ناسیونالیسم و باستانپرستی «پناهگاه» نیست، «پرتگاه» است
ناسیونالیسم چگونه انسانها را تحریک به جنگ میکند؟ دانشآموزان چگونه داوطلبانه تبدیل به بردههای جنگی میشوند؟
«خدمت در سپاه جاویدان هخامنشی بزرگترین آرزوی جوانان پارسی بود!» (کتاب مطالعات اجتماعی کلاس هفتم)
آنتونیو گرامشی در «یادداشتهای زندان» مینویسد: «ما تنها هنگامی میتوانیم بر هژمونی فائق آییم که دانش و فرهنگ غالب محیط سلطه را به بوته نقد و سنجش بسپاریم و میزان خلوص علمی و ناخالصیهای هژمونیک آنرا شناسایی کرده و جدا نماییم. این وظیفه روشنفکران است که نشان دهند چه میزان از عناصر اقتدارآمیز و غیرانسانی با ماهیت سلطهگرانه در علوم و منابع آموزشی وارد شده و پنهان شدهاند». هژمونی اصطلاح مشهور و ابداعی گرامشی است برای توصیف نوعی از سلطهگری که بیش از اتکای بر زور، به توجیه فرهنگی و ایدئولوژیک اقشار تحت سلطه و کسب میزانی از رأی و رضایت آنها متکی است.
نوعی از فریب انسانها که از طریق تبلیغ شوونیسم و ناسیونالیسم و باستانگرایی انجام میشود، به منظور تربیت نسل مطیع و دستآموزی صورت میگیرد که بدون هیچ مقاومت و ارادهای، مجری سیاستهای سلطهگرانه شود. نسلی که با القائات مبتنی بر ستایش جهانگشایان و افتخار به مرزهای پهناور و جاننثاری به پای خاک پاک، به آسانی متقاعد به جنگ شود و بتواند با احساسات تحریک شده، اسلحه در دست بگیرد و خود را قربانی اهداف استعماریِ تجاوزطلبان و جنگافروزان و اسلحهفروشان کند. که بتواند تحت تأثیر انواع مغزشوییهای برگرفته از مذهب و ملیت و قومیت و زبان و تاریخ تحریف شده و افتخارات کاذب و اشعار حماسی و موسیقی مهیّج و برتر دانستن خود و پست دانستن دیگران، همنوع و همسایه خود را موجودی بیارزش و دشمن خود فرض کند و حمله به او را «افتخار ملی» و «آزادسازی کشورها» بداند. آنهم در خاورمیانه ملتهب از جنگهای مکرر که بیش از هر چیز دیگری، به ترویج صلح و به تربیت نسل پیرو همزیستی بشری و ارزشهای انسانی نیازمند است.
پایههای قدرت فاشیسم بیش از هر چیز دیگر متکی و مبتنی بر هژمونی برآمده از پروپاگاندا است. مبتنی بر تربیت فاشیستی زیر نقاب وطنپرستی. دستکاری در تاریخ نیز به شکلی که مقتضی مقاصد امروز شود، یکی از مهمترین و مؤثرترین ابزارها برای جهتدهی ذهنی و بسیج افکار عمومی و بهرهکشی از انسانها است.
اینکه تعدادی از اشخاص و رسانهها با اشاره هدایتگران و در فواصل معین به مخاطبان القاء میکنند که نام پادشاهان و تاریخ ایران باستان از کتابهای تاریخ مدارس حذف شده و یا قصد آن در نظر است، بخش شاخصی از همان پروپاگانداست که با اهدافی درازمدت برای مخاطب سادهدل و سطحینگر بیان میشود. فعالیتهای باستانگرایانه و ناسیونالیستی، مکملی برای وضع موجود است. دماگوگها و متخصصان دستکاریهای اجتماعی بخوبی میدانند که وقتی جامعهای در قبال تحریکات دریافتی، واکنش مقتضی بروز نمیدهد و در مقابل آنها مقاوم شده است، لازم است تا محرکهای تازهای را رونمایی کنند.
مقاومتهای مردمی در برابر نظامهای طبقاتی و ثروتهای انباشته، بخشی از سیر طبیعی تاریخ است. مهمترین ابزار برای مقابله با جنبشهای پیشرو و مترقی که در روند تکاملی تاریخ شکل میگیرند، تبلیغ و ترویج واپسگرایی و باستانپرستی است. بازگشتی ارتجاعی به هزار و پانصد یا دوهزار و پانصد سال پیش. افکار کهنهپرستی در جوامعی که امیدی به آینده ندارند و نگاهشان به گذشته است، شیوع و مقبولیت بیشتری دارد. آنان بجای توجه به پیشرفت و توسعه اجتماعی و انسانی، توجهشان به گذشتههای دور و رجوع به چیزهایی است که هزاران سال پیش و در سیر تکامل جوامع بشری منقرض شدهاند.
