برگرفته ویرایش شدهای از کتاب تخت جمشید نوشته همین نگارنده، (چاپ اول ۱۳۷۹، چاپ دوم ۱۳۸۱)
عکسهای اختصاصی و طرحهای کتاب در اینجا نیامدهاند.
پیشگفتار
مایلم کتاب تختجمشید را با گفتاری آغاز کنم که یک استاد آلمانی علوم طبیعی به نام ساموئل سیمون ویته (Samuel Simon Witte) در اواخر سده هجدهم میلادی اظهار داشته بود. او برای تأکید بیشتر بر دشواری ساخت تخت جمشید، اعتقاد داشت که تختجمشید و مجموعه بناها و آثار آن (و نیز اهرام ثلاثه مصر)، محصول اندیشه و تواناییهای انسان نیست، بلکه دستساخته طبیعت است و بر اثر اتفاق و بدنبال برخی حرکات آتشفشانی و زمینساختی بوجود آمده است. این گفتار شاید شگفتانگیز به نظر آید، اما پیچیدگیهای خارقالعاده و فناوریهای همچنان نامعلوم ساخت تختجمشید ممکن است هر کسی را به این گمان براند که اگر باور بداریم ساختوساز بناهای تختجمشید به دست انسان صورت گرفته، بسی شگفتانگیزتر از آن است که باور بداریم این آثار، ساخته اتفاقی دست طبیعت است.
Witte, Samuel Simon, Vertheidigung des Versuchs über den Ursprung der Pyramiden in Egypten und der Ruinen von Persepolis und Palmyra, Leipzig, Müller, 1792, In: Allgemeine Literaturzeitung, 1793, Vol. 1, No. 24, pp. 185-192.
دربارۀ تختجمشید کتابهای زیادی منتشر شده است و کتابهای بسیار دیگری نیز منتشر خواهد شد. اما نه این کتاب و نه آن کتابها هیچکدام نتوانستهاند تمام مجهولات تختجمشید را حل کنند و پرسشهای خوانندۀ علاقهمند را برآورده سازند؛ چرا که منابع و دانستههای ما در این خصوص بسیار اندک و ندانستههای ما بسیار زیاد است.
همۀ تلاشها و پژوهشها برای دستیابی به این هدف است که بتوان از معدود مدارک و شواهد باقیمانده، واقعیت آن روزگار را بازسازی کرد؛ اما بیگمان آنچه که نمیدانیم در قیاس با آگاهیها و تصورات فعلی ما بسی شگرف مینماید.
کلیات
تختجمشید کجاست
تختجمشید در استان فارس و در دامنۀ کوه رحمت و در شمال شرقی دشت مرودشت قرار گرفته است. دشت مرودشت سرزمین حاصلخیزی است که رودهای کُر و پلوار یا سیوند و همچنین چندین رود کوچک دیگر آنرا سیراب میکنند و سرانجام به دریاچه بختگان میریزند. این سرزمین به لحاظ همین موقعیت ممتاز جغرافیایی و آبوهوای معتدل و وجود آب فراوان و خاک مناسب از دیرباز محل توجه مردمان مختلف بوده است. بطوریکه در دشت مرودشت تپههای پیش از تاریخی بسیاری وجود دارد که یکی از مهمترین آنها به نام تلباکون در دو کیلومتری جنوب تختجمشید واقع است و کهنترین لایههای مسکونی آن به ۶۰۰۰ سال پیش میرسد. از این تپه سفالهای نگارین زیبایی بدست آمده است که تعدادی از آنها در موزۀ تختجمشید نگهداری میشوند.
علاوه بر این در نقشرستم در شش کیلومتری شمال تختجمشید سنگنگارههایی از چهار تا سه هزار سال پیش و از دوره عیلامی شناخته شده است که در دورۀ ساسانی مخدوش و محو شدهاند. اما همچنان قسمتهایی از آنها قابل تشخیص است و نشان میدهد که این سرزمین طرف توجه آنان نیز قرار گرفته است.
امروزه تختجمشید با شیراز ۵۰ کیلومتر و با مرودشت ۱۰ کیلومتر فاصله دارد. جاده آسفالته شیراز به اصفهان از دو کیلومتری آن میگذرد و راهی فرعی و آسفالته این جاده را به تختجمشید متصل میسازد.
تختجمشید کی ساخته شد
عملیات ساخت تختجمشید در حدود سال ۵۲۰ پیش از میلاد و به فرمان داریوش یکم هخامنشی آغاز شد و بخش اعظم آن پس از هفتاد سال در حدود سال ۴۵۰ پیش از میلاد در زمان پادشاهی اردشیر یکم ساخته شد و به پایان رسید. اما عملیات ساختمانی بخشهای دیگری از تختجمشید تا پایان پادشاهی هخامنشیان کماکان ادامه داشت. چنانکه ساختمان دروازۀ نیمه تمام گواهی میدهد، پس از ۱۹۰ سال همچنان کار ساختوساز و گسترش بناهای تختجمشید ادامه داشته است.
