برگرفته از سخنرانی این نگارنده در همایش بینالمللی نوروز، ارگ بم، اسفندماه ۱۳۷۹.
منتشر شده در گاهنامه پژوهشهای ایرانی، شماره دوم، ۱۳۸۱، صفحه ۱۰۴ تا ۱۱۰ و نیز در «مجموعه مقالههای دومین همایش منطقهای نوروز در سال ۱۳۸۰ در ارگ بم»، ۱۳۸۲، صفحه ۱۱۵ تا ۱۲۰.
شهر بلخ در شمال افغانستان امروزی و در نزدیکی رود آمودریا (جیحون) قرار داشته است. مردمان این شهر پس از ویرانی آن به دست قیس بن هیثم، شهر جدید بلخ را در بیست کیلومتری شرق آن بنا کردند که امروزه به نام «مزارشریف» شهرت دارد.
دیر زمانی است که یکی از بزرگترین و شکوهمندترین و زیباترین و مردمیترینِ جشنهای نوروزی، در شهر بلخ و با برافراشتن درفش سه رنگ در میان انبوهی از مردمانی که از دوردستها گرد آمدهاند، و در میان شادی کودکان و سرودهای زیبای دختران و دعای مادران و آرزوها و آمال پدران و در کنار بنای فرخنده و ورجاوند «مزارشریف» و در میان «دشت شادیان»، دشتی دورکرانه و آکنده از گلهای سرخ لاله، برگزار میشود.
اینک امسال (منظور نوروز ۱۳۸۰) سومین سالی است که درفش گل سرخ به اهتزاز در نخواهد آمد. آنروز که قیس بن هیثم، مرکوبش را در آبهای پاک و گرامی «بلخرود» فرو برد و از جشنگاه و انجمنگاهِ رایومندِ نوبهار بلخ، آن جایگاه گردهمایی سرداران و آن جایگاه اهتزاز درفشهای نمایندگان سرزمینها، تنها ویرانهای بر جای گذاشت و پیکرههای شکوهمند و ستارهآذین آناهید را خرد میکرد؛ آیا میدانست که از پس سالیانی دراز، کسانی دیگر دگرباره دستهای خود را بسوی این یادمانهای گرانپایه دراز میکنند و سلاحهای خود را بسوی تندیسهای فرازمندِ «بامیان بامیک»، تندیس بودای مظهر صلح و آشتی، نشانه میروند و حتی مانع برگزاری «جشن گل سرخ» میشوند؟
اما به راستی امروزه نیز مردمان بلخ و بادغیس و هرات، آن مرز پَروان و بامیان و چَخچَران، آن مردمان شِبرغان و سمنگان و بغلان و بدخشان و آن شیران تُخار و دره پنجشیر همان ترانهای را میسرایند که پیش از این پدرانشان برای پسر هیثم ساختند و طبری آنرا روایت کرده است و هنوز هم در افغانستان سروده میشود:
از ختلان آمدی/ با روی سیاه آمدی
آواره باز آمدی/ خشک و نزار آمدی
آیین برافراشتن درفش کاویانی در بلخ باستانی یا مزارشریف امروزی که در بیست کیلومتری بلخ واقع است، ظاهراً پیشینهای چند هزار ساله دارد. در اوستا، بلخ با پاژنام «سریرام اردوو درفشام» همراه است؛ به معنای «بلخ زیبا با درفشهای برافراخته». تعبیری که در ادبیات پهلوی و در شاهنامه فردوسی به گونه «بلخ بامی» (بلخ درخشان) ماندگار شد.
«درفشهای برافراخته» به پایتختی و مرکزیت بلخ اشاره میکند، جایگاهی که سرداران و نمایندگان سرزمینها، درفشهای خود را در کنار یکدیگر و در پیرامون درفش کاویانی، در «انجمنگاه نوبهار» و در آغاز هر بهار بر میافراختهاند و یگانگی و یکرنگی و همبستگی همه مردمان سرزمینهای پامیروایرانی را پیمان میگذاردند و یادآوری میکردند.
