وقتی دو سال از بهترین ایام جوانی خود را صرف بیگاریای به نام خدمت مثلاً مقدس سربازی میکردیم، تصور ما بر این بود که این وظیفهای شهروندی و رایج در تمامی کشورهای جهان است. اما بعدها که از القائات و تبلیغات رایج تا حدی خلاصی یافتیم، دانستیم که این بردگی نظامی و بهرهکشی ظالمانه از عمر و فرصتهای رشد یک جوان- به عنوان ارزشمندترین سرمایه هر کشوری- از زمان رضاشاه در ایران رسمیت یافته و امروزه به این شکل دائمی و اجباری و طولانی و بیدستمزد نه تنها در اغلب کشورهای جهان رایج نیست، که فقط در حدود ده کشور وجود دارد: ایران، ترکیه، سوریه، قبرس، مصر، کلمبیا، کره شمالی و دو-سه تای دیگر. در اکثر قریب به اتفاق کشورهای آسیایی، آفریقایی، آمریکایی و اروپایی جهان و از جمله در عراق، افغانستان، پاکستان و عربستان، سربازی اجباری نیست و مانند همه مشاغل دیگر بصورت اختیاری و در ازای دستمزد و دیگر حقوق مترتبه بر آن است. بخصوص هنگامی که بیگاری سربازی قابل خرید و معاوضه با پول باشد و در نتیجه فقط به طبقه محروم جامعه منحصر شود، به ظالمانهترین شکل خود در میآید.
در قیاس نابجای پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد
آقای آیدین آغداشلو در مصاحبهای گفتهاند که: «فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی را نمیتوان با یکدیگر مقایسه کرد. پروین اعتصامی تمام عمرش را در خانه پدرش گذرانده است. خب آدمی که در خانه است چه میکند؟ به دور و برش نگاه میکند و از نخود و لوبیا و ماهیتابه شعر میگوید». همو در جای دیگری افق دید پروین را چهاردیواری خانه و افق دید فروغ را وسعت شگفتانگیز جهان دانسته است.
این مهم است که هر کس در حد توان خود از شرافت و از انسانهای شریف دفاع کند و در مقابل تخطئه و انتسابهای ناصحیح به آنان سکوت و مصلحتاندیشی نکند. بدون آنکه از تعدی افراد گستاخ- که کم هم نیستند- بهراسد. این درست است که پروین اعتصامی با فروغ فرخزاد قابل مقایسه نیستند. اشعار سرشار از انسانیت، شرافت، آزادمنشی، ظلمستیزی، همدلی با رنجبران و ستمدیدگان و زحمتکشان، و همه آموزندگیها و برازندگیهای پروین را میتوان با افتخار برای همه اطرافیان کوچک و بزرگ خود خواند و یا دیوانش را به آنان هدیه داد؛ اما بعضی اشعار بدآموزانه فروغ چنین قابلیتی را ندارند.
پروین اعتصامی شاعری است که در خانواده با فضلیت و باآداب یوسف اعتصامی آشتیانی (اعتصامالملک) تربیت شده و پرورش یافته است. اعتصامالملک مؤسس اولین چاپخانه حروفی در ایران، مدیر ماهنامه ادبی و اجتماعی «بهار»، مؤسس و مدیر کتابخانه بزرگ مجلس شورای ملی، و مترجم کتابهای متعدد و از جمله «تربیت زنان» بود. مردی که هنوز مجسمه الهامبخش او در برابر کتابخانه مجلس در میدان بهارستان تهران پابرجاست. […]
مسئله الکل و دستورالعملهای مرگبار
در یک جامعه متقلب، برخی از اخبار و گزارشها و هشدارهای اجتماعی در واقع نوع دیگری از فریب افکار عمومی و کشاندن آنها به تلههای مرگبار است. برای نمونه «انجمن علمی آموزش بهداشت و ارتقای سلامت ایران» علیالظاهر و به منظور مقابله با تقلبهای رایج در ایران، دستورالعملی را با عنوان «چگونه الکل طبی را از صنعتی تشخیص دهیم؟» به واسطه خبرگزاری ایسنا منتشر کرده است. این مطلب همچنین از طرف نهاد مجعولی با عنوان «ستاد اطلاع رسانی مبارزه با ویروس کرونا» در قالب متن و ویدئو در بسیاری از شبکههای اجتماعی و سرویسهای اشتراک فیلم منتشر شده است. دستورالعمل فوق نه تنها مقابله با تقلب نیست، که تبلیغ و ترویج تقلب است و نتیجهای جز فریب افکار عمومی به منظور فروش بیشتر الکل صنعتی و متانول در پی نخواهد داشت. در این دستورالعمل نادرست و خطرناک ادعا شده که الکل اتانول با شعله آبی رنگ و الکل متانول با شعله زرد رنگ یا سفید رنگ میسوزد و از این تفاوت میتوان برای تشخیص آنها از یکدیگر استفاده کرد.
این دستورالعمل گمراه کننده که مثل دستورالعمل قبلی، از سوی عدهای از مسئولان ناصالح و رسانههای سهلانگار یا سودانگار منتشر شده، به قیمت زندگی انسانهای بسیاری تمام شده است. چه بسیار اشخاص و حتی کودکانی که به پیروی از دستورالعمل فوق جان خود را از دست داده و یا کور شدهاند و چه بسیار خانوادههایی که از هم پاشیدهاند؛ بدون آنکه کسی فریاد مظلومیت آنانرا شنیده باشد. […]
آدمخواری و جنایت علیه بشریت
ایران و سراسر جهان با یک فاجعه و بیماری هولناک و همهگیر مواجه شده است. در چین بعد از دو ماه بر این بیماری غلبه شد، اما در ایران بعد از دو ماه این بیماری بشدت اوج گرفت. دلیل آن مشخص است: چرا که تعداد قابل توجهی از ایرانیان بنا به خصوصیتهای تاریخی خود عادت دارند تا از محل تجاوز به حق دیگران و سوار شدن بر موج بحرانهای اجتماعی منفعتی کسب کنند. آدمهایی که بجای آنکه دست هم را برای پیشرفت بگیرند، پای هم را میگیرند تا مانع پیشرفت شوند. جامعه در حداقل تعاریف خود به جایی اطلاق میشود که متوسط غالب اعضایش اصول اولیه زندگی اجتماعی را بدانند و بدان پایبند باشند و منافع جمعی را جدای از منافع شخصی ندانند. جایی که اکثریت مردمش سد مشترک و متحدی در مقابل دشمنان و تهدیدهای مشترک باشند و در خفا و به منظور کسب امتیاز و رانت و غارت همنوع با آنان همدستی نکنند. جایی که دستکم اقلیتی از افرادش در قبال فعالان ضدتقلب و روشنگرانی که بخاطر مصالح جامعه از همه چیز خود گذشتهاند، سکوت و بیاعتنایی نکنند و در مقابل تهدیدها تنهایشان نگذارند. […]
حق آموزش به زبان مادری
حق آموزش زبان مادری و نیز حق آموزش به زبان مادری، یکی از حقوق اساسی و ذاتی بشر است. یعنی هر کودکی بطور طبیعی دارای این حق است که در مدرسه به زبان مادری خود آموزش ببیند و یکی از زبانهای رسمی کشور را به عنوان زبان دوم بیاموزد. این حق را نه کسی به کسی داده است و نه کسی به هیچ بهانهای حق سلب کردن یا مسکوت گذاشتن یا به تعویق انداختن آنرا دارد. […]
عصر وقاحت!
میخواستی از ظلم بگویی، از ظلمی که چون غبار سیاه بر سر همه سایه افکنده است. میخواستی از خنجرهایی بگویی که همه بر پشت هم میزنیم و یکدیگر را میدریم و بیرحمیهایی که نسبت به هم روا میداریم. مایی که در سراسر تاریخ فرصتطلبهایی بودیم که با عمال ظلم همراهی و همدستی کردیم. مایی که با کرنش در برابر اقویا، خون ضعفا را میمکیم و در برابر چشمان همان ضعفا به آنان فخر میفروشیم. در این وضعیت غالب اجتماعی، تعداد کسانی که همدست ظلم و شریک جرم نشدند و خواستند حرکتی برای آگاهی و رهایی انجام دهند، کمتر از آنی بوده که تأثیری و حاصلی داشته باشند. قطره زلالی بودند که در اقیانوسی از تیرگی افتادند. پیشروهایی بودند که در باتلاق جهل و ارتجاع فرو غلطیدند. «گلی بودند که در جهنم روییدند».
