۱- یکی از جدیترین و مهمترین عوامل اغتشاشهای تاریخی و پیچیدگی در دادههای باستانی، عبارت است از تغییر نامهای شناختهشده و یا تغییر مصداقها و دلالتهای آنها. هرگاه که هر نامی (و حتی هر واژه و اصطلاحی) به هر دلیلی دگرگون شود و با نامها و واژگان تازه جایگزین شود، موجب آشفتگیهای جدی در امکان دستیابی به واقعیتها و مصداقها و معانی میشود. این آشفتگی برای نسلهای آینده جدیتر نیز خواهد شد.
در آغاز این گفتگو لازم است خاطرنشان کرد که نامواژه «فارس» درعبارت «خلیج فارس» دلالت بر قومیت یا ناحیه و استانی به نام فارس نمیکند و منظور از فارس در اینجا دقیقاً مترادف با کشور «ایران» است. چنانکه میدانیم هخامنشیان (و به ویژه داریوش بزرگ) نام ناحیه خاستگاه خود را به کل قلمرو خود تعمیم دادند و کشور متبوع خود را «پارس» (در سنگنبشتههای فارسی باستان: «پارسَه») نامیدند. از همین جا نام «پارس» به عنوان کشوری که بعدها (و شاید قبلتر از آن) «ایران» نامیده شد، در دستگاههای دیپلماسی آن زمان رایج شد و به متون سیاسی و تاریخی یونان باستان (و سپس روم باستان) راه پیدا کرد. در سدههای میانه، این نام با تلفظهای «پرشیا»، «پرس»، «پرشن»، و اخیراً «پرژن» به متون لاتینی و سراسر مغربزمین راه یافت و در همه جا این نام مترادف با کشور «ایران» به کار رفت. شهرت و کاربرد فراوان این نام در طول تاریخ موجب شد که حتی نویسندگان ایرانی و تاریخنگاران شرقی دوره اسلامی (از جمله فردوسی در شاهنامه) نیز به گستردگی از آن استفاده کردند و صورتهای «پارس»، «فارس»، «الفارس»، «فُرس» یا «الفُرس» را در آثار خود ثبت کردهاند که در همه جا دلالت بر کشور «ایران» میکند.
در نتیجه، چنانکه عبارتهای Persian Calendar و Persian Languages به ترتیب مترادف با «گاهشماری ایرانی» و «زبانهای ایرانی» است، عبارت Persian Gulf نیز مترادف با «خلیج ایرانی» است.
۲- توزیع و فراوانی نام فارس یا Persian برای نام دریای جنوب ایران، در آثار جغرافیایی و تاریخی دوران باستان، میانه و معاصر بسیار بیش از آنست که حتی بتوان فهرستی کامل از آنها به دست داد. در اینجا به چند منبع مهمتر که معمولاً با تصویر نقشهای همراه هستند، اشارهای گذرا میکنم:
هسیود (سده هشتم یا هفتم قم/ پیش از عصر هخامنشی) در سرودهای تبار خدایان: «فاسیس» (این اثری بسیار کهن و مهم است که تاکنون از توجه بدان غفلت شده است.)؛
هکاتایوس میلتوسی (سده ششم قم) در نقشه جهان: «خلیج پرسیکوس»؛
اِراتُستِنِس (سده سوم قم) در نقشه جهان: «دریای پرسیس»؛
بطلمیوس (سده دوم قم) در نقشه جهان: «خلیج پرسیس»؛
استرابو (سده یکم قم) در نقشه جهان: «دریای پرسیس»؛
زید بلخی (سده سوم هـق) در نقشه جهان: «بحر فارس»؛
یعقوبی (سده سوم هـق) در کتاب تاریخ یعقوبی: «بحر فارس»؛
ابن خردادبه (سده چهارم هـق) در کتاب المسالک و الممالک: «البحر الفارسی»؛
ابن رسته اصفهانی (سده چهارم هـق) در کتاب اعلاق النفیسه: «بحر فارس»؛
مسعودی (سده چهارم هـق) در کتابهای مروج الذهب و التنبیه و الاشراف: «خلیج فارس و الخلیج الفارسی» (کتاب مروج الذهب مسعودی به تاریخ تألیف سال ۳۳۶ هجری قمری/ ۳۲۶ هجری شمسی)، کهنترین اثر مکتوبی است که نام «خلیج فارس» عیناً در متن عربی آن آمده است.)؛