به گمان نگارنده، احتمال میرود درفشی که امروزه در مزارشریف برافراشته میشود، بازماندهای از «درفش کاویانی» باشد. چرا که درفش کاویانی آنگونه که در شاهنامه فردوسی به روشنی بیان شده است، با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، آذین میشده است و درفش مزارشریف نیز با سه پارچه سرخ و زرد و بنفش، برافراخته میشود:
فرو هِشت ازو سرخ و زرد و بنفش/ همی خواندش کاویانی درفش
به پیش اندرون کاویانی درفش/ جهان زو شده زرد و سرخ و بنفش
آیین برافراختن درفش در افغانستان بنام «میلَه گل سرخ» (جشن گل سرخ) یا مراسم «ژنده بالا» نامبردار است. نام گل سرخ از آن روست که در آغاز بهار، دشتهای پیرامون بلخ که به دشت شادیان شناخته میشود و در کنار هجده نهر بلخرود و پیرامون دریاچه باستانی بلخ که امروزه خشک شده است، آکنده از گلهای سرخ لاله میشود. گلهایی که تمامی دیوارهای نوبهار را با آن میپوشاندهاند و آذین میکردهاند. منظور از گل سرخ در افغانستان، گلی است که در ایران امروزی بنام گل شقایق مشهور است که خود نوعی از گل لاله میباشد.
توجه به جزئیات این گل نشان میدهد که گل سرخ لاله یا شقایق با سه ویژگی به آیین برافراشتن درفش در مزارشریف شباهت دارد. نخست اینکه این گل از سه رنگ سرخ و زرد و بنفش تشکیل شده است؛ گلبرگها به رنگ سرخ، انتهای گلبرگها به رنگ بنفش و پرچمها به رنگ زرد هستند. دوم اینکه دهها پرچم میانه گل، به دور میله مرکزی بلند آن گرد آمدهاند، همانند گرد آمدن درفشهای نمایندگان بر پیرامون درفش کاویانی. سوم اینکه گل سرخ لاله یا شقایق، تنها بصورت خودرو و در دشتهای آزاد میروید و شکوفان میشود و نمیتوان آنرا در اسارت نگهداری کرد؛ چرا که بلافاصله پس از چیدهشدن و حتی در بهترین شرایط نگهداری، به سرعت میپژمرد و از بین میرود. به این سبب این گل نشان و نماد آزادگی است و درفش کاویانی نیز نشان ونماد آزادگی خوانده میشود.
اهمیت نیایشگاه نوبهار تا بدان پایه بوده است که شاهنامه فردوسی آنرا قبلهگاه ایرانیان گزارش کرده است:
به بلخ گزین شد برآن نوبهار/ که یزدان پرستان برآن روزگار
مر آن خانه داشتندی چنان/ که مر مکه را تازیان این زمان
اما از سوی دیگر واعظ بلخی، نوبهار را قبلهگاه شیطان روایت کرده است: «خانه شیطان در نوبهار بلخ است. شیطان هر ساله در آغاز سال نو شمسی احرام میگیرد و در آن خانه حج میگزارد. در مراسم ابلیس، مردمانی از اطراف و اکناف، از تخارستان و هندوستان و ترکستان و عراق و شام بدین شهر در میآیند و جشن میکنند».
مزارشریف نه تنها نام شهر، بلکه نام آرامگاه و مزاری باشکوه با بهترین نمونههای هنر معماری و کاشیکاری و آذینبندی ایرانی در دوره تیموری است. بنای تازهتر این مزار به فرمان سلطان حسین بایقرا و وزیرش امیر علیشیر نوایی بر بنیاد آرامگاه ناشناخته باستانی دیگری ساخته شده است و از زمان او و بر اثر خوابی که سلطان دیده بود، این مزار به امام علی نسبت داده شد.
امروزه برخی بر این گمانند که مزارشریف، آرامگاه زرتشت است. احتمالی که میتواند قابل بررسی باشد. اما برخی مردمان شمال افغانستان این مزار را به شخص خاصی منتسب نمیکنند و از آن تنها با همین نام ناشناخته «مزارشریف» یاد میکنند.
