جناب آقای مهندس میرحسین موسوی
آنچه که موجب شد تا درددلهای چندین ساله خود را خدمت شما تقدیم بدارم، سخن کوتاه و آموزندهای بود که در نوجوانی از شما آموختم. جنابعالی در آن روز گفتید که در اندیشه «ایجاد فرصت کافی برای تربیت و شکوفایی نسلی کارآمد و توانا» هستید. گمان نمیرود که سخنی شیواتر و آرمانی والاتر از این گفتار برای یک سیاستمدار آیندهنگر متصور باشد. از همین روی، هر آنچه که در این نامه آمده، با تأثیر و الهام از گفتار شما نوشته شده است.
در گذشتههای دور، آنچه که موجب غلبه و سلطه بر کشوری میشد و استقلال آنرا خدشهدار مینمود، قدرت نظامی و لشکرکشیهای ویرانگر بود. این شیوه، به مرور و در گذر زمان جای خود را به شیوههای مدرنتری همچون اعمال قدرت نفوذ سیاسی، برگماری حاکمان سرسپرده، و ایجاد حاکمیتهای مستقل اما ناتوان از نافرمانی داد. اکنون همه این روشهای سلطه کارآیی خود را از دست دادهاند و استقلال کشورها عملاً وابسته به توانمندیهای علمی، صنعتی و تجاری، و قدرت سیاسی و اقتصادی منبعث از آن است. چنانکه پشتوانه پولهای ملی نیز جای خود را از ذخایر فلزات گرانبها به قدرت اقتصادی و تولید ملی واگذار کرده است.
وضعیت امروزین کشور ما با همه خصوصیاتش و با همه دشواریها و مشکلات اقتصادی و منازعات سیاسیاش میگذرد و از آن تنها خاطرهای در تاریخنامهها برای تحلیل آیندگان باقی میماند. شاید ممکن باشد که تبلیغات دولتی، آمارسازی و ادعاهای شعارزدگانه، خلاف واقع و غلوآمیز برخی دولتمردان، بتواند تأثیری موقت به سود آنان در میان افکار عمومی داشته باشد، اما هرگز نخواهد توانست در تاریخ ماندگار شود. چرا که از دست «زرگر زمانه» گریزی نیست و تاریخنامههایی که در عصر اطلاعات و ارتباطات و با اتکای به رسانههای همگانی و گسترده و جهانشمول نوشته میشوند، تفاوتی بسیار بارز و آشکار با تاریخنویسیهای سنتی و سفارشیِ متکی به صاحبان قدرت دارد که عمر آنها نیز به سر رسیده است. […]