«سهدیگر که بالا و رویش بود/ به پوشیدگی نیز مویش بود» (شاهنامه فردوسی)
در هفت ماه گذشته و پس از جانباختن مهسا امینی (آن دختری که مهمان مظلوم شهر ما بود)، جنبش بزرگ اجتماعی با عنوان «زن، زندگی، آزادی» در ایران پا گرفت که هدف اولیه آن رفع حجاب اجباری و سختگیریهای ناشی از آن بود. این جنبش به چند دلیل دچار آسیب موقت شد. از جمله به دلیل سوءاستفاده برخی فرصتطلبان و دخالتهای مخرب آنان و رسانههایشان در روند جنبش، انتشار وسیع اخبار ناصحیح و آمیخته شدن راست و دروغ و افزایش بیاعتمادیها، شعارهای رکیک جنسی (که خود عملی زنستیزانه و ضد اهداف جنبش است)، و تمرکز بر انتشار گسترده و بیمورد ویدئوهای رقص و بوق. هیچ جنبشی در جهان با رقصیدن و بوق زدن و استعمال الفاظ رکیک به نتیجه نرسیده و موجب پیوستن و همبستگی افراد بیشتر نشده است. با اینکه در این جنبش شعارهای نژادپرستانه یا باستانگرایانه و سلطنتطلبانه بر زبان ایرانیان داخل کشور نیامد، اما جای تأسف فراوان است که فرصتطلبانِ خوشنشینِ در کمین نشسته، نام مهسا و خون صدها کشته و هزاران مجروح این جنبش را که عموماً جوانان و نوجوانان پاک و بیآلایش و خوشقلب و آرمانخواه بودند، به نفع خود مصادره کردند.
یکی دیگر از عوامل مهم آسیب به جنبش، بیان دروغهای تاریخی با اهداف نژادپرستانه و ناسیونالیستی بود. بدیهی است که آموزههای تاریخی برای تجربه اندوختن و ساختن حال و آینده است و چنانچه در بیان دادههای تاریخی به جعل و تحریف توسل شود، میتواند هر حرکت پیشرویی را گمراه کند و با سلب اعتماد عمومی، موجب ریزش حامیان آن شود. همچنین به استقامت عمومی و آرمانها و اهداف هر جنبشی آسیبهای جدی وارد میسازد.
ادعای اینکه حجاب اجباری در ایران باستان وجود نداشته و زنان و عموم مردم در آن اعصار در شرایط سراسر ممتاز و انسانی و توأم با رفاه زندگی میکردهاند، لاف گزافی است که فقط بکار کسانی میآید که میخواهند با اهداف قدرتطلبانه و سلطهگرانه جدید و تمسک به نوع دیگری از مقدسات و از جمله سوءاستفاده از نام ایران، مردم ستمکشیده را به چاه سیاه و باتلاق تاریک دیگری فرو برند و به زنجیر دیگری فرو بندند. […]