Skip to content
 

کتیبه داریوش در بیستون

کهن‌ترین سند موجود از نسل‌کشی ایرانیان و سرکوب جنبش‌های مدنی مردم ایران
از زبان و به روایت داریوش بزرگ (بنگرید به «رنج‌های بشری»)

برگرفته از کتاب «کتیبه داریوش در بیستون»، چاپ اول ۱۳۷۷، چاپ دوم ۱۳۸۴، از همین نگارنده.

در باره کتیبه داریوش | تحریر فارسی باستان | تحریر بابلی

ستون یکم

بند ۱، سطرهای ۱-۳) من «دارَیَوَئوش» (داریوش)، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در «پارسَه» (پارس)، شاه سرزمین‌ها، پسر «وِشتاسَپَه» (ویشتاسپ)، نوه «اَرَشامَه» (اَرشام)، هخامنشی.

بند ۲، سطرهای ۳-۶) داریوش‌شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ اَرشام، پدر اَرشام « اَری‌یارَمنَه» (آریارَمنَه)، پدر آریارَمنَه «چِش‌پِش» (چیش‌پیش)، پدر چیش‌پیش «هَخامَنِش» است.

بند ۳، سطرهای ۶-۸) داریوش‌شاه گوید: از این رو ما هخامنشی ‌نامیده می‌شویم. ما از دیرباز بزرگ بوده‌ایم. از دیرباز دودمان ما شاهی بود.

بند ۴، سطرهای ۸-۱۱) داریوش‌شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه؟) شاه بوده‌ایم.

بند ۵، سطرهای ۱۱-۱۲) داریوش‌شاه گوید: من بخواست «اَئورَمَزدا» (اهورامزدا) شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.

بند ۶، سطرهای ۱۲-۱۷) داریوش‌شاه گوید: اینست سرزمین‌هایی که به بخشایش اهورامزدا به من رسیده است و من در این سرزمین‌ها شاه هستم: «پارسَه» (پارس)، «اووْجَه» (خوزیه/ عیلام)، «بابیروش» (بابل)، «اَثورا» (آشور)، «اَرَبایَه» (عربیه)، «مودرایَه» (مصر)، «تْیَئی‌یْ دْرَیَهْیا» (دریانشینان)، «سْپَردَه» (اسپارت یا سارد/ لیدی)، «یَئونَه» (یونان)، «مادَه» (ماد)، «اَرمینَه»[۱] (ارمنیه)، «کَتپَتوکَه» (کاپادوکیه/ آناتولی مرکزی)، «پَرثَوَه» (پارت)، «زْرَکَه» (زَرَنگ/ سیستان)، «هَرَئیوَه» (هرات/ آریا/ آریان)، «اووارَزمی‌یْ» (خوارزم)، «باخْتْریش» (بلخ/ باکتریا)، «سُگودَه» (سُغد)، «گَدارَه» (قندهار)، «سَکَه» (سکا)، «ثَتَگوش» (شاید هفت‌رود/ پنجاب)، «هَرَئووَتیش» (آراخوزی/ رُخَج/ شاید ناحیه علیای رود هیرمند)، «مَکَه» (مَکا/ مُکران/ جنوب بلوچستان). روی هم ۲۳ سرزمین. 

بند ۷، سطرهای ۱۷-۲۰) داریوش‌شاه گوید: اینست سرزمین‌هایی که خود را پیرو من می‌خوانند. بخواست اهورامزدا به فرمان من هستند و خراج می‌دهند. آنچه آنان را گفتم، چه در شب و چه در روز انجامش دادند.

بند ۸، سطرهای ۲۰-۲۴) داریوش‌شاه گوید: در این سرزمین‌ها هر آن مردی که شایسته بود، او را پاداش دادم و هر آن کس که پیمان‌شکن بود؛ او را سخت گوشمال کردم. بخواست اهورامزدا این سرزمین‌ها قانون مرا گرامی داشتند. همانگونه که به آنان گفتم، همانگونه انجام دادند.

بند ۹، سطرهای ۲۴-۲۶) داریوش‌شاه گوید: اهورامزدا این شاهی را به من داد. اهورامزدا مرا یاری داد تا این پادشاهی را استوار سازم. بخواست اهورامزدا این پادشاهی را دارم.

بند ۱۰، سطرهای ۲۶-۳۵) داریوش‌شاه گوید: این است آن کارهایی که پس از شاهی به انجام رساندم: پسر «کورَئوش» (کورش) به نام «کَبوجی‌یَه» (کمبوجیه) از دودمان ما در اینجا شاه بود. این کمبوجیه برادری داشت به نام «بَردی‌یَه» (بَردیا) که با کمبوجیه از یک مادر و از یک پدر بودند. آنگاه کمبوجیه این بردیا را کشت. هنگامی‌که کمبوجیه بردیا را کشت، مردم نمی‌دانستند که بردیا کشته شده است. سپس کمبوجیه به مصر رفت. هنگامی که کمبوجیه رهسپار مصر شد، مردمانی  پیمان‌شکن شدند و در کشور، در پارس و در ماد و دیگر سرزمین‌ها دروغ فراوان شد.

بند ۱۱، سطرهای ۳۵-۴۳) داریوش‌شـاه گویـد: آنگاه یک مردِ مَگوس (مجوس/ مُغ)[۲] بنام «گَئوماتَه» (گَئومات) در «پَئیشی‌یا اووادا» و کوهی بنام « اَرَکَدریش» شورش کرد. آنگاه که او شورش کرد، ۱۴ روز از ماه «وی‌یَخنَه»[۳] گذشته بود. او به سپاه/ مردم؟ به دروغ می‌گفت که من بردیا پسر کورش برادر کمبوجیه هستم. سپس همه سپاهیان/ همه مردم؟ یاغی شدند و از کمبوجیه به سوی او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمین‌ها. او شاهی را برای خود ربود. آنگاه که او شاهی را به دست گرفت، ۹ روز از ماه «گَرمَپَدَه»[۴] گذشته بود. پس از آن کمبوجیه به مرگِ خودش[۵] درگذشت.

