ویرایش اول ۱۳۹۱ – ویرایش نهم ۱۳۹۹
ناسیونالیسم و باستانپرستی «پناهگاه» نیست «پرتگاه» است
«در روزگار سلطه دروغ، بیان واقعیتها مبارزهای انقلابی است». (جورج اورول، کتاب ۱۹۸۴)
به امید آیندهای که برای نسلهای بعدی بهتر از امروز باشد، آیندهای توأم با همزیستی و بدون برتریطلبی و نژادپرستی
کتاب «باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری» شامل گفتارهای تاریخنگاری انسانگرا و پسااستعماری درباره باستانشناسی سیاسی و سلطهگری، آسیمیلاسیون و هژمونی فرهنگی، تقلب و پنهانکاری در تاریخ عصر باستان، تحریف منابع و تحریک تودهها، کشفیات تقلبی و آثار باستانی مجعول، کتیبهها و متون نوساخته، شخصیتها و نامهای تخیلی، انسانستیزی و شکنجهگری، نابودی تمدنهای بشری، سرکوب جنبشهای رهاییبخش، نژادپرستی، ناسیونالیسم، فاشیسم، آریاگرایی، باستانپرستی و کورشپرستی، آماده چاپ و انتشار شده است.
ویرایش اول این کتاب در تاریخ ۲۴ تیر ۱۳۹۱ برای دریافت مجوز چاپ به اداره ذیربط در وزارت ارشاد اسلامی سپرده شد. اما در تاریخ ۲۵ شهریور ۱۳۹۱ و به موجب جوابیه کتبی، از چاپ بخشهای وسیعی از این کتاب ممانعت به عمل آمد و در نتیجه چاپ نمیشود.
با توجه به اینکه در سالهای اخیر، حجم وسیعی از کتابهای غلوآمیز در معرفی آثار تقلبی و در شرح و بسط سجایای خیالی کورش و نیز ملیگراییهای افراطی و توأم با نژادپرستی و فاشیسم بدون هیچ محدودیت و بازدارندهای منتشر شده و میشود (بخصوص در کتابهای درسی مدارس+)، برای نگارنده جای سؤال است که چرا میتوان از سجایای ساختگی ستمگران سخن راند، اما نمیتوان از رنجهای بشری سخن گفت؟ چرا و به چه دلیل میباید به قیمت نادیده انگاشتن رنجهای بشری، نقابهای زیبای اغواگرانه برای کسانی ساخت که روزگاری زجرآور برای انسان رقم زدند و امروزه نیز دستمایه بهرهکشی از تودهها شدهاند؟ به گمان نگارنده، ممنوعیت انتشار رنجهای بشری، خود یکی دیگر از رنجهای بیپایان بشری است.
سرلوحههای کتاب
• افتخارآفرینان جوامع بشری، مردم رنجکشیده و سازندگان اصلی فرهنگ و تمدن آن هستند و نه سلطهگرانی که با نامها و شعارهای زیبا برای آنان رنج و شکنج به ارمغان آوردند.
• نسلهای آینده چه سرنوشتی خواهند داشت و در چگونه کشوری زندگی خواهند کرد؟ ما برای آنان چه کردهایم؟ آنان در باره ما چه خواهند گفت؟
• جامعه زنده که بتوان آیندهای برای او متصور شد، جامعهای است که توانایی تشخیص دروغهایی را داشته باشد که هویت جمعی او را نشانه گرفته است و بخواهد و بتواند در برابر آنها ایستادگی کند.
• مبارزه برای آزادی و رهایی انسان، بیان رنجهای تاریخی انسان و آنچه او را به زنجیر کشیده، اینست آن بهترینِ زندگی.
