اولین کسی که اصطلاح نوساخته «خلیج عربی» را بکار برد، چارلز بلگریو (Charles Belgrave) کارگزار بریتانیا در خلیج فارس در دهه ۱۹۶۰ بود.
۱- یکی از جدیترین و مهمترین عوامل اغتشاشهای تاریخی و پیچیدگی در دادههای باستانی، عبارت است از تغییر نامهای شناختهشده و یا تغییر مصداقها و دلالتهای آنها. هرگاه که هر نامی (و حتی هر واژه و اصطلاحی) به هر دلیلی دگرگون شود و با نامها و واژگان تازه جایگزین شود، موجب آشفتگیهای جدی در امکان دستیابی به واقعیتها و مصداقها و معانی میشود. این آشفتگی برای نسلهای آینده جدیتر نیز خواهد شد.
در آغاز این گفتگو لازم است خاطرنشان کرد که نام «فارس» در عبارت «خلیج فارس» دلالت بر قومیت یا ناحیه و استانی به نام فارس نمیکند و منظور از فارس در اینجا دقیقاً مترادف با کشور «ایران» است. چنانکه میدانیم هخامنشیان (و به ویژه داریوش یکم) نام ناحیه خاستگاه خود را به کل قلمرو خود تعمیم دادند و کشور متبوع خود را «پارس» (در کتیبههای فارسی باستان: «پارسَه») نامیدند. از همین جا نام «پارس» به عنوان کشوری که بعدها (و شاید قبلتر از آن) «ایران» نامیده شد، در دستگاههای دیپلماسی آن زمان رایج شد و به متون سیاسی و تاریخی یونان باستان (و سپس روم باستان) راه پیدا کرد. در سدههای میانه، این نام با تلفظهای «پرشیا»، «پرس»، «پرشن»، و اخیراً «پرژن» به متون لاتینی و سراسر مغربزمین راه یافت و در همه جا این نام مترادف با کشور «ایران» به کار رفت. شهرت و کاربرد فراوان این نام در طول تاریخ موجب شد که حتی نویسندگان ایرانی و تاریخنگاران شرقی دوره اسلامی (از جمله فردوسی در شاهنامه) نیز به گستردگی از آن استفاده کردند و صورتهای «پارس»، «فارس»، «الفارس»، «فُرس» یا «الفُرس» را در آثار خود ثبت کردهاند که در همه جا دلالت بر کشور «ایران» میکند.
در نتیجه، چنانکه عبارتهای Persian Calendar و Persian Languages به ترتیب مترادف با «گاهشماری ایرانی» و «زبانهای ایرانی» است، عبارت Persian Gulf نیز مترادف با «خلیج ایرانی» است.
۲- توزیع و فراوانی نام فارس یا Persian برای نام دریای جنوب ایران، در آثار جغرافیایی و تاریخی دوران باستان، میانه و معاصر بسیار بیش از آنست که حتی بتوان فهرستی کامل از آنها به دست داد. در اینجا به چند منبع مهمتر که معمولاً با تصویر نقشهای همراه هستند، اشارهای گذرا میکنم:
هسیود (سده هشتم یا هفتم قم/ پیش از عصر هخامنشی) در سرودهای تبار خدایان: «فاسیس» (این اثری بسیار کهن و مهم است که تاکنون از توجه بدان غفلت شده است.)؛
هکاتایوس میلتوسی (سده ششم قم) در نقشه جهان: «خلیج پرسیکوس»؛
اِراتُستِنِس (سده سوم قم) در نقشه جهان: «دریای پرسیس»؛
بطلمیوس (سده دوم قم) در نقشه جهان: «خلیج پرسیس»؛
استرابو (سده یکم قم) در نقشه جهان: «دریای پرسیس»؛
زید بلخی (سده سوم هـق) در نقشه جهان: «بحر فارس»؛
یعقوبی (سده سوم هـق) در کتاب تاریخ یعقوبی: «بحر فارس»؛
ابن خردادبه (سده چهارم هـق) در کتاب المسالک و الممالک: «البحر الفارسی»؛
ابن رسته اصفهانی (سده چهارم هـق) در کتاب اعلاق النفیسه: «بحر فارس»؛
مسعودی (سده چهارم هـق) در کتابهای مروج الذهب و التنبیه و الاشراف: «خلیج فارس و الخلیج الفارسی» (کتاب مروج الذهب مسعودی به تاریخ تألیف سال ۳۳۶ هجری قمری/ ۳۲۶ هجری شمسی)، کهنترین اثر مکتوبی است که نام «خلیج فارس» عیناً در متن عربی آن آمده است.)؛
