در این دوره انسان موفق به کشف آهن و بکارگیری آن میشود. پیدایش آهن به عنوان سختترین فلزی که انسان بدان دست یافته بود، موجب انقراض قطعی ابزارهای سنگی میشود که هنوز کم و بیش در دورههای مس و مفرغ تداول داشت. کشف آهن خود محصول توانایی انسان در دستیابی به حرارت ۱۵۰۰ درجه بوده است. با اینکه پیدایش آهن خود موجب پیدایش شیشه و شیشهگری و برخی حرف وابسته بدان میگردد، اما در مجموع تأثیر چندانی بر روی بهبود زندگی انسان و رفاه او نمیگذارد. بلکه موجبات ساخت ابزار جنگی سختتر را فراهم میکند. انسان در این دوره موفق میشود تا برای نخستین بار اسب را اهلی کند. اما اهلی کردن اسب برخلاف اهلی کردن حیوانات دیگر در دورههای قبل، کمکی به بهبود زندگی انسان نمیرساند، بلکه به دلیل استفاده روزافزون جنگاوران و غارتگران از آن، شرایط زندگی انسان را سختتر و ناامنتر میکند. […]
باستانشناسی شاهنامه ۶: دوره مفرغ، عصر ضحاک
دوره مفرغ یا برنز را عصر شهرنشینی نیز مینامند. این دوره پس از پایان طوفانها و بارندگیهای سیلآسایی که حدود ۵۰۰ سال به درازا انجامید و تقریباً تمامی دستاوردهای بشر در فلات ایران و سرزمینهای مجاور آنرا از میان برد، آغاز میشود. دوره مفرغ در جنوب غربی فلات ایران همزمان است با دوره عیلام قدیم و سلسلههای «اَوان»، «سیماش» و «سوکّلمَخ». در این دوره انسان پس از پایان بارندگیهایی که موجب به زیر آب رفتن سکونتگاههای قبلی و دشتها و زمینهای زراعی شده بود، مجدداً به سرزمینهای پیشین باز میگردد و سکونتگاههای خویش را احیاء میکند. در این دوره فلز قلع یا اَرزیز کشف میشود و ترکیب آن با مس موجب دستیابی انسان به آلیاژ تازهای میگردد که علاوه بر اینکه در قیاس با مس سختتر است و استحکام بیشتری دارد، از آن سریعتر و در دمایی پایینتر ذوب میشود. […]
باستانشناسی شاهنامه ۵: دوره مس، عصر جمشید
دوره مس یا کالولیتیک را با نامهای عصر اِنِئالیتیک، عصر سنگ و مس، و عصر پیش از شهرنشینی نیز میشناسند. در این دوره انسان موفق به کشف مس میشود و برای نخستین بار با یک فلز و چگونگی استخراج و بهرهبرداری از آن آشنا میگردد. او در آغاز مس را با چکشکاری به شکل دلخواه حالت میدهد و سپس فنآوری ریختهگری و ساخت قالب را ابداع میکند. کشف مس و فعالیتها و حرفههای متعدد مرتبط با آن موجب دگرگونی در نیروهای تولیدی جامعه میگردد. در همین دوره، چرخ به عنوان یکی از بزرگترین اختراعات بشری ساخته میشود. کشتیرانی رایج میگردد. پیشرفتهای متعددی در پزشکی روی میدهد که نمونهای از آن تراش دندان پوسیده با متههای سنگی یک میلیمتری و جراحی جمجمه برای معالجه ئیدروسِفالی است. […]
باستانشناسی شاهنامه ۴: دوره نوسنگی، عصر طهمورث
دوره نوسنگی را با نام عصر سنگ جدید و نیز بخصوص آغاز آنرا با نام انقلاب نوسنگی میشناسند. در دوره نوسنگی وضعیت آبوهوایی بهبود چشمگیری مییابد. قرارگاههای کوچک انسان در دوره میانسنگی توسعه مییابند و همراه با گسترش کشاورزی و اهلی شدن کامل حیواناتی همچون بز و گوسفند، تبدیل به سکونتگاههایی میشوند که میتوان نام آنها را خانه و روستا نهاد. پیدا شدن جمجمههایی از میش بدون شاخ از اهلی شدن گوسفند پیش از این دوره حکایت میکند. انسان به فنآوری سفال دستساز پی میبرد و همزمان با آن ظروفی همچون کاسه و سینی از جنس سنگ میسازد. پیکرکهای گلی به فراوانی ساخته میشوند. پیدا شدن تعداد زیادی دوک نخریسی سنگی نشان از آشنایی انسان با ریسندگی و در نتیجه بافت پوشاک دارد. حصیربافی و فرشبافی (و نه قالیبافی) رایج میشود. کشت گندم، جو و عدس متداول میگردد و تداوم آن، اهلی شدن این غلات را به همراه دارد. […]
باستانشناسی شاهنامه ۳: دوره میانسنگی، عصر هوشنگ
دوره میانسنگی را با نامهای دوره مزولیتیک، دوره فراپارینهسنگی و بر اساس شیوههای ابزارسازی، دوره زارزی/ زارزین نیز میشناسند. دوره میانسنگی را نباید به دوره پارینهسنگی میانی اشتباه گرفت. در دوره میانسنگی انسان با امکان ذخیره مواد غذایی گیاهی و جانوری آشنا میشود. در این دوره، کنترل مواد غذایی جانوری با شکار نکردن بچه حیوانات و مادههای آبستن آغاز میشود. سپس محافظت از آن حیوانات از بیم فرار نکردن، موجب آغاز روند اهلی شدن حیوانات میگردد. از دوره میانسنگی، نمونههایی از ساخت و بکارگیری داس شناخته شده است که خبر از آشنایی انسان با کشت و زرع میدهد. این داسها از جنس سنگ و نیز با استخوان شکاف داده شده و نصب دندانههای برنده ریز از جنس سنگ در میان آن و الحاق دسته چوبی بر انتهای آن ساخته میشدهاند. تعداد زیاد سنگسابهای پیدا شده، از رسیدن انسان به مرحله آمادهسازی غذا آگاهی میدهند. سه عامل: اهلی کردن حیوانات، آغاز کشاورزی و آمادهسازی غذا، موجب میشود تا انسان به زمین و سرزمین وابستگی و تعلق خاطر پیدا کند و به مرحله یکجانشینی برسد. […]
باستانشناسی شاهنامه ۲: دوران پارینهسنگی، عصر کیومرث
