فصلنامه گلستان هنر در شماره یازدهم خود که در بهار امسال منتشر شده است، مقالهای با نام «مهرین اصفهان، آتشگاهی در باغ» از آقای یاغش کاظمی منتشر کرده که بخشی از این مقاله در نقد و رد کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران است.
چون تاکنون و پس از هفت سال از انتشار نظریه این نگارنده («نظام گاهشماری در چارتاقیهای ایران» چاپ ۱۳۸۰ و «بناهای تقویمی و نجومی ایران» چاپ ۱۳۸۳ و ترجمه آنها به زبانهای انگلیسی و روسی) نقدی جدی در باره این نظریه در جایی منتشر نشده است، نگارنده همواره مایل بوده که کسانی با بررسی و محاسبات لازم، ایرادها و نادرستیها را باز گویند تا کمکی برای رفع کمبودها و خطاهای احتمالی باشد.
از همین رو، با اشتیاق زیادی آغاز به مطالعه این مقاله و نقد کوتاهی که در آن وجود داشت، کردم. اما بزودی آتش اشتیاقم فرو نشست و متوجه شدم که نویسنده از آگاهیهای لازم برای این بررسی برخوردار نبوده و حتی روش تحقیق درستی بکار نبرده است. گفتاری که اکنون به کوتاهی برای همین بخش از مقاله ایشان مینویسم، با این رویکرد است که نامبرده و دیگر علاقهمندان بکوشند تا با رفع این اشتباهها، نقد درستی پیرامون نظریه کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران عرضه کنند و ایرادهای آنرا باز گویند. از آنجا که نگارنده، موضوع مطالعه بر تقویمهای آفتابی ایران را خود برای نخستین بار آغاز کرده و امکان هیچ مشاوره و یاریخواهی از کسی را نداشته است، دست هر منتقدی را به گرمی میفشارد.
۱- منتقد محترم برای رد کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران بر نوشتهها و متون تاریخی اتکا کرده است. در حالیکه بررسی کاربری تقویمی یک بنا و دقت آن، امری ملموس و قابل مشاهده است که تنها با دیدار و اندازهگیریهای علمی و سنجشهای لازم نجومی انجام میشود. پدیدههای ملموس و قابل مشاهده میتوانند به درستی یا نادرستی منابع تاریخی گواهی میدهند و نه آنکه گواهی خود را از آنها دریافت کنند.
۲- بدیهی است که از راه بررسی نوشتهها و منابع تاریخی (بجز اشارهای در شاهنامه فردوسی) نمیتوان کاربری تقویمی بنایی را پیگیری کرد و با آن آشنا شد. چرا که در اینصورت چنین بناهایی پیش از این شناخته شده بودند و نیازی به شناسایی آنها توسط این نگارنده نبود. البته در هیچیک از متون تاریخی (تا آنجا که خبر دارم) سخنی که دلالت بر رد این نظریه باشد، وجود ندارد. چنانچه قرار به استناد به منابع تاریخی برای پدیدههای ملموس باشد، باید تختجمشید را «خانه دیوان و اجنه»، آبفشان شیز را «زندان سلیمان»، سنگنگاره شاپور یکم را «رستم» و مهربین اصفهان را «آتشگاه» بدانیم و نامهای عامیانه و کاربریهای خیالاتی را معادل با کاربری واقعی آنها بدانیم.
۳- چنانچه از نوشته ایشان بر میآید، برای نوشتن این نقد، هیچگونه سفر و مطالعه میدانی و اندازهگیری و مشاهده انجام نشده و منتقد محترم با چند نقل قول و قیچی کردن چند عکس از چند کتاب، مقاله خود را نوشتهاند. این شیوه که متأسفانه در ایران بشدت رو به گسترش است، موجب غفلت از دستیابی به واقعیتها و نتایج نادرست میشود. شاید برای پژوهشهای علوم انسانی که معمولاً نیازی به مطالعه میدانی نیست، چنین شیوهای توجیهپذیر باشد؛ اما در رشتههای علوم تجربی که متکی به فرضیه، آزمایش، برهان و اثبات یا رد است، مطالعات میدانی لازمه اصلی پژوهش و بخش تفکیکناپذیر آن است. بیتوجهی به این امر خطایی بزرگ دانسته میشود.