اصطخری (سده چهارم هـق) در کتاب مسالک و ممالک: «بحر فارس»؛
ابن فقیه (سده چهارم هـق) در کتاب البلدان: «بحر فارس»؛
طبری (سده چهارم هـق) در تاریخ طبری: «بحر فارس»؛
ابوریحان بیرونی (سده چهارم هـق) در کتابهای تحقیق ماللهند و تحدید نهایات الاماکن: «خلیج فارس»؛
ابن حوقل (سده چهارم هـق) در کتاب صورهالارض: «بحر فارس»؛
جیهانی (سده چهارم هـق) در کتاب اشکالالعالم: «بحر فارس»؛
مؤلف ناشناخته (سده چهارم هـق) در کتاب صورهالارض: «بحر فارس»؛
فردوسی (سده چهارم هـق) در کتاب شاهنامه: «دریای پارس»؛
مقدسی (سده چهارم هـق) در کتاب احسن التقاسیم: «بحر فارس»؛
شیخ طوسی (سده پنجم هـق) در کتاب التبیان فی تفسیر القرآن: «بحر فارس»؛
شیخ طبرسی (سده ششم هـق) در کتاب مجمع البیان فی تفسیر القرآن: «بحر فارس»؛
یاقوت حموی (سده هفتم هـق) در کتاب معجمالبلدان: «بحر فارس»؛
خواجه نصیر طوسی (سده هفتم هـق) در کتاب تذکره نصیریه: «خلیج فارس»؛
ابن اثیر (سده هفتم هـق) در کتاب الکامل فی التاریخ: «بحر فارس»؛
قزوینی (سده هفتم هـق) در نقشه جهان: «خلیج فارس»؛
شمسالدین دمشقی (سده هشتم هـق) در کتاب نخبهالدهر: «البحر الفارسی»؛
ابوالفداء (سده هشتم هـق) در کتاب تقویم البلدان: «بحر فارس»؛
النویری (سده هشتم هـق) در کتاب نهایه الارب فی فنون الادب: «خلیج فارس»؛
ابن کثیر (سده هشتم هـق) در کتاب تفسیر القرآن العظیم: «بحر فارس»؛
ابن بطوطه (سده هشتم هـق) در کتاب تحفهالنظار: «بحر فارس»؛
ابن خلدون (سده نهم هـق) در کتاب العبر: «بحر فارس»؛
رفاعه الطهطاوی (سده سیزدهم هـق) در کتاب التعریبات الشافیه: «الخلیج الفارسی»؛
این فراوانی نامها در اسناد تاریخی در حالی است که سندی مغایر وجود ندارد که نام دیگری بجز آن را ثبت کرده باشد.
۳- در این منابع و نیز در نقشههای جغرافیایی غربی سدههای اخیر، دریایی که امروزه با نام «دریای عمان» یاد میشود نیز خلیج فارس یا دریای فارس نامیده شده و در برخی از آنها عبارت «دریای مکران» بکار رفته است. به عبارت دیگر، نام دریای عمان برای این شاخابه جنوب شرقی ایران دارای اسناد موثق تاریخی نیست.
۴- با توجه به تمامی شواهد موجود و همزمان با شاهنشاهی هخامنشی، مسلم است که هخامنشیان دریای جنوبی ایران را دریای پارس (= دریای ایران) مینامیدهاند. اما چنین نامی (برخلاف قول مشهور) در کتیبه داریوش در سوئز و نیز در هیچکدام کتیبههای دیگر عصر هخامنشی بکار نرفته و یا تاکنون شناسایی نشده است. آنچه که داریوش در کتیبه مفقودالاثر سوئز بیان داشته، چنین است:
«گوید داریوش شاه، من پارسیام، از پارس [پـارسَـه] مصر [مودرایَه] را گرفتم، من فرمان دادم به کندن این آبراه [یَــوْیـا]، از رودی به نام نیل [پـیـراوَه] که در مصر روان است، به سوی دریایی که از پارس میرود، پس آنگاه این آبراه کنده شد، چنانکه فرمان من بود، و کشتیها [نـاوْیـا] در این آبراه از مصر به سوی پارس رفتند، چنانکه خواست من بود». در این کتیبه، داریوش بزرگ ابتدا و انتهای آبراه را که رود نیل و دریای سرخ (احمر) باشد، مشخص نموده است. (برای آگاهی بیشتر بنگرید به: «کتیبه داریوش و آبراه سوئز در مصر»).