میخواستی از قضا و قدر بنویسی که چگونه اعتقاد به تقدیر و سرنوشت، ما را تبدیل به آدمهای بیرحم و بیعاطفه و بیمسئولیت و بیوجدان کرده است. آدمهایی که از تماشای زجر دیگران لذت میبرند. آدمهایی که معضلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی را به چشم فرصتی برای کسب منفعت بیشتر مینگرند. آدمهایی که حتی میخواهند از بلاها و حوادث، و از رنج و درد و نیاز و بیماری و مرگ همنوعان خود، سود و منفعتی کسب کنند و پارهای از تن آنان را بکنند. آدمهایی که توجه نمیدارند در دنیای کوچک شده امروز، هیچ درد و رنجی نیست که به همگان سرایت نکند و به خودمان بازنگردد. آدمهایی که با ظاهری موجه و مهربانانه به هم لبخند میزنند و مردمداری میکنند و خود را معتقد سرسخت دیانت و ملیت نشان میدهند. آدمهایی که وطنپرستی و هر اعتقاد دیگری را پوششی برای سودجوییهای خود قرار میدهند. […]
آسیبهای فرهنگستان به علم و به زبان فارسی
علوم بخشی از مفاهیم هستند و زبان وسیله بیان مفاهیم است. علم در خدمت زبان نیست، این زبان است که در خدمت علم و بیان مفاهیم است. چرا که علم نسبت به زبان ترجیح ذاتی دارد.
شوونیستها به زبان خالص تعلق خاطر خاصی دارند؛ چنانکه به خاک و خون و خلوص و نژاد و تاریخ. آنان برای مقاصد خود براحتی تاریخ و تقویم و جغرافیا و هویت اجتماعی و مذهب و زبان و نامهای جغرافیایی و حتی نامهای علمی را جعل میکنند و دستاوردهای دانش بشری را ملعبه هوسهای خطرناک خود میکنند. در هیچ کجای دنیا جز در میان فارسیزبانان و عربیزبانان برای نامها و اسامی علمی، معادلهای مندرآوردی نمیسازند.
در زمانی که مشرقزمین به علم توجه میداشته (بخصوص در قرنهای چهارم و پنجم هجری)، مغربزمین اسامی علمی وضع شده آنها را با روی باز پذیرفته و هنوز هم بکار میبرد و در فکر جایگزینش نیست. هیچ زبانی زبان خالص نیست، جز زبان بومیان ابتدایی در نواحی دوردست جهان. زبان انگلیسی به عنوان یکی از غنیترین زبانهای فعلی در جهان، دارای درصد ناچیزی لغت و نام با ریشه انگلیسی یا آنگلوفریسی است. زبان لاتینی به عنوان یکی از ممتازترین زبانهای علمی جهان در دوران گذشته و منشأ بسیاری از اسامی و اصطلاحات علمی، ریشه و نیای زبان انگلیسی نیست و زبان انگلیسی نسبت به آن بیگانه به حساب میآید. […]
لزوم گردآوری آثار باارزش فرهنگی برای کودکان
وضعیت زیانبار و نگرانکننده فیلمها، کتابها و دیگر محصولات فرهنگی و هنری که در دسترس کودکان و نوجوانان است، ایجاب میکند تا به عنوان یکی از چارههای فوری، همه با هم و با مشورت و نظرخواهی مطلعین و همکاری و همراهی یکدیگر، مجموعههایی از آثار باارزش علمی، فرهنگی و هنری را که میشناسیم و عامداً در حال بایکوت و فراموشی و نابودی هستند، شناسایی و گردآوری کنیم و پس از تبدیل به محتوای دیجیتال، در اختیار کودکان و نوجوانانی که میشناسیم، قرار دهیم.
برنامههای شبکههای تلویزیونی داخلی و نیز ماهوارههای فارسیزبان خارجی در کنار سینماها و گیمها، روزبروز بدآموزانهتر و گمراهکنندهتر میشوند. فیلمها و کارتونهایی که یا در پایین آوردن ذائقه و توقع عمومی از یکدیگر سبقت میگیرند؛ و یا با شخصیتهای بیاحساس، بیعاطفه و مروج خشونت و بیرحمی، تربیت کننده نیروی جنگجو و مصرف کننده آتی تسلیحات خریداری شده از استعمارگران هستند. […]
آزادی بیان و خطر فصاحت: شیرینزبانان فریبگر و تلخزبانان روشنگر
سلطهگرانی که به دنبال جذب حامیان جاننثار و کسب حمایت و همراهی افکار عمومی هستند، به سخنوران و ایدئولوگهای خوشظاهر و خوشسخن نیاز دارند تا بتوانند مقاصد اصلی خود را در لفافهای از سخنان جذاب و عامهپسند بیان کنند. به این منظور که بتوانند حقایق را وارونه جلوه دهند و یا چند دروغ کلیدی و مهم را در لابلای انبوهی از واقعیتهای غیر مهم به خورد بدهند. وقتی دیده میشود که یک سخنران، به واسطه تبلیغ و تحریک رسانهها، مخاطبان زیادی را بر گرد خود جمع میکند و آنان را به باتلاق ذوقزدگی و گریه و خنده و تحریک احساسات سوق میدهد- بخصوص در موضوعهای تخصصی و علمی که علیالقاعده مخاطبان زیادی ندارند- میبایست احتمال وجود مفاهیم و مقاصد پنهان، خطرناک، عوامفریبانه و پشت پرده آنرا در نظر داشت. این گفته سیسرون همیشه تازه است که «فصاحت بیان، کشورها، شهرها و قلعهها را مقهور خود میکند». و بیاد داریم که هیتلر و موسولینی نیز سخنوران چنان برجستهای بودند که عظیمترین جمعیتهای بشری برای شنیدن سخنان آنان گرد میآمدند. در همین زمینه جان فلوریو میگوید: «فصاحت دارای پیامدهای بیشماری است. فصاحت میتواند آدم جبون را متهور و جبار را به بخشنده و مهربان تبدیل کند». […]
رنجنامههای نویسندگان: از بیرونی تا بهآذین
ابوریحان بیرونی در آغاز کتاب «تحدید نهایات الاماکن» آورده است: «چون در کار مردم این روزگار مینگرم، چنان میبینم که همگان در همهجا سیمای نادانی به خود گرفتهاند؛ با اصحاب فضل دشمنی میورزند، و هر کس را که به زیور دانش آراسته است، میآزارند. و گونهگون ستم و بیداد در باره او روا میدارند».
همو در فصل بیست و یکم کتاب «آثارالباقیه» آورده است: «آن شخص وقتی حرف مرا شنید به منظور سرزنش من در آن جمع، بینی خود را بالا کشید و مرا تکذیب و تحقیر کرد. چرا که تفاوت من با او نه در علم، که در ثروت بود. او دارای مال و جاه بود و من سرگشته و رانده و گرفتار و پریشان حال. او بر من بسی فخر و تکبر و نخوت فروخت، چرا که مناقب شخص با فقر جزو مثالب میشود و مفاخرش بدل به معایب میگردد». […]
ایران در آمارهای جهانی
یکی دیگر از شاخصهای جهانی به بهره هوشی متوسط مردم کشورها اختصاص دارد. خلاصه بهرههای هوشی مطابق این شاخص و تصویر پیوست به این شرح است: ضریب هوش بالا (بیشتر از ۱۰۰): کشورهای آسیای شرقی، مثل کره، چین، ژاپن و مغولستان. ضریب هوش متوسط (بین ۹۰ تا ۱۰۰): کشورهای اروپای شمالی و آمریکای شمالی، مثل انگلستان، آمریکا، فرانسه و آلمان. ضریب هوش پایین (بین ۸۰ تا ۹۰): کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، مثل ایران، افغانستان، عراق، عربستان، مصر و لیبی. ضریب هوش خیلی پایین (کمتر از ۸۰): کشورهای آفریقای مرکزی و جنوب آفریقا، مثل کنگو، نامیبیا، زامبیا و آنگولا. […]
اعتراض و راهپیمایی حق ذاتی انسانهاست
آزادی راهپیمایی و تجمع به همراه آزادی تشکل، آزادی بیان و آزادی رسانه، مجموعه آزادیهای چهارگانه ذاتی و بدیهی جوامع بشری را تشکیل میدهند. این حقوق و آزادیها از سوی کسی یا قدرتی اعطاء نشده و هیچ شخص یا قدرتی حتی با وضع قوانین نمیتواند آنها را محدود یا مسلوب کند. به همین خاطر نیز هست که آزادی تجمعات و راهپیمایی در اعلامیه جهانی حقوق بشر و نیز در قانون اساسی فعلی ایران (حتی بدون قید اخذ مجوز از هیچ نهادی) به رسمیت شناخته شده و مقنن متوجه این حق ذاتی بوده است.
