی» بکار می‌رود، معنا و مفهوم عمومی و مطلق فریفتن عوام یا دروغ‌پردازی را ندارد، بلکه اصطلاحی است که بر یک مشرب سیاسی و سلطه‌گری و تبلیغاتی خاص که آنرا «دماگوژیسم» می‌نامند، دلالت می‌کند.

پیروان دماگوژیسم بر این روش هستند که اکثریت مردم را توده‌هایی ناآگاه و فاقد قوه تشخیص و ادارک تشکیل می‌دهند که از لحاظ فرهنگی در سطح پایینی هستند و به راحتی می‌توان آنان را بدون نیاز به استدلال و اقامه دلیل، و صرفاً با اتکای به القائات رسانه‌ها و دستگاه‌های تبلیغاتی متنوع داخلی و خارجی، با شیوه‌هایی بسیار ساده و احساسی فریب داد و در راهی دلخواه با خود همراه کرد. دماگوژیسم را «مک‌کارتیسم» نیز می‌نامند. این اصطلاح برگرفته از نام سناتور جوزف مک‌کارتی، دماگوگ و راست‌گرای افراطی آمریکایی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ است که کمیته تحقیق و کارزار اختناق‌آمیز و مخوفی علیه هنرمندان و نویسندگان پیشرو و ضد فاشیسم و از جمله برتولت برشت و چارلی چاپلین براه انداخت.

کاربرد دماگوژی بطور خلاصه عبارت است از: «بهره‌گیری از حماقت در ترویج تجارت و شیوع خشونت». کشورهای همسایه‌ای که زرادخانه‌های آنها آکنده از تسلیحات خریداری شده از قدرت‌های استعماری شده، لازم است تا در فاصله‌های معین و چرخه‌های مکرر تخریب و بازسازی، به بهانه‌های موهومی بجان یکدیگر بیفتند و جنگ افزارهای خریداری شده را به مصرف برسانند. کارخانه‌ها و بنیان‌های صنعتی یکدیگر را نابود کنند، و آنگاه به پرداخت هزینه هنگفت بازسازی و خرید مجدد و مکرر سلاح و تأسیسات زیربنایی از کشورهای استعماری روی بیاورند. کشورهایی که درآمد آنها از فروش تسلیحات و رونق اقتصادی حاصل از آن، بسیار بیشتر از درآمد کشورهای خاورمیانه از فروش نفت است. […]

یازدهم سپتامبر و قتل‌عام مردم تفلیس

ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ ﺳﭙﺘﺎﻣﺒﺮ ۱۷۹۵ ﻣﯿﻼﺩﯼ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺑﺎ ﺑﯿﺴﺘﻢ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ۱۱۷۴ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ، ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ گرجستان ﯾﺎﺩﺁﻭﺭ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻠﺦ ﻭ ﺧﻮﻧﯿﻨﯽ ﺍﺳﺖ: ﻫﺠﻮﻡ ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯ قشون ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﻔﻠﯿﺲ ﻭ ﻗﺘﻞﻋﺎﻡ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺍﻋﻢ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ و ﮐﻮﺩﮎ ﻭ ربودن زنان و ﺳﭙﺲ ﻏﺎﺭﺕ ﺷﻬﺮ و ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺁﻥ. ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ گرجستان ﻫﯿﭽﮕﻮﻧﻪ ﺗﻌﺪﯼ ﻭ ﺗﺠﺎﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ. حملات خونبار و فاجعه‌باری که از زمان خوارزمشاهیان تا صفویان و قاجاریان تداوم داشته است.

ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﮑﻮﺕ ﺿﻤﻨﯽ ﻣﻮﺭﺧﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﺳﯿﺎﺳﯿﻮﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﻨﻮﺩﯼ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺭﺍ «به شکل ﻣﺸﺮﻭﻁ» ﻭ ﻧﻪ «به شکل مطلق» ﻧﻔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ، «ﻫﻔﺪﻩ ﺷﻬﺮ ﻗﻔﻘﺎﺯ» ﺑﻄﻮﺭ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺿﻤﯿﻤﻪ ﮔﺸﺖ.

ﺩﺭ ﯾﺎﺯﺩﻫﻢ و نیز در بیست و چهارم و بیست و ششم سپتامبر و سیزدهم نوامبر ﻫﺮ ﺳﺎﻝ، ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻔﻠﯿﺲ ﻭ گرجستان ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺁﻥ ایام ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺭﺍ در کلیساها و در کنار یادمان‌ها و تابلوهای نقاشی تاریخی‌ای که این واقعه را ثبت کرده‌اند، ﺯﻧﺪﻩ می‌دﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺍﺳﻤﯽ ﺩﺭ ﯾﺎﺩ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯽﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﺧﺸﻢ ﻭ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻭ ﺑﺪﺯﺑﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ اﻣﺮﻭﺯ ﺑﮑﻨﻨﺪ.

شایسته بود ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ و نیز مردمان تمام کشورهایی که سابقه تجاوز و تعدی به کشورهای دیگر را دارند، ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺑﺸﺮﯾﺖ دﺭ اینگونه ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ضمن محکوم کردن تجاوزگری، ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ناپسند و نکوهیده پیشینیان ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﺋﺖ ﻣﯽﺟﺴﺘﻨﺪ. […]

ریچارد فرای: غولی که ایرانیان ساختند

حس حقارت و خودکم‌بینی ما در قبال آمریکاییان مکرراً موجب بزرگ کردن و غول ساختن‌های ناموجه از آنان شده است. این در حالی است که بسیاری از شخصیت‌های علمی مهم و برجسته آمریکایی بطور کلی در ایران ناشناخته هستند. ریچارد نلسون فرای یکی از آخرین نمونه‌های غول‌سازی‌های ناموجه است. او محقق متوسطی بود که با گردآوری و نگارش چند کتاب برای نوآموزان، خدماتی به تاریخ و فرهنگ ایران نمود. این مطالعات و فعالیت‌ها تا جایی که به تحریک حس نژادپرستی و توجیه استعمار نپرداخته باشد، در جای خود ارزنده است و قابل تشکر و قدردانی.

اما از طرف دیگر اینرا نیز نمی‌بایست فراموش کرد که ریچارد فرای برخلاف تبلیغات گسترده و عجیب ماه‌های اخیر، حتی در کشور خود به عنوان دانشمند مشهور و صاحب نظریه‌ای شناخته نمی‌شد. معدود آثار قلمی او نه دربردارنده تحقیقات مفصل و مهمی بود و نه ارائه کننده پیچیدگی‌های غامض تاریخی. با اینکه مشهور است او ده‌ها زبان امروزی و باستانی را می‌دانسته است، اما هیچکس حتی یک سطر از یک متن کهن را که ترجمه او بوده باشد، ندیده است. او بیشتر مردی خوش‌ذوق و خوش‌محضر و شیفته پرداختن به ایران بود و ارتزاق او از این طریق میسر می‌شد.

استاد مجتبی مینوی در کتاب «کابوسنامه فرای: تمرینی در فن تزویرشناسی» (استانبول، ۱۹۵۶) ریچارد فرای را متهم به سفارش جعل آثار خطی فارسی و فروش آنها به کتابخانه‌ها و مؤسسات آمریکایی و امثال آنها کرده بود. […]

هویت‌زدایی از انسان‌ها با تصفیه و تحریف نام‌های جغرافیایی در ایران

مواجهه و واکنش جوامع بشری با ظلم و ظالم به سه شکل است: یا با ظالم مقابله می‌کنند، یا ظالم را تحمل می‌کنند، و یا با ظالم شریک می‌شوند. رفتار جامعه ما در اکثر مواقع به شکل سوم است. یعنی همراهی و همدستی با ظالم برای ظلم بیشتر و کسب موقعیت‌ها و فرصت‌های بیشتر برای منافع افزون‌تر.

