تاریخ مبارزه
۱۴ آذر ۱۴۰۱
تاریخ را سلاطین و فرمانروایان نمیسازند. بلکه آنان انسان را به زنجیر میکشند. تاریخ را مردمان رنجکشیدهای میسازند که برای گسستن زنجیرها و قیود بندگی و میلههای اسارت مبارزه میکنند. این سیر مبارزات بشری و فداکاریهای مبارزان راه آزادی و رهایی است که جهان بهتری را میسازد و تاریخ را به پیش میبرد.
بیتفاوتی از دید آنتونیو گرامشی
۲۵ مرداد ۱۳۹۶
«از آدمهای بیتفاوت بیزارم. زندگی یعنی مبارزه. کسی که شایسته عنوان شهروند باشد، نمیتواند بیتفاوت باشد. بیتفاوتی یعنی سست عنصری، یعنی انگلوارگی، یعنی بزدلی. به همین دلیل از آدمهای بیتفاوت بیزارم. از کسانی که هیچ موضعی ندارند، بیزارم. کسانی که بخاطر وضع موجود ناله میکنند، باید از خود بپرسند که چقدر واکنش نشان دادهاند و چقدر با وضع موجود کنار آمدهاند. بیتفاوتی، باتلاقی است در مسیر تاریخ که خوشبختی جامعه را در خود فرو میکشد. بیتفاوتی، مسیر تاریخ جوامع را تغییر میدهد و آنرا به انحطاط میکشاند. آدمهای بیتفاوت، استعدادهای پیشرو و ایدههای درخشان و ذهنهای خلاق را نابود میکنند(+)(+).
توماس پین، مردی که میگفت «کشور من جهان است»
۲۴ مهر ۱۳۹۶
توماس پین (Thomas Paine) کارگر و کفاشزاده انگلیسی و دوزنده شکمبند بود. او در سال ۱۷۷۴ میلادی با مساعی بنجامین فرانکلین که پی به نبوغ او برده بود، به آمریکا رفت و با تألیف کتاب کوچک و ضداستعماری و عامهفهم «عقل سلیم» که ۴۸ صفحه بیشتر نداشت، بنیان قیامهایی را گذاشت که منجر به آزادی و استقلال آمریکا از استعمار و سلطه بریتانیا شد.
او پس از رسیدن به مقصود، آمریکا را ترک کرد و به پاریس رفت و با تألیف کتاب «حقوق انسان» که در دفاع از آزادی و اختیار انسانها و محدودیت برای حکومتها بود، آتش انقلاب فرانسه را شعلهور ساخت. او سپس با تألیف کتاب «عصر خرد» و چند کتاب دیگر، نبرد روشنگرانه تازهای را برای خردورزی و احقاق حقوق انسانها و تضعیف قدرت بلامنازع کلیسا به راه انداخت. اینکار موجب شد تا سلطهگران، عامه خرافهپرست را علیهاش بشورانند. او در انگلستان بطور غیابی محکوم به اعدام شد و در فرانسه به زندان افتاد.
توماس پین پس از رهایی از زندان در حالی به آمریکا بازگشت که در همه جا او را تحقیر و تمسخر میکردند و منفور عام و خاص شده بود. وقتی در سال ۱۸۰۹ و در نهایت دردمندی و فلاکت از دنیا رفت، هیچ گورستانی اجازه دفنش را نداد و دوستش مارگارت دو بونویل او را در غربت و در حالیکه فقط شش نفر در مراسم شرکت کرده بودند، در روستای نیوراچل در نزدیکی نیویورک دفن کرد.
توماس پین، آن مرد بزرگ تاریخ بشری میگوید: «جامعه با تواناییهای ما پدید میآید و حکومت با ضعفهای ما». میگوید: «بخش اعظم نظمی که در میان انسانها حکمفرماست، اثر وجود دولت نیست، بلکه محصول اصول اساسی جامعه و مرام طبیعی انسان است. وجود نظم مقدم بر دولت است و در صورتی که ساختار دولت از بین برود، باز هم وجود خواهد داشت». میگوید: «نهاد کلیسا به این منظور به وجود آمده تا بشر را به بردگی بگیرد و قدرت و منفعت را در دستان خود متمرکز کند». میگوید: «کشور من جهان است و دین من انجام کارهای خوب».