• آنچه از روزگار دلانگیز و آرمانی اعصار باستانی گفته میشود، تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا دوره هخامنشی عصر طلایی زندگی انسان بوده است؟ آیا انسان در دوران باستان احساس خوشبختی میکرده است؟ یا آنکه چنین ادعاهایی ناشی از تقلب در تاریخ و القائات تبلیغاتی برای مقاصد دیگر بوده است؟ منابع دست اول تاریخی و بخصوص منابعی که مبلغان و سفیدگران و تحریفگران تاریخ بدانها استناد میکنند، چه میگویند و چه تصویری تحریفنشدهای از آن روزگاران پیش چشم انسان جویای واقعیت مینهند؟ سرنوشت انسان در ایران چگونه خواهد بود اگر با طناب باستانگرایی به چاه آینده رود؟
فهرست
سرآغاز باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری، پیشگفتار باستانشناسی تقلب، پیشگفتار رنجهای بشری،
بخش نخست: انسانگرایی
تاریخنگاری انسانگرا، نژادسازی، ناسیونالیسم و فاشیسم، مصائب ناسیونالیسم و فاشیسم
بخش دوم: رنجهای بشری، باستانسازی و تاریخ تقلبی
نابودی تمدنهای بشری، سختگیریهای مذهبی، شکنجه، قتلعام و به آتش کشیدن، بردگی و بهرهکشی، زنستیزی و بهرهکشی از زنان،
بخش سوم: گنجینه تقلب
تخریبهای تقلبی، کشفیات تقلبی و اشیای جعلی، تقویمها و مناسبتهای تقلبی، نامهای تقلبی، شخصیتهای تقلبی، متون و کتیبهها و منابع تقلبی، کورش تقلبی و کورشپرستی، کتابهای مروج تاریخسازی و نژادپرستی، کتابهای آگاهیبخش و روشنگریهای دیگران، تجربه نسلها
سرآغاز کتاب باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری
۸ آذر ۱۳۹۲
ما فقط مسئول حرفهایی که میزنیم نیستیم، مسئول سکوت و عافیتاندیشی و حرفهایی که نمیزنیم هم هستیم.
وظیفه اجتماعی و انسانی هر کس است که در حد توان و اطلاعات خود در قبال رنجهای بشری و فریب و بهرهکشی از تودهها و هرگونه عمل ضدبشری مقابله و مبارزه و روشنگری کند. سکوت و بیتفاوتی در حکم موافقت و یا رضایتِ ضمنی است. رضایتی که موجب تباهی جامعه، ظلم به بشریت و ظلم به نسلهای آتی خواهد شد.
بر همین اساس، نگارنده وظیفه خود میداند تا در قبال گسترش سازماندهیشده جعل و جهل و تحریف تاریخ و اغوای عمومی که برای مقاصد ناسیونالیستی و نژادپرستیِ آریاانگارنه و کورشپرستانه و برای توجیه سلطه هخامنشیان و زرتشتیان ساسانی انجام میشود و قصد بسط و استقرار سلطه استعماری نوینی را در سر دارد، در حد توان خود و بهرغم همه عواقب و پیامدهای ناگوار آن، دست به روشنگری و مبارزه بزند. واقعیتهای تاریخی را میباید بدون واهمه و بدون رعایت منافع این یا آن بیان کرد و آنها را به هیچ قیمتی و تحت هیچ شرایطی سانسور و لاپوشانی نکرد. پنهان کردن یا توجیه واقعیتهای تاریخی موجب تجربه نیاموختن نسلهای حال و آینده، و تکرار آنچه خواهد شد که در طول تاریخ موجبات تباهی و رنج و شکنج انسان را فراهم کرده است.
واکنشهای خشمآلود کسانی که روشنگریهای مستند و متکی بر انبوه شواهد و اسناد تاریخی را مخل منافع خویش میدانند و تاریخ و باستانشناسی را ابزاری برای بسط سلطه و ترویج برترانگاری و نفرتپراکنی میان مردم کردهاند، نه تنها نمیتوانند کمترین مانع و تردیدی در راه این هدف انسانی ایجاد کنند، که موجب ابرام و انگیزههای بیشتر خواهند شد و حتی اسناد متقن و دست اولی برای آشنایی با روحیه تهاجمی این عده بشمار خواهند رفت. هرچند که لازم است میان این عده با کسانی که از روی سادهدلی و احساسات بیشائبه قربانی آنان شدهاند، تفاوت قائل شد.
جامعهای که برای کاستن از رنج انسان امروز و نسلهای فردا دست به روشنگری بزند و در مواجهه با اعمال ضدبشری ساکت ننشیند، جامعهای انسانیتر، سالمتر، آبادتر و آزادتر خواهد بود و توان ساختن آیندهای بهتر و پرورش نسلهایی خوشبختتر را خواهد داشت.