بررسی نقشه‌های جغرافیایی ایران در عصر قاجاری و مقایسه آنها با نقشه‌های جدیدتر، نشان از یک فاجعه بزرگ دارد: آسیمیلاسیون گسترده فرهنگی با نگاه نژادپرستانه و آریاگرایانه و حذف بسیاری از نام‌های ترکی، عربی، کردی، لری، بلوچی، گیلکی، تاتی و حتی در مواردی فارسی. این هویت‌زدایی و یکدست‌سازی فرهنگی که به دست اکثریت حاکم عصر رضاشاهی انجام شده، دارای چنان شمول گسترده و سراسری بوده که تقریباً می‌توان گفت چنانچه کسی به یکی از نقشه‌های ایران در عصر قاجاری نگاه کند، به اندازه‌ای با نام‌های غریب اما کهن و اصیل که قربانی نام‌های جدید و جعلی فارسی شده‌اند، روبرو می‌شود که تصور می‌کند در حال تماشای نقشه‌ای از یک سرزمین رمزآلود و ناشناخته و دوردست است.

نام‌های جغرافیایی برآیند و نشانه موجودیت یک هویت دیرین است. حذف و تصفیه نام‌های جغرافیایی معادل با حذف هویت و اصالت مردم و قطع ارتباط فرهنگی و تاریخی آنان با گذشته است. همچنین موجب درک نشدن و نافهما شدن متون ادبی و تاریخی گذشته نیز می‌گردد. عملی که می‌توان آنرا نسل‌کشی فرهنگی نامید و در صورت اصرار و نبود مخالفت، می‌تواند تبدیل به نسل‌کشی انسانی شود. […]

رنجنامه سهراب: جوانان قربانی نزاع و نژادپرستی

تدقیق در شاهنامه فردوسی نشان می‌دهد که جامعه ما از دیرباز از شیوع مهلک ناسیونالیسم، راسیسم و نژادپرستی رنج می‌برده است. نشان می‌دهد که جوانانی پاک و توانا، اما ساده‌دل و زودباور چگونه قربانی مطامع تمامیت‌خواهان و قدرت‌طلبان می‌شده‌اند. گسترش و تداوم مهارنشده و طولانی‌مدت نژادپرستی و برترانگاری موجب شده است تا افکار عمومی بنا به غریزه دیرین خویش، در هر سند و گزارش تاریخی یا داستانی، صرفاً به دنبال دستمایه‌هایی برای کسب غرور پوچ و بهانه‌هایی برای برترانگاری بگردند و در قبال رنج‌هایی که به نوع بشر و به فرزندان خویش وارد می‌آمده، بی‌توجه باشند و بدان اعتنایی نکنند. نمونه بارز چنین جوانانی سهراب است. محصول ازدواج یک‌شبه رستم با تهمینه در شبی که مهمان شاه سمنگان بوده است. رستم فرزند و مادر را برای همیشه به حال خویش رها می‌کند و به ایران باز می‌گردد. سهراب در جامعه سمنگان پرورش می‌یابد و رشید و دلاور و جوانمرد و بالنده می‌گردد. روح او و تربیت او از دروغ و کژی و نابکاری و فریبگری چنان به دور است که حتی به وهمش نیز نمی‌رسد که عده‌ای به او دروغ می‌گویند و او را برای مقاصدی دیگر می‌فریبند. […]

دستگاه جمجمه‌سنجی و آدمخواری آریایی

تصویری از دستگاه نژادسنجی آریایی که با اندازه‌گیری مسخره‌آمیز ابعاد جمجمه انسان‌ها حکم به آریایی بودن یا نبودن آدمیان می‌داده است. با اینکه نظریه موهوم نژاد آریایی ساخته و پرداخته استعمار بریتانیا بود، اما مورد توجه فراوان نازی‌ها قرار گرفت. در آوریل ۱۹۳۳ دولت آریاگرای نازی فرمان داد که انسان‌های غیرآریایی با توجه به معیارهای جسمانی و زیست‌شناسی‌ای که خودشان برای نژاد آریایی تعریف کرده بودند، شناسایی شوند. اینکار موجب می‌شد تا راحت‌تر و سریع‌تر بتوان یهودیان و غیرآریاییان را پیدا کرد و به کوره‌های آدمسوزی سپرد. برای اجرای این فرمان، یک دانشمند در خدمت فاشیسم به نام ر. برگر- ویلینگن (R. Burger-Villingen) ابزار موهومی را اختراع می‌کند تا به واسطه آن بتوان از روی اندازه‌گیری سر و خصوصیات استخوان جمجمه و چهره بتوان آریایی بودن یا نبودن انسان‌ها را تشخیص داد. نمونه‌ای از این دستگاه در پشت شیشه فروشگاهی در برلین قرار دارد که در عکس بازمانده از سال ۱۹۳۳ دیده می‌شود. فروشگاه قبلاً متعلق به یک فرد یهودی بوده که مصادره شده و به مرکز فروش ابزارهای نژادپرستی و آریایی‌سنجی، و نیز جزوات و کتاب‌های آموزشی متعلق به نظریه فاشیستی نژاد آریایی تبدیل شده است. […]

جعل اصطلاح آریایی در درخت زبان‌ها و نقدی بر مقاله گاهشماری مغانی- مادی

در ماهنامه سرزمین من نوشته‌ای با عنوان «زبان آریایی چیست» از آقای مهرداد ملکزاده منتشر شده که نمونه دیگری از تاریخ‌سازی‌های رایج است. ایشان در این شماره از مجله، همچون چند نوشته دیگر خود، با نگاهی توهمی- ایدئولوژیکی دست بکار دستکاری در مفاهیم شناخته شده بین‌المللی برای مقاصد نژادپرستی آریاگرایانه و کورش‌پرستانه شده است. نگاهی توأم با بیان ادعاهای فاقد اسناد و شواهد تاریخی که نمونه دیگر آنرا در مقاله ذوقی «نوروز و گاهشماری مغانی- مادی» دیده‌ایم. […]

ایرادهایی بر رویدادنگاری‌های نوشیروان کیهانی زاده

آقای نوشیروان کیهانی‌زاده در سایتی که برای کرونولوژی تاریخ ایران و جهان راه‌اندازی کرده‌اند و محتوای آن مکرراً در نشریات یومیه منتشر شده، به تطبیق رویدادهای تاریخی با تقویم پرداخته‌اند. با اینکه نگاه میهن‌دوستانه آقای کیهانی‌زاده و نیز سابقه درازمدت و درخشانی که در روزنامه‌نگاری داشته‌اند، در جای خود قابل توجه و تقدیر فراوان است؛ اما تا آنجا که نگارنده نوشته‌های مربوط به ایران باستان را در سایت ایشان بررسی کرده، می‌توان گفت که این مطالب تا حد زیادی محصول ذوق و سلیقه ایشان است و داده‌ها و اسناد تاریخی از آنها پشتیبانی نمی‌کنند. چنین مطالب و ادعاهایی می‌تواند در درازمدت منجر به آشفتگی در مطالعات تاریخی و نیز موجب گمراهی کسانی با اطلاعات تاریخی ناکافی شود که تصور می‌کنند نوشته‌های ایشان متکی و مستند به اسناد معتبر تاریخی است. […]

چو ایران نباشد تن من مباد: تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی

فردوسی نه ستایشگر کورکورانه ایران و پادشاهان ایران است و نه ستایشگر توران و پادشاهان توران. او ستایشگر نیکی و رفتارهای انسانی است، چه از سوی ایرانیان بوده باشد و چه از سوی تورانیان و دیگران. او نیکی را از سوی هر کس که بوده باشد، پنهان نمی‌کند و با شیواترین سروده‌ها بیان می‌دارد. و بدی را نیز از سوی هر کس که بوده باشد- حتی اگر از سوی محبوب‌ترین قهرمان کتابش یا محبوب‌ترین شاه ایران باشد- باز هم آنها را لاپوشانی نمی‌کند و با صدای بلند و با فاخرترین سروده‌ها به گوش همگان می‌رساند. او از بازگو کردن شکنجه‌گری‌های پادشاهان ایران و گزارش قیام‌های مردمی علیه پادشاهان باکی ندارد و به هیچ انگیزه‌‌ای آن رویدادها را نادیده نمی‌گیرد.

اگر فردوسی در زمان ما می‌زیست، بی‌گمان از سوی آریاگرایان و کورش‌پرستان به دشمنی با ایران و فرهنگ ایران متهم می‌شد، چرا که مجموعه گزارش‌های فردوسی از زشت‌کاری‌ها و خشونت‌ورزی‌ها و تبهکاری‌های برخی پادشاهان و پهلوانان ایران به اندازه‌ای فراوان و متنوع است که هیچ منبع دیگری- اعم از ایرانی یا غیر ایرانی- به پای آن نمی‌رسد. گزارش‌هایی که عموماً نادیده گرفته می‌شوند و تحریف می‌گردند تا عامه مردم متوجه آنها نشوند.

