نقدی بر کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران
فصلنامه گلستان هنر در شماره یازدهم خود که در بهار امسال منتشر شده است، مقالهای با نام «مهرین اصفهان، آتشگاهی در باغ» از آقای یاغش کاظمی منتشر کرده که بخشی از این مقاله در نقد و رد کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران است.
چون تاکنون و پس از هفت سال از انتشار نظریه این نگارنده («نظام گاهشماری در چارتاقیهای ایران» چاپ ۱۳۸۰ و «بناهای تقویمی و نجومی ایران» چاپ ۱۳۸۳ و ترجمه آنها به زبانهای انگلیسی و روسی) نقدی جدی در باره این نظریه در جایی منتشر نشده است، نگارنده همواره مایل بوده که کسانی با بررسی و محاسبات لازم، ایرادها و نادرستیها را باز گویند تا کمکی برای رفع کمبودها و خطاهای احتمالی باشد.
از همین رو، با اشتیاق زیادی آغاز به مطالعه این مقاله و نقد کوتاهی که در آن وجود داشت، کردم. اما بزودی آتش اشتیاقم فرو نشست و متوجه شدم که نویسنده از آگاهیهای لازم برای این بررسی برخوردار نبوده و حتی روش تحقیق درستی بکار نبرده است. گفتاری که اکنون به کوتاهی برای همین بخش از مقاله ایشان مینویسم، با این رویکرد است که نامبرده و دیگر علاقهمندان بکوشند تا با رفع این اشتباهها، نقد درستی پیرامون نظریه کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران عرضه کنند و ایرادهای آنرا باز گویند. از آنجا که نگارنده، موضوع مطالعه بر تقویمهای آفتابی ایران را خود برای نخستین بار آغاز کرده و امکان هیچ مشاوره و یاریخواهی از کسی را نداشته است، دست هر منتقدی را به گرمی میفشارد.
۱- منتقد محترم برای رد کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران بر نوشتهها و متون تاریخی اتکا کرده است. در حالیکه بررسی کاربری تقویمی یک بنا و دقت آن، امری ملموس و قابل مشاهده است که تنها با دیدار و اندازهگیریهای علمی و سنجشهای لازم نجومی انجام میشود. پدیدههای ملموس و قابل مشاهده میتوانند به درستی یا نادرستی منابع تاریخی گواهی میدهند و نه آنکه گواهی خود را از آنها دریافت کنند.
۲- بدیهی است که از راه بررسی نوشتهها و منابع تاریخی (بجز اشارهای در شاهنامه فردوسی) نمیتوان کاربری تقویمی بنایی را پیگیری کرد و با آن آشنا شد. چرا که در اینصورت چنین بناهایی پیش از این شناخته شده بودند و نیازی به شناسایی آنها توسط این نگارنده نبود. البته در هیچیک از متون تاریخی (تا آنجا که خبر دارم) سخنی که دلالت بر رد این نظریه باشد، وجود ندارد. چنانچه قرار به استناد به منابع تاریخی برای پدیدههای ملموس باشد، باید تختجمشید را «خانه دیوان و اجنه»، آبفشان شیز را «زندان سلیمان»، سنگنگاره شاپور یکم را «رستم» و مهربین اصفهان را «آتشگاه» بدانیم و نامهای عامیانه و کاربریهای خیالاتی را معادل با کاربری واقعی آنها بدانیم.
۳- چنانچه از نوشته ایشان بر میآید، برای نوشتن این نقد، هیچگونه سفر و مطالعه میدانی و اندازهگیری و مشاهده انجام نشده و منتقد محترم با چند نقل قول و قیچی کردن چند عکس از چند کتاب، مقاله خود را نوشتهاند. این شیوه که متأسفانه در ایران بشدت رو به گسترش است، موجب غفلت از دستیابی به واقعیتها و نتایج نادرست میشود. شاید برای پژوهشهای علوم انسانی که معمولاً نیازی به مطالعه میدانی نیست، چنین شیوهای توجیهپذیر باشد؛ اما در رشتههای علوم تجربی که متکی به فرضیه، آزمایش، برهان و اثبات یا رد است، مطالعات میدانی لازمه اصلی پژوهش و بخش تفکیکناپذیر آن است. بیتوجهی به این امر خطایی بزرگ دانسته میشود.