این میتواند شاخصی برای شناخت هر فرد شود که چقدر از زندگی خود را وقف مبارزه با بهرهکشی از تودهها کرده است.
پیشگفتار باستانشناسی تقلب
۱۰ آذر ۱۳۹۲
رابرت هنری دایسون، باستانشناس آمریکایی و حفار تپه حسنلو در نقده، در گزارش حفاری خود نوشته است هنگامی که عموم اعضاء و کارگران هیئت برای دریافت حقوق از محوطه حفاری دور شده بودند، و خود به تنهایی مشغول کلنگزنی میشود، ناگهان و از حُسن اتفاق جام طلایی معروف حسنلو را شخصاً «کشف» میکند.
فردریش کرفتر، دستیار تحمیلی شده به ارنست هرتسفلد و عضو هیئت حفاری تختجمشید، هنگامی که اکثر اعضای هیئت در محل نبوده و هرتسفلد نیز در مرخصی بسر میبرده، مشغول حفاری میشود و از خوششانسی و بخت بلند خود، الواح مشهور طلایی داریوش را از زیر دیوار کاخ آپادانا و از درون جعبهای سنگی شخصاً «کشف» میکند.
اریخ اشمیت، باستانشناس آمریکایی و حفار تپه حصار دامغان در زمانی که کمک هزینههای اسپانسرهای او، یعنی موزه دانشگاه پنسیلوانیا در فیلادلفیا، موزه هنر پنسیلوانیا و یک کلکسیونر اشیای عتیقه، برای ادامه حفاری قطع شده بوده، شخصاً و به تنهایی کلنگ به دست گرفته و به طرز معجزهآسایی ظروف و زیورآلات طلایی مشهور تپه حصار را «کشف» میکند.
هرمزد رسام، تبعه بریتانیا و عضو هیئت حفاری بریتانیا در بینالنهرین در حالیکه مغضوب هیئت حفاری بوده و میبایست محوطه کاوش را ترک میکرده، مدت کوتاه دیگری بطور شبانه و پنهانی دست به تفحص میزند، تا اینکه ناگهان و از اقبال بلند خود منشور کورش هخامنشی را در اطراف یک بقعه روستایی، در حالیکه در گوشهای روی زمین افتاده بوده، شخصاً «کشف» میکند.
برای آگاهی بیشتر از جمله بنگرید به: دایسون، رابرت هنری، کاوش در حسنلو، ترجمه علی صداریی و صمد علیون، تهران، ۱۳۸۷؛ مجد، محمدقلی، آمریکا و ایلغار آثار باستانی ایران، ترجمه بهرام آجورلو، تهران، ۱۳۸۸؛ محمدیفر، یعقوب، باستانشناسی سیاسی: نگاهی به تاریخچه مطالعات باستانشناسی کتاب مقدس (تورات)، در: مجله مطالعات ایرانی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال هفتم، شماره سیزدهم، بهار ۱۳۸۷، ص ۱۹۲، به نقل از:
Laugin, John C. H., Archaeology and the Bible, Routledge, 2000.
ایران در آتش جعل و تقلب میسوزد. این سوختن را اگر ما درک نکنیم و بدان توجه نکنیم، فرزندان ما و نسلهای آینده آنرا درک خواهند کرد و رنجش را خواهند کشید.
تاریخ تقلبی نه تنها کمکی به آموختن از گذشته برای ساختن آینده بهتر نمیکند، که موجب گمراهی نسلهای حال و آینده و تکرار اشتباهات و مصائب قبلی و چرخه مکرر «راههای رفته» میگردد.
دشواری عمدهای که در سده اخیر مطالعات تاریخی و باستانی را با مشکلات و معضلات عدیدهای مواجه کرده، وجود انبوهی از جعلها، تحریفها و تقلبها است که تمامی متعلقات ایران و نواحی مجاور را از صدر تا ذیل در بر گرفته است: تحریف گزارهها و دادههای تاریخی، دستکاری در اسناد و منابع و متون ادبی و جغرافیایی، ترجمه عامدانه ناصحیح از کتیبهها و متون کهن، تصرف در نامها و هویت آثار باستانی، ساخت و تبلیغ اشیای شبهباستانی تقلبی، وضع مناسبتهای تقویمی نوساخته و نوپدید، و بسیاری موارد گوناگون و مشابه دیگر که امکان دستیابی به واقعیتهای مسلم و بلاتردید را بسیار مشکل کرده است.