از طرف دیگر، جنبشها و خیزشهای اجتماعی که گاهی به شکل تجمع، تظاهرات یا راهپیمایی خود را نشان میدهند، فرصتی مهم برای پیشبرد و پویایی جامعه و توجه به دردهای آن به حساب میآیند. بخصوص در جوامع آکنده از تبعیض و فساد. جنبشهای اجتماعی همواره نیروی محرک جوامع بشری در طول تاریخ بودهاند. رخدادهای بزرگ بشریت عمدتاً از دل اینگونه جنبشها برخواستهاند، چرا که آنها بهرغم برخی عوارض اجتنابناپذیر خود، نیرومندترین عامل ترقی و اصلاح و رفع معایب جوامع بودهاند و هستند. […]
آثار باستانی و بیتوجهی به انسان و رنجهایش
زمینهای پهناور و خاک روزیبخش روستا را بنگر که چگونه سنبلههای سبز گندم در آن سر برافراشتهاند و در آغوش باد به رقص در آمدهاند. بنگر که چقدر انسانهایی با دستهای پینهبسته، نسل در نسل، هر شامگاه چشم بر زمین دوختهاند که حاصل زراعت امسال چه خواهد شد. چقدر هر بامداد چشم بر آسمان بیکران دوختهاند که امسال چقدر مهربانی خواهد کرد. چقدر به دوردستهای افق خیره شدهاند که مبادا سپاهی مسلح و غارتگر به کشتزارها و چشمهسارها هجوم آورد. بنگر به دستههای خیش و داس که چگونه در مشت مردم زحمتکش صیقل یافتهاند. بنگر به چهرههایشان که چگونه چروکیده و سوخته زیر آفتابند. به چهره مرد معدن بنگر و به دستان بزرگ و پتک سنگین او. ببین چه کرده است در نبرد با دیوارههای سخت سنگی.
دیوارهای خانه ارباب را نیز ببین. همان دیوارهایی که با حاصل رنجها بالا رفته و «شکوهمند» شده است. همان دیوارهایی که روزها نظارهگر گسیل «حق اربابی» بودهاند و شبها نظارهگر سفرههای دراز و بزم و آواز. همان دیوارها که حالا لایق ثبت در فهرست «آثار ملی» شدهاند.
بنگر که خانههایی فرصت بیشتری برای ثبت ملی یا جهانی به دست میآورند که «شکوهمندتر» باشند و انسانهای بیشتری در زیر بار آنها از پای در آمده باشند. بنگر به آن خانهها و کاخهایی که برای تماشای آنها باید به صف ایستاد و «بلیط» خرید. همان خانهها و کاخهایی که حالا تبدیل به «شناسنامه» و «هویت» مردم رنجکشیده شدهاند. رنجهایی که هیچگاه آثار و نشانههای آن در فهرست «آثار ملی» و هیچ فهرست دیگری به ثبت نمیرسند و فراموش میشوند. […]
وادار کردن کارگران به ابراز شرمندگی در برابر دولت
پرده اول- در ۱۴ مرداد ۱۳۸۹ متعاقب حادثهای در معدن سنخوزه در نزدیکی شهر کوپیاکو شیلی ۳۳ نفر کارگر در اعماق زمین گرفتار میشوند. پس از این حادثه و با مدیریتی پر افتخار (که مختص جوامع رو به اعتلاء است) و طی عملیات نجات پیچیدهای که جهانیان را به تحسین واداشت و در تاریخ بشری بیهمتا بود، «۳۳ کارگر زنده» از معدن بیرون آورده شدند.
پرده دوم- در تاریخ ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ متعاقب حادثهای در معدن زغالسنگ یورت در نزدیکی شهر قرهتکن (با نامهای ساختگی «شاهپسند» و سپس «آزادشهر») ۴۴ نفر کارگر در اعماق زمین گرفتار شدند. پس از این حادثه و با مدیریتی افتضاح (که مختص جوامع رو به انحطاط است) و طی عملیات نجاتی که هیچکس در آن نجات نیافت، «۴۴ کارگر مرده» از معدن بیرون آورده شدند. […]
ایرانیان از دید ویلم فلور
ویلم فلور (Willem Floor) ایرانشناس هلندی و صاحب تألیفات فراوان بخصوص در زمینه تاریخ اقتصادی و اجتماعی ایران از عصر صفوی تا عصر قاجار است. بعضی از آثار او عبارتند از: تاریخ پول در ایران، تاریخ تئاتر در ایران، تاریخ پخت نان در ایران، تاریخ روابط جنسی در ایران، تاریخچه مالی و مالیاتی ایران از صفویه تا پایان قاجاریه، کار و صنعت در ایران، سکههای ایرانی، گربههای ایرانی، بازیهای ایرانی، نقاشیهای دیواری قاجاری، اقتصاد ایران صفوی، کشاورزی ایران قاجاری، بهداشت عمومی در عصر قاجار، صنایع کهن در عصر قاجار، عناوین و پاداشها در ایران صفوی، نظام قضایی در عصر صفوی، تاریخ بوشهر از صفویه تا زندیه، اوزان و مقیاسها در عصر قاجار، اشرف افغان بر تختگاه اصفهان، حکومت نادرشاه، بنوکعب یا عشایر مرزنشین جنوب خوزستان، اولین سفرای ایران و هلند، هلندیها در خلیج فارس و بوشهر، و هلندیان در جزیره خارک.
برخی نظریات فلور با پیشفرضهای متداول بین ایرانیان، با توهماتی که آنها را بجای واقعیات تاریخی گرفتهاند، و نیز با علاقه مفرط ایرانیان به شنیدن تملق و تعریف و تمجید، متفاوت و متناقض است. او نیز محققی نیست که تمایلی به مجیزگویی و چاپلوسی برای کسب محبوبیت داشته باشد. نظرات فلور- فارغ از درستی یا نادرستی آنها- قابل تأمل و تأنی است و نیاز به مداقه و بحث و بررسی دارد. […]
مشخصهها و نشانههای جوامع دارای خوی غارتگری
منشأ بسیاری از ناملایمات رفتاری و ناهنجاریها و معضلات اجتماعی در «خوی غارتگری» نهفته است. سابقه طولانی بسیاری از جوامع بشری در «تجاوز» و «غارت» موجب شده تا این تمایلات به رفتار جمعی و سرشت عمومی راه پیدا کند و تبدیل به خوی و خصلت آنان شود. در این میان، برخی از جوامع کوشیدهاند تا این خوی نهفته و ویرانگر را با عزم جدی و مشارکت همگانی تا حد زیادی بهبود بخشند و به صفات انسانی باز گردند. اما برخی دیگر از جوامع هنوز موفق به اجرای چنین برنامهای نشدهاند. به این دلیل که یا نتوانستهاند و یا اصل وجود چنین معضلی را انکار کردهاند. بدیهی است که انکارکنندگان صورت مسئله، قادر به پیدا کردن راهحلی برای یک مسئله نخواهند بود. البته اطلاق عنوان «جامعه» یا «اجتماع» برای چنین مجموعهای از آدمها تا حد زیادی توأم با ارفاق است. چرا که اصولیترین لازمه پیدایش یک جامعه ابتدایی بشری، نوعی بیمه اولیه است که میتوان آنرا «گذشت موقت از منفعت شخصی و کوتاهمدت بخاطر منافع عمومی و بلندمدت» نامید. […]
جوامع رو به اعتلاء و جوامع رو به انحطاط
قهرمان جوامعی باش که لیاقت داشتن قهرمان را دارند. جوامع والایی که قدر و منزلت قهرمان را میفهمند، او را ارج مینهند و با او حال و آینده خویش را میسازند و اعتلاء میبخشند. قهرمان جوامع منحطی نباش که برای تسکین عقدهها و حقارتها و بینواییهای خود، نیاز به قهرمان دارند. به تعریف و تمجیدها و تشویقها و مزهریزیهای کوتاهمدتشان اعتنا نکن که چند شبی با تو ملعبه میکنند و دستمالیات میکنند و به تو مینازند و با تو فخر میفروشند و در نهایت همچون دستمال مصرفشدهای به دورت میاندازند و بیرونت میکنند. در بهترین حالت، تنهایت میگذارند و فراموشت میکنند و در بدترین حالت، به کمترین بهانهای لگدمال و لجنمالت میکنند، پا بر شانههایت میگذارند و خُرد و نابودت میکنند. تو ارزندهتر از آنی که قربانی کسانی شوی که آیندهای ندارند و میخواهند ترا نیز به باتلاق خویش بِکِشند و بُکُشند. قهرمان بشریت باش و نه قهرمان انگلهای بشریت. نگاه کن به تاریخ گذشتههای دور و نزدیک و بنگر به سرنوشت تلخ کسانی که قهرمان جوامع بیلیاقت بودهاند. […]
نقد باورهای اجتماعی در مصاحبه با رادیو فرانسه
در سال ۱۳۸۸ بخش فارسی رادیو بینالمللی فرانسه (RFI) برنامهای به نام «نقد باورها» داشت که در شامگاه جمعه هر هفته به همت آقای فرزاد جوادی- تهیهکننده و برنامهساز و مجری کوشای رادیو فرانسه- آماده و پخش میشد. منظور و مقصود کلی این برنامه، نقد و تحلیل و واکاوی برخی رفتارها و عادات نابهنجار جامعه ایران بود. بنده نیز این فرصت را داشتم تا به مدت پنج هفته مهمان این برنامه باشم و در باره نکاتی که مطرح میشد، در حد امکان و فرصت موجود گفتگو کنم و پاسخ دهم. نسخه ویرایش و کوتاه شده این پنج قسمت به ترتیب زیر در وبسایت رادیو فرانسه در دسترس است […]
تفاوت تاریخی درازگوش و اسب
افکار عمومی برخلاف برخی ظاهرسازیها، دوستدار و ستایش کننده و دلبسته هر نیروی قوی و قدرتمند است. نیروهای ضعیف حتی اگر مفید به حال انسانها باشند، توجه و احترام آنان را برنمیانگیزانند. به همین دلیل است که نام درازگوش معادل با تحقیر و شناعت میشود و نام اسب معادل با تمجید و نجابت. […]
جامعه نخبهکُشِ سِفلهپرور
قتلهای تلخ و غمانگیز جمشید کاشانی، ابن مُقله، میرعماد، گوهرشاد خاتون، ابن مقفع و سهروردی تنها چند مثال از نمونههای فراوان شکنجه، قتل و سوزاندن دانشمندان، هنرمندان و خردمندان در تاریخ ایرانزمین بوده است. این عده که جان خود را بر سر دانش و هنر و خردورزی و سرافرازی و بالندگی جامعه نهادند، به اندازهای فراوان هستند که میتوان مدتهای مدیدی پیرامون آنان نوشت و فهرستی طولانی از آنان به دست داد. مانی و مزدک و بهآفرید خراسانی و قائممقام فراهانی و امیرکبیر، فقط چند تن از مشهورترینهای این فهرست هستند.