۴- به همین دلیل، منتقد محترم هیچیک از بناها و محوطههایی که نگارنده در کتابها و مقالههای خود معرفی کرده است را ندیده و تنها به تعدادی اشاره کرده که توانسته عکسی یا مطلبی از آنها را در کتابی ببیند. شرح و توصیفهای ایشان از این بناها نادرست هستند: چارتاقی نگار، چنانکه ایشان نوشتهاند در ۱۹ کیلومتری نگار کرمان نیست. بلکه درست در میانه روستا واقع شده و تبدیل به مسجد شده است. ایشان نوشتهاند که نسبت پهنای اضلاع و پایهها در چارتاقی نگار برابر با آنچه من گفتهام نیست، اما از ذکر آن نسبت و اعداد خودداری کردهاند. بدیهی است که چنین اندازهگیریای انجام نشده است. چند بنای دیگری نیز که ایشان نام بردهاند، اشتباهاتی از همین قبیل دارد که ناشی از سخن گفتنی بر مبنای شنیدهها و نه بر مبنای دیدهها بوده است.
۵- منتقد محترم نام خاص چارتاقی را با نام عمومی چارتاقی که به عنوان یک سبک معماری در بسیاری از بناها دیده میشود، اشتباه گرفته است. مثلاً در نائین و اردستان و زواره، به بادگیرهایی که بر بام خانه ساخته میشوند، چارتاقی میگویند.
۶- ایشان آوردهاند که چون در اطراف آتشکدهها بناهای بزرگی برای نگهداری از آتش وجود داشته و متون تاریخی هم بر این امر گواهی میدهند، پس نتیجه میشود که در کنار همه چارتاقیها، بناهای اصلی آتشکده وجود داشته که همه آنها از بین رفته و فقط چارتاقی باقی مانده است. در این عبارت دو اشتباه وجود دارد. نخست اینکه، ایشان «گواهی متون تاریخی» را بدون هیچ دلیلی به چارتاقیها تعمیم دادهاند و لزومی ندیدهاند دلایل اینهمانی این آتشکدههای یاد شده در متون تاریخی با چارتاقیها را مطرح کنند. دوم اینکه در پیرامون هیچیک از چارتاقیهای ایران بنای دیگری وجود نداشته و تاکنون اثر یا بازماندهای از چنین بناهایی به دست نیامده است. الحاقاتی احتمالی که در زمانهای جدیدتر به برخی بناها و محوطه آنها انجام شده را نمیباید با بناهای اصیل اشتباه گرفت. برای نمونه اکنون در کنار چارتاقی نطنز، دیوار باغ و بازمانده طویلهای وجود دارد و در کنار چارتاقی یزد، مدرسهای علمیه و در کنار چارتاقی رستاق فراشبند، بازماندههای چندین آغل.
۷- ویژگیهایی که ایشان به نقل از متون کهن برای آتشکدهها بر میشمارند ( مثلاً نشاید که آفتاب بر آتش افتد، یا نگهداری از آتش در اتاقکی بدون پنجره) کاملاً درست هستند و دلیلی دیگر برای بیارتباطی آتشکدهها با چارتاقیهایی که دور تا دور آنها کاملاً باز هستند و دائماً در معرض آفتاب و باد و حیوانات و آلودگیها.
۸- با استناد به منبع ناشناخته تاریخی گفته شده است که چارتاقی جره در شمال شرقی روستای بالاده در استان فارس، آتشکدهای است که مهرنرسی ساخته است. تا آنجا که میدانم، چنین روایتی در هیچ منبع تاریخی نیامده است و مجعول به نظر میآید. شایسته بود نام و مشخصات این منبع تاریخی ذکر میشد. همچنین این چارتاقی به مانند بسیاری از دیگر چارتاقیها در جایی دور از آبادی و روستا و در نزدیکی پرتگاهی ساخته شده و در شمال شرقی چنین روستایی نیست.