دوران پارینهسنگی که آنرا دوران کهنسنگی، عصر حجر، عصر غارنشینی و دوران پالئولیتیک نیز مینامند، خود به سه دوره کوچکتر تقسیم میشود. عمده منابع مطالعه بر روی انسان دوره پارینهسنگی زیرین، استخوان اندامها و ابزار سنگی است. این ابزارهای سنگی، بزرگ، خشن و زبرهتراش هستند و در همه جای جهان با یکدیگر شباهت دارند. در این دوره انسان آتش را میشناسد و به میزان محدود از آن بهره میبرد. از این دوره هیچگونه آثار هنری و نقاشی و نگارکند به دست نیامده و همچنین درباره چگونگی زندگی و روابط مشترک، مناسبات زن و مرد، اعتقادات و امثال آنها، اطلاعاتی در دست نیست. غذای انسان در این دوره و نیز تا حدودی در دورههای بعدی، عمدتاً جیره گیاهی بوده و در مواقع ناچاری به جیره جانوری روی میآورده است. […]
باستانشناسی شاهنامه ۱: پیشگفتار
ساکنان فلات ایران از مردمانی بودهاند که به تاریخ و سرگذشت پیشینیان دلبستگی داشته و آنرا حفظ کردهاند. هر چند که تاریخ در نگاه عمومی ایرانیان همواره شکل و پوستهای داستانی به خود میگرفته و گاه مغز فدای پوست میشده است؛ اما با این حال شواهد موجود نشاندهنده علاقه و توجه این مردم به گذشتههای دور و نیاکانی است و کوشیدهاند تا این گذشتهها را هر چند به شکل داستانی به خاطر بسپارند و پاس دارند. نگارنده بر این گمان است که بخشهای آغازین شاهنامه فردوسی از دیباچه و داستان کیومرث تا داستان فریدون، یک دوره روایی از داستان آفرینش و سیر تغییر و تطور و شکلگیری تمدن بشری است. این بخشی است که در تداول شاهنامهپژوهان با عنوان «بخش اساطیری شاهنامه» از آن یاد میشود. بررسی نگارنده نشان از آن دارد که نگاه واقعگرایانه فردوسی در سرایش این بخشها، اگر بیشتر از دیگر بخشها (و از جمله بخشهای تاریخی) نباشد، کمتر از آنها نیز نیست. […]
پیشگفتار کتاب سنگنگارههای صخرهای ایران
کتاب سنگنگارههای صخرهای ایران در برگیرنده مجموعه کامل ۷۵ مجلس نقشبرجسته تاریخی ایران است که بصورت منفرد و مستقل بر صخرههای کوهستانها حجاری شده و رویداد و خاطرهای تاریخی را عرضه میدارند. بنا به این تعریف، نگارکندهای پیشتاریخی و نیز آن دسته از نقوش روی سنگ که در حکم آثار ثانوی و آرایههای معماری هستند (مانند حجاریهای تختجمشید، نقوش منقور بر ستونها و نمای آرامگاههای صخرهای) شامل این مجموعه نشدهاند. آثار معرفی شده در این مجموعه با سنگنگارههای چهارگانه لولوبیان در سرپل ذُهاب که متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد هستند، آغاز میگردد و پس از معرفی سنگنگارههای عیلامی، هخامنشی، اشکانی/ پارتی، الیمایی، ساسانی و قاجاری، با سنگنگاره ناصرالدینشاه قاجار که واپسین نمونه از این سنت کهنِ ثبت رویدادهای تاریخی است، به پایان میرسد. جالب توجه است که در فاصله میان عصر ساسانی تا عصر قاجاری، نمونهای از این نوع رویدادنگاری مبتنی بر سنگنگاره شناسایی نشده است و این سنت کهن پس از متجاوز از هزار سال فراموشی، در زمان پادشاهی فتحعلیشاه قاجار مجدداً احیاء میگردد و تا حدودی متداول میشود. […]
لانهموری و قلعه آتشگاه کاشمر
سرزمین «تُرشیز» که از دهه ۱۳۱۰ هجری شمسی و با استناد به نام تاریخی یکی از روستاهای ناشناخته منطقه به «شهرستان کاشمر» تغییر نام داده است، ناحیهای غنی و اصیل در غرب خراسان است. این سرزمین به دلیل موقعیت جغرافیایی بسته خود، همواره دارای نوعی هویت مستقل و نیز نگاهدارنده آیینها و داشتههای کهن بوده است. علاوه بر این، ترشیز نام بزرگترین شهر این سرزمین نیز بوده است که این شهر نیز در همان هنگام به کاشمر تغییر نام داده شد. نگارنده اطلاعی از دلایل و انگیزههای این تغییر نامها ندارد و نمیداند که به چه انگیزهای نام کهن «ترشیز» بطور کامل از تمامی نقاط جغرافیایی این سرزمین زدوده شده و به نام کهن دیگری روی آورده شده که نام یکی از اجزاء و اعمال ترشیز بوده است. […]
زیورافزارهای باستانی قفقاز
مردمان شرق باستان به ویژه در عصر مفرغ و عصر آهن دلبستگی فراوانی به زیورافزارهای گوناگون و پر نقشونگار داشتهاند. آنان نه تنها از انواع و اقسام کانیهای رنگین برای آرایش خود استفاده میکردهاند، که با بهرهگیری از فلزاتی که به تازگی بدان دست یافته بودند، زیورآلات متنوعی میساختهاند که تقریباً تمامی سطح بدن آنان را از نوک پا تا فرق سر میپوشانده است. در بهرهگیری از زیورافزار هیچ تفاوتی میان زنان و مردان نبوده است و همه آنان به یکسان از تمامی زینتهای ممکن و موجود استفاده میکردهاند. اما در این میان «کمربند» یک استثناء بشمار میرود و منحصر به مردان بوده است. کمربند علاوه بر اینکه بخشی از پوشاک مردانه بوده، نشانه و شاخصی برای موقعیت و مقام اجتماعی یا نظامی مردان بوده است. یکی از جالبترین زیورآلات بسیاری از مردمان باستان، زنگولههایی فلزی و زیبا بوده است که هم مردان و هم زنان بر گردن خود میآویختهاند و بر خلاف امروز مختص به حیوانات نبوده است. […]
با زنان کلپورکان: سفری مهیج به هشت هزار سال پیش