کاخ آپادانا نخستین بنایی بود که ساخت آن بلافاصله پس از صدور فرمان داریوش آغاز شد و با فاصله کمی پس از آن ساختمان کاخ تَچَر، دروازۀ همه ملتها و پلکان ورودی نیز آغاز شد. ادامه و تکمیل ساختمان بناهای اخیر تا پادشاهی خشیارشا به طول انجامید. در زمان این پادشاه همچنین احداث کاخ هدیش، کاخ «د»، کاخ سهدری و کاخ مهمانخانه آغاز و به انجام رسید. اما احداث کاخ صدستون که به احتمال قوی در زمان خشیارشا آغاز شده بود، در زمان پادشاهی اردشیر یکم ادامه پیدا کرد و به پایان رسید، در دورۀ اردشیر یکم همچنین کاخ «هـ» و کاخ «ج» ساخته شدند.
تختجمشید چه نام داشت
امروزه مجموعۀ این بناها با نام تختجمشید شناخته میشوند، اما این یک نام مصطلح است و استفادۀ فراوان از این نام آنرا به شکلی مشهور در آورده است. در کتابهای جغرافیانویسان و سیاحان سدههای گذشته از آن با نامهای «قصر جمشید»، «چهل منار» و «چهل ستون» نیز یاد شده است و کتیبهای از روزگار ساسانیان (کتیبه شاپور سگانشاه) آنرا «صد ستون» نامیده است. یونانیان و به تبع آن تمام کشورهای مغرب زمین آنرا پرسپولیس (Persepolis) مینامند.
اطلاق نام تختجمشید توسط مردمی صورت پذیرفته است که در طول قرون و اعصار، تاریخ و کارکرد این جایگاه را فراموش کرده بودند و از دیگر سو در شاهنامه فردوسی میخواندند که جمشید فرمان ساخت کاخی بلند را صادر کرده بود که در آنجا بر تخت مینشست، در نتیجه این شباهتهای ظاهری، آنجا را به جمشیدشاه منسوب میداشتند. این شیوۀ نامگذاری در چند بنای دیگر همچون «تخت سلیمان»، «تخت رستم»، «تخت بلقیس» و «تخت گوهر» نیز تکرار شده است.
کتیبه خشیارشا بر دروازه همۀ ملتها (XPa) نشان میدهد که تختجمشید را در آن زمان به نام «پارسَه» میخواندهاند.
تختجمشید چه بوده است
در اینجا به بحث دربارۀ یکی از پیچیدهترین و پرگفتگوترین مجهولات تختجمشید میپردازیم که دربارۀ آن صدها سال است نظریههای گوناگون ابراز میشود و هیچکدام نتوانسته راز راستین این پرسش بزرگ را بگشاید که تختجمشید برای چه کاربردی ساخته شده است؟ منظور از ساخت چنین بنایی چه بوده است؟ آیا آنجا دژ یا قلعه بوده است؟ کاخ مسکونی بوده است؟ پایتخت هخامنشیان بوده است؟ معبد و نیایشگاهی بوده است یا چیز دیگر؟
تختجمشید و قلعه
نظریهای که به موجب آن تختجمشید یک قلعه نظامی و یا استحکاماتی تدافعی و پدافندی معرفی میشود، بیشتر از دیگر نظریهها ناممکن مینماید چرا که تختجمشید به هیچوجه، چه از لحاظ وضعیت جغرافیایی، چه از لحاظ نقشه و وضعیت تدافعی، لازمههای یک بنای نظامی و استحکاماتی را دارا نیست. پلههای ورودی که با عرض هفت متر و از دو سو و بدون هیچ دری یا دیواری بسوی دشت گسترده گشوده میشوند، به هیچ روی برای در ورودی قلعهای نظامی شایستگی ندارند.
در ساختمان تختجمشید هیچگونه تدابیر حفاظتی یک قلعه اندیشیده نشده است. تختجمشید فاقد هر گونه برج و بارو یا دیوار پدافندی است و دیواری نه چندان بلند که در جناح مشرف به کوه تا بالای ارتفاعات کوه رحمت ادامه دارد، حکم دیواری نسبتاً معمولی را داراست و برای مقاومت در برابر لشکری مسلح و مهاجم کافی نیست. این نکته نیز قابل تأمل است که ارتفاع ۱۴ متری ضلع غربی تختجمشید از سطح دشت، نه به دلایل حفاظتی، بلکه به لحاظ تراز کردن سطح سکو با دامنۀ کوه رحمت صورت گرفته است و اصولاً این بلندای سنگی در حکم دیوار نیست. چرا که بالاترین بلندای آن، پایینترین سطح کاخهای تختجمشید است و مجموعۀ کاخها از سطح دشت و از دوردستها کاملاً قابل مشاهده است. هیچگونه دیوار حائلی آنها را در میان نگرفته و در صورت حمله دشمن، براحتی میتوانست در معرض تیر و منجنیق و دیگر ابزارهای سنگانداز قرار گیرد. همین ارتفاع در جناح جنوبی به بیش از هفت متر بالغ نمیشود.