۹- منتقد محترم گفتهاند که من فرضیه کاربری تقویمی چارتاقیها را بر این مبنا عرضه کردهام که در اطراف چارتاقیها بقایایی از آتش پیدا نشده است. این سخنی نادرست و اختلاط مفاهیم است. هر چند که نقل قول پیدا نشدن بقایای آتش درست است، اما این ارتباطی با کاربری تقویمی چارتاقیها ندارند. نظریه کاربری تقویمی چارتاقیها متکی بر مشاهدات دقیق و طولانی مدت و اندازهگیریهای لازم تقویمی و نجومی در محل و در طی سالیان متمادی است.
۱۰- آوردهاند که تناسب بین پایهها و طول هر ضلع چارتاقی که من گفتهام، با اشکال روبروست. اما از ذکر آن اشکالها خودداری کردهاند. امیدوارم ایشان در فرصتی مناسب بتوانند این اندازهگیریها را انجام بدهند تا نیاز نباشد سخنی مبهم و ناقص و بدون مطالعه گفته شود. چنین سخنانی را خواننده بی طرف به حساب بهانهجویی میگذارد و از قدر و قیمت نوشته میکاهد.
۱۱- ایشان در باره هیچیک از شانزده چارتاقیای که در کتابهای یاد شده بالا در باره آنها سخن گفتهام، مطلبی ننوشتهاند. جا داشت که هنگام چنین نقدی، دستکم یکی از آنها بررسی می شد.
در پایان ضمن سپاس دوباره از ایشان که همین اندازه کوششی برای نقد این نظریه کردهاند، آرزو میکنم که این نقد بار دیگر با شیوهای علمی و با روش تحقیق مناسب نوشته شود. برای اینکار چند پیشنهاد دارم:
۱- اکنون کلیات نظریه کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران، محل تردید نیست و این کاربری به اندازه کافی در میان اهل فن شناخته شده و سنجیده شده است. آنچه امروز محل بحث و تردید است، میزان دقت این کاربری و نقاط شاخص نجومی مفروض برای اندازهگیری است. همچنین احتمال کاربریهای توأمان دیگری در اینگونه بناها که نگارنده احتمال وجود یک نیایشگاه زروان را میدهد.
۲- کاربری تقویمی چارتاقیها، مغایرتی با کاربریهای احتمالی دیگر (و حتی آتشکده) ندارد. اما لازم است که برای هر فرض و نظر، دلیلی و شاهدی موجود باشد. برای کاربری آنها به عنوان آتشکده نیاز به شواهدی از وجود بقایای آتش هست که تاکنون یافته نشدهاند. پیشنهاد میکنم که پیش از مطرح کردن چنین فرضی (که البته در آن مقاله یک «حتم» دانسته شده است) برای یافتن نشانهها و شواهدی ملموس از یک آتشکده کوشش شود. کوششی که تاکنون بسیاری را مأیوس کرده است.
۳- در این موضوع خاص که با مشاهده مستقیم و آزمایش سروکار دارد، بجای نشستن و جستجو در کتابهای غیر نجومی و غیر تخصصی این و آن (که البته در جای خود بسیار مفید هستند) نیاز به مطالعات میدانی است. هر ساله گروههای زیادی برای دیدار و رفع ابهام و اندازهگیریهای لازم به همراه نگارنده در کنار سالمترین چارتاقی ایران در نیاسر حاضر میشوند و از نزدیک بررسیهای لازم را انجام میدهند. شما نیز میتوانید جزو آنان باشید. حضور منتقدان برای بررسیهای میدانی بسیار مفیدتر از علاقهمندانی است که تنها برای تماشا گرد هم میآیند.
۴- اما پیش از همه اینها، حداقلی از آگاهیهای نجومی و قواعد حرکات خورشیدی و آشنایی با مقدمات محاسباتی بناهای نجومی لازم است. آگاهیهایی که کمترین نشانهای از آن در گفتار منتقد محترم دیده نمیشود.
پاسخی بر نقد نظریه رصدخانه نقش رستم/ کعبه زرتشت
خرداد ۱۳۹۰
در شهریور سال ۱۳۷۸ نگارنده طی یک کنفرانس مطبوعاتی در تالار ناصرخسرو دانشگاه تهران- که در بسیاری از نشریات وقت منتشر گردید- به تشریح نظریه جدید خود پیرامون ویژگیها و مشخصههای تقویمی و نجومی بنای مشهور به کعبه زرتشت در نقشرستم پرداخت. این نظریه سپس در پاییز همان سال در کتابی با عنوان «رصدخانه خورشیدی نقشرستم» منتشر گردید. طبق این نظریه، پنجرهنماهای تعبیهشده در نمای بیرونی بنا و نیز سازه پلکانی شمال بنا در حکم آفتابسنجهایی هستند که زاویههای منبعث از آنها با تغییرات سالانه میل خورشید تناسبی آشکار و قابل مشاهده دارد.