بند ۱۲، سطرهای ۴۳-۴۸) داریوش‌شاه گوید: این پادشاهی که مُغ گَئومات از کمبوجیه گرفت، از دیرباز به دودمان ما بایسته بود. مُغ گَئومات بر پارس و ماد و دیگر سرزمین‌ها دست انداخت و آنها را از کمبوجیه گرفت و از آن خود کرد. او شاه شد.

بند ۱۳، سطرهای ۴۸-۶۱) داریوش‌شاه گوید: هیچ مردی، نه پارسی و نه مادی و نه کسی از دودمان ما نبود که شاهی را از دست مُغ گَئومات بازپس گیرد. مردم از او بسیار می‌ترسیدند چرا که او کسانی که بردیا را از پیش می‌شناختند، می‌کشت. از آن روی مردم را می‌کشت که هیچکس نداند من بردیا پسر کورش نیستم. هیچکس توان نداشت که در باره مُغ گَئومات سخنی بگوید. تا اینکه من سر رسیدم. آنگاه من از اهورامزدا یاری خواستم. اهورامزدا مرا یاری داد. آن هنگام ۱۰ روز از ماه «باگَیادَئیش»[۶] (باگَیادی/ بَغَیادی)  گذشته بود که من با چند مرد، مُغ گَئومات و همه همدستانش را کشتم. در دژ «سیکَیَئووَتیش»  در ناحیه «نِسایَه» (نِسا) در ماد او را کشتم. شاهی را از او پس گرفتم. بخواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا پادشاهی را به من داد.

بند ۱۴، سطرهای ۶۱-۷۱) داریوش‌شاه گوید: پادشاهی‌ای را که از دودمان ما گرفته شده بود، دگر باره بر پای کردم. چنان در جایش استوار نمودم که پیش از این بود. آیین‌‌هایی را که مُغ گَئومات از میان برده بود، پایدار کردم.[۷] من چراگاه‌ها و رمه‌ها و کارکنان و خانه‌هایی را که مُغ گَئومات از مردم گرفته بود، به آنان بازگرداندم.[۸] من مردمان را در جایشان استوار نمودم. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمین‌ها را. من آنچه را که به تاراج رفته بود، به همانگونه که پیش از آن بود، باز پس گرداندم. این کاری بود که من بخواست اهورامزدا انجام دادم. من کوشیدم که خانه (دودمان/ میهن؟) خود را در جای خود استوار نمایم؛ همانگونه که پیش از این بود. من بخواست اهورامزدا، چنان کوشیدم تا توانستم نگذارم مُغ گَئومات خانه ما را تباه کند.

بند ۱۵، سطرهای ۷۱-۷۲) داریوش‌شاه گوید: اینست آنچه که پس از شاهی انجام دادم.

بند ۱۶، سطرهای ۷۲-۸۱) داریوش‌شاه گوید: پس از آنکه من مُغ گَئومات را کشتم؛ مردی به نام «آثْرینَه»[۹] پسر «اوپَدَرمَه» در خوزیه/ عیلام شورش کرد. او به مردم می‌گفت: من در خوزیه شاه هستم. سپس خوزیان شورشی شدند و به سوی آثرینَه رفتند. او در خوزیه شاه شد. همچنین مردی بابلی به نام «نَدیتَبَئیرَه» پسر «اَئینَه ایرَه» در بابل شورش کرد. او مردم را چنین می‌فریفت که من «نَبوکُدرَچَرَه» (نَبوکَد‌نَصَر/ بخت‌النصر) پسر «نَبونَئیتَه» (نَبونید) هستم. سپس همه مردم بابل به سوی او رفتند. بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.

بند ۱۷، سطرهای ۸۱-۸۳) داریوش‌شاه گوید: سپس من پیکی به خوزیه فرستادم. آثْرینَه بسته‌ به نزد من آورده شد. من او را کشتم.

بند ۱۸، سطرهای ۸۳-۹۰) داریوش‌شاه گوید: آنگاه من به سوی نَدیتَبَئیرَه که خود را نَبوکَد‌نَصَـر می‌خواند، به بابل رهسپار شدم. سپاه نَدیتَبَئیرَه «تیگْرَه» (دجله) را در دست داشت و در آنجا ایستاده بود. رودخانه درخور ناو رانی بود. آنگاه من سپاهیان را سوار بر «مَشَکائووَه»ها (ناوهای رودخانه‌رو با مَشک‌های باد شده) کردم و دیگران را همراه با شتران و اسبان بر برخی دیگر نشاندم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا از دجله گذشتیم. در آنجا سپاه نَدیتَبَئیرَه را شکست دادم. آنگاه که نبرد کردیم، ۲۶ روز از ماه «آثْری‌یادی‌یَه»[۱۰] گذشته بود.

بند ۱۹، سطرهای ۹۰-۹۶) داریوش‌شاه گوید: آنگاه من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسیده بودم که نَدیتَبَئیرَه که خود را نَبوکَد‌نَصَـر می‌نامید، با سپاه خود به شهر «زازانَه» در نزدیکی «اوفْراتو» (فرات) رسید تا با من نبرد کند. پس ما نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا من سپاه نَدیتَبَئیرَه را سخت شکست دادم. بازمانده‌هایشان در آب انداخته شدند و آب آنان را برد. آنگاه که ما نبرد کردیم، ۲ روز از ماه «اَنامَکَه»[۱۱] گذشته بود.

ستون دوم

بند ۱، سطرهای ۱-۵) داریوش‌شاه گوید: پس از این نَدیتَبَئیرَه با چند سوار گریخت و به بابل رفت. آنگاه من به بابل رفتم. بخواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم و هم نَدیتَبَئیرَه را. پس از آن نَدیتَبَئیرَه را در بابل کشتم.

بند ۲، سطرهای ۵-۸) داریوش‌شاه گوید: آنگاه که من در بابل بودم، این سرزمین‌ها بر من شورشی شدند: پارس، خوزیه، ماد، آشور، مصر، پارت، مَرگوش (مرو)، ثَتَگوش و سکا.