تختجمشید و پایتخت
نظریهای دیگر حاکی از آن است که تختجمشید بعنوان پایتخت هخامنشیان یا لااقل یکی از سه پایتخت آنان مورد استفاده قرار میگرفته است. این نظریه نیز بعید به نظر میرسد، چراکه پایتخت هخامنشیان از زمان داریوش به بعد در شهر شوش بوده است و تختجمشید از نظر موقعیت جغرافیایی برای پایتختی کشوری که وسعت آن از رود نیل در مصر تا رود سند در هند (پاکستان امروزی) ادامه داشت، مکان مناسبی به نظر نمیرسد. بلکه بالعکس، یافتههای باستانشناختی و تاریخی و نوشتههای فرستادگان یونانی در دربار هخامنشیان و همچنین اسفار عهد عتیق، نشان از مرکزیت شهر شوش به عنوان پایتخت هخامنشیان دارد. علاوه بر این، در هیچیک از هزاران لوحهای که از تختجمشید بدست آمده است به موضوعهای سیاسی پرداخته نشده و حتی از تختجمشید در تاریخ و سفرنامههای یونانیان پیش از اسکندر نامی برده نشده است.
تختجمشید و نیایشگاه
گروهی دیگر را عقیده بر آن است که تختجمشید معبد یا نیایشگاه بوده است. این نظریه نیز قابل قبول به نظر نمیرسد، چرا که مجموعۀ نقشۀ تختجمشید به هیچیک از نیایشگاههای شناخته شده شباهت ندارد. در نگارههای تختجمشید هیچ نقشی که نشانگر انجام آیینی مذهبی باشد، وجود ندارد و از سوی دیگر، مورخان یونانی نیز اذعان داشتهاند که پارسیان معبد و پرستشگاه ندارند. این عقیده که تختجمشید را معبد پنداشتهاند، بیشتر ناشی از آن است که عادت شده نام معبد و نیایشگاه و آتشکده و آتشدان بر روی هر بنای ناشناختهای نهاده شود. کاربری بسیاری از بناها به همین دلیل همیشه ناشناخته ماندهاند.
تختجمشید و سکونتگاه
نظریهای دیگر، تختجمشید را محل مسکونی شاهان هخامنشی میداند. پیروان این نظریه بر این عقیده پای میفشارند که هر یک از کاخهای موجود در تختجمشید سکونتگاه یکی از پادشاهان هخامنشی بوده است. بر این اساس، آنان بناهای تختجمشید را با عباراتی مانند حرم، اندرونی، حرمسرا و جز آن یاد کردهاند. این عقیده به اندازهای گسترش یافته و دامنگیر شده که در اغلب کتابها و نقشهها و عکسهای تختجمشید، ساختمانها را به این روش نامگذاری میکنند.
از آنجا که میدانیم پایتخت هخامنشیان در شهر شوش بوده، پس بیگمان محل سکونت آنان نیز در همان شهر بوده است و میدانیم که بین شوش و تختجمشید- آن هم با راههای آن زمان- فاصلهای بس طولانی و کوهستانی و صعبالعبور بوده است و عملاً امکان نداشته که محل اقامت پادشاه با پایتخت کشور تا این اندازه فاصله داشته باشد. در رد این نظریه دلیل دیگری نیز در دست است و آن اینکه زمان ساخت هر یک از بناهای تختجمشید به اندازهای طولانی و درازآهنگ بوده که عملاً هیچیک از شاهان نتوانستند و نمیتوانستند پایان آن را نظارهگر باشند، بلکه تنها حداکثر میتوانستند از بناهایی که در زمان شاهان پیشین ساخته شده بود، بهرهبرداری کنند که آن هم با آن حجم عظیم عملیات ساختمانسازی عملاً امکانپذیر نمیبود. دلیل دیگر آنکه لوحههای گلی پیدا شده در تختجمشید اشارهای به سکونت پادشاهان در این محل نمیکند.
تختجمشید و جشنگاه نوروزی
از دیگر نظریههایی که در باب کاربرد تختجمشید اظهار میشود، برگزاری مراسم جشن نوروزی یا جشن مهرگان در تختجمشید است. این نظریه از آنجا ناشی شد که هرتسفلد، باستانشناس آلمانی و حفار تختجمشید، در شیراز در منزل فیروز میرزا حاکم شیراز، شاهد برگزاری مراسم نوروز و هدیههای اشخاص مختلف به نزد او بود و گمان برد که نقوش کاخ آپادانا نیز در واقع مردمانی هستند که به مناسبت نوروز یا مهرگان هدایایی به پیشگاه شاه میبرند. این نظریه امروزه بیش از هر نظر دیگری تداول یافته است.
