این گفتار نگارنده در کتاب «اسپیتنامه»، ۱۳۸۸، صفحه ۵۹ تا ۶۳، نیز منتشر شده است.
کاوشهای چندین ساله گروههای باستانشناسی آلمان و موزه هرمیتاژ روسیه در آسیای میانه شرقی (جمهوری خودمختار تووا و شهرهای توران، پازیریک و ارژن)، منجر به پیدایی چندین نمونه از آثار خالکوبی بر روی بدن انسان شد. گزارشهای هیئتهای باستانشناسی نشان میدهد که این خالکوبیها بر روی بدن شاهان، شاهزادگان و پهلوانان یا سرداران انجام میشده و نمونههای آن، هم بر روی بدن مردان و هم بر روی بدن زنان دیده شده است. با توجه به طبقهبندی نقش خالها و گور منسوب به آنها، میتوان گمان داد که این خالکوبیها نه تنها برای زیب و زینت، بلکهای نشانهای از هویت صاحب نقش، پیوستگی خاندانی، و نیز وجه تمایز آنان با دیگر اعضای یک خاندان و خاندانهای دیگر بوده است. نقشهای خالکوبی شده بر روی بدن هر شخص- به مانند یک مُـهـر- وسیلهای برای شناخت و تشخیص هویت فرد بوده است.
نگاره زیر، قطعهای از پوست دست خالکوبی شده مردی صاحب منصب به اندازه ۲۸ در ۶۰ سانتیمتر است که از کورگان شماره ۲ پازیریک در کوهستانهای آلتایی به دست آمده است. قدمت این مومیایی خشک به سده پنجم پیش از میلاد میرسد. بر هر دو دست این مرد از مچ تا شانه، و نیز بر کتف و پای راست او شمار فراوانی از نقشهای پلنگ، گوزن، قوچ، ماهی و حیوانات اسطورهای خالکوبی شده است. قالی معروف پازیریک با نقشهایی مشابه با نگارکندهای درگاههای کاخ صد ستون در تخت جمشید نیز در همین ناحیه کشف شده بود.
عکس از ولادیمیر تربنین در کتاب «گورهای سلطنتی سکاییان»:
В. Τеребенин, Царские Могилы Скифов, берлин, ۲۰۰۷
عکس بعدی، بخشی از مومیایی خشک سرداری را نشان میدهد که بطور کامل و سالم از کورگان شماره ۳ قلعهجین به دست آمده است. این سردار را بگونهای مجلل با اسب و تمامی پوشاک و جنگافزارها در تابوتی چوبین به خاک سپرده بودهاند و نقشهای متنوعی از خالکوبی بر شانه و بازوی راست، گردن و کتف او دیده میشود.
بازماندههای گیسوان بلند و بافته شده او، همچنان بر شانه چپ به چشم میخورد. این مرد نیز مانند نمونه پیشین در سده پنجم پیش از میلاد میزیسته است. بخشی از طرح بازنگاری خالکوبیهای این سردار در تصویر بعدی دیده میشود. این نقش، یک اسب بالدار با سری عجیب را نشان میدهد که نگارههایی از شاهین/ عقاب بر سر، سینه و دم او دیده میشود.
عکس و طرح از کتاب «نشان زرین گریفون»، (کاتالوگ نمایشگاه کاوشهای توران، برلین، ۲۰۰۷):
Im Zeichen des Golden Greifen, Deutsches Archaologisches Institut, Berlin, 2007.
حال با توجه به نمونههایی از خالکوبی که در کاوشهای آسیای میانه شرقی (توران زمین شاهنامه) به دست آمده است، این پرسش را پیش میکشیم که آیا ممکن است در شاهنامه فردوسی اشارهای به چنین خالکوبیهایی شده باشد؟
نگارنده تاکنون در دو جای شاهنامه به چنین اشارهای برخورد کرده و کیخسرو و فرود، دارنده چنین خالهایی معرفی شدهاند. این نکته نیز قابل توجه به نظر میآید که کیخسرو و فرود، دو پسر سیاوش از دو همسر تورانیاش بودهاند. فرود، پسر جریره، نخستین همسر سیاوش و نوه دختری پیران ویسه بوده، در حالیکه کیخسرو، پسر فرنگیس، دومین همسر سیاوش و نوه دختری افراسیاب بوده است.