اما در کنار این گروه کثیر کشته شدهها، کسان دیگری نیز به فراوانی وجود دارند که هر چند مقتول نشدند، اما بدانها بسی سخت گرفته شد، آواره و دربدرشان کردند، اموالشان را مصادره نمودند، به زندان و سیاهچال و نقص عضو دچار شدند، به توهین و تخریب و بدنامی گرفتار آمدند، فرصتها و موقعیتهایشان تباه شد، بایکوت و بیپناه شدند و گاه از غصه دقمرگ گردیدند. این عده به اندازهای هستند که میتوان گفت شامل حال بسیاری از دانشمندان و هنرمندان و ادیبان و فرهیختگان جامعه ایرانی میشود. از بزرگمهر و ناصرخسرو و خازنی گرفته تا به فردوسی و حافظ اصفهانی و ملاصدرا.
این وقایع نشان میدهد که جامعه ما جامعهای است که دانش و هنر و خرد، یا دانشمند و هنرمند و خردمند را در خمیره خود نابود میکند. جامعهای که نخبگان خود را میکُشد، اما خود را شایسته روزگار و سرنوشت بهتری میداند. جامعهای که پهلوانان راستین خویش را قربانی و پایمال پهلوانپنبهها میکند. جامعهای که بزرگان خود را نمیشناسد و نمیتواند که بشناسد. […]
قتل سهروردی به حکم قشریون سطحینگر
شهابالدین سُهرِوَردی مشهور به شیخ اشراق و شیخ شهید (۵۵۰- ۵۸۷ هجری قمری)، از برجستهترین فلاسفه ایرانی و اسلامی و بنیانگذار فلسفه اشراق بود. از او حدود ۵۰ کتاب و رساله برجای مانده که برخی عبارتند از: حکمهالاشراق، منطقالتلویحات، لوامعالانوار، هیاکلالنور، آواز پر جبرئیل، عقل سرخ و لغت موران. سهروردی بهرغم انزوا و گوشهگیری همواره از بحث و مناظره استقبال میکرد. توانایی و تسلط او در این مباحثات و ناتوانی قشریون سطحینگر در پاسخگویی به او، موجبات عصبیت قشریون و ایراد توطئه و تهمتزنی بدو را به همراه داشت. همین شد که علمای حلب حکم به الحاد سهروردی دادند و صلاحالدین ایوبی او را در حالیکه فقط ۳۷ سال سن داشت، به زندان انداخت و در زندان خفهاش کرد. آن روز تلخی که برای فلسفه ایران رقم خورد، روز دوشنبه پنجم رجب سال ۵۸۷ هجری قمری برابر با سیزدهم مرداد سال ۵۷۰ هجری شمسی بود.
سوزاندن ابن مقفع به جرم مبارزه با زودباوری
ابن مقفع (۱۰۴- ۱۴۲ هجری قمری) که پیش از مسلمان شدن بر دین مانوی بود و روزبه پسر دادویه نام داشت، از نخستین آغازگران نهضت ترجمه به زبان عربی بود. او نویسنده، ادیب و مترجمی توانا بود که آثار فراوانی از خود برجای گذاشت. برخی از آثار او عبارتند از: کلیله و دمنه، آییننامک، سیرالملوک، التاج، عجائب سجستان، ادبالکبیر و ادبالصغیر. احتمال میرود که بخش «برزویه طبیب» از کتاب کلیله و دمنه را ابن مقفع خود شخصاً تألیف کرده باشد. ابن مقفع علاوه بر پیشتازی در نهضت ترجمه، از پیشروان روشنگری و از پیشگامان تفکر علمی و ضدخرافی در عصر خود نیز بشمار میرفت. او به همه مذاهب و مکاتب و مدعیات به دیده شک و تردید و ظن مینگریست تا هنگامی که بتواند دلایل استوار و خردورزانهای در رد یا تأیید آنها بیابد. او نظریات و آرای خود را شجاعانه و بدون واهمه و به منظور آگاهیبخشی تودهها و مبارزه با زودباوری آنان بیان میداشت و جان خود را بر سر این راه نهاد. ابن مقفع در سن ۳۸ سالگی و به دستور منصور خلیفه عباسی به فجیعترین شکل ممکن شکنجه و کشته شد. اندام او را در حالیکه زنده بود، قطعهقطعه میکردند و در تنور آتش میسوزاندند. […]
قتل گوهرشاد خاتون، لرزهای بر فرهنگ و تمدن فلات ایران
سخن گفتن از بانو مهدعلیا گوهرشاد خاتون (۷۸۱- ۸۶۱ هجری قمری) و قتل او که از تلخترین قتلهای مشرقزمین است، بسی سخت و دشوار است. او دختر نیکخو، باهوش، فرهنگدوست و هنرپروری از اهالی سغد و سمرقند بود که تیمورلنگ او را به همسری پسر خود شاهرخ در آورد. گوهرشاد در زمان حیات خود، عروس یک شاه، زوجه شاه دیگر و مادر دو شاه دیگر بود. او تمامی موقعیتها و فرصتهایی را که ناخواسته در اختیارش قرار گرفته بود، برای ایجاد و گسترش یک رستاخیز بزرگ فرهنگی بکار بست. او با فراست و دانایی و تدبیری که داشت، توانست خاندان تیموری را که در تجاوزگری به سرزمینها و ویرانی تمدنها دستکمی از امثال کورش هخامنشی و چنگیزخان مغول نداشتند، تبدیل به خاندانی فرهنگدوست و متمدن کند که دست از جهانگشایی و تجاوز به سرزمینها بردارند و در اندیشه رونق رفاه عمومی، سازندگی کشور و گسترش دانش و هنر باشند. […]
قتل میرعماد قزوینی و مهاجرت خوشنویسان به هند و عثمانی
خط نستعلیق را عروس قلمهای خوشنویسی میدانند و میرعماد حسنی سیفی قزوینی (۹۶۱- ۱۰۲۴ هجری قمری) مشهور به عمادالملک، برجستهترین استاد این خط و تکمیلکننده و واضع بسیاری از قواعد و اصول آن دانسته میشود. خط نستعلیق با میرعماد به اوج درخشش و بالندگی رسید و او را بزرگترین نستعلیقنویس همه اعصار دانستهاند. از میرعماد چلیپاها و مرقعات بسیاری بازمانده که همچنان و پس از حدود ۴۰۰ سال از روزگار او، معیار و سرمشقهای ممتاز و بیبدیل خط نستعلیق به حساب میآیند. میرعماد در زمان حیات خود شاگردان زیادی پرورش داد و آوازهاش چنان تا نواحی گوناگون و تا دربار عثمانیان آناتولی و گورکانیان هند رسیده بود که قطعات خوشنویسی شده او را با هموزن طلا مبادله میکردند. شهرت و تواناییهای شگرف هنری میرعماد- چنانکه انتظار میرفت- موجب بروز دسیسههای حاسدان و سخنچینی و تهمتزنی رقبایی شد که خلاقیت و تواناییهای او را نداشتند و احساس کمبود میکردند. میرعماد در چندین سروده و نامه منظوم خویش که برای شاه عباس صفوی نوشته، از این اعمال مخرب یاد کرده و گله گذارده است. تحریکات و القائات مداوم این بیهنران هنرمند نشان در ایراد اتهامات مذهبی و نیز در تخریب وجهه و شخصیت میرعماد، موجب سوءظن و بدگمانی شاه عباس بدو شد و به تصمیم شاه به نابودی میرعماد و اشاره به قتل او انجامید. […]
