Skip to content
 

فرزندان ایران و چشم‌انداز آینده: نامه سرگشاده به میرحسین موسوی، نامزد دهمین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری

جناب آقای مهندس میرحسین موسوی

آنچه که موجب شد تا درددل‌های چندین ساله خود را خدمت شما تقدیم بدارم، سخن کوتاه و آموزنده‌ای بود که در نوجوانی از شما آموختم. جنابعالی در آن روز گفتید که در اندیشه «ایجاد فرصت کافی برای تربیت و شکوفایی نسلی کارآمد و توانا» هستید. گمان نمی‌رود که سخنی شیواتر و آرمانی والاتر از این گفتار برای یک سیاستمدار آینده‌نگر متصور باشد. از همین روی، هر آنچه که در این نامه آمده، با تأثیر و الهام از گفتار شما نوشته شده است.

در گذشته‌های دور، آنچه که موجب غلبه و سلطه بر کشوری می‌شد و استقلال آنرا خدشه‌دار می‌نمود، قدرت نظامی و لشکرکشی‌های ویرانگر بود. این شیوه، به مرور و در گذر زمان جای خود را به شیوه‌های مدرن‌تری همچون اعمال قدرت نفوذ سیاسی، برگماری حاکمان سرسپرده، و ایجاد حاکمیت‌های مستقل اما ناتوان از نافرمانی داد. اکنون همه این روش‌های سلطه کارآیی خود را از دست داده‌اند و استقلال کشورها عملاً وابسته به توانمندی‌های علمی، صنعتی و تجاری، و قدرت سیاسی و اقتصادی منبعث از آن است. چنانکه پشتوانه پول‌های ملی نیز جای خود را از ذخایر فلزات گرانبها به قدرت اقتصادی و تولید ملی واگذار کرده است.

وضعیت امروزین کشور ما با همه خصوصیاتش و با همه دشواری‌ها و مشکلات اقتصادی و منازعات سیاسی‌اش می‌گذرد و از آن تنها خاطره‌ای در تاریخ‌نامه‌ها برای تحلیل آیندگان باقی می‌ماند. شاید ممکن باشد که تبلیغات دولتی، آمارسازی و ادعاهای شعارزدگانه، خلاف واقع و غلوآمیز برخی دولتمردان، بتواند تأثیری موقت به سود آنان در میان افکار عمومی داشته باشد، اما هرگز نخواهد توانست در تاریخ ماندگار شود. چرا که از دست «زرگر زمانه» گریزی نیست و تاریخ‌نامه‌هایی که در عصر اطلاعات و ارتباطات و با اتکای به رسانه‌های همگانی و گسترده و جهان‌شمول نوشته می‌شوند، تفاوتی بسیار بارز و آشکار با تاریخ‌نویسی‌های سنتی و سفارشیِ متکی به صاحبان قدرت دارد که عمر آنها نیز به سر رسیده است.

مردم ایران در سی سال گذشته نشان داده‌اند که برای رسیدن به اهداف و آرمان‌های خود از هیچگونه از خودگذشتگی و مقاومت دوری نمی‌کنند و سختی‌ها و رنج‌ها را در انتظار و آرزوی آینده‌ای بهتر تحمل می‌کنند. اما آیا می‌توان از نسل‌های آینده نیز چنین انتظاری را داشت؟ آیا دولتمردان هر آنچه که برای نسل فردای این مردم و این کشور لازم بوده، انجام داده‌اند؟ ما برای نسلی که آینده میهن متعلق به آنان است، چه کرده‌ایم؟ آیا توانسته‌ایم امکانات و فرصت‌هایی برابر برای شکوفاییِ توانایی‌های فرزندان این سرزمین فراهم آوریم تا بتوانند استقلال کشور را بنا به تعاریف امروزین آن حفظ کنند و جامعه‌ای آرمانی و توانمند در جهان باشند؟ به نظر می‌رسد که نه تنها نتوانسته‌ایم، که حتی آنان را (و در نتیجه آینده کشور را) به نزدیکی مرز مبهمی سوق داده‌ایم.