اینکه مراسم نوروزی در تختجمشید انجام میشده است، امر ناممکنی نیست و امکان دارد هرگونه مراسم دیگری نیز در تالارهای تختجمشید برگزار میشده است. همانطور که امروزه و یا در هر زمان دیگری از خانهها و تالارها و فضاهای بزرگ و سرپوشیده برای مقاصد گوناگون و مراسم مختلف بهرهبرداری میشود و میشده است. اما اینکه پیرو نظریه فوق تصور کنیم که تختجمشید فقط برای برگزاری جشن نوروزی ساخته شده است، بعید به نظر میآید. نامحتمل است که بنایی را با آن عظمت و وسعت ۱۲۵۰۰۰ متر مربعی، با آنهمه سنگنگارهها و پیکرههای غولآسا، آنهمه مخارج سرسامآور، آنهمه هنرمندان و صنعتگران که از مصر تا هند بدانجا دعوت شده بودند، آنهمه ستونهای بیست متری و سرستونهای دهها تنی و مهمتر از همه، با ۱۹۰ سال عملیات ساختمانی، تنها برای برگزاری مراسم کوتاهمدت جشن نوروزی تهیه دیده شده باشند.
همچنین به نظر میرسد اشخاصی که در سنگنگارههای کاخ آپادانا حجاری شدهاند، حامل هدایایی برای شاه نیستند، چرا که در سنگنگارهها نقشی از شاه وجود ندارد که در حال دریافت آن هدایا باشد، و اصولاً چنانچه بخواهند هدیهای برای پادشاه ببرند، بیتردید میتوانستند اجناسی مناسبتر از شیر و شتر و گوسفند و قاطر و پشم و تبر انتخاب کنند.
به همه دلایل فوق باید این را هم اضافه کرد که بعید به نظر میرسد که بار یافتگان بارعام پادشاه بطور مسلح و با دشنهای بر کمر در برابر او حضور یابند، آنطور که در نقوش گروه نمایندگان سکایی و بعضی دیگر دیده میشود. به همه اینها نکتهای دیگر نیز میتوان اضافه کرد و آن اینکه در کاخ آپادانا هیچ جایگاهی وجود ندارد که بتوان از آن به عنوان شاهنشین یا جایگاه جلوس شاه استفاده کرد.
همه این دلایل در خوشبینانهترین حالت صورت پذیرفت. اینکه نقش هدایاآورندگان بصورت نمادین حجاری شده باشد و هدایای فوق را تحویل اصطبلها و طویلههای شاهی داده باشند. در غیر این صورت، یعنی اگر بخواهیم تصور کنیم حاملان هدایا همراه با اسب و گاو و شیر و شتر و گوسفند و ارابه قدم به کاخ آپادانا میگذاشتهاند، وضعیت قبول نظریه فوقالذکر را باز هم پیچیدهتر و غیرممکنتر ساختهایم. در این باره، بعضی آنقدر فراتر رفته که تصور کردهاند پهنای زیاد و بلندای کم پلههای ورودی تختجمشید بخاطر راحتی عبور اسب و دیگر حیوانات است.
تختجمشید بنایی نمادین و محل همپرسگی و گردهمایی
به گمان و احتمال ما، تختجمشید بنایی نمادین و محل همپُرسگی یا گردهمایی بوده است. اینجا جایگاهی بود که فرستادگان سرزمینهای گوناگون برای سگالش و مقاصد و مصالح مختلف گرد میآمدند و نقوش ۲۳ هیئت نمایندگی ملل که بر جبهۀ شرقی کاخ آپادانا موجود است، نمادی از حضور آنان است.
این حضور همگانی را خشیارشا در سنگنبشته خود تأکید و تأیید مینماید. آنجا که در کتیبهاش به سه زبان (XPa) از دروازه ورودی تختجمشید بنام «دروازه ملتها» نام میبرد و نشان میدهد که مردمان گوناگون به تختجمشید وارد میشدهاند.
چنانچه تختجمشید بنایی بود که کاربردی محلی داشت، نمیتوانست توجه همه ملل را به خود جلب کند. یک بنای شاهی، یک دژ نظامی، یک انبار جواهرات، یک نیایشگاه بزرگ، یک جایگاه جشن نوروزی، یک سکونتگاه درباری و یا یک حرمسرا؛ هیچکدام نمیتوانست توجه همۀ ملتها و همۀ اقوام و همۀ ادیان را به خود جلب کند.