نمونهها و مصداقهای اندکی از اینگونه جعلها که عمدتاً به واسطه دانشمندان مشهور و شخصیتهای صاحبنام دانشگاهی- اعم از ادیبان، مورخان، باستانشناسان، زبانشناسان و هنرشناسان- به طرزی زیرکانه و با ساختار و ظاهری علمی و حرفهای انجام شده، عبارتند از: افزودن ابیات و اشعار آریاگرایانه، ملیگرایانه و نژادپرستانه به شاهنامه فردوسی، دستکاری در ترجمه گاثای منسوب به زرتشت، تحریف در ترجمه کتیبههای باستانی و متون پهلوی، تصرف در نامهای جغرافیایی کهن، جعل و ساخت کتیبههای فارسی باستان، مُهرهای هخامنشی، جامهای طلایی، و اشیای زرین و سیمین که بخصوص به همدان، کلاردشت، املش، گورس تان مارلیک، تپه حسنلو، تپه زیویه و غار کلماکره منسوب شدهاند.
کشف و شناسایی و معرفی اینگونه تحریفها و تقلبها به دلیل فراوانی آنها و نیز به دلیل صحنهسازیها و تبلیغات گسترده و حرفهای (که حتی به کتابهای درسی و منابع مرجع نیز راه یافته)، کاری بس دشوار و گاه ناممکن است. اقدامی که در صورت انجام، نه تنها قدرشناسیای را به همراه نخواهد داشت، که موجبات واکنشها و مقابلههای قهرآلود عده بیشماری را فراهم خواهد ساخت که یا چنین دستاوردها و روشنگریهایی را مغایر با منافع شخصی خویش میدانند، و یا از روی سادهدلی و تأثیر تبلیغات وسیع و سهمگین، اینگونه تقلبها را عناصر و اجزای قطعیِ هویت میهنی و تاریخی خویش به گمان میآورند و کوششهای روشنگرانه و واقعنگرانه و دلسوزانه را تلاشی دشمنانه و خصمانه میانگارند.
ایران همچون برخی از دیگر کشورهای صاحب قدمت تاریخی به تحریف و تقلب گرفتار آمده است. پرسش اینجاست که از این جعلیات چه کسانی سود میبرند؟ جواب این سؤال بسیار ساده و بسیار هولناک است: همه! قدرتهای استعماری و عوامل نفوذی و اجرایی آنان (اعم از نژادپرستان وابسته، ناسیونالیستها، آریاانگاران، کورشپرستان و دیگر گرایشهای فاشیستی) به منظور ملتسازیهای نوین و تاریخسازیهای استعماری، و با مقاصد انشقاق و اختلاف میان مردم و دستیابی به منافع حاصله از آن. عدهای از شخصیتهای سیاسی و صاحبان بالقوه یا بالفعل قدرت (بخصوص در زمان رضاشاه)، برای مقاصد سیاسی و به منظور بسط قدرت و نفوذ و گسترش حوزه حاکمیت و ادعاهای ارضی و نیز توجیه مشروعیتبخشی به فرمانروایی خویش. شخصیتهای دلالصفت و باندهای خرید و فروش اشیای عتیقه اصیل یا تقلبی، مجموعهداران، موزهداران و مشاغل وابسته به آنان (عمدتاً در خارج از کشور) با انگیزههای مالی. عدهای از دانشمندان و شخصیتهای دانشگاهی- اعم از ادیبان، مورخان، باستانشناسان، زبانشناسان و هنرشناسان داخلی و خارجی- بابت همکاریهای بیشائبه با سه گروه قبلی و با انگیزههای مالی و اشتهاری و تصاحب اعتبار و موقعیتهای شغلی بهتر. تعدادی از رسانههای گروهی، خبرگزاریها، نشریات، تلویزیونها، وبسایتها و امثال آنها بابت همکاریهای تبلیغاتی با چهار گروه قبلی. عدهای از صنعتگران، فلزگران، طلاسازان، گوهرسازان، گوهرتراشان، سنگتراشان، سفالگران، قلمزنان و مشاغل وابسته به آنها (عمدتاً در خارج از کشور) برای ساخت و اجرای طرحها. و از همه مهمتر، افکار عمومیای که تاریخ جعل شده، متون تحریف شده، اشیای تقلبی ساخته شده، نامهای جغرافیایی منتسب شده، لغات وضع شده، و امثال آنها را از روی بیاطلاعی و بازیخوردگی بخشی از هویت تاریخی و فرهنگی دیرین خویش میانگارند. به آن آثار تقلبی مباهات و افتخار میکنند و همه زشتیها و ناگواریها و احساس حقارت ناشی از عقبماندگی از جامعه جهانی را برای التیام بخشیدن به خویش در پشت نقاب زیبا و جذابی از تقلب پنهان مینمایند.
