Skip to content
بایگانی کلیدواژه نوروز

آسیب‌شناسی نوروز و مسئله تحویل سال

لحظه تحویل سال در سنت‌های تاریخی خود، مبنایی برای تعیین آغاز سال متغیر طبیعی (و نه سال ثابت تقویمی و متوسط) بوده است. از آنجا که تقویم‌ها در ذات خود می‌بایست دارای مبانی تعریف شده و قواعد محاسباتی ثابت و معین باشند (که در غیراینصورت اصولاً تقویم به حساب نمی‌آیند)، لحظه آغاز سال نو، چیزی نیست جز ساعت صفر نخستین روز ماه و سال که نیازی نیز به محاسبه و اعلان سالانه ندارد. تبلیغ و تأکید بر لحظه‌ای متغیر برای تحویل سال (که هر ساله بطور مجزا اعلام گردد)، عملی سیاسی-اجتماعی و بی‌ارتباط با قواعد علمی گاهشماری است. تمامی نظام‌های گاهشماری مشهور بشری متکی بر معیارها و تعاریف مشخص و ثابت هستند و اعلان‌های سالانه چیزی جز دکان کبیسه‌یابی و کبیسه‌فروشی و نیز ابراز اقتدار و تسلط سیاسی بر مفاهیم زمان و مناسبت‌های تقویمی نیست. اینکه رسانه‌ها و به ویژه رادیو و تلویزیون ساعتی را به عنوان لحظه تحویل سال نو اعلام می‌کنند، عملی در القای این تصور است که تمامی مناسبت‌های مرتبط با زمان و تقویم می‌بایست از مسیر قدرت سیاسی به جامعه القاء شود. آنهم به روشی هژمونیک که توأم با ایجاد شور و شادی و هیجان کاذب و مقبولیت عمومی باشد. چنانچه مناسبت‌های تقویمی متکی بر اصول ریاضی و قابل محاسبه باشند و نیازی به «مدیریت اوقات» و «مهندسی اوقات» نباشد، از اعمال قدرت اختیارداران آن به نفع توده‌های مردم کاسته می‌شود.

به عبارت دیگر، اصطلاح نوظهور لحظه تحویل سال و اعلام زمان و ساعت متغیر و غیرقابل پیش‌بینی برای آن، اصطلاحی غیرعلمی و از انواع ذوقیات و هوس‌های خاص ایرانیان معاصر است که تحت تإثیر القائات و مطامع سیاسی شکل گرفته است. به همین دلیل نیز هست که در دانش نجوم و تقویم‌شناسی و حتی بطور کلی در زبان‌ انگلیسی و تقویم میلادی، معادلی برای این نوع معنا و مفهوم از لحظه تحویل سال وجود ندارد.

در چنین فضایی، کمتر کسی حاضر است که بمباران‌های تبلیغاتی رسانه‌های گروهی و فشار توده‌های تحریک شده را نادیده بگیرد و برای چند پرسش ساده و ابتدایی به خرد خود رجوع کند: چنانچه لحظه آغاز سال نو، ساعت ۲ بعدازظهر روز ۲۹ اسفند باشد، پس فاصله بین ساعت ۲ بعدازظهر تا ساعت ۱۲ نیمه شب جزو چه روز و ماه و سالی محسوب می‌شود؟ و یا برای مثالی دیگر، اگر لحظه آغاز سال نو، ساعت ۸ بامداد روز اول فروردین باشد، پس فاصله بین ساعت صفر یا همان نیمه شب اول فروردین تا ساعت ۸ بامداد جزو چه روز و ماه و سالی به حساب می‌آید؟ اینها پرسش‌هایی است که پاسخ آنها فقط به اندکی ریاضیات ابتدایی و مختصری استفاده از تعقل نیاز دارد و نه بیش از آن.

اعلان سالانه لحظه تحویل سال عملاً به این معنا است که تقویم هجری شمسی طول سال متوسط (و علی‌القاعده ثابت) ندارد و مشخص نیست که یک سال از چند روز و ساعت و دقیقه و ثانیه تشکیل شده و در نتیجه نمی‌توان آنرا تقویم نامید. در حالیکه لحظه آغاز سال نو در تقویم میلادی همواره و به درستی برابر است با ساعت صفر یا همان ۱۲ نیمه شبِ روز اول سال. چرا که علی‌القاعده و طبق اصول بدیهی تقویم‌نگاری، سال جدید می‌بایست با روز و ساعت جدید آغاز شود. سال نو ایرانی نیز چنانکه با تقویمی واقعی سروکار داشتیم، می‌بایست همچون دیگر تقویم‌های جهان از ساعت صفر نخستین روز فروردین‌ماه آغاز می‌شد. […]