اما این رویکرد انسانی فردوسی باب طبع نژادگرایان و ملی‌گرایان نیست و اینان می‌کوشند تا به هر طریق ممکن در ابیات فردوسی دست ببرند و یا اینکه ابیات مجعولی را بدو منسوب کنند تا بتوانند از شاهنامه و فردوسی برای مقاصد خود بهره‌برداری کنند. […]

جغرافیای کهن و سرزمین‌های گمشده: کشف‌نامه نژاد پاک آریایی!

یکی از شاهکارهای این دسته از کتاب‌ها که اخیراً منتشر شده، کتاب «جغرافیای کهن و سرزمین‌های گمشده» است. این کتاب را می‌توان به راستی یک «کشف‌نامه بزرگ نژاد پاک آریایی» دانست و اکنون می‌توان تاریخچه پیدایش نظریه استعماری «نژاد آریایی» را به قبل و بعد از انتشار این کتاب تقسیم کرد. چرا که تعداد و تنوع کشف‌های انجام شده در این کتاب به اندازه‌ای فراوان و گسترده است که نه فقط با نظریه نژاد آریایی، که اصولاً با تعداد کل کشف‌های بشری در همه قرون و اعصار رقابت می‌کند. این کتاب با انگاره‌های ایدئولوژیکی ملی‌گرایانه و با تکیه بر نژادپرستی وهمی و رنگ پوست و مو و چشم نگاشته شده است. انگاره‌هایی که در سده اخیر موجبات فجیع‌ترین جنایات در قبال نسل بشر را فراهم آورد و همچنان در کشورهای عقب‌افتاده بر طبل آن کوبیده می‌شود. […]

کتابی مهم در نادرستی فرضیه‌های نژادی آریا، سامی و ترک

آقای پروفسور شاپور رواسانی پس از کتاب با ارزش و مهم «تمدن بزرگ شرق» (تهران ۱۳۷۰)، کتاب روشنگر دیگری نیز با عنوان «نادرستی فرضیه‌های نژادی آریا، سامی و ترک» (چاپ دوم، تهران، ۱۳۸۷) تألیف و منتشر کرده‌اند. این کتاب نیز که محتوا و مضامین آن با انبوهی از اسناد و منابع و پژوهش‌های دانشمندان گوناگون پشتیبانی می‌شود، نشان‌دهنده این واقعیت کتمان شده است که «نژاد آریایی» چیزی بیش از خدعه‌ای استعماری برای انشقاق میان مردم و سلطه بر آنان نبوده است. ایشان در بخشی از پیشگفتار کتاب آورده‌اند: «طرح عمومی استعمار سرمایه‌داری برای تثبیت قدرت و ادامه غارت اقتصادی کشورهای مستعمره و مناطقی که مورد هجوم و تجاوز نظامی و اقتصادی استعمارگران اروپایی قرار داشتند و دارند، در زمینه فرهنگی بر تحقیر و تجزیه قومی و فرهنگی ساکنین این نواحی استوار بوده و هست.‬ […]

نژاد و رایش سوم: کتابی دیگر در رد نظریه نژاد آریایی

کریستوفر هاتن مفاهیم اصلی درگیر در مطالعه نژادی در دوره رژیم نازی را بررسی کرده و پیوستگی و ناپیوستگی‌های بین نازیسم و تنوع‌های انسانی را بر پایه سنت غرب ردیابی می کند. او آورده است که نظریه نژادگرایانه نازی وابسته و متکی به افسانه «نژاد برتر آریایی» بوده است. مفهومی افسانه‌ای که این نظریه‌پردازان آنرا توسعه دادند و کوشیدند تا در باورهای عامه و مباحث دانشگاهی توسعه یابد و ریشه بدواند. هاتن همچون لئون پولیاکوف از «آریایی» با عنوان «افسانه» یاد می‌کند. […]

کتاب اسطوره‌شناسی آسمان شبانه: تخیلاتی با منابع مجعول

کتاب اسطوره‌شناسی آسمان شبانه: تخیلاتی با منابع مجعول آقای علیرضا افشاری تاکنون و به تناوب چند کتاب از آقای شروین وکیلی را به نگارنده داده‌اند تا در باره آنها نقد و نظر بنویسم. آنچه در بدو امر و در مرور کلی نوشته‌های ایشان جلب توجه می‌نمود، انتساب مطالب به مآخذ مجعول بود. مطالبی که ایشان […]

تغییر نام کشور به دستور رضاشاه: همه باید کشور ما را ایران بنامند

اگر بگویند معاهده‌ای میان دو کشور بْهارَت و هلاس منعقد شده است، شنونده ایرانی چه تصوری از این دو کشور دارد؟ و یا اگر بگویند در کدام هنگام جنگی بین دویچلند و پولسکا اتفاق افتاد، چه جوابی می‌توان بدان داد؟ و نیز اگر بگویند فرهنگ دو کشور نیهون و ژونغوآ تحت تأثیر متقابل یکدیگر بوده است، شنونده چه تصوری از این کشورها خواهد داشت؟

نام‌های جغرافیایی و واحدهای سیاسی و شهرها و کشورها، در میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و زبان‌های گوناگون متفاوت هستند و به شکل‌های متنوعی در تاریخ و خاطره تاریخی و اسناد مکتوب آنان ثبت شده و شناخته می‌شود.

عمده کشورهای جهان دارای نام‌های متنوع و متفاوتی در زبان‌های دیگر هستند. هر اندازه کشور و تمدنی کهنسال‌تر و دارای پیشینه فرهنگی فراوان‌تر و کهن‌تری باشد، بر تنوع این نام‌ها افزوده می‌گردد.

تغییر دادن نام کشورها موجب از دست رفتن سابقه تاریخی و فرهنگی آن کشور خواهد شد و آشفتگی‌ها و گسست عمیقی را در هویت و مناسبات مشترک آنان به وجود خواهد آورد. از همین روی است که معمولاً کشورهای جهان از دیگران نمی‌خواهند تا آنان را با نام محلی‌ای بشناسند که در بین خودشان متداول و شناخته شده است. چرا که از عواقب مخرب آن و تأثیر زیان‌باری که از قطع ارتباط امروز خود با هویت تاریخی خود ناشی می‌شود، بخوبی آگاه هستند. […]

روشنگری‌های پژوهشگران در برابر آریاگرایی و باستان‌پردازی

دانشمندان و خردمندان هر سرزمینی، چراغ راه نسل امروز و نسل‌های آینده هستند. توجه به سخنان و هشدارها و اندرزهای آنان که متکی به شناخت اجتماعی و تجربه‌های تاریخی است، می‌تواند جوامع بشری را از سیر باطلی که احیاناً در آن گرفتار هستند، برهاند. کسانی که با موج‌هایی از سخنان زیبا و اغواگرانه و مبلغ جهل همراهی می‌کنند، نسل‌های آتی را فدای منافع امروزی خود می‌کنند. اما آنان که خطرات و دام‌های پیش رو را تشخیص می‌دهند و با درک مسئولیت اجتماعی خود آنها را اعلام می‌دارند، منافع بالقوه شخصی را فدای سرافرازی و خوشبختی نسل‌های آینده می‌کنند.

نگارنده با همه توان اندک خود و در سلسله نوشته‌های «رنج‌های بشری»، تا جایی که توانست به پدیده مخرب و ویرانگر و استعماری باستان‌ستایی، آریاگرایی و کورش‌پرستی پرداخت. پدیده‌ای که به نظر می‌رسید دام تازه‌ای برای فریفتن افکار عمومی و گسترش شکل تازه‌ای از یک امامزاده قلابی باشد که برای بسط‌ سلطه‌ای نوین برقرار می‌شود.

