Skip to content
 

تخت جمشید

برگرفته ویرایش شده‌ای از کتاب تخت جمشید نوشته همین نگارنده، (چاپ اول ۱۳۷۹، چاپ دوم ۱۳۸۱)

عکس‌های اختصاصی و طرح‌های کتاب در اینجا نیامده‌اند.

پیشگفتار

مایلم کتاب تخت‌جمشید را با گفتاری آغاز کنم که یک استاد آلمانی علوم طبیعی به نام ساموئل سیمون ویته (Samuel Simon Witte) در اواخر سده هجدهم میلادی اظهار داشته بود. او برای تأکید بیشتر بر دشواری ساخت تخت جمشید، اعتقاد داشت که تخت‌جمشید و مجموعه بناها و آثار آن (و نیز اهرام ثلاثه مصر)، محصول اندیشه و توانایی‌های انسان نیست، بلکه دست‌ساخته طبیعت است و بر اثر اتفاق و بدنبال برخی حرکات آتشفشانی و زمین‌ساختی بوجود آمده است. این گفتار شاید شگفت‌انگیز به نظر آید، اما پیچیدگی‌های خارق‌العاده و فناوری‌های همچنان نامعلوم ساخت تخت‌جمشید ممکن است هر کسی را به این گمان براند که اگر باور بداریم ساخت‌وساز بناهای تخت‌جمشید به دست انسان صورت گرفته، بسی شگفت‌انگیزتر از آن است که باور بداریم این آثار، ساخته اتفاقی دست طبیعت است.

Witte, Samuel Simon, Vertheidigung des Versuchs über den Ursprung der Pyramiden in Egypten und der Ruinen von Persepolis und Palmyra, Leipzig, Müller, 1792, In: Allgemeine Literaturzeitung, 1793,  Vol. 1, No. 24, pp. 185-192.

دربارۀ تخت‌جمشید کتاب‌های زیادی منتشر شده است و کتاب‌های بسیار دیگری نیز منتشر خواهد شد. اما نه این کتاب و نه آن کتاب‌ها هیچکدام نتوانسته‌اند تمام مجهولات تخت‌جمشید را حل کنند و پرسش‌های خوانندۀ علاقه‌مند را برآورده سازند؛ چرا که منابع و دانسته‌های ما در این خصوص بسیار اندک و ندانسته‌های ما بسیار زیاد است.

همۀ تلاش‌ها و پژوهش‌ها برای دستیابی به این هدف است که بتوان از معدود مدارک و شواهد باقیمانده، واقعیت آن روزگار را بازسازی کرد؛ اما بی‌گمان آنچه که نمی‌دانیم در قیاس با آگاهی‌ها و تصورات فعلی ما بسی شگرف می‌نماید.

کلیات

تخت‌جمشید کجاست

تخت‌جمشید در استان فارس و در دامنۀ کوه رحمت و در شمال شرقی دشت مرودشت قرار گرفته است. دشت مرودشت سرزمین حاصلخیزی است که رودهای کُر و پلوار یا سیوند و همچنین چندین رود کوچک دیگر آنرا سیراب می‌کنند و سرانجام به دریاچه بختگان می‌ریزند. این سرزمین به لحاظ همین موقعیت ممتاز جغرافیایی و آب‌و‌هوای معتدل و وجود آب فراوان و خاک مناسب از دیرباز محل توجه مردمان مختلف بوده است. بطوریکه در دشت مرودشت تپه‌های پیش از تاریخی بسیاری وجود دارد که یکی از مهم‌ترین آنها به نام تل‌باکون در دو کیلومتری جنوب تخت‌جمشید واقع است و کهن‌ترین لایه‌های مسکونی آن به ۶۰۰۰ سال پیش می‌رسد. از این تپه سفال‌های نگارین زیبایی بدست آمده است که تعدادی از آنها در موزۀ تخت‌جمشید نگهداری می‌شوند.

علاوه بر این در نقش‌رستم در شش کیلومتری شمال تخت‌جمشید سنگ‌نگاره‌هایی از چهار تا سه هزار سال پیش و از دوره عیلامی شناخته شده است که در دورۀ ساسانی مخدوش و محو شده‌اند. اما همچنان قسمت‌هایی از آنها قابل تشخیص است و نشان می‌دهد که این سرزمین طرف توجه آنان نیز قرار گرفته است.

امروزه تخت‌جمشید با شیراز ۵۰ کیلومتر و با مرودشت ۱۰ کیلومتر فاصله دارد. جاده آسفالته شیراز به اصفهان از دو کیلومتری آن می‌گذرد و راهی فرعی و آسفالته این جاده را به تخت‌جمشید متصل می‌سازد.

تخت‌جمشید کی ساخته شد

عملیات ساخت تخت‌جمشید در حدود سال ۵۲۰ پیش از میلاد و به فرمان داریوش یکم هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود سال ۴۵۰ پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخش‌های دیگری از تخت‌جمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان کماکان ادامه داشت. چنانکه ساختمان دروازۀ نیمه تمام گواهی می‌دهد، پس از ۱۹۰ سال همچنان کار ساخت‌وساز و گسترش بناهای تخت‌جمشید ادامه داشته است.

کاخ آپادانا نخستین بنایی بود که ساخت آن بلافاصله پس از صدور فرمان داریوش آغاز شد و با فاصله کمی پس از آن ساختمان کاخ تَچَر، دروازۀ همه ملت‌ها و پلکان ورودی نیز آغاز شد. ادامه و تکمیل ساختمان بناهای اخیر تا پادشاهی خشیارشا به طول انجامید. در زمان این پادشاه همچنین احداث کاخ هدیش، کاخ «د»، کاخ سه‌دری و کاخ مهمانخانه آغاز و به انجام رسید. اما احداث کاخ صدستون که به احتمال قوی در زمان خشیارشا آغاز شده بود، در زمان پادشاهی اردشیر یکم ادامه پیدا کرد و به پایان رسید، در دورۀ اردشیر یکم همچنین کاخ «هـ» و کاخ «ج» ساخته شدند.

تخت‌جمشید چه نام داشت

امروزه مجموعۀ این بناها با نام تخت‌جمشید شناخته می‌شوند، اما این یک نام مصطلح است و استفادۀ فراوان از این نام آنرا به شکلی مشهور در آورده است. در کتاب‌های جغرافیانویسان و سیاحان سده‌های گذشته از آن با نام‌های «قصر جمشید»، «چهل منار» و «چهل ستون» نیز یاد شده است و کتیبه‌ای از روزگار ساسانیان (کتیبه شاپور سگانشاه) آنرا «صد ستون» نامیده است. یونانیان و به تبع آن تمام کشورهای مغرب زمین آنرا پرسپولیس (Persepolis) می‌نامند.

اطلاق نام تخت‌جمشید توسط مردمی صورت پذیرفته است که در طول قرون و اعصار، تاریخ و کارکرد این جایگاه را فراموش کرده بودند و از دیگر سو در شاهنامه فردوسی می‌خواندند که جمشید فرمان ساخت کاخی بلند را صادر کرده بود که در آنجا بر تخت می‌نشست، در نتیجه این شباهت‌های ظاهری، آنجا را به جمشیدشاه منسوب می‌داشتند. این شیوۀ نامگذاری در چند بنای دیگر همچون «تخت سلیمان»، «تخت رستم»، «تخت بلقیس» و «تخت گوهر» نیز تکرار شده است.

کتیبه خشیارشا بر دروازه همۀ ملت‌ها (XPa) نشان می‌دهد که تخت‌جمشید را در آن زمان به نام «پارسَه» می‌خوانده‌اند.

تخت‌جمشید چه بوده است

در اینجا به بحث دربارۀ یکی از پیچیده‌ترین و پرگفتگوترین مجهولات تخت‌جمشید می‌پردازیم که دربارۀ آن صدها سال است نظریه‌های گوناگون ابراز می‌شود و هیچکدام نتوانسته راز راستین این پرسش بزرگ را بگشاید که تخت‌جمشید برای چه کاربردی ساخته شده است؟ منظور از ساخت چنین بنایی چه بوده است؟ آیا آنجا دژ یا قلعه بوده است؟ کاخ مسکونی بوده است؟ پایتخت هخامنشیان بوده است؟ معبد و نیایشگاهی بوده است یا چیز دیگر؟

تخت‌جمشید و قلعه

نظریه‌ای که به موجب آن تخت‌جمشید یک قلعه نظامی و یا استحکاماتی تدافعی و پدافندی معرفی می‌شود، بیشتر از دیگر نظریه‌ها ناممکن می‌نماید چرا که تخت‌جمشید به هیچوجه، چه از لحاظ وضعیت جغرافیایی، چه از لحاظ نقشه و وضعیت تدافعی، لازمه‌های یک بنای نظامی و استحکاماتی را دارا نیست. پله‌های ورودی که با عرض هفت متر و از دو سو و بدون هیچ دری یا دیواری بسوی دشت گسترده گشوده می‌شوند، به هیچ روی برای در ورودی قلعه‌ای نظامی شایستگی ندارند.

در ساختمان تخت‌جمشید هیچگونه تدابیر حفاظتی یک قلعه اندیشیده نشده است. تخت‌جمشید فاقد هر گونه برج و بارو یا دیوار پدافندی است و دیواری نه چندان بلند که در جناح مشرف به کوه تا بالای ارتفاعات کوه رحمت ادامه دارد، حکم دیواری نسبتاً معمولی را داراست و برای مقاومت در برابر لشکری مسلح و مهاجم کافی نیست. این نکته نیز قابل تأمل است که ارتفاع ۱۴ متری ضلع غربی تخت‌جمشید از سطح دشت، نه به دلایل حفاظتی، بلکه به لحاظ تراز کردن سطح سکو با دامنۀ کوه رحمت صورت گرفته است و اصولاً این بلندای سنگی در حکم دیوار نیست. چرا که بالاترین بلندای آن، پایین‌ترین سطح کاخ‌های تخت‌جمشید است و مجموعۀ کاخ‌ها از سطح دشت و از دوردست‌ها کاملاً قابل مشاهده است. هیچگونه دیوار حائلی آنها را در میان نگرفته و در صورت حمله دشمن، براحتی می‌توانست در معرض تیر و منجنیق و دیگر ابزارهای سنگ‌انداز قرار گیرد. همین ارتفاع در جناح جنوبی به بیش از هفت متر بالغ نمی‌شود.

تخت‌جمشید و پایتخت

نظریه‌ای دیگر حاکی از آن است که تخت‌جمشید بعنوان پایتخت هخامنشیان یا لااقل یکی از سه پایتخت آنان مورد استفاده قرار می‌گرفته است. این نظریه نیز بعید به نظر می‌رسد، چراکه پایتخت هخامنشیان از زمان داریوش به بعد در شهر شوش بوده است و تخت‌جمشید از نظر موقعیت جغرافیایی برای پایتختی کشوری که وسعت آن از رود نیل در مصر تا رود سند در هند (پاکستان امروزی) ادامه داشت، مکان مناسبی به نظر نمی‌رسد. بلکه بالعکس، یافته‌های باستان‌شناختی و تاریخی و نوشته‌های فرستادگان یونانی در دربار هخامنشیان و همچنین اسفار عهد عتیق، نشان از مرکزیت شهر شوش به عنوان پایتخت هخامنشیان دارد. علاوه بر این، در هیچیک از هزاران لوحه‌ای که از تخت‌جمشید بدست آمده است به موضوع‌های سیاسی پرداخته نشده و حتی از تخت‌جمشید در تاریخ و سفرنامه‌های یونانیان پیش از اسکندر نامی ‌برده نشده است.

تخت‌جمشید و نیایشگاه

گروهی دیگر را عقیده بر آن است که تخت‌جمشید معبد یا نیایشگاه بوده است. این نظریه نیز قابل قبول به نظر نمی‌رسد، چرا که مجموعۀ نقشۀ تخت‌جمشید به هیچیک از نیایشگاه‌های شناخته شده شباهت ندارد. در نگاره‌های تخت‌جمشید هیچ نقشی که نشانگر انجام آیینی مذهبی باشد، وجود ندارد و از سوی دیگر، مورخان یونانی نیز اذعان داشته‌اند که پارسیان معبد و پرستشگاه ندارند. این عقیده که تخت‌جمشید را معبد پنداشته‌اند، بیشتر ناشی از آن است که عادت شده نام معبد و نیایشگاه و آتشکده و آتشدان بر روی هر بنای ناشناخته‌ای نهاده شود. کاربری بسیاری از بناها به همین دلیل همیشه ناشناخته مانده‌اند.

تخت‌جمشید و سکونتگاه

نظریه‌ای دیگر، تخت‌جمشید را محل مسکونی شاهان هخامنشی می‌داند. پیروان این نظریه بر این عقیده پای می‌فشارند که هر یک از کاخ‌های موجود در تخت‌جمشید سکونتگاه یکی از پادشاهان هخامنشی بوده است. بر این اساس، آنان بناهای تخت‌جمشید را با عباراتی مانند حرم، اندرونی، حرمسرا و جز آن یاد کرده‌اند. این عقیده به اندازه‌ای گسترش یافته و دامنگیر شده که در اغلب کتاب‌ها و نقشه‌ها و عکس‌های تخت‌جمشید، ساختمان‌ها را به این روش نامگذاری می‌کنند.

از آنجا که می‌دانیم پایتخت هخامنشیان در شهر شوش بوده، پس بی‌گمان محل سکونت آنان نیز در همان شهر بوده است و می‌دانیم که بین شوش و تخت‌جمشید- آن هم با راه‌های آن زمان- فاصله‌ای بس طولانی و کوهستانی و صعب‌العبور بوده است و عملاً امکان نداشته که محل اقامت پادشاه با پایتخت کشور تا این اندازه فاصله داشته باشد. در رد این نظریه دلیل دیگری نیز در دست است و آن اینکه زمان ساخت هر یک از بناهای تخت‌جمشید به اندازه‌ای طولانی و دراز‌آهنگ بوده که عملاً هیچیک از شاهان نتوانستند و نمی‌توانستند پایان آن را نظاره‌گر باشند، بلکه تنها حداکثر می‌توانستند از بناهایی که در زمان شاهان پیشین ساخته شده بود، بهره‌برداری کنند که آن هم با آن حجم عظیم عملیات ساختمان‌سازی عملاً امکان‌پذیر نمی‌بود. دلیل دیگر آنکه لوحه‌های گلی پیدا شده در تخت‌جمشید اشاره‌ای به سکونت پادشاهان در این محل نمی‌کند.

تخت‌جمشید و جشنگاه نوروزی

از دیگر نظریه‌هایی که در باب کاربرد تخت‌جمشید اظهار می‌شود، برگزاری مراسم جشن نوروزی یا جشن مهرگان در تخت‌جمشید است. این نظریه از آنجا ناشی شد که هرتسفلد، باستان‌شناس آلمانی و حفار تخت‌جمشید، در شیراز در منزل فیروز میرزا حاکم شیراز، شاهد برگزاری مراسم نوروز و هدیه‌های اشخاص مختلف به نزد او بود و گمان برد که نقوش کاخ آپادانا نیز در واقع مردمانی هستند که به مناسبت نوروز یا مهرگان هدایایی به پیشگاه شاه می‌برند. این نظریه امروزه بیش از هر نظر دیگری تداول یافته است.

اینکه مراسم نوروزی در تخت‌جمشید انجام می‌شده است، امر ناممکنی نیست و امکان دارد هرگونه مراسم دیگری نیز در تالارهای تخت‌جمشید برگزار می‌شده است. همانطور که امروزه و یا در هر زمان دیگری از خانه‌ها و تالارها و فضاهای بزرگ و سرپوشیده برای مقاصد گوناگون و مراسم مختلف بهره‌برداری می‌شود و می‌شده است. اما اینکه پیرو نظریه فوق تصور کنیم که تخت‌جمشید فقط برای برگزاری جشن نوروزی ساخته شده است، بعید به نظر می‌آید. نامحتمل است که بنایی را با آن عظمت و وسعت ۱۲۵۰۰۰ متر مربعی، با آنهمه سنگ‌نگاره‌ها و پیکره‌های غول‌آسا، آنهمه مخارج سرسام‌آور، آنهمه هنرمندان و صنعتگران که از مصر تا هند بدانجا دعوت شده بودند، آنهمه ستون‌های بیست متری و سرستون‌های ده‌ها تنی و مهم‌تر از همه، با ۱۹۰ سال عملیات ساختمانی، تنها برای برگزاری مراسم کوتاه‌مدت جشن نوروزی تهیه دیده شده باشند.

همچنین به نظر می‌رسد اشخاصی که در سنگ‌نگاره‌های کاخ آپادانا حجاری شده‌اند، حامل هدایایی برای شاه نیستند، چرا که در سنگ‌نگاره‌ها نقشی از شاه وجود ندارد که در حال دریافت آن هدایا باشد، و اصولاً چنانچه بخواهند هدیه‌ای برای پادشاه ببرند، بی‌تردید می‌توانستند اجناسی مناسب‌تر از شیر و شتر و گوسفند و قاطر و پشم و تبر انتخاب کنند.

به همه دلایل فوق باید این را هم اضافه کرد که بعید به نظر می‌رسد که بار یافتگان بارعام پادشاه بطور مسلح و با دشنه‌ای بر کمر در برابر او حضور یابند، آنطور که در نقوش گروه نمایندگان سکایی و بعضی دیگر دیده می‌شود. به همه اینها نکته‌ای دیگر نیز می‌توان اضافه کرد و آن اینکه در کاخ آپادانا هیچ جایگاهی وجود ندارد که بتوان از آن به عنوان شاه‌نشین یا جایگاه جلوس شاه استفاده کرد.

همه این دلایل در خوشبینانه‌ترین حالت صورت پذیرفت. اینکه نقش هدایا‌آورندگان بصورت نمادین حجاری شده باشد و هدایای فوق را تحویل اصطبل‌ها و طویله‌های شاهی داده باشند. در غیر این صورت، یعنی اگر بخواهیم تصور کنیم حاملان هدایا همراه با اسب و گاو و شیر و شتر و گوسفند و ارابه قدم به کاخ آپادانا می‌گذاشته‌اند، وضعیت قبول نظریه فوق‌الذکر را باز هم پیچیده‌تر و غیرممکن‌تر ساخته‌ایم. در این باره، بعضی آنقدر فراتر رفته که تصور ‌کرده‌اند پهنای زیاد و بلندای کم پله‌های ورودی تخت‌جمشید بخاطر راحتی عبور اسب و دیگر حیوانات است.

تخت‌جمشید بنایی نمادین و محل همپرسگی و گردهمایی

به گمان و احتمال ما، تخت‌جمشید بنایی نمادین و محل همپُرسگی یا گردهمایی بوده است. اینجا جایگاهی بود که فرستادگان سرزمین‌های گوناگون برای سگالش و مقاصد و مصالح مختلف گرد می‌آمدند و نقوش ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که بر جبهۀ شرقی کاخ آپادانا موجود است، نمادی از حضور آنان است.

این حضور همگانی را خشیارشا در سنگ‌نبشته خود تأکید و تأیید می‌نماید. آنجا که در کتیبه‌اش به سه زبان (XPa) از دروازه ورودی تخت‌جمشید بنام «دروازه ملت‌ها» نام می‌برد و نشان می‌دهد که مردمان گوناگون به تخت‌جمشید وارد می‌شده‌اند.

چنانچه تخت‌جمشید بنایی بود که کاربردی محلی داشت، نمی‌توانست توجه همه ملل را به خود جلب کند. یک بنای شاهی، یک دژ نظامی، یک انبار جواهرات، یک نیایشگاه بزرگ، یک جایگاه جشن نوروزی، یک سکونتگاه درباری و یا یک حرمسرا؛ هیچکدام نمی‌توانست توجه همۀ ملت‌ها و همۀ اقوام و همۀ ادیان را به خود جلب کند.