۵- در پایان باید به این نکته مهم اشاره کرد که در سالهای اخیر، کوشش ایرانیان برای مقابله با تلاش برخی کشورهای منطقه مبنی بر تغییر و تحریف نام خلیج فارس، متکی به استناد و اتکای فراوان به اسناد تاریخی و نیز تبلیغات داخلی بوده است. هر دوی این روشها ناکارآمد و ناشی از درک نادرست صورت مسئله بوده است. کشورها و سازمانهایی در منطقه که اصرار بر تحریف نام تاریخی خلیج فارس دارند، معمولاً منکر هویت تاریخی نام خلیج فارس و اسناد فراوان آن نیستند. مستمسک آنان چنین است که «در زمانهای گذشته، ایران قدرت برتر منطقه بوده و دریا به نام آنان نامیده میشده است. اکنون این نامگذاری در وضعیتی که ایران فاقد قدرت و نفوذ سابق است، محلی از اعراب ندارد.»
با چنین رویکردی که آنان در پیش گرفتهاند و در واقع منکر اسناد تاریخی نیستند، اصرار ما برای معرفی و تبلیغ آن منابع مستند، تنها به کار آشنایی خودمان با اسناد میآید و نمیتواند گرهای از آن مشکل باز کند. از سوی دیگر، کارهای تبلیغاتی داخلی که مثلاً یک روز مسابقات توپبازی را جام خلیج فارس بنامیم، و یا خیابانی در عبدلآباد را با نام خلیج فارس نامگذاری کنیم، و یا به شکلی محقرانه جلوی در سفارتخانهای جمع شویم و شعاری بدهیم، و یا از اصطلاح «خلیج همیشه فارس» استفاده کنیم؛ نه تنها هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد که به دلیل چنین خودفریبیهایی از هدف اصلی دورتر میشویم. چنین رفتارهایی تنها مصرف داخلی دارد و مخاطب ما در چنین فعالیتهایی در داخل کشور نیست.
با اینکه ادعا و بهانههای برخی کشورهای منطقه نادرست و مضحک است و چنین دلیلی نمیتواند موجب تغییر نامهای رسمی و تاریخی شود، اما بخشی از آن قابل توجه است. در جهان سرمایهداری امروز، قدرت عبارت است از توان علمی و تکنولوژیکی و یا دستکم توان تجاری. ما هیچیک از این سه را در اختیار نداریم و فاقد اعتبار و نفوذ کافی در جهان هستیم. بدیهی است که مناسبات گسترده تجاری کشورهای جنوب خلیج فارس میتواند تأثیری چشمگیر بر کشورهای دیگر برجای گذارد و نبود نیازمندی به ایران نمیتواند آن تأثیر را متقابلاً جبران کند.
چنین است که پس از واقعه اطلس نشنال جئوگرافی و نقشه گوگل ارث، نه تنها کوششهای ایرانیان به جایی نرسید که به شکلی عجیب و حیرتانگیز به شمار نقشهها و کتابها و فیلمها و قراردادها و بارنامهها و دیگر آثاری که نامی مجعول در آنها بکار رفته، افزوده شده است.
شاید سخنم تلخ به نظر آید، اما واقعیت تلخ این است که ما با کارهایی دروغین همچون تقاضای گوگل برای یک میلیون امضا و یا کارهای ساده و آسان دیگری شبیه آن، خود را مضحکه جهانیان کردهایم. تا زمانی که کشورهای جنوب خلیج فارس، با «آب و خاک» ما جزیرههای مصنوعی میسازند و جزیرههای سیری و تنب کوچک ما پناهگاه مار و عقرب است و فاقد حتی یک نفر سکنه؛ تا زمانی که آنان رو به آبادانی و گسترش نفوذ بینالمللی هستند و ما تقریباً تمامی ساحل جنوب کشور را به ویرانی و تباهی کشیدهایم، با چنین رفتارهای کودکانه به نتیجهای نخواهیم نرسید.