به خاطره جاودان هورین خلف
۱۲ آبان ۱۳۹۸
چند روز است که میخواستم درباره تجاوزگری ترکیه به روژاوا و خیانت قابل انتظار آمریکا به کردها و بخصوص در باره هِورین خلف چیزی بنویسم، اما نتوانستم. قلبم و قلمم قفل شده است. میخواستم درباره بیاعتنایی حیرتانگیز افکار عمومی و رسانههای فارسیزبان داخلی و خارجی در باره او بنویسم، دیدم حتی توان و انگیزه گله و درددل هم ندارم. تاریخ ایران و خاورمیانه پر است از کسانی که خواستهاند برای مردم زجرکشیده و جامعه خود کاری بکنند، اما سرنوشت اغلب آنها یکسان بوده است: «کشته شدهاند». آنهم در بیاعتنایی و بیخیالی اکثریتی که سرش در سرگرمیها و تفریحات و انواعی از مخدرههای نابودگر فکر و اندیشه گرم بوده است. آنانی که قهرمانان خود را میکُشند، آما آرزوی پیدا شدن قهرمانی برای نجات کشور را میکِشند. آنانی که از روی بیچارگی یا به قدرتهای استعماری دل میبندند و یا الگوی خود را در میان شخصیتهای تاریخی هزاران ساله جستجو میکنند.
هورین خلف را کشتند، چون در فکر «ساختن و آبادانی و جامعهای عادلانهتر» بود و نه در فکر «ویران کردن و غارت کردن و اقامت گرفتن از کشورهای غربی». چون دستپرورده و تحت حمایت قدرتهای استعماری و عوامل منطقهای آنها نبود. به همین دلیل بود که در عنفوان جوانی و در آغاز راه آرمانهای بلند خود به دست مدعیان افراطی اسلامگراییِ تحت حمایت ناسیونالیسم ترکیهای به وحشیانهترین شکل ممکن از میان برداشته شد.
کسانی که در همراهی با رسانههای استعماری، در قتل مبارزان مستقل و غیروابسته و فعالان ضدسلطهگری سکوت و بیاعتنایی میکنند، مثل همان رسانهها و قدرتهای متبوعشان با جنایتکاران همدستند. با جنایتکاران آینده نیز همدستند. چون بیاعتنایی راه را برای تکرار باز میکنند و مجوز تکرار میدهد. بیاعتنایی در قبال جنایتهای دولتی و یا نادیده گرفتن آنها، خود یک جنایت مضاعف است.
همچنین بنگرید به گفتاری از «اسلاوی ژیژک»+ و «جنگ ترکیه در سوریه؛ جنگی برای فاشیسم»+).
کته کولویتس، صدای مصممی در بیان انسان و رنجهایش
۲۷ شهریور ۱۳۹۸
کِتِه اشمیت کولویتس (۱۸۶۷ تا ۱۹۴۵) هنرمند انساندوست آلمانی بود. او از خانوادهای با تربیت فرهنگی و آگاهی سیاسی و اصالتاً از اهالی کوئینزبرگ (کالینینگراد فعلی) بود. ناحیهای در میان لهستان و لیتوانی که اکنون بخشی از روسیه اما بیرون از مرزهای اصلی آن است. سرزمینی که ایمانوئل کانت و هانا آرنت نیز از آنجا برخاسته بودند.
کته کولویتس در آثار هنری بیبدیل خود روایتگر رنجهای محرومان و ستمدیدگان و پیکارگر پرشور علیه ناسیونالیسم و جنگطلبی و بهرهکشی از انسان بود. او از سن ۱۶ سالگی طراحی از کارگران تحت ستم، مادران دردمند و دیگر مردمان فرودست و زحمتکش را شروع کرد و اینکار را تا پایان عمر همچون وظیفه انسانی خود میدانست و ادامه داد. مجموعه آثار بازمانده از او بالغ بر ۱۶۰۰ اثر هستند که شامل طراحیهای با زغال، مجسمه و مجسمههای کوچک مفرغی، حکاکی و کندهکاری روی چوب، لیتوگراف یا چاپ سنگی، اِچینگ و چاپ باسمه میشوند(+)(+). توجه او به استفاده از انواع تکنیکهای چاپ دستی نشاندهنده تمایل او به تکثیر آثار و تأثیرات انسانی آنها بوده است.