بررسی بناها

روش ساخت

برای ساخت تخت‌جمشید تمام نواحی شرق باستان بسیج شده بودند. از منابع و معادنی در حد فاصل دریای مدیترانه تا آسیای میانه استفاده می‌شد و بهترین استادکاران از همه جا دعوت شده بودند. داریوش خود در کتیبه‌ای که از پی بنای کاخ آپادانا در شوش (DSf) بدست آمده، چنین می‌گوید که: «کندن و پر کردن و خشت‌های قالبی، کار مردمی از بابل بود. تیرهای سدر از کوهستانی به نام لبنان آورده شد. مردم آشور آنها را تا بابل آوردند و مردمی از اهالی کاریه و ایونیه آنرا از بابل به شوش آوردند. الوار درخت یاکا از قندهار و کرمان آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد. لاجورد گرانبها و عقیق شنگرف از سرزمین سغد و سنگ گرانبهای فیروزه از خراسان فراهم شد. نقره و آبنوس از مصر آمد. زیورهای دیوارها از ایونیه است. عاج از حبشه، هند و آراخوزیه آورده شد. سنگ ستون‌ها از ناحیه‌ای بنام آبیراد در عیلام بود. سنگ‌بُران و پیکرتراشان ساردی و ایونی بودند. آنان که آجر پخته ساختند، بابلی بودند. درودگران ساردی و مصری بودند. آنان که زرگری کردند، مادی و مصری بودند. آنان که دیوارها را آراستند، مادی و مصری بودند». با این حال عجیب است که در میان این استادکاران نامی از پارسیان برده نشده است.

سازماندهی و ادارۀ این لشکر بزرگ صنعتگران و هنرمندان که از همه جا گرد آمده بودند، کاری بزرگ و نیاز به اداره‌ای عریض و طویل داشت. در تخت‌جمشید هزاران نفر کار می‌کردند، لوحه‌های بدست آمده حاکی از آنست که تنها در یک دعوت بیش از دو هزار نفر صنعتکار درخواست شده بودند.

در تخت‌جمشید گروه‌های بی‌شماری از هنرمندان، مهندسان، محاسبان، معماران، حجاران، بنایان، نجاران، نقاشان، بافندگان، دوزندگان، کاتبان، معدن‌کاوان، گوهر‌تراشان، سنگ‌بُران، آزمایشگران چوب و سنگ، متخصصان حمل و نقل و بالا کشیدن سنگ‌ها، لشکری از کارگران ساده، کارمندان اداری، حسابداران، بایگان‌ها، نگهبانان، آشپزان، نظافتگران، گردونه‌رانان، تیمارداران، بازرسان، نامه‌بران و بسیار شغل‌های گوناگون دیگر کار می‌کردند و به گفتۀ داریوش: «در آنجا کاری بزرگ انجام شد».

پلکان ورودی

مسافری که به تخت‌جمشید می‌رسد، در برابر خود و در دو سوی چپ و راست، پلکان وسیعی را می‌بیند که از هر دو طرف بالا می‌روند و از هم دور می‌شوند. هر کدام از این دو ردیف پلکان پس از ۶۳ پله به پاگرد بزرگی می‌رسند که پس از چرخش، به سوی همدیگر نزدیک می‌شوند و پس از ۴۸ پله دیگر به سطح وسیع ۱۲۵۰۰۰ متر مربعی سکوی تخت‌جمشید می‌رسد. مجموع پله‌ها در هر سو ۱۱۱ پله است. طول هر پله هفت متر، عرض هر کدام ۴۰ سانتی‌متر و بلندای هر یک ۱۰ سانتی‌متر است.

پیش از اینکه این راه و پلکان ساخته شود، راه ورودی تخت‌جمشید در جناح جنوبی سکو و در کنار کتیبه‌های داریوش بوده است؛ اما به زودی تغییری در نقشه تخت‌جمشید پدید آورده و در نتیجه راه ورودی قبلی را بسته و این راه جدید را گشودند.

پلکان تخت‌جمشید از سنگ‌های بزرگ و گاه از دامنۀ اصلی کوه رحمت بطور یکپارچه تراشیده شده است. بر کنارۀ پلکان‌ها، کنگره‌های کوتاهی وجود داشته که جنبۀ دفاعی نداشته و به ملاحظات زینتی ساخته شده بودند. بعضی از این کنگره‌ها و بخصوص آنهایی که بر پلکان کاخ آپادانا قرار دارند، سالم باقی مانده‌اند. از این کنگره‌ها که قریب شصت سانتی‌متر بلندی دارند در بسیاری از بناهای تخت‌جمشید استفاده شده و به گمان نگارنده دارای برخی ملاحظات خورشیدی است.

سکو یا صفه

سکویی که مجموعۀ ساختمان‌های تخت‌جمشید بر روی آن ساخته شده است، چهار ضلعی مضرسی است که میانگین عرض آن ۳۰۰ متر و میانگین طول آن ۴۲۰ متر است که مجموعاً بالغ بر ۱۲۵۰۰۰ مترمربع یا بیش از ۱۲ هکتار مساحت دارد. این سکو از یک سو پشت به کوه رحمت دارد و از سه سوی دیگر دشت فراخ مرودشت را نظاره‌گر است.

برای احداث این سکو سنگ‌های بخش‌های وسیعی از دامنۀ کوه را تراشیده و با آن آوار، بخش‌های فروتر سطح دشت را بالا آورده‌اند تا سطحی صاف و تراز برای احداث کاخ‌ها فراهم شود. سطح خارجی این سکو از قطعه سنگ‌هایی تراش‌خورده و با لبه‌هایی صاف تشکیل شده است که بدون هیچگونه ملاتی بر روی هم و در کنار هم به دقت چیده شده‌اند و تاکنون نیز به استحکام باقی مانده‌اند. سطوح زیرین سکو را نیز از سنگ و شن‌های محکم و درشت پر کرده و کوبیده‌اند تا در زیر بار سنگینی که بر روی آن ساخته می‌شود، نشست نکند و فرو نریزد. احتمالاً برای سفت کردن سکو که تمام آن حکم پی ساختمان تخت‌جمشید را نیز داراست، از روش‌های خاصی بهره‌برداری می‌شده که امروزه بر ما پوشیده است. در عمق کمی از سطح سکو و در چند جا، راه‌آب‌های متعددی برای هدایت آب باران به بیرون از محوطۀ تخت‌جمشید احداث شده است. راه ورود و صعود به سطح سکو یا در اصلی تخت‌جمشید، همانطور که گفته شد، دو ردیف پلکان سنگی قرینه در شمال جبهۀ غربی تخت‌جمشید است.

سطح سکو در همه جای آن برابر نیست، بطوریکه در بعضی بخش‌ها ۵/۵ متر از سطح دشت ارتفاع دارد و در جایی دیگر این ارتفاع به ۱۸ متر بالغ می‌شود. بدین ترتیب سطح سکو در حدود ۱۳ متر بین بخش‌های گوناگون تفاوت سطح دارد. بلندی سطح سکو از سطح دشت در بخش قابل رؤیت جبهۀ غربی بیش از ۱۴ متر و در جبهۀ جنوبی قریب هفت متر می‌باشد.

بناهایی که بر روی سکوی تخت‌جمشید واقع شده‌اند، علیرغم نزدیکی آنها به یکدیگر به شکلی کاملاً مشخص از هم تفکیک شده‌اند. در سوی غربی تخت‌جمشید، کاخ‌های آپادانا، تَچَر، هَدیش، و سه‌دری، خود مجموعه‌ای را تشکیل می‌دهند که از ورودی‌های متعدد به یکدیگر راه دارند. در سوی شرقی، دروازۀ نیمه تمام با کاخ صدستون و اطاق‌های مجاور آن یک بخش کاملاً مجزا را تشکیل داده‌اند که جز از دروازۀ نیمه‌تمام راهی دیگر برای ورود به آنجا وجود نداشته است. در سوی جنوبی نیز مجموعه اطاق‌ها که تا میانۀ تخت‌جمشید و کاخ مهمانخانه ادامه پیدا می‌کند با دیوارهای طولانی محصور شده است. در سوی جنوب شرقی نیز بنای کاخ خزانه یا اداری با دیوارهای وسیع و خیابان‌های جانبی به شکلی مشخص از دیگر بخش‌های تخت‌جمشید تفکیک شده‌اند.

دروازۀ همۀ ملت‌ها

نخستین بنایی که بلافاصله پس از ورود به تخت‌جمشید به چشم می‌خورد، «دروازه همه ملت‌ها» نام دارد. این بنا را به نام‌های دروازۀ ملل، دروازۀ کشورها، دروازۀ خشیارشا و کاخ دروازه نیز می‌شناسند. به دلیل اینکه ساختمان این دروازه در زمان خشیارشا به پایان رسیده است و کتیبه‌هایی از این پادشاه بر دیواره داخلی آن وجود دارد، آنرا بنام خشیارشا نیز نامبر کرده‌اند و از سوی دیگر در کتیبه خشیارشا از این بنا بعنوان دروازۀ همۀ ملت‌ها نام برده شده است.

دروازۀ همۀ ملت‌ها، کاخی چهار گوش است که طول هر ضلع آن نزدیک به ۲۵ متر است و در مجموع بالغ بر ۶۰۰ متر مربع مساحت دارد. این کاخ، چهار ستون ۱۷ متری داشته است که دو تای آن تا به امروز باقی مانده و یکی دیگر از آنها مرمت و پا برجا شده است. بر دو سوی درگاه ورودی این کاخ که قریب ۱۲ متر بلندی دارد، نقش موجودی با هیبت و با عظمت تراشیده شده است که مستقیماً اشخاص وارد شده به تخت‌جمشید را می‌نگرد. بدن این جاندار در جناح غربی به مانند گاو و در جناح شرقی تلفیقی است از سر انسان و بدن گاو و بال‌های عقاب. اما صورت آنهایی که رو به سوی پلکان ورودی تخت‌جمشید قرار دارند، آسیب دیده و متلاشی شده‌اند. در ضلع داخلی درگاه‌های دروازۀ همه ملت‌ها کتیبه‌ای از خشیارشا وجود دارد که به سه خط و زبان فارسی باستان و عیلامی و بابلی تراشیده شده‌اند که مجموعۀ این متن و ترجمه‌ها در بالای هر یک از درگاه‌ها تکرار شده‌اند.

کاخ دروازۀ همه ملت‌ها در حکم تالار ورودی یا اطاق انتظار یا به عبارتی هشتی تخت‌جمشید بوده است. کسانی که به تخت‌جمشید می‌آمدند، پیش از هر چیز به اینجا وارد می‌شدند و آنگاه از یکی از دو در جنوبی یا شرقی آن خارج می‌شدند. احتمالاً در داخل این کاخ رفت‌وآمد اشخاص ثبت می‌شده است و نمایندگان و اشخاصی که از کشورهای گوناگون می‌آمدند، در اینجا تشریفات لازم برای ورود را به عمل می‌آورده‌اند. در پایین درگاه غربی دروازۀ همه ملت‌ها نام اشخاصی کنده‌گری شده است که در آنجا یادگاری نوشته‌اند. نام و تاریخ بازدید بعضی از سیاحان اروپایی و نیز بعضی ایرانیان مانند میرزادۀ عشقی در اینجا دیده می‌شود.

دروازه نیمه‌تمام

این دروازه در فاصله ۱۲۰ متری شرق دروازۀ همه ملت‌ها قرار گرفته و حکم دروازه‌ای داخلی را دارد و هیچ سوی آن به بیرون از تخت‌جمشید راه ندارد. وضعیت قرار گرفتن این بنا نشان می‌دهد که دروازه‌ای اختصاصی برای کاخ صدستون و اطاق‌های مجاور آن بوده است. عملیات ساختمانی این دروازه هیچگاه به پایان نرسید.

ساختمان دروازه نیمه‌تمام برای بررسی روند ساخت بناهای تخت‌جمشید ارزش فراوانی دارد. با دقت در دروازه نیمه‌تمام در می‌یابیم که بخشی از کار تراش سر‌ستون‌ها و پیکره‌ها پیش از نصب انجام می‌شده است و بخشی دیگر پس از نصب. به این ترتیب که ابتدا طرح کلی و اضلاع و زوایای اصلی را می‌تراشیدند و آنگاه آنرا بر درگاه یا بر بالای ستون قرار می‌دادند و محکم می‌ساختند و پس از آن کار تراش جزئیات و ریزه‌کاری‌ها و تزئینات آنرا ادامه می‌دادند. دروازه نیمه تمام قریب ۵۰ متر طول و ۴۰ متر عرض و مجموعاً بالغ بر ۲۰۰۰ متر مربع مساحت دارد. این دروازه همچون دروازه همه ملت‌ها از چهار ستون متشکل بوده که در طرفین تالار مرکزی آن، دو اطاق طویل به طول ۲۸ و عرض چهار متر واقع بوده است.

کاخ آپادانا

کاخ آپادانا اصلی‌ترین و رفیع‌ترین بنای تخت‌جمشید است. این نخستین جایی بود که بلافاصله پس از فرمان داریوش یکم و پس از بر آوردن صفه، ساخت آن آغاز شد و در سال‌های آغازین پادشاهی خشیارشا یعنی پس از قریب سی سال ساختمان آن به پایان رسید. به نظر می‌رسد که آپادانا محل اصلی برگزاری گردهمایی‌ها و تالار عمومی هیئت‌های نمایندگی ملل بوده است. این کاخ از یک تالار مرکزی و سه ایوان تشکیل شده است. هر یک از ایوان‌ها ۱۲ ستون و تالار مرکزی به تنهایی ۳۶ ستون ۲۰ متری دارند که مجموعاً ۷۲ ستون سنگی، سقفی را بر سر دارند که از دوردست‌ها و از دشت مرودشت بدون هیچگونه حائلی دیده می‌شوند. هر یک از اضلاع کاخ چهارگوشه آپادانا قریب ۱۱۰ متر است که مساحت آن به بیش از ۱۲۰۰۰ مترمربع بالغ می‌شود. ارتفاع این بنا از سطح دشت قریب ۳۸ متر بوده و ورود به آن از طریق پلکان‌های جناح‌های شمالی و شرقی صورت می‌پذیرفته است. در هر جناح، دو پلکان دو سویه، جمعاً هشت ردیف پلکان موجود است که بر روی سطح خارجی آنها سنگ‌نگاره‌های هیئت‌های نمایندگی ملل نقش بسته است.

در فاصله میان تالار با ایوان‌های ورودی، درهای دو لنگه و چوبی بوده است که امروزه محل پاشنۀ آنها در محل دیده می‌شود.

تالار اصلی کاخ آپادانا مربعی است که طول هر ضلع آن به بیش از ۶۰ متر بالغ می‌شود. در این محوطۀ ۳۶۰۰ متر مربعی تعداد ۳۶ ستون ۲۰ متری برافراشته بودند که از بالای هر کدام از آنها، سرستونی با هیبت اشخاص حاضر در تالار را می‌نگریسته‌اند. در این تالار هیچ قسمتی وجود ندارد که نشان‌دهندۀ جایگاهی خاص برای پادشاه یا شخص برتر باشد. شواهد بدست آمده حاکی از آن است که تمام دیوارها و کف تالار آپادانا از گچی به رنگ سبز ملایم پوشیده بوده و فرش‌ها و پرده‌هایی آنرا می‌پوشانده است.

در ضلع جنوبی و نیز در هر یک از چهار گوشۀ کاخ آپادانا اطاق‌های متعددی وجود داشته است. این اطاق‌ها در چهار گوشۀ کاخ آپادانا بیش از یک طبقه داشته‌اند و بقایای پلکان داخلی آنها نشان از وجود طبقات دیگر دارد. در جلوی در ورودی این بخش‌ها، یک جفت پیکرۀ سگ از سنگ سیاه وجود داشته است که دو تای از آنها تاکنون به دست آمده است.

در کاخ آپادانا کتیبه‌های متعددی بدست آمده است که مهمترین آنها لوحه‌هایی از زر و سیم است که از پی بنای آپادانا کشف شده‌اند. به دستور داریوش در چهار گوشۀ تالار آپادانا و در زیر دیواری که بیش از پنج متر ضخامت داشته است، صندوقی سنگی کار گذارده‌اند و در هر یک از صندوق‌ها چند سکه طلا، یک لوحه زرین و یک لوحه سیمین هر کدام حاوی متنی به زبان فارسی باستان و با ترجمه عیلامی و بابلی قرار داده‌اند.

کاخ صدستون

کاخ صدستون که به نام کاخ تختگاه نیز معروف است، دومین بنای بزرگ تخت‌جمشید پس از کاخ آپادانا می‌باشد. ساخت آن در زمان پادشاهی خشیارشا آغاز شد و در زمان اردشیر یکم به پایان رسید. تالار کاخ صدستون مربعی است که طول هر ضلع داخلی آن نزدیک به ۷۰ متر است و در مجموع مساحتی نزدیک به ۴۷۰۰ متر را در بر می‌گیرد. در این وسعت، تعداد یکصد ستون سنگی ۱۴ متری در ده ردیف ده تایی قد برافراشته بودند و پیکره‌هایی از گاو سنگی بر بالای هر یک از آنها نهاده شده بود. دور تا دور تالار صدستون را دالانی باریک و طولانی فرا گرفته است که بجز به درون تالار به جای دیگری راه ندارد. مابین تالار اصلی و این دالان‌ها، در هر سو، دو درگاه سنگی با نگاره‌هایی جالب توجه وجود دارد که مجموعاً ۱۶ تابلوی سنگی را شامل می‌شود. بر خلاف کاخ آپادانا، کاخ صدستون تنها از یک ایوان بهره‌مند است که در ضلع شمالی و رو در روی دروازه نیمه تمام واقع شده است. این ایوان دو ردیف هشت ستونی دارد که با احتساب ستون‌های تالار جمعاً ۱۱۶ ستون در کاخ صدستون دیده می‌شود. امروزه بجز یک ستون در ایوان، هیچیک از دیگر ستون‌های این کاخ بر پای نیستند و پاره‌های فرو افتادۀ ستون‌ها و سرستون‌ها در سطح تالار پراکنده‌اند.

مجموعۀ کاخ صدستون و دروازۀ نیمه‌تمام با دیوارهای قطوری از دیگر بخش‌های تخت‌جمشید منفک شده است و ورود به کاخ تنها از طریق دروازۀ نیمه‌تمام و به تبع آن از دروازۀ همه ملت‌ها صورت می‌پذیرفته است. در جوار کاخ صدستون و در سوی شرقی آن (همانند کاخ آپادانا) اطاق‌های متعددی وجود دارد. بخشی از لوحه‌های گلی تخت‌جمشید که اسناد حسابداری هستند در همین محل پیدا شده‌اند. تفاوت این اطاق‌ها با اطاق‌های کاخ آپادانا اینست که اینها بطور مستقیم دری رو به تالار ندارند، بلکه با واسطۀ عبور از ایوان، رفت‌وآمد امکان‌پذیر می‌شده است.

کاخ تَچَر

تَچَر نامی است که داریوش یکم در کتیبه درگاه جنوبی کاخ آنرا به این نام خوانده و امروزه با نام‌های کاخ آینه و کاخ داریوش نیز شناخته می‌شود. این کاخ را بخاطر سنگ‌های صیقلی آن، کاخ آینه نیز می‌نامند. کاخ تچر در سمت غربی ضلع جنوبی کاخ آپادانا قرار گرفته است و همچون آپادانا مشرف به دشت مرودشت است. این کاخ، مربع مستطیلی است با ۱۲ ستون و با عرض و طول تقریبی ۳۰ متر و ۴۰ متر که مجموعاً وسعتی ۱۲۰۰ مترمربعی را در بر می‌گیرد. در ساخت این کاخ بیش از هر بنای دیگر از سنگ استفاده شده است، بطوری که تمام درگاه‌ها و طاقچه‌ها از تخته‌سنگ‌هایی یکپارچه تراشیده شده‌اند. ورود به کاخ از طریق پلکان‌هایی کـه در سمت غرب و جنوب بنا قرار دارد، صورت می‌پذیرد. این راه‌ها به تالاری مرکزی و مربع شکل ختم می‌شوند که قریب ۲۵۰ متر مساحت دارد و از سه سو به چهار اطاق و این چهار اطاق به نُه اطاق دیگر ختم می‌شود. هیچیک از این اطاق‌ها جز به تالار مرکزی راه دیگری به بیرون ندارند.

ضلع جنوبی این تالار به ایوانی گشوده می‌شود که از هشت ستون سنگی تشکیل شده است و در دیواره‌های داخلی این ایوان کتیبه‌ای از خشیارشا وجود دارد که نشان می‌دهد این ایوان و پلکان‌های روبروی آن در زمان این شاه ساخته شده‌اند. پلکان‌ها و سنگ‌نگاره‌های جناح غربی کاخ تچر در زمان پادشاهی اردشیر سوم ساخته شده‌اند و از آخرین ساخته‌های تخت‌جمشید می‌باشد. دیوارهای تالار تچر و ایوان آن از ۱۸ طاقچه سنگی یکپارچه تشکیل شده‌اند که همه آنها حاوی کتیبه‌ای تکراری هستند که به سه زبان فارسی باستان و عیلامی و بابلی نوشته شده‌اند.

