مواجهه و واکنش جوامع بشری با ظلم و ظالم به سه شکل است: یا با ظالم مقابله میکنند، یا ظالم را تحمل میکنند، و یا با ظالم شریک میشوند. رفتار جامعه ما در اکثر مواقع به شکل سوم است. یعنی همراهی و همدستی با ظالم برای ظلم بیشتر و کسب موقعیتها و فرصتهای بیشتر برای منافع افزونتر.
بررسی نقشههای جغرافیایی ایران در عصر قاجاری و مقایسه آنها با نقشههای جدیدتر، نشان از یک فاجعه بزرگ دارد: آسیمیلاسیون گسترده فرهنگی با نگاه نژادپرستانه و آریاگرایانه و حذف بسیاری از نامهای ترکی، عربی، کردی، لری، بلوچی، گیلکی، تاتی و حتی در مواردی فارسی. این هویتزدایی و یکدستسازی فرهنگی که به دست اکثریت حاکم عصر رضاشاهی انجام شده، دارای چنان شمول گسترده و سراسری بوده که تقریباً میتوان گفت چنانچه کسی به یکی از نقشههای ایران در عصر قاجاری نگاه کند، به اندازهای با نامهای غریب اما کهن و اصیل که قربانی نامهای جدید و جعلی فارسی شدهاند، روبرو میشود که تصور میکند در حال تماشای نقشهای از یک سرزمین رمزآلود و ناشناخته و دوردست است.
نامهای جغرافیایی برآیند و نشانه موجودیت یک هویت دیرین است. حذف و تصفیه نامهای جغرافیایی معادل با حذف هویت و اصالت مردم و قطع ارتباط فرهنگی و تاریخی آنان با گذشته است. همچنین موجب درک نشدن و نافهما شدن متون ادبی و تاریخی گذشته نیز میگردد. عملی که میتوان آنرا نسلکشی فرهنگی نامید و در صورت اصرار و نبود مخالفت، میتواند تبدیل به نسلکشی انسانی شود.
با توجه به این واقعیت (که وجود نقشههای متعدد جغرافیایی جایی برای تردید در آن باقی نمیگذارد)، چند پرسش مهم پیش میآید که پاسخ مناسبی را انتظار میکشد:
۱- کشوری که با نادیده انگاشتن انبوه اسناد و نقشههای تاریخی دست به جعل و تحریف صدها نام کهن و اصیل جغرافیایی زده است و تلاشی نیز برای جبران آن نمیکند، چگونه میتواند به تغییر نامهای جغرافیایی توسط کشورهای دیگر اعتراض کند؟
۲- چرا جامعه ایرانی در قبال چنین هویتزدایی و قتلعام بزرگ فرهنگی که به معنای قطع ریشههای تاریخی و هویتی انسانها و ذخایر فرهنگی و زبانی این سرزمین بود، سکوت کرد و همچنان نیز به سکوت خود ادامه میدهد؟
۳- چرا دانشمندان ایرانی علاوه بر اینکه سکوت کردند، حتی برای حذف و جایگزینی نامها دست همکاری و مشارکت دراز کردند و برای تکمیل پروژه آسیمیلاسیون و یکدستسازی فرهنگی، در متون کهن به جستجوی نامهای متروک ایرانی پرداختند تا آنها را به شکلی ساختگی بر روی مصداقهای جدید و جعلی بگذارند؟
۴- ما فارسزبانان که با نامهای کهن و اصیل و مشهور و مستند جغرافیایی چنین رفتار ویرانگرانهای داشتهایم و در اینکار گوی استادی و مهارت را از همگان ربودهایم، چگونه میتوانیم زبانی تا این حد گشوده و اعتراضآمیز در برابر دیگران داشته باشیم؟
۵- ما فارسزبانانی که هر سال در مراسمی تشریفاتی و فورمالیته، مفاخر ادبی خود را در حرف و ادعا بزرگ میداریم و قدر مینهیم، چرا اندرزهای همان مفاخر را فراموش میکنیم که: «آنچه به همسایه نمیپسندی به خود نیز مپسند».
روابط میانانسانها و جوامع انسانی، روابطی دوطرفه و متکی بر تأثیر و تأثر متقابل است. سکوت در قبال فرهنگزدایی به دست خودیها که مفهومی جز دفاع و حمایت ضمنی از آن ندارد، علاوه بر اینکه عملی ضدبشری است، بیگمان منجر به واکنشها و صدمههای متقابل نیز میشود. سنگی است که بزودی به سمت پرتاب کننده آن بازخواهد گشت و تیری که دیر یا زود کمانه خواهد کرد و زخمها برجای خواهد گذاشت. در این زخمها «پرّ خویش» میبینیم اگر نیک بنگریم.
ایران همواره ظرف بزرگی از فرهنگها و زبانها و تنوع انسانی بوده است. نادیده گرفتن و حذف و طرد و تحقیر هر یک از اعضای این اتحادیه بزرگ و رنگارنگ و اهمیت دادن به یک بخش آن، معادل با نابود کردن و تضعیف ایران و همبستگی مردمان آنست.
لزوم جدی خودداری از تقلب در نامهای جغرافیایی: درس گرفتن از تاریخ یا تکرار چندین باره فجایع انسانی
این فهرست نمونه کوچکی از انبوه دستکاریها در نامهای جغرافیایی ایران و جعل نامهای نوساخته و تقلبی بجای نامهای اصیل و مستند و تاریخی است. این آسیمیلاسیون فرهنگی و زبانی و یکدستسازی انسانها از زمان رضاشاه آغاز شده و تاکنون کم و بیش ادامه دارد. سؤال اینجاست: کسانی که خود بزرگترین جاعلان نامهای جغرافیایی در جهان هستند، چگونه میتوانند به جعل نام توسط دیگران اعتراض کنند؟ چرا و به چه دلیل جعل نامهای مستند تاریخی برای عدهای عملی پسندیده است و برای دیگران عملی ناپسند؟ تاریخ برای آموختن و برای جلوگیری از تکرار فجایع است. مصادره نامهای بومی به نفع زبان غالب، از شدیدترین انواع تجاوزها و تحقیرهاست؛ چرا که هویت هر پدیدهای در نام آن نهفته است. تجربههای تاریخی میگویند که هیچ تجاوز و تحقیری بیپاسخ و بیجبران نمیماند. بر همه ما فرض است که برای دوستی و آشتی و اتحاد با یکدیگر، جبران گذشتهای را بکنیم که القائات استعماری برای انشقاق میان مردم بود. پیش از آنکه ما را «وادار به جبران» کنند. دو راه پیش روی ماست: درس گرفتن از تاریخ، یا تکرار چندین باره فجایع انسانی در زمانی دور یا نزدیک.