ازدواج کته با دوست زمان کودکیاش- کارل کولویتس- که پزشکی در خدمت محرومان بود، تأثیر بسزایی در فعالیتهای او گذاشت و او بسیاری از آثار خود را با الهام از بیماران محرومی که برای مداوای رایگان به مطب شوهرش مراجعه میکردند، میآفرید.
با اینکه کته کولویتس مخالف جدی جنگ و جنگافروزی و جهانگشایی بود، اما نتوانست بر پسرش پیتر که متأثر از تبلیغات جنگطلبانه زمان جنگ جهانی اول شده بود، فائق آید. جنگی که جرقه آن بر اثر حملات تروریستی یک ناسیونالیست صرب زده شده بود. چندی نگذشت که کولویتس داغدار پسر خود و ۲۵۰۰۰ جوان مفقودالاثر دیگر شد. همان جانباختگانی که گورستان نمادین ولادزلو در بلژیک بیاد آنان ساخته شد و مجسمه «والدین داغدار» اثر هنری بیهمتای کولویتس در آنجا برپای شد. مجسمهای دو بخشی از یک مادر و پدر که در برابر سنگ قبرها زانو زدهاند. ادای احترام به جوانان جانباختهای که بقول کولویتس شخصاً با هیچ احدی دشمنی نداشتند و فقط قربانی تحریکات جنگطلبانه شده بودند: «جنگ فقط به نفع دشمنان مردم است. مردم و جوانان هیچگونه دشمنی با جوانان کشورهای دیگر ندارند».
چندی از دوران جنگ جهانی اول نمیگذرد که ناسیونالیستهای دیگری در آلمان به قدرت میرسند: هیتلر و نازیهای نژادپرست آریاگرا. نازیها در سال ۱۹۳۷ او را از هرگونه فعالیتی ممنوع میکنند. از فرهنگستان هنر اخراجش میکنند و حق تدریس را از او میگیرند. نازیها در حالی بدون ذکر نام از بعضی آثار او استفاده تبلیغاتی به نفع خود میکنند که تعداد دیگری از آثار انساندوستانه او را در نمایشگاهی به نام «هنر فاسد» به نمایش میگذارند تا او را تحقیر و طرد شده نشان دهند.
چند سال پس از این بود که داغ تازهای بر جانش نشست. نوهاش پیتر- که نام پسرش را بر او گذارده بود- قربانی جنگ جدید شد: جنگ جهانی دوم. جنگی که آتش آنرا نازیهای تازه به دوران رسیده در تداوم جنگ اول روشن کرده بودند. داغ نوه هنوز تازه بود که همسرش نیز بر اثر بیماری درگذشت. مدتی بعد، بمبی خانهاش را درهم میکوبد. بسیاری از آثارش از بین میروند و خود نیز تا حد زیادی بیپناه و سرگردان میشود. آن صدای صادق رنجهای محرومان، خود دریایی از درد و رنج میشود. عدهای به او پیشنهاد میکنند که از آلمان مهاجرت کند، اما او نمیپذیرد و میگوید آنقدر و در هر شرایطی اینجا میمانم تا فروریختن جهنم ناسیونالیسم را به چشم ببینم.
کته کولویتس در سال ۱۹۴۵ و در سن ۷۸ سالگی و ۱۶ روز قبل از آنکه شکست نازیها و پایان جنگ جهانی دوم و سقوط آن جهنم را ببیند، از جهان رفت و حسرت دیدار آن رویداد را با خود برد. مرگ او در حالی اتفاق افتاد که چند ماه بود در تنهایی و انزوا در خانه یکی از علاقهمندان به آثارش زندگی میکرد.
او میگفت: «وقتی به اغلب تابلوهای نقاشی موجود در موزهها و گالریها نگاه میکنیم، انگار همه در حال خوشی و خوشبختی هستند. انگار هیچ انسانی کار نمیکند، خسته نمیشود و رنج نمیکشد. او در نامهای از رومن رولان خواسته بود تا مجموعهای از آثارش با عنوان «جنگ» را در سراسر جهان منتشر کند تا «همه بدانند که اینست جنگ! اینست آنچه که در طول این سالهاى مهیب بر سر انسان آمده است».