کاخ هدیش

هَدیش نامی است که خشیارشا در کتیبه‌اش بر این کاخ آنرا به این نام خوانده و امروزه با نام کاخ خشیارشا نیز شناخته می‌شود. خشیارشا نه تنها این کاخ بلکه کاخ تچر را نیز بنام هدیش نامیده است. این ساختمان در سمت جنوب شرقی کاخ تَچَر واقع است و از بناهایی است که ساخت آن در زمان پادشاهی خشیارشا آغاز و در زمان همین پادشاه به پایان رسیده است. کاخ هدیش مستطیلی است با عرض و طول تقریبی ۴۰ متر و ۵۵ متر که تمام سطح زیر بنای آن قریب ۲۲۰۰ مترمربع می‌باشد. تالار مرکزی این کاخ با وسعت نزدیک به ۷۰۰ متر مربع از ۳۶ ستون تشکیل شده است. مجموع ستون‌های کاخ هدیش و ستون‌های اطاق‌ها و ایوان و دروازه جمعاً به ۶۰ عدد می‌رسید که امروزه حتی یکی از آنها برپا نیست. تالار هدیش از جانب شرقی و غربی به ۱۳ اطاق تودرتو راه دارد که هیچیک از این اطاق‌ها جز به درون تالار راه به جایی دیگر ندارند. تعداد این اطاق‌ها با اطاق‌های کاخ تچر برابر است.

تالار هدیش از سمت شمال با دو درگاه به تنها ایوان کاخ گشوده می‌شود که به محوطه روبازی راه پیدا می‌کند. ورود به کاخ از پلکانی که در دو سوی همین محوطه قرار دارد، انجام می‌شود. در سوی شرقی، علاوه بر پلکان، بقایای دروازه‌ای همچون دروازه همه ملت‌ها و دروازه نیمه‌تمام شناسایی شده که امروزه چیزی از آن باقی نمانده است. کاخ هدیش علاوه بر پلکان‌های شرقی و غربی از سمت جنوب نیز دو راه پله دیگر داشته است که امروزه تنها یکی از آنها که در سمت غربی قرار دارد، باقی مانده است. این راه پله‌ها کاخ را به ساختمان مهمانخانه که سطح آن نُه متر پایین‌تر از سطح کاخ است، می‌رساند. در ضلع جنوبی کاخ هدیش همچنین یک در و شش پنجره وجود دارد که از میان آنها دشت مرودشت تا دوردست قابل تماشاست.

کاخ سه‌دری

کاخ سه‌دری را کاخ شورا و کاخ مرکزی نیز می‌گویند. این کاخ در مرکز تخت‌جمشید ساخته شده و علیرغم کوچک بودنش سنگ‌نگاره‌های زیبا و متنوعی را داراست. کاخ سه‌دری در جنوب شرقی کاخ آپادانا جای دارد و با راه‌ها و راه‌پله‌های متعدد با بسیاری از کاخ‌ها مرتبط است: از شمال غربی با کاخ آپادانا، از غرب با کاخ هدیش، از جنوب شرقی با کاخ مهمانخانه و از شمال با کاخ صدستون. تالار مرکزی کاخ سه‌دری قریب ۲۵۰ متر مربع وسعت دارد. یعنی مربعی متشکل از چهار ضلع ۱۶ متری که سقف آنرا چهار ستون نگاه می‌داشته است. در سمت شرق و غرب کاخ سه‌دری، اطاق‌ها و دالان‌های متعدد و تودرتویی وجود دارند.

از دیگر ویژگی‌های کاخ سه‌دری تخته‌سنگی است به طول و عرض قریب ۷۰ سانتی‌متر که درست در وسط تالار قرار گرفته است. در میانه این تخته‌سنگ حلقه کوچکی تراشیده شده که قطری نزدیک به هفت سانتی‌متر دارد. بعضی پژوهشگران این سنگ و به تبع آن کاخ سه‌دری را ابزار زمان‌سنجی و محل تابش نور خورشید در نوروز دانسته‌اند. اما این فرض بنا به محاسبات و مشاهدات نگارنده درست نیست و به نظر می‌رسد این تخته‌سنگ یک بنچ‌مارک Benchmark یا «ترازسنگ» به عنوان نقطه صفر و شاخص ترازگیری تخت‌جمشید باشد.

در کاخ سه‌دری هیچگونه کتیبه‌ای وجود ندارد. عملیات ساختمانی این کاخ در زمان خشیارشا آغاز و به پایان رسیده است. اما پلکان شمالی و سنگ‌نگاره‌های آن در زمان اردشیر یکم ساخته شده‌اند..

کاخ‌های «هـ»، «ج»، «د»

از کاخ‌هایی که به موجب نامگذاری اشمیت، حفار پیشین تخت‌جمشید نام‌های: «هـ»، «ج»، «د»(H, G, D) بر خود دارند، اثر چندانی باقی نمانده و یا حفاری نشده است.

کاخ «هـ» در غرب هدیش، کاخ «د» در شرق هدیش و کاخ «ج» در شمال هدیش واقع بوده‌اند. از کاخ «هـ» باقیمانده و طرح بعضی از دیوارها و ستون‌ها بجای مانده است و تنها اثر قابل توجه آن سنگ‌نگاره و کتیبه‌های جناح شمالی آن می‌باشد که محل واقعی آن مورد تردید است و بعضی پژوهندگان اعتقاد دارند که این نقوش در واقع در ضلع جنوبی کاخ «ج» واقع بوده‌اند و در جای فعلی آنها پلکان و نگاره‌های زیبای دیگری وجود داشته است. در سمت جنوب غربی کاخ «هـ» که به دشت مرودشت مشرف است، کنگره‌های خاصی هست که در جای دیگری از تخت‌جمشید دیده نمی‌شود.

از کاخ «ج» امروزه جز تل کوتاهی وجود ندارد و محلی که به نام کاخ «د» معروف شده است، تا حد زیادی تهی از هرگونه آثاری است.

کاخ و ساختمان‌های مهمانخانه

کاخی که ما آنرا با نام مهمانخانه می‌نامیم، با نام‌های کاخ ملکه، کاخ حرمسرا و کاخ اندرونی شناخته می‌شود. این پندار که این بنا را کاخ حرمسرا نامیده‌اند، از آنجا ناشی شده که دارای اطاق‌های کوچک و فراوان و راه‌های ارتباطی محدود بوده است. از دیدگاه ما و به احتمال، اینجا کاخ و ساختمان‌های مهمانخانۀ هیئت‌های نمایندگی ملل بوده است؛ چرا که در اینجا ۲۳ واحد مسکونی یعنی به تعداد ۲۳ هیئت نمایندگی ساخته شده است.

این مجموعه را تعداد زیادی اطاق کوچک و بزرگ تشکیل می‌دهد که در ضلع جنوبی تخت‌جمشید واقع شده و قریب نُه متر از سطح سکو پایین‌تر هستند. این اطاق‌ها از غربی‌ترین جناح جنوبی آغاز شده و ۱۵۰ متر به طرف شرق ادامه دارند. آنگاه تغییر جهت داده و قریب ۱۳۰ متر به سمت شمال و تا دیوار کاخ صدستون ادامه پیدا می‌کند. این بنا در مجموع بیش از ۹۰۰۰ مترمربع وسعت دارد که از یک کاخ مجلل در بخش علیای آن و از ۲۳ واحد اقامتی تشکیل شده است. این مهمانخانه مجموعاً متجاوز از ۹۰ اطاق کوچک و بزرگ تنها در طبقه اول دارد و احتمال می‌رود که این ساختمان بیش از یک طبقه داشته است. هر واحد مسکونی در این کاخ از یک اطاق کوچک یا بزرگ ستوندار تشکیل شده است که به یک یا دو اطاق کوچکتر راه دارد، هر اطاق ۸ تا ۱۲ طاقچه یا کمد دیواری نیز دارا بوده است. وسعت هرکدام از این واحدهای اقامتی بسته به تعداد نفرات هیئت‌های نمایندگی متفاوت بوده و اندازه اطاق اصلی آنها از ۸۴ متر تا ۱۷۰ مترمربع و اندازه اطاق‌های جانبی آنها از ۱۲ تا ۲۲ مترمربع متغیر می‌باشد. در قسمتی از این مجموعه، اطاق‌های متعدد کوچک و مستقلی دیده می‌شود که احتمالاً محل بخش‌های بهداشتی و خدماتی مختلف بوده است.

بخش شمالی این مجموعه مسکونی با بنایی که همچون کاخ‌های دیگر از درگاه‌های سنگی و سنگ‌نگاره‌ها ساخته شده، تشکیل شده است. درگاه‌های ورودی این کاخ از دو تخته‌سنگ یکپارچه که قریب ۷۰ تن وزن دارند، ساخته شده‌اند.

این کاخ از هفت اطاق و یک ایوان هشت ستونی تشکیل شده است. تالار مرکزی کاخ را ۱۲ ستون و چهار درگاه شامل می‌شود که امروزه با ستون‌ها و سقف چوبی بازسازی شده و بعنوان موزه تخت‌جمشید استفاده می‌شود.

روبروی ایوان کاخ، محوطه روباز و بدون سقفی وجود دارد که با دیوارهای بلند محاط بوده است. در روبروی این محوطه تعدادی اطاق‌های دیگر، اما با نقشه‌ای متفاوت وجود داشته است که احتمالاً جایگاه میزبانان و خدمتکاران و بخش‌های لازم مهمانخانه بوده است. دورتادور این مجموعه وسیع را دیواری قطور احاطه کرده است که امروزه مقداری از آنها باقی مانده است. همچنین در دو سوی ایوان کاخ اطاق‌هایی دیده می‌شود که با توجه به سنگ‌نگاره‌های آن که نقش نگهبانانی را نشان می‌دهد، احتمالاً محل اقامت نگهبانان مهمانخانه بوده است.

بطور خلاصه در اینجا ۲۳ واحد مسکونی به تعداد ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که در تخت‌جمشید حضور پیدا کرده‌اند، ساخته شده است. این مهمانان از طریق دو پلکان از کاخ هدیش به راهروها و آنگاه به اطاق‌های بزرگ و ستوندار آن می‌رسیده‌اند که از یک یا دو اطاق خواب و تعداد زیادی کمد دیواری برخوردار بوده است. همۀ راهروها با یک دالان به بخش مجلل مهمانخانه که ما آنرا کاخ مهمانخانه نامیده‌ایم، می‌پیوندد که ظاهراً تالار عمومی آنان بوده است.

در شمالی‌ترین بخش مجموعه و در آنسوی محوطه مجاور کاخ، اطاق‌ها و ساختمان‌های اداری و محل کارکنان و خدمتکاران مهمانخانه واقع بوده است. این کارکنان برای اینکه برای انجام کارهای روزمره و در رفت‌وآمدهای مکرر خود، با مهمانان حاضر در کاخ مواجه نشوند، راه جداگانه‌ای داشته‌اند که از پشت دیوار شرقی و جنوبی کاخ می‌گذشته و به دالان اصلی مهمانخانه راه می‌یافته است.

کاخ خزانه یا اداری

کاخ خزانه یا کاخ اداری در جنوب شرقی تخت‌جمشید قرار دارد و با دیوارهای قطور و دو خیابان، کاملاً از بخش‌های دیگر تخت‌جمشید تفکیک شده‌اند. این قسمت نزدیک به ۸۰ متر عرض، ۱۳۰ متر طول و بیش از ۱۰۰۰۰ متر مساحت دارد. کاخ خزانه در دورۀ داریوش یکم ساخته شده اما در زمان خشیارشا و اردشیر یکم در ساختمان آن تغییراتی صورت گرفته است.

این کاخ از نُه تالار ستوندار کوچک و بزرگ تشکیل شده است. کوچکترین آنها چهار ستون و بزرگترین آنها به ترتیب یکی ۹۹ ستون و دیگری ۱۰۰ ستون داشته است. پایه این ستون‌ها از سنگ و بدنه آنها از چوب بوده است که تمام بخش‌های چوبی آن در آتش‌سوزی از بین رفته است. این کاخ همچنین از دو محوطه چهار ایوانی برخوردار است که در نوع خود بی‌نظیر است.  در این کاخ همچنین سنگ‌نگاره‌ای وجود دارد که بعضی را عقیده بر این است که این نگاره از جای دیگری و احتمالاً از جناح شرقی کاخ آپادانا به این محل تغییر مکان یافته است. با توجه به لوحه‌های گلی و اشیای مختلفی که از این کاخ بدست آمده است، به نظر می‌رسد که این ساختمان محل انجام امور اداری و خزانه‌داری و حسابداری و انبارداری تخت‌جمشید بوده است.

دخمه

بر ارتفاعات شرقی مشرف به تخت‌جمشید و در سینه کوه رحمت، سه دخمه سنگی وجود دارد که دو تای آنها که بزرگتر است و از داخل تخت‌جمشید به چشم می‌آید، متعلق به دو تن از آخرین پادشاهان هخامنشی یعنی اردشیر دوم و اردشیر سوم است. اما هیچگونه دلیلی در دست نیست تا بدانیم هر دخمۀ بخصوص به کدامیک از این دو منسوب است. دخمۀ سوم که از درون تخت‌جمشید دیده نمی‌شود و در چند صد متری جنوب بقیه قرار گرفته است، دخمه نیمه‌تمامی است که به داریوش سوم، پادشاه ناکام و آخرین شاه هخامنشی تعلق دارد. این دخمه‌ها نیز همچون تخت‌جمشید رو به جانب جنوب غربی دارند. نمای ظاهری این آثار جالب توجه است. این نما با سنگ‌نگاره‌هایی که شکل ظاهری کاخ‌های تخت‌جمشید را تداعی می‌کند، ساخته شده‌اند. چهار ستون که در میان آنها درگاهی شبیه به درگاه‌های کاخ تچر قرار گرفته است و از طریق آن می‌توان به دخمه راه یافت.  دخمه‌ای که درون آن متشکل از یک اطاق سنگی تاریک است. در بالای ستون‌ها، نقش‌های جالبی وجود دارد که به موجب همین نقوش بازسازی طرح سقف کاخ‌های تخت‌جمشید ممکن شده است.

در بخش بالاتر نمای دخمه نگارۀ سنگی ۲۸ تن از نمایندگان ملل دیده می‌شوند که اورنگی را بر دوش دارند و شخص دیگری در کنار یکی از پایه‌های اورنگ ایستاده است. از طریق کتیبه‌های میخی بر روی این نگاره‌ها که ملیت هر یک از این اشخاص را بازگو می‌کند، شناسایی صاحبان نگاره‌ها ممکن می‌شود و نیز از طریق مقایسه همین اشخاص و وضع ظاهری و لباس آنها می‌توان ملیت دیگر نقوش تخت‌جمشید، همچون نقوش پلکان شرقی و شمالی کاخ آپادانا را متوجه شد.

در بخش علیای نمای دخمه‌ها، کسی بر روی سکویی با سه پله ایستاده است. این شخص که کمانی در دست چپ دارد و دست راست را تا نیمه بلند کرده است، در برابر قرص خورشید و آتشدانی از آتش فروزان ایستاده و نشان گوی بالدار در بالای همه آنها قرار گرفته است. در شش کیلومتری شمال تخت‌جمشید و در محلی موسوم به نقش‌رستم، چهار دخمه دیگر به همین سبک وجود دارد که قدیمیترین این دخمه‌ها متعلق به داریوش یکم است.

ستون

تخت‌جمشید با ۸۷۳ ستون، جنگلی از ستون‌های سر به فلک کشیده بوده است. این ستون‌ها در سه تکه و قریب ۱۸ متر ارتفاع با استحکامی بی‌نظیر برافراشته شده‌اند و آنگاه سرستونی با قریب ۱۵۰۰۰ کیلوگرم وزن را بر فراز آن بالا برده و استوار ساخته‌اند. اینکار امروزه با هیچ توجیهی امکان‌‌پذیر نیست و دانسته نیست که برافراشتن این ستون‌ها و سرستون‌ها با چه شیوه‌ای انجام می‌شده است. از ۸۷۳ ستون تخت‌جمشید امروزه تنها ۱۸ تای آن بر پای هستند: ۱۴ ستون در کاخ آپادانا، سه ستون در دروازه همه ملت‌ها و یک ستون در ایوان کاخ صدستون. اکثر ستون‌های باقی‌مانده، از زمان هخامنشیان تا کنون علیرغم نشست زمین و زمین‌لرزه‌ها و طوفان‌های بسیار بر پای مانده‌اند؛ اما چند تای آنها اخیراً و با قطعات پراکنده آنها بازسازی شده است که بهترین آنها یکی از ستون‌های دروازه همه ملت‌هاست که تنها ستون سرستون‌دار تخت‌جمشید است.

ستون‌ها همگی مدور و از چند بخش مجزا، که سر هم شده‌اند، تشکیل شده است. بدنه این ستون‌ها همگی خیاره‌دار و بر روی ته‌ستونی پایدار شده‌اند که در بعضی جاها همچون تالار آپادانا، چهار گوش و مطبق و در جاهای دیگر مدور و زنگوله‌ای شکل هستند. ته‌ستون‌های مدور از تزئینات گلدار زیبایی بهره می‌برند. هر چند بیشتر از ۹۸ درصد ستون‌های تخت‌جمشید فرو غلطیده‌اند، اما شمار بسیاری از ته‌ستون‌ها همچنان بر جای خود باقی مانده‌اند که راهنمای خوبی برای پی بردن به جای ستون‌ها و نقشه کاخ‌ها بوده است. ته ستون‌های کاخ خزانه و ساختمان‌های مهمانخانه کوچک و ساده‌اند و از ستون‌های چوبی برخوردار بوده‌اند.

بلندترین ستون‌ها با ارتفاعی قریب به ۲۰ متر و قطر دو متر به کاخ آپادانا تعلق دارند که چهارده تای آنها به شکل ناقص بر جای هستند. ستون‌های آپادانا که قریب نُه متر از هم فاصله دارند، در زمان آبادانی بدون هیچگونه حائل یا دیواری از دوردست‌های دشت مرودشت دیده می‌شده‌اند. از لحاظ تعداد، تالار صدستون و ایوان آن جمعاً با ۱۱۶ ستون بیشترین تعداد را در میان کاخ‌ها داراست. ارتفاع ستون‌های کاخ صدستون ۶ متر کمتر از کاخ آپادانا است و به ۱۴ متر می‌رسد. از این ستون‌ها همانطور که گفته شد، تنها یکی از ستون‌های ایوان بر جای مانده است، اما اکثر قریب به اتفاق ته‌ستون‌ها در جای خود باقی هستند.

ستون‌های تخت‌جمشید در بخش‌های علیایی، تزئینات و آذین‌هایی دارند که با الهام از گیاهان و گل‌ها انجام شده است. بر بالای این بخش و در آخرین قسمت، سرستونی از دو گاو که پشت به هم دارند و به پایین می‌نگرند، قرار داده شده است. در قسمت میانی و بالایی سرستون‌ها، شکاف یا فرورفتگی‌ای وجود دارد که جای قرار گرفتن تیرهای حمال سقف است. این تیرها به اظهار داریوش در کتیبه شوش، از چوب درخت سدر تهیه شده که بنا به گفته‌اش از کوهستانی بنام لبنان آورده شده است. حمل آن به عهده مردمانی از آشور و کاریه و ایونیه بوده است. با اینکه سقف‌ها همگی و به کلی در آتش از بین رفته‌اند اما بازسازی آنها با نگرش به بنای دخمه‌ها تا حدی ممکن است. اینکار با بازسازی بدنه و سقف کاخ مهمانخانه، تا اندازه‌ای صورت پذیرفته است.

پیکره

پنج نوع پیکره در تخت‌جمشید دیده شده است: گاو، شیر، شاهین، گوپت و سگ.