در اینجا نمونه‌هایی از تلاش‌های خردمندانه برای مقابله و روشنگری در برابر این موج مخرب را می‌آورم که به گفته استاد جلیل دوستخواه «در میان جوانان کم‌تجربه و ناآگاه» متداول شده و آنان را قربانی خود کرده است. در این میان نمی‌توان یادی از استاد زنده‌یاد پرویز رجبی نکرد که در زمان حیات خود تلاش وسیعی را برای مقابله با تحریف تاریخ به دست باستان‌پرستان انجام داد و رنج و شکنج فراوانی را متحمل شد. بی‌گمان، همه اینها و تعداد فراوان‌تر دیگر، آغاز راه دشوار مقابله و روشنگری در قبال شکل تازه‌ای از سلطه بر مردم است. سلطه‌گرانی که می‌خواهند چاه عمیق تازه‌ای بر سر راه مردمی بسازند که در حال تلاش برای بیرون آمدن از چاه دیگری هستند.

این گفتارهای آموزنده در حکم «چراغ راه» است. می‌توان بدان‌ها بی‌توجه بود و آنها را با دمیدنی از روی تعصب و غفلت خاموش کرد و به چرخه مکرر تاریکی‌ها و نابسامانی‌ها فرصت تکرار داد؛ و می‌توان بدان‌ها توجه کرد و از این چرخه بی‌حاصل و ویرانگر به آینده‌ای روشن رهنمون شد. […]

نگاهی به چند معضل متداول در زمینه نام‌های خاص و اسامی جغرافیایی

طریقه مواجهه و رفتار با اسامی یا نام‌های خاص و بخصوص نام‌های جغرافیایی، و چگونگی بکارگیری آنها در تداول جامعه ما از برخی معضلات و نابهنجاری‌ها رنج می‌برد. با اینکه هیچیک از نکاتی که نگارنده در اینجا می‌آورد، تازگی ندارند و علی‌القاعده هر شخصی (و به خصوص هر پژوهنده‌ای) می‌باید از آنها اطلاع داشته باشد، اما بی‌توجهی‌های رو به تزاید، نگارنده را بر آن داشت تا چند نکته کوتاه پیرامون آن بنویسد و برخی معضلات مهم را یادآور شود. ۱- نام‌های خاص الزاماً معنا ندارند: نام‌های خاص و از جمله نام‌های جغرافیایی، الزاماً در زبان امروزی هر جامعه‌ای و از جمله در زبان فارسی معنا ندارند. این نام‌ها، از روزگاری کهن تا به امروز باز رسیده‌اند و دست تاریخ و زبان‌شناسی تاریخی از آنها کوتاه است. معنای بسیاری از این نام‌ها که بطور قطعی مشخص نیست بازمانده کدام زبان یا زبان‌های باستانی هستند، در گذر زمان فراموش شده و از دست رفته‌اند. نام‌های خاص علاوه بر اینکه ممکن است قدمتی بسیار داشته باشند، در طول زمان دچار تلطیف و تحول شده و گاه با تغییراتی در شکل تلفظ یا کتابت آن، به زبان معیار هر دوره‌ای نزدیک شده و سازگاری یافته است. تلاش برای معناگذاری هر نام خاصی با معیارهای لغوی و دستوری زبان فارسی، می‌تواند عملی نادرست و گمراه کننده باشد. چرا که بسیاری از نام‌های خاص ریشه در زبان‌های شناخته یا ناشناخته کهن دارند و شکل تغییر یافته و تلطیف شده آن به زمان تداول زبان فارسی رسیده است. بر همین اساس، آنچه امروزه در کتابچه‌های نامگذاری اطفال به عنوان معنای نام‌ها نوشته می‌شوند، عمدتاً محصول ذوق و سلیقه گزارندگان آن است. […]

بی‌انصافی در قبال قاجاریان: پهلویان و ذبح قاجار به پای هخامنشیان

سقوط سلسله قاجاری و مغلوب شدن آنان موجب شد تا در زمان سلسله غالب پهلوی دست به تخطئه و بدنامی آنان بزنند و عصر قاجاری را با القائات گسترده، دوره‌ای سراسر سیاه و ویرانگرانه قلمداد سازند. بدیهی است که در برخی از رفتارها و تصمیمات و سیاست‌های ناپسند پادشاهان قاجار که عمدتاً ناشی از ناتوانی و ناآگاهی (و نه الزاماً سرسپردگی و خیانت) و نیز توطئه‌های درباری و دخالت‌های بیگانگان بوده است، تردیدی وجود ندارد. اما این نباید موجب شود که برخی از ویژگی‌های ممتاز و شایسته آنان به دست فراموشی سپرده شود. […]

استبداد اجتماعی: توجیه رنج‌های بشری و حمایت‌ مردمی از سلطه‌گری

رفتار سیاسی حکومت‌ها تابعی از رفتار اجتماعی مردم است؛
رفتار اجتماعی نتیجۀ بلوغ اجتماعی است.

سلطه‌گری در طول پنج هزار سال گذشته از بین نرفت و جای خود را به وضعیت زندگی مسالمت‌جویانه‌ای که انسان قبلاً از آن برخوردار بود، نداد. یکی از عوامل دوام سلطه‌گری، حمایت‌های مردمی از آن بوده است. این حمایت‌ها شاید شامل تمامی مردم نمی‌شده، اما به اندازه‌ای فراوان بوده است که بتواند نیرویی غالب و تأثیرگذار در جامعه باشد. انسان با اینکه خود قربانی سلطه‌گری و زیاده‌خواهی و تجاوزگری بوده، اما از آن حمایت نیز می‌کرده است. این حمایت، هم ناشی از ترس و احساس درونی انسان به قوی‌پرستی بوده و هم ناشی از میل او به همکاری با سلطه‌گران (یا حمایت از خاطره تاریخی آنان) برای دستیابی به قدرت و ثروت بیشتر و پی‌ریزی شکل تازه‌ای از سلطه بر انسان. اینچنین است که هر اندازه یک شخصیت سلطه‌گر، خشن‌تر، متجاوزتر و بی‌رحم‌تر بوده باشد، در میان مردمان خود، محبوب‌تر و مشهورتر نیز هست و مایه مباهات و افتخارات افزون‌تر. و برعکس آن، هر اندازه شخصیت یا پادشاهی رویکرد مردمی بیشتری داشته یا اهل مدارا و مماشات بیشتری بوده (همچون یزدگرد بزه‌گر)، ناشناس‌تر و منفورتر بوده است. در این میان، نقشی که تاریخ‌نویسان و روحانیون وابسته به سلطه‌گران (اعم از موبدان زرتشتی و دیگران) در ایجاد و گسترش چنین باورهایی در ذهن مردم ایفا کرده‌اند، انکار شدنی نیست. […]

معرفی کتاب تاریخ سیاسی ایران باستان

پژوهشگر گرامی آقای محمود رضاقلی در نامه‌ای که از روی لطف برای نگارنده فرستادند، خبر از تکمیل و نشر دیجیتال کتاب جدید خود به نام «تاریخ سیاسی ایران باستان- نقدی بر تاریخ‌نگاری ایرانی و کوششی در تحلیل علمی تاریخ» دادند. نویسنده در این کتاب خواسته است تا در قبال موج گسترده تاریخ‌سازی‌های باستان‌گرا که در سده اخیر و برای مطامع استعماری آغاز شده و در طی جشن‌های دو هزار و پانصد ساله به اوج خود رسید، دست به مقابله و روشنگری بزند. برای نگارنده جای خشنودی است که بسیاری از مطالبی که در «رنج‌های بشری» نوشته بوده، مورد استناد و استفاده ایشان قرار گرفته است. […]

قلم ستم‌پوش مورخان: استادان و دانشمندان در خدمت سلطه‌گری

«کتمان حقیقتِ تاریخ عین تحریف تاریخ است. مورخی که حقیقتی را دانسته باشد و نگوید یا ناتمام بگوید، راست‌گفتار نیست و مسئولیت او چندان کمتر از آن نیست که دروغزنی پیشه کرده باشد» (فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران).

