بیاد مردانی که «برای جانشان چانه نزدند»
مطبوعات روز پنجم بهمنماه سال ۱۳۵۲ خبر دادند که دو روز پیش خسرو گلسرخی و یارانش در یک دادگاه نظامی محاکمه شده و به همراه کرامتالله دانشیان به اعدام محکوم شده است. این حکم در بامداد روز ۲۹ بهمن همان سال در میدان تیر پارک جنگلی چیتگر، در راه تهران- کرج اجرا شد. از روند این محاکمه، فیلمی تهیه شده بود که یکبار بطور مستقیم و ناقص در حین برگزاری دادگاه، و یکبار دیگر بطور کامل در اواخر بهمنماه سال ۱۳۵۷ از تلویزیون ایران پخش شد. آرامگاه خسرو گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا در جنوب تهران است. او و کرامت دانشیان مدتی پیش از تیرباران در زندان جمشیدیه (زندان ۳۳ یا زندان دژبان واقع در پادگان دژبان مرکز در خیابان فاطمی غربی) زندانی بودند.
کرامت دانشیان، یار و همفکر دیگر گلسرخی بود که ترانه معروف «بهاران خجسته باد» یادمان ماندگار و فراموشنشدنی اوست. ترانهای که همواره برخلاف خواست و آرمان سراینده آن، از آن بهرهگیری میشود.
چند شب پیش (و نیز در ساعت ۲۳ شامگاه ۲۱ بهمن/ نیز در شامگاه ۱۸ بهمن ۱۳۸۶)، بخشهای آشفته و سانسور شده و مصادره به نفع خود شده این فیلم از شبکه سوم تلویزیون پخش شد. پس از پخش سخنان ناقص خسرو گلسرخی، شخصی در کمال ناجوانمردی و بیادبی به ریشخند و تحقیر او پرداخت.
این نگارنده که صدای غرورانگیز گلسرخی را در بهمن ۵۷ ضبط کرده بود، متن کامل آنرا همراه با دفاعیات کرامت الله دانشیان در اینجا میآورد و بر این گمان است که سانسور و سودجویی از گفتار مردی که جانش را به پای همین گفتار نهاده است، کاری بس ناپسند است.
همه ما علیرغم اینکه شعارهای آزادی بیان و تحمل و و مدارا با صاحبان دیگر اندیشهها را میدهیم، اما در عمل آزادی بیان را تنها برای کسانی میخواهیم که مطابق با میل و خواست ما سخن بگویند. سخنان گلسرخی در این ۳۳ سال همواره بدست کسانی با گرایشهای گوناگون (و حتی حامیان آزادی و مخالفان سانسور) دستکاری و آشفته شده است. قاضی این دادگاه، نخستین کسی بود که با بازداشتن گلسرخی از ادامه دفاعش، میزان آزادی را برای او تعریف میکند.
گفتار خسرو گلسرخی، چه با باورهای ما همگام باشد یا نباشد، گفتار مبارزی است که میتوانست مانند دیگر یاران خود بگونهای باشد تا او را از مرگ برهاند. اما او چنین شیوهای را در پیش نگرفت و جانش را فدای همین سخنان کرد. شرف انسانی که والاتر از هر باور دیگریست، حکم میکند که آنرا به میل خود تغییر ندهیم و سانسور نکنیم.
گلسرخی در دفاعیات خود میگوید: «در ایران، انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند». او اینرا خطاب به قاضی دادگاه میگوید. اما ما مدافعان آزادی بیان از خود بپرسیم که چقدر دیگران را در محکمه ذهن خود، تنها به جرم «داشتن اندیشهای» محاکمه و محکوم میکنیم؟
متن کامل دفاعیات ناتمام
خسرو گلسرخی
این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کرد خاک مرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل اینهمه تاراج؟
این سرزمین من چه بیدریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانههای ذوالاکتاف پهن کرد
و باغها میان عطش سوخت
و از شانهها طناب گذر کرد
این سرزمین من چه بیدریغ بود
ثقل زمین کجاست
من در کجای جهان ایستادهام
با باری ز فریادهای خفته و خونین
ای سرزمین من!
