مدیر محترم نشریه همشهری جوان، نشریه شما از محل درآمدهای عمومی، و تقریباً به قیمت یک دهم هزینه تمامشده برای هر شماره فروخته میشود. یعنی نود درصد هزینه تولید و انتشار آن از پولی پرداخت میشود که متعلق به همه مردم است. این نشریه در تیراژ بسیار زیاد و در سراسر کشور پخش میشود.
بدیهی است که در کشوری آرمانگرا، هر کوشش فرهنگی میباید نقشی سازنده (و نه ویرانگر) در رشد و بالندگی مردمان آن کشور داشته باشد. اما این کوشش برای نشریه شما، تنها یک «انتخاب» نیست، بلکه یک «وظیفه» است. چرا که متعلق به همه مردم است.
اما نشریهای که میبایست به هر دو دلیل بالا، پایبند به آرمانهای فرهنگی و آینده این کشور باشد، در نقش مروج سرمایهداری لجام گسیخته، مبلغ دلالان سرمایهسالار، نظام مصرفگرایی غیر مولد، سرگرمیهای پرخرج بچه دلالان، و سخنگوی کسانی شده است که سرگرمیهای مبتذل خود را به خرج بچههای محروم، فراهم میبینند.
فرزندان کشوری که بسیاری از آنان با رنج و زحمت، شهریه تحصیل و دانشگاه خود را فراهم میکنند و با پول توجیبی چند صدتومانی، با عزت و افتخار گذران میکنند؛ به یاری نشریه شما (و به خرج خودشان) با کسانی آشنا میشوند که ماهانه پانزده میلیون تومان (این اشتباه تایپی من نیست) پول توجیبی میگیرند.
پدرانی که از عهده مخارج چند هزار تومانی درمان فرزندشان و یا حتی شهریه مدرسههای دولتی بر نمیآیند، به لطف نشریه شما با پدرانی آشنا میشوند که پول خردی که به نوباوگان خود میدهند، چک پولهای پانصدهزارتومانی است و هر جلسه تفریح عزیزدردانهاشان، ششصد هزار تومان آب میخورد.
مادرانی که از بچه همسایه میخواهند، چند دقیقهای دوچرخه خود را به فرزندشان قرض بدهد، به کمک نشریه شما با والدینی آشنا میشوند که دهها میلیون تومان برای هواپیماسواری دلبندانشان پرداخت میکنند.
بچههای مدرسهای که هر روز به تماشای ساعتهای دوهزارتومانی میایستند، به لطف بیدریغ نشریه شما با ساعتهای مچی سی میلیون تومانی آشنا میشوند. با گوشیهای تلفن یک میلیارد و دویست میلیون تومانی (اینهم اشتباه تایپی من نیست)، خودروهای آنچنانی، و بسیاری نمونههای دیگر که یادکرد از همه آنها دردی را دوا نخواهد کرد.
همه اینها، نه آگهیهای وارده، که گزارشهای تهیهشده به دست و قلم شماست. شمایی که خود از همان طبقات محروم برخاستهاید. طبقه محرومی که اکنون خود به ناچار ابزار سرمایهداری لجام گسیخته و مصرفگرا شده است.
از شما میپرسم که تهیه و انتشار گزارشهایی از منوی غذاهای بالای دویست هزار تومانی (همراه با نام و نشانی فروشنده)، مراکز خرید رنگارنگ با کافیشاپهای گرانقیمت دوستداشته شما، خط تلفنهای ششصد میلیون تومانی، لباسهای ارزان قیمت بالای یک میلیون تومانی، پخشصوتهای شش میلیون تومانی و تصویر جوانانی که با حسرت بر کنار ماشین نظرداشته شما (که بر روی آرم سازنده هم تأکید کردهاید) گرد آمدهاند، با چه هدفی انجام میشود و چه رؤیایی را در سر میپرورانید؟ یا براستی از اوضاع و احوال اکثریت جامعه بیخبرید (که نیستید) و از تأثیر مخرب نوشتههای خود بیخبرید و یا دلیل دیگری دارد که بر ما پوشیده است.
شما با چنین گزارشهایی بذر نفرت را دلهای پاک مردان و زنان آینده میکارید. جوانی که امروز وضعیت خود را با گزارشهای نابخردانه شما میسنجد، نمیتواند و نخواهد توانست به آبادانی آینده میهن خود بیندیشد. حتی نمیتواند به همان آرمانهایی که شما مبلغ و مروج آن هستید، وفادار بمانند.
از همین روی است که به نظر من، انتشار این نشریه با چنین محتوا و رویکردی، میتواند ضررهای جبرانناپذیری به سرنوشت وآینده کشوری بزند که تصمیم گرفته به تواناییهای بزرگ در جهان امروز دست یابد. شما این روند را مختل کردهاید.
آینده این کشور را آن فوتبالبازهایی که شما قیمتهای میلیاردی آنان را با افتخار به آن بچههایی اعلان میکنید که حتی کیف مدرسه ندارند، نمیسازند. آن بازیگرهای بازیچه دست تباهگران اندیشه فرزندان این میهن هم نمیسازند. حتی آنانی که هر روز و هر ساعت دم از مجالس و مراسم مکتبی و میهنی میزنند و نام شخصیتهای دینی و ایرانی و باستانی بازیچه و سرگرمی روزانهاشان شده است نیز نمیسازند. همه آنان تا زمانی که تنها به شعارگویی و نمایشهای احساساتی میپردازند، چیزی جر مزاحمان بالندگی و پیشرفت دیگران نیستند. آینده این کشور را آن جوانانی میسازند که در گوشه تنهایی و با حداقل امکانات و حمایتها، برای دستیابی به دانش و فنآوری و کاستن از بار وابستگی میکوشند. آنانی که با افتخار از مسابقات علمی بازمیگردند و برخلاف فوتبالبازهای شما، تنها تاکسیهای جلوی فرودگاه از آنان استقبال میکنند. کسانی که هیچگاه نامشان در نشریه شما برده نمیشود. چرا که گسترش علم و خودکفاییهای صنعتی و عمرانی، و کاسته شدن از وابستگیهای عمیق کشور، مانع سودجوییهای آزمندانه سرمایهداران دلال و مروجان مصرفزدگی و علاقهمندان وابستگی دائمی کشور به دیگران خواهد شد.
نام سردبیر شما، مرا بیاد شخصیتی میاندازد که نسل من، روزگار کودکی و نوجوانی خود را با کتابهای او سپری کرده است. از او درسهای یک جامعه انسانی و آرمانگرا را آموخته است. شما که نمیخواهید بگویید هر چه ما از او آموختهایم، نادرست بوده است؟
همچنین بنگرید به:
ایران امروز و وضعیت غیرانسانیتر از عصر بردهداری
برای کسی که خود را در برابر خانه ملت آتش زد
برای بشیر چه فرقی میکند که اهل ایران باشد یا افغانستان؟