این گفتار نگارنده در کتاب «نوروزنامه»، ۱۳۸۶، صفحه ۲۴۷ تا ۲۵۰، نیز منتشر شده است.
آشنایی با کتابی مهم در زمینه مطالعات ایرانی: محبی، پرویز، فنون و منابع در ایران: مقدمهای بر تاریخ تکنولوژی و کاربرد مواد در ایران از قرن اول تا سیزدهم هجری، ترجمه آرام قریب، انتشارات انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران و انتشارات اختران، تهران، ۱۳۸۳.
امروزه در زمینه تألیف و انتشار کتابهایی با موضوع تاریخ علم در ایران، کوتاهیهای فراوانی به چشم میخورد. شمار کتابها و پژوهشهایی در زمینه تاریخ علم و دستاوردهای دانشی ایرانیان به اندازهای اندک است که برای جامعه ایران شایسته نیست.
انتشار کتاب «فنون و منابع در ایران» نشان میدهد که هنوز هم میتوان به مؤلفان، مترجمان و ناشرانی امید داشت تا موضوع تاریخ علم و فن را وجه همت و کوشش خود کنند. این کتاب توسط آقای پرویز محبی به زبان فرانسه تألیف و با ترجمه خانم آرام قریب به زبان فارسی برگردان شده است. ترجمه و انتشار این کتاب که در اصل رساله پایاننامه دکتری مؤلف آن بوده، با اجازه و یاری نویسنده انجام پذیرفته است. انتشار کتاب «فنون و منابع در ایران» محصول همکاری انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران و انتشارات اختران بوده است. شمارگان ۱۶۵۰ نسخهای این کتاب، نشانه دیگری از روند رو به انحطاط علم و تاریخ علم در میهن ماست.
فصلها و محتویات کتاب، موضوعهای متنوعی را در بر میگیرد: چرخ و ارابه، چوب، زغال سنگ، نفت و بهرهبرداری از مشتقات آن، نظامهای آبرسانی و شبکههای توزیع، دستگاههای انتقال آب به سطوح بالاتر و چرخآبهای گوناگون، آسیاها و اقتصاد مبتنی بر آن، سازوکارهای متنوع روغنکشی و کاغذسازی با در نظرداشت عواقب زیستمحیطی آن، و به ویژه فصلی مهم و جالب در زمینه ساعت و ساعتسازی. تمامی بخشهای فوق با تصاویر، طرح و نقشه ابزارهای فنی همراه هستند. توجه به عواقب زیستمحیطی کارخانههای کاغذسازی در نزد دانشمندان ایران و کوشش برای برطرف ساختن آن، نشانهای دیگر از کوشش دیرینه ایرانیان برای پاسداشت محیط زیست بوده است.
پژوهش و تألیف آثاری در حوزه تاریخ علم و فنآوری در ایران، به دلیل نبود یا کمبود منابع کافی، کاری دشوار و گاه دستنیافتنی است. پژوهشگر به ناچار در راهی گام مینهد که توسط کمتر کسی پیموده شده است و قادر به استفاده از منابع پژوهشی دیگر نیست. در نتیجه در هرگونه اثری که به چنین موضوعی پرداخته میشود، میباید انتظار کمبودها و نقصانهایی را داشت. کمبودهایی که صرفاً با کوشش همگانی و گسترش پژوهش در تاریخ علم، اصلاحشدنی است.
در این کتاب خواننده با یکی از بزرگترین دانشمندان و سازندگان ابزارهای علمی در تاریخ ایران بیشتر آشنا میشود. کسی که علیرغم دستاوردها و اختراعات فراوان، در میان ایرانیان بسیار ناشناس است: «حافظ اصفهانی» مخترع بزرگ ایرانی در سده نهم هجری و نخستین سازنده ساعت مکانیکی (به معنای امروزی آن) در ایران. خوشبختانه مؤلف در سراسر کتاب به معرفی آثار علمی و مکتوب حافظ اصفهانی میپردازد و از نوشتههای او بهره کافی میبرد. اما علیرغم همه اینها، باز هم میبایست بیشتر از این به این مخترع بزرگ و ناشناخته ایران پرداخت.
بجز این به خاندان ساعتساز دیگر ایرانی یعنی «رستم ساعاتی» و پسرش نیز پرداخته شده است. نکتهای که «ساعاتی» نقل میکند براستی جالب توجه و نشانهای از فراموشی ما نسبت به دستاوردهای کهن است. او میگوید ساعتی که ساخته، «تفاوت اندکی» با آن ساعتهایی دارد که توسط «هرمز» (مهندس عصر ساسانی) ساخته میشد. ساعتهایی که تکنولوژی ساخت آن از ایران به یونان و بیزانس منتقل میشد.
حافظ اصفهانی، همزمان با عصر رنسانس در غرب بود و همانگونه که مؤلف شرح میدهد، میتوانست پیشگام دنیای فنی جدید ایران باشد. اما متأسفانه به دلایلی که در کتاب آمده است، بر اثر بیتوجهی عمومی محکوم به نابودی شد. او توانست نخستین بارقههای یک سیستم فنی را (آنگونه که در غرب رواج یافت) راهاندازی کند. حافظ اصفهانی به عنوان یک مرد عملگرا، بارها دولتیان و مردمان را به اجرا و سرمایهگذاری در طرحهای خود دعوت میکند. از آنان میخواهد تا فرایندهای قدیمی تولید را رها کنند و روشهای ابداعی او را که کاراتر هستند را در پیش گیرند. دعوتی که هیچگاه آنطور که باید اجابت نشد و اینچنین بود که نخستین کوششهای ایرانیان برای همراهی با صنعت نوین غرب با شکست مواجه شد و اختراعات و نوشتههای او همگی به دست فراموشی سپرده شدند.
شیوه نگارشی توأمان به بیطرفی علمی، یکی دیگر از ویژگیهای کتاب است. نگارنده از هرگونه مداحی و بیانهای شعارآلود دوری کرده است. او همچنین به درستی قلمرو مکانی پژوهش خود را نه تنها ایران امروزی، بلکه تمام سرزمینهای فلات ایران انتخاب کرده است.
محبی در مطلبی کوتاه به علل و ریشههای عقبماندگی علمی ایران میپردازد و اینکه چرا پس از سده نهم هجری و روی کار آمدن صفویان، سنت علمگرایی در جامعه ایرانی متوقف شده و روندی نزولی طی میکند. براستی چرا میباید تواناییهای ساعتسازی حافظ اصفهانی برای همیشه به فراموشی سپرده شود؟ چرا جامعهای که مدتها پیشتاز دستاوردهای فنی و صنعتی بوده است، ناگهان به رکودی فزاینده و عقبنشینی حیرتانگیز دچار آمد؟
ترجمه کتاب روان و سلیس است. مترجم در تطبیق سالهای میلادی به هجری شمسی و قمری کوتاهی نکرده و این تطبیق سنوات را به دقت و درستی انجام داده و از منابعی معتبر استفاده کرده است. با اینکه اخیراً ترجمه نامهای جغرافیایی افغانستان و آسیای میانه در متون فارسی به درستی انجام نمیشود؛ اما مترجم موفق شده است تا اینگونه نامها را به گونه درست خود ثبت کند.
در زمانی که تقریباً هیچ کتابی در این زمینه در ایران منتشر نمیشود، میبایست چنین آثاری را هر چند که موجز و مختصر باشند، قدر بدانیم.
برای مؤلف، مترجم و ناشران کتاب، برای پیشبرد بازنویسی تاریخ علم و فن در ایران آرزوی موفقیت دارم.