در چاپ جدید کتابهای درسی رسمی تاریخ و بخصوص کتاب تاریخ کلاس دهم، کتاب مطالعات اجتماعی کلاسهای چهارم و هفتم، و کتاب فارسی کلاس پنجم، انبوهی از تحریفات تاریخی و مطالب شوونیستی و ستایشگری ایران باستان و توجیه جنگافروزیهای پادشاهان باستان همراه با تصویر و تبلیغِ تجاری اشیای شبهباستانی تقلبی منتشر شده است. علاوه بر اینها، به کتاب فارسی کلاس پنجم، بیت جعلی و فاشیستی «چو ایران نباشد تن من مباد، بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» افزوده شده که در زمان پهلوی به شاهنامه فردوسی الحاق شده است (بنگرید به «تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی»).
تاریخ را نمیبایست به نفع سیاست جعل و تحریف کرد. تحریف سیاسی تاریخ نه تنها خیانت به حقیقت و راستی است، که مانع از درس گرفتن از تاریخ و تکرار فجایع تاریخی ضدبشری خواهد شد.
برای مثال در کتاب مطالعات اجتماعی کلاس هفتم (دیده شده دستکم در چاپ سالهای ۱۳۹۲ تا ۱۳۹۸) ضمن ستایش «خردمندی و عدالت کوروش» و «فتح سرزمینها و قلمرو وسیع هخامنشیان» که چیزی جز تجاوزگری و جنگافروزی نیست، آمده است: «کوروش در دوران حکومت خود پیروزیهای زیادی به دست آورد. او به عراق و ترکیه امروزی حمله کرد و قلمرو ایران را از خلیج فارس تا دریای مدیترانه گسترش داد» (ص ۱۱۷ یا ۱۱۹). همچنین چنین عبارت هولناکی آمده است که: «خدمت در سپاه جاویدان داریوش هخامنشی، بزرگترین آرزوی جوانان پارسی بود» (ص ۱۲۸).
تصور میکنید آینده بشریت چگونه خواهد بود اگر مغولان و تیموریان و مقدونیان و دیگران، در مدح متجاوزان و جنگافروزان خود و آنهم در کتابهای درسی مدارس خود، امثال اینگونه تجاوزگریها و وحشیگریها را تقدیر و تمجید کنند و برای مثال بنویسند: «چنگیزخان مغول که پادشاهی خردمند و عادل بود، در زمان حکومت خود پیروزیهای زیادی به دست آورد. او چین و کره و تاجیکستان و هندوستان و افغانستان و ایران و عراق و ترکیه و روسیه امروزی را تصرف کرد و قلمرو مغولستان را از چین تا اروپا گسترش داد و ایران امروزی هم جزئی از خاک امپراتوری مغول بود». فکر میکنید آینده جهان چگونه خواهد بود اگر دیگران نیز از ایرانیان یاد بگیرند و در کلاسهای درس علوم اجتماعی مدارس خود، بجای آموزش روابط و مناسبات اجتماعی، تفاهم و همزیستی بشری، و راهکارهای توسعه فرهنگی و تعلیمات مدنی در جهان رو به پیشرفت امروز، درس قشونکشی و تجاوزگری و آرزوی خدمت در سپاه متجاوزان را به آن دانشآموزان و اطفال معصوم بیاموزند؟ و علاوه بر این، با مغزشوییهای خطرناک به آنان تلقین کنند که میباید افتخار کنند که بتوانند برای گسترش مرزها و تصرف دیگر کشورها، در سپاه امثال چنگیزخان و تیمور و نرون و آتیلا خدمت بکنند و خود را به کشتن بدهند. براستی آینده بشریت چگونه خواهد بود اگر دیگران همفکر این قبیل ایرانیان باشند؟
اینگونه تعلیم و تربیتهای شوونیستی اختصاص به مدارس ندارد و در دانشگاهها نیز به فراوانی دیده میشوند. برای نمونه در وب سایت دانشکده ایرانشناسی و انجمن ایرانشناسی وابسته به آن آمده است: «ایران یکی از متمدنترین کشورهای جهان است… کشوری که پادشاهان دوران هخامنشی و ساسانی آن بزرگترین امپراتوریهای تاریخ جهان را به وجود آوردند و پادشاهانی چون خسرو انوشیروان گوی سبقت را در عدالتورزی ربودهاند». چنین نوشتجات آبکی و تبلیغاتی بیشتر بکار فریب افراد بیاطلاع و جذب نیروی جنگجوی جاننثار از بین آنان میآید تا یک متن مستند و مستدل دانشگاهی. چنانکه ملاحظه میشود، درک مسئولان دانشگاه از تعریف تمدن مشتمل میشود بر تمجید تجاوزگری و تقدیس امپراتوریگری و زیادهخواهیهای ارضی و نیز ستایش آن پادشاهی که بخاطر نسلکشیها و قتلعامهای مکرر و سراسری مزدکیان و بلوچیان و گیلانیان و اهالی انطاکیه (که هم در متون تاریخی و هم در شاهنامه فردوسی ثبت شده)، کارنامهای بس سیاه و خونین دارد (بنگرید به «رنجهای بشری»).