ابنمقله شیرازی، خوشنویس بدون دست
هنر خوشنویسی و اینکه نوشتن و کتابت کردن بجز آنکه عملی برای بیان مفهوم و منظور باشد، ارزش هنری و زیباییشناسی نیز داشته باشد، از مرد خوشذوق و ادیب و هنرمندی از اهالی شهر بیضا به نام ابنمُقله بیضاوی شیرازی (۲۷۲- ۳۲۸ هجری قمری) برخاسته است. او مبتکر و بنیانگذار شش خط یا قلم خوشنویسی به نامهای نسخ، ثلث، توقیع، رقاع، محقق و ریحان بود که هنوز نیز شهرت و کارآیی و تداول خویش را حفظ کردهاند. ابنمقله همچنین واضع اصول دوازدهگانه خوشنویسی است که همچنان پس از ۱۱۰۰ سال از زمان زندگی او، جزو اصول اساسی هنر خطاطی دانسته میشوند. ابنمقله سرنوشت دردناکی داشت. سخنچینان و رقبا و حسودان دستگاه خلافت عباسی و کسانی که تاب تحمل هنر بیهمتا و نوآوریهای بیبدیل او را نداشتند و نمیتوانستند جایگاهی در حد و اندازه او در هنر زمان خود داشته باشند، چندین بار و به تناوب، افکار عمومی و خلفای عباسی را علیه او تحریک کردند و شوراندند. با این اتهام که ابنمقله خط قرآن را با خط اختراعی خود «نسخ» کرده است. در واقع نام «نسخ» برای خط مشهوری که ابنمقله بنیان نهاد، توسط بدخواهان و کینهتوزانی که علیه او فعالیت میکردند و برای تخریب او وضع شد، اما به زودی به نامی افتخارآمیز برای این خلاقیت ابنمقله تبدیل گردید؛ چرا که عمده قرآنهای پس از ابنمقله به خط نسخ نوشته میشدند و هنوز نیز به همان خط نوشته می شوند. […]
قتل غیاثالدین جمشید کاشانی
اُلُغبیک، شاه دانشمند و فرهنگدوست تیموری و پسر شاهرخمیرزا و گوهرشاد خاتون که خود نیز در دانش ریاضیات و نجوم دست داشت، تصمیم میگیرد تا با تأسیس یک مدرسه علمی و دعوت از برجستهترین اخترشناسان آن روزگار، بنیان رصدخانه سمرقند و زیج نظری و محاسباتی وابسته به آن را پایهگذاری کند و پایتخت خود در سمرقند را مرکزی برای فعالیتهای علمی و بخصوص محاسبات و مطالعات نجومی قرار دهد. یکی از کسانی که او برای این منظور انتخاب میکند و به سمرقند دعوتش میکند، جوان دانشمند، اما بینوا و سرگردانی در شهر کاشان بود. جوانی با تواناییهای علمی حیرتانگیز و متخصص فیزیک، ریاضیات و اخترشناسی که هیچگاه فرصت مناسبی برای فعالیتهای علمی پیدا نکرده بود و دانش بیپایانش خواهانی نداشت. این جوان را اُلُغبیک به واسطه قاضیزاده رومی کشف کرد و او را با احترام و حمایت فراوان به سمرقند دعوت کرد. آن جوان غیاثالدین جمشید کاشانی بود. […]
خاله کتابفروش کجاست؟
در پاییز سال ۱۳۵۷ و در کوران انقلاب که حکم لغو سانسور و توقیف کتابها توسط مهندس شریف امامی صادر شد، راسته کتابفروشان جلوی دانشگاه تهران حیات و جنب و جوش تازهای را بخود دید که هیچگاه سابقه نداشت. سراسر پیادهروهای هر دو سوی خیابان آکنده از کتابفروشان دستفروشی شد که کتابهای توقیف شده قبلی که اکنون با سرعت چاپ و منتشر میشدند (و یا قبلاً چاپ شده و مخفیانه توزیع میشدند) را به خوانندگان حریص و مشتاق عرضه میکردند. در لابلای این کتابفروشها و در همین راسته، همیشه دهها حلقه بحث و مناظره خیابانی بین پیروان اندیشهها و احزاب مختلف در جریان بود. به مرور و طی یکی- دو سال آینده، تمامی این کتابهای مشهور به «جلد سفید» و کتابفروشها و آن حلقههای مناظره از هم پاشیدند و هر یک به سوی سرنوشتی رفتند. تنها کتابفروشی که همچنان تا ۳۴ سال بعد در کار خود مداومت کرد و خاطره دستفروشان عصر انقلاب را زنده نگاه داشت، پیرزنی به نام کبری قدسی نظامآبادی بود که با نام «خاله» مشهور بود. […]
در تفاوت محافظهکاری با ملاحظهکاری و چند گفتار دیگر
«محافظهکار» به کسی گویند که منافع یا مصالح خود را در حفظ وضع موجود میبیند و میکوشد تا آن وضعیت را به هر نحو ممکن حفظ کند و تغییر و اصلاحی در آن رخ ندهد. اما «ملاحظهکار» به کسی گویند که اهل احتیاط و میانهروی و آهستهروی است و از خطر کردن امتناع دارد. نقطه مقابل محافظهکاری «اصلاحگری» است و نقطه مقابل ملاحظهکاری «افراطگری». اخیراً متداول شده که «ملاحظهکار» را به اشتباه «محافظهکار» خطاب میکنند که لازم است به تفاوت مهم بین این دو مفهوم توجه شود تا بجای یکدیگر بکار نروند.
الغای بردهداری و منافع بردهداران
تصور عمومی از برده، شامل اشخاص بینوا و گرسنه و ضعیف و بیماری میشود که زیر شلاق اربابان خود در حال حمل سنگهای غولپیکر هستند. جانشان ارزشی ندارد و در صورت مرگ به سادگی لای جرز دیوار دفن میشوند. اینها تصورات نادرستیاند که عمدتاً محصول روایتهای داستانی و فیلمهای پرهیجان هستند.