هنگامی که تو در نزد «مروارید دهواری» زن سفالگر کلپورکانی مینشینی، میتوانی اطمینان داشته باشی که به هشت هزار سال پیش سفر کردهای. سفر مهیج و بیتخیل به اعماق هزارهها و بازگشتی واقعی به گذشتههای دور. هیچ اثری از یک عنصر جدید و نوین در این زن و حرفهاش نمیبینی. سفالهای او کمترین تفاوتی با آنچه که از هزاران سال پیش و در طی کاوشهای باستانشناختی به دست میآید، ندارد. او برخلاف بعضی سفالگران دیگر اصرار دارد که از کوره و هیچ ابزار جدیدتر دیگر استفاده نکند. چون «حرفهاش قدیمی است و میخواهد قدیمی بماند». زن تو را سوار بر یک ماشین زمان واقعی میکند و میبردت به هشت هزار سال پیش. زیرانداز حصیری که از ساقههای بوته همیشه سبز «داز» بافته شده را پهن میکند و صفحهای بشقابمانند و سفالین به نام «بُنو» در برابر خود مینهد. پارهای گِل را که بدان «هاجِک» میگویند بر روی بُنو میگذارد و شروع میکند با دستان ماهرش به شکل دادن هاجک. آرام آرام گِل را میبینی که تجسم مییابد و تبدیل به کاسه یا کوزه یا ساغری میشود. دستهای بر گردنش مینهد و با سنگی صیقلیافته که «سائِنوک» میخوانندش، بدنه ظرف را جلا میدهد. زن بجز ظرفهای گوناگون، عروسکها و مجسمههای کوچک سفالین هم میسازد. عروسکها و مجسمههایی از بز، شتر، سگ و بخصوص بخوردانها و اسپندسوزهایی به شکل انار و به اسم «سوچَکی». درست مثل عروسکها و پیکرههایی که از طلاتپه و برخی تپههای باستانی یافت شدهاند. […]
مار در مقام شوکت و اقتدار
نقش مار بر روی سفالینههای پیشتاریخی (از حدود ۵۰۰۰ سال تا حدود ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد) به فراوانی و در سراسر سرزمینهای شرق باستان دیده شده است. در این نقوش، مار به عنوان عضوی از طبیعت و به همراه زمین، خورشید، پرندگان، رودها، کوهها و دیگر نشانههای حیات و زندگی، دیده میشود. چنانکه از این نگارهها دریافته میشود، مار موجودی موذی و زیانبار نیست و همانند و همپای دیگر موجودات و پدیدههای طبیعیِ پیرامون بشر بر روی سفالینهها رسم میگردیدهاند. اما از حدود ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال پیش از میلاد سنگنگارهای به دست آمده که نشان میدهد طرز تلقی انسان نسبت به مار تغییر کرده و برای آن جایگاه و مقامی ممتاز در نظر گرفته شده است. این سنگنگاره، اثری عیلامی است که در نقشرستم در شمال تختجمشید قرار دارد. […]
ایران چیست؟
نامهای ایران و فارس و شکلهای پیشین آنها، همچون آریا، اَری، آرین، اَئیریَه، پَرسَه، پارسوا، پَرَشی، پِرسیس و انبوهی شمارشناپذیر از دیگر نامهای مشابه با آنها، از حدود ۴۵۰۰ سال پیش و به گونه پراکنده در منطقهای از حدود غرب بینالنهرین و آناتولیِ میانی تا شمال قفقاز، حوزه دریاچه خوارزم، سغد و دشت فرغانه تا دشت تاریم و غرب چین و تا پنجاب و رود سند برای نامیدن برخی سرزمینها و مردمان ساکن در آنها رواج داشته است. این رواج و تداول الزاماً به معنای هویت یکسان، مفاهیم برابر و یا خاستگاهی مشترک نیست. در آغاز و میانههای هزاره یکم پیش از میلاد که دوران لشکرکشیها و جهانگشاییها اوج میگیرد، نامهای در پیوند با سپاه غالب نیز عمومیت و گسترش بیشتری مییابد. از آنجا که هخامنشیان در یکی از نواحیای میزیستند که یکی از نامهای همخانواده با پارس را بر خود داشت، به این نام شمول بیشتری داده شد و به مرور آنرا به سراسر کشور و شاهنشاهی خود اطلاق کردند. بعدها و از دوره هخامنشیان به بعد، نامهای همخانواده با ایران به مرور نفوذ و گسترش بیشتری مییابند. سرزمینهای پهناوری در شرق و نیمۀ شرقی ایرانِ امروزی با یکی از این نامها (همچون آریا و آریانا) نامیده میشوند و در آغاز پادشاهی ساسانیان (با توجه به منابع موجود و شاید قبلتر از آن) این نام با شکلهای «اِران» و «اِرانشهر» تا اندازه زیادی بر هویت سیاسی و کشوری به نام «پارس» چیره میشود و جای آنرا میگیرد. ضمن اینکه نام پارس نیز همچنان بکار میرود. این چیرگی تنها در داخل کشور رخ میدهد و در بیرون از کشور، کماکان خانواده نامهای در پیوند با پارس رواج بیشتری دارد. پس از دوره ساسانیان و از سدههای نخستین دوران پس از اسلام، نامهای ایران و پارس با صورتهای «ایران»، «ایرانشهر»، «فارس»، «فرس» و «عجم» در تاریخنامهها و آثار جغرافیایی برای مفهومهای تاریخیِ آن نامها و در سرودههای برخی شاعران برای خطاب کردنِ شاهان معاصر بکار رفت. اما منظور از ایران در اینگونه اشعار، خاطرهای از ایرانِ تاریخی و حوزۀ تمدنی آن بوده و ناظر بر هویت سیاسیِ عینی و مشخصی نبوده است. هویت سیاسیِ کشوری با نام ایران در زمان ایلخانان مغول و پس از حدود هفتصد سال که از دوره ساسانیان میگذشت، مجدداً احیاء شد. این در حالی بود که از سده دوازدهم هجری، سرزمینی که از دورترین زمانها با نامهایی مرتبط با «ایران» شناخته میشد، از این نام دست کشید و به نام جدید افغانستان روی آورد. […]
اورارتو و درفشهای اورارتویی
