این گفتار نگارنده در کتاب «نوروزنامه»، ۱۳۸۶، صفحه ۷۱ تا ۷۳، نیز منتشر شده است.
باقیماندههای سنتهای گاهسنجی و زمانسنجی کهن در برخی سرزمینهای فلات ایران و پیرامون آن، همچنان تا حدودی برجای ماندهاند. یکی از این سرزمینها عبارت است از ناحیه «اوستیا/ اوستی» (در روسی «آستیا») و به ویژه اوستیای شمالی در قفقاز شمالی که اصلیترین نواحی آن در شمال جمهوری گرجستان و جنوب روسیه واقع است و با نام «آلبانیای قفقاز» نیز شناخته میشود.
مردمان اوستی که آنان را با نامهای «آس»ها و یا «آلان»ها نیز میشناسند، به یکی از شاخههای گروه زبانهای هندوایرانی سخن میرانند که «آسی» نامیده میشود. واژه «آسی» گونهای دیگر از کلمه «اوستی» است. پیوندها و شباهتهای فراوان بین زبان آسی با زبانهای خوارزمی و سغدی، نشانگر شباهتهای فرهنگی آنان با یکدیگر است. این زبان یکی از کهنترین زبانهای تاکنون زندهمانده ایرانی است که همچنان ویژگیهای دستوری زبانهای ایرانی کهن را در خود حفظ کرده است و از ترکیب با زبان فارسی دور و مستقل مانده است. از آنجا که موضوع این گفتار در باره زبان و مردمان آسی نیست؛ از بازگویی جزئیات دیگر و باورهای کهن آنان که در پیوندی عمیق با فرهنگهای فلات ایران است، خودداری میشود.
مردمان اوستیا، سنت گاهسنجی طبیعی خورشیدی، یعنی مراقبت و مشاهده محل طلوع و غروب خورشید در روزهای گوناگون سال خورشیدی را تا چند دهه پیش حفظ کرده بودند و هنوز هم به شکل بسیار نادری بر آن پایبند هستند. آنان سنجش فرارسیدن پارههای زمانی سالیانه و نیز هنگام جشنها و مناسبتها را نه با تقویم متوسط محاسباتی، که با رؤیت حقیقی خورشید و سنجش مکان آن میسنجیدهاند. اوستیان برای این رؤیت، از ابزار بسیار ساده و در عینحال دقیقی بهره میبردهاند که عبارت بوده از نشانهایی بر بلندای کوهستانی در افق نزدیک به محل، و نیز نقطهای شاخص برای بازدید و رصد که معمولاٌ با نصب نیمکتی در کنار کلیسا یا نیایشگاه روستا تعیین و استانده میشده است.
انجام این رصد در انحصار شخصی بود که مردمان روستا او را با توجه به ویژگیهای علمی و رفتاری، دارای خصوصیات لازم تشخیص میدادند و امر رصد و آگاهیرسانی عمومی را بر عهده او میسپاردند. وظیفه رصد و زمانسنجی از دیدگاه مردمان باستان یکی از حرفههای مهم دانسته میشد. چرا که تقویم و گاهشماری علاوه بر نیازهای محاسباتی و فنی، همواره با امور آیینی و مقدس در پیوند بوده و متولیان تقویم، همواره از میان بهترین معتمدان محلی انتخاب میشدهاند. وظیفهای علمی- آیینی که حتی پس از مرگ نیز به یکی از فرزندان به ارث میرسید و بگونه سنتی شفاهی در خاندانی پایدار میماند.
فاصلههای نقاط شاخص در بلندای کوهها و زاویه میان آنها نسبت به نقطه ثابت رصدگر (رصدگاه)، نشان میدهد که نظام گاهشماری بکار گرفته شده اوستیان، نه بر مبنای تقسیم دوازدهگانه طول سال به ماههایی برابر یا نابرابر، که بر بنیاد گاهشماری گاهنباری و متشکل از بازههای زمانی ۴۵ روزه بوده است. یعنی تقسیم سال به چهار فصل و چهار نیم فصل که قاعدتاً با یکدیگر برابر نیستند و دستکم اختلافی در حدود یک تا دو روز را پیش میآورد.
چنین شیوهای نه تنها برای گاهشماری، که موجب پدید آمدن باورهایی شده است که زمان و مکان را در تأثیر متقابل بر یکدیگر میدانسته است. به عبارت دیگر راستای افق کوهستان، جایگاهی دانسته میشد که در آن، زمان به پدیدهای ملموس و دسترسپذیر بدل میشد و ترکیب زمان- مکان یا زمان- فضا شکل میگرفت و به وجود میآمد. نقش رصدگر نیز در این میان و از نگرگاه مردمان، نه تنها ابزاری برای درک و خبررسانی از این پیوند، که گاه عضوی پیوسته و جداییناپذیر با زمان- فضا دانسته میشد و این باور علاوه بر جایگاه علمی، بر جایگاه اجتماعی رصدگر نیز میافزود.
پیوند زمان- مکان، به جز اینکه موجب میشود زمان به یاری مکان، به قالبی مادی و درکپذیر دست یابد؛ همچنین موجب دستیابی مکان به جهتهای چهارگانه جغرافیایی میشود. جهتهایی که اگر حضور زمان و پیوند و تأثیر متقابل آن با مکان نمیبود، معنا و مفهومی نمیداشت.