سپس موضوع نظریه نگارنده در کنگره بینالمللی «اوستا و تاریخ و فرهنگ آسیای مرکزی» که در سال ۲۰۰۱ در شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان برگزار شد، ارائه گردید و به زبان روسی و با عنوان «Аревнейшая Солнечная Обсерватория в Иране» در مجموعه مقالات کنفرانس منتشر گردید. همچنین چند جلسه نقد و بررسی پیرامون این کشف کاربری برگزار کردید که یکی از آنها در تاریخ نهم آبان ۱۳۸۱ و با شرکت آقایان دکتر غلامرضا وطندوست (رئیس جلسه)، دکتر جمشید صداقتکیش، دکتر نعمتالله ریاضی، دکتر عزتاله نوذری (همگی استادان دانشگاه شیراز) و چند تن دیگر در تالار حافظ شهر شیراز برگزار شد. در آن جلسه، آقای نوذری احتمال دادند که این نظریه در اصل متعلق به یک پژوهشگر غربی باشد که بنده به نام خود منتشر کرده باشم. البته ایشان در آن هنگام نامی از آن پژوهشگر غربی نبردند و تاکنون نیز نبردهاند. آقای ریاضی نیز احتمال دادند که بنده تغییراتی دلخواهانه در پلان آفتابسنجها داده باشم تا مطابق مقصود شود. بسیار مایل بودم این دوستان که علاقهمند نجوم و ساکن همان منطقه بودند، در طول آن چهار سال یک اندازهگیری ساده انجام میدادند تا نیازی به اتکا کردن به احتمال و تصور نباشد.
اما از سوی دیگر، عدهای از علاقهمندان پرشور فرهنگ ایران از این نظریه به وجد آمده و آنرا همراه با دخل و تصرفها و ادعاهایی که هرگز بر زبان و قلم من نرفته بود در رسانههای بیشماری بازنشر دادند و آنرا وسیلهای برای مقاصد دیگر کردند. پاسخ این عده را قبلاً در گفتار «تکذیبنامه: کعبه زرتشت و گاهشمار تمامسنگی» دادهام. به این پاسخها هیچگاه توجهی نشد و کماکان به همان روش ادامه میدهند.
بتازگی و پس از مصاحبهای پیرامون کاربری تقویمی چارتاقیهای ایران که در تاریخ هجدهم خرداد از برنامه «هفت اقلیم» رادیو فرهنگ پخش شد، مطلع شدم که آقای دکتر نعمتالله ریاضی- استاد دانشگاه شیراز- به همراه خانم مرضیه تنها و آقای عبدالرسول قرائتی نقدی پیرامون نظریه و کتاب نگارنده نوشتهاند که در سال ۱۳۸۴ و با عنوان «نقد نظریه مرادی غیاث آبادی درباره کاربرد نجومی بنای کعبه زرتشت» در کنفرانس فیزیک ایران ارائه شده و تاکنون از آن بیاطلاع بودم.
این نقد هم موجب خوشحالی و هم موجب تأسف شد. امیدوارم با تداوم چنین نقدها- و البته دوریگزینی از روشهای نادرستی که در آن بکار رفته- بتوان ساختار این نظریه را هر چه بیشتر مستحکم کرد و ایرادها و کمبودهای آنرا برطرف ساخت. بخصوص که نگارنده به موضوعی پرداخته که برای نخستین بار و از نقطه صفر و بدون سابقه پژوهشی در ایران انجام شده است.