جعل اصطلاح آریایی در درخت زبان‌ها و نقدی بر مقاله گاهشماری مغانی- مادی

در ماهنامه سرزمین من نوشته‌ای با عنوان «زبان آریایی چیست» از آقای مهرداد ملکزاده منتشر شده که نمونه دیگری از تاریخ‌سازی‌های رایج است. ایشان در این شماره از مجله، همچون چند نوشته دیگر خود، با نگاهی توهمی- ایدئولوژیکی دست بکار دستکاری در مفاهیم شناخته شده بین‌المللی برای مقاصد نژادپرستی آریاگرایانه و کورش‌پرستانه شده است. نگاهی توأم با بیان ادعاهای فاقد اسناد و شواهد تاریخی که نمونه دیگر آنرا در مقاله ذوقی «نوروز و گاهشماری مغانی- مادی» دیده‌ایم. […]

حاجی فیروز و عمو نوروز

کاراکتر حاجی فیروز و ترانه «ارباب من» با زنگیان یا برده‌های سیاهپوستی مرتبط است که ایرانیان برای رفع نحوست، نام آنانرا اغلب «فیروز» یا «مبارک» یا «اقبال» با پیشوند «حاجی» می‌گذاشتند. از جمله وظایف این برده‌ها (که اغلب اخته و مقطوع‌النسل می‌شدند)، اجرای نمایش‌های سیاه‌بازی و مسخره‌بازی‌هایی برای تفریح و وقت‌گذرانی ارباب و مهمانانش بوده که با تحریف سنت‌های تاریخی (از جمله تبدیل عمو نوروز یا بابا نوروز به حاجی فیروز) انجام می‌شده است.

حاجی فیروز و میر نوروز چیست؟

خاستگاه جشن‌ها و آیین‌های ایرانی همچون بسیاری از فرهنگ‌های دیگر، پیوندی ژرف و شگرف با پدیده‌های کیهانی و آسمانی، و همچنین با اقلیم و زیست‌بوم دارد. در باورداشت‌ها، دسترسی به آسمان و جهان ایزدان برای مردمان امکان‌ناپذیر است. از نظر آنان، آسمان و نیروهای آن ممکن است تأثیری بر زمین داشته باشند، اما زمین و اهالی آن کمترین دخالتی در گستره آسمان و توانایی‌های ایزدان ندارند.

در باورهای کهن، حتی مرگ نیز نه تنها پدیده‌ای غمناک دانسته نمی‌شده، که گاه موجب سرور و شادمانی هم می‌شده است. جشن «بَمو» یکی از بزرگترین جشن‌های مانویان، با شادی و ساز و سرود، در روز درگذشت مانی- پیامبر ایرانی- برگزار می‌شده است. در نگارکندهای آرامگاه‌های صخره‌ای کهن، اثری از ناله و موی‌کندن و روی چنگ‌زدن و گریبان دراندن و گریه و زاری دیده نمی‌شود. در شاهنامه فردوسی هیچ آیین سالگرد مرگی گزارش نشده است و امروزه هم گاه آیین‌های خاکسپاری مردگان در برخی نواحی ایران، همچون لرستان و بختیاری، با ساز و سرود برگزار می‌شود.

در باورهای ایرانی گذر زمان و تاریخ، شکلی چرخشی و تکرارشونده دارد. از همین رو، نوروز نیز نه تنها آغاز بهار، بلکه آغاز هستی زمینی و نمادی از آغاز آفرینش و زایش دوباره آن است. زایشی که در آغاز اسفندماه و در جشن اسفندگان «باروری» آنرا گرامی داشته بودند. اینرا نیز باید افزود که نوروز لزوماً آغاز سال نو نیست. چرا که در گذشته گاهشماری‌های گوناگون دیگری نیز در ایران روایی داشته و هنوز هم دارد که مبدأ سالشماری آنها در جای دیگری از سال بوده است. برای نمونه مبدأ سال از آغاز زمستان که با تغییراتی در گاهشماری میلادی پابرجا مانده است و بیرونی آنرا «میلاد خورشید» می‌داند و نه میلاد مسیح. امروزه چنین متداول شده است که مردمان بجای شادباش و تبریک عید و «نوروز»، تنها به تبریک «سال نو» بپردازند.

اما در باره حاجی فیروز می‌توان گفت که نام «حاجی فیروز» و ویژگی‌های خاص امروزین او، همچون پوشاک سرخ و سیاهی چهره و ترانه‌های ویژه‌اش، سنتی کاملاً جدید و خاص تهران معاصر بوده است. اما شخصیت او به عنوان «میر نوروزی» یا «پیام‌آور نوروزی» به گونه‌های مختلف از دیرباز در سراسر فلات ایران روایی داشته و دارد. در نواحی گوناگون او را با نام‌های متفاوتی می‌شناسند: در خراسان و بخش‌هایی از افغانستان «بی‌بی نوروزک»، در خمین و اراک «ننه نوروز»، در کرانه‌های خلیج فارس «ماما نوروز»، در گیلان «پیر بابا» و «آروس/ عروس گلی»، در آذربایجان «ننه مریم»، در تاجیکستان و بخارا و دیگر وادی‌های ماوراءالنهر «ماما مروسه» و نام‌های مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمو نوروز. […]

نوروز و آیین‌های نوروزی

نگاهبانی و گرامیداشت طبیعت و زیست‌بوم‌های بشری و جامعه‌ای آرام، آزاد و شاد، در گذر هزاران سال همواره برای مردمان آرزویی بزرگ و مهم دانسته می‌شده است. بسیاری از باورها، آیین‌ها و جشن‌های ایرانی از پدیده‌های طبیعت برخاسته و از آن الهام گرفته شده است.