کشور و تمدن باستانی اورارتو (Urartu) یا «اوروآتری» (Uruatri) نام مشهورِ تاریخیِ خود را از کتیبههای آشوریان گرفته است. این نام به احتمال زیاد با نام جغرافیایی «آرارات» که در عهد عتیق نیز آمده، در پیوند است. نام آرارات اکنون برای نامیدن قلههایی در همین منطقه که در زبان ترکی «آغریداغ» و در زبان ارمنی «ماسیس» نامیده میشوند، بکار میرود. اما اورارتوییان هیچیک از این نامها را بکار نمیبردند و خود را «بـیـائی» (Biai) یا بیائیـنی/ بیائیـنیـلی (Biaini/ Biainili) مینامیدند. در کتیبههای برجای مانده بر ستونهای بناهای توشپا و نیز در سنگنبشته «کِـلِـهشـیـن» در غرب شهر اُشـنَـویه که شاه «ایـشـپـوئـیـنی» آنها را به دو زبان آشوری و اورارتویی نوشته است، خود را به ترتیب «پادشاه سرزمین نـائـیـری (Nairi)» و «پادشاه سرزمین بیائینی» نامیده است. واژه نائیری، نامی برای دریاچه وان و شهر مجاور آن بوده، اما گویا به تمامی کشور اورارتو تعمیم داده میشده است. زبان اورارتویی ادامه زبان هـوری/ خـوری و از خانواده زبانهای هورو-اورارتویی است. خط نگارشی این زبان در ابتدا نوعی خط تصویری (هیروگلیف) اختصاصی و بومی اورارتویی بود که بعدها به خط آشوریِ اصلاحشده که میخهای متقاطع آن به شکل منفصل و مجزا نوشته میشدند، تغییر یافت. اقتباس خط آشوری و نیز برخی دیگر از سنتهای هنری آشوری، دلالت میکند که اورارتوییان تا اندازه زیادی متأثر از سنت فرهنگی آشوریان بودهاند. در سنگنبشته سهزبانه داریوش در بیستون (DB)، به گونههای متفاوتی به نام این کشور اشاره شده است. داریوش در نسخه بابلی کتیبه بیستون از نام «اوراشْـتـو» بهره میبرد در حالیکه در نسخه عیلامی، نام «هَـرمینـویـا» و در نسخه فارسی باستان (ستون یکم، بند ششم)، نام «ارمـیـنَـه» (ارمنیه) را بکار برده است. نام اوراشتو به همین شکل در نسخه بابلی سنگنبشته خشیارشاشاه در تختجمشید (XPh) نیز آمده است. […]
تختجمشید: بخش چهارم، کتیبهها
بخش اعظم کتیبههای موجود در تختجمشید علاوه بر اینکه به زبان و خط میخی فارسی باستان نوشته شدهاند، به زبان و خط عیلامی و بابلی نیز ترجمه و در همانجا نویسانده شده است. […]
تختجمشید: بخش سوم، سنگنگارهها
ساخت سنگنگارههای تختجمشید از فناوری و تخصص خاصی بهرهمند بوده است که در تاریخ ایران تکرار نشد. این سنگنگارهها متنوعترین و متعددترین سنگنگارههای دوره تاریخی در ایران هستند. در سنگنگارههای تختجمشید (جز نقش مبهم زنی بر محور چرخ گردونهها) نقشی از زن وجود ندارد. […]
تختجمشید: بخش دوم، بررسی بناها
برای ساخت تختجمشید تمام نواحی شرق باستان بسیج شده بودند. از منابع و معادنی در حد فاصل دریای مدیترانه تا آسیای میانه استفاده میشد و بهترین استادکاران از همه جا دعوت شده بودند. داریوش خود در کتیبهای که از پی بنای کاخ آپادانا در شوش (DSf) بدست آمده، چنین میگوید که: «کندن و پر کردن و خشتهای قالبی، کار مردمی از بابل بود. تیرهای سدر از کوهستانی به نام لبنان آورده شد. مردم آشور آنها را تا بابل آوردند و مردمی از اهالی کاریه و ایونیه آنرا از بابل به شوش آوردند. الوار درخت یاکا از قندهار و کرمان آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد. لاجورد گرانبها و عقیق شنگرف از سرزمین سغد و سنگ گرانبهای فیروزه از خراسان فراهم شد. نقره و آبنوس از مصر آمد. زیورهای دیوارها از ایونیه است. عاج از حبشه، هند و آراخوزیه آورده شد. سنگ ستونها از ناحیهای بنام آبیراد در عیلام بود. سنگبُران و پیکرتراشان ساردی و ایونی بودند. آنان که آجر پخته ساختند، بابلی بودند. درودگران ساردی و مصری بودند. آنان که زرگری کردند، مادی و مصری بودند. آنان که دیوارها را آراستند، مادی و مصری بودند». با این حال عجیب است که در میان این استادکاران نامی از پارسیان برده نشده است. […]
تختجمشید: بخش یکم، پیشگفتار
مایلم کتاب تختجمشید را با گفتاری آغاز نمایم که یک استاد آلمانی علوم طبیعی به نام ساموئل سیمون ویته (Samuel Simon Witte) در اواخر سده هجدهم میلادی اظهار داشته بود. او اعتقاد داشت که تختجمشید و مجموعه بناها و آثار آن (و نیز اهرام ثلاثه مصر)، محصول اندیشه و تواناییهای انسان نیست، بلکه دستساخته طبیعت است و بر اثر اتفاق و بدنبال برخی حرکات آتشفشانی و زمینساختی بوجود آمده است. این گفتار شاید شگفتانگیز به نظر آید، اما پیچیدگیهای خارقالعاده و فناوریهای همچنان نامعلوم ساخت تختجمشید ممکن است هر کسی را به این گمان براند که اگر باور بداریم ساختوساز بناهای تختجمشید به دست انسان صورت گرفته، بسی شگفتانگیزتر از آن است که باور بداریم این آثار، ساخته اتفاقی دست طبیعت است. […]
یادی از سِرگِئی تالستوف در هفتادمین سالگرد آغاز کاوشهای باستانشناسی خوارزم
سرگئی پاولوویچ تالستوف (۱۹۰۷- ۱۹۷۶) یکی از بزرگترین و نامآورترین باستانشناسان و قومشناسان شوروی بود. او در سال ۱۹۳۸ یعنی در سن ۳۱ سالگی از سوی آکادمی علوم اتحاد شوروی به سرپرستی علمی هیئت کاوشهای باستانشناسی خوارزم برگزیده شد و سراسر عمر خود را در کویرها و شنزارهای خشک و سوزان جنوب دریاچه خوارزم (آرال) صرف کاوش و پژوهش در خوارزم باستان کرد و به هیچ موضوع دیگری نپرداخت.