پرسش بعدی اینست که مقابله با جعل و تقلب و هشدار پیرامون فعالیتهای تقلبی و عوامفریبانه به نفع چه کسی است؟ جواب این سؤال نیز بسیار ساده و بسیار هولناک است: هیچکس! هیچکس از مقابله با تقلب و روشنگری پیرامون آن نفعی نمیبرد. نه تنها نفعی نمیبرد، که باید خود را برای عواقب سنگین و سهمگینی که از همه طرف او را محاصره میکنند، آماده کند. تقلب در کشورهایی همچون امروزه کشور ما موجد درآمد مالی و اعتباری است و مقابله با تقلب موجد بینوایی و بیاعتباری. اما این کاریست که باید انجام شود و نگارنده نیز سالهاست که در حد توان خود و بیهیچ واهمه و ملاحظهای آنرا انجام میدهد.
تقلب در تاریخ و باستانشناسی بیش از آنست که حتی بتوان فهرستی از آنها ارائه داد. امروزه اینگونه جعلیات و تقلبها و خبرسازیها در کتابها و مقالههای با ساختار علمی، در گزارشها و اخبار مطبوعاتی، در عکسها و فیلمهای تلویزیونی، در سخنرانیها و مصاحبهها و مراسم عمومی، و در شبکههای اجتماعی در چنان حجم و حد گستردهای منتشر میشوند که میتوان آنرا «بمباران افکار عمومی» نامید. و بسیار جالب است که در انتشار اخبار و گزارشهای کشف آثار تقلبی شبهباستانی و یا نگرانی از تخریب فلان اثر باستانی و دیگر خبرسازیها و مدعیات مرتبط با تاریخ و باستانشناسی، هیچ وجه تفاوت و تمایزی میان انواع و اقسام رسانههای بظاهر متضاد داخلی و خارجی و پوزیسیون و اپوزیسیون و چپ و راست وجود ندارد و همگی در این مورد خاص با اتحاد و همسویی و همصدایی شگفتانگیزی یک صدای واحد را بازتاب میدهند.
با توجه به نکات یاد شده بالا، آنچه از تقلب در تاریخ و باستانشناسی که در مجموعه گفتارهای «باستانشناسی تقلب و سلطهگری» آمده، فقط مشتی نمونه خروار است و نه تمامی تحریفها و تقلبها و مردمفریبیها که بیان همه آنها یا ممکن نیست و یا نیاز به عمرها دارد.
مقابله با تقلب و روشنگری در قبال آن، کاریست که باید انجام شود. برای احترام به تاریخ و واقعیتهای تاریخی، و برای ادای وظیفه و مسئولیت در قبال نسلهای آینده. برای آنکه بتوان با افتخار و سربلندی به آنان گفت: «ما ترا فریب ندادیم و گذشته و آینده ترا خرج امروز خود نکردیم».
پیشگفتار رنجهای بشری
۱ فروردین ۱۳۹۱
ملتهایی که خطر بشریت هستند: تاریخ همه کشورها و جوامع بشری، پیکرهای واحد و مجموعهای از افتخارات و شرمساریهاست. نمیتوان بخشی از تاریخ را دستچین کرد و به مصرف تفاخرهای زیانبار رساند و بخش دیگری از آنرا کتمان کرد و یا حتی گستاخانه از آن دفاع نمود. پیتر فورتادو در کتاب «تاریخ ملل» مینویسد: «تاریخ بسیاری از ملتها حاکی از ارتکاب جنایات هولناک و لکههای سیاه است. دانستن تاریخ آن وقایع به تنهایی کافی نیست، بلکه باید اینرا نیز دانست که آن ملتها در حال حاضر در قبال جنایات تاریخی پیشینیان خود چه موضعی میگیرند؟» میتوان اینرا نیز اضافه کرد که آیا ملتهای امروزی آن فجایع را توجیه میکنند، یا از آن برائت میجویند؟ آیا تندیسها و بناهای یادبود را به احترام قربانیان و مظلومان برپا میدارند، یا به افتخار جهانگشایان و جنگافروزان؟ نوع دوم، خطری است که آینده بشریت را تهدید میکند. (فورتادو، پیتر، تاریخ ملل، ترجمه مهدی حقیقتخواه، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۴، ص ۱۶ (نقل به مضمون).