گاو: بیشترین تعداد مجسمه‌ها را گاو تشکیل می‌دهد. هر ستون، از دو تندیس گاو که پشت به هم دارند، ساخته شده است. این گاوها ساختی عالی و سنگی مرغوب دارند. بعضی از آنها که بهتر باقی مانده‌اند، چنان صیقل یافته‌اند که مانند آینه تصویر را منعکس می‌کند. تندیس گاو با توجه به محل نصب از ۹۰ تا ۲۲۰ سانتی‌متر بلندی دارد. این گاوها به بهترین شکل زینت داده شده‌اند: گردنبندی از گل‌های متداول دوازده گلبرگی بر گردن دارند که یکی از آنها در اندازه‌ای بزرگتر و شانزده گلبرگ بر سینه‌اش نشانده شده است. حیوان دست‌های خود را از زانو خم کرده و بر روی آن نشسته است. شاخ‌هایش اگر سالم مانده باشد، قوس زیبایی دارد که به بالا و جلو متوجه است. این گاو در همه جا گوش‌هایش را به جلو خم کرده و با هیبتی تمام حضار را می‌نگرد. از پیکره گاو نه تنها برای سرستون، بلکه در دو طرف ایوان کاخ صدستون، در دروازه نیمه تمام و در دو سوی درگاه غربی دروازه همه ملت‌ها بکار رفته است.

شیر: از مجسمه شیر تنها یک سرستون دو سویه با بلندای بیش از دو متر در تخت‌جمشید بدست آمده است که اکنون به محوطه ایوان شرقی کاخ آپادانا منتقل شده است و از قصد سازندگان آن اطلاعی در دست نیست. این شیر بر روی پنجه‌های قوی‌اش نشسته و آنها را به سوی جلو گرفته است. دهانش را با هیبتی تمام باز کرده و می‌غرد. در داخل دهان او زبان و همه دندان‌ها به دقت تراشیده شده‌اند.

شاهین/ عقاب: سرستون دیگری نیز که تعداد معدودی از آن در تخت‌جمشید بدست آمده متعلق به شاهین/ عقاب است. این سرستون نیز بطور دوسویه ساخته شده اما مشخص نیست که قرار بوده در کجا نصب شوند. آنها هر کدام بیش از دو متر بلندی دارند و ظاهر آنها نشان می‌دهد که هنوز عملیات ساخت آنها کاملاً به پایان نرسیده است. شاید بعد از نصب، کارهای پایانی آنرا انجام می‌داده‌اند. این شاهین نیز همچون گاوان گوش‌های خود را به جلو گرفته و با منقار نیمه باز و هراسناکش به پایین متوجه است.

گاو-مرد: گاو-مرد (یا گوپَت) پیکره‌ای است که بر درگاه‌های شرقی دروازه همه ملت‌ها و نیز بر ستون‌های کاخ سه‌دری به چشم می‌خورد. از گاو-مرد نمونه دیگری نیز در دست است که در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود و در اصل یکی از سرستون‌های کاخ سه‌دری بوده است.

سگ: از سگ دو مجسمه در تخت‌جمشید بدست آمده است که در اصل تعداد آنها به هشت می‌رسیده است. از این دو پیکره که یک متر بلندی دارند، یکی در موزه تخت‌جمشید و دیگری که سالم‌تر است در موزه ایران باستان در تهران نگهداری می‌شود. این سگ‌ها در دو طرف ورودی مجموعه اطاق‌های چهار گوشه کاخ آپادانا جای داشته‌اند و از سنگ سیاه براق و صیقل یافته تراشیده شده‌اند. این سگ نر بر روی پاهای عقب خود نشسته، دستهایش را عمود کرده و سینه ستبرش را به جلو داده است. او قلاده‌ای که دو بار به گردنش پیچیده به گردن دارد و دم خود را از زیر پا خمانده و بر روی ران پای راست انداخته است.

سنگ‌نگاره‌ها

کلیات

ساخت سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید از فناوری و تخصص خاصی بهره‌مند بوده است که در تاریخ ایران تکرار نشد. این سنگ‌نگاره‌ها متنوع‌ترین و متعددترین سنگ‌نگاره‌های دوره تاریخی در ایران هستند. در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید (جز نقش مبهم زنی بر محور چرخ گردونه‌ها)  نقشی از زن وجود ندارد.

هیئت‌های نمایندگی ملل

همانطور که در بخش کاخ آپادانا گفته شد، جناح شرقی این کاخ از نگاره‌های متعددی پوشیده شده است. بخش جنوبی این جناح از نگاره ۲۳ هیئت نمایندگی ملل گوناگون متشکل شده است. این نقوش همچنین در بخش غربی جناح شمالی این کاخ مجدداً تکرار شده‌اند. هر یک از این هیئت ها از ۳ تا ۹ نفر فراهم شده‌اند که هر کدام از آنها کالا یا حیوانی را به همراه دارند. جلوترین شخصی که در هر هیئت دیده می‌شود، احتمالاً سرپرست و سرگروه است. این شخص چیزی به همراه ندارد و توسط راهنما یا آجودانی محلی به سوی کاخ هدایت می‌شود. راهنمایانی که در همه جا دست سرپرست هیئت نمایندگی را در دست گرفته‌اند. هیئت‌های نمایندگی با یک درخت سرو از هم تفکیک شده‌اند.

بعضی محققان این نقوش را حاملان باج یا هدیه نوروزی برای شاه می‌دانند، اما همانطور که پیش از این گفته شد، این نظر را نمی‌توان بی‌گمان دانست. چرا که در هیچ کجا شخص شاه نمایانده نشده است که در حال گرفتن پیشکشی‌ها باشد و علاوه بر این، کالاهایی همچون شیر و شتر و قاطر و گوسفند و پشم و تبر، که هیئت نمایندگان به همراه دارند، پیشکشی‌های مناسبی برای پادشاه به نظر نمی‌رسند و در مجموع دلایلی کافی برای اثبات این نظریه فراهم نشده است.

احتمالاً از طریق این نقوش نشان داده می‌شود که صاحبان آنها از کدام دیارند و محصولات و پیشه‌های آنان در آن سرزمین چیست. اما با این همه، ممکن است که این نمایندگان بعضی از کالاها را واقعاً به عنوان سوغات به همراه داشته باشند. هر چند که دانسته نیست چنین گروه‌هایی عملاً در تخت‌جمشید گرد آمده بوده‌اند یا خیر.

۱- هیئت نمایندگان ماد

این گروه از ۹ نفر تشکیل شده است که پر شمارترین گروه نماینگان در بین ۲۲ گروه دیگر می‌باشد. سرزمین مادها در سمت غرب ایران امروزی که استان‌‌های کردستان، لرستان، کرمانشاهان، همدان و مرکزی را در بر می‌گیرد، بوده است.

داریوش در لوحۀ آجری آپادانای شوش از زرگران مادی یاد می‌کند. بدین ترتیب حلقه های زیبایی که در دست دو نفر از نمایندگان است، احتمالاً از جنس طلا می‌باشد. کارایی این حلقه‌ها که به دفعات در سنگ‌نگاره‌ها دیده می‌شود، معلوم نشده است. امروزه گاهی این حلقه‌ها را گردنبند، بازوبند و یا دستبند می‌نامند؛ اما شکل، اندازه، محل خم‌ها و از همه مهم‌تر، طرز در دست گرفته شدن آنها چنین انتسابی را تأیید نمی‌کند (← افزارآلات).

مادی‌ها در این نگاره کلاهی بر سر دارند که علاوه بر روی سر، پشت گردن و گوش و چانه آنان را نیز پوشانده است. آنان بجز آن حلقه‌ها، حامل چند ظرف، یک دشنه و چند جامه هستند. کلاه سرپرست گروه با بقیه تفاوت دارد و از نوع کلاه‌های نمدی و گرد شکل است که هنوز هم امروزه در نواحی مرکزی و غرب ایران بر سر می‌گذارند. این شخص همچنین از معدود کسانی است که دشنه به کمر دارد. نگاره هیئت نمایندگی ماد، بالاتر و جلوتر از همۀ گروه های دیگر حجاری شده است.

۲- هیئت نمایندگان عیلام (خوز/ خوزیه)

سرزمین عیلامیان یا خوزیه، ناحیه جنوب غربی ایران امروزی و استان‌های خوزستان، ایلام و کهگیلویه و بویراحمد است. هیئت عیلامی از شش نفر که جامه بلند و چین‌دار بر تن و چکمه‌ای بنددار بر پای دارند، تشکیل شده است. این گروه، کلاهی کوتاه و لبه‌دار یا همراه با سربند بر سر گذاشته‌اند. اینان یک ماده شیر با دو توله، دو کمان که هر سوی آنها به شکل سر اردک یا مرغابی ساخته شده است و دو دشنه به همراه دارند. بخش بالایی نیام این دشنه از یک سو بلندتر از سوی دیگر است و فایده آن در اینست که هنگامی که دشنه در پر شال قرار دارد، قسمت بلندتر آن در روی شال قرار می‌گیرد و در برابر سقوط استحکام بیشتری پیدا می‌کند. هیئت نمایندگی عیلام به دنبال مادها قرار گرفته‌اند.

۳- هیئت نمایندگان ارمنیه

گروه ارمنیان/ اورارتوییان از کم‌شمارترین هیئت‌های اعزامی است که تنها از سه عضو تشکیل شده است. سرزمین ارمنیان بسیار وسیعتر از ارمنستان امروزی بوده و بخش‌هایی از شرق آناتولی را نیز در بر می‌گرفته است. هیئت ارمنی اسبی خوش‌هیکل و آراسته و مزین به آذین‌های جالب و نیز کوزه‌ای با دسته‌های زیبا و فاخر به همراه دارند. دستۀ سمت راست این ظرف لولۀ آن نیز می‌باشد. این گروه در پایین نگاره عیلامیان نقش شده‌اند و نخستین نقش ردیف میانی است. نمایندگان ارمنی کلاهی مخصوص بر سر و کفشی بند‌دار بر پای دارند.

۴- هیئت نمایندگان پارت

پارتیان چهار نفرند و شتری دو کوهان و زنگوله‌دار و دو ظرف به همراه دارند. آخرین نفر پوست جانوری از نژاد گربه‌سانان را بر روی خود انداخته و می‌آید. سرزمین پارتیان در شمال خراسان امروزی و بخش جنوب شرقی دریای کاسپین/ مازندران بوده است. نمایندگان پارتی دستاری بر سر دارند که خراسانیان هنوز هم امروزه دستاری شبیه به آن بر سر می‌گذارند. داریوش در لوحه پی بنای آپادانای شوش اشاره کرده است که سنگ گرانبهای فیروزه را از خراسان و از پارت فراهم کرده است. این فیروزه‌ها بی‌گمان از معادن فیروزه نیشابور استخراج شده است، چراکه جز این معدن، جای دیگری برای استخراج فیروزه در این منطقه و حتی مناطق مجاور آن شناخته نشده است. هیئت پارتی در پشت سر عیلامیان نقش بسته شده‌اند.

۵- هیئت نمایندگان بابل

بابلیان شش نفرند که چهار کاسه، قواره‌ای پارچه یا شال و گاوی کوهان‌دار حمل می‌کنند. اینان کلاهی که نوک بلند و منگوله‌دار آن به پایین خم شده است، بر سر دارند و ادامه جامۀ بلندشان را بر روی شانه راست خود انداخته‌اند. کفش‌های اینان کوتاه و دو نفری که گاو کوهان‌دار را می‌رانند، هر کدام یک تعلیمی بر دست دارند. گروه نمایندگان بابل که از سرزمین بین‌النهرین آمده‌اند، در پشت سر هیئت ارمنی نمایانده شده است.

۶- هیئت نمایندگان لیدی (سارد)

گروه شش نفره که از غرب آناتولی آمده‌اند، گردونه‌ای زیبا که با دو اسب کشیده می‌شود به همراه دارند. دم و یال اسب‌ها به شکل برازنده‌ای آراسته شده است و نقش نیم‌تنۀ انسانی که دست به سینه است بر بخش بیرونی محور میانی چرخ گردونه دیده می‌شود. دیگران، گلدان‌هایی زیبا با دسته‌هایی به شکل گاو بالدار و همچنین کاسه و دو حلقه با نقوش جالب توجه در دست دارند. از آنجا که داریوش از زر سارد یا لیدی نام برده است، احتمالاً ظروف و حلقه‌های فوق از جنس طلا بوده است. کلاه چهار تن از لیدیایی‌ها بلند و موج‌دار است و باریکه‌ای از موی سر خود را از پشت بر گردن آویخته‌اند. دو نفر آخر که گردونه را هدایت می‌کنند، از معدود کسانی هستند که هیچگونه کلاه و دستاری بر سر ندارند. سنگ‌نگاره هیئت لیدیایی در زیر نقش بابلیان قرار گرفته است و نخستین نقش ردیف پایینی است.

۷- هیئت نمایندگان هرات

اینان از هرات در غرب افغانستان امروزی می‌آیند. نمایندگان هراتی شباهت زیادی به همسایه غربی خود یعنی پارتیان دارند. اینان نیز یک شتر دو کوهانه زنگوله‌دار و دو کاسه و پوست حیوانی با دم بلند به همراه دارند که قسمت علیای این بخش اخیر از بین رفته است. این گروه چکمه‌های بلند و شلوار مخصوصی ‌پوشیده‌اند و دستاری که چند دور به دور سر و گونه‌ها پیچیده شده است به سر دارند. این نوع دستار هنوز هم در افغانستان و جنوب خراسان استفاده می‌شود. هیئت هراتیان به دنبال گروه پارتیان روان هستند.

۸- هیئت نمایندگان آشور

آشوریان از بخش علیای بین‌النهرین آمده و هفت نفرند. اینان دستار متشکل از چند رشته باریک بر سر و شالی بر کمر پیچیده‌اند و چهار کاسه و دو مشک یا پوست بره و یک قواره پارچه یا شال در دست دارند. سردار گروه، دست خود را تا نیمه بلند کرده است و تمام گروه نیم‌چکمه‌هایی به پا کرده‌اند که بند آنها را به شکل مزینی گره زده‌اند. دو نفر انتهایی این هیئت، دو قوچ بزرگ و زیبا را هدایت می‌کنند. نقش نمایندگان آشور در پایین هیئت هراتی حجاری شده است.

۹- هیئت نمایندگان کاپادوکیه

کاپادوکیه سرزمینی بوده است در جنوب دریای سیاه و در آناتولی مرکزی، نمایندگان کاپادوکیه پنج نفرند که یک دست لباس همانند ارمنیان، یک اسب آراسته و تزئین‌شده به همراه دارند. این گروه کلاه‌های خاصی بر سر دارند که بی‌شباهت به کلاه ارمنیان نیست. اینان ردایی به دوش انداخته‌اند که دو گوشه این ردا در سمت شانه راست به همدیگر سنجاق شده‌اند. هیئت نمایندگان کاپادوکیه به دنبال هیئت لیدیایی قرار دارد.

۱۰- هیئت نمایندگان مصر

از این سنگ‌نگاره که پس از هراتیان جای گرفته است، چیز زیادی باقی نمانده است و اکثر قسمت‌های آن و بخصوص بخش علیای آن مخدوش شده است. از بخش‌های پایینی آن معلوم می‌شود که نمایندگان مصری شش نفر بوده‌اند و با پای برهنه گام بر می‌داشتند. جامه بلندی بر تن دارند که پایین آن ریشه‌دار است و از همین خصوصیت است که به ملیت مصری آنان پی می‌بریم. تنها کالای همراه آنان که دیده می‌شود یک گاو بوده است که از پاهایش شناخته می‌شود

۱۱- هیئت نمایندگان سکاهای تیز خود

این گروه به خاطر شکل خاص کلاهشان که ظاهراً فلزی بوده است، به سکاهای تیزخود معروفند و در کتیبه داریوش در بیستون نیز به همین نام یاد شده‌اند. اینان از سرزمین‌های شمالی دریای کاسپین/ مازندران و دریاچه خوارزم (آرال) می‌آیند و هیئت نمایندگی آنان که در پشت سر آشوریان واقع است، از شش عضو تشکیل شده است. همه اینان دشنه به کمر دارند و نیام این دشنه را به پای راست خود محکم کرده‌اند. نیام سرپرست این گروه منقش به نقوش جالبی است که این برای سکاییان فلزگر دور از انتظار نیست. گروه نمایندگی سکاهای تیزخود یک دست لباس کامل، دو حلقه و یک اسب که همچون اسبان ارمنی و کاپادوکیه به طرز باشکوهی آراسته شده است به همراه دارند.

۱۲- هیئت نمایندگان ایونیه

سرزمین ایونیه در غرب آسیای صغیر و در همسایگی با لیدی بوده است. هیئت ایونیان از هشت عضو تشکیل شده است که پارچه‌ای شنل‌مانند و بلند بر روی جامه خود پوشیده‌اند و بالعکس بابلیان، ادامه آنرا بر شانه چپ انداخته‌اند. اینان از معدود کسانی هستند که کلاه بر سر ندارند. این گروه شش ظرف و چند قواره پارچه تا شده و چهار گلوله پشم به همراه دارند. جای قرار گرفتن ایونیان در پایین هیئت نمایندگی سکاهای تیزخود و به دنبال هیئت کاپادوکیه است.

۱۳- هیئت نمایندگان بلخ (باکتریا)

سرزمین بلخ در شمال افغانستان و جنوب رود آمودریا می‌باشد. نمایندگان بلخ چهار نفر هستند. همانند دیگر نمایندگان سرزمین‌های شمال شرقی (پارتیان، هراتیان و رخجی‌ها)، شتری دو کوهانه و زنگوله‌دار به دنبال دارند و جز این چهار ظرف نیز در دست دو نمایندۀ دیگر دیده می‌شود. داریوش در کتیبه‌اش همچنین از زر بلخ نیز یاد کرده است. بلخیان پوشاکی ساده بر تن دارند و سنگ‌نگاره آنان در ردیف بالایی و در پشت سر نمایندگان مصر است.

۱۴- هیئت نمایندگان گنداره و ثَتَگوش

این گروه که در پایین بلخیان منقور شده‌اند، از سمت شرقی افغانستان امروزی و پنجاب هستند. هیئت نمایندگی گنداره (قندهار) مرکب از شش نفر است که دو نفر پیشین گاوی کوهان‌دار را هدایت می‌کنند و نفر بعدی مسلح به یک نیزه و سپری بزرگ است. دو نفر انتهایی هر کدام دو نیزۀ بدون سپر را حمل می‌کنند. گنداریان و ثَتَگوشیان (پنجابیان) ردایی بر دوش افکنده‌اند و کلاه کوتاهی بر سر دارند که موهای مجعدشان از زیر آن بیرون آمده است. شلوار آنان تا پایین‌ترین قسمت مچ پا ادامه یافته است.

 

۱۵- هیئت نمایندگان زرنگ و رُخَج (آراخوزیا)

این گروه چهار نفره از سیستان و از جنوب افغانستان امروزی آمده‌اند. همچون همسایگان پارتی و بلخی و هراتی، شتری دو کوهان و جرس‌دار به دنبال خود دارند و دو نفر جلوتر، دو کاسه و دو جام نگارین زیبا و ریزنقش به همراه دارند. اینان گوشواره‌ای جالب بر گوش دارند و به جای کلاه با سربندی موهایشان را بسته‌اند. این گروه شلوارهایی گشاد و چین‌دار و کوتاه پوشیده‌اند که تا روی چکمه‌های بلندشان می‌رسد. جای این هیئت در پایین نمایندگان گنداره است.

۱۶- هیئت نمایندگی ساگارتیه

از جای حتمی سرزمین ساگارتیه اطلاعی در دست نیست. بعضی آنرا با سرزمین کرمان یا میناب برابر می‌دانند؛ اما زینت‌افزار اسب و کلاه نمایندگان به هیئت‌های نمایندگی ارمنی و مادی شباهت دارد و بعید نیست که از ناحیه‌های شمال غربی ایران و جایی حدود آذربایجان امروزی بوده باشند. این هیئت که در پشت سر بلخیان واقع شده‌اند، از پنج نفر شامل می‌شود که سه نفر از آنها لباس‌هایی در دست دارند و آخرین نفر اسبی را با خود حمل می‌کند که همچون اسبان ارمنی یال و دمش تزئین شده است. هیئت نمایندگان ساگارتیه تنها گروهی است که کلاه آنان سه شکل مختلف دارد. نفر نخست یا سرگروه و همچنین نفرهای دوم و چهارم، کلاهی شبیه کلاه مادی و نفرهای سوم و پنجم کلاهی شبیه به ارمنیان و ساکنان کاپادوکیه بر سر دارند.