کاوشها و مطالعات تالستوف در خوارزم به اندازهای گسترده و حیرتانگیز است که نام او با خوارزم عجین شده و مطالعات خوارزمشناسی بدون او معنا و مفهومی ندارد. دامنه جغرافیایی پژوهشهای او تقریباً برابر است با حوزه نامهای جغرافیایی اوستا در بند چهاردهم «مهر یشت» و نخستین فرگرد «وندیداد» یعنی: «خوارزم»، «سغد»، «نسا» و «مرو».
هیئت باستانشناسی زیر نظر تالستوف، یکی از بزرگترین هیئتهای کاوش و اکتشاف در جهانِ زمان خود بوده است. هیئت تالستوف را حدود بیست دانشمند باستانشناس، قومشناس، زبانشناس، زمینشناس و معمار، دهها کویرنورد و راهنمایان محلی، لشکری از افزارمندان و کارگران ساده و نیمه متخصص، چندین هواپیمای اکتشافی و دهها کامیون نفربر و ابزاربر، و بیشماری از پیشرفتهترین ابزارهای زمان خود همراهی میکرده است.
تالستوف در مدت حدود سی سال، سراسر سرزمین خوارزم را از زمین و هوا در مینوردد. بسیاری از محوطههای باستانی را برای نخستین بار شناسایی میکند و در آنها به حفاری می پردازد: حفاری در «توپراق قلعه»، مرکز شاهان محلی خوارزم در سدههای آغاز میلادی و کشف کاخها و دیوارنگارههای قابل قیاس با داستانهای سیاوش و افراسیاب در شاهنامه؛ تپه باستانی «جانباز قلعه» متعلق به هزاره ششم تا سوم پیش از میلاد؛ محوطه باستانی «یکه پارسان» از سده هشتم پیش از میلاد و کشف چندین نمونه از خط خوارزمی باستان در آنجا؛ همچنین حفاری در محوطههای باستانی «اورگنج»، «کهنه اورگنج»، «تاش قلعه»، و حوزههای تمدنی «کَلتَه منار» (منار کوتاه)، «تازه باغیاب»، «سویورغان»، «شریک رباط»، کرانههای دریاچه «سرقمیش» و بسیاری جاهای دیگر که یادکرد از همه آنها کار سادهای نیست. (نامگذاریها را تالستوف بر اساس نامهای مشهور محلی برای نخستین بار انجام داده و به همین شکل در باستانشناسی متداول شده است). […]
هوم/ هَئومَه: گیاه سپند ایرانیان
هوم که در اوستایی «هَـئـومَـه» و در سانسکریت «سومَـه/ سوم» خوانده میشود، سپندترین و گرامیترین گیاه نزد ایرانیان و هندوان باستان بوده است. از این گیاه در بسیاری از متون ایرانی و هندو به فرخندگی و با گرامیداشت فراوان یاد کرده شده و آنرا سرور، رد و شهریار همه گیاهان و رستنیها میشناختهاند. با اینکه این گیاه کارکردهای آیینی و مقدس خود را تا اندازه زیادی از دست داده است، اما همچنان باورهای بسیاری در باره آن در میان مردمان نواحی گوناگون زنده مانده است.
بخشهایی از کتاب اوستا به هوم اختصاص دارد و هوم یشت نامیده میشود. هوم یشت در درون یسناها جای دارد و از یسنای نهم تا یازدهم را در بر میگیرد. البته یشت بیستم اوستا نیز هوم یشت نامیده میشود، اما تنها چند بند از هوم یشت اصلی را در بر دارد. هوم یشت، در بزرگداشت و ستایش این گیاه ارجمند سروده شده است.
هوم در اوستا کارکردهای فراوانی دارد: او «دورَئوشَه» به معنای دوردارنده مرگ است. او بخشنده فرزند نیک، آورندهٔ توانمندی، تندرستی، فزایندگی، بالندگی، توانایی تن ، انـدیـشهورزی و آورندهٔ صلح و آشتی و آرامش است. (برای آگاهی از تمام ویژگیهای هوم در اوستا و سرودهای ستایش آن به هوم یشت بنگرید).
«ودا»های هندوان نیز بخشهای فراوانی در پیوند با هوم دارد و در بسیاری از سرودهای «ریگ ودا»، گیاه «سومَه» همراه با دلانگیزترین واژهها گرامی داشته شده و ستوده شده است. سومه، نوشیدنی دوستداشتنی ایندرا (خدای بزرگ هندو) بوده و به او چابکی و توانایی میبخشیده است (ماندالای ۴، سرود ۲۶).
«هوم» بجز نام گیاه، نام ایزد نگاهبان این گیاه نیز به حساب میآید. همچنین در شاهنامه فردوسی از مردی به نام «هوم» سخن رفته است که در کوهستان زندگی میکند و در گرفتن افراسیاب به کیخسرو یاری میرساند؛ این نام نیز به احتمال اشاره به گیاه هوم است که در طول زمان دچار تغییرات مصداقی شده است. […]
آتشکده پردغان: بازماندی در پیوند با مزدکیان فراهان
ابن فقیه همدانی در «مختصرالبلدان» (اوایل سده چهارم هجری) و حسن قمی در «تاریخ قم» (از اواخر سده چهارم هجری) آوردهاند که در روستای «فردجان» آتشکدهای بزرگ و کهن با باروهای بلند و قلعه مانند وجود داشته که در زمان حاکمیت حجاج بن یوسف و خلافت عبدالملک بن مروان (اواخر سده یکم هجری) به این روستا یورش آوردند و پس از تسخیر آبادی، درهای زرین آتشکده را کندند و برای کعبه به مکه فرستادند. در این منابع همچنین آمده است که آتشکده فردجان بار دیگر در سال ۲۸۸ هجری قمری به فرمان امیر قم به نام «بیرون ترکی» با منجنیق و عراده ویران و تباه شد و دیگر هیچگاه رونق نگرفت (نقل به مضمون از: ابن فقیه، ص ۷۵؛ قمی، فصل هفتم).
نام فردجان در تعدادی دیگر از متون جغرافیای تاریخی سدههای میانه آمده است. یاقوت حَمَوی در «معجم البلدان» (اوایل سده هفتم هجری) اشارهای کوتاه به قلعه فردجان کرده و ابن خلدون نیز قلعه فردجان را پناهگاه علاءالدوله کاکویه (حاکم غزنوی اصفهان که بعدها اعلان استقلال کرد) به هنگام حمله سپاه مسعود غزنوی میداند (ابن خلدون، ص ۵۴۳).