شانههای انسان خسته است. خسته از رنجی که هزاران سال است بر پشت خود حمل میکند. خسته از تازیانهها و زخمهایی که با نامهای زیبا بر تن نحیفش نشاندهاند.
هزاران سال است که انسان را به زنجیر کشیدهاند. انسان دیروز را با زور و قوای تسلیحی، و انسان امروز را با فریب و قوای تبلیغی.
دیر زمانیست که انسان در جهان رنج میکشد. هر آن کسی که مدعی بهبود زندگی انسان شده است، تنها بر دردها و رنجهای او افزوده است.
پژوهشهای ایرانی و مطالعات باستانی برای من هدف نیست، بلکه وسیله است. وسیلهای برای شناخت انسان، جوامع انسانی و رنجهای بشری در دوران گذشته و پی بردن به عواملی که موجبات تغییرات بنیادین در زندگی او را فراهم کرده است.
تاریخ و سرگذشت پیشینیان برای فخرفروشی نیست، برای تجربهآموزی و ساختن آیندهای بهتر است. تاریخ و رویدادهای تاریخی جغجغهای برای خوشایند اطفال و سرگرمکردن آنان به صدایی موهوم نیست، بلکه نیشتری سوزنده برای علاج زخمهای کهنه است. مطالعات باستانی چیزی برای بالیدنهای بیجا یا بجا به این یا آن دوره تاریخی، و به این یا آن شخصیت تاریخی نیست. مطالعات باستانی ابزاری برای دستیابی به «شناخت» و «آگاهی» است. ابزاری برای شناخت مشخصههای جوامع بشری، برای شناخت رنجهای بشری و برای کوشش در جهت بهبود شرایط زندگی انسان در نسلهای آتی. ابزاری برای درس گرفتن از گذشتهها و ساختن آیندهای بهتر. آیندهای که در آن انسان رنج کمتری را بر شانههای نحیف خود حمل کند. شانههایی که زیر بار سنگین رنجهای تاریخی خمیده است، اما با مقاومتی بینظیر کوشیده است تا خود را به هر زحمتی که باشد سرپا نگاه دارد.
گفتارهای «باستانشناس تقلب و رنجهای بشری» نمونهها و مصداقهایی از رنجهای تاریخی بشر و آنچه است که در «درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری» نوشته شد. نمونههایی از رنج انسانها بر اثر سلطه سلطهگرانی که انسان را به چشم منبعی لایزال برای بهرهکشی نگریستهاند.
بیشتر نمونههای رنجهای بشری را از میان رفتارها و کردارهای کورش و هخامنشیان و دینورزان زرتشتی انتخاب کردم؛ چرا که آنان نه تنها جزو رنجآورترین کسانی بودهاند که انسان به خود دیده است، که در دههها و سده اخیر، تبلیغات و غلوهای زیادی پیرامون آنها ساخته و پرداخته شده و به ناروایی و برای مقاصد سلطهگری از آنان چهرهای آرمانی و مبتنی بر صلح و انسانیت و حقوق بشر ساخته شده است. اما این بدان معنا نیست که جوامع دیگر دست به مشابه چنین اعمالی نزدهاند. عموم ممالک و جوامع بشری در دورههای گوناگونی از حیات و دوام خود، علاوه بر اینکه قدمی در حد توان برای پیشبرد تمدن بشری برداشتهاند، در عینحال دست به اعمال و رفتارهای غیرانسانی نیز یازیدهاند. شایسته است تا هر پژوهشگری در پیرامون حوزه تمدنیای که خود با آن آشناست، قلمفرسایی و روشنگری کند.