۱۷- هیئت نمایندگی سغد و خوارزم

هفدهمین هیئت نمایندگی از سرزمین سغد واقع در پیرامون رود زرافشان در ماوراءالنهر و از سرزمین خوارزم واقع در پیرامون رود آمودریا در جنوب دریاچه خوارزم (آرال) آمده‌اند. اینان پنج نفرند و به ادوات متعددی مجهزند. چهار نفر جلویی اسبابی که شاید کمان‌دان باشد به شانه آویخته‌اند و دشنه‌ای در زیر ردا به همراه دارند که نوک نیام آن از جامه بیرون زده است و مشخص است که آنرا با تسمه‌ای به ران پا محکم کرده‌اند. نفر دوم دشنه‌ای بر روی دست گرفته است که احتمالاً از همان نوعی است که به کمر آویخته است. نفر سوم، از همان دو حلقه‌ای که پیشتر یاد شد، به همراه دارد و چهارمین نفر دو ابزاری را به دست گرفته است که شباهت به تبرزین دارد. آخرین نفر، اسبی زنگوله‌دار به پیش می‌راند که دمی بلند دارد. تمام اعضای این گروه کلاه مخصوص به سر دارند که با کلاه هیئت نمایندگی اسکودْرَه شباهت دارد. داریوش در کتیبه شوش اعلام می‌کند که لاجورد و عقیق شنگرف را از سرزمین سغد و خوارزم فراهم کرده‌اند. شکل ظاهری و ابزار نفر چهارم بی‌شباهت به این معدن‌کاوان لاجورد و عقیق نیست. نقوش هیئت نمایندگی سغد و خوارزم در پایین گروه ساگارتیه تراشیده شده است.

۱۸- هیئت نمایندگی هند

هندیان پنج نفرند و بجز سرگروه که پوشاکی پوشیده و کفش ساده‌ای به پا کرده است، بقیه افراد با پای برهنه‌اند و تنها لنگ‌مانندی به کمر بسته‌اند. نفر جلو، سبدی دو سویه و ترازو مانند به دوش نهاده که محتوی کیسه‌های کوچکی است که احتمالاً در آنها خاکۀ طلای رود سند یا ادویه‌های هندی قرار دارد. دو نفر بعدی قاطر و یا یابویی را پیش می‌آورند که هر کدام یک تعلیمی به دست گرفته‌اند. آخرین نفر دو ابزار به دست دارد که به تبری دو‌سویه شباهت دارند. هندیان همچنین سربندی ساده به سر دارند. این سنگ‌نگاره در پایین نگارۀ نمایندگان سغد و خوارزم کنده‌کاری شده است.

۱۹- هیئت نمایندگان اسکودرَه

سنگ‌نگاره‌های این گروه و بقیه گروه‌ها بطور مورب در لبه پلکان قرار گرفته‌اند. بالاترین آنها متعلق به هیئت نمایندگی‌ای است که چهار نماینده دارد. اینان کلاه‌هایی به سر دارند که شبیه کلاه سغدیان و خوارزمیان است. ردایی بلند و بی‌کمر به دوش انداخته‌اند و نیزه و سپرهایی بزرگ و گرد در دست دارند. آخرین نفر افسار اسبی را در دست دارد که دم بلندش بافته نشده است. اسکودره در حدود بلغارستان و مقدونیه بوده است.

۲۰- هیئت نمایندگان اَرَبایَه

این هیئت از سه مرد بدون کلاه که افسار شتری کوچک و تک کوهان را در دست گرفته‌اند، تشکیل شده است. سرزمین اربایه احتمالاً با عربستان امروزی مطابقت دارد. نفر میانی، پارچه یا عبایی را در دست دارد که احتمالاً از پشم شتر بافته شده است. تنها پوشاک این سه تن، پارچه بلندی است که بخود پیچیده‌اند و دست‌ها و شانه‌هایشان از آن بیرون است. دنبالۀ این پارچه بدون اینکه بسته یا محکم شود، به حال خود رها شده است. اینان پای‌افزارهایی چوبی دارند که با ریسمانی بر روی پا بسته شده است.

۲۱- هیئت نمایندگی کاری

این گروه چهار نفره که گاو نری با شاخ‌های بلند به همراه دارند، پوشاکی بر تن کرده‌اند که به جامه هیئت نمایندگی اَرَبایَه شباهت دارد؛ اما تا اندازه‌ای مرتب‌تر و آراسته‌تر که کلاه گردی نیز بر سر دارند. اینان به جز گاو نر، یک نیزه و یک سپر نیز به همراه دارند. سرزمین کاری در جنوب غربی آناتولی بوده است.

۲۲- هیئت نمایندگان لیبی

هیئت لیبیایی‌ها از سه عضو فراهم شده است که جامه‌ای بلند و دندانه‌دار بر تن دارند. این هیئت یک بز با شاخ‌های بلند و تابدار و یک گردونه دو اسبه و دو نیزه به همراه دارند و سر و موی آنان آرایشی مخصوص دارد.

۲۳- هیئت نمایندگان حبشه (اتیوپی)

آخرین نقوش این بخش که مردانی کوتاه قد و پهن‌بینی هستند، متعلق به هیئت نمایندگی حبشه‌ای‌ها است که جامه‌ای بلند بر تن دارند و موهای مجعدشان هیچ کلاه و پوششی ندارد. اینان جانوری زرافه مانند بنام «اوکاپی» و یک ظرف و یک عاج فیل همراه دارند. داریوش در کتیبه شوش ذکر کرده است که حبشه از جمله جاهایی بوده است که عاج از آنجا فراهم شده است.

سنگ‌نگاره مینویان یا شاهان

در جاهای مختلف تخت‌جمشید، سنگ‌نگاره‌هایی وجود دارد که احتمالاً نقش شخصیت‌های مینوی یا شاهان و شاهزادگان را نشان می‌دهد. صاحبان این نقوش در اندازه‌ای بزرگ‌تر از دیگر کسان نشان داده شده‌اند و معمولاً بر دو جانب درهای ورودی بعضی کاخ‌ها ساخته شده‌اند. شباهت چهره همگی آنها با یکدیگر حاکی از آنست که نباید بر شاه دلالت کند. بخصوص که با چهره متفاوت داریوش در سنگ‌نگاره بیستون آشنا هستیم.

از مهمترین این نگاره‌ها می‌توان از سنگ‌نگاره‌هایی نام برد که شخصیتی را نشان می‌دهد که در حال ورود یا خروج از کاخ است و دو ملازم چتردار او را همراهی می‌کنند. از نکات جالب توجه این نقوش اینست که لباس شخصیت با ملازمان خود تفاوتی ندارد و همه لباس‌هایی بلند و چتردار با آستین‌های فراخ بر تن دارند. ممکن است و احتمال می‌رود که آنان داریوش و خشیارشا باشند. این نکته را کتیبه میخی کوچکی مشخص می‌دارد که بر روی چین لباس این دو وجود داشته است که بر اثر ضربه و آسیب تا حد زیادی محو شده‌اند. اما بعید نیست که این کتیبه‌ها در زمان پادشاهان مؤخر هخامنشی به تصویر الحاق شده باشند. این نقوش در دو جانب درگاه ورودی کاخ تچر قرار دارند. در این نقوش حفره‌هایی بر گردن و دو سوی مچ دست و نیز بر اطراف سر دیده می‌شود که نشان می‌دهد برای تزئین سنگ‌نگاره از گردنبند و کلاه و دستبند استفاده می‌شده است. چنین نقوشی بر درها و درگاه‌های کاخ تچر، کاخ هدیش، کاخ سه‌دری و کاخ مهمانخانه دیده می‌شود.

سنگ‌نگاره مجلس شاهانه

دسته بعدی نگاره‌های شاهان یا مینویان را نقشی تشکیل می‌دهد که در آنها شاه یا شخصیتی بر صندلی منبت‌کاری شده‌ای که بخشی از پایه‌های آن به پنجه‌های حیوان قدرتمندی شباهت دارد، نشسته است. او پای خود را بر چهارپایۀ کوتاه زیبایی نهاده است و عصای بلندی در دست راست و گلی با دو غنچۀ نشکفته در دست چپ دارد. در برابر او و در دو طرف، دو شیء پایه‌دار که شاید عود‌سوز یا اسپند‌سوز باشند، قرار دارد. سرپوش سوراخ‌دار این دو اسپند‌سوز با زنجیر به بدنه آن متصل شده است.

در برابر شاه، شخصی با کلاه نمدی شبیه به نقوشی که در پلکان آپادانا دیدیم، ایستاده است. این شخص که کمی به جلو خم شده است، دست راست خود را به نشانۀ احترام یا گفتگو یا به نشانۀ بوییدن عطر خوش عود یا اسپند تا جلوی دهان و بینی بالا آورده است و چوب یا عصایی در دست چپ و دشنه‌ای به کمر دارد.

پشت سر شخصیت اصلی کسی ایستاده است که از لحاظ پوشاک و آرایش سر و صورت شباهت زیادی به او دارد. این شخص گلی با دو غنچه، شبیه گل قبلی در دست چپ دارد و دست راست را تا نیمه بلند کرده است. گروهی اعتقاد دارند که این شخص ولیعهد پادشاه می‌باشد و گاه نام‌هایی را نیز برای آنان ذکر می‌کنند. اما به گمان ما هیچ دلیل محکمی مبنی بر انتساب هر یک از آنان به پادشاه یا شاهزاده‌ای بدست نیامده است.

دو نفر بعدی کسانی هستند که یکی از آنها کلاه یا دستاری مخصوص به سر گذاشته و چیزی مانند پارچۀ تا شده به دست دارد. نفر بعدی شیئی به دوش انداخته و ابزاری تبرزین مانند که شکل خاص و ناشناخته‌ای دارد، به دست گرفته است. تیغه این تبرزین از میان دهان اردکی بیرون آمده است. این شخص دشنه‌ای به کمر دارد که غلافی زیبا و مزین به نقوش فراوان آنرا در بر گرفته است. در هر دو سوی این مجلس، دو نفر در هیئت نگهبانان و ملازمان با جامه‌ای شبیه به جامه شاه ولی با کلاهی متفاوت، با نیزه و با ظرفی مخصوص که احتمالاً جای عود یا اسپند است، ایستاده‌اند.

چند نسخه از این سنگ‌نگاره در تخت‌جمشید وجود دارد. بزرگترین آنها که یک جفت قرینه یکدیگر هستند، قریب شش متر طول و دو متر بلندی دارند. یکی از این دو که سالم‌تر است، اکنون در موزه ایران باستان در تهران نگهداری می‌شود و دیگری که بیشتر آسیب دیده است در محل خود واقع در کاخ خزانه تخت‌جمشید قرار دارد. گمان می‌رود که این نقش در واقع برای میانۀ جبهۀ شرقی کاخ آپادانا ساخته شده باشد.

درباره این تابلو مجموعه‌ای وسیع از پرسش‌های بی‌پاسخ در برابر ما قرار دارد. دانسته نیست که در این مجلس چه اتفاقی روی می‌دهد و اشخاصی که حضور دارند چه کسانی هستند و چه سمت‌هایی دارند. نمی‌دانیم که گل‌هایی که در دست آن دو نفر است و همچنین عصایی که در دست دیگر گرفته شده است، چه توجیهی دارد. نمی‌دانیم که چرا کسی که در برابر شاه یا شخصیت مینوی ایستاده است، همچنان دشنه و میله‌ای در دست دارد و همچنین از کاربرد ابزارهای دیگری که در دست بقیه اهل مجلس است، بی‌اطلاعیم.

سنگ‌نگاره اورنگ‌داران

نسخه‌های دیگری از سنگ‌نگاره مجلس شاهانه که در بخش پیشین به آن پرداخته شد ولی در اندازه‌هایی کوچکتر و گاه ساده‌تر، در بخش‌های بالایی درگاه‌های شمالی و جنوبی کاخ صدستون به چشم می‌خورد. در اینجا همچنین به دفعات صندلی شاه یا شخصیت مینوی بر اورنگی نهاده شده است که نمایندگان ملل گوناگون آنرا بر روی دست گرفته‌اند. این نقش در نمای ظاهری دخمه‌ها نیز بکار رفته است. این نقش در درگاه شمالی تالار صدستون به گونه دیگری عرضه شده است. اینجا مردمان در سنگ‌نگاره‌ای از پنج طبقه و هر طبقه از پنج نفر که از دو سو رو به جانب هم کرده‌اند، تشکیل شده است. در این نگاره مجموعاً پنج نفر ایستاده‌اند.

سنگ‌نگاره نبرد پهلوان

نقش بعدی شاه یا به گمان بیشتر پهلوانی ناشناخته یا شخصیتی مینوی را نشان می‌دهد که در چند جای گوناگون با چهار جانور نبرد می‌کند. یکجا با گاوی آراسته، یکجا با شیری خشمگین، یکجا با هما/ شاهینی که بدن پستانداران را دارد و در جای دیگر، با یکی از عجیب‌ترین جانوران تخت‌جمشید. جانوری که بدنش از شیر و شاخ‌هایش از گاو الهام گرفته شده و بال‌هایش مانند بال شاهین و دمش شبیه دم عقرب است. پهلوان در همه جا با چهره‌ای آرام و مصمم، آستین‌های فراخش را بالا زده و چین‌های جامه بلندش را به کمر زده است و با این جانور خشمگین نبرد می‌کند. او با یک دست مسلح به شاخ‌شکن، شاخ حیوان را گرفته و با دست دیگر دشنه‌ای را به او فرو کرده است. این جانور دست و گریبان پهلوان را گرفته و با پای فشردن به گام‌های استوار او قصد سرنگونی او را دارد. بعضی نویسندگان این جانوران را نماد اهریمن و مظهر بدی و شر دانسته‌اند. اما شیر و گاو و شاهین یا عقاب هرگز بدین صفات متصف نبوده‌اند و به نیکی و با احترام فراوان از آنان یاد می‌شده است.

به نظر می‌رسد که این نگاه‌ها اشاره به باورهای اسطوره‌ای ناشناخته‌ای باشد که هنوز رمز آنان آشکار نشده است. از سوی دیگر، احتمال باورهایی کیهانی نیز می‌رود. در هر حال این نقش می‌تواند بطور نمادین مقاومت و مبارزه و ایستادگی را به نمایش گذارد و نشان‌دهنده پایداری و اراده در برابر هر نیروی زورمندی باشد که مانع پیروزی و سربلندی و موفقیت است. این سنگ‌نگاره بر درگاه‌های شرقی و غربی تالار صدستون و کاخ تچر و نیز بر درگاه‌های کاخ مهمانخانه دیده می‌شود.

سنگ‌نگاره جانوران واقعی

در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید تعداد زیادی جانوران واقعی و اسطوره‌ای دیده می‌شوند. حیوانات واقعی در اکثر مواقع به همراه اشخاصی هستند که آنها را هدایت یا حمل می‌کنند؛ اما گاهی نیز مانند شیرها و گاوهای نمای دخمه‌ها به تنهایی و بدون حضور انسان نقش شده‌اند.

فهرست جانوران واقعی تخت‌جمشید که در گسترۀ بزرگی از تخت‌جمشید و تقریباً در همه جای آن به چشم می‌خورد عبارت است از: اسب، گاو، گاو کوهان دار، قاطر یا یابو، شیر، مرغابی یا اردک، شتر دو کوهان و یک کوهان، شاهین، قوچ، اوکاپی، بز، بزغاله، گوزن، بز کوهی و شیر

سنگ‌نگاره نبرد شیر و گاو

در بخش جانوران واقعی، یورش بی‌دریغ شیری خشمگین و قوی‌بنیه به گاوی گریزپا و زیبا را می‌بینیم که گردنبندی از گل‌های دوازده گلبرگی معمول هخامنشی را بر گردن دارد. این شیر پنجه‌هایش را بر پشت گاو نهاده و آنرا به دندان گرفته است. گاو نیز سر را به عقب برگردانده و با شگفتی او را تماشا می‌کند. این نقش به دفعات و در بسیاری از جاهای تخت‌جمشید به چشم می‌خورد.

نگاره یورش شیر به گاو، خاستگاهی در پدیده‌های کیهانی دارد. به وضعیت حرکات برج‌های شیر و گاو در آسمان باستان توجه می‌کنیم: از آغاز تابستان تا میانه مهرماه، نه شیر در آسمان دیده می‌شود و نه گاو. از میانه مهرماه تا آغاز زمستان، یعنی در زمانی که سرما و تاریکی شب رو به فزونی است، گاو در نبود شیر، یکه‌تاز آسمان است و هر شب بالاتر آمده است. انگاری که پیوندی میان سرما و تاریکی با اوج‌گیری گاو وجود دارد. در آغاز زمستان، شیر پس از شش ماه غیبت طلوع می‌کند و درست از همین زمان، روزها رو به بلند شدن می‌گذارند. انگاری که اکنون شیر برای دفع سرما و تاریکی به یاری خورشید آمده است.

در تمام طول زمستان، هر شب ابتدا گاو طلوع می‌کند و پس از حدود چهار ساعت، شیر از دنبال او طلوع می‌کند. هر چه شیر بالاتر می‌آید، گاو پایین‌تر می‌رود. در میانه‌های فروردین‌ماه، یعنی در زمانی که هوا گرم شده و روزها به اندازه کافی بلند شده‌اند، گاو به آسمان روزانه می‌رسد و دیگر دیده نمی‌شود. انگاری که از آغاز زمستان، شیر با یورش خود گاو را از میدان تاریکی و سرما بدر کرده است. سپس از میانه فروردین‌ماه تا آغاز تابستان، شیر یکه‌تاز آسمان در روزهای بلند و گرم سال است.

از دیگر جانوران واقعی تخت‌جمشید دو گاو بزرگ با سرهای تخریب‌شده است که در دو سوی درگاه ورودی غربی دروازه همه ملت‌ها نقش بسته است. هر یک از آنها بلندایی در حدوددی ۶ متر دارند.

سنگ‌نگاره جانوران اسطوره‌ای

در تخت‌جمشید نگاره‌هایی از جانوران اسطوره‌ای دیده می‌شوند. بزرگترین و یکی از جالب‌ترین این جانوران سنگ‌نگاره گاو-مردی است که بدن گاو و بال شاهین و سر انسان دارد. ما با الهام از کتاب پهلوی «مینوی خرد» جانوری که بدن گاو و سر انسان دارد را فعلاً به نام گوپت نامبردار می‌کنیم (در مینوی خرد، گوپَت/ گوبَد/ گوبدشاه موجودی دانسته شده که از پا تا نیمه تن به شکل گاو و از نیمه تن به بالا به شکل آدمی است). بر درگاه شرقی دروازه همه ملت‌ها، پیکره دو گوپت نقش بسته است. گوپت‌ها قریب هشت متر بلندی دارند و از بزرگترین نقوش تخت‌جمشید بشمار می‌روند. بدن گاو‌مانند آنان از موهایی مجعد و بافته‌شده تشکیل شده و دمی آراسته و مزین به دنبال دارند. این گوپت‌ها هر کدام بالی همچون شاهین دارند که آنها را و با قوسی چشمگیر به سوی آسمان بلند کرده‌اند. این بال‌ها از پرهایی ریز و درشت پوشیده شده‌اند. سر انسان‌مانند گوپت با آرامش و جدیت افراد را می‌نگرد. آنان ریش بلند اما آراسته‌ای بر صورت و گوشواره‌ای بر گوش دارند. کلاه آنان بلند و از کنگره‌های بسیاری تشکیل شده است. از زیر این کلاه موهای بلند و بافته شده‌ای بیرون آمده است که تا روی شانه‌ها می‌رسد.

نگاره بعدی موجودات اسطوره‌ای، شباهت زیادی به نقش گوپت دارد. بدن این جانور عبارت از شیری است که بالی از شاهین و سری از انسان دارد. این سنگ‌نگاره که در اندازۀ نسبتاً کوچکی تراشیده شده است، قریب ۶۰ سانتی‌متر بلندی دارد و دو تا از آنها بطور قرینه در قسمت علیایی و میانی جناح شرقی آپادانا و نیز جناح شمالی کاخ سه‌دری تراشیده شده است. بدن این جانور، شیری را در حالت نشسته نشان می‌دهد که پنجه‌ها و بازوهایی ستبر و قوی دارد. این شیر یک دست خود را تا نیمه بالا آورده است. بال‌های این جانور از پرهای کوچک و بزرگ بسیاری پوشیده شده است که همانند نقش گوپت با قوسی به سوی بالا باز شده است. این موجود سری همچون سر انسان دارد که شباهت زیادی به چهره گوپت دارد. او موها و ریش‌های بلند و فردار و آراسته‌ای دارد که گوشی بلند و رو به جلو از میان آنها بیرون آمده است. بر این گوش، گوشواره‌ای چند تکه آویخته شده است.