بند ۳، سطرهای ۸-۱۱) داریوش‌شاه گوید: مردی به نام «مَرتی‌یَه» پسر «چِچِخْرائیش» از شهر «کوگَنَکا» در پارس بود. او در خوزیه شورش کرد و به مردم می‌گفت که من «ایمَنیش» شاه خوزیه هستم.

بند ۴، سطرهای ۱۱-۱۳) داریوش‌شاه گوید: آن هنگام من در نزدیکی خوزیه بودم. خوزیان از من ترسیدند. آن مَرتی‌یَه را که سر دسته آنان بود، گرفتند و کشتند.

بند ۵، سطرهای ۱۳-۱۷) داریوش‌شاه گوید: مردی مادی به نام «فْرَوَرتیش» در ماد برخاست و به مردم گفت که من «خْشَثریتَه» از دودمان «اووَخْشْتْرَه» (هُوَخشَتَرَه) هستم. سپس سپاهیان مادی که در تختگاه بودند،[۱۲] بر من شوریدند و به سوی فْرَوَرتیش رفتند. او در ماد شاه شد.

بند ۶، سطرهای ۱۸-۲۹) داریوش‌شاه گوید: سپاه پارسی و مادیِ زیر فرمان من، کم‌شمار بود. پس از آن من سپاه فرستادم. فرماندهی آنان را به یک نفر پارسیِ پیرو من به نام «ویدَرنَه» سپردم. به آنان گفتم بروید و سپاه ماد را که خود را از من نمی‌داند، درهم بشکنید. آنگاه ویدارنا با سپاهیانش رهسپار شدند. هنگامی که به ماد رسید، در شهری به نام «ماروش» در ماد، با مادان نبرد کرد. آن کسی که سرکرده مادان بود، در آن زمان در آنجا نبود. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز گردید، ۲۷ روز از ماه اَنامَکَه گذشته بود. پس از آن سپاه من در سرزمینی به نام «کَپَدَه/ کَمپَندَه»[۱۳] در ماد، برای من درنگ کردند تا که من به ماد رسیدم.[۱۴]

بند ۷، سطرهای ۲۹-۳۷) داریوش‌شاه گوید: یک ارمنیِ پیرو من به نام «دادَرشیش» (دادَرشی) را به ارمنیه فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاه شورشیانی که خود را از من نمی‌دانند، درهم شکن. پس از آن دادَرشی رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنیه رسید، شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با دادَرشی پیش آیند. در دهی به نام «زوزَه» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۸ روز از ماه «ثورَواهَـرَه»[۱۵] گذشته بود.

بند ۸، سطرهای ۳۷-۴۲) داریوش‌شاه گوید: برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «تیگرَه» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ۱۸ روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.

بند ۹، سطرهای ۴۲-۴۹) داریوش‌شاه گوید: برای سومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با دادَرشی شوند. آنان در دژ «اویَما» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ۹ روز از ماه «ثائیگَرچیش»[۱۶] (ثایگَرچی) گذشته بود. پس از این دادَرشی در ارمنیه برای من درنگ کرد تا اینکه من به ماد رسیدم.

بند ۱۰، سطرهای ۴۹-۵۷) داریوش‌شاه گوید: سپس یک پارسیِ پیرو من به نام «وَئومیسَه» را به ارمنیه فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاه شورشیانی که خود را از من نمی‌دانند، درهم شکن. پس از آن وَئومیسَه رهسپار شد. آنگاه که او به ارمنیه رسید، شورشیان گرد آمدند تا برای نبرد با وَئومیسَه پیش آیند. در سرزمینی به نام «ایزَلا» در آشور نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۱۵ روز از ماه اَنامَکَه گذشته بود.

بند ۱۱، سطرهای ۵۷-۶۳) داریوش‌شاه گوید: برای دومین بار شورشیان گرد آمدند تا رهسپار نبرد با وَئومیسَه شوند. آنان در سرزمین «اَئوتی‌یارَه» در ارمنیه نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را نابود کرد. آنگاه که این نبرد آغاز شد، ماه ثورَواهَرَه رو به پایان[۱۷] بود. پس از این وَئومیسَه در ارمنیه برایم درنگ کرد تا اینکه من به ماد رسیدم.

بند ۱۲، سطرهای ۶۴-۷۰) داریوش‌شاه گوید: پس آنگاه من از بابل در آمده و به ماد رفتم. آنگاه که به ماد رسیدم، فْرَوَرتیش که خود را شاه ماد نامیده بود، با سپاه خود به شهر «کُدُرُش» در ماد در آمد تا با من نبرد کند. سپس ما نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا من به سختی سپاه فْرَوَرتیش را شکست دادم. آنگاه که نبرد کردیم، ۲۵ روز از ماه «اَدوکَنَئیشَه»[۱۸] گذشته بود.

بند ۱۳، سطرهای ۷۰-۷۸) داریوش‌شاه گوید: سپس فْرَوَرتیش با سواران کمی گریخت و به سرزمین «رَگا» (ری) در ماد روانه شد. آنگاه من سپاهی به دنبالش فرستادم. فْرَوَرتیش دستگیر و به نزد من آورده شد. من بینی، گوش‌ها و زبان او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه‌ نگاه داشته شد و همه سپاه/ مردم؟ او را ‌دیدند. پس از آن، او را در «هَگْمَتانَه» (اکباتان/ همدان) دار زدم و مردان برجسته همدست او را در درون دژی در هَگْمَتانَه آویزان کردم.

بند ۱۴، سطرهای ۷۸-۹۱) داریوش‌شاه گوید: مردی به نام «چیثْـرَتَخمَه» از «اَسَگَرتی» بر من نافرمان شد. او چنین به مردم می‌گفت که من در اَسَگَرتی شاه هستم. از دودمان هُوَخشَتَرَه هستم. آنگاه من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. یک مادیِ پیرو من به نام «تَخمَسپادَه» را سردار آنان کردم. به آنان چنین گفتم که بروید و این سپاه شورشی را که خود را از من نمی‌داند، درهم شکنید. آنگاه تَخمَسپادَه با سپاه رهسپار شد و با چیثْـرَتَخمَه نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را فرو کوبید[۱۹] و چیثْـرَتَخمَه را گرفت و او را به نزد من آورد. سپس من بینی و گوش‌های او را بریدم و یک چشم او را در آوردم. او دست‌بسته بر دروازه نگاه داشته شد و همه سپاه/ مردم؟ او را ‌دیدند. پس از آن، او را در «اَربَئیرا» دار زدم.