من در کجای جهان ایستادهام؟
ان الحیاه عقیده والجهاد. سخنم را با گفتهای از مولا حسین، شهید بزرگ خلقهای خاورمیانه آغاز میکنم. من که یک مارکسیست لنینیست هستم، برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.
من در این دادگاه برای جانم چانه نمیزنم، و حتی برای عمرم. من قطرهای ناچیز از عظمت، از حرمان خلقهای مبارز ایران هستم. خلقی که مزدکها، مازیارها، بابکها، یعقوب لیثها، ستارها و حیدرعموغلیها، پسیانها و میرزاکوچکها، ارانیها و روزبهها و وارطانها داشته است. آری من برای جانم چانه نمیزنم، چرا که فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم.
از اسلام سخنم را آغاز کردم. اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبشهای رهاییبخش ایران پرداخته است. سید عبداله بهبهانیها، شیخ محمد خیابانیها، نمودار صادق این جنبشها هستند. و امروز نیز اسلام حقیقی دین خود را به جنبشهای آزادیبخش ملی ایران ادا میکند. هنگامی که مارکس می گوید: «در یک جامعه طبقاتی، ثروت در سویی انباشته میشود و فقر و گرسنگی و فلاکت در سوی دیگر، در حالی که مولد ثروت طبقه محروم است» و مولا علی میگوید: «قصری بر پا نمیشود، مگر آنکه هزاران نفر فقیر گردند»، نزدیکیهای بسیاری وجود دارد. چنین است که میتوان در این لحظه از تاریخ، از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان فارسیها و اباذر غفاریها. زندگی مولا حسین نمودار زندگی اکنونی ماست که جان بر کف، برای خلقهای محروم میهن خود در این دادگاه محاکمه میشویم. او در اقلیت بود و یزید، بارگاه، قشون، حکومت، قدرت داشت. او ایستاد و شهید شد. هر چند یزید گوشهای از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند، راه مولا حسین است. بدین گونه است که در یک جامعه مارکسیستی، اسلام حقیقی به عنوان یک روبنا قابل توجیه است و ما نیز چنین اسلامی را، اسلام حسینی و اسلام مولا علی را تأیید میکنیم.
اتهام سیاسی در ایران نیازمند اسناد و مدارک نیست. خود من نمونه صادق این گونه متهم سیاسی در ایران هستم. در فروردین ماه، چنانکه در کیفرخواست آمده، به اتهام تشکیل یک گروه کمونیستی که حتی یک کتاب نخوانده است، دستگیر میشوم. تحت شکنجه قرار میگیرم (در اینجا یک نفر میگوید: «دروغه») و خون ادرار میکنم. بعد مرا به زندان دیگری منتقل میکنند. آنگاه هفت ماه بعد دوباره تحت بازجویی قرار میگیرم که توطئه کردهام. دو سال پیش حرف زدهام و اینک به عنوان توطئهگر در این دادگاه محاکمه میشوم. اتهام سیاسی در ایران، این است.
زندانهای ایران پر است از جوانان و نوجوانانی که به اتهام اندیشیدن و فکر کردن و کتاب خواندن، توقیف و شکنجه و زندانی میشوند. آقای رئیس دادگاه! همین دادگاههای شما آنها را محکوم به زندان میکنند. آنان وقتی که به زندان میروند و بازمیگردند، دیگر کتاب را کنار میگذارند. مسلسل به دست میگیرند. باید دنبال علل اساسی گشت. معلولها فقط ما را وادار به گلایه میکنند. چنین است که آنچه ما در اطراف خود میبینیم، فقط گلایه است.
در ایران، انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند. چنانگه گفتم، من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه میکند، یادآور انگیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است.
