پیشگفتار | فروردین یشت | مهر یشت | زامیاد یشت | آبان یشت | تشتر یشت | اشی یشت | بهرام یشت | رام یشت | هوم یشت
سرودهایی برای ایزد صلح و آشتی
پیشگفتار
رام یشت پانزدهمین یشت اوستا است. این یشت در بزرگداشت و ستایش «اَنـدَروای» یا «وَیو» (وات/ وای) ایزد باد و هوا، و همچنین «رام» سروده شده است. «رام» در متون پهلوی به گونه «رامِـشْـنْ» یا «رامِش» و در اوستا به صورت «رامَنْ» یا «رامَه» به معنای صلح و سازش و شادمانی آمده است و از هیچکدام آنها آگاهی زیادی در دست نیست. آنچه مسلم است، «اندروای» و «رام» در ابتدا از یکدیگر جدا بودهاند اما بعدها با هم یکی دانسته شدهاند. ترجمه دقیق این یشت همچون بهرام یشت، به نظر بسیاری از پژوهشگران و از جمله ابراهیم پورداود کاری دشوار است. رام یشـت دارای ۱۱ بخش یا کرده و ۵۷ بنـد اسـت. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۱ تا ۶، ۱۰، ۱۴، ۱۸، ۲۲، ۲۶، ۳۰، ۳۴، ۳۸ تا ۵۷ .
بخش دوم (کرده دوم)
۷ هوشنگ پیشدادی او را بستود بر فراز ستیغِ کوه البرزِ پیوسته با فلز؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
«بـرسم» نام شاخههای تازه چیده شده انار یا مورد یا هوم یا گز و درختان دیگر است که در آیینها در دست میگرفته و یا بر روی میز میگسترانیدهاند.
۸ و از او درخواست کرد که ای «اَنْــدَرْوای» زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که من دو سوم دیوان «مَـزَنْـدَری» و دشمنان نظام هستی در «وَرِنَـه» را بر افکنم.
۹ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. هوشنگ پیشدادی کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.
بخش سوم
۱۱ تهمورثِ زِیناوند او را بستود؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَـرسَـم گسترده، با دستانِ گشاده.
۱۲ و از او درخواست کرد که ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که من بر همه دیوان و مردمان و پریان چیره آیم. که من اهریمن را به پیکر اسبی در آورم و به سی سال، او را به هر دو کرانه این زمین بتازانم.
۱۳ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. تهمورثِ زِیناوند کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.
بخش چهارم
۱۵ جمشیدِ خوبرَمه او را بستود بر فراز «هُـکَـرِ» فرازمند و سـراسـر درخـشان و زریـن؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زریـن، بـر روی فـرش زریـن، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
۱۶ و از او درخواست کرد که ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که من در میان زادهشدگان، فرِهمندترین شوم؛ در میان مردمان، همچو خورشید باشم؛ که به هنگام شهریاری، من چارپایان و مردمان را نیستیناپذیر کنم؛ آبها و گیاهان را خشـکنشـدنی کـنم و خوراکهایی خورند که هیچگاه کاستی نپذیرد.
۱۷ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. جمشید کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.
بخش پنجم
۱۹ اَژیدَهاکِ سه پوزه او را بستود در «کْـویـریـنـْـتَـه» (جایی ناشناخته) سخت راه؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
۲۰ و از او درخواست کرد که ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا ایـن کـامـیابی فـراز ده کـه مـن همـه هفت کشور را از مردمان تهی کنم.
۲۱ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی نبخشید.
بخش ششم
۲۳ فریدون پسر خاندان آبتین از تبار توانا، او را بستود در سرزمین چهارگوشه وَرِنَـه؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
۲۴ و از او درخواست کرد که ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که من بر «اَژیدَهـاکِ» سـه پـوزه سـه کلـه شش چشمِ دارنده هزار دستـان چیـره آیم؛ به این دیو بسیار نیرومندِ دشمن نظام هستی، این پلید و فریفتارِ جهان، بر این نیرومندترین دشمن نظام هستی کـه اهریمن در برابر جهان خاکی آفرید تا جهان پیرو نظام هستی را از گزند آن تباه کند. تا من بتوانم هر دو زنان را از او باز پس گیرم؛ هر دو را «شهرناز» و «اَرْنَواز» را؛ آنان که شایسته پیوسته داشتنِ تبار و نیکوترینِ جهانند.
۲۵ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. فریدون کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.
بخش هفتم
۲۷ گرشاسپ دلیر او را بستود در آبشارِ «گـوذَه» بر رودِ «رَنْـگْـها»ی آفریده مزدا؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
رود «رنگها» یا به گمانی، رود «سیر دریا» (سیحون) از آبشارهای بسیاری در مسیر طولانی خود برخوردار است که یکی از آنها که جای آن نامعلوم است، آبشار «گوذَه» میباشد.
۲۸ و از او درخواست کرد که ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که من دادِ برادرم «اورْواخْـشَـیـه» را بخواهم و «هیتاسْـپَـه» را بکُشم و او را با گردونه خویش در کِشَم. همچنین با «اَسْـتی گَـفْـیـه» سرور، همچنین با «اَئِـوو گَـفْـیـه» بزرگ، همچنین با «گَـنْـدَرِوَه» که در آب بسر میبرد.
«اورواخشیه» نام برادر گرشاسپ است که به دست هیتاسپ کشته شد. «استی گفیه» یا «اَشْتی گَفْیه» همراه با «اَئوو گَفْیه» از هماوردان گرشاسپ به شمار میرفتهاند. صفتهایی که برای این دو به کار بسته شده است نشان میدهد که ایرانیان حتی دشمنان خود را نیز با تعابیر نیک یاد میکردند.
۲۹ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. گرشاسپ کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.
بخش هشتم
۳۱ «اَئـورْوَساره» بزرگ او را بستود در جنگل سپید، در برابر جنگل سپید، در میانه جنگل سپید؛ بر روی تخت زرین، بر روی بالش زرین، بر روی فرش زرین، به نزد بَرسَمِ گسترده، با دستانِ گشاده.
آگاهی بیشتری از «ائوروساره» و همچنین جایگاه جنگل سپید در دست نیست.
۳۲ و از او درخواست کرد که ای «اَنْـدَرْوای» زَبَردست، مرا این کامیابی فراز ده که آن پهلوان سرزمینهای ایرانی، کیخسروِ نیرومند کننده کشور، ما را نکُشد، کـه خود را از کیخسرو برهانـم. کیخسرو در همه جنگلهای ایرانیان او را فرو افکند.
در اینجا نیز مانند بندهای ۴۱ و ۴۳ اَرْت یشت، کیخسرو با صفتی بسیار شایسته نامبردار شده است که در سراسر اوستای کهن به هیچکس دیگری اطلاق نشده است.
۳۳ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. کیخسرو کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.
۳۷ اَنـدَروای زَبَردست او را چنین کامیابی بخشید. گرشاسپ کامیاب شد. میستاییم اَندَروای پاک را، میستاییم اَندَروای زَبَردست را.