رفتارهای ضدبشری در اغلب جوامع و در اغلب زمانها وجود داشته است، اما اینکه چرا میباید در قبال هخامنشیان و ساسانیان زرتشتی بیشتر روشنگری کرد، به این دلیل واضح است که در ایران امروز کسی از اعمال چنگیزخان و تیمور لنگ و محمود غزنوی و آغامحمدخان و خیلیهای دیگر که قابل شمارش نیستند، دفاع نمیکند و دستهای آنان را سفید و منزه نمیسازد. اما اعمال هخامنشیان و ساسانیان زرتشتی را عامداً و با ادعاهای زیبا و عوامپسند و به منظور بسط یک نظام سلطهگری جدید و مبتنی بر ناسیونالیسم کورشپرست نادیده میگیرند و با تحریف و تقلب در منابع، چهرهای جذاب و آرمانی از آنان ارائه میدهند. به این منظور که بتوانند تودهها را به تلهها و تورهای خود جذب کنند و آنان را قربانی قدرتطلبی خود نمایند. این عده حتی زبان فارسی و شاهنامه فردوسی را نیز دستاویز مقاصد خود قرار میدهند. امروزه گستره اینگونه پروپاگانداها حتی به کتابهای درسی مدارس و اطفال بیپناه نیز رسیده است تا مغزشویی و کنترل افکار آنان و جذب نیروی «جاننثار» از همان بدو کودکی انجام پذیرد(+).
واقعیتها و هشدارهای مطرح شده در این سلسله گفتارها، روشنگریهایی هستند تا نسلهای آینده به مانند نسلهای پیشین قربانی قدرتطلبان و تمامیتخواهان نوظهور نشوند و سرنوشت مکرر و مشترکی با پیشینیان نداشته باشند. فجایع بشری نباید فراموش شوند.
ناسیونالیسم را نمیباید به چشم آلترناتیو و پناهگاهی نجاتبخش نگریست. ناسیونالیسم و باستانپرستی «پناهگاه» نیست «پرتگاه» است.
مخاطب این سلسله گفتارهای کوتاه، کسانی نیستند که تصور میکنند همه چیز را میدانند، آن کسانی که ذهنشان در برابر آگاهی مقاومت میکند و در برابر تخیلات و القائات تسلیم میگردد؛ بلکه کسانی هستند که در جستجوی آگاهیاند. کسانی که ذهنی آکنده از پرسشهای حل نشده و جورچینهای از همپاشیده دارند. کسانی که از رنجهای تاریخی انسان و از بهرهکشیهای مداوم از او رنج میکشند.
روشنگران تاریخ و تاریخنگاران انسانگرا نمیتوانند مفید به حال کسانی باشند که به بخشی از تاریخ، دلبستگی توأم با ذوقزدگی دارند و یا منفعتی از آن کسب میکنند. چرا که شرف انسانی و رنجهای بشری و سرنوشت نسل آینده با اهمیتتر از دلبستگی به هر چیز دیگری است. بخصوص دلبستگی و وابستگی به مکتبها و مرامهای متنوعی که خود از اصلیترین عوامل سرکوب و تحقیر انسان و بهرهکشی از او بودهاند.
این قلم شاید اشتباه کند، اما هرگز عالماً و عامداً چهره سیاه هیچ شخصیت و رویداد تاریخی را به ناروایی سفید نخواهد کرد. رنج انسان را بخاطر هالهای موهوم و مقدسنما نادیده نخواهد گرفت. واقعیتهای تلخ گذشته را برای خوشایند کسانی که از آگاهی و بخصوص از آگاهی تاریخی تودهها بیزارند، لاپوشانی نخواهد کرد و لباس زیبا اما دروغین به تن آنان نخواهد کرد. چرا که اینکار خیانت به حقیقت و خیانت به نسل آینده خواهد بود.
تاریخنگاران انسانگرا، رنجهای بشری را و ظلمهای هزاران ساله سلطهگران و جهانگشایان و متجاوزان را برای خوشایند این و آن نادیده نمیگیرند و دست در دست تاریخسازان از سیمای سراسر خشونتآفرین امثال چنگیز و کورش و داریوش و تیمور چهرهای مردمی نمیسازند. از رنجهای تاریخی انسان میباید با صراحت و صدای بلند سخن گفت تا کوششی باشد برای همدردی با انسانهای رنجکشیده و تلاشی برای «جلوگیری از تکرار فجایع تاریخی» در زمان حال و آینده.