در تمامی منابع، جز توصیفی کلی از محل روستا، قلعه و آتشکده، هیچگونه نشانی دقیقی از محل آن داده نشده است. به ویژه که بسیاری از نامها در گذر زمان دچار تطور و تعریب شده و شکل اصلی آنها از دست رفته است. […]
سیمرغ و درنای سپید سیبری
بسیاری از اسطورهها، باورها و داستانهای مردمان باستان از پدیدهای راستین در طبیعت الهام گرفته شده است. یک پدیده کیهانی یا زمینی که برای مردمان توجهبرانگیز، جالب و دیدنی بوده و یا تأثیری نیکو یا مخرب بر زندگی آنان میگذاشته است، آنرا به گنجینه باورهای خود میافزودهاند و به مرور زمان به آن شکل تازهای میدادهاند و با افزودهها و کاهندههایی که لازم میدانستهاند، اسطوره یا سرگذشتهای اعتقادی و داستانی را میساختهاند.
بیگمان، باور به پرندهای به نام سیمرغ و کارکردهایی شگفت و گسترده آن، دارای خاستگاهی در طبیعت و محیط پیرامونی جوامع پیشین بوده است. خاستگاهی که الهامبخش اینچنین باورها و داستانهای شگفت و شنیدنی شده است.
نگارنده در اینجا یادداشتهایی در باره درنا و به ویژه درنای سفید سیبری را میآورد و این پرسش را پیش مینهد که آیا ممکن است این پرنده شگفت و دیدنی، سرچشمه باورهای در پیوند با سیمرغ باشد؟
درنا نامهای گوناگون و فراوانی دارد: «تُرنِه»، «بوتیمار»، «غمخورک»، «کُلنگ»، «کرکی» و «حواصیل». اینها تنها تعداد معدودی از نامهای بیشمار این پرنده هستند. هر چند در قواعد علمی پرندهشناسی و جانورشناسی هر کدام از این نامها متعلق به دسته و تیره خاصی هستند، اما در میان عامه و در متون ادبیات فارسی، عموماً برای تیرههایی از خانواده «درازپایان» بکار رفته است. […]
سنجاب پرنده و مسئله روباه بالدار
ابوریحان بیرونی در فصل نهم از کتاب «آثارالباقیه» روایت عجیبی را به نقل از «ابوسعید مهندس» و «ابوالقاسم طاهری» بازگو میکند که بهرغم غرابت، شواهدی از پیشینه کهنتر آن در فرهنگ ایران در دست است.
بیرونی ضمن نقل حرکت مردی با ریش بلند که گِل قرمز به همراه داشته و مرد دیگرِ کوسه رو و خرسوار در گذرهای شهر شیراز، میگوید که “این روز «اَبسال وهار» نامیده میشود و پادشاهان کیانی آنرا «بهار جشن» مینامیدهاند”. بیرونی همچنین نقل میکند که “در آغاز این روز، «جرشانجره» ظهور میکند. آنان روباهان پرنده (در متن اصلی: «ثعالبٌ طیّاره») از زمان پادشاهان کیانی هستند و خوشبختی آن روزگاران و شادابی زمان آنان به وجود این روبهان بود. آنگاه که اینان منقرض شدند، آنان نیز منقرض شدند”. […]
گورنگارههای اسپیتا: یادمانی پرشکوه از هزارههای فراموششده
سرزمینهای کوهستانی تپورستان (طبرستان) در میانه استانهای تهران، سمنان، گلستان و مازندران همواره یکی از نواحی پیدایش و گسترش فرهنگ و باورهای ایرانی بوده است. مردمان دلاور و باشهامت این کوهستانهای بلند و صعبالعبور توانستهاند تا در طول تاریخ، فرهنگ و آیینها و زبان خود را بهتر از برخی نواحی دیگر پاس دارند و کمتر در معرض دگرگونیهای فرهنگی قرار گیرند. فرمانروایان قدرتمند و اصیل محلی (مانند زیاریان و باوندیان) نیز توانسته بودند تأثیری چشمگیر در پاسداشت باورهای کهن داشته باشند و از همین روی است که تنها آثار معماری دوران پس از اسلام که دارای کتیبههایی به خط و زبان پهلوی است (برجهای سهگانه «رِسکِت»، «لاجیم» و «رادکان») در همین سرزمین قرار دارند. نامهای ایرانی و کهن روستاها، کوهها و رودها نیز نشانههایی دیگر از گسترش فرهنگ ایرانی در این سرزمین بزرگ و پرافتخاری است که «دماوند ایران» نیز بر پیشانی آن میدرخشد. […]
همایش باستانشناسی تمدن جیرفت
اکنون هفت سال از کشف تمدن باستانی جیرفت و غارت گسترده تپهها و گورستانهای آن میگذرد. غارتی که منجر به فروش هزاران اثر بیهمتای این تمدن نویافته در حوزه «هلیل رود» و خروج آنها از کشور شد. به همراه بیشماری اشیای تقلبی مشابه آنها. همچنین اکنون شش سال از آغاز کاوشهای جیرفت و تپههای «کُنار […]
یادداشتهای خارک: سمتنما و تختهنردهای سنگی نویافته
جزیره خارک، تاقدیسی مرجانی در خلیج فارس به طول و عرض تقریبی هشت در چهار کیلومتر است که از نظر تقسیمات کشوری تابع استان و شهرستان بوشهر میباشد.
این جزیره از فسیلها و اندامهای مرجانها، دوکفهایها و دیگر جانداران دریایی که آمیخته با ذرات ماسه هستند، تشکیل شده و تنها لایهای نازک از سطح جزیره که ضخامتی در حدود بیست سانتیمتر تا پنج متر و چگالیای در حدود ۱.۵ دارد، دارای سختی بیشتر است. لایههای زیرین (که در برشهای عمودی دیده میشوند) از بافتی نرم و رسوبی که در برابر جریان آب کم دوام هستند، ساخته شده است. در بسیاری از نواحی خارک، فرسایش آب و باد موجب از بین رفتن لایههای زیرین و سقوط و تلاشی لایههای مقاوم فوقانی که حامل آثار و نقوش باستانی هستند، شده است. این روند فرسایش هم اکنون هم در حال تغییر مختصات ناهمواریهای جزیره است.