۴- به همین دلیل، منتقد محترم هیچیک از بناها و محوطههایی که نگارنده در کتابها و مقالههای خود معرفی کرده است را ندیده و تنها به تعدادی اشاره کرده که توانسته عکسی یا مطلبی از آنها را در کتابی ببیند. شرح و توصیفهای ایشان از این بناها نادرست هستند: چارتاقی نگار، چنانکه ایشان نوشتهاند در ۱۹ کیلومتری نگار کرمان نیست. بلکه درست در میانه روستا واقع شده و تبدیل به مسجد شده است. ایشان نوشتهاند که نسبت پهنای اضلاع و پایهها در چارتاقی نگار برابر با آنچه من گفتهام نیست، اما از ذکر آن نسبت و اعداد خودداری کردهاند. بدیهی است که چنین اندازهگیریای انجام نشده است. چند بنای دیگری نیز که ایشان نام بردهاند، اشتباهاتی از همین قبیل دارد که ناشی از سخن گفتنی بر مبنای شنیدهها و نه بر مبنای دیدهها بوده است.
۵- منتقد محترم نام خاص چارتاقی را با نام عمومی چارتاقی که به عنوان یک سبک معماری در بسیاری از بناها دیده میشود، اشتباه گرفته است. مثلاً در نائین و اردستان و زواره، به بادگیرهایی که بر بام خانه ساخته میشوند، چارتاقی میگویند.
۶- ایشان آوردهاند که چون در اطراف آتشکدهها بناهای بزرگی برای نگهداری از آتش وجود داشته و متون تاریخی هم بر این امر گواهی میدهند، پس نتیجه میشود که در کنار همه چارتاقیها، بناهای اصلی آتشکده وجود داشته که همه آنها از بین رفته و فقط چارتاقی باقی مانده است. در این عبارت دو اشتباه وجود دارد. نخست اینکه، ایشان «گواهی متون تاریخی» را بدون هیچ دلیلی به چارتاقیها تعمیم دادهاند و لزومی ندیدهاند دلایل اینهمانی این آتشکدههای یاد شده در متون تاریخی با چارتاقیها را مطرح کنند. دوم اینکه در پیرامون هیچیک از چارتاقیهای ایران بنای دیگری وجود نداشته و تاکنون اثر یا بازماندهای از چنین بناهایی به دست نیامده است. الحاقاتی احتمالی که در زمانهای جدیدتر به برخی بناها و محوطه آنها انجام شده را نمیباید با بناهای اصیل اشتباه گرفت. برای نمونه اکنون در کنار چارتاقی نطنز، دیوار باغ و بازمانده طویلهای وجود دارد و در کنار چارتاقی یزد، مدرسهای علمیه و در کنار چارتاقی رستاق فراشبند، بازماندههای چندین آغل.
۷- ویژگیهایی که ایشان به نقل از متون کهن برای آتشکدهها بر میشمارند ( مثلاً نشاید که آفتاب بر آتش افتد، یا نگهداری از آتش در اتاقکی بدون پنجره) کاملاً درست هستند و دلیلی دیگر برای بیارتباطی آتشکدهها با چارتاقیهایی که دور تا دور آنها کاملاً باز هستند و دائماً در معرض آفتاب و باد و حیوانات و آلودگیها.
۸- با استناد به منبع ناشناخته تاریخی گفته شده است که چارتاقی جره در شمال شرقی روستای بالاده در استان فارس، آتشکدهای است که مهرنرسی ساخته است. تا آنجا که میدانم، چنین روایتی در هیچ منبع تاریخی نیامده است و مجعول به نظر میآید. شایسته بود نام و مشخصات این منبع تاریخی ذکر میشد. همچنین این چارتاقی به مانند بسیاری از دیگر چارتاقیها در جایی دور از آبادی و روستا و در نزدیکی پرتگاهی ساخته شده و در شمال شرقی چنین روستایی نیست.