«تحریف» و «سلطه‌گری» لازم و ملزوم یکدیگرند. سلطه‌گران برای بسط سلطه بر مردم نیاز به تحریف و بازنویسی تاریخ و فرهنگ و هویت آنان را دارند. ابزار اجرایی تحریف تاریخ که نظام‌های استبدادی، استعمارگران و رسانه‌های استعماری بدان روی می‌آورند، اشخاص دون‌پایه‌ای نیستند؛ بلکه شخصیت‌های علمی و آکادمیک در حوزه تاریخ و باستان‌شناسی و زبان‌شناسی و دیگر علوم باستانی هستند. شخصیت‌هایی که مدارج دانشگاهی و پست‌های اجرایی را به سرعت و با کسب امتیازها و رانت‌ها و بورس‌ها طی کرده و به زور تمجیدها و تبلیغات رسانه‌های وابسته دارای عناوین «برجسته» و «بزرگ» و «ماندگار» شده‌اند. و نیز به زور همین تبلیغات، ترتیبی داده‌اند که مخاطب با شنیدن نام آنان دچار هول و هراس شود و تصور کند هر چه آنان گفته‌اند، احکامی بلاتغییر و بلاتردید هستند و می‌توان با استناد به سخن آنان هر بحث و مجادله‌ای را پایان بخشید.

بسیارند دانشمندان برجسته‌ای که شهرت و اعتبار خود را به دلیل همراهی با تحریف‌های تاریخی مورد نیاز استعمارگران و حکومت‌ها به دست آوردند و بسیارند دانشمندان برجسته‌ای که به دلیل همراهی نکردن با حاکمان و دانشمندان وابسته به آنان، از حلقه و باندی که نان و نام به هم قرض می‌دهند، حذف شده و اعتبار و جایگاه علمی‌اشان در معرض آسیب قرار گرفته است. […]

آذربایجان، اران و استالین

متداول است که گفته می‌شود «استالین نام آذربایجان را بر روی کشوری نهاد که قبلاً اران نامیده می‌شد». این سخن نادرستی است که از فرط تکرار شبیه به واقعیت شده است. نام «اَرّان» که به شکل‌های گوناگون دیگری همچون «اَران/ آران/ الران/ رانی/ آلبانیا/ اُلوان/ اُغوان» در متون تاریخی ضبط شده، نه نام یک کشور یا استان یا شهر، که همچون «خراسان» نامی جغرافیایی است برای یک موقعیت جغرافیایی. نام اران نه تنها تعارضی با نام آذربایجان ندارد، که بخشی از آن به حساب می‌آمده است. چنانکه صاحب برهان قاطع آورده است: «اران ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع از اعمال آنست». موقعیت جغرافیایی اران حدود و مرز معینی ندارد (چنانکه خراسان در مفهوم تاریخی خود ندارد) و به تقریب به نواحی قفقاز جنوبی و سرزمین‌های غرب دریای کاسپی/ مازندران که امروزه جمهوری‌های آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و جمهوری خودمختار داغستان را در بر می‌گیرد، اطلاق می‌شده است. این سرزمین‌ها در طول تاریخ دارای هویت سیاسی مشخص و مستقلی نبوده‌اند و متشکل از خان‌نشین‌های ایرانی همچون خانات بردع، شروان، گنجه و دربند بوده‌اند. […]

معرفی کتاب «دروغی که بزرگ شد: جعل فرهنگ شرق نزدیک باستان»

اسکار وایت موسکارلا باستان‌شناس و متخصص آثار هنری ایران و شرق باستان و از موزه‌داران پیشین موزه هنر متروپولیتن در نیویورک است. از او تاکنون کتاب‌ها، مقاله‌ها و کاتالوگ‌های متعددی منتشر شده که از جمله عبارتند از: «عاج‌های تپه حسنلو»، «آثار عصر مفرغ و آهن شرق نزدیک باستان در موزه متروپولیتن»، «گاهنگاری مجعول تپه زیویه»، «تپه سرخ‌دُم در موزه متروپولیتن» و «آثار مفرغین لرستان». او سابقه همکاری در کاوش‌های باستان‌شناسی ایران و ترکیه را نیز دارد و در دهه ۱۳۴۰ (۱۹۶۰ میلادی) در تپه حسنلو و عقرب‌تپه (هر دو در نزدیکی نقده) کار کرده است. موسکارلا کتاب مهم دیگری نیز دارد که در ایران ناشناخته مانده و ترجمه نیز نشده است. این کتاب «دروغی که بزرگ شد: جعل فرهنگ شرق نزدیک باستان» نام دارد و در سال ۲۰۰۰ میلادی در هلند منتشر شده است. او در این کتاب نشان داده است که صرف وجود یک اثر باستانی در موزه‌ای مشهور یا در کتاب دانشمندی صاحب‌نام دلیل بر اصالت آن اثر نمی‌شود. […]

گفتارهایی درباره سوءاستفاده‌های نژادپرستانه از زبان فارسی

زبان‌های فارسی، عربی و ترکی در تمام طول تاریخ حیات خود، هیچگاه زبان‌های خالص و مجزای از یکدیگر و بدون واژگان دخیل نبوده‌اند. هیچگاه ذخیره واژگان و نظام دستوری انحصاری نداشته‌اند و جزیره‌های مستقل زبانی را تشکیل نمی‌داده‌اند. این زبان‌ها و نیز دیگر زبان‌های متعدد مشرق‌زمین و آسیای میانه و غربی، همچون سُریانی، آرامی، کردی و سغدی، همواره بر یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل و دادوستدهای فرهنگی داشته‌اند و همراه با یکدیگر رشد کرده‌اند.

دلیل این مناسبات و شباهت‌ها و پیوندهای عمیق و گسترده نیز روشن است: چرا که گویشوران این زبان‌ها هرگز در جزیره‌های دورافتاده و در نواحی مرزبندی و حصارکشی زندگی نمی‌کرده‌اند و خود را تافته جدابافته نمی‌دانسته‌اند. آنان بطور پیوسته و دائمی در حال تماس و مراوده و انواعی از مناسبات گسترده انسانی با یکدیگر بوده‌اند. این مناسبات دیرین و تعلقات و اشتراکات و وصلت‌ها و مهاجرت‌ها، شرایطی را به وجود آورده که نمی‌توان میان این مردم تفاوت عمیق هویتی قائل شد و یا نام هویتی خاصی را منحصراً به گروهی از آنان منتسب کرد.

القای سره‌نویسی و خالص کردن زبان‌ها که عمدتاً از سوی فارسی‌زبان و به تحریک و تبلیغ برخی قدرت‌طلبان و ساده‌دلان پیرو آنها و به قصد منافع سیاسی و ناسیونالیستی و سلطه‌گرانه مترتب بر آن انجام شده است و می‌شود، نوعی رفتار خودبرترانگاری، تمامیت‌خواهی، و سرکوب فرهنگ‌ها و زبان‌های دیگر است. رفتاری که به مقاومت دیگران، آسیب به همبستگی و همدلی مردم و پراکندن بذر عناد و تفرقه میان انسان‌ها می‌انجامد.

پاکسازی و تصفیه زبانی نوعی تصفیه قومی است که اصرار بر آن می‌تواند به خشونت‌ورزی و نسل‌کشی بینجامد. دخالت در شکل لغوی و دستوریِ متداول زبان‌ها را کوشش برای توسعه و اعتلای کشور و فرهنگ نمی‌نامند، بلکه آنرا قتل‌عام فرهنگی و زبانی، و ایجاد و تعمیق شکاف، نفاق و نفرت میان مردم و فرهنگ‌ها می‌نامند. کشیدن مرز و خط‌های جداکننده (بر اساس مرزهای سیاسی امروزی) در میان فرهنگ‌ها و زبان‌ها و در نتیجه میان انسان‌ها را نمی‌توان عملی مبتنی بر انسان‌دوستی و تفاهم بشری دانست؛ بلکه عملی است ضدبشری. زبان یکدست و یک‌شکل از ابزارها و نیازمندی‌های فاشیسم است. […]

ناسیونالیسم چیست؟ و تفاوت میان ملی‌گرایی و میهن‌دوستی

گاه دیده می‌شود که برای توجیه و زیباسازی ناسیونالیسم (ملی‌گرایی) به معنای لغوی آن استناد می‌کنند. این نادرست‌ترین شکل مواجهه و داوری در باره یک مکتب یا گروه یا طرزفکر است. آنچه که شایسته توجه است، رفتارهای عملی و موضع‌گیری‌ها است و نه معانی لغوی و شعارهای ظاهرسازانه. هیچ مکتب و مرام و دسته‌ای در دنیا وجود ندارد که از نامی نفرت‌انگیز استفاده کند و همگی از نام‌ها و شعارهایی بهره می‌برند که بتوانند شمار بیشتری از توده‌ها را جذب کنند.