بند ۱۵، سطرهای ۹۱-۹۲) داریوش‌شاه گوید: اینست کاری که من در ماد انجام دادم.

بند ۱۶، سطرهای ۹۲-۹۸) داریوش‌شاه گوید: «پَرثَوَه» (پارت) و «وَرکانَه» (هیرکانی/ گرگان) بر من شوریدند و خودشان را از آنِ فْرَوَرتیش خواندند. پدرم ویشتاسپ در پارت بود. سپاهیان او را رها کرده و یاغی شدند. آنگاه ویشتاسپ با سپاهی که وفادارش بود، رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «ویشپَه‌ اوزاتیش» با پارتیان نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویشتاسپ آن سپاه شورشی را به سختی درهم شکست. آنگاه که آنان به نبرد آغازیدند، ۲۲ روز از ماه وی‌یَخنَه گذشته بود.

ستون سوم

بند ۱، سطرهای ۱-۹) داریوش‌شاه گوید: سپس من سپاه پارسی را از ری به نزد ویشتاسپ فرستادم. چون این سپاه به نزد ویشتاسپ فرا رسید، ویشتاسپ این سپاه را برگرفت و رهسپار شد. در شهری پارتی به نام «پَتیگرَبَنا» با شورشیان به نبرد شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا ویشتاسپ به سختی سپاه شورشگران را درهم شکست. آنگاه که این نبرد آغاز شد، از ماه گَرمَپَدَه (گَرماپَد) ۱ روز گذشته بود.

بند ۲، سطرهای ۹-۱۰) داریوش‌شاه گوید: سپس آن سرزمین از آنِ من شد. این است آن کاری که من در پارت انجام دادم.

بند ۳، سطرهای ۱۰-۱۹) داریوش‌شاه گوید: سرزمینی به نام «مَرگوش» (مرو) بر من شورید. مردی از مرو به نام «فْرادَه» را به سرداری برگزیدند. سپس من یک پارسیِ پیرو خودم به نام «دادَرشیش»[۲۰] (دادَرشی)، که شهربان[۲۱] بلخ بود را به رویارویی با او فرستادم و او را چنین گفتم که برو و سپاهی که خود را از من نمی‌داند، درهم شکن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد و با مروزیان نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی آن سپاه شورشیان را شکست داد. آنگاه که نبرد درگرفت، ۲۳ روز از ماه «آثْری‌یادی‌یَه» (آثْریاد) گذشته بود.

بند ۴، سطرهای ۱۹-۲۱) داریوش‌شاه گوید: سپس آن سرزمین از آنِ من شد. این است آن کاری که من در بلخ انجام دادم.

بند ۵، سطرهای ۲۱-۲۸) داریوش‌شاه گوید: مردی به نام «وَهیَزداتَه» در شهر «تارَوا» در سرزمین «یَئوتی‌یا» در پارس می‌زیست. او دوباره در پارس آشوب برپا کرد.[۲۲] او چنین به مردم می‌گفت که من «بَردی‌یَه» (بردیا) پسر کورش هستم. سپس سپاه پارسی که در تختگاه[۲۳] بود و پیش از آن از «یَدا/ یَدایا؟»[۲۴] آمده بود، بر من شورید و به سوی وَهیَزداتَه رفت. او در پارس شاه شد.

بند ۶، سطرهای ۲۸-۴۰) داریوش‌شاه گوید: آنگاه من سپاه پارسی و مادی را که در فرمان من بودند، گسیل داشتم. یک پارسی پیرو خودم به نام «اَرتَوَردی‌یَه» را سردار آنان کردم. دیگر سپاهیان پارسی به دنبال من، روانه ماد شدند. سپس اَرتَوَردی‌یَه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه که او به شهری به نام «رَخا» در پارس فرا رسید، در آنجا آن وَهیَزداتَه که خود را بردیا می‌نامید، با سپاه خود برای نبرد با اَرتَوَردی‌یَه در آمد. سپس به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهیَزداتَه را درهم شکست. آنگاه که نبرد در گرفت، ۱۲ روز از ماه ثورَواهَرَه گذشته بود.

بند ۷، سطرهای ۴۰-۴۹) داریوش‌شاه گوید: سپس وَهیَزداتَه با سواران کمی گریخت و به پَئیشی‌یااووادا رفت. در آنجا سپاهی را آماده ساخت و رهسپار شد تا با اَرتَوَردی‌یَه نبرد کند. در کوهی به نام «پَرگَه» به نبرد شدند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه وَهیَزداتَه را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان آغاز شد، ۵ روز از ماه گَرمَپَدَه (گرماپَد) گذشته بود. وَهیَزداتَه و همدستان برجسته او را دستگیر کردند.

بند ۸، سطرهای ۴۹-۵۲) داریوش‌شاه گوید: سپس من وَهیَزداتَه و مردانی که همدستان برجسته او بودند را در شهری به نام «اووادَئیچَیَه» در پارس به دار آویختم.

بند ۹، سطرهای ۵۲-۵۳) داریوش‌شاه گوید: این است آنچه که به دست من در پارس انجام شد.

بند ۱۰، سطرهای ۵۴-۶۴) داریوش‌شاه گوید: آن وَهیَزداتَه که خود را بردیا می‌خواند، به رویارویی با شهربان پیرو من در آراخوزی/ رُخَج به نام «ویوانَـه» سپاه گسیل داشت.[۲۵] او مردی را سردار آنان کرد و به ایشان گفت که بروید و ویوانَه و سپاهی که خود را از آنِ داریوش می‌داند، درهم شکنید. سپس آن سپاهی که وَهیَزداتَه گسیل داشته بود، رهسپار شد تا با ویوانَه به نبرد درآید. آنان در دژی به نام «کاپیشَکانیش» نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشگران را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان درگرفت، ۱۳ روز از ماه اَنامَکَه گذشته بود.