نگاره بعدی جانوران اسطوره‌ای از دو جانور تشکیل شده است که اولی شاهینی است که بدنی مانند پستانداران دارد و دومی شیری است که بال شاهین و شاخ گاو دارد. او دمی به دنبال دارد که به کژدم شبیه است. در درگاه‌های غربی و شرقی کاخ صدستون و نیز در کاخ تچر، زورآزمایی این جانور با پهلوانی دیده می‌شود که نتیجه آن فروشدن دشنه‌ای در شکم این جانوران است. در بعضی جاها بجای این جانوران خیالی از شیر و گاو برای صحنه‌آرایی استفاده شده است.

سنگ‌نگاره‌ گل و گیاه

نقوش گل و گیاهان مختلف در تخت‌جمشید چه از لحاظ تعداد و چه از لحاظ جنس، شمار زیادی را در بر می‌گیرند. بطوری که از هر فضایی برای نشاندن شاخه‌ای گل و یا کاشتن درختی و یا برآوردن گیاهی دیگر بهره‌برداری شده است و در دستان بسیاری از مردمان شاخه‌ای گل دیده می‌شود. مشهور‌ترین این گل‌ها، گل گردی است که از دوازده گلبرگ تشکیل شده و در واقع نه تنها گل، بلکه نمادی از خورشد هم هست. در بعضی جاها این گل چنان از میان برگ‌ها و ساقه‌های خود بالا آمده است که بلافاصله سپیده‌دم و سرزدن خورشید را در اذهان تداعی می‌کند.

سنگ‌نگاره پوشاک

سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید مهمترین مأخذ برای آگاهی از چگونگی پوشاک در میان ملل مختلف در ۲۵۰۰ سال پیش است. سنگ‌نگاره‌ها طرح ده‌ها نوع مختلف، از جامه گرفته تا کفش و کلاه را به ما می‌نمایاند. بجز جامه‌های مختلفی که هیئت‌های نمایندگی ملل به تن دارند، بقیه نگاره‌های تخت‌جمشید عمدتاً دو نوع جامه به تن دارند: نخست جامه متداول و بلند و گشاد که چین‌های بسیار و آستینی فراخ دارد و کلاهش دندانه‌دار و کفش‌هایش بعضاً از سه بند تشکیل شده است و صاحب آن دشنه‌ای در میان دارد؛ و دومی جامه‌ای کوتاه‌تر و تنگ‌تر و بدون چین با آستین‌های تنگ و کمربندی چرمین که دشنه‌ای بر آن آویخته شده است. صاحبان این جامه گاهی ردایی آستین‌دار نیز بر دوش انداخته‌اند که دست خود را در داخل آن آستین‌ها نکرده‌اند. صاحبان این دو نوع پوشاک در همه جا در موقعیتی برابر و گاه بطور یک در میان نمایانده شده‌اند که نشان می‌دهد هیچکدام وجه امتیازی نسبت به دیگری ندارند. طرز آرایش سر و صورت و همچنین گردنبند و دستبندهای آنان نیز شبیه یکدیگر است.

با توجه به نقوش هیئت‌های نمایندگی ملل اینطور حدس زده شده است که صاحبان جامۀ نخست را پارسیان و صاحبان جامه دومی را مادی‌ها تشکیل می‌دهند. این گمان بعید به نظر نمی‌رسد، اما این احتمال را نیز نباید از نظر دور داشت که ای بسا پوشاک نوع نخست جامه‌ای رسمی و درباری و تشریفاتی باشد و جامه نوع دوم برای استفاده روزمره و متداول و برای سوارکاری و امور مختلف روزانه مناسب بوده باشد. واضح است که جامه بلند و چین‌دار برای سواری و کارهای دیگر مناسب به نظر نمی‌آید و نمی‌تواند پوشاک دائمی و همیشگی پارسیان بوده باشد. توجه در پوشاک گروه‌های نمایندگی ملل ما را با طرح‌های متنوعی از جامه و کلاه و کفش آشنا می‌کند.

سنگ‌نگاره آرایش و زیورآلات

وجه غالب آرایش قسمت عقبی موی سر در تمام سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید موهای بلند و فر داده‌ای است که تمام پشت سر و بخش وسیعی از گوش را می‌پوشاند. تنها در نگاره‌های هیئت‌های نمایندگی ملل بطور معدود طرز آرایش دیگری دیده می‌شود. آرایش ریش گونه‌های متعدد و متنوعی دارد. گاه تمام ریش فر داده شده است و گاه بخش کوچک یا بزرگی از پایین و نوک آن فر داده نشده است. گاهی تنها یک ردیف از ریش در محل خط گونه تاب داده نشده و بقیۀ آن تابدار است، و گاه تنها ردیفی از پایین ریش و زیر فک تاب داده نشده است. تعداد ردیف فرها ازسه تا هفت متغیر است، اما وجه غالب آن پنج ردیف است. ریش‌های شخصیت مینوی یا شاه بلندتر و جالب‌تر است، بطوریکه به شکل مطبق و یک در میان، چهار بار فر خورده و سه بار به شکل صاف آذین شده است. گوشواره‌ای به شکل حلقه، زینت متداولی است که همه کس اعم از بزرگان یا خدمتکاران بر گوش دارند. در سنگ‌نگاره‌های ضلع شرقی آپادانا بطور استثنایی چند تن دیده می‌شوند که هیچیک موی ریش و سر خود را تاب نداده‌اند. سبیل در همه جا صاف و کوتاه است و گوشۀ آن تا پایین لب آمده و آنگاه به طرف بالا تاب خورده است. این طرح در بارۀ نقش احتمالی شاه یا شخصیت مینوی نیز صادق است. موهای جلوی سر در همه جا بلافاصله پس از بیرون آمدن از کلاه در یک ردیف فر خورده‌اند و آنگاه بطور صاف تا بالای پیشانی ادامه پیدا کرده‌اند.

اکثر اشخاص دستبندهای زیبایی بر هر دست و گردنبندی بزرگ بر گردن دارند. دکمه‌های کمربند و حلقه‌های اتصال نیام دشنه از قطعاتی هستند که گاه چشمگیرند. تا آنجا که دقت کرده‌ایم در هیچیک از نقوش انگشتر دیده نشده است.

آرایش هیئت‌های نمایندگی ملل اقسام متفاوتی را عرضه می‌دارد. لیدیایی‌ها تنها بخش جلویی ریش خود را صاف گذارده‌اند و باریکه‌ای از موی سر خود را از پشت گوش تا روی شانه آویخته‌اند. اینان از دو جهت از چهره‌های استثنایی نقوش تخت‌جمشیدند؛ نخست از این جهت که دو نفر انتهایی هیئت، همچون ایونیان هیچگونه کلاه یا پوششی بر سر ندارند و دیگر اینکه گوش‌های همه آنان کاملاً پیداست و در زیر مو پنهان نشده است. بلخی‌ها نه موی خود را تاب داده‌اند و نه ریش خود را؛ سکاهای تیزخود، مو و ریش بلند و صاف دارند و ایونیان نیز مانند لیدیایی‌ها با سر برهنه معرفی شده‌اند که فقط قسمت کمی از جلو و عقب موی سر خود را فر داده‌اند و ریش را به حال خود رها کرده‌اند. زرنگیان و رخجی‌ها گوشواره‌ای زیبا و چند تکه به گوش آویخته‌اند و هندیان نیز مو و ریش کوتاه و صاف دارند.

در تخت‌جمشید کسانی دیده می‌شوند که نه ریش دارند و نه سبیل، و این سنگ‌نگارۀ خواجه‌سرایانی است در درگاه‌های بخش شمالی کاخ تچر و کاخ هدیش و کاخ مهمانخانه که حوله و احتمالاً عطردانی در دست دارند.

در تخت‌جمشید حتی جانوران نیز به آراسته‌ترین حالت ممکن تصویر شده‌اند. موهای گاوها به شکل برازنده‌ای تزئین و فر داده شده و گردنبندی از گل‌های دوازده گلبرگی خورشید مانند بر گردن آنان آویخته شده است. موهای گونۀ گاوها ابتدا به دقت شانه شده و آنگاه فر داده شده‌اند. موهای پیشانی و سینه و دم آنان نیز تزئین داده شده است و در میان موهای سینه، گلی نصب شده است. یال شیرها به دقت دسته‌بندی شده و نوک هر دسته تاب داده شده است. نگارۀ گوپت، گوشوارۀ چند تکه و مجللی بر گوش دارد، این گوشواره همچنین بر گوش شیر بالدار نیز خودنمایی می‌کند. در واقع تمام تخت‌جمشید با کمال نظم و دقت هر چه تمامتر تزئین و آذین شده است و هیچ چیز در آنجا از این اصل فرو گذارده نشده است.

سنگ‌نگاره رزم‌افزار

در هیچیک از نقوش، رزم‌افزارها مورد استفاده قرار نگرفته‌اند. هیچ نیزه‌ای به سوی جلو گرفته نشده است و بجز در صحنه نبرد پهلوان، در هیچ کجا هیچ دشنه‌ای از نیام بیرون نیامده است. در تخت‌جمشید هیچ دستی قبضۀ دشنه‌ای را نگرفته است و اگر لازم بوده است که دشنه‌ای به دست گرفته شود، آنرا از سمت تیغه در دست گرفته‌اند که آیینی غیرجنگی و دوستانه بوده است. در اینجا با شمار زیادی جنگ‌افزار روبرو هستیم که تعداد آنها بیش از تنوع آنهاست. آنها منحصر به دشنه، نیزه و کمان هستند، سه جنگ‌افزاری که بیش از هر سلاح دیگر در تشریفات شرکت داده می‌شوند.

شناخته‌شده‌ترین این سلاح‌ها، دو دشنه‌ای است که هنگام بررسی پوشاک به آن پرداختیم. یکی از آن دو دشنه در پر شال کسانی است که جامه‌ای گشاد و چین‌دار پوشیده‌اند. بخش علیای نیام دشنۀ این اشخاص در یک طرف بلندتر و دندانه‌دار است. این باعث می‌شود تا قسمت بلندتر روی شال قرار گیرد و پایداری بیشتری یابد.

دشنه دوم بر کمربند چرمی اشخاصی است که جامه‌ای کوتاه و نسبتاً تنگ پوشیده‌اند و کلاه نمدی گردی بر سر دارند. قسمت بالایی این دشنه با قلاب جالبی به کمربند متصل شده است و بخش پایینی آن توسط ریسمانی به ران محکم شده است. در بعضی نگاره‌ها همچون سنگ‌نگاره مجلس شاهانه نیام این دشنه به طرز زیبایی منقش شده است. این دشنه به علاوه بر کمر هیئت نمایندگی سکاییان تیزخود نیز به چشم می‌خورد.

در تخت‌جمشید همچنین نیزه‌داران فراوانی دیده می‌شوند. شکل غالب این نیزه‌وران از همان پوشاک تشریفاتی و چین‌دار بر تن و کلاهی دندانه‌دار بر سر دارند. اینان نیزه‌ای بر دست راست و سپری بیضوی که شکل ویژه آن معروف‌ترین نقش سپرهای تخت‌جمشید است، به دست چپ گرفته‌اند. بخش زیرین این نیزه از سیب یا اناری تشکیل شده است. این نقش معرفی‌کننده سربازی رزمنده و جنگجو نیست. جامه و کلاه این شخص برای میدان هماوردی و نیزه‌افکنی مناسب به نظر نمی‌رسد. این نیزه‌وران گاه از دو سو به سوی هم در حرکتند، اما حالت آنان نشان‌دهندۀ قصد رویارویی و درگیری آنان نیست و بیشتر حالتی احترام‌آمیز را ارائه می‌کنند.

در میان هریک از سربازان، سربازی نیز دیده می‌شود که پوشاک نوع کوتاه و تنگ را بر تن دارد. این سرباز با هر دو دست نیزه‌ای را گرفته است و بجای سپر، دشنه‌ای بر کمر دارد. علاوه بر این در سنگ‌نگاره مجلس شاهانه، نیزه‌دارانی را می‌بینیم که کلاه آنان کوتاه‌تر و نیزه‌های آنان بسی بلندتر است. در این مجلس سه نفر از این نیزه‌وران، هر سه بدون سپر حضور دارند.

از نیزه و سپر، نمونه‌هایی دیگر در بین اعضای هیئت‌های نمایندگی ملل سراغ داریم. در نگاره گنداریان و ثَتَگوشیان نیزه‌ورانی را می‌بینیم که هر کدام دو نیزه به دست دارند و شخص دیگر یک نیزه با سپری گرد و بزرگ به همراه دارد. اسکودرَه‌ها، کاری‌ها و لیبیایی‌ها نیز نیزه و گاه سپری مخصوص به همراه دارند.

کمانداران تخت‌جمشید بطرز چشمگیری بر گیرایی سنگ‌نگاره‌ها افزوده‌اند. اینان بخصوص در دو سوی بعضی کتیبه‌ها دیده می‌شوند و همگی جامه‌ای تشریفاتی بر تن دارند. دو گوشۀ کمان آنان به شکل پرنده‌ای منقاردار همچون مرغابی یا اردک ساخته شده است. این مرغابی سر خود را به شکلی مغرورانه به پایین خم کرده و زه کمان تا پشت سر او می‌رسد. ترکش بر پشت این کمان‌داران جای گرفته است و درپوش چرمی آن نشان می‌دهد که تمام یا لااقل بخش علیای آن از چرم ساخته و دوخته شده است. این سرپوش با بندهایی که حتی در گره‌های آن دقت و سلیقه بکار رفته است، به بدنه ترکش بسته شده است. از پشت این ترکش‌ها، بندها و منگوله‌های خاصی آویزان است که هنگام حرکت به هر جانب می‌جنبیده‌اند.

برای خالی نبودن عریضه و بیکار نماندن دست‌ها، هریک از کمانداران نیزه‌ای را نیز با هر دو دست گرفته‌اند که این بر وجه تشریفاتی و نمادین این سربازان صحه می‌گذارد. کمان بدون تیر و ترکش همچنین در دست شاه یا شخصیت مینوی بر نمای دخمه‌های مشرف به تخت‌جمشید دیده می‌شود.

در بین هیئت‌های نمایندگی ملل نیز کمان و ترکش یا تیردان دیده می‌شوند. یک گونه کمان در دست نخستین فرد عیلامی که در پشت سر رئیس گروه حرکت می‌کند، دیده می‌شود، اما نشانی از ترکش در بین آنان مشاهده نشده است.

در سنگ‌نگاره‌ها شیئی دیده می‌شود که گمان رفته است کمان‌دان باشد، اما نمی‌توان از احتمال‌ها و بررسی‌های دیگری راجع به آن غافل بود. اینان که هیچکدام ترکشی به همراه ندارند، بیشتر در سنگ‌نگاره‌های بخش شمالی جناح شرقی آپادانا و نیز در نگاره‌های درگاه شمالی کاخ صدستون دیده می‌شوند. یکی از این کمان‌دان‌ها بر پشت یکی از حاضران مجلس شاهانه دیده می‌شود که طرز آویختن و حمل آن با دیگران تفاوت دارد. از این شیء دو بار در نقوش نمایندگان ملل یاد شده است. یک بار بر کمر رئیس گروه نمایندگان سکاییان تیزخود و بار دیگر بر کمر رئیس و سه تن دیگر از نمایندگان سغدیان و خوارزمیان. هیچکدام از این اشخاص ترکش به همراه ندارند.

بررسی رزم‌افزار‌ها را با گردونه یا ارابه دو اسبه به پایان می‌رسانیم. عالی‌ترین نوع این گردونه‌ها در بخش شمالی جبهه شرقی آپادانا و نیز در جبهه شمالی این کاخ دیده می‌شود. این گردونه‌ها از بدنه‌ای تشکیل شده‌اند که دور تا دور آن نگاره چندین شیر که بدنبال هم در حرکتند، نشانده شده است. در سوی بیرونی آنها یک کمان‌دان با پوششی پولک‌مانند و در جلو تیردانی قرار دارد. در قسمت عقبی گردونه دستگیره‌ای نصب شده است که سوار شدن به آنرا تسهیل می‌کند.

هر گردونه دو چرخ و دو اسب دارد. چرخ‌های این گردونه از دوازده پره ساخته شده و ساختی عالی و روکشی مرغوب دارد که می‌تواند از کیفیت مطلوب راه‌های آن زمان حکایت کند.

در میان محور این چرخ نقش کسی (به احتمال زنی باردار) نشان داده شده که دست‌ها را بر سینه گذارده است.

این گردونه را دو اسب خوش‌هیکل با افسار و یراقی عالی و یال و کاکلی آذین شده و آراسته بدنبال می‌کشند. گردونه‌ران بر بالای آن ایستاده و آن را هدایت می‌کند.

گردونه را بار دیگر در هیئت اعزامی لیدیایی‌ها و لیبیایی‌ها می‌بینیم. در اینجا گردونه‌ها از ساختی کم و بیش یکسان سود جسته‌اند و گردونه‌ران سوار بر گردونه نشده بلکه در کنار آن حرکت می‌کند.

سنگ‌نگاره افزارآلات

اسپندسوز یا عودسوز

از جالب‌ترین افزارآلات تخت‌جمشید می‌توان از دو ظاهراً اسپندسوزی نام برد که در برابر شاه یا شخصیت مینوی و در مجلس شاهانه که در پیش ذکر آن رفت، قرار دارد. این دو اسپندسوز از پایه‌ای‌ چوبی یا فلزی و آذین‌شده برخوردارند که کلاهکی بر سر دارد که شکاف هایی به شکل پیکان بر آن دیده می‌شود. سرپوش بالایی عودسوز با زنجیر به بدنه پایینی آن وصل شده است. در همین مجلس ظرفی ظاهراً فلزی و شیاردار در دست شخص دیگری دیده می‌شود که گمان می‌رود جای نگاهداری عود یا اسپند و یا مواد معطر است.

عصای شاهی

ابزار جالب دیگر در این مجلس عصای بلندی است که شاه به دست گرفته و نوک آنرا بر زمین حائل ساخته است. این عصا شاید از جنس نقره یا آبنوس بوده است.

اورنگ و صندلی

اورنگ شاهی را در نمای بیرونی دخمه‌ها و نیز در درگاه‌های جنوبی کاخ صدستون و کاخ سه‌دری دیدیم. اینها همچون صندلی ساختی عالی و مرغوب دارند.

صندلی را چند بار در نگارۀ مجلس شاهانه و نیز همچنین بر بالای نقوش اورنگ در درگاه‌های صدستون و سه‌دری دیدیم. هم اورنگ و هم صندلی و هم چهارپایۀ کوچک و ظریفی که در زیر پای شاه قرار دارد، احتمالاً از چوبی مرغوب ساخته شده‌اند که تزئینات و منبت‌کاری‌های دقیقی در آن بکار رفته است. طرح ساخت اینها بسیار به هم شبیه است و در قسمت میانی، پایه به شکل پنجه‌های حیوان قدرتمندی طراحی شده است. نقش چهارپایه را یکبار دیگر در سنگ‌نگاره‌های کاخ آپادانا می‌بینیم که کسی آن را به پشت خود بسته و حمل می‌کند.

تبرزین و تبر

تبر دو لبه را یکبار در دست آخرین نفر از فرستادگان سرزمین هند دیدیم. اما تبرزین را که شکل عجیبی دارد، یکبار در دست یکی از نمایندگان سغد و خوارزم و از آن جالب‌تر و عجیب‌تر، در دست یکی از حاضران در مجلس شاهانه می‌بینیم. در اینجا تیغه تبرزین از داخل دهان یک اردک یا مرغابی بیرون آمده است و سوی دیگر آن شبیه یک آچار است و اطلاعی از کاربرد آن نداریم.

حلقه

ابزار دیگری که در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید دیده می‌شود، شیئی بیضوی و حلقه‌مانند است. این شیء را بنام دستبند و بازوبند نیز نامیده‌اند و از آنجا که کاربرد آن مشخص نشده است، بهتر است نامی برای آن گذاشته نشود. در نگاره‌های تخت‌جمشید این نگاره در دست و بازوی هیچکس دیده نشده است و اصولاً شکل و اندازۀ آن مناسب این بهره‌برداری نیست. از دیگر سو، طرز خاص در دست گرفتن آن و قوسی که سهولت در دست گرفتن را افزایش می‌دهد، نشان می‌هد که کاربردی ویژه داشته است.