در جشنگاه نوروزی یا «میلَه گل سرخ» در بلخ یا مزارشریف امروزی و در بامداد نوروز (نخستین روز برج حَمَل) همه مردم شهر و همچنین بسیاری کسان از شهرها و کشورهای دور و نزدیک و از ایران و آسیای میانه و هندوستان و پاکستان، در دیهه «خواجه خیران» قدیم یا مزارشریف امروزی گرد میآیند و به رقص و سرود و شادمانی و پایکوبی و دستافشانی میپردازند. انبوه مردمان و مسافران به اندازهایست که همه خانهها و مسافرخانهها و چادرها و گوشه و کنار باغها و پردیسها و چمنزارها و زیر چادر آسمان انباشته از انبوه مردمان میشود.
در میان این شور و غوغا، درفش کاویانی به اهتزاز در میآید و تا چهل شبانروز بر فراز بلخ بامی و به گفته یعقوبی «در وسط خراسان» در اهتزار میماند. در این چهل روز هر کس کوشش میکند تا با اندکی تکان دادن بوسیدن آن، به نیایش برای میهن بپردازد:
ای وطن آزاد و شاد و خرم زیباستی/ عشق پاکت در دل هر کس دو بالا میشود
جشنگاه گل سرخ، همچنین جشنگاه کودکانی است که با سرخوشی و شادی به اسپک سواری، چرخ فلک سواری، بادبادک پرانی، خواندن ترانههای نوروزی و آتش بازی روی میآورند.
در جشنگاه نوروزی بلخ و مزارشریف همچنین دستههای ساز و سرود، دستههای بازیهای محلی و ورزشی همچون کشتیگیری، بز کِشی، اسبدوانی، نیزهپرانی، چوببازی، توپبازی، چوگانبازی، شمشیربازی، سنگپرانی، مسابقه انتخاب بهترین حیوانات و بسیاری بازیهای دیگر برگزار میشود.
کوچههای نوروزی مزارشریف آکنده است از دستساختههای هنرمندانی که در طول زمستان بهترین آثار خود را برای کودکان ساختهاند، برای سازندگان بلخ فردا. در جشنگاه نوروزی همچنین شیرینیپزها، کلوچهپزها، حلواگرها و پزندگان دیگر خوراکواریها همه در کنار مردمند.
همانگونه که گفته شد خواندن سرود و ترانههای نوروزی از ویژگیها و بایستههای میله گل سرخ است. در این سرودها به دلفریبی گلهای سرخ لاله دشت شادیان و به زیباییهای شهر مزارشریف و گنبد سبز مزار و چمنزارهای گسترده بلخ و سرافرازی و خرمی میهن اشاره میشود.
در این چهل روز، در سارسر شهر آکنده از لالهها و چراغانی شده مزارشریف، آوای ترانه مشهور «ملا ممدجان» از هر کوی و برزن شنیده میشود. ملا ممدجان، محبوبترین و دوستداشتنیترین سرود نوروزی برای مردم است. این ترانه از زبان دختری سروده شده است که آرزوی همسری با جوانی به نام ممدجان را دارد و آرزو میکند که در جشن گل سرخ، خواسته او برآورده شده و دشواریهای بازدارنده پیوند آنان برطرف شود. همچنین سرود «میله نوروز» از سرودهای زیبای دیگریست که جوانان با جامههای زردوز و سلسلهدوز بطور دستهجمعی میسرایند.
آیین نوروزی مزار شریف، یکی از کهنترین و باشکوهترین مراسم نوروزی در سراسر سرزمینهای حوزه نوروز است. بایسته است تا فرزندان خود را با چنین آیینی آشنا کنیم که نشانههای فراوانی از همزیستی انسانها، صلح و دوستی، پاسداشت پدیدههای طبیعت، شادی و سرور، آزادی ابراز عشق، همبستگی ژرفانه مردمان و بسیاری هنجارهای دیگری را که جهان امروز در آرزوی دستیابی به آن است را یکجا با خود دارد.