بند ۱۱، سطرهای ۶۴-۶۹) داریوش‌شاه گوید: پس از آن دگرباره شورشیان گرد آمدند و رهسپار نبرد با ویوانَه شدند. در سرزمینی به نام «گَدوتَـوَه/ گَندوتَوَه»[۲۶] نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختی سپاه شورشیان را درهم شکست. آنگاه که نبرد آنان درگرفت، ۷ روز ماه از ماه وی‌یَخنَه گذشته بود.

بند ۱۲، سطرهای ۶۹-۷۵) داریوش‌شاه گوید: پس از آن، مردی که سردار آن سپاهی بود که از سوی وَهیَزداتَـه به رویارویی با ویوانَه گسیل شده بود، با اندک سوارانی گریخت. او به راه افتاد و از کنار دژی به نام «اَرشادا» در آراخوزی گذشت. آنگاه ویوانَه با سپاهی به دنبال آنان رفت. در آنجا او را بگرفت و مردانی که از همدستان برجسته‌اش بودند را کشت.

بند ۱۳، سطرهای ۷۵-۷۶) داریوش‌شاه گوید: آنگاه این سرزمین از آنِ من شد. این است آنچه در آراخوزی به دست من انجام شد.

بند ۱۴، سطرهای ۷۶-۸۳) داریوش‌شاه گوید: هنگامی که من در پارس و ماد بودم، بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَه» پسر «هَلدیتَه» در سرزمینی به نام «دوبالَه» در بابل شورش کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ می‌گفت که من «نَبوکُدرَچَرَه» (نَبوکَد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَبونَئیتَه» (نَبونید) هستم. آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به سوی آن اَرخَه رفتند. او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.

بند ۱۵، سطرهای ۸۳-۹۲) داریوش‌شاه گوید: پس‌آنگاه من سپاهی به بابل گسیل داشتم. یک پارسیِ پیرو خودم به نام «ویدَفَرنا» را به سرداری آنان برگزیدم و به آنان چنین گفتم که بروید و آن سپاه بابلی را که نمی‌خواهد خود را از آنِ من بداند، درهم شکنید. پس ویدَفَرنا با سپاهی به بابل روانه شد. اهورامزدا مرا یاری داد. بخواست اهورامزدا، ویدَفَرنـا بابلیان را شکست داد و آنان را ببسته و بیاورد. ۲۲ روز از ماه «وَرکَزَنَـه»[۲۷] گذشته بود آنگاه که اَرخَه که خود را به دروغ نبوکدنصر می‌نامید و مردانی که همدستان برجسته او بودند را دستگیر کرد. من فرمان دادم آن اَرخَه و مردانی که همدستان برجسته‌اش بودند را در بابل به دار آویزند.

ستون چهارم

بند ۱، سطرهای ۱-۲) داریوش‌شاه گوید: این است آن کاری که من در بابل انجام دادم.

بند ۲، سطرهای ۳-۳۱) داریوش‌شاه گوید: این است آنچه که من بخواست اهورامزدا در همان یک سالِ پس از پادشاهی انجام دادم. ۱۹ نبرد کردم. بخواست اهورامزدا من آنان را شکست دادم و ۹ شاه را دستگیر کردم.
یک مُغ به نام گَئومات بود. او به دروغ چنین گفت: “من بـردیـا پسر کـورش هستم”. او پارس را شوراند.
یک خوزی به نام آثْرینَه بود. او به دروغ چنین ‌گفت: “من شاه خـوزیـه (عیلام) هستم”. او خـوزیـه را شوراند.
یک بابلی به نام نَدیتَبَئیرَه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من نَبوکُدرَچَرَه (نَبوکَدنَصَر) پسر نَبونید هستم”. او بابل را شوراند.
یک پارسی به نام مَرتی‌یَه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من ایمَنیش شاه خوزیه (عیلام) هستم”. او خوزیه را شوراند.
یک مادی به نام فْرَوَرتیش بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من خَشَثْریتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هُوَخْشَتَرَه) هستم”. او ماد را شوراند.
یک ساگاراتی بنام چیثْرَتَخمَه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من شاه ساگارتی هستم، از دودمان هُوَخْشَتَرَه هستم”. او سـاگارتی را شوراند.
یک مروَزی به نام فْرادَه بود. او به دروغ می‌گفت: “من شاه مرو هستم”. او مرو را شوراند.
یک پارسی به نام وَهیَزداتَه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “من بردیا پسر کورش هستم”. او پارس را شوراند.
یـک ارمنی به نام اَرخَه بود. او به دروغ چنین می‌گفت: “مـن نَبوکُدرَچَرَه (نَبوکَدنَـصَـر) پسر نَبونید هستم”. او بابل را شوراند.

بند ۳، سطرهای ۳۱-۳۲) داریوش‌شاه گوید: این ۹ شاه را در این نبردها دستگیر کردم.

بند ۴، سطرهای ۳۳-۳۶) داریوش‌شاه گوید: این است سرزمین‌هایی که شوریدند. دروغ اینان را شورشی کرد و به مردم دروغ گفتند. آنگاه اهورامزدا آنان را به دست من سپرد. من با آنان آنگونه که خواستم بود، رفتار کردم.

بند ۵، سطرهای ۳۶-۴۰) داریوش‌شاه گوید: تو که پس از این شاه خواهی شد، خود را با همه توان از دروغ پاس دار. اگر چنین می‌اندیشی که سرزمین من در آسایش باشد، مرد دروغزن را سخت گوشمالی ده.

بند ۶، سطرهای ۴۰-۴۳) داریوش‌شاه گوید: این است آنچه که من کردم. بخواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. تویی که از این پس، این نبشته‌ها را خواهی خواند (/ خواهی شنید؟)، آنچه من کرده‌ام ترا باور شود. مباد این را دروغ انگاری.

