تدقیق در شاهنامه فردوسی نشان میدهد که جامعه ما از دیرباز از شیوع مهلک ناسیونالیسم، راسیسم و نژادپرستی رنج میبرده است. نشان میدهد که جوانانی پاک و توانا، اما سادهدل و زودباور چگونه قربانی مطامع تمامیتخواهان و قدرتطلبان میشدهاند. گسترش و تداوم مهارنشده و طولانیمدت نژادپرستی و برترانگاری موجب شده است تا افکار عمومی بنا به غریزه دیرین خویش، در هر سند و گزارش تاریخی یا داستانی، صرفاً به دنبال دستمایههایی برای کسب غرور پوچ و بهانههایی برای برترانگاری بگردند و در قبال رنجهایی که به نوع بشر و به فرزندان خویش وارد میآمده، بیتوجه باشند و بدان اعتنایی نکنند. نمونه بارز چنین جوانانی سهراب است. محصول ازدواج یکشبه رستم با تهمینه در شبی که مهمان شاه سمنگان بوده است. رستم فرزند و مادر را برای همیشه به حال خویش رها میکند و به ایران باز میگردد. سهراب در جامعه سمنگان پرورش مییابد و رشید و دلاور و جوانمرد و بالنده میگردد. روح او و تربیت او از دروغ و کژی و نابکاری و فریبگری چنان به دور است که حتی به وهمش نیز نمیرسد که عدهای به او دروغ میگویند و او را برای مقاصدی دیگر میفریبند. […]
بایگانی تاریخ