جامعه بالنده و توانمند ایرانِ فردا متکی به زنان و مردانی است که دارای «توانایی‌های علمی و فنی»، آگاهی از «مسئولیت اجتماعی» و دارای «هویت میهنی» نیرومند باشند. پرورش چنین نسلی از فرزندان امروز ایران، نیاز به فراهم آوردن «امکانات و فرصت‌های برابر»، درک مسئولیت اجتماعی و برانگیختن حس نیرومند هویت میهنی برای رشد و بالندگی را دارد. چنین امکانات و فرصت‌ها و احساساتی اکنون در اختیار فرزندان ما قرار ندارد.

فرزندان ایران، پیش از آنکه متعلق به والدین خود باشند، متعلق به جامعه هستند؛ و بیش از آنکه مسئولیت رشد آنان به عهده والدین باشد، به گردن جامعه و دولت است. آنان به عنوان نسلی که آینده و سرنوشت کشور به دستشان سپرده می‌شود، نیاز به برخورداری از امکانات عادلانه آموزشی، فرصت‌های بروز استعدادها، برخورداری از بهداشت و سلامت عادلانه و رایگان و هر آن امکانات دیگری که لازمه رشد و بالندگی آنانست، دارند. هیچیک از اینها امتیازی نیست که به آنان اعطا شود، بلکه حق طبیعی آنان و حق قانونی آنان به موجب بندهای مهجورمانده قانون اساسی و نیز کنوانسیون‌ها و تفاهم‌نامه‌های بین‌المللی است. این حقوق تا اندازه زیادی از این نسل دریغ شده است.

جامعه امروز ما از تبعیض و شکاف طبقاتی رنج می‌برد. مردم این وضعیت را بخاطر میثاق خود و در آرزوی رفع تنگناها و رسیدن روزهایی بهتر تحمل می‌کنند؛ اما حق نداریم تا از نسل آتی نیز بخواهیم مانند ما فکر کنند و همه چیز را تحمل کنند. شاید بتوان با رویکرد به برخی مکاتب و نظریه‌های حکومتداری سرمایه‌دارانه، چنین تبعیض‌هایی را توجیه کرد؛ اما تبعیض میان فرزندان و نونهالان یک کشور با هیچیک از آرمان‌های ما سازگاری ندارد. تبعیض در اعطای امکانات و فرصت‌های برابر برای نسل در حال پرورش ما، با دستورات دینی، با آرمان‌های انقلاب، با قانون اساسی، و با هنجارهای جامعه ما سازگاری ندارد.

هوش و استعدادی که می‌تواند موجب سازندگی و بالندگی آینده کشور شود، در میان همه کودکان و نوجوانان (از همه قشرها) ممکن است وجود داشته باشد. سرگذشت دانشمندان و تأثیرگذاران این مرز و بوم- از دیرباز تاکنون- نشان می‌دهد که بیشتر از میان طبقه محروم و فرودست جامعه برخاسته‌اند. اعطای امکانات عالی تحصیلی به طبقه مرفه و ساکنان ثروتمند شهرهای بزرگ، تنها یک تبعیض بزرگ بشری و نادیده انگاشتن برابری حقوق مردم نیست؛ بلکه از بین بردن استعدادها و مغزهای توانا و نابود کردن آینده یک کشور است.

جنابعالی بهتر از هر کس می‌دانید که نتیجه وجود مدارسی با میلیون‌ها تومان شهریه و با عالی‌ترین امکانات، تجهیزات و کادر آموزشیِ گلچین‌شده و فوق برنامه‌های مفصل و پر خرج، در کنار بی‌شمار مدارس روستایی که شاگردان چند کلاسش در یک کَپَر محقر و بر روی زیراندازهای خود می‌نشینند؛ چه خواهد بود. آنان نه فقط فرصت بروز استعدادهایشان را از دست خواهند داد، بلکه رنجشی جانشان را فرا می‌گیرد که مانع از درک مسئولیت اجتماعی می‌شود. آثار مخرب از دست رفتن استعدادها و حس تکلیف فرد در مقابل اجتماع، بیش از آنکه به فرد آسیب رساند، به جامعه انسانی آسیب خواهد رساند.