بند ۷، سطرهای ۴۳-۴۵) داریوش‌شاه گوید: من به شتاب به اهورامزدا روی می‌آورم (اهورامزدا را گواه می‌گیرم) که آنچه من در همان یک سال کردم، راست است، نه دروغ.

بند ۸، سطرهای ۴۵-۵۰) داریوش‌شاه گوید: بخواست اهورامزدا و من، کارهای زیاد دیگری هم کرده شد که در این نبشته نوشته نشده است. از آن روی نوشته نشد، مبادا آنکه سپس کسی این نبشته را بخواند و آنچه به دست من انجام شده در نگر او بسیار بیاید و این او را باور نیاید و دروغ پندارد.

بند ۹، سطرهای ۵۰-۵۲) داریوش‌شاه گوید: آنان که پیش از این شاه بودند، تا زنده بودند، چنان کار نکردند که به دست من و بخواست اهورامزدا در همان یک سال کرده شد.

بند ۱۰، سطرهای ۵۲-۵۶) داریوش‌شاه گوید: اکنون کارهایی که به دست من انجام شده را باور دار. آن را به مردم بازگوی و آن را پنهان مکن. اگر این «هَدوگام» (بیانیه/ گزارش) را پنهان نداری و به مردم باز گویی، اهورامزدا ترا یار باشد. دودمان تو افزون شود و دیرزی باشی.

بند ۱۱، سطرهای ۵۷-۵۹) داریوش‌شاه گوید: اگر این بیانیه را پنهان داری و به مردم باز نگویی، اهورامزدا ترا بزند و دودمان برایت نباشد.

بند ۱۲، ۵۹-۶۱) داریوش‌شاه گوید: این است آنچه من کردم. بخواست اهورامزدا در همان یک سال کردم. اهورامزدا (در متن عیلامی: «اهورامزدا خدای آریاییان») مرا بپاید و دیگر خدایانی که هستند.

بند ۱۳، سطرهای ۶۱-۶۷) داریوش‌شاه گوید: اهورامزدا و دیگر خدایانی که هستند، از آن روی مرا یاری دادند که من بدپیمان (بی‌وفا؟) نبودم. دروغزن نبودم. شرور (زورگو؟) نبودم. نه من، نه خاندان من. به داد رفتار کردم. نه بر ناتوانان و نه بر توانا خشونت نورزیدم. مردی که با خانه (تختگاه/ مردم؟) من همراهی کرد، او را نیک نواختم و آنکه زیان رسانید، او را سخت گوشمال دادم.

بند ۱۴، سطرهای ۶۷-۶۹) داریوش‌شاه گوید: تو که از این پس شاه خواهی شد، مردی را که دروغزن است یا آنکه شرور است را دوست مباش. آنان را به سختی گوشمال ده.

بند ۱۵، سطرهای ۶۹-۷۲) داریوش‌شاه گوید: تویی که از این پس، این نبشته را که من نویساندم و این نگاره‌ها را می‌بینی، مبادا آنها را تباه سازی. تا آنگاه که توان داری، آنها را در همین گونه نگاهدار.

بند ۱۶، سطرهای ۷۲-۷۶) داریوش‌شاه گوید: اگر تو این نبشته و یا این نگاره‌ها را ببینی و آنها را تباه نکنی و تا هنگامی که ترا توانایی هست، نگاهشان داری؛ اهورامزدا ترا یار باشد. دودمان تو افزون شود و دیرزی باشی و اهورامزدا ترا در هر آنچه کنی، کامیاب کند.

بند ۱۷، سطرهای ۷۶-۸۰) داریوش‌شاه گوید: اگر تو این نبشته و یا این نگاره‌ها را ببینی و تباهشان کنی و تا هنگامی که توانایی داری، نگاهشان نداری؛ اهورامزدا ترا بزند. ترا دودمان نباشد و هر آنچه کنی، اهورامزدا آنرا براندازد.

بند ۱۸، سطرهای ۸۰-۸۶) داریوش‌شاه گوید: هنگامی که من گَئوماتَه مُغ که خود را بردیا می‌نامید، کشتم؛ اینان مردانی بودند که در آن هنگام، آنجا بودند. این مردان در آن هنگام همکاری کردند و پیروان من بودند: «ویدَفَرنا/ وینْدَفَرنا» پسر «وایَسپارَه» پارسی، «اوتانَه» پسر «ثوخرَه» پارسی، «گَئوبَرووَه» پسر «مَرَدونی‌یَه» پارسی، «ویدَرنَه» پسر «بَگابیگنَه» پارسی، «بَگَبوخشَه» پسر «داتووَهیَه» پارسی، «اَردومَنیش» پسر «وَهَئوکَه» پارسی.

بند ۱۹، سطرهای ۸۶-۸۸) داریوش‌شاه گوید: تویی که پس از این شاه خواهی شد، دودمان این مردان را به نیکی نگاهداری کن.

بند ۲۰، سطرهای ۸۸-۹۲) داریوش‌شاه گـوید: بخواست اهورامزدا این است نبشته‌ای که من کردم. افزون بر این به «اَری‌یا» (آریایی)[۲۸]. هم بر روی پوست (پوست درخت/ لوح گِلین) و هم بر روی چرم تصنیف شد. پیکره خودم را هم برساختم. تبار‌نامه‌ام را هم گزارش کردم. اینها در پیش من نوشته و خوانده شد و گواهی (مُهر؟) شد. آنگاه من این نبشته را به همه جا در میان سرزمین‌ها فرستادم. مردم یاری کردند.

ستون پنجم[۲۹]

بند ۱، سطرهای ۱-۱۴) داریوش‌شاه گوید: این است آنچه که من در دومین و سومین سال، پس از آنکه شاه شدم، انجام دادم. سرزمینی به نام خوزیه (عیلام) شورشی شد. یک مرد خوزی به نام «اَتَمَئیتَه» را سردار خود کردند. سپس من سپاه گسیل داشتم. یک مرد پارسیِ پیرو خودم به نام «گَئوبَرووَه» را سردار آنان کردم. آنگاه گَئوبَرووَه با سپاه رهسپار خوزیه شد. او با خوزیان نبرد کرد. آنگاه گَئوبَرووَه خوزیان را بزد و آنان را درهم شکست و سردار آنان را گرفت. او را به نزد من آورد و من او را کشتم. آنگاه این سرزمین از آنِ من شد.