از آنجا که از روزگاران کهن، حلقه نماد و ابزاری برای پیمان و عهد بوده است، بعید نیست که در اینجا نیز بعنوان ابزاری برای پیمان بستن و عقد قرارها استفاده می‌شده است.

فرش

بر درگاه غربی جناح شمالی تالار صدستون و بر روی صندلی شاه یا شخصیت مینوی، نقش ریز و خراش داده شده از یک قالی وجود دارد. این نگاره شباهت زیادی به قالی مشهور پازیریک دارد و تفاوت آن در استفاده از نقش شیر به جای گاو است. این شیرها مانند بدنۀ گردونۀ دو اسبه در دور تا دور قالی به دنبال هم حرکت می‌کنند. در میان قالی، نقوش زیبایی از گل‌های ستاره مانند بافته شده است. علاوه بر این شکل تاشدۀ قالی در زیر بغل کسانی در پلکان شرقی آپادانا دیده می‌شود. اینان بجز قالی چیزی شبیه تازیانه نیز به همراه دارند.

حوله و عطردان

در درگاه‌های شمالی کاخ تچر و نیز کاخ هدیش و در دست کسی که از ریش و سبیل عاری است، حوله‌ای بلند دیده می‌شود که با احترام پیش می‌آورد. در دست دیگر این شخص که تا نیمه بلند شده است، ظرفی دیده می‌شود که احتمالاً باید عطردان یا گلاب‌پاش باشد.

دیگر چیزها

سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید نقوش دیگری از افزارآلات را عرضه می‌دارد. در این میان می‌توان از آتشدانی که شاه یا شخصیت مینوی در برابر آن ایستاده است، از ابزار شاخ‌شکن در نگاره نبرد پهلوان، از سبدی دو جانبه که شخص هندی پیش می‌برد، از چتری که در درگاه‌ها بالای سر شاه گرفته‌اند، از مشک آب یا شرابی که میزبانان حمل می‌کنند، از ظرف‌های متعدد و متنوع و نیز بخصوص از کوزه‌ها و تُنگ‌ها و جام‌های زیبایی که هیئت‌های نمایندگی در پیش گرفته‌اند، از زنگوله‌ها و جرس‌هایی که به گردن اسبان و شتران آویخته شده است، از دکمه‌های زیبای جامه‌ها و نیز بخصوص از یراق باشکوه اسب‌ها نام برد.

سنگ‌نگاره گوی بالدار

در تخت‌جمشید نگاره گوی بالدار (نشان ترکیبی خورشید، شاهین و اهورامزدا) در هر گوشه و کناری نمایانده نشده و آنرا در جایی فرودست و در دسترس نگذاشته‌اند. نگاره گوی بالدار در چند جای معدود، اما در جایگاهی والا و بالا قرار گرفته است؛ بطوریکه بر تمام نقوش اشراف دارد و برتری خود را می‌نمایاند. گوی بالدار ابتدا تنها در بالاترین بخش داخلی درگاه کاخ سه‌دری نگاریده شد و بعدها بر جبهه غربی پلکان کاخ هدیش در بالای کتیبه خشیارشا و بر درگاه جنوبی کاخ صدستون تکرار شد.

در بخش زیرین نگاره گوی بالدار در کاخ سه‌دری و کاخ صدستون، نشان کهن‌تر همین نقش بصورت گوی بالداری بدون نقش مرد میانی آن که اهورامزدا باشد، تراش داده شده است. این نوع از گوی بالدار همچنین به طرزی بزرگ و غالب و به تنهایی بر پیشانی میانۀ جبهۀ شرقی کاخ آپادانا دیده می‌شود.

سنگ‌نگاره گوی بالدار در دو جای دیگر نیز دیده می‌شود و آن در بالاترین بخش نمای دخمه‌های مشرف به تخت‌جمشید است. در اینجا این نگاره اندک تفاوت‌هایی در بخش طراحی بال‌ها با گوی بالدارهای داخلی تخت‌جمشید دارد.

نشان باستانی گوی بالدار، برای همگان شناخته شده است. در متداول‌ترین گونه این نگاره، یک گوی با دو بال در طرفین و ایزد/ خدایی در میانه آن دیده می شود که گاه حلقه یا گلی را در دست و نقش ستاره‌ای را بر بالای سر دارد. نگاره گوی بالدار از حدود سده نهم پیش از میلاد در سراسر سرزمین‌های آسیای غربی و از جمله در نیمه غربی ایرانی روایی داشته، اما هر یک از اجزای اصلیِ آن، یعنی گوی، بال و ایزد/ خدا، پیش از ترکیب نهایی آن، از زمان های دورتر کاربرد داشته است.

نقش گوی یا چنبره میانه، از خورشید الهام گرفته شده است که خاستگاه بسیاری از باورهای آیینی مردمان باستان بوده و تا امروز نیز تأثیر فراوان خود بر آیین‌های نیایشی را حفظ کرده است. نشان خورشید، به گونه مستقل و بدون بال در نگاره‌های باستانی فراوانی دیده شده است که شاخص‌ترین آن نگارکندهای پنج‌گانه لولوبیان در سرپل ذهاب است.

نقش بال و دم در پیرامون گوی، از پرنده بلندآوازه و گرامی مردمان باستان، یعنی شاهین برگرفته شده است. نقش شاهین نیز خود به تنهایی و پیش از اینکه در این ترکیب نهایی راه یابد، در آثار هنری مردمان خاورمیانه به فراوانی دیده شده است. مردمان باستان شباهت‌هایی میان خورشید و شاهین را احساس می‌کردند و آن دو را از آن یکدیگر می‌دانستند. از یک سو، خورشید به هنگام طلوع و غروب در افق و یا در پشت ابرها، آشکارا همراه با دو بال به دیده می‌آید و از دیگر سو، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرندگان، نزدیکترین موجودات زمینی به خورشید دانسته می‌شده است. نقش خورشید و شاهین، پس از مدتی در یکدیگر ادغام می‌گردند و نگاره گوی بالدار را بر می‌سازند. در هنر مصر باستان، نگاره «هُـروس» (خدای خورشید) با سری به مانند شاهین نشان داده می‌شده است.

اما دیگر عضو اصلی این نشان، یعنی نگاره ایزد/ خدا نیز پیش از ترکیب نهایی، به شکل مستقل در آثار هنری مردمان شرق باستان به فراوانی بکار رفته است. در این نگاره‌ها، مردی نمایانیده شده است که تاج یا کلاهی سـتاره آذیـن بر سـر و یک حلقه یا گلی را در دسـت دارد در حـالی که دست دیگر خود را به نشانه شناخته شده درود و تهنیت، تا نیمه بالا آورده است. در سراسر سرزمین‌هایی که این نگاره در آنها فرادست آمده است، آشکارا بر اینهمانی آن با سیاره مشتری و خدا یا خدای بزرگ تأکید شده است و می‌دانیم که در باورهای کهن، سیاره مشتری تجلی‌گاه و نماد کیهانی خداوند بوده است. این خدای بزرگ که در سیاره مشتری متجلی می‌شده است در میان اقوام گوناگون یکسان می‌بوده، اما نام‌های متفاوتی داشته است. ایرانیان او را با نام «اهورامزدا/ اورمزد/ هُـرمزد» می‌شناخته‌اند و بابلیان نام «مَـردوک/ اَمَـر اوتو» را بر آن نهاده بودند که ظاهراً با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» و پهلوی «اَمورداد» و فارسی «مرداد» اینهمانی دارد. همچنین یونانیان او را «زئوس»، اورارتوییان «خالدی»، کاسیان «اَشوریاش- مَـزوتاش» و آشوریان او را «آشور» می‌نامیدند که گونه‌ای دیگر از نام اهورا است. نام اورمزد یا هرمزد در متون پهلوی و ادبیات فارسی به فروانی برای سیاره مشتری بکار رفته است.

نگاره گوی بالدار را گاه عضو دیگری نیز همراهی می کند که همانا نقش ستاره‌ای هشت پر است. ستاره هشت پر از دیرباز در آثار هنری شرق، سیاره «آناهید/ ناهید/ زهره» و ایزدبانوی منسوب به آنرا افاده می‌کرده است که ظاهراً برای نخستین بار توسط کاسیان به بین‌النهرین برده شد. بجز این در مواردی معدود، در نگاره گوی بالدار نمادهای دیگری نیز بکار رفته است که از آن میان می‌توان به نقش چلیپا یا صلیب شکسته، نماد برگرفته از ستاره قطبی و صورت‌های فلکی پیراقطبی و نشان دیرینه آیین میترا، اشاره کرد.

به نظر می‌آید که ترکیب تمامی نشان‌های نیایشی در شرق باستان و فراهم دیدن نگاره‌ای که حامل نشان‌های ویژه بسیاری از اقوام و ادیان در آن زمان بوده، کوششی برای همبستگی و یگانگی مردمان بوده است. به ویژه که در بسیاری از نسخه‌های این نگاره، گل یا حلقه پیمانی نیز در دست اهورامزدا دیده می‌شود.

نگاره گوی بالدار در دوران هخامنشیان به نهایی‌ترین شکل خود دست می‌یابد که در سنگ‌نگاره داریوش بزرگ در بیستون و نیز در سنگ‌نگاره‌های تخت‌جمشید به فراوانی دیده شده و عملاً به عنوان نشان ویژه و ملی و فراگیر هخامنشیان به کار بسته می‌شود. اما پس از عصر هخامنشی، استفاده از این نشان برای همیشه و در همه سرزمین‌ها فراموش می‌شود و در واقع نگاره گوی بالدار نیمه تمام بر آرامگاه صخره ای داریوش سوم در نزدیکی تخت‌جمشید، آخرین نمونه این نشان و نماد دیرینه باستانی است.

در اینجا توضیح یک نکته نیز ضروری به نظر می‌آید که در سالیان اخیر، گاه از این نگاره با نام «فروهر» و نشان دینی زرتشتیان یاد می شود و برای رمزگشایی اجزای آن، سخنان نادرست فراوانی بازگو می‌شود. از آنجا که هیچ نشانه‌ای از کاربرد این نگاره در عصر ساسانی (زمان رسمیت و گسترش آن دین) تا به دوران معاصر به دست نیامده است؛ آشکارا دانسته می‌شود که نگاره گوی بالدار ارتباطی با دین زرتشتی نداشته است. همچنین می‌دانیم که علیرغم کاربرد فراوان این نگاره در آثار هخامنشی، حتی برای یکبار هم نام فروهر یا مفهوم آن، در هیچیک از کتیبه‌های هخامنشی و حتی در «گاتها»ی زرتشت دیده نشده است. توصیف و تفسیرهایی که امروزه در باره این نگاره و با نام «فروهر» گفته می‌شود، تنها ناشی از ذوق و قریحه است.

کتیبه‌ها

بخش اعظم کتیبه‌های موجود در تخت‌جمشید علاوه بر اینکه به زبان و خط میخی فارسی باستان نوشته شده‌اند، به زبان و خط عیلامی و بابلی نیز ترجمه و در همانجا نویسانده شده است.

داریوش، کاخ تچر، Dpa

این کتیبه در شش سطر کوتاه و در بخش علیایی جناح داخلی درگاه جنوبی کاخ تچر نویسانده شده است:

«داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، هخامنشی، آنکه این تچر را ساخت».

داریوش، کاخ تچر، Dpb

بر چین جامه سنگ‌نگاره‌های درگاه جنوبی تچر نوشته‌های کوتاهی بوده است که امروزه بخش وسیعی از آن بر اثر ضربه و آسیب نابود شده است. نسخه‌برداری‌هایی که قبلاً از آن صورت پذیرفته است، متن زیر را ارائه می‌دهند:

«داریوش ، شاه بزرگ، پسر ویشتاسپ، هخامنشی».

داریوش، کاخ تچر، Dpc

از داریوش کتیبه دیگری نیز در کاخ تچر موجود است و آن نوشته کوتاهی است که در بالای ۱۸ تاقچه سنگی دیده می‌شود و ترجمه عیلامی و بابلی آن در دو سوی همین تاقچه نوشته شده است. تمام آنها یک متن را عرضه می‌دارند:

«آستان سنگی در کاخی که داریوش شاه ساخت».

داریوش، کاخ تچر، Dpi

این کتیبه بر روی دسته در لاجوری کاخ تچر نوشته شده و اکنون در موزه ایران باستان است:

«دسته در از سنگی گرانبها در کاخی که داریوش شاه ساخت».

داریوش، جبهه جنوبی سکوی تخت‌جمشید، Dpd,e

بر دیواره جنوبی صفه تخت‌جمشید یعنی همان جایی که در آغاز ساختمان، مدت کوتاهی در ورودی تخت‌جمشید بوده است، چهار کتیبه موجود است که دو تای غربی آنها به فارسی باستان، دیگری به زبان و خط عیلامی و آنکه در سوی شرقی است به زبان و خط بابلی نویسانده شده است و تنها کتیبه‌های تخت‌جمشید هستند که متون عیلامی و بابلی آنها ترجمه برابر متن فارسی باستان همجوار خود نیستند:

متن نخست فارسی باستان

«اهورامزدای بزرگ که خدای بزرگ است، داریوش شاه را آفرید، او را شهریاری بخشید. به خواست اهورامزدا، داریوش شاه است. گوید داریوش شاه: این کشور پارس که اهورامزدا مرا ارزانی داشت، زیباست و دارای اسبان خوب و مردان خوب است. به خواست اهورامزدا و من، داریوش شاه، این کشور از دشمن نمی‌هراسد. گوید داریوش شاه: اهورامزدا و ایزدان مرا یاور باشند. اهورامزدا این کشور را بپاید از: دشمن، از خشکسالی و از دروغ. به این کشور نیاید نه دشمن، نه خشکسالی، نه دروغ. این را من از اهورامزدا خواهانم. اهورامزدا با ایزدان این بخشش را بهره من سازد».

متن دوم فارسی باستان

«من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای بسیار، پسر ویشتاسپ، هخامنشی. گوید داریوش شاه: به خواست اهورامزدا اینهایند کشورهایی که من به یاری مردان پارس فرمان راندم، اراده مرا پذیرفتند و مرا خراج گذاردند: عیلام، ماد، بابل، عربستان، آشور (سوری)، مصر، ارمنستان، کاپادوکیه، سارد، یونان خشک و آنکه در جزایر است، کشورهای آن سوی دریا، ساگارتیا، پارت، زرنگ (سیستان)، هرات، بلخ، سغد، خوارزم، سَتَه (ثَتَه) گوش، رُخَج، هند، گنداره، سکا، مکا. گوید داریوش شاه: اگر تو چنین اندیشه کنی که از دشمن نمی‌ترسم، آنگاه این کشور را بپایی، اگر این کشور پارس پاس داشته شود، اهورامزدا شادی بیکران بر این کشور ارزانی خواهد داشت (بشود که شادی از اهورا فرو رسد.)».

متن عیلامی

«… آنگاه که این بنا در اینجا ساخته شد، در اینجا بنایی ساخته نشده بود، بخواست اهورامزدا من این بنا را ساختم. اهورامزدا و دیگر ایزدان خواستند که این بنا ساخته شود. پس من آن را ساختم. من آن را بزرگ و زیبا ساختم. آن طور که اراده من بود. گوید داریوش شاه: اهورامزدا و ایزدان مرا بپایند. این بنا را بپایند. مبادا که آنچه در اینجا ساخته شده به چنگ بدخواه و بداندیش افتد».

متن بابلی

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که آسمان و زمین را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید. که داریوش را شاه کرد و او را شهریاری بزرگی بخشید. که دارای سرزمین‌های بسیار است: پارس، ماد و دیگر کشورها. با زبان‌های گوناگون. یک جا کوهستانی، یک جا دشت. هم در این سویش دریاست و هم در آن سویش دریا. هم در این سویش بیابان و هم در آن سویش بیابان. گوید داریوش شاه: اینهایند کشورهایی که آنچه در اینجا تصمیم گرفته شده و به تأیید اهورامزدا رسیده است، انجام دادند. همانگونه که فرمان داده شد: پارس و ماد و سرزمین‌هایی که مردم زبان‌های گوناگون دارند. هم کوهستان دارند و هم دشت دارند. هم این سوی دریا هستند، هم آن سوی دریا. هم این سوی بیابانند و هم آن سوی بیابان. هر آنچه کردم به پشتیبانی اهورامزدا بوده است. بادا که اهورامزدا و دیگر ایزدان مرا به آنچه که بنا می‌کنم، بپایند».

داریوش، کاخ آپادانا، Dph

در چهار گوشه تالار مرکزی کاخ آپادانا و از درون جعبه‌ای سنگی که در زیر پی دیوار کار گذاشته شده بود، لوحه‌هایی زرین و سیمین بدست آمد که تا چند سال پیش یکی از نسخه‌های آن در موزه ایران باستان نگهداری می‌شد. اما اکنون اعلام شده که دزدیده شده و طلای آن آب شده است. این لوحه‌ها به فارسی باستان، عیلامی و بابلی بوده‌اند.

«داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمین‌ها، پسر ویشتاسپ، هخامنشی. گوید داریوش شاه: این است شهریاری که من دارم: از سکاهایی که آن سوی سغدند تا حبشه از هند تا اسپارت. این است که اهورامزدا مرا فرا داد، او که خدای بزرگ است. اهورامزدا مرا و شاهنشاهی مرا بپاید».

داریوش، سنگ توزین

از داریوش همچنین کتیبه‌ای بر روی سنگ وزنه بدست آمده که در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود:

«من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین، پسر ویشتاسپ».

داریوش، شوش، Dsf

لوح آجری که از پی بنای کاخ آپادانا در شوش بدست آمده است، متضمن نکاتی است که در چند جا در این کتاب از آنها یاد شد و در اینجا ترجمه این کتیبه را می آوریم:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که داریوش را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه در این زمین، پسر ویشتاسپ، هخامنشی. داریوش شاه گوید: اهورامزدا که بزرگ‌ترین خدایان است مرا آفرید. او مرا شاه کرد. او به من این شهریاری را ارزانی نمود. کشوری که بزرگ، که دارای اسبان خوب و دارای مردان خوب است. به خواست اهورامزدا، پدر من ویشتاسپ و نیای من اَرشام هر دو زنده بودند آنگاه که اهورامزدا مرا شاه در این زمین کرد.

اهورامزدا را چنین کام بود. در همه این زمین مردی چون مرا برگزید. مرا در همه این زمین شاه کرد. من اهورامزدا را پرستش کردم. اهورامزدا مرا یاری داد. آنچه به انجام آن از سوی من فرمان داده شد، انجام آن را برای من نیک گردانید. آنچه من کردم همه را به خواست اهورامزدا کردم.

این کاخ که در شوش بنیان گذاردم، مصالح و زیورهایش از جای‌های دور آورده شد. خاک زمین به ژرفی کنده شد تا آنجا که به زمین سخت و سنگ رسیدم. یک آبگذر ساخته شد و آنگاه به جای خاک، شن و سنگ‌ریزه در آن انباشته شد. گاه به ژرفای ۴۰ اَرَش و گاه ۲۰ اَرَش. کاخ را بر این سنگ‌ریزه‌ها بنا کردم. کندن و پر کردن و خشت‌های قالبی کار مردمی از بابل بود. تیرهای سدر از کوهستانی بنام لبنان آورده شد. مردم آشور آنها را تا بابل آوردند و مردمی از اهالی کاریه و ایونیه آن را از بابل به شوش آوردند. الوار درخت یاکا از قـندهار و کرمان آورده شد. زر از سارد و بلخ آمد و در اینجا بکار رفت. لاجورد گرانبها و عقیق شنگرف از سرزمین سـغد و سنگ گرانبهای فیروزه از خراسان فراهم شد. نقره و آبنوس از مصر آمد. زیورهای دیوارها از ایـونـیه است. عـاج از حـبشه، هند و آراخوزیه آورده شد. سنگ ستون‌ها از ناحیه‌ای بنام آبیرادو در عیـلام بود. سنگ‌بران و پیکرتراشان سـاردی و ایـونی بودند. آنان که زرگری کردند، مادی و مصری بودند.

درودگران ساردی و مصری بودند. آنان که آجر پخته ساختند، بابلی بودند. آنان که دیوارها آراستند، مادی و مصری بودند. داریوش شاه گوید: فرمان دادم تا کاری بزرگ در شوش انجام شود و این کار به خواست من انجام شد. اهورامزدا مرا و ویشتاسپ پدر مرا و سرزمین مرا بپاید».