برده برای صاحب خود نه تنها بیارزش یا کماهمیت نبوده، که در حکم یک کالای ذیقیمت و گرانبها بوده که سلامت و کارآیی او- همچون هر کالای دیگر- در حکم سلامت اموال و داراییهای ارباب بشمار میآمده است. این نکته بخصوص هنگامی بهتر دانسته میشود که به قیمت یک برده توجه کنیم. به موجب متن پهلوی زرتشتی «مادیان هزار دادستان» قیمت یک برده مرد در زمان ساسانی بطور متوسط ۲۰۰۰ سکه نقره بوده است. با توجه به اینکه یک سکه نقره وزنی معادل چهار گرم داشته، و نیز با توجه به اینکه امروزه قیمت جهانی نقره در حدود یک دلار در هر گرم است، دانسته میشود که ارزش یک برده با قیمتهای امروزی چیزی در حدود ۸۰۰۰ دلار بوده است. […]
کمتوجهی به نظام آوایی زبان فارسی
هویت یک زبان نه فقط متکی به مجموعه واژگان و قواعد دستوری آن، که متکی به نظام آوایی آن نیز هست. پاسداشت یک زبان علاوه بر لزوم حفظ دایره لغوی و دستوری، نیاز به حفظ نظام آوایی آن نیز دارد. عادت جدیدی که در میان فارسیزبانان (و عمدتاً گویشوران تهرانی و فرنگنشین) باب شده و برای نشان دادن سواد و کمالات خود، سعی میکنند لغات انگلیسی را به آوای اصلی و متداول در آن زبان تکلم کنند، نه تنها نشاندهنده هیچ سواد و کمالاتی نیست، که ناچیز شمردن و تحقیر نظام آوایی زبان فارسی و آسیب رساندن به آن است. […]
گردهمایی تیزهوشان و کالای چینی با بستهبندی اصفهانی
روز گذشته در گردهمایی تیزهوشان (استعدادهای درخشان) دبیرستانهای دخترانه سراسر کشور در اصفهان صحبت کردم. با اینکه موضوع سخنرانی در باره دانش و رشته اخترباستانشناسی بود، اما به این دلیل که حاضران را سازندگان آینده علمی ایران و دارای نقشی ممتاز و ارزنده در آینده کشور میدیدم، چند نکته دیگری را نیز که به نظرم مهم میآمد با آنان در میان گذاشتم: ۱- مراقبت بیشتر در قبال کسانی که واژهها و مفاهیم و اصطلاحات علمی را برای بسط خرافه و خرافهپردازی بکار میگیرند؛ ۲- آگاهی و احیاناً مقاومت در قبال کسانی که جایگاه علمی اشخاص را با توجه به دیدگاههای ایدئولوژیک آنان دستکاری میکنند. برای نمونه بزرگنمایی غیر عادی شخصیت شیخ بهایی در علوم تجربی و ریاضی، و در عین حال خوار داشتن شخصیت حافظ اصفهانی که از بزرگترین مخترعان و ابزارسازان تاریخ ایران بوده است. تا حدی که کمتر کسی نام حافظ اصفهانی را شنیده، اما ادعاهای منتسب به شیخ بهایی را همگان شنیدهاند. […]
برای بشیر چه فرقی میکند که اهل ایران باشد یا افغانستان؟
بشیر فقط چهارده سال سن دارد. او بیست و چهار ساعته در مهمانخانهای کار میکند و دویست هزار تومان در ماه دستمزد میگیرد. بشیر ساعت خواب و استراحت منظم ندارد و فقط میتواند هرگاه که کاری نباشد، برای مدتی کوتاه بخوابد. بشیر «حق» دارد درس بخواند، اما «اجازه» درس خواندن ندارد. بشیر «نباید» کار کند، […]
نامه سرگشاده یکصد تن از علاقهمندان تاریخ و میراث فرهنگی ایران
چندی پیش آقای سید حمید فهیمی مدعی شد که در سال ۱۳۷۸ مقالهای «ایرانستیزانه» از این نگارنده در روزنامه آفتاب امروز منتشر شد و ایشان پاسخی «از سر مهر و عشق به فرهنگ ایران» به آن مقاله دادند. در حالی که واقعیت درست برعکس ادعای عجیب و باب روز ایشان است. مقاله من چکیدهای از بخش نخست کتاب تختجمشید بود و در آن به دلایل و شواهدی پرداخته بودم که تختجمشید نوعی انجمن همپُرسگی ملی و نهادی شورایی در زمان خود بوده است. اما ایشان ضمن رد و تحریف سخنان من، ادعاهای دیگری را مطرح کرده بودند و از جمله تختجمشید را پایگاه داریوش برای سرکوب مخالفان دانسته بودند. […]
بزرگی ملت، بیماری ملی
اصطلاح «بزرگی ملت» قدمتی یکی- دو قرنی دارد و از زمانی که واژه ملت به عنوان معادلی برای Nation وضع شد، این اصطلاح نیز پیدایش و روایی یافت و تاکنون قابلیتهای جادویی خود را در تسلط بر عوام حفظ کرده است. «بزرگی ملت» را میتوان به درستی نمونهای بارز از یک شعار دانست که به فراوانی بر قلم و زبان بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی جاری شده است و میشود. شعاری که هدف از آن چیزی نبوده جز جلب و جذب و اغفال تودههای غافل و دهانبین که زبان و کامشان به آبنباتی مسموم شیرین میشود. شعاری که برای گویندگانش «کمخرج» و «پُردرآمد» و برای شنوندگانش «پُرخرج» و «کمدرآمد» بوده است. […]
نظریه علمی و نظریه غیرعلمی
استفاده از اصطلاحهای «نظریه علمی» و «نظریه غیرعلمی» یا «شبهعلمی» کاربردی فراگیر یافته است و گاه منتقدان و معتقدان نظریهای خاص، از این اصطلاحها- بنا به نیاز- برای بالابردن یا پایینکشیدن سخن و ادعاهای موردنظر خود استفاده میکنند. دیده شده که کسانی در مذمت «شبهعلم» سخن میرانند، در حالیکه سخنان «شبهعلمی» خود را «علمی» و سخنان علمی دیگران را شبهعلم معرفی میکنند. نظریه علمی مشخصاتی روشن و متمایز دارد و با اینکه معمولاً مبتنی با واقعیت است، اما الزاماً چنین نیست. نظریه غیرعلمی نیز الزاماً مغایر با واقعیت نیست و ممکن است واقعیت داشته باشد. چرا که بسیاری از نظریهها به این دلیل غیرعلمی به حساب میآیند که قابلیت آزمایش و تکرار دائمی را دارا نیستند. […]
فعالان حقوق زنان و بیتوجهی به تناسب حق با وظیفه
دفاع از حقوق انسانها و کوشش برای رفع تبعیض و بیعدالتی، یکی از ارزندهترین فعالیتهایی است که هر انسانی میتواند برای بهبود جامعه و آیندهٔ آن انجام دهد. اما در بسیاری موارد، چنین کوششهایی تبدیل به شعارهای بیماهیت و کلیگویی و گزافهگویی میشود. شعارها و مغلطههایی که باب روز میشوند و از فرط تکرار شبیه به واقعیت میگردند. یکی از اینگونه فعالیتهای عدالتطلبانه که بهرغم کوشش واقعگرایانهٔ فعالان جدی و کوشای آن تبدیل به روزمرگی و انبوهی از اظهارنظرات بیاساس و مظلومنمایانه شده است، مسئله «حقوق زنان» است. در اینکه در قوانین و عرف جامعهٔ ما تبعیضها و بیعدالتیهایی وجود دارد که زنان با آن درگیر هستند، هیچ تردیدی نیست؛ تبعیضهایی که مردان نیز به نوعی دیگر با آن دست به گریبان هستند. […]
هویت واقعی و هویت مخفی
استفاده از نام و هویت مخفی (که با نام مستعار یا تخلص تفاوت دارد) در اینترنت رواج روزافزونی یافته است. هر روزه نامههای متعددی به دستم میرسد که فرستنده آن ناشناس است و انتظار دریافت پاسخ نیز دارد. کسی که از نام واقعی استفاده میکند، انتظار دارد که با نامهای واقعی مراوده و مکاتبه داشته باشد. اشخاصی که از نام و هویت مخفی استفاده میکنند، بهتر است مراودات خود را به همینگونه اشخاص محدود سازند و انتظاری بیش از این نداشته باشند. بدیهیترین و نخستین آداب و اصول نامهنگاری حکم میکند که نام گیرنده در بالای نامه و نام فرستنده در زیر آن نوشته شود و در صورتی که گیرنده آشنایی قبلی با فرستنده ندارد، توضیح مختصری نیز بدان اضافه شود. اینترنت برای کسانی که از نام واقعی فعالیت میکنند، یک دنیای مجازی و پنهانکاری نیست، بلکه یک رسانه و ابزار ارتباطی جدید و مدرن است که نمیخواهند از امکانات آن سوءاستفاده کنند. علاوه بر این تصور میکنم کسانی که در زمینههای تاریخی و فرهنگی با نام و هویت مخفی ظاهر میشوند، چیزی برای پنهان کردن دارند. سکهای دو رو یا اشخاصی با نقابهای متعدد هستند که با هر نقاب به دنبال منافع گوناگون و گاه متناقضی هستند. فعالیتها و منافع این عده در زندگی واقعی معمولاً در نقطه مقابل فعالیتهای آنان با هویت مخفی و مجازی است. شگفت است که بیشتر مدعیان میهندوستی نیز همین شیوه را بکار میبندند و دانسته نیست که میهندوستی و علاقه به تاریخ و آثار باستانی و محیط زیست چه مغایرتی با هویت حقیقی دارد. […]
تخریب کتیبه اورارتویی قلعه جوان
با اینکه شمال غربی ایران و نواحی آذربایجان، کردستان و به ویژه پیرامون دریاچه ارومیه/ اورمیه یکی از سرزمینهای تابعه دولت اورارتو (سده نهم تا سده ششم پیش از میلاد) بوده و آثار فراوانی از این تمدن بزرگ باستانی در این مناطق باز مانده است؛ اما کوشش برای شناخت و مطالعه و معرفی آثار اورارتویی در ایران بسیار کمتر از کوشش کشورهای روسیه، ارمنستان، گرجستان و ترکیه بوده است. این بیتفاوتی و اهمال در زمینه اورارتوشناسی در ایران در حالی است که هر از گاه خبر تخریب و انهدام بخشی از آن آثار شنیده میشود. […]
کاش به این کشور نمیآمد: نه جهل، نه عوامفریبی و نه خوشباوری
جشن کهن «اول تابستانی» در فراهان کمرونقتر از هر سال بود. بازار سالانه این «جشن درو» بجای عرضه ابزارها و محصولات کشاورزی، در قرق اشیای زینتی و بنجل بود و سرسرههای پلاستیکی و بازیهای کامپیوتری بجای الک دولک و خرک و دیگر بازیهای اصیل محلی نشسته بود.