اصطخری (سده چهارم هـق) در کتاب مسالک و ممالک: «بحر فارس»؛
ابن فقیه (سده چهارم هـق) در کتاب البلدان: «بحر فارس»؛
طبری (سده چهارم هـق) در تاریخ طبری: «بحر فارس»؛
ابوریحان بیرونی (سده چهارم هـق) در کتابهای تحقیق ماللهند و تحدید نهایات الاماکن: «خلیج فارس»؛
ابن حوقل (سده چهارم هـق) در کتاب صورهالارض: «بحر فارس»؛
جیهانی (سده چهارم هـق) در کتاب اشکالالعالم: «بحر فارس»؛
مؤلف ناشناخته (سده چهارم هـق) در کتاب صورهالارض: «بحر فارس»؛
فردوسی (سده چهارم هـق) در کتاب شاهنامه: «دریای پارس»؛
مقدسی (سده چهارم هـق) در کتاب احسن التقاسیم: «بحر فارس»؛
شیخ طوسی (سده پنجم هـق) در کتاب التبیان فی تفسیر القرآن: «بحر فارس»؛
شیخ طبرسی (سده ششم هـق) در کتاب مجمع البیان فی تفسیر القرآن: «بحر فارس»؛
یاقوت حموی (سده هفتم هـق) در کتاب معجمالبلدان: «بحر فارس»؛
خواجه نصیر طوسی (سده هفتم هـق) در کتاب تذکره نصیریه: «خلیج فارس»؛
ابن اثیر (سده هفتم هـق) در کتاب الکامل فی التاریخ: «بحر فارس»؛
قزوینی (سده هفتم هـق) در نقشه جهان: «خلیج فارس»؛
شمسالدین دمشقی (سده هشتم هـق) در کتاب نخبهالدهر: «البحر الفارسی»؛
ابوالفداء (سده هشتم هـق) در کتاب تقویم البلدان: «بحر فارس»؛
النویری (سده هشتم هـق) در کتاب نهایه الارب فی فنون الادب: «خلیج فارس»؛
ابن کثیر (سده هشتم هـق) در کتاب تفسیر القرآن العظیم: «بحر فارس»؛
ابن بطوطه (سده هشتم هـق) در کتاب تحفهالنظار: «بحر فارس»؛
ابن خلدون (سده نهم هـق) در کتاب العبر: «بحر فارس»؛
رفاعه الطهطاوی (سده سیزدهم هـق) در کتاب التعریبات الشافیه: «الخلیج الفارسی»؛
این فراوانی نامها در اسناد تاریخی در حالی است که سندی مغایر وجود ندارد که نام دیگری بجز آن را ثبت کرده باشد.
۳- در این منابع و نیز در نقشههای جغرافیایی غربی سدههای اخیر، دریایی که امروزه با نام «دریای عمان» یاد میشود نیز خلیج فارس یا دریای فارس نامیده شده و در برخی از آنها عبارت «دریای مکران» بکار رفته است. به عبارت دیگر، نام دریای عمان برای این شاخابه جنوب شرقی ایران دارای اسناد موثق تاریخی نیست.
۴- با توجه به تمامی شواهد موجود و همزمان با شاهنشاهی هخامنشی، مسلم است که هخامنشیان دریای جنوبی ایران را دریای پارس (= دریای ایران) مینامیدهاند. اما چنین نامی (برخلاف قول مشهور) در کتیبه داریوش در سوئز و نیز در هیچکدام کتیبههای دیگر عصر هخامنشی بکار نرفته و یا تاکنون شناسایی نشده است. آنچه که داریوش در کتیبه مفقودالاثر سوئز بیان داشته، چنین است:
«گوید داریوش شاه، من پارسیام، از پارس [پـارسَـه] مصر [مودرایَه] را گرفتم، من فرمان دادم به کندن این آبراه [یَــوْیـا]، از رودی به نام نیل [پـیـراوَه] که در مصر روان است، به سوی دریایی که از پارس میرود، پس آنگاه این آبراه کنده شد، چنانکه فرمان من بود، و کشتیها [نـاوْیـا] در این آبراه از مصر به سوی پارس رفتند، چنانکه خواست من بود». در این کتیبه، داریوش بزرگ ابتدا و انتهای آبراه را که رود نیل و دریای سرخ (احمر) باشد، مشخص نموده است. (برای آگاهی بیشتر بنگرید به: «کتیبه داریوش و آبراه سوئز در مصر»).