حفاظت از نام خلیج فارس با شعارها و نوشتههای احساساتی و کمپینهای پای اینترنت ممکن نمیشود. این کار نیاز به یک دولت با کفایت و پویا و توانا دارد که فعلاً وجود خارجی ندارد.
راه سخت است. اما دست یافتنی.
جام جهانی ۲۰۲۲ قطر و چالش جدی با نام خلیج فارس
۱۳ آذر ۱۳۸۹
پیش از هر سخنی یادآور شوم که نگارنده نه تنها کمترین تعلق خاطری به فوتبال ندارد که حتی بر این باور است که فوتبال در کشورهای پیشرفته یک تجارت پرسود و در کشورهای عقبمانده، ابزاری برای گسترش جهل و جمود فکری است. جوانی که بیشتر وقت خود را با پیگیری فوتبال و اخبار مربوط به آن میگذراند، بسیار کمخطرتر از جوانی است که میاندیشد و پیرامون مسائل جدی و عمیق علمی یا سیاسی و یا اجتماعی مطالعه و مداقه میکند. از همین روی است که رسانههای گروهی کشورهای عقبافتاده بیشترین وقت و توان خود را صرف فوتبال و گسترش محبوبیت آن در میان جوانان میکنند. با این کار دو نشان را هدف میگیرند: هم گسترش جهل و تباهی اندیشه و آرمانهای خطرناک را، و هم دستیابی به ثروت هنگفتی که قربانیان با کمال میل به جیب آنان واریز میکنند. به عبارت دیگر، هم آینده جوان و آینده کشور را به تباهی میکشند و هم غرامت این تباهی را از آنان دریافت میکنند.
اما با این حال- چه دوست داشته باشیم و یا نداشته باشیم- فوتبال یکی از قدرتمندترین و جهانشمولترین ابزارهای تبلیغاتی است. ابزار نیرومندی که هر کس نفوذ بیشتری در آن داشته باشد، قدرت دلالی و تبلیغاتی بیشتری بدست میآورد. اوج این قدرتنماییها در جامهای جهانی فوتبال است که برگزارکنندگان آن با توجه به میلیاردها نفر مخاطب در سراسر جهان، برنامههای جانبی گوناگونی را برای دستیابی به مقاصد دیگر خود به اجرا میگذارند. یکی از این اهداف در جام جهانی ۲۰۲۲ قطر، چالش نهایی و تثبیت قطعی یک نام ساختگی بجای نام خلیج فارس است.
چند سالی بود که کشورهای عربی و بخصوص کشورهای جنوب خلیج فارس با برنامهریزی دقیق، کوشش میکردند تا جام جهانی فوتبال را به میان خود بیاورند. آنان نه تنها چشم به درآمدهای حاصل از جام جهانی ندارند که حتی افزون بر همه آن درآمدها را صرف اجرای برنامههایی میکنند که از قبل برای اهداف مشخصی طراحی شدهاند.
آنان در مرحله اول توانستند بدون ایجاد سروصدا و بدون پخش اخباری از اختلافهای موجود، کشور قطر را به عنوان میزبان مسابقات از میان خود انتخاب کنند. کشوری با هشت شهر، ۱۱۰۰۰ کیلومتر مربع وسعت و حدود هشتصد هزار نفر جمعیت.
در مرحله دوم، هزینه دهها میلیارد دلاری مسابقات را میان خود تقسیم کرده و آنرا تأمین نمودند. هزینهای که چندین برابر بودجه سالانه این کشور کوچک است.
در مرحله سوم، از قدرت و نفوذ و پول خود برای همراه ساختن نهادهای تصمیم گیرنده استفاده کردند و در نهایت موفق شدند تا موافقت آنان را برای برگزاری بازیها در کشوری که تاکنون نه در جام جهانی فوتبال حضور داشته و نه از امتیاز و جایگاه خاصی در فوتبال جهان برخوردار است، کسب کنند.