طراحیهای کته کولویتس صدای مصممی است در بیان انسان و رنجهایش. او میگفت: «وظیفه من است که رنجهای مردم را بر زبان آورم».
هرانت دینک، مبارز انسانیت و قربانی نژادپرستی و ناسیونالیسم
۲۲ شهریور ۱۳۹۸
هرانت دینک روزنامهنگار ارمنی اهل ترکیه و سردبیر هفتهنامه آگوس بود. او سالهای کودکی خود را در محرومیت و در یتیمخانه کلیسایی در استانبول گذراند. او عاشق نوع بشر فارغ از هر تنوع و تفاوتی بود و تمام عمر خود را صرف صلح بشری و همزیستی میان ترکها و ارمنیها کرد. دینک با روحیات عدالتخواهانه و قلم توانای خود با نژادپرستی و ناسیونالیسم و ملیگرایی مبارزه میکرد و میگفت: «ناسیونالیسم همان آسیبی را به جامعه بشری میزند که سرطان به بدن آدمی».
او گذشتهگرایی را برنامهای امپریالیستی میدانست و اعتقاد داشت که «امپریالیسم میخواهد آینده ما را در گذشته تعریف کند».
او بهرغم همه تهدیدها و تعدیات و دستگیریها و شکنجهها همواره میگفت که «بیعدالتی در همه جا هست، در غرب، در شرق، در ترکیه و نیز در ارمنستان. اما من شهروند ترکیهام و از سرزمین خود مهاجرت نمیکنم و میخواهم برای بهشت کردن سرزمینم تلاشم را کرده باشم».
هرانت دینک به سرنوشت معمول آزاداندیشان نوعدوست و شریف در جوامع رشدنیافته، تحریکپذیر و خشونتطلب دچار شد: او در بعدازظهر نوزدهم ژانویه سال ۲۰۰۷ میلادی به ضرب گلوله دو جوان راستگرای ناسیونالیست و با حمایت پنهان بعضی دستگاههای دولتی کشته شد.
هرانت دینک میگفت: «مرگ چیز بدی نیست، اگر تا لحظه آمدنش چون سرو ایستاده باشی».
به خاطره جاودان مرسدس سوسا
۲۱ بهمن ۱۳۹۷
صدای مرسدس سوسا صدای درد و رنج بشریست. صدایی که از اعماق تاریخ میآید. صدای جوامعی که به ظلم عادت نمیکنند و با ظلم همراهی نکردهاند. صدای مرسدس سوسا صدای مقاومت است در برابر سلطهگری و صدای مبارزه برای تغییر. سرودهای پرشور ویولتا پارا از حنجره شورانگیز مرسدس سوسا بود که بر جان میلیونها مردم استبدادزده آمریکای لاتین و دیگر نقاط جهان جاری میشد.
سوسا از آن دسته خوانندههایی نبود که حکومتها آنها را بر روی سن میآورند و برایشان کف میزنند، از آن دسته خوانندههایی بود که آنها را از روی سن به زندان میبرند. مرسدس سوسا از آن آدمهایی نبود که به وقت انقلاب از کشور میگریزند و در جای امنی به دور از مردم پناه میگیرند و خود را «تبعیدی» میخوانند، از آن کسانی بود که به وقت انقلاب به کشور باز میگردند و در میان آتش به میان مردم میروند. همچون ماریا فارانتوی و جوآن بائز. سوسا موسیقی را سلاحی علیه ستمگری و علیه انسانستیزی کرد.
او با رساترین و مصممترین صدای ممکن فریاد زد که «همه چیز تغییر خواهد کرد. آنچه که دیروز تغییر کرد، فردا هم تغییر میکند». (عکس بالا: مرسدس سوسا، عکس پایین: ماریا فارانتوی)
نمونههایی از آهنگهای این سه تن را بشنوید و ببینید: «همه چیز تغییر خواهد کرد» با صدای مرسدس سوسا(+)؛ ترانه مشهور «سپاس از زندگی (گراسیاس آلا ویدا)» با صدای مرسدس سوسا و جوآن بائز، شعر از ویولتا پارا(+)؛ «غزل غزلهای سلیمان» با صدای ماریا فارانتوری(+)؛ «راز» به زبان ترکی استانبولی با صدای ماریا فارانتوی(+)؛ و سرود «آزادیخواهان» شاهکار بیبدیلی با صدای ماریا فارانتوری و همراهی گروه کر، شعر از پابلو نرودا، آهنگ از میکیس تئودوراکیس، اجرا در تالار کنسرت آتن(+).