خشیارشا، دروازه همه ملت‌ها، Xpa

از خشیارشا کتیبه‌های بیشتری در تخت‌جمشید دیده می‌شود. مهم‌ترین این نبشته‌ها بر بخش علیایی جناح داخلی درگاه‌های شرقی و غربی دروازه ملت‌ها نویسانده شده است و ترجمه‌های عیلامی و بابلی آن نیز در دو سوی نبشته فارسی باستان افزوده شده است. به موجب این کتیبه بوده است که از نام واقعی تخت‌جمشید مطلع شده‌ایم. خشیارشا در این کتیبه از تخت جمشد بنام «پارسَه» یاد کرده است.

«خدای بزرگ است اهورا مزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردان بسیار دارند، شاه این کشور بزرگ، دور و گسترده، پسر داریوش شاه، یک هخامنشی. گوید خشیارشا شاه: به اراده اهورامزدا این دروازه همه ملت‌ها را من ساختم. بسیار ساختمان‌های زیبای دیگری که من برای پارسه ساختم و پدرم ساخت. هر بنایی که زیبا است ما به یاری اهورامزدا ساختیم. گوید خشیارشا شاه: مرا اهورامزدا پایدار دارد و کشورم را. هر آنچه پدرم ساخته آن را اهورامزدا بپاید».

خشیارشا، کاخ آپادانا، Xpb

این کتیبه دو بار در جبهه شمالی و شرقی کاخ آپادانا نویسانده شده است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را داد، که آن آسمان را داد، که مردم را داد، که شادی داد مردم را، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی با مردان گوناگون، شاه در این زمین بزرگ و فراخ، پسر داریوش شاه، هخامنشی. گوید خشیارشا، شاه بزرگ: آنچه من در اینجا ساخته‌ام و آنچه دورتر ساخته‌ام، همه را به پشتیبانی اهورامزدا کردم. مرا اهورامزدا بپاید با دیگر ایزدان و کشور مرا و هر آنچه من ساخته‌ام».

خشیارشا، کاخ تچر، Xpc

در این کتیبه که بر نمای جبهه جنوبی کاخ تچر و نیز بر ایوان این کاخ نوشته شده است، از کاخ تچر بنام هدیش نام برده شده است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید. که خشیارشا را شاه کرد، یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای همه گونه مردان. شاه در این زمین بزرگ، دور و پهناور. پسر داریوش شاه، هخامنشی. خشیارشا، شاه بزرگ گوید: به خواست اهورامزدا این هدیش را داریوش شاه، که پدر من بود، ساخت. باشد که اهورامزدا با دیگر ایزدان مرا و آنچه را که ساخته‌ام و آنچه را که پدرم داریوش شاه ساخته است، بپایند».

خشیارشا، کاخ تچر، Xpk

این کتیبه نیز بر چین جامه سنگ‌نگاره‌های کاخ بوده است که بر اثر ضربه نابود شده است:

«خشیارشا، پسر داریوش شاه، یک هخامنشی».

خشیارشا، کاخ هدیش، Xpd

این کتیبه سه بار در کاخ هدیش تکرار شده است. یکبار بر نمای پلکان غربی، یکبار بر نمای پلکان شرقی و بار دیگر بر جناح داخلی ایوان این کاخ:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که ملل گوناگون دارند. شاه در این زمین بزرگ، دور و گسترده، پسر داریوش شاه، هخامنشی. گوید خشیارشا، شاه بزرگ: به خواست اهورامزدا این هدیش را من ساختم، باشد که اهورامزدا با ایزدان دیگر مرا و کشور مرا و هرچه من ساخته‌ام را بپاید».

خشیارشا، کاخ هدیش، Xpe

در اینجا نیز همچون کتیبه نابود شده کاخ تچر، قطعه کوتاهی بر چین جامه سنگ‌نگاره‌های درگاه ورودی کاخ هدیش دیده می‌شود:

«خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، پسر داریوش شاه، هخامنشی».

خشیارشا، لوح سنگی، Xpf

این لوح سنگی اکنون در موزه تخت‌جمشید نگهداری می‌شود:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که ملل گوناگون دارند، شاه این سرزمین دور و پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی. گوید خشیارشا شاه: پدر من داریوش، پدر داریوش ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ اَرشام بود. هم ویشتاسپ و هم آرشام هردو زنده بودند آنگاه که اهورامزدا را اراده بر آن شد که پدر من داریوش را بر این جهان فرمانروایی دهد. آنگاه که داریوش، شاه شد، بناهای بسیار شکوهمند ساخت. گوید خشیارشا شاه: داریوش شاه را پسران دیگر هم بود، اما اراده اهورامزدا چنان بود که داریوش پدر من، مرا جانشین خود کرد. آنگاه که پدر من داریوش از جهان برفت، بخواست اهورامزدا من بجای پدرم شاه شدم و بر تخت نشستم. هنگامی که شاه شدم، بسیار بناهای با شکوه ساختم. آنچه را که به فرمان پدرم ساخته شده بود، من نگهداری کردم و بناهای دیگر بر آن افزودم. آنچه را که من افزودم و آنچه را که پدر من ساخته است، همه را اهورامزدا بپاید».

خشیارشا، کاخ آپادانا، Xpg

بر دیوار کاخ آپادانا مجموعه‌ای از آجرکاشی‌های رنگین بوده است که بر روی آنها کتیبه‌ای از خشیارشا نوشته شده است. این آجرکاشی‌ها اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود:

«گوید خشیارشا، شاه بزرگ: به خواست اهورامزدا، بسی بناهای زیبا به فرمان پدرم داریوش ساخته شد. به خواست اهورامزدا من بر آن بناها افزودم و آنها را بیشتر کردم. اهورامزدا و دیگر ایزدان مرا و شهریاری مرا پایدار سازند».

خشیارشا، لوح سنگی، Xph

لوحه‌های سنگی دیگری از خشیارشا در تخت‌جمشید پیدا شده است که بنام «کتیبه دیوان» معروف است و نکاتی از سختگیری‌های مذهبی در آن نوشته است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی برای مردم آفرید، که خشیارشا را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که دارای ملل گوناگون است. شاه در این سرزمین بزرگ و پهناور، پسر داریوش شاه، هخامنشی، پارسی پسر پارسی، آریایی از تبار آریایی. خشیارشا شاه گوید: اینست کشورهایی بجز پارس که بخواست اهورامزدا من شاه آنها هستم. من بر آنها فرمانروایی دارم، پیش من خراج می‌آورند، آنچه از سوی من به آنها فرمان داده می‌شود، آنرا انجام می‌دهند. قانون من آنجاها روا است: ماد، عیلام، رخج، ارمنستان، زرنگ، پارت، هرات (آریا)، بلخ، سغد، خوارزم، بابل، آشور، سته‌گوش، سارد، مصر، یونانی‌های آن سوی دریاها، مکا، عربستان، گندار، هند، کاپادوکیه، داهه، سکاهای هوم‌خوار، سکاهای تیزخود، اسکودرا، پونتیا، لیبی، کاری، حبشه. خشیارشا شاه گوید: هنگامی که من شاه شدم در میان این کشورها نافرمانانی بودند. پس اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست او من آن کشور را درهم نوردیدم و بجای خود نشاندم. در بین کشورها پیش از من جاهایی بود که دیوان را می‌پرستیدند. پس من به فرمان اهورامزدا آن پرستش‌خانه دیوان را برافکندم و فرمان دادم دیوان را پرستش نکنند. هر جا پیش از من دیوان را پرستش می‌کردند، در آنجا من اهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کردم و آنچه نادرست بود، درست کردم. این کارها که از من سرزد همه به خواست اهورامزدا بود. او مرا یاری کرد تا این کارها را بکنم. تو که در پسین روزگاران می آیی، اگر اندیشه کنی که در زندگی شاد و در مرگ خجسته باشی، به آن دستورهایی که اهورامزدا فرموده است، ارج گذار. اهورامزدا و ارت را با فروتنی ستایش کن. مردی که آن دستوری را که اهورامزدا فرموده ارج گذارد و اهورامزدا و ارت را ستایش کند، در زندگی شاد و پس از مرگ خجسته خواهد بود. خشیارشا شاه گوید: اهورامزدا مرا از هر بدی نگاه دارد، همچنین خاندان مرا و این کشور را. این را من از اهورامزدا درخواست می کنم. اهورامزدا همه اینها را به من ببخشد».

خشیارشا، لوح سنگی، Xpi

نوشته‌های این لوح شبیه به کتیبه‌ای است که داریوش یکم بر نمای بیرونی آرامگاه خود در نقش‌رستم نویسانده است:

«خدای بزرگ است اهورامزدا که این جهان شگفت آفرینش را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که خرد و توانایی را بر خشیارشا شاه بخشید. خشیارشا شاه گوید: به خواست اهورامزدا من چنانم که راستی را دوست می‌دارم و از دروغ بیزارم. من نمی‌خواهم که توانا بر ناتوان ستم کند و هم نخواهم به توانا از ناتوان آسیب رسد. آنچه راست است آنرا می‌پسندم. خواست خدا در زمین آشوب نیست، بلکه صلح، نعمت و حکومت خوب است. من دوست دروغ‌گویان نیستم. در دل تخم کینه نمی‌کارم. هر آنچه مرا به خشم آورد از خود دور می‌دارم. با نیروی خرد بر خشم خود سخت چیره‌ام. هرکه همکاری و همراهی پیشه کند، در خور کوشش او را پاداش می‌دهم. آنکه گزند رساند و ستم کند به اندازه گوشمالش می‌دهم. نمی‌خواهم کسی زیان برساند و کیفر نبیند. آنچه کسی بر ضد کسی دیگر گوید مرا قانع نتواند کرد مگر آنکه بنا به قانون نیک گواه درست آورد و داوری بیند. از آنچه کسی فراخور توانایی خویش انجام دهد و بجا آورد، شادمان و خرسند می‌شوم و خوشنودیم را کرانه‌ای نیست. چنین است هوش و اراده من. نپندار که زمزمه‌های پنهانی و درگوشی بهترین سخن است، بیشتر به آنی گوش فرادار که بی‌پرده می‌شنوی. تو بهترین کار را از توانمندان ندان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر می‌زند. آنگاه که تو از آنچه بر دست من رفته، چه در زادگاهم و در چه در آوردگاه ببینی و بشنوی، بدان که اینست توانایی من، که برتر و تیزتر از نیروی پندار است. این است کاردانی من: تا جایی که توش و توان دارم، در جنگجویی هماوردی خوبم. چون در آوردگاه باشم کسی را که از دور می‌بینم به نیروی ادراک و خرد می‌دانم که بدخواه است تا که دژ اندیش نیست. به نیروی ادراک و اراده خویش همواره نخستین کسی هستم که تصمیم می‌گیرد کار شایسته را. چون دشمن را ببینم و چون دوستداری را. مردی هستم ورزیده، هم به دست و هم به پا. به هنگام سوارکاری، سوارکاری خوبم. در تیر‌افکنی تیراندازی چیره دست، چه بر اسب باشم و چه با پای پیاده. در نیزه‌وری، نیزه‌وری نیکم، خواه از روی اسب، و خواه از روی خاک. اینها هنرهایی است که اهورامزدا مرا بخشیده است و توانایی به کار بردن آن را داشتم. آنچه بر دستم رفته است به یاری یزدان همه را با هنرهای خویش که ارزانی اهورامزدا بوده است به انجام رسانده‌ام. اهورامزدا مرا و کارهای مرا بپاید».

اردشیر یکم، کاخ «هـ»، A1pa

تنها کتیبه‌ای که از اردشیر یکم در تخت‌جمشید بدست آمده، همین کتیبه است که بر جناح شمالی کاخ «هـ» قرار دارد. تیلیا باستان‌شناس و مرمتگر ایتالیایی ثابت کرده است که این کتیبه و تمام ملحقات آن در واقع در جبهه جنوبی کاخ «ج» قرار داشته‌اند و در اینجا به جای این، مجموعه پلکان و سنگ‌نگاره‌های زیبایی وجود داشته که امروزه از بین رفته است و قطعات پراکنده‌ای از آن در محل به چشم می‌خورد:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که اردشیر را شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. من اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای دارای ملل بسیار، شاه در این زمین بزرگ، دور و گسترده. پسر خشیارشا شاه، نوه داریوش، هخامنشی. اردشیر، شاه بزرگ گوید: به خواست اهورامزدا این کاخ را خشیارشا شاه که پدر من بود بنیان گذارد. پس از آن من بنا را به پایان بردم. اهورامزدا مرا و شهریاری مرا و آنچه به وسیله من انجام شده را بپاید».

اردشیر سوم، کاخ تچر و کاخ «هـ»، A3pa-d

از اردشیر سوم نیز تنها یک کتیبه که چهار بار تکرار شده‌اند در تخت‌جمشید دیده شده است. سه تا از آنها بر جبهه شمالی کاخ «هـ» و دیگری که بسیار سالم و خوش‌خط باقی مانده است در جبهه غربی کاخ تچر قرار دارد:

«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم خوشبختی آفرید، که مرا اردشیر شاه کرد. یک شاه از بسیاری، یک فرمانروا از بسیاری. گوید اردشیر، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین: من اردشیر شاه، پسر اردشیر شاه، اردشیر پسر داریوش شاه، داریوش پسر اردشیر شاه، اردشیر پسر خشیارشا شاه، خشیارشا پسر داریوش شاه، داریوش پسر ویشتاسپ، ویشتاسپ پسر اَرشام، هخامنشی. گوید اردشیر شاه: این پلکان سنگی را من ساختم. گوید اردشیر شاه: بادا که اهورامزدا و خدای مهر مرا و کشور مرا و آنچه انجام داده‌ام را بپایند».

از دیگر شاهان هخامنشی یعنی داریوش دوم، اردشیر دوم و داریوش سوم هیچ کتیبه‌ای در تخت‌جمشید پیدا نشده است.

کتاب‌شناسی گزیده:

اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، ۱۳۷۲.
بختورتاش، ن.، حکومتی که برای جهان دستور می‌نوشت، تهران، ۱۳۷۴.
بدیع، امیرمهدی، یونانیان و بربرها، ترجمه احمد آرام، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۴.
بریان، پی یر، تاریخ شاهنشاهی هخامنشیان، ترجمه دکتر مهدی سمسار، تهران، ۱۳۷۷.
بنی احمد، احمد، راهنمای تاریخی شاهنشاهی ایران، تهران، ۱۳۴۵.
بهار، مهرداد، و نصراله کسرائیان، تخت‌جمشید، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۷.
پوپ، آ.، معماری ایران، ترجمه غلام‌حسین صدری افشار، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۰.
پیگولوسکایا، ن. و.، تاریخ ایران از دوره باستان تا پایان سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز، تهران، ۱۳۵۴.
تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، بکوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶.
تقوی نژاد دیلمی، محمدرضا، معماری، شهرسازی و شهرنشینی ایران در گذر زمان، چاپ دوم، تهران، ۱۳۶۶.
تیلیا، آ.، تخت‌جمشید و دیگر اماکن باستانی فارس، ترجمه کرامت‌اله افسر، تهران، بی تا.
جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب، متون پهلوی، گزارش سعید عریان، تهران، ۱۳۷۱.
جکسن، آ.، سفرنامه جکسن، ترجمه منوچهر احمدی و فریدون بدره ای، چاپ سوم، تهران، ۱۳۶۹.
داندامایف، م. آ.، ایران در دوران نخستین پادشاهان هخامنشی، ترجمه روحی ارباب، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۳.
دیاکونوف، میخائیل میخائیلوویچ، تاریخ ایران باستان، تهران، ۱۳۴۶.
دیولافوا، ژان، ایران، کلده و شوش، ترجمه علی‌محمد فره‌وشی، چاپ پنجم، تهران، ۱۳۷۱.
راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد اول، تهران، ۱۳۵۶.
رضی، هاشم، فارسی باستان، تهران، ۱۳۶۷.
سامی، علی، پاسارگاد یا قدیمی‌ترین پایتخت کشور ایران، شیراز، ۱۳۳۰.
سامی، علی، و محمد تقی مصطفوی، تخت‌جمشید، شیراز، ۱۳۳۴.
سامی، علی، تمدن هخامنشی، شیراز، ۱۳۴۱.
سامی، علی، گزارش کاوش‌ها و عملیات انجام گرفته در تخت‌جمشید در سال۱۳۳۱ تا سال ۱۳۳۸ در: گزارش‌های باستان‌شناسی، جلد چهارم، تهران،
شاپور شهبازی، ع.، شرح مصور تخت‌جمشید، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۵.
شارپ، رلف نارمن، فرمان‌های شاهنشاهی هخامنشی، تهران، بی تا.
شارپ، رلف نارمن، نظریاتی درباره نوشته‌های پارسی باستان، تهران، بی تا.
عبدی، کامیار، پایتخت‌های هخامنشی، در: پایتخت‌های ایران، به کوشش محمدیوسف کیانی، تهران، ۱۳۷۴.
غفوراُف، باباجان غفوروویچ، تاجیکان، تاریخ قدیمیترین قدیم و عصر میانه، به خط سیرلیک، دوشنبه، ۱۹۸۳.
فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب‌نیا، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۳.
فرشاد، مهدی، تاریخ مهندسی در ایران، تهران، ۱۳۶۲.
فریه، ر.، هنرهای ایران، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، ۱۳۷۴.
فلاندن، اوژن، و پاسکال کوست، سفر در ایران، تهران، ۱۳۵۵.
کتاب مقدس، ترجمه فارسی، دارالسلطنه لندن، ۱۹۴۷.
کخ، هاید ماری، از زبان داریوش، ترجمه پرویز رجبی تهران، ۱۳۷۶.
گابریل، آلفونس، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمه فتحعلی خواجه‌نوری، تهران، ۱۳۴۸.
گدار، آندره، هنر ایران، ترجمه بهروز حبیبی، چاپ سوم، تهران، ۱۳۷۷.
گیرشمن، رمان، هنر ایران در دوران ماد و هخامنشی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۱.
گیرشمن، رمان، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، چاپ دهم، تهران، ۱۳۷۲.
مشکور، محمد جواد، ایران در عهد باستان، تهران، ۱۳۴۷.
موله، م.، ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، چاپ چهارم، تهران، ۱۳۷۲.
نصر، سید تقی، ابدیت ایران، جلد یکم، چاپ سوم، تهران، ۱۳۵۵.
نیبرگ، هـ. س.، دینهای ایران، ترجمه سیف‌الدین نجم آبادی، تهران، ۱۳۵۹.
واندنبرگ، لویی، باستان‌شناسی ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام، تهران، ۱۳۴۵.
ویدن‌گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران، ۱۳۷۷.
ویسهوفر، یوزف، ایران باستان، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، ۱۳۷۷.
هوار، کلمان، ایران و تمدن ایرانی، ترجمه حسن انوشه، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۵.

Cambridge History of Iran II: The Median and Achaemenian Periods, 1985.
Cameron, G., Persepolis Ttreasury Tablets, Chicago, 1948.
Cook, J. M., The Persian Empire, London. 1983.
Curzon, G. N., Persia and the Persian Qustion. London, 1892.
Dandamaev, M., Political History of the Acaemenids, Lieden, 1990.
Dandamaev, M. & Lukonin, V., The Culture and Social Institutions of Ancient Iran, Cambridge, 1989.
Hollock, R. T., Persepolis Fortification Tablets, Oriental Institute Publications, Chicago, 1970.
Hertzfeld, E., Iran in the Ancient East, London, 1941.
Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1957.
Krefter, F., Persepolis, Rekonstruktion, Berlin, 1971.
Roaf, M. C., The King and Kingship in Achaemenid Art, Leiden, 1979.
Roaf, M. C., Sculptures and Sculptors at Persepolis, in: Iran, Journal of the British Institute of Persian Studies, Vol. 21, London, 1983.
Schmit, E. F., Persepolis, Chicago, 1953-1970.
Sekunda, N., The Persian Army, 560-330 B. C., London, 1992.
Tilia, Ann Britt, Resturations at Persepolis and other Sites of Fars, Rome, 1972-1978.
Witte, S. S., Veber die bildung der schriftsprache und den ursprungder Keilformingen inschriften Zu Persepolis, Rostock, 1799.

web analytics