در مرحله چهارم نیز، به سراغ یکی از اصلیترین و بنیادیترین اهداف برگزاری این بازیهای جهانی میروند، که با حمایت و برنامهریزی گسترده کشورهای منطقه انجام خواهد شد: تداول سراسری و جهانی یک نام ساختگی بجای نام خلیج فارس. یکی از اهداف احتمالی دیگر نیز، بسط ادعاهای ارضی در مورد جزایر سهگانه خلیج فارس یعنی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک خواهد بود.
اجرای این هدف نه فقط در زمان برگزاری بازیها، که بسیار زودتر از آن و حتی از هماکنون با پرچم سفید نیروی دریایی ایالات متحده و هواپیمایی مالزی آغاز شده است. استفاده از نام ساختگی بر روی نقشه خلیج فارس در طراحی لوگوها، سربرگ نشریات و سایتها و اطلاعیهها دیده میشود. طراحی پوشاک، کلاه، توپ، پرچم بازیها، و همه اشیا و ابزار متداول در بازیها و حاشیه مراسم با چنین رویکردی آغاز شده است. حمایتهای مالی و امتیازهای گستردهای برای شرکتهای هواپیمایی، خطوط کشتیرانی، شبکههای تلویزیونی، رسانههای ورزشی، مؤسسات تبلیغاتی، تولیدکنندگان کالاهای ورزشی، شبکههای مخابراتی و دیگر جاهایی که مطابق خواست آنان رفتار کنند، در نظر گرفته شده است.
در کنار اینها، تمهیداتی نیز برای اعمال محدودیتها و سختگیریها اندیشیده شده است. خودداری از مجوز تخلیه برای کشتیهایی که در بارنامه آنها نام خلیج فارس دیده میشود، ممانعت از اجازه فرود به هواپیماهایی که از نام خلیج فارس استفاده کنند، لغو مجوز خبرنگاران و فیلمبردارانی که رسانه متبوع آنان نام خلیج فارس را منتشر کرده باشند، خدمات تشویقی و تضییقات تنبیهی برای تاجران، کنسرتهای موسیقی، جشنوارههای خرید، مؤسسات توریستی و تورلیدرها و بسیاری نمونههای گسترده و مشابه دیگر.
در کنار همه اینها باید به این نکته نیز توجه داشت که اصولاً برای مردم جهان چنین اختلافی بکلی بیمعنا و ناشناخته است و اصرار و مقاومتی در برابر آن نشان نخواهند داد. چنانکه اختلاف بر سر نامهای «تایوان» و «چین تایپه» یا «اریتره» و «اتیوپی» و «حبشه» در میان ایرانیان ناشناخته است و بکارگیری آنها در میان ما بدون توجه به حساسیتهای آنان است.
اما در این میان و در این کارزار گسترده تبلیغاتی که میلیاردها نفر مخاطب و میلیونها نفر ذینفع مستقیم و غیرمستقیم دارد، واکنشها و راهکارهای ایرانیان بسیار دشوار است و روشهایی که تاکنون بکار رفتهاند، همگی ناپخته و نسنجیده و از روی احساسات زودگذر بوده است. سروصدا و شعارهای داخل کشوری به راه انداختن (بدون توجه به اینکه مخاطب ما در داخل کشور نیست)، در خیابانهای عبدلآباد و قنبرآباد پلاکارد خلیج فارس را چسباندن، روی روپوش بچههای کودکستان تکهپارچهای آویزان کردن، شعاری بر بالای سایتها و وبلاگها نوشتن، و کارهای سادهدلانه دیگری از این قبیل، نه تنها کوچکترین تأثیر و فایدهای ندارد؛ که فرصت و توان کوششی جدی را از همگان میگیرد و حتی نتیجه معکوس میدهد. مشارکت در کارهای خرابکارانهای همچون انتشار ویروس و بمب گوگلی، و یا جمعآوری امضا از اشخاصی با هویت ناشناس در پتیشنهای اینترنتی (که معمولاً همه اینکارها با حمایت پنهانِ حامیان نام مجعول انجام میشود و ایرانیان نادانسته به چاه آنان فرو میغلطند) علاوه بر اینکه مخرب و بیحاصل است، عملی در راستای منافع رقیبان است. ادعای دروغین یک میلیون امضا برای گوگل را همه بیاد دارند که چگونه بیش از یک میلیون نفر بازی خوردند، آنرا امضا کردند، کشور خود را تحقیر کردند، و هیچ نتیجهای نیز بدست نیاوردند جز شهرت بیشتر آن نام ساختگی.