نباید فرصتی فراهم آورد تا مویهها و صدای ضعیف مردم ستمکشیده که از اعماق تاریخ به گوش میرسد، به دست سوداگران و سلطهگران امروز و صاحبان صدای قوی و غالب فراموش شود و پرده سکوت و فراموشی بر آنها افتد. این ظلمی است به نیاکان دیروز و به فرزندان فردا. از فرو ریختن باورهای کذب نمیباید بیمی بخود راه داد و سکوت پیشه کرد. چرا که سکوت در قبال تقلب نوع دیگری از تقلب است.
نگارنده فرصت را غنیمت میداند و ناخشنودی عمیق خود را به آریاانگاران و نژادگرایان و باستانپرستان و کورشپرستانی ابراز میدارد که آن بخش از نوشتههایش را که مطابق با منافع خود میبینند، با جعل و دستکاری به نام و امضای دیگران بازنشر میکنند و از آنها برای مقاصد نژادپرستانه و ناسیونالیسم و تفرقهافکنی و نفرتپراکنی سوءاستفاده میکنند. این عده که تمایل دارند هیچکس ذرهای نقد به ساحت کورش وارد نکند و تمامی رنج بشر بخاطر او نادیده گرفته شود، در مواجهه و مقابله با مجموعه نوشتههای رنج های بشری، بجای پاسخی درخور و متکی به منابع، دست به یکسری رفتارها و واکنشها و تهمتها و تهدیدهای ناپسند و خشونتبار یازیدند. اینگونه اعمال به درستی اثباتکننده این ادعای نگارنده بود که اینان نیز همچون همه تمامیتخواهان، روحیه و رویکرد و منشی تهاجمی و نابُردبارانه دارند و برخلاف شعارهای متداولی که بر زبان میآورند، به آزادی بیان مقید نیستند و با حقوق بشر و تحمل مخالف و منتقد، سازگاری و همزیستی ندارند و اگر فرصت و قدرتش را به دست آورند، به همان راهی میروند که دیگران پیش از آنان رفتهاند.
موجودیت ایران به پادشاهان جبار آن نیست و نبوده است، بلکه به مردم و دستاوردهای درخشان فرهنگ و هنر و ادبیات و دانش و همزیستی آنان بوده است. به پایداری شگفت و کمنظیر آنان در قبال هر آن کسی که خواسته است هویت آنان را پایمال کند. مردمی که در سختترین شرایط در کنار هم زیستهاند و در همبستگی و همدلی گل سر سبد بسیاری از کشورهای جهان بودهاند.
توضیح لازم
دیده شده که برخی از قومگرایان و مذهبگرایان افراطی، بخشهای ناقصی از نسخه پیش از چاپ کتاب «باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری» را در رسانههای خود نشر میدهند و از آن برای پیشبرد مقاصد و برتر دانستن خویش و فروکوفتن دیگران سوءاستفاده میکنند. بسا ناپسند است که کسانی «رنجنامه بشر» را مصروف «رنجاندن بشر» کنند. نگارنده ضمن ابراز مخالفت و ناخشنودی، بار دیگر به صراحت و روشنی اعلام میدارد که از نظر او کمترین تفاوتی میان انواع گرایشهای برتریطلبانه و شاخهها و شاخکهای فاشیسم وجود ندارد و همه آنها در حد و اندازه خود به نوع بشر آسیب زدهاند. اگر نگارنده به بیان فجایع تاریخی دیگران کمتر پرداخته، به این دلیل مشخص و واضح بوده که مطالعات او در زمینه ایرانشناسی عصر باستان بوده و با بخشهای تحریف شده و پنهان داشته آن آشنا بوده است. اما تا این اندازه اطلاع دارد تا بداند همگی کسانی که خود و تعلقات خود را برتر از دیگران انگاشتهاند و میانگارند، در تباهی فرهنگ و تمدن بشری و ساقط کردن انسانها از هستی خود، دائماً در حال پیشی جستن و سبقت از یکدیگر بودهاند. پس، از کتاب «باستان شناسی تقلب و رنجهای بشری» برای اثبات برتری خود استفاده نکنید. شما برتر از دیگران نیستید!