در گذشتههای دور و نزدیک، بسیاری از صخرههای مرجانی و زیبای خارک برای ساختوسازهای گوناگون به بندرهای گوناگون خلیج فارس همچون گناوه، آبادان و کویت حمل می شده است.
جزیره خارک از معدود جزیرههای خلیج فارس است که دارای آب شیرین فراوان بوده است. آب شیرین جزیره خارک در طول تاریخ علاوه بر گودالهای طبیعی، از طریق حفر دهها چاه آب و رشتههای قنات، و نیز هدایت مصنوعی آبهای سطحی فراهمشده از بارندگیها به سدهای کوچک و گودالهای طبیعی جزیره فراهم میشده است. در سراسر جزیره بازماندههای دایر یا بایر سامانههای گردآوری و استحصال آب شیرین به چشم میخورد که عبارتند از راهآبههای کوچک و بزرگ هدایت آب به چالههای طبیعی یا دستساخته، تا چاههایی که دهها متر در دل سنگ کنده شده و گاه دارای چرخهای آبکشی با نیروی گاو و دیگر چارپایان بودهاند، و نیز کاریزهای کهنسالی که در جابهجای جزیره دیده میشوند و به دلیل بیتوجهی در حال تخریب و نابودی هستند. برخی از این چاهها همچنان دارای آبی بسیار شیرین هستند که بهرهبرداری چندانی از آنها نمیشود. همچنین چاههای دیگری نیز در جزیره وجود دارند که مردمان خارک به مانند دیگر نواحی جنوبی ایران، در انتهای آنها درختان مو را میکارند. این درختان بدون نیاز به آبیاری و با استفاده ار رطوبت اعماق چاه، هر کدام سالانه تا چند صد کیلو انگور بار میدهند. […]
خالکوبیهای توران در مقایسه با بیتهایی از شاهنامه فردوسی
کاوشهای چندین ساله گروههای باستانشناسی آلمان و موزه هرمیتاژ روسیه در آسیای میانه شرقی (جمهوری خودمختار تووا و شهرهای توران، پازیریک و ارژن)، منجر به پیدایی چندین نمونه از آثار خالکوبی بر روی بدن انسان شد. گزارشهای هیئتهای باستانشناسی نشان میدهد که این خالکوبیها بر روی بدن شاهان، شاهزادگان و پهلوانان یا سرداران انجام میشده و نمونههای آن، هم بر روی بدن مردان و هم بر روی بدن زنان دیده شده است. با توجه به طبقهبندی نقش خالها و گور منسوب به آنها، میتوان گمان داد که این خالکوبیها نه تنها برای زیب و زینت، بلکهای نشانهای از هویت صاحب نقش، پیوستگی خاندانی، و نیز وجه تمایز آنان با دیگر اعضای یک خاندان و خاندانهای دیگر بوده است. نقشهای خالکوبی شده بر روی بدن هر شخص- به مانند یک مُـهـر- وسیلهای برای شناخت و تشخیص هویت فرد بوده است.
نگاره زیر، قطعهای از پوست دست خالکوبی شده مردی صاحب منصب به اندازه ۲۸ در ۶۰ سانتیمتر است که از کورگان شماره ۲ پازیریک در کوهستانهای آلتایی به دست آمده است. قدمت این مومیایی خشک به سده پنجم پیش از میلاد میرسد. بر هر دو دست این مرد از مچ تا شانه، و نیز بر کتف و پای راست او شمار فراوانی از نقشهای پلنگ، گوزن، قوچ، ماهی و حیوانات اسطورهای خالکوبی شده است. قالی معروف پازیریک با نقشهایی مشابه با نگارکندهای درگاههای کاخ صد ستون در تخت جمشید نیز در همین ناحیه کشف شده بود. […]
سرگذشت انسان و پیدایش تمدن در ایران
کلیات و تعریف ایران، امکان مقایسه یافتههای باستانشناختی با گزارشهای شاهنامه؛ تعریف دوران پارینه سنگی (کهن سنگی، پالئولیت) همراه با زیردورههای آن به نامهای: پارینه سنگی زیرین (آشولی)، پارینه سنگی میانی (موستری)، پارینه سنگی بالایی (بردوستی)، دیرینگی یک میلیون ساله این دوران در ایران، انسان هوموارکتوس (انسان قائم، انسان ریخت)، انسان نئندرتال، انسان کرومانیون (هوموساپینس، انسان هوشمند)، فهرستی از کهنترین نواحی کشف آثار هر دوره، کهنترین نمونههای ابزارهای سنگی و بازماندههای اندام آدمی، چگونگی تشخیص سن و جنسیت آنان، کهنترین نشانههای پیدایش باورها، اعتقادات و بروز احساسات، کهنترین نیایشگاه شناختهشده، جیره غذایی در زمانهای یخبندان و بین یخبندان، کهنترین نمونههای آثار هنری، همزیستی و ویژگیهای نظامهای زندگی ابتدایی در مناسبات و روابط کاری و جنسیتی، اشارههای شاهنامه به زندگی در کوه، پوشش از پوست حیوانات، خوراک و پوشاک طبیعی و میوهخواری، حمله دیو سیاه (نمادی از سرما و یخبندان) کشته شدن سیامک و زنده ماندن کیومرث به عنوان نماد نابودی مردمان بر اثر یخبندان اما زنده ماندن نسل بشری.
فواید افزایش رطوبت بر بناهای سنگی باستانی
از آنجا که سنگهای کلیست که گونهای از سنگهای آهکی هستند، دارای درجه سختی ۳ بوده و در نتیجه جزو سنگهای نرم دانسته شده و قابلیت پرداخت و صیقلکاری مطلوبی نیز دارند؛ تقریباً تمامی بناها، سنگنگارهها و سنگنبشتههای باستانی و دیگر آثار هنری با بهرهگیری از همین سنگ ساخته شدهاند. آثار باستانی تخت جمشید، مشهد مادرسلیمان (پاسارگاد احتمالی)، شوش، بیستون و دیگر یادمانهای سنگی هخامنشی نیز با همین گونه از سنگهای آهکی ساخته شدهاند.