در اوستای کهن، کتاب دیرین و پیش از زرتشتی ایرانیان، بیشتر از هر چیز دیگری به ستایش پدیده‌های طبیعت، همچون آسمان، زمین، خورشید، ماه، آب، باد، ابرها، جویباران، دریاها، گیاهان و جانوران پرداخته شده و گرامی داشته شده‌اند. در اوستای کهن با رویکردی بدور از برتری‌طلبی، همگی زنان و مردان «در هر سرزمینی که زاده شده باشند» ستوده شده‌اند. مردان و زنانی که «برای پیروزی نظام هستی، کوشیده‌اند و خواهند کوشید» و نیز «آنان که گیاهان بارور را در پردیس‌های زیبا بنشاندند». در سرودهای این کتاب، خدایی بزرگ بنام میترا ستوده شده که پاسبان مهر و پیمان است و مردمان را «خانمانی پر از آشتی، پر از آرامی و پر از شادی می‌بخشد».

اما از سوی دیگر در اوستای کهن، رنج دیرین مردم نیز بازگو شده است. رنجیدگی از کسانی که همواره زیستگاه‌های شاد و آرام آنانرا به تباهی می‌کشیده‌اند؛ رنج همیشگی از آنانی که «خشم را بزرگ می‌دارند و مردمان را آزار می‌رسانند. آنان که ستم می‌کنند و خوشبختی مردمان را باز می‌ستانند». همچنین در این سرودها، این نیایش و آرزوی دیرین فرا آمده است که «ما را از آسیب ستمگران رهایی ده، منش جنگ‌خواهان را از ما دور ساز». […]

نوروز در افغانستان: آیین برافراشتن درفش در سرزمین درفش‌های برافراخته

شهر بلخ در شمال افغانستان امروزی و در نزدیکی رود آمودریا (جیحون) قرار داشته است. مردمان این شهر پس از ویرانی آن به دست قیس‌ بن هیثم، شهر جدید بلخ را در بیست کیلومتری شرق آن بنا کردند که امروزه به نام «مزارشریف» شهرت دارد.

دیر زمانی است که یکی از بزرگترین و شکوهمندترین و زیباترین و مردمی‌ترینِ جشن‌های نوروزی، در شهر بلخ و با برافراشتن درفش سه رنگ در میان انبوهی از مردمانی که از دوردست‌ها گرد آمده‌اند، و در میان شادی کودکان و سرودهای زیبای دختران و دعای مادران و آرزوها و آمال پدران و در کنار بنای فرخنده و ورجاوند «مزارشریف» و در میان «دشت شادیان»، دشتی دورکرانه و آکنده از گل‌های سرخ لاله، برگزار می‌شود.

اینک امسال (منظور نوروز ۱۳۸۰) سومین سالی است که درفش گل سرخ به اهتزاز در نخواهد آمد. آنروز که قیس بن هیثم، مرکوبش را در آب‌های پاک و گرامی «بلخ‌رود» فرو برد و از جشنگاه و انجمن‌گاهِ رایومندِ نوبهار بلخ، آن جایگاه گردهمایی سرداران و آن جایگاه اهتزاز درفش‌های نمایندگان سرزمین‌ها، تنها ویرانه‌ای بر جای گذاشت و پیکره‌های شکوهمند و ستاره‌آذین آناهید را خرد می‌کرد؛ آیا می‌دانست که از پس سالیانی دراز، کسانی دیگر دگرباره دست‌های خود را بسوی این یادمان‌های گرانپایه دراز می‌کنند و سلاح‌های خود را بسوی تندیس‌های فرازمندِ «بامیان بامیک»، تندیس بودای مظهر صلح و آشتی، نشانه می‌روند و حتی مانع برگزاری «جشن گل سرخ» می‌شوند؟

اما به راستی امروزه نیز مردمان بلخ و بادغیس و هرات، آن مرز پَروان و بامیان و چَخچَران، آن مردمان شِبرغان و سمنگان و بغلان و بدخشان و آن شیران تُخار و دره پنج‌شیر همان ترانه‌ای را می‌سرایند که پیش از این پدرانشان برای پسر هیثم ساختند و طبری آنرا روایت کرده است و هنوز هم در افغانستان سروده می‌شود: […]

web analytics