این گفتار نگارنده در کتاب «نوروزنامه»، ۱۳۸۶، صفحه ۲۴۴ تا ۲۴۶، نیز منتشر شده است.
کنجکاوی و توجهی که جوان کتابخوانده و روشنفکر امروزی، به مزدک و مزدکیان و باورهای کهن در خود احساس میکند؛ بیشتر از هر چیز، بازتاب سخنانی است که در طول تاریخ به مزدکیان روا داشته و به آنان نسبت دادهاند.
جوان تاریخخوانده، بخوبی این نکته غمانگیز را درک کرده است که شخصیتهای مورد اتهامهای ناروا، همیشه درخور چنان گفتارها نبودهاند. او میداند که تاریخ همواره به گونهای نگاشته و گزارش شده است که به خواست و پسند و تحسین قوای حاکمه باشد. میداند کسانی که در کتابهای تاریخ از آنان به ناروایی یاد شده است، گاه کسانی بودهاند که صاحبان قدرت و ثروت از آنان بیزار بوده و منافع آنان را به خطر انداخته بودهاند؛ در حالیکه همین اشخاص در همان زمان، طرف توجه و علاقه و احترام مردم معاصر خود بودهاند. همچنین این را نیز بخوبی میداند که هیچگاه در کتابهای تاریخی به دلبستگیها و علاقههای مردمی پرداخته نشده و یا به ندرت در باره آن سخن رفته است.
در تاریخنامههای ایران، از کمتر کسی به اندازه مزدک به بدی یاد شده است و کمتر کسی هم در فرهنگ ایرانی به اندازه مزدک مورد توجه و احترام نسل آگاه و دقیق و هشیار امروزی بوده است. نسلی که جهان امروز آنقدر برای تحمیل خواستهها و اعتقادات خود به او تلاش کرده است که دیگر به راحتی هر ادعایی را باور نمیکند. همه کوششهای کسانی که سعی کردهاند تا از مزدک و باورهای او به خواری یاد کنند، تنها موجب توجه عمومی و احترامی عمیق نسبت به نام و عملکردهای او شدهاند.
امروزه جوان ایرانی، بدون اینکه آگاهی کاملی در باره مزدک و باورهای او داشته باشد؛ در قلب خود فرمانی ناشناخته و مبهم را احساس میکند که گویا در باره مزدک، سخنانی را باید به او میگفتهاند، که نگفتهاند. چیزهایی را باید میدانسته است که نمیداند. نکتههایی را باید از او پنهان نمیکردهاند، که کردهاند. در گوشههای قلب خود میپندارد که گرایشی به شناخت اندیشههای او دارد. میپندارد که هر چند او را درست نمیشناسد، اما چیزی هست که «نگذاشتهاند» و «نخواستهاند» تا بتواند آیین او را به درستی دریابد.
مزدک را از او گرفتهاند تا او را فراموش کند. او را سبک داشتهاند تا از او روی برگرداند. کسان دیگری را در نظرش بزرگ کردهاند تا توجهش به آن بزرگان خیالی جلب شود؛ اما هیچکدام نتوانستند که جایگاه آیین کهن را در ذهن او پایین بیاورند؛ چرا که پی به برخی منافع و مصلحتهای پنهانی آنان برده است. او تمایل ویژهای به این بخش از تاریخ گمشده نیاکان خود ابراز میدارد؛ بدون اینکه هنوز آگاهی کاملی در باره آن به دست آورده باشد. بدون اینکه کتاب جامع و کاملی در باره آن خوانده باشد. چرا که میداند و میدانیم که چنین کتابی اصلاً وجود ندارد.
هرگونه آگاهی و دانشی که به مزدک و آیین کهن مربوط بوده است، در طول تاریخ در نهایت شدت و با اتحاد بزرگ همه کسانی که تنها به منافع خود میاندیشیدهاند، از بین رفته است. باورهایشان را تحریف کردند و آنان نیز هیچگاه فرصت دفاع از خود را پیدا نکردند. هر بار هم که رخصتی برای دفاع به دست آمد، با رویدادهای خشونتبار تؤامان شد؛ رویدادهایی همراه با آوارگیها و مهاجرتها.
اندیشهها و باورهایشان سرکوب شد. زندگیاشان به تاراج رفت. اتحاد و همبستگی ساده و بیپیرایه روستایی آنان به هر شکل ممکن و با هر وسیله در دسترس، نابود شد. سیل زمینداران و سرمایهداران و روحانیان و موبدان، به روستاهای سرشار از مهربانی و یگانگی آنان روانه شد. آرامش و حتی عمرشان را از آنان گرفتند.
گفتگو در باره آنان همواره «شاخک»های حساس صاحبان قدرت و ثروت و نیرنگ را حساستر میکرد. چنین شد که مزدکیان دیگر هیچگاه از خود دفاع نکردند. سکوت کردند، تنها ماندند و در تنهایی فراموش شدند. اما وجدان بیدار ایرانیان آزاداندیش، همواره از آنان دفاع کرد و نام آنان را به نیکی و شایستگی یاد کرد. چرا که یاد آنان، یاد نیک نیاکان دورهنگام خودشان بود.
همچنین بنگرید به:
آیین مزدک به روایت دینکرد: تنها متن بازمانده از گفتگوی مزدکیان با روحانیت زرتشتی