این کودکان و نوجوانان بجز اینکه خود را در چنین وضعیتی می‌بینند و رنج می‌کشند، اینرا نیز متوجه هستند که در تلویزیون و رسانه‌های گروهی، گزارش و بازتابی از مدارس آنان و از زندگی روزمره آنان دیده نمی‌شود؛ چنانکه گزارشی در باره مدارس «از ما بهتران» نیز دیده نمی‌شود. این سکوت در حالی در تلویزیون (که نام «رسانه ملی» را بر خود نهاده) برقرار است که در دیگر برنامه‌های خود، از تلویزیون‌های بسیاری از کشورهای جهان در ترویج تضاد طبقاتی و مصرف‌گرایی پیشی گرفته است. اگر تلویزیون‌های برخی کشورها توانسته‌اند با قدرت تأثیرگذاریِ شگفت این غول رسانه‌ای، معضل‌های بزرگی چون اعتیاد، بی‌سوادی و خشونت را ریشه‌کن کنند و مسئولیت اجتماعی و درک هویت و منافع میهنی را بیاموزانند؛ رسانه ملی ما در سال‌های اخیر جولانگاه تبلیغ و ترویج پول‌پرستی، تجمل‌گرایی، فیلم‌های بی‌مایه و مبلّغ خشونت و خیانت، مسابقه‌های مروج ساده‌انگاری و لودگی و پول‌های بادآورده، گرایش به تبلیغ افراطی فوتبال (به عنوان یکی از مهمترین ابزارهای عقب‌ماندگی و هدررفتن وقت و اندیشه و توان نسل فردای ایران) شده است.

به راستی چنین رویکردی که با تبلیغات هولناک و تباه‌گر بانک‌های دولتی در تلویزیون همراه است، جز پرورش نسلی خشونت‌گرا و انتقامجو که فقط در اندیشه منافع شخصی و پول بادآورده باشد و روزی رنج‌هایش سر باز کند، چه سود دیگری در بر خواهد داشت؟

مشابه چنین وضعیتی در میان کتاب‌ها و نشریات کمتر از تلویزیون نیست. نسل رو به رشد ما هر روز در معرض هجوم صدها نشریه رنگارنگ است که به ندرت چیزی بیش از ترویج خرافه‌گرایی، سطحی‌انگاری، جهل و عوام‌فریبی هستند. نشریاتی که مروج سرمایه‌داری لجام گسیخته، مبلغ دلالان سرمایه‌سالار، نظام مصرف‌گرایی غیرمولد، و سخنگوی کسانی هستند که سرگرمی‌های خود را به خرج بچه‌های محروم فراهم می‌بینند. آنها دست در دست تلویزیون ترتیبی داده‌اند تا بازیگران فیلم‌ها و توپ‌بازها بجای دانشمندان و متفکران و اندیشمندان بنشینند و الگوی زندگی و تصمیم‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی مردم شوند.

در این میان، جای نشریات علمی و دانشی بکلی خالی است و دانش‌آموز علاقه‌مند ناچار است تا تشنگی مطالعاتی خود را با چنان نشریه‌‌هایی پر کند که به سلامت روح و روانش آسیب می‌رساند. در سال‌های اخیر، دستگاه‌های موظف دولتی و سازمان‌هایی که متکی به درآمدهای عمومی هستند، به این مهم بی‌توجه بوده‌اند و بیشتر کوشش کرده‌اند تا بودجه خود را صرف نشریات رنگارنگی نمایند که بوق تبلیغاتی دستگاه ذی‌ربط و تعریف و تمجید از مدیران باشند.

با چنین هجومی که به اندیشه پاک آینده‌سازان این کشور پر امید می‌شود، چه انتظاری از این نسل می‌توان داشت؟ آیا همراه با انبوهی از نوجوان و جوانانی که هر روز به پای میز محاکمه می‌روند، چه کسان دیگری هم می‌بایست همراه آنان محاکمه شوند که نمی‌شوند؟ آیا آنان که تبلیغ خشونت، جنایت، خیانت و پول‌های بادآورده را می‌کنند، شریک جرم آنان نیستند؟

از چنین نسلی و با توجه به هنجارها و ناهنجاری‌هایی که فقط بخشی از آن در بالا گفته شد، نمی‌توان انتظار داشت که به چیزی جز نابودی منافع عمومی به بهای سود شخصی بینیدیشد. چنین نسلی نمی‌تواند و نخواهد توانست به آبادانی میهن خود بیندیشد و استقلال آنرا حفظ کند. حتی نمی‌تواند به آرمان‌ها و ارزش‌هایی که ما مبلغ و مروج آن هستیم، وفادار بماند.