اما با این حال بخشهای بسیاری از نقد نامبردگان بدون آگاهی و توجه به مشخصههای تخصصی دانش اخترباستانشناسی و سازههای خورشیدی و گاه بدون دقت کافی بوده است. البته چنین کمبودها و نقصانها نیز طبیعی است و چنانکه نگارنده گام در راه ناپیمودهای گذاشته، ناقدان نیز با موضوعی بکر روبرو بودهاند که اطلاعات قبلی از آن نداشتهاند. بخصوص رشتهای به نام اخترباستانشناسی که به اندازهای در ایران ناشناخته و محجور است که بسیاری حتی نام آنرا نیز نشنیدهاند. ولی آنچه که در این نقد قابل اغماض نیست و کارآیی آنرا تا حد زیادی از دست میدهد، در این است که ناقدان سخنهایی غیرواقع را به نگارنده منسوب کرده و خود بدان پاسخ دادهاند. و از سوی دیگر، سخنهایی که گفته بودهام را نادید گرفتهاند. به عبارت دیگر، آنچه من گفتهام را به حساب نگفته، و آنچه نگفتهام را به حساب گفته گذشتهاند. یک چنین روشی موجب اسقاط شروط انصاف، صداقت و بیطرفی میگردد و نقد را از جایگاه علمی خود خارج میسازد.
در اینجا چند نادرستی را یادآور میشوم و امیدوارم ناقدان محترم آن نقد را در فرصتی مناسب بازنگری و اصلاح کنند:
۱- ناقدان آوردهاند که بنده میل خورشید نسبت به استوای سماوی را بجای انحراف محل طلوع خورشید نسبت به شرق گذاشتهام. این سخن ایشان درست بوده و دو دلیل داشته است. اول اینکه، تغییرات میل خورشید به هنگام ظهر برابر با تغییرات میل خورشید نسبت به استوای سماوی است و نیازی به اصلاح ندارد. دوم اینکه، دیوار شرقی و جنوبی محوطه (که حائل میان افق و بنا بوده) با معماری سنجیده و موردنظر سازندگان بنا، موجب میشده که کمان سعهالمشرق به مشخصات سماوی خود بازگردد.
۲- ناقدان محترم آوردهاند که اشمیت (حفار تختجمشید و نقشرستم در دهه ۱۳۱۰) انحراف محور بنا از شمال مغناطیسی را ۱۸ درجه ثبت کرده اما بنده توجهی به تفاوت مفهوم شمال جغرافیایی و شمال مغناطیسی نکرده بودهام و همان عدد را برای شمال جغرافیایی آوردهام. آنان تمامیِ بررسیها و پاسخهای دیگر خود را نیز با اتکای به همین نقلقول خلاف واقع از نگارنده بیان کردهاند. در این باره باید گفت که تفاوت این دو مفهوم حتی برای دانشآموزان ابتدایی نیز روشن و اتهامی نا درخور است. دوم اینکه در آن کتاب و در صفحه ۳۵ چاپ اول و صفحه ۳۹ چاپ دوم، آشکارا و به روشنی به میزان انحراف محور بنا از شمال جغرافیایی و نیز شمال مغناطیسی و خطوط هممیل مغناطیسی و اصلاح آن اشاره کردهام. تصور میرود که ناقدان محترم یا سعی در تحریف کتاب داشتهاند و یا آنرا به دقت مطالعه نکردهاند. انتظار میرود کتابی که سرسری نوشته نشده، سرسری نیز خوانده نشود. به عبارت دیگر ناقدان عزیز آنچه من نگفته بودهام را از قول من نقل کردهاند و در نتیجه جنبه تحریف و سخن خلاف واقع به کار خود دادهاند. از ویژگیهای یک نقد منصفانه این است که مطلبی اضافه بر آنچه نوشته شده از قول نگارنده نقل نگردد.
همچنین هیچ لزومی وجود ندارد که برای اندازهگیریهای چنین سادهای به آنچه اشمیت در هفتاد سال پیش آورده است، رجوع و استناد شود. بخصوص که اشمیت را هیچ سروکاری با مقولههای نجومی نبوده است. این گفته مرا بیاد کتابی میاندازد که تعداد ستونهای کاخ آپادانا را به نقل از هرتسفلد ۳۶ عدد دانسته بود. یعنی هنوز عدهای هستند که حتی برای شمردن تعداد ستونها و یا اندازههایی که جلوی چشممان است، به دادههای غربیان رجوع میکنند و کوششی برای اندازهگیری دقیقتر و با ابزار مدرنتر به عمل نمیآورند.