چشمه روستا خشکیده بود و چاههای قناتش آکنده بود از پوست چیپس و کیک و کیسههای نایلونی. راستهٔ چشمه که تا همین دو سال پیش، آب زلال و شیرین و گوارایی در آن روان بود و ریشههای سرخِ بیدها در آن پیچ و تاب میخوردند، اکنون مدفن روغن موتور و صافی بنزین شده بود. درختان بید و سنجد و سپیداری که شاخههای بلند خود را بر چشمه و گذر روستا سایبان کرده بودند و هزاران پرنده بر شاخهای آنها آشیان داشتند، خشکیده و فروغلطیده بودند. […]
تخریب و نابودی نگارههای باستانی غار دوشه در لرستان
آقای حسن افشاری- پژوهشگر تاریخ نقاشی ایران- که به پیشنهاد نگارنده برای مطالعات میدانی پیرامون نگارههای پیشتاریخی غار دوشه به دره رود کشکان در شمال شرقی کوهدشت لرستان سفر کرده بود، با اخباری غمانگیز و دردآور و حیرتانگیز از سفر بازگشت. بنا به اخبار و عکسهای ایشان، تمامی بیش از یکصد نگاره باستانی غار دوشه تخریب شده و نابود گشتهاند.
اگر طول زمان زندگی انسان بر روی زمین را یک سال فرض کنیم، انسان ۳۶۴ روز از آنرا در غارها به سر برده و تنها یک روز پایانی آنرا از غار بیرون آمده است. به همین خاطر، غارها و بازماندههای زندگی بشری که در آنها بجای مانده است؛ اهمیت فراوانی برای مطالعه و بررسی سرگذشت زندگی بشری دارد. یکی از بازماندهها و یادمانهای مهمی که تقریباً در تمامی غارهای استقراری دیده میشود، نگارکندها و نگارههایی است که بازتاب باورها و اعتقادات انسان دوران سنگ و بازگوکنندهٔ آرزوها و رنجهای اوست. […]
فرزندان ایرانزمین و چشمانداز آینده: نامه سرگشاده به میرحسین موسوی، نامزد دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری
جناب آقای مهندس میرحسین موسوی
آنچه که موجب شد تا درددلهای چندین ساله خود را خدمت شما تقدیم بدارم، سخن کوتاه و آموزندهای بود که در نوجوانی از شما آموختم. جنابعالی در آن روز گفتید که در اندیشه «ایجاد فرصت کافی برای تربیت و شکوفایی نسلی کارآمد و توانا» هستید. گمان نمیرود که سخنی شیواتر و آرمانی والاتر از این گفتار برای یک سیاستمدار آیندهنگر متصور باشد. از همین روی، هر آنچه که در این نامه آمده، با تأثیر و الهام از گفتار شما نوشته شده است.
در گذشتههای دور، آنچه که موجب غلبه و سلطه بر کشوری میشد و استقلال آنرا خدشهدار مینمود، قدرت نظامی و لشکرکشیهای ویرانگر بود. این شیوه، به مرور و در گذر زمان جای خود را به شیوههای مدرنتری همچون اعمال قدرت نفوذ سیاسی، برگماری حاکمان سرسپرده، و ایجاد حاکمیتهای مستقل اما ناتوان از نافرمانی داد. اکنون همه این روشهای سلطه کارآیی خود را از دست دادهاند و استقلال کشورها عملاً وابسته به توانمندیهای علمی، صنعتی و تجاری، و قدرت سیاسی و اقتصادی منبعث از آن است. چنانکه پشتوانه پولهای ملی نیز جای خود را از ذخایر فلزات گرانبها به قدرت اقتصادی و تولید ملی واگذار کرده است.
وضعیت امروزین کشور ما با همه خصوصیاتش و با همه دشواریها و مشکلات اقتصادی و منازعات سیاسیاش میگذرد و از آن تنها خاطرهای در تاریخنامهها برای تحلیل آیندگان باقی میماند. شاید ممکن باشد که تبلیغات دولتی، آمارسازی و ادعاهای شعارزدگانه، خلاف واقع و غلوآمیز برخی دولتمردان، بتواند تأثیری موقت به سود آنان در میان افکار عمومی داشته باشد، اما هرگز نخواهد توانست در تاریخ ماندگار شود. چرا که از دست «زرگر زمانه» گریزی نیست و تاریخنامههایی که در عصر اطلاعات و ارتباطات و با اتکای به رسانههای همگانی و گسترده و جهانشمول نوشته میشوند، تفاوتی بسیار بارز و آشکار با تاریخنویسیهای سنتی و سفارشیِ متکی به صاحبان قدرت دارد که عمر آنها نیز به سر رسیده است. […]
برای کسی که خود را در برابر خانه ملت آتش زد
یکی گفت که تو جانباز بودهای. دیگری گفت که معتاد بودهای. آن یکی هم گفت که تو روانی بودهای. چه فرقی میکند که تو کدامیک بوده باشی. فقط میدانم که تو هموطن ما بودی. تو هم آرزوی زندگی خوب و پیشرفت فرزندانت را داشتی. حتماً از خیلی درها بیرونت کرده بودند که به «خانه ملت» پناه بردی. مطمئنم که نه فقط نمایندگانِ تو در خانه ملت، که خودِ «ملت» هم ترا رانده بود و بیرون انداخته بود. فقط نمایندگان ملت نیستند که ترا ندیدند. ملت هم ترا ندید. ملتی که چنان در منجلاب سودجویی، فریبگری و خیانت غلتیده است که جز به منافع شخصی خود به هیچ چیز دیگر نمیتواند توجه کند و اگر هم گاهی توجه میکند، از روی ریا و سالوس است. تو دوست نداشتی که حداقل و حداکثر درآمدها هزار برابر اختلاف داشته باشند. دوست نداشتی که کودکی در مدرسهای درس بخواند که شاگردان پنج کلاس در یک کلاس مینشینند و یک معلم دارند، و کودک دیگری در مدرسهای درس بخواند که بیست میلیون تومان شهریه آن است. تو فکر نمیکردی روزی برسد که روزنامهای که با پول شهروندانی مثل تو منتشر میشود، بجای اینکه با تو صحبت کند و درد ترا بنویسد، با عیاشی مصاحبه کند که هر ماه پانزده میلیون تومان پول تو جیبی میگیرد. فکر نمیکردی که «رسانه ملیای» که متعلق به تو هم هست، جولانگاه سوداگران آزمندی شود که از بام تا شام، مردم را تشویق و تحریک به ثروت بادآورده میکند. به تو یاد داده بودند که: «لیس للانسان الی ما سعی»، نیست برای انسان جز آنچه برایش زحمت کشیده است. […]
آینده کشور قربانی تضاد طبقاتی
بدیهی است که در کشوری آرمانگرا، هر کوشش فرهنگی میباید نقشی سازنده (و نه ویرانگر) در رشد و بالندگی مردمان آن کشور داشته باشد. اما این کوشش برای نشریه شما، تنها یک «انتخاب» نیست، بلکه یک «وظیفه» است. چرا که متعلق به همه مردم است.
