این گفتار نگارنده در کتاب «نوروزنامه»، ۱۳۸۶، صفحه ۱۷۲ تا ۱۷۵، نیز منتشر شده است.
شهریورروز از شهریورماه یا چهارمین روز این ماه، برابر است با جشن شهریورگان که از آیینها و مراسم وابسته به آن هیچگونه آگاهی در دست نیست. برگزار نشدن آیینهای جشن شهریورگان توسط ایرانیان در زمانی طولانی، موجب شده است تا همه جزئیات آن به فراموشی سپرده شود و حتی در متون کهن نیز آگاهیهای چندانی در باره آن فرا دست نیاید.
نام شهریور در متون اوستایی به گونه «خْـشَـتْـرَه وَئیریَـه» آمده که به مفهوم حاکمیت و شهریاری نیک و نیز چاقو یا تیغی که موبدان با آن بهزعم خود دیو و جن و پری را از تن دیوزدگان و جنزدگان خارج میکردهاند، بوده است. نام شهریور چند بار در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده و از آن مفهوم حاکمیت نیک اهورامزدا افاده شده است. بعدها و در اوستای نو، شهریور را به گونهای تشخصیافته به پیکر یکی از امشاسپندان نرینه که موکل بر فلزات و جنگافزارها است، در میآورند.
رضی، هاشم، دانشنامه ایران باستان، تهران، ۱۳۸۱، جلد پنجم، ص ۲۶۹۱ و ۲۶۹۲.
بر اساس متون ایرانی، جشن شهریورگان یا چهارم شهریورماه با روز کشته شدن مانی همزمان است.
همچنین خلف تبریزی در «برهان قاطع» (جلد سوم، ص ۱۳۱۶) از این روز به عنوان زادروز داراب نام میبرد که ظاهراً همچون لغات مجعول دساتیری که برهان قاطع راه یافته، از ساختههای متأخر است.
متون مانوی (متن ce و p به زبان پارتی) از این روز به عنوان روز جانباختن مانی یاد کردهاند:
«(مانی) با شادی بزرگ و با خدایان روشنیها و با نوای چنگ و سرود شادی پرواز کرد… و جاودان بماند به نزد خداوند اهورامزدا… چهار روز گذشته از شهریورماه، شهریورروز، روز دوشنبه، ساعت یازده، در استان خوزستان و به شهر بیلاباد (جندیشاپور/ گندیشاپور)، که او پرواز کرد… به سوی سرای فروغ».
بنگرید به: وامقی، ایرج، نوشتههای مانی و مانویان، ۱۳۷۸، ص ۲۹۰ تا ۲۹۳؛ M. Boyce, Acta Iranica, No. 9.
آنگونه که از متون مانوی برمیآید، روز مرگ و قتل مانی در نزد مانویان یکی از بزرگترین جشنها دانسته میشده و ظاهراّ به هنگام مرگ مانی این روز برابر با جشن «بِما/ بِمو» نیز بوده است.
سنگنگارهای در بیشاپور
عکس از غیاثآبادی، ۱۳۷۶
ممکن است مردی که در زیر سم اسب بهرام شاه فرو غلتیده است، سنگنگاره مانی باشد.
مانی، پیامبر صلحجوی ایرانی، همه عمر شصت و یکساله خود را صرف گسترش پیام دین مانوی کرد. او برخلاف بسیاری از ادیان که به رسمیت نشناختن و رد کردن ادیان و باورهای دیگر را افتخاری برای خود میدانند، تمامی پیامبران و ادیان پیشین خود را به رسمیت شناخت و گرامی داشت. مانی پیامبر دینی به تمام معنا در پیوند با فرهنگ و هنر بود که خود و پیروانش بیش از همه ادیان دیگر از خود کتاب و آثار مکتوب و نگارههای بیهمتا باقی گذاشتند. همچنین مانی پیامآور جهانشمولترین دین جهان باستان بود که پیروانش به مدت قریب یک هزار سال در گسترهای از شمال اروپا تا شرق چین زندگی میکردند.
یکی از شناختهشدهترین آیینهای مانوی که در سراسر جهان امروز برجای مانده و بکار میرود و یادمان او است، شیوه دست دادن مردمان با دست راست است.
مانی، سرنوشت تلخی داشت. سرنوشت تلخ و همیشگی مردان بزرگ تاریخ ایران، و قربانیان اتحاد شوم حکومتداران، اشراف و روحانیان. اتحاد قدرت و ثروت و نیرنگ.
داستان بسیار ساده بود. همانگونه که بعدتر با مزدک و دیگران هم اجرا شد. مانی را به جلسه مناظره با موبدان در حضور بهرام یکم دعوت میکنند و او را در یک دادگاه تفتیش عقاید به جرم «کفر» محکوم به مرگ میکنند. او در زندان نیز نه تنها از پیام دین و آرمان خود دست بر نمیدارد و توبه نمیکند؛ بلکه از هر فرصتی برای رساندن اندرز و شناساندن دین و اندیشههای خود برای جامعه بشری بهره میبرد.
مانی به حکم موبدان و با تأیید بهرامشاه در شهریورروز از شهریورماه سال ۲۷۶ میلادی، پس از شکنجههای هولناک کشته میشود و پیکرش را برای مدتی طولانی بر دروازه جندیشاپور میآویزند. دروازهای که تا صدها سال بعد به نام «دروازه مانی» خوانده میشده است.
موبد کرتیر، در کتیبههای نقشرستم و سرمشهد به بازگویی این رویداد می پردازد: «کیش اهریمن و دیوان از شهر رخت بر بست. یهودیان و بوداییان و برهمنان و مسیحیان و نزاریان و مانویان اندر شهر کشته شدند و بتهای آنان (منظور خدایان آنان) نابود شد. دیوکدههای آنان (منظور نیایشگاهها) منهدم گشت و به جایگاه نیایش ایزدان (منظور آتشکده) بدل شد، شهر به شهر، جای به جای… من کافران و ملحدانی را که به انجام فرائض دینی نپرداختند، کیفر دادم… من بسا آتشکده نشانیدم، بسیار کسان به دین روی آوردند و من دین مزدیسنا را اندر شهر نیکنام کردم».