۳- ایشان سپس بر اساس اندازهگیریای که اشمیت از شمال مغناطیسی انجام داده بوده، نقشههای کتاب را جابجا و چرخاندهاند و نتیجه گرفتهاند که سایهها «نمیتوانند» در جایی که مقرر شده ایجاد شوند. در واقع ناقدان محترم همچون سال ۱۳۸۱ حاضر نشده بودهاند خود شخصاً اندازهگیری کنند و صرفاً به دادههای دیگران اتکا و اعتماد کرده و بدون سنجش، آنها را درست فرض کردهاند. اما با این حال در ادامه و در اظهارنظری جالب و تا حدی خندهدار تأیید کردهاند که: «در روز اول دیماه سال ۱۳۸۲ از پنجرههای جبهه جنوبی بنا عکسبرداری شده و همانطور که مشاهده میشود با نظریه غیاثآبادی مطابقت دارد». معنی دیگر این سخن این است که طبق فرمایش اشمیت و محاسبات ما (یعنی منتقدان) سایهها «نمیتوانند» در آنجایی که غیاثآبادی ادعا کرده، ایجاد شوند؛ اما در عمل «میتوانند» ایجاد شوند و ایجاد هم شدهاند. ولی چون مغایر با فرمایش اشمیت است، حق ندارند ایجاد شوند.
آیا در شرایطی که بنده محل شکلگیری سایهها را به درستی تعیین کردهام و ناقدان عزیز نیز در روز مقرر درستی آنرا در عمل مشاهده کرده و عکس گرفتهاند، بازهم باید به استنباطهای اشتباهی که ناشی از اعتماد بیش از اندازه به اشمیت و کاهلی در اندازهگیری شخصی بوده است، تکیه شود و نباید در صحت آن دادهها و اندازهگیریها و محاسبات شک کرد؟ آیا این برای دانشگاهیان ما ناپسند نیست که بعد از هفتاد سال حتی قادر به یک اندازهگیری سادهٔ شمال جغرافیایی نباشند؟ آیا تا چه زمانی ما باید مرعوب سخنان غربیان باشیم و چنان آنان را در حد قدیس بینگاریم که حتی اجازه شک ورزیدن به چشممان را هم ندهیم؟ دادههای نگارنده از وضعیت استقرار سایهها و خطدیدها بر اساس اندازهگیری و محاسبه میدانی و مشاهده مستقیم با چشم است. آیا این نکته بدیهی را نیز باید یادآور شد که در پدیدههای ملموس، محاسبه جای مشاهده را نمیگیرد، بلکه این مشاهده است که میتواند دلیلی بر صحت محاسبه باشد؟
به عبارت دیگر، آقای ریاضی و همکارانشان شخصاً شمال جغرافیایی را اندازهگیری ننمودهاند و در عینحال خواستهاند به خوانندگان آن نقد وانمود کنند که بنده چنین اندازهگیریای را انجام ندادهام. براستی نام این کار را چه میتوان نهاد؟
۴- ناقدان محترم همراه با عکسهای متعدد و فراوانی گفتهاند که تغییرات میل خورشید در پیرامون انقلاب زمستانی بسیار اندک است و از آن نمیتوان برای روزهای متناوب در آن هنگام استفاده کرد. البته که چنین است. این نکته نشانهٔ نقطهضعفی برای قابلیتهای سازه خورشیدی نقشرستم نیست، اما نقطهضعفی برای ناقدان محترم است که از یکی از اصول ابتدایی این دانش بیاطلاع بودهاند. در سراسر جهان هیچ سازه خورشیدیای وجود ندارد که قابلیت تمایز میان روزهای اطراف انقلابها را داشته باشد. با توجه به تغییرات اندک میل خورشید در انقلابها این امر غیرممکن است و هیچ اخترباستانشناسی چنین انتظاری از هیچ بنایی ندارد. نگارنده نیز چنین ادعایی را نه برای روزهای اطراف انقلابها، که برای روزهای اطراف اعتدالین مطرح کرده است. شایسته میبود که آن عکسها از روزهای اطراف اعتدالین تهیه میشد و نه از روزهایی که ارتباطی با ادعای نگارنده نداشت.