بند ۲، سطرهای ۱۴-۱۷) داریوش‌شاه گوید: آن خوزیان بدپیمان بودند و اهورامزدا از سوی آنان ستوده نمی‌شد.[۳۰] من اهورامزدا را می‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه که خواستم بود رفتار کردم.

بند ۳، سطرهای ۱۸-۲۰) داریوش‌شاه گوید: کسی که اهورامزدا را بستاید، چه در زندگانی و چه پس از مردن، آمرزش از آنِ او خواهد بود.

بند ۴، سطرهای ۲۰-۳۰) داریوش‌شاه گوید: آنگاه من با سپاه به سوی سکاییان/ سکستان رهسپار شدم. به دنبال سکاییانِ «خَئودام تیگْرام» (تیزخُود/ با کلاه‌خُود نوک تیز). این سکاییان از پیش من برفتند. چون به رود[۳۱] رسیدم، آنگاه با همه سپاه به آنسوی رفتم. سپس من سکاییان را بسیار بزدم و سردار دیگری از آنان را گرفتم. او دست‌بسته به نزد من آورده شد و من او را کشتم. همچنین سردار آنان به نام «سْکوخَه/ سَکونخَه» را گرفتند و به نزد من آوردند. آنگاه من سردار دیگری برای آنان برگزیدم. چنانکه خواست من بود. آنگاه آن سرزمین از آنِ من شد.

بند ۵، سطرهای ۳۰-۳۳) داریوش‌شاه گوید: آن سکاییان بدپیمان/ بی‌وفا بودند و اهورامزدا را نمی‌ستودند. من اهورامزدا را می‌ستودم. بخواست اهورامزدا من با آنان آنگونه که خواستم بود رفتار کردم.

بند ۶، سطرهای ۳۳-۳۶) داریوش‌شاه گوید: کسی که اهورامزدا را بستاید، چه در زندگانی و چه پس از مردن؛ آمرزش از آنِ او خواهد بود.

کتیبه‌های کوتاه بیستون (که در زیر نقش هر یک از اشخاص نامبرده نوشته شده است)

A
بند ۱، سطرهای ۱-۴) من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمین‌ها، پسر ویشتاسپ، نوه ارشام، هخامنشی.

بند ۲، سطرهای ۴-۸) داریوش‌شاه گوید: پدر من ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ اَرشام، پدر اَرشام آریارمنه، پدر آریارمنه چیش‌پیش، پدر چیش‌پیش هخامنش است.

بند ۳، سطرهای ۹-۱۳) داریوش‌شاه گوید: از این روی ما هخامنشی ‌نامیده می‌شویم. ما از دیرباز بزرگ بوده‌ایم. از دیرباز دودمان ما شاهی بود.

بند ۴، سطرهای ۱۳-۱۸) داریوش‌شاه گوید: هشت تن از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین آنها هستم. ما پشت در پشت (در دو شاخه؟) شاه بوده‌ایم.

B
این مُغ گَئوماتَه است. او به دروغ چنین گفت: “من بردیا پسر کورش هستم. من شاه هستم”.

C
این آثْرینَه است. او به دروغ چنین گفت: “من شاه خوزیه هستم”.

D
این نَدیتَبَئیرَه است. او به دروغ چنین گفت: “من نَبوکُدرَچَرَه (نَبوکَد‌نَصَـر) پسر نَبونید هستم. من شاه بابل هستم”.

E
این فْرَوَرتیش است. او به دروغ چنین گفت: “من خْشَثْریتَه از دودمان اووَخْشْتْرَه (هُوَخشَتَرَه) هستم. من شاه ماد هستم”.

F
این مَرتی‌یَه است. او به دروغ چنین گفت: “من ایمَنیش شاه خوزیه هستم”.

G
این چیثْرَتَخمَه است. او به دروغ چنین گفت: “من شاه ساگارتی هستم، از دودمان هُوَخشَتَرَه”.

H
این وَهیَزداتَه است. او به دروغ چنین گفت: “من بردیا پسر کورش هستم. من شاه هستم”.

I
این اَرخَه است. او به دروغ چنین گفت: “من نَبوکُد‌رَچَرَه (نَبوکَدنَصَـر) پسر نَبونید هستم. من شاه بابل هستم”.

J
این فْرادَه است. او به دروغ چنین گفت: “من شاه مرو هستم”.

K
این سْکوخَه/سَکونخَه سکایی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پانوشت‌ها:

[۱] در متن بابلی: «اوراشْتو» (اورارتو).

[۲] در متن بابلی: یک مردِ مادی (اهل ماد).

[۳] ششمین ماهِ سال هخامنشی که از ابتدای پاییز آغاز می‌شده است و برابر با اسفندماه. در متن بابلی: چهاردهمین روز از ماه «اَدارو» (آدار). نام ماه‌ها در سراسر متن عیلامی، همانند متن فارسی باستان است و نیازی به مقایسه آنها نیست. معادل‌های آرامیِ نام ماه‌ها، تنها در صورتی آورده شده که در نسخه‌های آرامی بدست آمده باشند (نگاه کنید به پیشگفتار).

[۴] دهمین ماهِ سال هخامنشی و برابر با تیر‌ماه. در متن بابلی: نهمین روز از ماه «دُئوزو». در متن آرامی: روز نهمِ ماه «تَموز». همسانیِ شماره روزها در تقویم‌های متفاوتِ یادشده در گزارش اصلی و روایت‌های عیلامی، بابلی و آرامیِ کتیبه بیستون، نشان‌دهنده این است که آن تقویم‌ها از نظام گاهشماریِ یکسانی پیروی می‌کرده و در نام ماه‌ها با یکدیگر متفاوت بوده‌اند.

[۵] دانسته نیست که آیا داریوش با کاربرد دو واژه «اووامَرشی‌یوش- اَمَری‌یَتا» (مردنِ به خود‌مرگی)، از «مرگ طبیعی» سخن می‌راند یا از «خودکشی» و یا از «عمل سهویِ منجر به مرگ».