یک سازمان عریض بوروکراسی تحت عنوان «فرهنگ و هنر» وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است و آن بخش سانسور است که به نام «اداره نگارش» خوانده میشود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده میشود در حالیکه در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست. و بدینگونه است که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوازی کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیده است و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه میکند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت میگیرد، با تمام این خفقان، میتوان جلوی این اندیشه را گرفت؟ آیا در تاریخ شما چنین نموداری دارید؟ خلق قهرمان ویتنام نمودار صادق آن است. پیکار میکند و میجنگد و پوزه تمدن ب – ۵۲ آمریکا را بر زمین میمالد.
در ایران ما با ترور افکار و عقاید روبرو هستیم. در ایران، حتی به زبانهای بالنده خلقهای ما، مثل خلقهای بلوچ، ترک، کرد اجازه انتشار به زبان اصلی نمیدهند، چرا که واضح است آنچه که باید به خلقهای ایران تحمیل گردد، همانا فرهنگ سوغاتی امپریالیسم، آمریکا، که در دستگاه حاکمه ایران بستهبندی میشود، میباشد.
توطئههای امپریالیسم هر روزی به گونهای ظاهر میشود. اگر شما در زمانی که نیروهای آزادیبخش الجزایر مبارزه میکردند، آن زمان را در نظر بگیرید، خلق الجزایر با دشمن خود رودررو بود. یعنی سرباز، افسر و گشتیهای فرانسوی را میدید و میدانست دشمن این است. ولی در کشورهایی مانند ایران، دشمن مرئی نیست، بلکه فیالمثل در لباس احمد آقای آژان دشمن را فرو میکنند که خلق نداند دشمنش کیست.
در اینجا آقای دادستان، اشارهای به رفرم اصلاحات ارضی کردند و دهقانها و خانها. که ما میخواهیم بیاییم و به جای دهقانها، بار دیگر خانها را بگذاریم. این یک اصل بدیهی و بسیار ساده تکامل اجتماعیست که نظامها غیر قابل برگشتند. یعنی هنگامی که بردهداری دورانش تمام میشود، هنگامی که فئودالیسم به سر میرسد، نظام بورژوازی در میرسد. اصلاحات ارضی در ایران، تنها کاری که کرده، راهگشایی برای مصرفی کردن جامعه و آب کردن اضافه تولید بنجل امپریالیسم است. در گذشته اگر دهقان تنها با خان طرف بود، حالا با چند خان طرف است: شرکتهای زراعی، شرکتهای تعاونی. امپریالیسم در جوامعی مثل ایران، برای این که جلودار انقلاب تودهای بشه، ناگزیره که به رفرمهایی دست بزند.
آقای رئیس دادگاه! کدام شرافتمند است که در گوشه کنار تهران، مثل نظامآباد، مثل پل امامزاده معصوم، مثل میدان شوش، مثل دروازه غار، برود، با کسانی که یک دستمال زیر سر دارند، صحبت کند بپرسد شما از کجا آمدهاید؟ چه میکنید؟ میگویند «ما فرار کردهایم». میگویند «ما فرار کردهایم». از چه؟ «از قرضی که داشتهایم. نمیتوانستیم بپردازیم».
اصلاحات ارضی درست است که قشر خرده مالک را به وجود آورد، ولی در سیر حرکت طبقات، این ماندنی نیست. خردهمالکی که با ماموران دولتی میسازد، نزدیکتر است، ثروتمندتر است، آرامآرام خردهمالکهای دیگر را میخورد. در نتیجه ما نمیتوانیم بگوییم که فئودالیسم در ایران از بین رفته. درست است که شیوه تولید دگرگون شده مقداری، اما از بین نرفته. مگر همان فئودالها نیستند که اکنون دارند بر ما حکومت میکنند؟ همان فئودالهای سابق هستند. حالا برای امپریالیسم دلالی میکنند، بورژوا کمپرادور. شرکتهای سهامی زراعی و شرکتهای تعاونی که بیشتر به خاطر مکانیزه کردن ایران به کار گرفته شده، تا کدخداها…
رئیس دادگاه: «از شما خواهش میکنم از خودتان دفاع کنید».