فکر میکنم اشاره به همین مقدار از اشتباهات فاحش و بیتوجهیها و تحریفها برای پاسخ به این نقد کافی باشد و نیازی به جزئیات بیشتر نباشد. چرا که پاسخ کامل به نقد در شرایطی که ناقدان فاقد آگاهیهای اولیه و لازم بودهاند، و نیز مطالب غیرواقع را از قول نگارنده نقل کرده و سپس خود بدان پاسخ دادهاند، کاری مشکل و در عین حال عبث و بیحاصل است. اما در مجموع از ناقدان محترم بخاطر همین اندازه زحمتی که کشیدهاند و سفرهای مکرری که انجام دادهاند، نهایت قدردانی و احترام را دارم. کارهای بزرگ همواره پس از کاردستیهای کوچک پدید میآید.
نقد میتواند سازنده و راهگشا باشد، مشروط به آنکه دربردارندهٔ «آگاهی»، «انصاف» و «صداقت» باشد. در حالیکه مطالب نوشتهشده در زمینه میل خورشید در روزهای پیرامون انقلابها و نیز شواهد دیگر، نشان میدهد که فاقد آگاهیهای ابتدایی در حوزه سازههای خورشیدی بودهاند. وانمود کردن به نوشته نشدن آنچه که نوشته بودهام، نشان از نبود انصاف؛ و وانمود کردن به نوشته شدن آنچه که ننوشته بودم، نشان از نبود صداقت دارد. بدیهی است نقدی که بدون توجه به این سه شرط اساسی نگاشته شده باشد، بیش از آنکه یک نقد باشد، یک نوع فرافکنی، تخریب واقعیتها و گمراهکردن ذهن خواننده است.
با توجه به آنچه در بالا با اختصار گفته شد، دریافته میشود که نگارنده در زمینه نظریه تقویم آفتابی نقشرستم با دو گروه اشخاصی سروکار دارد که هر چند دو طیف متضادند، اما نتیجه کار هر دوی آنان نه تنها کمکی به پیشبرد واقعگرایانه و علمی آن نمیکند که به روند اثبات یا رد یا اصلاح نظریه آسیب میرسانند و راه موهومبافی و دورشدن از واقعیتها را هموار میکنند. نخست کسانی که با تحریف و نقلقولهای غیرواقعی کل نظریه را از اساس رد میکنند؛ و دوم کسانی از شیفتگان و میهنپرستان احساساتی که آنان نیز با تحریف و نقلقولهای غیرواقعی روغن داغ آنرا تا توانستهاند زیاد کردهاند تا این نظریه را تبدیل به اسبابی برای فخرفروشی بیجا نمایند.
اما با این حال نگارنده خود را بری از اشتباهات نمیداند. اشتباهاتی که اتفاقاً در آن نقد نیامده است. در چاپ جدید این کتاب که در دست اقدام است، تغییرات و نظریههای جدیدتری مطرح شدهاند و موضوع شرح و بسط بیشتری یافته است.
موضوع بناهای تقویمی یا سازههای خورشیدی در ایران، گستره تحقیقاتیای است که نگارنده بدون اتکای به هیچ پژوهش و سابقه قبلی آغاز کرده است. راه دشوار است و طولانی و امکان گمراه شدن بسیار زیاد است. انتقاد غیرمنصفانه و نیز شیفتگی غیرمسئولانه، هر دو به روند پیشرفت کار خلل میرساند. رسیدن این نظریه به جایگاهی درخور، به کوشش و پیگیری مستمر و نیز به دلسوزی و همکاری منتقدان علاقهمند اما دقیق و آگاه نیاز دارد. دست همه را به گرمی میفشارم.