مهمترین عوامل تخریب و فرسایش سنگ و سازههای سنگی با تأکید بر سنگهای آهکی عبارتند از: […]
چگالی سنگهای هخامنشی تختجمشید و شوش
آگاهی از چگالی سنگهای بکاررفته در ساخت بناهای باستانی، میتواند بجز طرح احتمالاتی در زمینه ترکیبهای کانی موجود در سنگ، برای تخمین وزن سازههای سنگی مفید باشد. تخمین وزن سازهها میتواند در عملیات مرمت و بازسازی آثار و نیز در بررسی و پیبردن از شیوههای حملونقل و حتی شناسایی محل معدنهای استخراج سنگ کاربرد داشته باشد.
نگارنده این بررسی را بر روی دو نمونه از سنگهای تختجمشید و کاخ آپادانا در شوش انجام داده است. هر دوی این نمونهها از میان سنگهای متداول خاکستریرنگ که در ساخت ستونها، سرستونها و جرزهای دیوارها بکار رفتهاند، انتخاب شده است.
این سنگها از جنس «کلسیت»(CaCo3) هستند که یکی از مهمترین سنگهای آهکی بشمار میروند و از کربنات کلسیم تشکیل شدهاند. هر چند که سنگهای کربنات کلسیم میتوانند متبلور یا بیشکل باشند، اما نگارنده تاکنون به نمونهای از سنگهای بیشکل در تختجمشید و شوش برخورد نکرده و همگی متبلور بودهاند. نمونههایی از سنگهای کلیست غیر متبلور در مشهد مادرسلیمان دیده شده است که البته پرداختی همطراز با دیگر نگارکندهای هخامنشی نداشتند. در درجهبندی سختی کانیها برای کلیست عدد ۳ در نظر گرفته شده است و در نتیجه جزو سنگهای نرم دانسته میشوند. […]
تپه آنو
آنـو/ اَنَـو (En: Anaw/ Ру, Тадж: Анав) تپهای باستانی با پیشینه هفت هزار سال به وسعت تقریبی یک هکتار در نزدیکی روستایی به همین نام که در فاصله دوازده کیلومتری جنوب شرقی شهر «اشک آباد» (منسوب به نام «اشک/ ارشک»، نخستین شاه اشکانی) در جمهوری ترکمنستان امروزی و در دامنه شمالی رشتهکوههای «کوپَـت» (کوپت داغ) جای دارد. (اشک آباد در ایران به نام نادرست «عشق آباد» معروف شده است).
نخستین کاوشها در تپههای دوگانه شمالی و جنوبی آنو توسط کشورشناس روس آ. و. کوماروف آغاز شد و در سال ۱۹۰۴ هیئتی از دانشگاه فیلادلفیا به سرپرستی ر. پومپلی این کاوشها را ادامه داد. کاوشهای آنو در سال ۱۹۰۵ با تلاش و. اسمیت دوام یافت و آنو را به عنوان یکی از نخستین جایگاههای آغاز کشاورزی و کشت و ذرع در جهان معرفی کرد. حفریات آنو مجدداً در سال ۱۹۴۷ آغاز و توسط باستانشناس روس در هیئت مشترک باستانشناسی ترکمنستان جنوبی ادامه پیدا کرد. این حفاریها را از سال ۱۹۴۹ ب. آ. لیتوینسکی به عهده گرفت و در سال ۱۹۵۲ به ب. آ. کافتین و آنگاه به هیئتی زیر نظر ب. م. ماسون واگذار شد که به آگاهیهای بسیاری دایر به همه دورههای فرهنگ آنو منجر شد و اطلاعاتی گرانبها از تاریخ نخستین گروههای یکجانشین بشری به دست داد. […]
آرامگاه منسوب به کورش در مشهد مادرسلیمان
هنگامی که در ۷۵ کیلومتری تختجمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی دشت مرغاب ترک میکنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه خاطرهانگیز سایه افکندهاند، پیش میرویم؛ به نظر میآید که در اعماق تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو میرویم. انگار کودکان خونگرم و پرنشاطی که در روستاهای کنار راه، با خوشرویی و با مهر مسیر را به شما نشان میدهند، و آن دخترکان زیبایی که با جامههای چیندار و بلند و رنگارنگ، گلهای بنفشه و بابونه صحرایی دشت را میچینند تا داروی دردهای مادرانشان کنند؛ یادگارهایی گرانبها از هزاران سال پیش و از مرغاب خاموش و خفته در تاریخ هستند. هنوز هم دستان گرم و پرتوان مردان و بوی خوش نان و تنور خانگی زنان دشت مرغاب نشان میدهد که اجاق ایرانیان همچنان روشن و همچنان گرم است. […]
مهاجرتهای آریاییان و چگونگی آبوهوا و دریاهای باستانی ایران
مهاجرت آریاییان فرضیهای مبهم است که از سده نوزدهم میلادی مطرح گردیده و تاکنون بهرغم تکرار فراوان به اثبات نرسیده است. به موجب این فرضیه، مردمان امروزی ایران بازماندگان آریاییانی هستند که از سرزمینهای دوردستِ شمالی به سوی جنوب و سرزمین فعلی ایران کوچ کردهاند و مردمان بومی و تمدنهای این سرزمین را از بین برده و خود جایگزین آنان شدهاند.
به نظر میرسد که طرح این فرضیه بیش از آنکه متکی بر شواهد تاریخی باشد، متکی بر اهداف سیاسی و نژادپرستانه بوده است.
نگارنده با دلایلی که در ادامه میآورد، در وجود چنین مهاجرتی ابراز تردید کرده و بر این باور است که جدا کردن مردمان ساکن این سرزمین به دو تبار یا نژاد گوناگون و مستقل «آریایی» و «پیشآریایی/ بومی» پنداری است که شواهد و دلایل علمی از آن پشتیبانی نمیکند و صرفاً تصوری میباشد که بسیار فراگیر شده است.
با این حال منظور از تردید یا رد فرضیه مهاجرت آریاییان، رد امکان وقوع کوچها و مهاجرتهای کوچک و مقطعی در ایران نیست. جوامع بشری و گروههای انسانی به دلایل متعدد (و از جمله ناامنیها و تجاوزهای زیادهخواهان و سلطهجویان) همواره به نواحی دیگر نقل مکان کردهاند و خواهند کرد. منظور ما در اینجا ابراز تردید در فرضیه معروف مهاجرت بزرگ آریاییان به ایران بوده و منظور از ایران، نه تنها مرزهای فعلی آن، بلکه فلات ایران است. همچنین دامنه بررسی ما در اینجا پراکندگی و گسترش گونههای نخستین تبار بشری در دورانهای بسیار دیرین و از خاستگاههای آغازین خود نمیباشد. […]