گلسرخی: «من دارم از خلقم دفاع میکنم قربان…»
رئیس دادگاه: «شما، به عنوان آخرین دفاع، از خودتون دفاع بکنید و چیزی هم از من نپرسید. به عنوان آخرین دفاع اخطار شد که مطالبی، آنچه به نفع خودتان میدانید، در مورد اتهام بفرمایید».
گلسرخی: «من به نفع خودم هیچی ندارم بگویم. من فقط به نفع خلقم حرف میزنم. اگر این آزادی وجود نداره که من حرف بزنم، میتوانم بنشینم و مینشینم…»
رئیس دادگاه: «شما همون قدر آزادی دارید که از خودتون (گلسرخی: «من مینشینم…») به عنوان آخرین دفاع، دفاع کنید».
گلسرخی: «من مینشینم. من صحبت نمیکنم».
رئیس دادگاه: «بفرمایید».
متن کامل دفاعیات ناتمام
کرامتالله دانشیان
به نام خلق محروم و ستمکش ایران
به دلیل اینکه نوعی حکومت نظامی مخفی در وطن ما جریان دارد، درست به همان دلیل نیز دادگاههای نظامی صلاحیت خود را خود بخود تایید میکنند…
دادستان نظامی: استدعا میکنم در اجرای ماده ۱۹۴ به متهم تذکر داده بشه، همانطور که مقرر فرمودند در مورد متهم دیگر، که در حدود دفاع از خودش و رد اتهام و در مورد هر مطلبی میخواد علیه مطالبی که من مستنداً در دادگاه اظهار کردم، عرض بکنه و مبادرت به تبلیغ که یک جرم مستقله نکنه.
دانشیان: من داشتم راجع به همون چیزی که…
رئیس دادگاه: بفرمایید، خواهش میکنم. ماده ۱۹۴ به متهم ابلاغ شده و در شروع دفاع از خود مطالبی بیان میکنند، منتظر بقیه دفاع هستیم.
دانشیان: منتظر باشید.
رئیس دادگاه: بفرمایید.
دانشیان: میلیونها فرد در نیروهای نظامی بدون اینکه در زمینه تولید و یا فعالیتهای اجتماعی نقشی داشته باشند، به بازی بیهودهای مشغولند. بودجه گزافی که صرف خرید سلاح و نگهداری این افراد به نام قدرت نظامی میشود، چون همان بازی، بیهوده است…
رئیس دادگاه: شما مطالبی که میفرمایید، درست باید در ردیف اتهام خودتون باشه.
دانشیان: میرسیم به اون مطلب. من باید از عقیدم دفاع کنم و میرسم به اون مطلب. اینها مقدمه اونه. این قدرت، جز سرکوب هرگونه آوای رهایی و مردمی، وظیفه دیگری ندارد. به گلوله بستن کشاورزان، دهقانان و مبارزان راه مردم جزو وظایف اصلی محسوب میشود. انقلابات مردم نشان داده است که بزرگترین قدرتها نیز سرنوشتی جز شکست ندارند. تمام مبارزان و مردم جهان به طور مداوم با اختلافات طبقاتی سر ستیز داشتهاند و موفقیتهایی که در این راه نصیب خلقهای محروم شده است، پیروزی مردم را تأیید مینماید. خلقهای رها شده، جنبشهای در حال پیروزی در پهنه دنیا، امید نجات مردم را از قید و بند فقر، مفاسد و بیعدالتی نوید میدهند. تأثیری نیز که انقلابهای رهاییبخش در جنبشهای در حال رشد دارند، در مبارزات ایران بیتاثیر نیست. علاوه بر اینکه سرآغاز هر جنبش در هر نقطه، شرایط جامعه همان محل میباشد. اگر شما با دستگیری گروهی کوچک، شکنجههای وحشیانه، زندان و اعدام میگویید که کار تمام شد و دنیا به کام شد… (در اینجا یک نفر میگوید: «دروغه» و رئیس دادگاه زنگ میزند و به او اخطار میدهد. دانشیان نیز برگشته و خطاب به او میگوید «نشان دارم» و سپس دفاعیاتش را ادامه میدهد) با دیدن اوضاع جهانی مبارزه جز این نتیجهای نخواهید گرفت که شکست با شماست. علاوه بر حدود دو سوم جمعیت دنیا که به زندگی سعادتمند و انسانی رسیدهاند، بخاطر آورید که خلق ویتنام، امپریالیسم آمریکا را با چه مقاومت و قدرتی چون سگ پاسوخته فراری میدهد…
رئیس دادگاه: این قسمت از دفاعیات شما مربوط به رفع اتهام از خودتون نیست. شما فقط از اتهامی که به شما نسبت داده شده و چیزی که به نفع خودتون مفید میدونید، بفرمایید.