تکذیبنامه در باره کعبه زرتشت
مرداد ۱۳۸۹
چندی است (سال ۱۳۸۹) که مطلبی در باره کعبه زرتشت به نقل از این نگارنده در رسانههای فراوانی منتشر شده و یا از طریق ایمیل برای دیگران فرستاده میشود. (برای نمونه، عبارت «گاهشمار تمام سنگی» با هزاران درآمد را در گوگل جستجو کنید). پارههایی از آن سخنان که به بنده منسوب شده است، چنین هستند: «خوشبختانه پژوهشگر رضا مرادی غیاثآبادی که تحقیقات فراوانی در زمینه ایران باستان داشته، راز بنای کعبه زرتشت در نقش رستم را چاپ و منتشر کرده است. او گفته در کتابهای زرتشتی آمده که حضرت زرتشت در این مکان لحظه نوروز را محاسبه کرد. در زمانی که عربها کورفکر و نادان بودند، در ایران اخترشناسان بزرگی بودند. ساختمان نقش رستم یک گاهشمار تمام سنگی ثابت در جهان است که میبایست سازندگان آن از بسیاری از نکات علمی جغرافیایی و نجومی و سال کبیسه و انحراف کره زمین نسبت به مدار خورشید و تفاوت قطب مغناطیسی با قطب جغرافیایی و مسیر گردش زمین به دور خورشید و غیره را در ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال پیش در دوران حکومت هخامنشیان آگاهی میداشتند و یا حتی اطلاعاتی که امروزه خیلی از انسانهای پرادعا از وجود آن بیخبرند و دوباره باید آن را کشف کنند (مانند گرد بودن کره زمین و گردش زمین به دور خورشید یا برعکس) و به نام خودشان ثبت کنند. اگر علمشان امروزه پیشرفته است و راست می گویند، مشابه چنین بنایی را بسازند».
یادآور میشوم که هیچ بخش از متنِ سراسر نادرستی که خلاصهاش را در بالا آوردم، نوشته من نیست. آنچه که من در کتاب «رصدخانه نقشرستم» (چاپ سال ۱۳۷۸) و کتابهای دیگر در باره کاربری تقویمی و زمانسنجی کعبه زرتشت نوشتهام، نظریهای است متکی به اعداد و ارقام و زاویهها و محاسبات و مشاهدات که بکلی از اینگونه موهومات نژادپرستانه تهی است. اصل آن نظریه نیز هنوز به بررسیهای بیشتر و رفع کمبودها نیاز دارد.
متن بالا نمونهای از تکذیبنامههایی است که نگارنده بلافاصله در همان زمان شیوع، در رسانههای مختلف منتشر کرد. چنانکه میبینیم، نمونه چنین خیالپردازیها و انتسابهای خلاف واقع برای این نگارنده نیز اتفاق افتاده است و خود شاهد مستقیم و زنده یکی از این دروغها است.
از آنجا که این سخنان سراسر آشفته و نادرست، به صراحت از قول من بازگو میشد و به بنده منسوب میگردید، وظیفه خود میدانستم که آنها را تکذیب کنم و بنویسم و بگویم که هیچ بخش از این متنِ سراسر نادرست، نوشته من نیست.
آن تکذیبنامهها نه تنها کمترین تأثیری در بازنشرهای فراوان و شورانگیزانه آن گفتار مجعول نداشت، که روز به روز بر دامنه انتشار و بازگویی آن افزوده شد. در آبانماه سال ۱۳۸۹ نیز چند شبکه تلویزیونی بارها این سخنان موهوم را با انتساب به این نگارنده و همراه با فیلمهایی بیربط با موضوع در بخشهای گوناگون خبری خود پخش کردند و میلیونها نفر پای تماشای آن نشستند.
نامهنگاریها و کوششهای پیگیر نگارنده برای مقابله با این تحریفها، حاصلی به همراه نداشت و حتی در چند مورد با واکنشهایی خشمگینانه و عتابآلود روبرو شدم که به چه حقی میخواهم چنین افتخار بزرگ ایرانیان باستان را از آنان سلب کنم؟ طنز روزگار را ببین!
میبینیم که حتی در دوران معاصر و در عصر ارتباطات گسترده و انبوه ابزارهای اطلاعرسانی، یک نویسنده زنده و فعال و در دسترس که مرتباً صدا یا نوشتههایش در رسانههای گروهی گوناگون پخش و منتشر میشود، از مقابله با دروغی که بدو منسوب کردهاند، عاجز است و کسی نمیخواهد که صدای تکذیبش را بشنود. حال با این اوصاف، با جعلیات تاریخی منتسب به اشخاصی در چند صد سال یا چند هزار سال پیش چه باید کرد و چگونه ممکن است با آنها مقابله نمود؟
اینچنین است قدرت دروغ در سرزمین مدعی راستی.