بدیهی است که گسترش علم و خودکفایی صنعتی و عمرانی، و کاسته شدن از وابستگی‌ها و نیازمندی‌های عمیق کشور، مانع سودجویی‌های آزمندانه خواهد شد و در نتیجه، هرگونه پیشرفتی، مخالفانی جدی به همراه خواهد داشت.

جناب آقای میرحسین موسوی

چنانکه جنابعالی استحضار دارید، ایران فردا و استقلال آن و آرمان‌های ما را نسلی می‌تواند حفظ کند که توانمندی‌های علمی و صنعتی او از متوسط جهانی کمتر نباشد و نیازهای او به کشورهای دیگر با نیاز متقابل کشورهای دیگر به او، توازنی قابل قبول داشته باشد. چنانچه چنین سامانی وجود نداشته باشد، هیچ آرمان دیگری عملاً نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد. اقتدار و استقلال کشور ما در آینده، و مردمانی که احساس خوشبختی کنند و به ایرانی بودن خود ببالند، بر چنین شالوده‌ای پایدار و پاینده می‌ماند. اگر چنین لازمه‌ای فراهم آمده نشده نباشد، چیزی از میهن و اعتقاداتمان باقی نخواهد ماند تا آیندگان از آن حفاظت کنند. کشور محتاج و نیازمند، حتی نخواهد توانست از آرمان‌ها و ایده‌های مشروع و به حق خود در برابر سلطه‌گران دفاع کند.

کشوری که بخواهد توازن مناسبی میان داشته‌ها و نیازمندی‌هایش برقرار باشد، نیاز به مردان و زنانی دارد که دارای توانایی‌های علمی و فنی، درک مسئولیت اجتماعی و احساس هویت نیرومند باشند. چنین مردان و زنانی در شرایطی پرورش می‌یابند که:

– «امکانات و فرصت‌های برابر» در اختیار داشته باشند تا علاوه بر اینکه «احساس تبعیض» نکنند، بتوانند توانایی‌های فطری خود را بدون اینکه طبقه اجتماعی، ثروت خانوادگی، امتیازهای سیاسی و دیگر ملاحظات مانع آن باشد، شکوفا کنند.

– از رسانه‌ها و نهادهای آموزشی، اهمیت و اولویت «مسئولیت اجتماعی» و برتری «منافع عمومی» بر منافع شخصی را آموخته باشند و خود را عملاً عضوی از پیکر واحد جامعه بدانند. باور داشته باشند که منافع شخصی بدون در نظرداشت منافع عمومی و همگانی مقدور و ممکن نمی‌شود.

– هویت میهنی آنان به نفع هیچ کشور و فرهنگی خدشه نبیند و پایمال نشود.

با اینکه هویت میهنی، آمیخته‌ای از عناصر گوناگون و متنوع دینی، زبانی، قومی، تاریخی و جغرافیایی است؛ اما علاقه‌مندی‌های سلیقه‌ای در میان اشخاص و طرزفکرهای گوناگون موجب تضعیف یک عنصر به نفع عنصری دیگر شده است. شواهد فراوان تاریخی و به ویژه تاریخ معاصر جهان نشان می‌دهد که تضعیف هر بخشی از اندام بهم پیوسته هویت میهنی به تضعیف کل آن هویت و تلاشی جامعه منجر خواهد شد. رویکرد برخی کسان برای تضعیف بازمانده‌های ایرانی باستان و بی‌توجهی به تخریب و تضعیف آثار و یادمان‌ها و آیین‌های باستانی که در کنار نوعی تاریخ‌زدایی و تحریف تاریخی انجام می‌شود؛ در کنار فعالیت‌های مخرب برخی اشخاص دیگر که برای تضعیف باورهای مذهبی انجام می‌شود؛ و نیز در کنار گروهی دیگر که فعالیت‌هایی سازماندهی‌شده برای اختلاف‌افکنی و تضعیف پیشینه قومی یا زبانی به راه انداخته‌اند، همگی و به اتفاق به تضعیف هویت میهنی منجر خواهد شد.