۹- منتقد محترم گفتهاند که من فرضیه کاربری تقویمی چارتاقیها را بر این مبنا عرضه کردهام که در اطراف چارتاقیها بقایایی از آتش پیدا نشده است. این سخنی نادرست و اختلاط مفاهیم است. هر چند که نقل قول پیدا نشدن بقایای آتش درست است، اما این ارتباطی با کاربری تقویمی چارتاقیها ندارند. نظریه کاربری تقویمی چارتاقیها متکی بر مشاهدات دقیق و طولانی مدت و اندازهگیریهای لازم تقویمی و نجومی در محل و در طی سالیان متمادی است.
۱۰- آوردهاند که تناسب بین پایهها و طول هر ضلع چارتاقی که من گفتهام، با اشکال روبروست. اما از ذکر آن اشکالها خودداری کردهاند. امیدوارم ایشان در فرصتی مناسب بتوانند این اندازهگیریها را انجام بدهند تا نیاز نباشد سخنی مبهم و ناقص و بدون مطالعه گفته شود. چنین سخنانی را خواننده بی طرف به حساب بهانهجویی میگذارد و از قدر و قیمت نوشته میکاهد.
۱۱- ایشان در باره هیچیک از شانزده چارتاقیای که در کتابهای یاد شده بالا در باره آنها سخن گفتهام، مطلبی ننوشتهاند. جا داشت که هنگام چنین نقدی، دستکم یکی از آنها بررسی می شد.
در پایان ضمن سپاس دوباره از ایشان که همین اندازه کوششی برای نقد این نظریه کردهاند، آرزو میکنم که این نقد بار دیگر با شیوهای علمی و با روش تحقیق مناسب نوشته شود. برای اینکار چند پیشنهاد دارم:
۱- اکنون کلیات نظریه کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران، محل تردید نیست و این کاربری به اندازه کافی در میان اهل فن شناخته شده و سنجیده شده است. آنچه امروز محل بحث و تردید است، میزان دقت این کاربری و نقاط شاخص نجومی مفروض برای اندازهگیری است. همچنین احتمال کاربریهای توأمان دیگری در اینگونه بناها که نگارنده احتمال وجود یک نیایشگاه زروان را میدهد.
۲- کاربری تقویمی چارتاقیها، مغایرتی با کاربریهای احتمالی دیگر (و حتی آتشکده) ندارد. اما لازم است که برای هر فرض و نظر، دلیلی و شاهدی موجود باشد. برای کاربری آنها به عنوان آتشکده نیاز به شواهدی از وجود بقایای آتش هست که تاکنون یافته نشدهاند. پیشنهاد میکنم که پیش از مطرح کردن چنین فرضی (که البته در آن مقاله یک «حتم» دانسته شده است) برای یافتن نشانهها و شواهدی ملموس از یک آتشکده کوشش شود. کوششی که تاکنون بسیاری را مأیوس کرده است.
۳- در این موضوع خاص که با مشاهده مستقیم و آزمایش سروکار دارد، بجای نشستن و جستجو در کتابهای غیر نجومی و غیر تخصصی این و آن (که البته در جای خود بسیار مفید هستند) نیاز به مطالعات میدانی است. هر ساله گروههای زیادی برای دیدار و رفع ابهام و اندازهگیریهای لازم به همراه نگارنده در کنار سالمترین چارتاقی ایران در نیاسر حاضر میشوند و از نزدیک بررسیهای لازم را انجام میدهند. شما نیز میتوانید جزو آنان باشید. حضور منتقدان برای بررسیهای میدانی بسیار مفیدتر از علاقهمندانی است که تنها برای تماشا گرد هم میآیند.
۴- اما پیش از همه اینها، حداقلی از آگاهیهای نجومی و قواعد حرکات خورشیدی و آشنایی با مقدمات محاسباتی بناهای نجومی لازم است. آگاهیهایی که کمترین نشانهای از آن در گفتار منتقد محترم دیده نمیشود.