دانشیان: کم مونده، الآن میرسیم.
رئیس دادگاه: مطالب زیادی رو حذف کنید.
دانشیان: مبارزات کامبوج در حال رهایی، لائوس، ظفار و انقلاب مقدس فلسطین را به خاطر آورید. جنبشهای مسلحانه و ظفر نمون باسک اسپانیا، توپاماروس آرژانتین و ارتش آزادیبخش ترکیه و اریتره حبشه را از یاد نبرید. در ایران نیز جنبش هیچگاه از پا نیفتاده است و برای پایان مبارزه طبقاتی، «این طبقه حاکم ایران است که باید آخرین دفاع خود را تنظیم نماید». حتی اگر… (صدای زنگ میآید)
دادستان نظامی: لطفاً به متهم ابلاغ بفرمایید در حد دفاع از خودش صحبت بکنه.
رئیس دادگاه: به متهم ابلاغ شد.
دادستان نظامی: هر چه میخواهید بگوید، در دفاع از خودش، در رد دلایل من.
دانشیان: این درست به دفاع من مربوط میشه. یعنی دفاع از خودم. من مواردی که باید جواب داده میشد به شما، وکیل مدافعم داده و این چون به عقاید من مربوطه، باید همه رو بخونم. شما که میگویید…
رئیس دادگاه: شما راجع به عقاید خودتون مطلبی اینجا نفرمایید. شما به عنوان آخرین دفاع، اخطار شده قبلاً…
دانشیان: چرا نمیخواهید عقاید منو بدونید؟
رئیس دادگاه: برای اینکه عقاید شما هر چی باشه مربوط به خودتونه. میدانید که در اینجا دادستان طبق کیفرخواست گفته، وکلایتان از شما دفاع کرده، در مسیر این اتهام، هر مطلبی که به حال خودتون مفید میدونید، بفرمایید. مطالبی که اینجا شما میفرمایید، جنبه تبلیغاتی و حکایتی و قصه داره و هیچکدام مربوط به آخرین دفاع شخص خودتون نیست. روی این نظر هست که من میخوام از خودتون دفاع بکنید. به عنوان آخرین دفاع.
دانشیان: دفاع من در این زمینه اون چیزی هم که شما میخواهید نیست. چون یعنی دفاع از شخص خودم اونو من به عهده وکیل گذاشتیم و وکیلمون از نظر حقوقی دفاعیات خودش را ارائه داد به شما.
رئیس دادگاه: اگر شما غیر از دفاعیات وکیل خودتون دفاعی ندارید، در مسیر خودتون هست، این مطالبی که میفرمایید، این مطالب قصه و حکایته و ارتباطی به آخرین دفاع نداره.
دانشیان: قصه و حکایت! پس همینجوری میدم به چیز، منشی دادگاه.
رئیس دادگاه: من به شما اخطار میکنم به عنوان آخرین دفاع از اتهام انتسابی و چیزی که برای دفاع از خودت…
دانشیان: آخرین دفاع من همینه… همینه.
رئیس دادگاه: اگر مطالبی که نوشتید در همین مقوله است که خوندید، اینها آخرین دفاع نیست.
دانشیان: چند سطری داریم که به آخرین دفاع خودم هم میرسم که مبارزه مسلحانه را تأیید میکنه…
رئیس دادگاه مانع ادامه دفاعیات میشود.