امید است که آیندگان لااقل از میرحسین موسوی به عنوان کسی نام ببرند که ریشه‌های تنومند کشوری توانمند را آبیاری کرد و فرصت‌هایی به وجود آورد تا همه استعدادهای بالقوه به فعل در آیند. احساس نیرومند همبستگی و مسئولیت اجتماعی را در قلب‌های گرم جوانان بیدار ساخت و اخگر هویت میهنی را در جان نسل آینده این میهن کهنسال فروزان ساخت. چنین باد.

با صمیمانه‌ترین احترام‌ها
رضا مرادی غیاث آبادی
۶ خرداد ۱۳۸۸

این نامه در وب‌سایت رسمی میرحسین موسوی و دولت دهم نیز منتشر شده ست.

خواهش می‌کنم در انتخابات شرکت کنید و به میرحسین موسوی رأی بدهید

۱۴ خرداد ۱۳۸۸

شانزده سال است که کتاب‌ها و نوشته‌های مرا می‌خوانید، ده سال است که سخنرانی‌ها و مصاحبه‌هایم را می‌شنوید و چهار سال است که با این وبلاگ‌ها در کنارتان هستم. در این مدت هرگز سخنی که به سیاست روز بپردازد، از من ندیدید و نشنیدید. اولین بار در دهم فروردین سال ۱۳۵۸ در انتخابات شرکت کردم و آخرین بار هم چند سال پس از آن. حتی در آن موج خروشان سال ۱۳۷۶ نیز برانگیخته نشدم. می‌دانید که عضو یا هوادار هیچ شخص یا گروه سیاسی نیستم و نخواهم بود. می‌دانید که هیچگاه در کار دولتی نبوده‌ام و باز هم نخواهم بود. اگر نگرانی فزاینده‌ و چشم‌انداز تیره‌ٔ آینده نبود‌، این نخستین نوشتهٔ خود را نیز نمی‌نوشتم. سیاسی‌نویس نیستم و نمی‌توانم روشن‌تر از این نگرانی و درد خود را بیان کنم. اما می‌دانم که شما منظورم را بخوبی خواهید دانست: اگر فکر می‌کنیم انتخابات فقط یک خیمه شب بازی است که نتیجهٔ آن از پیش معلوم است، شرکت نکردن ما نیز نمی‌تواند تأثیری به نفع آرمان‌هایمان در نتیجه آن بگذارد. اگر فکر می‌کنیم در نتیجه انتخابات تقلب می‌شود، شرکت نکردن ما تأثیری در بهبود آن تقلب نخواهد داشت و احتمال آنرا بیشتر هم خواهد کرد. مسئلهٔ امروز، فقط انتخاب شخص نیست. این انتخابات با بقیه آنها متفاوت است. نگذاریم همین روزنهٔ کوچک بسته شود. نگذاریم این آخرین انتخاب باشد. اگر هنوز تصمیمی نگرفته‌اید و اگر مرا شخصی می‌دانید که سخنش تحت تأثیر احساسات و منافع شخصی‌اش نیست، خواهش می‌کنم در انتخابات شرکت کنید و به میرحسین موسوی رای دهید. این رأی به منزله تأیید «هیچ چیز» نیست.

نامه‌ای به فرهنگستان هنر

۲ دی ۱۳۸۸

ریاست محترم فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران، با توجه به برکناری جناب آقای مهندس میرحسین موسوی (معمار و هنرمند توانا، معتمد هنرمندان ایران و صاحب آثار برجسته و فراوان در زمینه معماری و نگارگری) از ریاست فرهنگستان هنر، نبود انگیزه و تمایل قلبی خود به همکاری‌های آتی را اعلام می‌دارم و تقاضا دارم طرح پژوهشی اینجانب به نام «سنگ‌نگاره‌های ایران» که در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۸۷ به فرهنگستان هنر تقدیم شده بود را بلامحل بگذارید. با احترام، رضا مرادی غیاث آبادی

بقیه مطالب مربوط به رویدادهای سال ۱۳۸۸ اکنون در دسترس نیستند، ولی تعدادی از آنها در سیستم‌های ذخیره کننده اینترنت بایگانی شده‌اند.

web analytics