اعتراض کردن به اشخاص و نشریات و نهادها و کشورهایی که نامی ساختگی را بکار میبرند، علاوه بر اینکه سادهترین و بیدردسرترین کار ممکن است، شیوهای نادرست و غیرمنطقی و بینتیجه نیز هست. هیچ قانون و مقرراتِ جهان شمولی وجود ندارد که اشخاص یا کشورها را موظف کند تا نامهای جغرافیایی را به شکل خاصی بکار ببرند. نامهای جغرافیایی هیچگاه به ثبت بینالمللی نرسیدهاند و هیچکس موظف نیست موقعیت جغرافیایی خاصی را الزاماً و به اجبار با نامی انحصاری و یگانه خطاب کند. در نتیجه، چنین اعتراضهایی فاقد موضوعیت و ناموجه هستند.
در مواقعی که اختلافی بر سر یک نام جغرافیایی در میان کشورها بروز کند، یادکرد از سابقه تاریخی آن نام و استناد به آن سوابق، کاربردی نخواهد داشت (بخصوص هنگامی که هیچیک از طرفین منکر آن سابقه تاریخی هم نباشند). در این موارد، هیچگونه قاعده و قانون و الزام بینالمللی وجود ندارد و فقط قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی و علمی کشورها میتواند مؤثر واقع شود. کشوری که نیازمند دیگران باشد، در برابر کشوری که دیگران نیازمندش هستند، بازنده است. در نتیجه تنها راه ایستادگی و پاسداری از نام خلیج فارس در این است که جامعه بینالمللی به کشور ایران و توانمندیهای اقتصادی، علمی یا فناوری آن نیاز داشته باشد و این نیاز، ابزاری برای همراهی جامعه جهانی باشد.
برای کسب این موقعیت بینالمللی فرصت چندانی نداریم و تاکنون فرصتهای طلایی زیادی را با اهمال و تظاهرات عصبی از دست دادهایم؛ ولی آیا چشمانداز روشن و امیدبخشی در آیندهٔ پیش رو دیده میشود؟
تکمله: خانم شهلا رستمی مرا متوجه مقاله «نام خلیج فارس و باستانشناسان خارجی» از آقای یوسف مجید زاده کرد که در مجله نشر دانش (آبان ۱۳۷۲) منتشر شده است. نویسنده در همان سالها وضعیت سالهای بعد (که امروز باشد) را پیشبینی کرده بود. در حالیکه مسئولان در غفلت بودند و خیال میکردند اگر چند داد و فغان براه اندازند و چند برنامه نمایشی در داخل کشور ترتیب دهند و اسم خیابانی در عبدلآباد را خلیج فارس بگذارند و چند ناسزا به این و آن بدهند، همه چیز حل و فصل میشود. اکنون دیگر نمیتوان گفت که نام خلیج فارس در معرض خطر است، بلکه باید گفت این نام (دستکم در متون باستانشناختی جهان) تقریباً بطور کامل از بین رفته است و در حدود نود درصد این آثار از نام ساختگی استفاده میشود. همکاری و مشارکت ایرانیان در بازیها و پتیشنهای اینترنتی که حامیان نام ساختگی با زیرکی ترتیب میدهند، موجب گسترش و آشنایی و تبلیغ هر چه بیشتر آن نام نیز شده است. بیکفایتی و بیفکری برخی دولتمردان نیز بدان دامن زده است.
نام نوساخته
۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
اولین کسی که اصطلاح نوساخته «خلیج عربی» را بکار برد، چارلز بلگریو (Charles Belgrave) کارگزار بریتانیا در خلیج فارس در دهه ۱۹۶۰ بود.