بدرود با علی اشرف درویشیان، دوست نگران بچهها
۷ آبان ۱۳۹۶
صمد بهرنگی و علیاشرف درویشیان را با هم شناختم. به واسطه کتاب دوستداشتنی و کوچکی که درویشیان در سوگ بهرنگی نوشته بود و آنرا در پاییز ۱۳۵۷ از روبروی دانشگاه تهران خریده بودم. روی جلد کتاب طرحی مخطط و سیاهرنگ و جذاب از صمد دیده میشد که در کنارش به رنگ سرخ نوشته شده بود: «صمد جاودانه شد». کتابی سرشار از عاطفه و شفقت انسانی.
حالا چه کسی را سزاست تا از جاودانه شدن علیاشرف درویشیان- آن دوست همیشه نگران بچهها- بنویسد؟ از آن نویسنده مبارز و شجاع و آزادیخواه و مردمدوست که محفلش بجای آنکه در میان خمارهای دودآلود کافهنشین باشد، در میان دانشآموزان محنتزده روستاها و مناطق محروم و کودکان رنج و کار بود. او که از مردم دردمند و فاصله طبقاتی مینوشت و از حق برابری و رفع تبعیض سخن میگفت. او که با تعهد به انسان و رئالیسم اجتماعی مینوشت و کودکان را با قصه شاهزادهها و ثروتهای بادآورده و دیگر قصههای دروغین سرمایهداری سوداگر فریب نمیداد. او که اهمیت هر اثر هنری را به میزان سودمندی آن برای انسانها میدانست و نه به صرف ملاحظات زیباییشناختی و قیمتگذاری آن».
چه کسی از آن آموزگار شرف انسانی خواهد نوشت که میگفت: «نان و سفره کارگری را بر سفره خونین ترجیح میهد». که میگفت: «زیر سایه روباه نخواب، بگذار شیر ترا بدرد!». و آنک چه روزی فرا خواهد رسید که رعیتها برای قاپیدن «تفاله انارهای باد شده اربابها» در پیش پای آنها به صف نایستند.
به یاد مینا کشورکمال
۵ بهمن ۱۳۸۷
پانزدهم بهمن ماه امسال، ۲۲ سال از ترور و جانباختن تلاشگر آرزومند آزادی و عدالت و سربلندی افغانستان و مردمان آن میگذرد. مبارزی مستقل، شجاع و خستگیناپذیر که بسا زودتر از دیگران پی به برنامه امپریالیسم برای گسترش بنیادگرایی مذهبی در منطقه برد و جانش را بر سر آرمانهای بزرگ و انسانیاش نهاد.
عمر کوتاه «مینا کشورکمال» در حالی در سن ۳۲ سالگی به پایان رسید که مبارزات توأمان خود با اشغالگران و بنیادگران را در بیست سالگی آغاز کرده بود و در ۲۳ سالگی جمعیت انقلابی زنان افغانستان را بنیاد نهاده بود. عمری کوتاه اما پربار و غرورآفرین.
سخنرانی باشکوه مینا در کنگره سالانه حزب سوسیالیست فرانسه، نام او را برای همیشه جاودان خواهد ساخت و تصویر غرورآفرین این زن شجاع به هنگام سخنرانی، در کنار تصویر همه دیگر قهرمانان و مبارزان انساندوست در تاریخ بشریت خواهد درخشید. نوشتهها، تحلیلها و اشعار مینا در مجله «پیام زن» که خود مؤسس و سردبیر آن بود، نشانگر اندیشهها و احساسات اوست. اندیشهها و احساساتی که مطابق خواست هیچیک از گروههای سیاسی وابسته نبود و برای خوشایند کسی بازگو نمیشد. مینا، فقط «خودش» بود و نمیتوانست و نخواست تا از جای دیگری هدایت شود.
و چنین بود که کشورهای استعماری برای چندمین بار فرصت ایجاد دموکراسی و امنیت در خاورمیانه را فدای نظریههای مرتجعانه اما سودآور ترویج افراطگراییهای مذهبی نمودند.