ملی‌گرایی در معنای لغوی آن و تا آنجا که به مفهوم پاسداشت هویت جمعی و فرهنگی مردم و خاطره تاریخی مشترک آنان باشد و یا به دفاع از حیثیت و منافع یک کشور و یا مردم آن و دولت آن در قبال کشورهای سلطه‌گر دیگر بپردازد، ارزشمند و ستودنی است. چنانکه مفهوم «ملی» و «ملت» در میان مبارزان مشروطه و نیز در دیدگاه زنده‌یاد دکتر محمد مصدق به عنوان نیروی متحدی در برابر بخش‌هایی از نظام استبدادی و بخصوص در برابر سلطه استعماری بریتانیا و روسیه بکار می‌رفت. چنین روش و رویکردی را در ایران و نیز در جهان با عنوان «ملی‌گرایی/ ناسیونالیسم» (Nationalism) خطاب نمی‌کنند، بلکه بیشتر با عنوان «میهن‌دوستی/ وطن‌پرستی» (Patriotism) شناخته می‌شوند و پیروان آنرا «میهن‌دوست/ وطن‌پرست» (Patriotic) می‌نامند. […]

ملی چیست؟ در باره یک واژه و مفهوم نوساخته

با اینکه این واژه به عنوان معادلی برای National وضع گردید و پیش از آن وجود خارجی نداشت، اما به مرور کاربردها و مفاهیم دیگری بر آن بار شد و به زودی تبدیل به واژه‌ای گردید که نه تنها معنای مشخص و معینی نداشت، که برای تحریک عوام و ایجاد نوعی غرور کاذب یا غیرکاذب بکار گرفته شد. بخصوص در عصر غلبه فاشیسم و نازیسم و قدرت‌گیری نژادپرستان و فاشیست‌های ناسیونالیست (ملی‌گرا) از این واژه سوءاستفاده‌های فراوانی شد و همچون عبارت مجعول «نژاد آریایی» یکی از خشونت‌بارترین فجایع بشری را رقم زد. در ایران نیز عده‌ای از ناسیونالیست‌ها و ملی‌گرایان که فاقد اصول نظری هستند، بدون آنکه بدانند منظور از ملت و ملی چیست، سوءاستفاده‌هایی از آن واژه‌ها نمودند که به دلیل همبستگی و همزیستی عمیق مردم ایران موفق به پیشبرد برنامه‌های خود که می‌توانست ایران را به تجزیه و نابودی بکشاند، نشدند. […]

میهن/ وطن چیست؟ بررسی یک مفهوم کهن

بجز کلمه «ملت» که قبلاً بدان پرداختیم، یکی دیگر از کلماتی که معنا و مفهوم اصلی و اصیل آن برای منافع و مقاصدی تغییر یافته، دو کلمه هم‌معنای «میهن» و «وطن» است. این دو کلمه اکنون در معنا و مفهوم نوساخته‌ای معادل با «کشور» بکار می‌رود که در خاطره تاریخی ایرانیان پیشینه‌ای ندارد و در زبان فارسی نیز تازگی دارد. این در حالی است که کلمه «کشور» نیز امروزه در معنای تاریخی خود بکار نمی‌رود و مفهوم جدیدی بدان بار شده است.

هر دو واژه «میهن» و «وطن» در خاطره تاریخی مردم و نیز در ادبیات فارسی به معنا و مفهوم «اقامتگاه/ سکونتگاه/ ماندگاه/ خانه» یا «جایی که کسی در آن متولد شده و بزرگ شده» بکار رفته است. چنانکه فردوسی گوید: «اگر دورم از میهن و جای خویش/ مرا یار ایزد به هر کار بیش» و یا: «که چون اوی بدین جای مهمان رسد/ بدین بینوا میهن و مان رسد». نیز اسدی طوسی گوید: «چو آمد بر میهن و خان خویش/ ببردش به صد لاله مهمان خویش». نیز سعدی گوید: «وطن در کوی صاحب دوستان گیر». یا در کلیله و دمنه آمده است: «غوکی در جوار ماری وطن داشت». همچنین «وطن کردن» به معنای «اقامت کردن» و «وطن‌گاه» نیز به معنای اقامتگاه آمده است. چنانکه نظامی گنجوی در شرفنامه گوید: «به نزدیک تختش وطن‌گاه داد». […]

ملت چیست؟ بررسی یک اصطلاح وارداتی

کلمه «ملت» در زبان فارسی به معنای «پیروان یک دین» بوده است. در سده اخیر این واژه را معادل با واژه انگلیسی و فرانسوی Nation گرفته‌اند که معانی گسترده و متعدد و ناروشنی دارد. در ایران و برخی کشورهای دیگر از این معانی متعدد و وارداتی برای مقاصد شبه‌نژادی و تمامیت‌خواهانه و احیاناً فریبگرانه سوءاستفاده شده است. امروزه در تداول عامه و در ضمن مقاومت عمومی در برابر این مفهوم وارداتی، «ملت» مترادف با «مردم» بکار می‌رود و تفاوتی با آن ندارد. با استفاده بیشتر از واژه «مردم» و کوشش برای بازگرداندن واژه «ملت» به معنای ادبی و تاریخی اصیل خود، نه تنها چیزی را از دست نخواهیم داد، که همبستگی، همزبانی و تفاهم بیشتری را نیز به دست خواهیم آورد و به برخی تعارض‌ها پایان داده خواهد شد. چنانکه غربیان نیز پس از جنگ جهانی دوم و پس از کشتاری که فاشیست‌ها و نژادپرست‌های ناسیونالیست (ملت‌گرایان/ ملی‌گرایان) براه انداختند، به این نکته حساس شدند و بیش از آنکه از واژه Nation استفاده کنند، واژه People را بکار گرفتند. […]

اشارات ضداستعماری در حکایات کهن: پینوکیو، دوآل‌پا و بز زنگوله‌پا

نویسنده پینوکیو، پندهایی از تجارب تلخ و دام‌های روزگار را در قالب تمثیل‌ها و اشاره‌های زیبا و خردمندانه به کودکان می‌آموزد. او کسانی را پیش چشم بچه‌ها می‌آورد که می‌خواهند با وعده‌های زیبا و سخنان فریبگرانه، کاری کنند تا آنان به میل خود کارهای جدی و سازنده را رها کنند و به «رقصیدن» در «خیمه شب بازی» سودآور آنان روی بیاورند. و نیز برای اینکه از «بدکاران» در امان باشند، در «قفس» از آنان نگهداری شود. او از کسی یاد می‌کند که با سخنان زیبا و وعده رسیدن به «شهر شادی‌ها» و ساختن «تاریخچه» قلابی برای آن شهر، بچه‌ها را تبدیل به کره‌هایی می‌کند تا «حمال کالسکه» او شوند. 

کارلو کولودی (نویسنده ایتالیایی پینوکیو در قرن نوزدهم میلادی) قصد داشته تا با اشاره‌ای مختصر، پرده از جلوی چشم کودکان هشیار بردارد تا آنان پی به مکرها و دام‌هایی که بر سر راه زندگی انسان‌ها هستند، ببرند. اما در جامعه‌ای که متوسط ادراک عمومی اندک باشد، نه تنها چنین تمثیل‌هایی برای کودکان و حتی بزرگسالان به کار نخواهد آمد و قابل درک نخواهد بود؛ که حتی اگر به صراحت و با صدای بلند و با نشان دادن دم خروس‌های فراوان، فریاد زده شود: آن شخص یا آن حزب یا آن رسانه با چنین تاریخ‌سازی‌ها و با چنان وعده‌ها و سخنان زیبا و پرچم‌های فریبگرانه‌ای که در دست گرفته، آهنگ آنرا دارد تا ما و شما را به کالسکه سوداگری و سلطه‌گری خود ببندد؛ باز هم قادر به درک و فهم آن نیستیم. بسیاری از مشکلات چنین جوامعی، برخاسته از همین زودباوری‌ها، هیجان‌زدگی‌ها، دلبستگی‌های نسنجیده و عواقب ناشی از آنها است. […]