اما نشریهای که میبایست به هر دو دلیل بالا، پایبند به آرمانهای فرهنگی و آینده این کشور باشد، در نقش مروج سرمایهداری لجام گسیخته، مبلغ دلالان سرمایهسالار، نظام مصرفگرایی غیر مولد، سرگرمیهای پرخرج بچه دلالان، و سخنگوی کسانی شده است که سرگرمیهای مبتذل خود را به خرج بچههای محروم، فراهم میبینند. […]
اسامه:نگاهی به رنجهای بی پایان و دیرین دختران در سرزمینهای افراطگرا
فیلم «اسامه» ساخته «صدیق برمک» فیلمساز و هنرمند ارزنده افغانستان، تنها قصه درد و رنج دختران افغانستان طالبانی نیست. اسامه، سرگذشت همیشگی و تکرارشونده دختران همه سرزمینهای افراطگرا و همه تاریخ بشریت از پایان عصر نوسنگی تاکنون است. اسامه، نه تنها رنجنامه یک دختر، که دردنامه هر انسان و قصه تباهی هر میهن، هر آبادی و آبادانی، و هر سرزمینی است.
اسامه میترسد. از همه چیز و همه کس. جامعه پیرامون او از صدای ویرانگری، نفیر جنگ و گلوله، استغاثه زنان، بیماران بی پناه، و فشارها و محدودیتها و محرومیتها لبریز شده است. دستان پناهجوی اسامه، همواره دامن مادر را چنگ زده و چشمان نگران و مصیبدیدهاش در انتظار رنج و ستمی دیگر.
اسامه، فقط در آغوش مادربزرگ آرام میگیرد. بر زانوان خشکیدهاش میخسبد و گیسوان بلندش را به میان پنجههای تکیده مادربزرگ فرو مینهد. مادربزرگ، گیسوان او را مینوازد و میبافد و با گفتار دلنشینش از روزگار سخت و سیه باز میگوید. روزگاری که در آن میباید گیسوان نازنین دخترک را با قیچی ببرد تا اسامه پسرنما بتواند در میان آدمیخواران زنده بماند. بریدن گیسوان دختری که هزاران سال در آغوش هزاران مادربزرگ، به چهل رشته بافته شده و بر هر رشته، گلی نهاده شده، با قیچیای بزرگ و سنگین شدنی است و صدیق برمک نیز چنین میکند. دخترک، گیسوان بافته و بریده شده خود را به گلدانی میکارد و آبش میدهد. […]
اعلام خطر برای چارتاقی نیاسر کاشان
این نوشتار، در اصل نامهای سرگشاده بوده است که در تیرماه سال ۱۳۸۴ و پس از رویدادهای تلخی که برای چارتاقی نیاسر پیش آمده بود، نوشته شد و در همان زمان برای شماری از مسئولان محلی و کشوری همچون ادارههای میراث فرهنگی نیاسر، کاشان، اصفهان و مرکز؛ و نیز بخشداری نیاسر، فرمانداری کاشان، استانداری اصفهان و پژوهشکده باستانشناسی فرستاده شد و در بسیاری از مطبوعات و رسانههای گروهی مانند روزنامههای شرق، ایران، کیهان، ماهنامه معمار و خبرگزاری میراث فرهنگی ، متن کامل و یا گزیدهای از آن منتشر شد. […]
آینده جوانان ایران و آرمانهای پیش رو
بیگمان دوستان و دانشپژوهان این گردهمایی پرشکوه سالیانه، انتظار دارند تا از زبان یک پژوهشگر کوچک باستانشناسی ایران، سخنانی در باره فرهنگ و تمدن کهن ایران بشوند. اما بودن در میان جوانانی که میتوان آینده میهن را در چشمان آنان جستجو کرد، بر آنم میدارد تا با نگاهی به گذشته به جستجوی چشماندازهای آینده و آرمانهای پیش رو بپردازم. از فرهنگ و تمدن کهن ایران تا آنجا که در توانمان بوده، گفتهایم و خواهیم گفت؛ نوشتهایم و خواهیم نوشت. اما هیچکدام اینها به تنهایی برای ساختن آیندهای بهتر و زیباتر کافی نیست.
اگر در گذشتههای دور، کشوری با توان نظامی برتر و سپاهی فراوانتر و کارآزمودهتر میتوانست کشورهای دیگر را تسخیر کند؛ و اگر در گذشتههای نزدیکتر، کشورهای استعماری با نفوذ و تسلط بر منابع کشوری دیگر و برگماردن حکومتهای وابسته و دستنشانده، بر مستعمرههای خود میافزودند و آنان را در چنگال خود نگاه میداشتند؛ امروزه تمام آن شیوهها کهنه و منسوخ شده است.
در جهان امروز، جامعه و کشوری که از لحاظ دانش و فنآوری از میزان متوسط جهانی باز پس ماند؛ ملتهایی که نیازمند دانش و دستاوردهای فنی و صنعتی کشورهای دیگر باشند، شکستخوردگان دنیای امروزند. ادعای استقلال در دنیای امروز برای کشورهایی که صادر کننده مواد خام طبیعی و بدون ارزش افزوده، و وارد کننده تمام محصولاتی است که برای زندگی امروز به کار میآید؛ ادعایی عبث است. هرگونه ادعای میهنپرستی و میهندوستی و آیندهنگری برای مردمان کشوری که چنانچه مرزهایش بسته شوند، در مدت کوتاهی تمامی بنیانهای اقتصادی و صنعتی و کشاورزی آن به علت وابستگی مفرط از هم میپاشد و از گرسنگی و بیماری تباه میشوند، نه یک ادعا که یک شوخی تلخ است. […]
سرنوشت خازنی: داستان غمانگیز دانشمندان ایران
در تاریخ علم ایران به کمتر کسی به اندازه خازنی ستم و بیتوجهی شده است. خازنی میتوانست از پیشگامان توسعه علمی و فنی در ایران باشد؛ اما همچو بسیاری از مواقع، دانش او یا به فراموشی سپرده شد و یا از آن به منظور گسترش خرافات و ترویج جهل استفاده شد.
ابوالفتح عبدالرحمان منصور خازنی، دانشمند علم حیل (مکانیک) و اخترشناس بزرگ سده پنجم و ششم هجری، خدمتکار و خادم خزانهدار دربار سلجوقی مرو در خراسان بود. شهر مرو در آن زمان یکی از پایگاههای بزرگ علمی ایران بشمار میرفته است و «یاقوت حموی» از هشت کتابخانه آن نام میبرد که یکی از آنها بنام «عزیزیه» به تنهایی دوازده هزار کتاب در اختیار داشته است. او بدون اینکه هیچگونه امتیاز یا اعتبار خانوادگی یا علمی داشته باشد، بدون اینکه مدارج شاگرد و استادی را سپری کند و حتی بدون اینکه از لحاظ شغلی نیازی به دانستن داشته باشد؛ به دلخواه و میل قلبی خود، فرصتهای روزانه را صرف آموختن مکانیک و اخترشناسی میکند. […]
موجودات خیالی فضایی
انسان از دیرباز در اندیشه یافتن و شناختن موجودات ذیشعور دیگری در روی زمین و یا در آسمانها بوده است. کنجکاوی قابل ستایش و سیریناپذیر، در طول هزاران سال انسان را خسته و مأیوس نکرده است. اما تاکنون نتیجه همه این کاوشها فقط «هیچ» بوده است و هنوز از پس این زمان درازآهنگ بر روی نقطه آغاز ایستادهایم. آگاهیهایی که انسان امروز از بزرگی و عظمت غیر قابل تصور کیهان، با گسترهای در حدود چهارده میلیارد سال نوری دارد، به او اجازه نمیدهد و نباید هم بدهد که بپندارد خود به تنهایی باهوشترین موجود جهان است. این احتمالی غیر علمی نیست که تصور کنیم به همان نسبتی که جهان پیرامون ما از ما بزرگتر و بسی پرشمارتر است، موجودات دیگری نیز وجود داشته باشند که هم از نظر تعداد و تنوع و هم از نظر تواناییهای فکری از ما پیشی داشته باشند. همچنین ممکن است که این موجودات تصور شده ما، نه در فاصلهای بسیار بعید که حتی در نزدیکی ما باشند. اما درکی که ما از پدیده هنوز غیرقابل توصیف و تعریفناپذیر «زمان» و «مکان» داریم، با درک آنان متفاوت باشد و این خود موجب ناکارآمدی ابزارهای «شناختشناسی» ما از آنان شود. ما بر روی زمین با جاندارانی آشنا هستیم که طول عمر آنان از چند ساعت تا چند صدسال متغیر است. آیا همه آنان از مفهوم زمان همان درکی را دارند که ما داریم؟ آیا موجوداتی وجود دارند که عمر آنان کسری از ثانیه یا حتی هزاران سال باشد؟ در اینصورت آیا ما قادر به درک حضور آنان خواهیم بود؟ اینها و بسیاری احتمالها و اندیشههای دیگر که در اینجا فرصت پرداختن بدان نیست، پرسشهایی حل نشده اما کماکان زنده و پویا در ذهن بشر هستند. […]