[۶] نخستین ماهِ سال هخامنشی و برابر با مهرماه. در متن بابلی: دهمین روز از ماه «تَشریتو».

[۷] در متن بابلی: من نیایشگاه‌های خدایان را که مُغ گَئومات ویران کرده بود، بازسازی کردم.

[۸] بخش‌هایی از این بند کتیبه داریوش با منشور کورش شباهت دارد.

[۹] در متن بابلی: « اَتْرینَه».

[۱۰] سومین ماهِ تقویم هخامنشی و برابر با آذرماه. در متن بابلی: بیست و ششمین روز از ماه «کِسلیمو». در متن آرامی: روز ۲۶ ماه «کِسْلِوْ».

[۱۱] چهارمین ماه تقویم هخامنشی و برابر با دی‌ماه. در متن بابلی: دومین روز از ماه «تِبِتو». در متن آرامی: روز ۲ ماه «تِبِت».

[۱۲] منظور سپاهیان ذخیره‌ای که در جنگ شرکت نداشته‌اند.

[۱۳] قرائت این واژه به سبب تخریب متن، مشکوک است. در متن آرامی «هَنَبان» آمده است.

[۱۴] در اینجا و در بسیاری از بندهای دیگر، شمار دقیق کشته‌شدگان و اسیران سپاه دشمن در ترجمه‌های بابلی و آرامیِ کتیبه داریوش در بیستون آورده شده است. اما گاهی این آمار در این دو ترجمه متفاوت است که شاید از اشتباه کاتب و یا از تخریب کتیبه‌ها ناشی شده است. شمار کشته‌شدگان مادی در متن بابلی ۳۸۲۷ نفر آمده، در حالیکه در متن آرامی تعداد ۵۸۲۷ نفر ثبت شده است.

[۱۵] هشتمین ماهِ تقویم هخامنشی و برابر با اردیبهشت‌ماه. در متن بابلی: هشتمین روز از ماه «اَیارو» (اَیار). در متن آرامی: روز ۸ ماهِ «ای‌یار».

[۱۶] نهمین ماهِ تقویم هخامنشی و برابر با خردادماه. در متن بابلی: نهمین روز از ماه «سیمانو»؛ در متن آرامی: روز ۹ ماه «سیوَن».

[۱۷] منظور روز سی‌ام ماه. در متن بابلی: روز سی‌ام از ماه «اَیارو» (اَیار). در متن آرامی: روز ۳۰ «ای‌یار».

[۱۸] هفتمین ماه تقویم هخامنشی و برابر با فروردین‌ماه. در متن بابلی: بیست و پنجمین روز از ماه «نیسانو»؛ در متن آرامی: روز ۲۵ ماه «نیسان».

[۱۹] متن فارسی باستان از تاریخ این نبرد یاد نمی‌کند، اما در متن بابلی این نبرد در روز پنجم از ماه «تَشریتو» ثبت شده است که با روز پنجم از ماه هخامنشیِ «باگَیادَئیش» (مهرماه) برابر است.

[۲۰] همنامِ سرداری ارمنی که در بند ۷ ستون دوم از او یاد شد.

[۲۱] در متن فارسی باستان: «خْشَثْرَپاو» (شهربان/ استاندار).

[۲۲] اما از نخستین آشوب/ شورش سخنی نرفته است.

[۲۳] نگاه کنید به پانویس ۱۳.

[۲۴] ظاهراً نام دیگر « اَنشان». درمتن عیلامی « اَن- شا- اَن» آمده است.

[۲۵] در اینجا مانند چند واقعه دیگر، رویدادها با ترتیب زمانی نقل نمی‌شوند.

[۲۶] متن عیلامی این محل را در آراخوزی و متن بابلی آنرا در ثَتَگوش می‌داند.

[۲۷] دومین ماهِ تقویم هخامنشی و برابر با آبان‌ماه؛ در متن بابلی: بیست و دومین روز ماه «اَرَهْسَمَه».

[۲۸] مفهوم کامل این بخش دانسته نشده است (نگاه کنید به پیشگفتار). برای آگاهی بیشتر، آوانوشت و معنی کلمه به کلمه این عبارت آورده می‌شود:

[ای‌(یَـ) ـم] این [دیپیمَئی‌یْ] نبشته‌ای/ کتیبه‌ای [تْیـ (ـا)م] که [اَدَم] من [اَکونَوَم] کردم [پَتیشَم] افزون بر این [اَری‌یا] به آریایی [آهَه] بود [اُتا] و/ هم [پَوَستایا] بر پوست (پوست درخت/ لوح گِلین) [اُتا] و/ هم [چَرْما] چرم [گْرَثیتا] تصنیف شده [آهَه] بود.

[۲۹] ستون پنجم بدون ترجمه عیلامی و بابلی است.

[۳۰] در اینجا و در همه ستون پنجم (که چند سال پس از چهار ستون پیشین نگاشته شده است)، آشکارا تغییراتی در اندیشه و شیوه حکومتداری داریوش پدید آمده است. در هیچ‌ کجای گزارش‌های پیشینِ داریوش، دخالت در دین و باورهای مردم دیده نشده بود و سرداران شورشی تنها به سبب دروغ و شورش سرکوب می‌شدند. اما در اینجا باورهای دینی آنان نیز به عنوان یکی از دلایل سرکوبی مطرح شده است (مقایسه کنید با بند ۱۴ از ستون یکم). پیش از این، داریوش حتی به صراحت «خدایان دیگر» را نیز به رسمیت شناخته بود (نگاه کنید به بندهای ۱۲ و ۱۳ از ستون چهارم).

[۳۱] در متن فارسی باستان «دْرَیَه» (دریا) آمده است. اما از این واژه، معنای «رود بزرگ» استنباط می‌شود. همانگونه که امروزه نیز در آسیای میانه و افغانستان از واژه «دریا» برای رودهای بزرگ استفاده می‌شود (همچون «آمودریا» و «سیردریا»).

web analytics