اصطلاح «توهم توطئه» خود یک توطئه است

تمسخر نظریه توطئه و اصطلاح «توهم توطئه» خود یک توطئه است. تاریخ کشورهای ستم‌کشیده بخصوص در سده‌های اخیر آکنده است از دخالت‌ها و اعمال نفوذهای مخرب و پیدا و پنهان کشورهای استعماری. با این حال رسانه‌های استعماری برای رفع اتهام و دفع کسانی که هر ادعا و خبر کذبی را باور نمی‌کنند، می‌کوشند تا اینگونه فعالان و روشنگران و محققان پسااستعماری را با خیالبافانی که معتقد به دست پنهان آدم‌های فضایی و اجنه و نیروهای شیطانی و این قبیل مهملات هستند، در یک رده قرار دهند و همگی را معتقدان به نظریه توطئه قلمداد کنند. […]

اردشیر و شاپور ریپورتر: عاملان سلطه بریتانیا در ایران و ترویج اصطلاح آریایی

اردشیر جی که بعدها اردشیر جی ریپورتر نامیده شد، عامل ارتباطی و اجرایی برنامه‌های سلطهٔ بریتانیا در ایران، و نیز جاسوس مرموز و مخوف و رئیس سرویس مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران بود. او از یک خانواده زرتشتی مقیم هند بود که از سال ۱۲۷۲ یعنی چهار سال قبل از ترور ناصرالدین شاه قاجار تا سال ۱۳۱۲ که در تهران درگذشت، به مدت چهل سال تمام برای انجام وظایفش مقیم ایران بود و نقش فراوانی در بسیاری از ناگواری‌های سیاسی و اجتماعی ایران به عهده داشت. از جملهٔ این رویدادها عبارت بود از انحراف انقلاب مشروطیت از آرمان‌های آغازین آن و نیز جلوگیری از ایجاد حکومت جمهوری که پس از سقوط قاجاریان در برنامه مجلس شورای ملی بود. او همچنین سومین نماینده انجمن زرتشتیان هند در ایران بود. یکی از برنامه‌های اردشیر ریپورتر در ایران، القا و اجرای نظریات نژادپرستانه و کوشش برای ترویج اختلافات قومیتی (و از جمله عرب‌ستیزی، سامی‌ستیزی و ترک‌ستیزی) در میان مردم بود. نام آریا و نژاد آریایی و ادعای موهوم مهاجرت آنان به ایران در زمان او در ایران متداول شد و با اشاره و حمایت او به آثار برخی از نویسندگان راه یافت. کاری که با تأسی به آریایی‌سازی‌های ماکس مولر (زبان‌شناس تبعهٔ بریتانیا و عضو شورای مشاوران ملکه) انجام می‌شد. […]

فاشیسم چیست و چقدر فاشیست هستیم؟

فاشیسم (Fascism) بخودی‌خود یک مکتب غالی برای باورمندان بدان نیست؛ بلکه یک مکتب واسط سیاسی برای اعمال سلطه و تثبیت ایدئولوژی دلخواه است. مفاهیم نظریِ فاشیسم را که تأثیرگذارترین و پرنفوذترین جنبش سیاسی اروپا در فاصله بین دو جنگ جهانی بود، جووانی جنتیله (Giovanni Gentile) با اقتباس و ترکیبی از نظریات پیشین وضع کرد و بنیتو موسولینی (Benito Mussolini) آنرا در ایتالیا به مرحله اجرا در آورد. این در حالی بود که اشکال دیگر فاشیسم در آلمان نازی، اسپانیای عصر فرانکو، یونان و بسیاری از دیگر کشورهای اروپای شرقی و شمالی تا اندازه‌ای به اجرا در آمد و یا به مرحله اجرا نزدیک شد. در نظریه فاشیسم، ایده‌های ناسیونالیسم و نژادپرستی کنت دوگوبینو و چمبرلن، بی‌رحمی ماکیاولی، قهرمان‌پروری فردریش نیچه و محرک‌های تاریخی و اسطوره‌ای ژرژ سورل با یکدیگر ترکیب شده‌اند. هدف سیاسی فاشیسم، استقرار و سلطه یک نظام خودکامه غیر پارلمانی و متکی به تمرکز قدرت در دولت بوده است که با برانداختن آزادی‌های فردی و سوسیالیسم همراه باشد. فاشیسم در جوامعی آمادگی بیشتری برای استقرار و گسترش دارد که ابتذال و جهل و خرافه‌گرایی جای خرد و تعقل و شک‌‌ورزی را گرفته باشد. در اینجا قصد بررسی مکتب فاشیسم و تاریخچه آن در میان نیست. بلکه منظور آنست که با نگاهی گذرا به روش‌ها و شیوه‌های فاشیسم برای دستیابی به قدرت، اندکی به خود و پیرامون خود توجه کنیم تا ببینیم ما و اطرافیانی که می‌شناسیم تا چه اندازه پیرو فاشیسم هستیم و بدون اینکه خود را فاشیست بدانیم، عملاً راه و روش آنان را می‌پیماییم. […]

ماجرای نمایش مشکوک منشور کورش در ایران و چند انتقاد دیگر

دیده می‌شود که عده‌ای در زمان تصدی مدیران قبلی بر سازمان میراث فرهنگی و اعمال مخرب و ناهنجار آنان سکوت اختیار کردند و ای بسا با آنان همکاری و همدستی نمودند، و اکنون لب به انتقاد و اعتراض دیرهنگام گشوده‌اند. این نکته بدیهی را همگان می‌دانند که وقت مناسب برای بیان اعتراض نسبت به هرگونه تخریب یا تهدید آثار تاریخی و طبیعی و اجتماعی و واکنش‌های روشنگرانه در قبال عملکردها و مدیریت‌های ناصحیح، هنگامی است که آن واقعه زیان‌بخش در حال رخ دادن و آن مدیر بر مسند کار است.

اعتراض‌ها و انتقادهای دیرهنگام و پس از تغییر مدیران و جابجایی مسئولان و ویران شدن آنچه باید ویران می‌شد، یک اعتراض بجا و مؤثر نیست، بلکه هیاهویی کاذب و شیرین‌کاری بی‌اثر است. اعتراض دیرهنگام حتی می‌تواند این شائبه را ایجاد می‌کند که ای بسا می‌خواهند حیف و میل‌های امروزیان را به گردن دیروزیان بیندازند.

سکوت کردن در هنگامی که باید فریاد زد، و فریاد زدن در هنگامی که وقت آن گذشته است، نوعی فرصت‌طلبی و خودشیرینی است. […]

زودباوری و اعتبار حرفه‌ای نویسندگان و روزنامه‌نگاران

اعتبار اهل قلم و تحقیق و روزنامه‌نگاران سخت به دست می‌آید اما آسان از دست می‌رود. یکی از شاخصه‌های کسب اعتبار یا از دست دادن اعتبار حرفه‌ای، موضع‌گیری‌هایی است که آنان در قبال موج اخبار و ادعاهای خیالی و دروغین از خود بروز می‌دهند. با اینکه انتشار شایعه‌های وهمی کاری مذموم و ناپسند است، اما چنین هنگامه‌هایی فرصت مناسبی است تا خوانندگان به شناخت بهتری از درک علمی و قوه تشخیص محققان و روزنامه‌نگاران دست یابند. خواننده تیزبین، رفتارها و موضع‌گیری‌ها را زیرنظر دارد و در چنین مواقعی است که برای نویسنده یا روزنامه‌نگار خاصی اعتبار بیشتری قائل می‌شود و یا اعتبارش را کاهش می‌دهد. همچنین انتشار چنین اخبار و ادعاهایی، فرصت مناسبی است برای محققان و روزنامه‌نگاران و فعالان اجتماعی تا با موضع‌گیری‌های سنجیده و واقع‌گرایانه و دوری جستن از افتادن به گودال دروغ‌پردازان، اعتبار حرفه‌ای خود را بیشتر کنند. […]

شاهنامه خودساخته فریدون جنیدی

در صفحه ادبیات روزنامه اعتماد به تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷، گفتاری از آقای فریدون جنیدی منتشر شده است که در بردارنده پاره‌ای استنباط‌های نجومی است. ایشان در این گفتار آورده‌اند که ویرایشگر شاهنامه می‌باید در زمینه‌های گوناگونی همچون دین‌شناسی، ستاره‌شناسی، متون پهلوی، سپاهیگری و همه مسائل و رموز زندگی و فرهنگ ایرانیان آگاهی داشته باشد و چون این آگاهی‌ها و تخصص‌ها را در خود سراغ داشته‌اند، در چند سال اخیر دست‌به‌کار تهیه نسخه‌ای از شاهنامه شده‌اند.