ممکن است که این دو، سنت خالکوبی را بخاطر پیوستگی مادری به تورانیان و نیز زندگانی در توران زمین، انجام داده باشند. هرچند که فردوسی، چنین خالهایی را «میراثی از گه کیقباد» میداند؛ اما متأسفانه تاکنون بجز چند مرد نمکی معروف، هیچگونه مومیایی در ایران پیدا نشده است تا بتوان دانست که آیا در سرزمینهای ایرانی نیز چنین سنت و شیوهای رایج بوده است یا نه. این بیتهای شاهنامه را بخوانیم:
از داستان یافتن گیو کیخسرو را
بدو گفت گـیـو: ای سر سـرکشـان ز فـرّ بـزرگـی چـه داری نـشـان؟
نـشـان ســیــاوُش پــدیــدار بـــــود چو بر گُـلـسِـتان نقطهی قـار بـود
تو بگـشای و بـنمای بـازو به مـن نـشـان تـو پـیـداسـت بـر انـجـمـن
بَــرَهـنـه تــن خــود بــنـمـود شــاه نگـه کـرد گـیـو آن نـشـان سـیـاه،
کـه مـیـراث بـود از گــه کـیــقــبـاد درسـتی بـدان بـود کـیـان را نـژاد
چو گـیـو آن نشان دیـد بردش نماز هـمی ریخت اب و همی گـفت راز
از داستان آمدن بهرام به نزد فرود در کوه
بــدو گـفــت بـهــرام: بـنـمـای تــن بَـرَهـنـه نـشـان سـیـاوُش بـه مـن
بـه بـهـرام بـنـمـود بــازوی فــرود ز عــنـبر به گـل بر یکی خـال بود،
کزان گونه پیکر بـه پـرگـار چـیـن نـدانـد نـگـاریـد کــس بــر زمــیـن
بــدانــســت کــو از نـــژاد قـــبـــاد ز تــخـم ســیــاوخـــش دارد نــژاد
از بیتهای بالا چنین دریافته میشود که یک «نشان» ویژه در بدن شخص، برای تعیین هویت او به کار میرفته است. نشانی که به پدر (خاندان/ تبار) شخص مربوط میشده است. در اینجا گیو و بهرام از کیخسرو و فرود میخواهند تا با پدیدار ساختن نشانی که بر تن خود دارند، هویت خود را اثبات نمایند. واژگان و توصیفهای شاهنامه، شباهت فراوانی به نقشهای خالکوبی شده دارند. هر چند که چند احتمال دیگر را نمیتوان نادید گرفت:
۱- وجود یک خال طبیعی و مادرزادی (آنگونه که برای مثال دکتر اسداله حبیب اعتقاد دارد)،
۲- زینتافزاری مانند یک بازوبند نگارین،
۳- داغزدن پوست.
نخستین احتمال، گویا نمیتواند درست باشد. چرا که شاهنامه آشکارا «نگاریده شدن یک پیکر» را ثبت کرده است، آنهم «به پرگار چین». علاوه بر این، وجود یک خال طبیعی و مادرزادی که از زمان کیقباد تا گاه کیخسرو بر بازوی همه فرزندان تکرار شده باشد، به موضوع جنبه تخیلی و فراواقعی میدهد. دومین احتمال نیز به عنوان شاخصی برای تعیین هویت، کافی و قاطع به نظر نمیآید، چرا که با یک شی سروکار داریم و ممکن است هر کسی بگونهای آنرا بدست آورد و بکار بندد. برای احتمال سوم- یعنی داغ زدن- نیز تاکنون جز برای بردگان یونان و روم، هیچ شاهدی در ایران و شرق ایران بدست نیامده است.
به هر حال این بیتهای فردوسی، این پرسش را پیش مینهد که آیا بین خالکوبیهای کشف شده در آسیای میانه شرقی با نشان و خال سیاه نگاریده شده بر بازوان کیخسرو و فرود (و به احتمال بر بازوی سیاوش) شباهت و پیوندی وجود دارد؟ آیا ایرانیان و تورانیان باستان (دستکم در برخی زمانها و سرزمینها) از روش خالکوبی برای اثبات هویت بهره میبردهاند؟ این پرسشی است که پاسخ کامل آن، نیاز به بررسیهای بیشتر و شواهد افزونتر دارد.