۵- در پایان باید به این نکته مهم اشاره کرد که در سالهای اخیر، کوشش ایرانیان برای مقابله با تلاش برخی کشورهای منطقه مبنی بر تغییر و تحریف نام خلیج فارس، متکی به استناد و اتکای فراوان به اسناد تاریخی و نیز تبلیغات داخلی بوده است. هر دوی این روشها ناکارآمد و ناشی از درک نادرست صورت مسئله بوده است. کشورها و سازمانهایی در منطقه که اصرار بر تحریف نام تاریخی خلیج فارس دارند، معمولاً منکر هویت تاریخی نام خلیج فارس و اسناد فراوان آن نیستند. مستمسک آنان چنین است که «در زمانهای گذشته، ایران قدرت برتر منطقه بوده و دریا به نام آنان نامیده میشده است. اکنون این نامگذاری در وضعیتی که ایران فاقد قدرت و نفوذ سابق است، محلی از اعراب ندارد.»
با چنین رویکردی که آنان در پیش گرفتهاند و در واقع منکر اسناد تاریخی نیستند، اصرار ما برای معرفی و تبلیغ آن منابع مستند، تنها به کار آشنایی خودمان با اسناد میآید و نمیتواند گرهای از آن مشکل باز کند. از سوی دیگر، کارهای تبلیغاتی داخلی که مثلاً یک روز مسابقات توپبازی را جام خلیج فارس بنامیم، و یا خیابانی در عبدلآباد را با نام خلیج فارس نامگذاری کنیم، و یا به شکلی محقرانه جلوی در سفارتخانهای جمع شویم و شعاری بدهیم، و یا از اصطلاح «خلیج همیشه فارس» استفاده کنیم؛ نه تنها هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد که به دلیل چنین خودفریبیهایی از هدف اصلی دورتر میشویم. چنین رفتارهایی تنها مصرف داخلی دارد و مخاطب ما در چنین فعالیتهایی در داخل کشور نیست.
با اینکه ادعا و بهانههای برخی کشورهای منطقه نادرست و مضحک است و چنین دلیلی نمیتواند موجب تغییر نامهای رسمی و تاریخی شود، اما بخشی از آن قابل توجه است. در جهان سرمایهداری امروز، قدرت عبارت است از توان علمی و تکنولوژیکی و یا دستکم توان تجاری. ما هیچیک از این سه را در اختیار نداریم و فاقد اعتبار و نفوذ کافی در جهان هستیم. بدیهی است که مناسبات گسترده تجاری کشورهای جنوب خلیج فارس میتواند تأثیری چشمگیر بر کشورهای دیگر برجای گذارد و نبود نیازمندی به ایران نمیتواند آن تأثیر را متقابلاً جبران کند.
چنین است که پس از واقعه اطلس نشنال جئوگرافی و نقشه گوگل ارث، نه تنها کوششهای ایرانیان به جایی نرسید که به شکلی عجیب و حیرتانگیز به شمار نقشهها و کتابها و فیلمها و قراردادها و بارنامهها و دیگر آثاری که نامی مجعول در آنها بکار رفته، افزوده شده است.
شاید سخنم تلخ به نظر آید، اما واقعیت تلخ این است که ما با کارهایی دروغین همچون تقاضای گوگل برای یک میلیون امضا و یا کارهای ساده و آسان دیگری شبیه آن، خود را مضحکه جهانیان کردهایم. تا زمانی که کشورهای جنوب خلیج فارس، با «آب و خاک» ما جزیرههای مصنوعی میسازند و جزیرههای سیری و تنب کوچک ما پناهگاه مار و عقرب است و فاقد حتی یک نفر سکنه؛ تا زمانی که آنان رو به آبادانی و گسترش نفوذ بینالمللی هستند و ما تقریباً تمامی ساحل جنوب کشور را به ویرانی و تباهی کشیدهایم، با چنین رفتارهای کودکانه به نتیجهای نخواهیم نرسید.
حفاظت از نام خلیج فارس با شعارها و نوشتههای احساساتی و کمپینهای پای اینترنت ممکن نمیشود. این کار نیاز به یک دولت با کفایت و پویا و توانا دارد که فعلاً وجود خارجی ندارد.
راه سخت است. اما دست یافتنی.