این نگارنده تاکنون هیچ کتاب یا مقاله یا پژوهشی از ایشان که در زمینه ستاره‌شناسی باشد، ندیده است. همچنین تاکنون هیچ نمونه‌ای از ترجمه متون پهلوی به همت ایشان دیده نشده است. به این ترتیب در رد یا تأیید، درستی یا نادرستی چنین ادعاهایی نمی‌توان سخنی گفت مگر آنکه ایشان محصول چنین پژوهش‌های تخصصی را پدید آورده باشد.

آقای جنیدی در این گفتار کوتاه نمونه‌هایی را مثال زده‌اند که چگونه برخی از بیت‌های شاهنامه را با توجه به شناختی که خودشان از ستاره‌شناسی داشته‌اند، الحاقی دانسته و آنها را از شاهنامه زدوده‌اند. نادرستی اظهارات نجومی ایشان این نگرانی را به وجود می‌آورد که بسیاری از بیت‌های اصیل شاهنامه به دلیل تصورات اشتباه ایشان از شاهنامه حذف شده باشد. […]

موجودات خیالی فضایی

انسان از دیرباز در اندیشه یافتن و شناختن موجودات ذی‌شعور دیگری در روی زمین و یا در آسمان‌ها بوده است. كنجكاوی قابل ستایش و سیری‌ناپذیر، در طول هزاران سال انسان را خسته و مأیوس نكرده است. اما تاكنون نتیجه همه این كاوش‌ها فقط «هیچ» بوده است و هنوز از پس این زمان درازآهنگ بر روی نقطه آغاز ایستاده‌ایم. آگاهی‌هایی كه انسان امروز از بزرگی و عظمت غیر قابل تصور كیهان، با گستره‌ای در حدود چهارده میلیارد سال نوری دارد، به او اجازه نمی‌دهد و نباید هم بدهد كه بپندارد خود به تنهایی باهوش‌ترین موجود جهان است. این احتمالی غیر علمی نیست كه تصور كنیم به همان نسبتی كه جهان پیرامون ما از ما بزرگتر و بسی پرشمارتر است، موجودات دیگری نیز وجود داشته باشند كه هم از نظر تعداد و تنوع و هم از نظر توانایی‌های فكری از ما پیشی داشته باشند. همچنین ممكن است كه این موجودات تصور شده ما، نه در فاصله‌ای بسیار بعید كه حتی در نزدیكی ما باشند. اما دركی كه ما از پدیده هنوز غیرقابل توصیف و تعریف‌ناپذیر «زمان» و «مكان» داریم، با درك آنان متفاوت باشد و این خود موجب ناكارآمدی ابزارهای «شناخت‌شناسی» ما از آنان شود. ما بر روی زمین با جاندارانی آشنا هستیم كه طول عمر آنان از چند ساعت تا چند صدسال متغیر است. آیا همه آنان از مفهوم زمان همان دركی را دارند كه ما داریم؟ آیا موجوداتی وجود دارند كه عمر آنان كسری از ثانیه یا حتی هزاران سال باشد؟ در اینصورت آیا ما قادر به درك حضور آنان خواهیم بود؟ اینها و بسیاری احتمال‌ها و اندیشه‌های دیگر كه در اینجا فرصت پرداختن بدان نیست، پرسش‌هایی حل نشده اما كماكان زنده و پویا در ذهن بشر هستند. […]

آیندگان این گناه را بر ما نمی‌بخشایند

روی سخن من در اینجا نه با آنان که آگاهانه به تحریف تاریخ ایران دست می‌یازند؛ بلکه با برخی دوستان عزیزی است که از عشق و مهر به میهن خود سرشارند، اما ناآگاهانه و با تعصب‌های بی‌جا بیش از دیگران به پیشینه تاریخ و فرهنگ ایران صدمه می‌زنند. اینان که بی‌گمانم سرافرازی میهن خود را آرزو دارند؛ تصور می‌کنند که باورهای امروزی آنان باشکوه‌تر از واقعیت‌های گذشته است.

تاریخ ایران باستان و سرگذشت فرهنگ و تمدن دیرینه آن، بمانند کتاب قطوری است که بسیاری از صفحات آن آشفته و مغشوش شده است. بسیاری از برگ‌های آن در مرور زمان، از بین رفته و یا آنرا از بین برده‌اند. تاریخ ما، همچو تاریخ بسیاری از دیگر ملل کهنسال، همانند «جورچینی» است که قطعات آن پریشان و مفقود و مجعول گردیده است. بازیابی تاریخ راستین فرهنگ و تمدن ایران، پیدا کردن برگ‌ها و قطعات نابود شده و جعل شده آن، به روش علمی صحیح نیازمند بوده و لازمه تردید‌ناپذیر این روش علمی، باریک‌اندیشی، ژرف‌نگری، دوری از تعصب و پیش‌داوری و مراجعه به منابع موثق مکتوب یا یافته‌های باستان‌شناختی است.

متأسفانه در سال‌های اخیر و همزمان با توجه فراوان بسیاری از جوانان ایرانی به پیشینه و هویت تاریخی خود، روشی در میان برخی از دوستداران آیین‌های ایرانی (که تحقیق را با داستان‌پردازی اشتباه گرفته‌اند) شکل گرفته است که تاریخ ایران را نه با مبانی علمی، بلکه با شیوه‌های خیالپردازانه و ادعاهایی بدون منابع مستند، بازگو می‌کنند و آنرا به تحریف می‌کشند. از آنجا که چنین گفتارهایی معمولاً همراه با سخنان زیبا، لفاظی و بیان‌های شعار‌آلود و اغراق‌آمیز همراه است؛ ناخودآگاه بر دل جوانان جستجوگر و مشتاق می‌نشیند و بمرور زمان، نه تنها ما را از دستیابی به واقعیت باز می‌دارد؛ بلکه بر دامنه نا‌آگاهی‌های ما می‌افزاید. امروزه چنین سخنانی به سرعت در میان کسانی که آگاهی کمتری از تاریخ ایران دارند، در حال گسترش است و می‌تواند اندیشه جوانان علاقه‌مند را برای مدتی طولانی به گمراهی کشد. تاریخ و فرهنگ ایران بسیار پربارتر و غرورانگیزتر از آنست که نیازی به جعل عناصر ساختگی برای زیباتر ساختن آن داشته باشیم. این گروه معمولاً خود را بی‌نیاز از پژوهش‌های جدی دانشمندان ایران‌شناس امروز ایران (که خوشبختانه فراوان نیز هستند) می‌دانند. […]

مزدک: قربانی صاحبان قدرت و ثروت و نیرنگ

کنجکاوی و توجهی که جوان کتاب‌خوانده و روشنفکر امروزی، به مزدک و مزدکیان و باورهای کهن در خود احساس می‌کند؛ بیشتر از هر چیز، بازتاب سخنانی است که در طول تاریخ به مزدکیان روا داشته و به آنان نسبت داده‌اند.

جوان تاریخ‌خوانده، بخوبی این نکته غم‌انگیز را درک کرده است که شخصیت‌های مورد اتهام‌های ناروا، همیشه درخور چنان گفتارها نبوده‌اند. او می‌داند که تاریخ همواره به گونه‌ای نگاشته و گزارش شده است که به خواست و پسند و تحسین قوای حاکمه باشد. می‌داند کسانی که در کتاب‌های تاریخ از آنان به ناروایی یاد شده است، گاه کسانی بوده‌اند که صاحبان قدرت و ثروت از آنان بیزار بوده و منافع آنان را به خطر انداخته بوده‌اند؛ در حالیکه همین اشخاص در همان زمان، طرف توجه و علاقه و احترام مردم معاصر خود بوده‌اند. همچنین این را نیز بخوبی می‌داند که هیچگاه در کتاب‌های تاریخی به دلبستگی‌ها و علاقه‌های مردمی پرداخته نشده و یا به ندرت در باره آن سخن رفته است. […]

web analytics