محتوای آموزشی کتابهای درسی در سالهای اخیر، مرا بیاد مقاله «آموزش و پرورش در ایران باستان» و ادعاهای بدون اسناد و شواهد تاریخی آن انداخت که به منظور القای دگردیسیهای آموزشی-ایدئولوژیکی جدید در شماره ۷۲ مجله رشد آموزش تاریخ (متعلق به وزارت آموزش و پرورش) منتشر شده است. همچنین کتاب ایدئولوژیک «فرهنگنامه تاریخ ایران» از انتشارات طلایی را بیاد آورد که محصولی است از مؤلفانی که میتوان آنانرا گونهای از «باستانپرستان مذهبی» قلمداد کرد. کسانی که مثل همه عُمّال سلطه، خود را صاحباختیار افکار عمومی میدانند و تعلقات ذهنی خود را به همه مردم تعمیم میدهند و به نیابت از مردم دست به ستایش شخصیتهایی میزنند که ترکیب یککاسه آنان تاکنون در طبله هیچ جادوگری یافت نشده است: «ارادت و عشق مردم ایران به پندار نیک زرتشت، منشور اخلاقی و انسانی کوروش، خرد جاماسپ، شجاعت رستم، تدبیر سلمان فارسی، خاندان پیامبر اکرم و امام رضا، سیاست شاهعباس، شمشیر نادر، مبارزات مدرس، فقه آخوند خراسانی، قیام امام خمینی، و خون سرخ محمدحسین فهمیده». با تصویری در روی جلد کتاب که شخصیتهای بالا را بطرز مضحک اما معنیداری در کنار هم نشاندهاند. ترکیب ناهمگونی از عناصر بیارتباط و معجونی از راست و دروغ که نتیجهای جز گمراهی و سرگشتگی دانشآموز را در پی ندارد و نشان میدهد که تمسک به همه این اجزای متضاد، دستاویزی برای پیشبرد اهداف سلطهگرانۀ خطرناکی است که هم آموزش را به انحطاط میکشد و هم دانشآموز را و هم نوع بشر را. کتابی در تمجید از شمشیرکشیها و تجاوزگریهای امثال کورش و شاپور و نادر، و نهایت بیآزرمی در یکسان دانستن و کنار هم نشاندن آنها با کودک مظلومی که جان خود را در جبهههای جنگ از دست داد. این کتاب مصداق بارزی است از آنچه در این گفتار و بسیاری گفتارهای دیگر هشدارش را دادهام. کتاب دیگری از همین ناشر با عنوان «نبرد ایرانیان» در ادامه همین برنامه تولید و منتشر شده است.
تبلیغ و ترویج ناسیونالیسم و باستانگرایی و کورشپرستی در کتابها و منابع رسمی آموزشی و دولتی ایران (چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب) بیش از آن است که قابل شمارش باشد و تقریباً در همه جا به دیده میآیند. چنین رویهای در تبلیغ و ترویج وطنپرستی کور و ستیزهجو از حدود عصر مشروطه شدت گرفته و تاکنون و در همه حکومتها کم یا زیاد وجود داشته و در واقع بدان نیاز داشتهاند.
به عنوان مثال و مشتی از خروار میتوان از «تاریخ جامع ایران» متعلق به مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» متعلق به شورای کتاب کودک، و «کتابخانه ملی کودکان و نوجوانان ایران» یاد کرد که سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران با همکاری آقای مصطفی رحماندوست راهاندازی کردهاند. در وبسایت این کتابخانه از «فتوحات» کورش و کمبوجیه و داریوش و توجیه تجاوزگریهای آنان سخن گفته شده و اینکه: «كوروش باب جدیدی در تاریخ عالم باز كرد. او از نوابغ روزگار خود بود و تنها به كشورگشایی و جهانگیری اكتفاء نكرد. كوروش میخواست اساس تمدن جدیدی ایجاد كند تا كلیه اقوام از زیر بار ظلم و ستم نجات یافته و در كمال آزادی و آسایش زندگی كنند». یعنی همان شستشوهای مغزی و فریبگریهای خطرناکی که دیگران نیز برای توجیه تجاوزات اسکندر و چنگیز و تیمور و آتیلا و به منظور تبدیل کودک و نوجوان به نیروی خونریز بیان میدارند. در کتاب «دایرهالمعارف فارسی» (جلد دوم، بخش اول، ۱۳۵۶) نیز همینگونه مدح و ستایشها در باره کورش و شاپور و امثال آنها بیان شده است. برای نمونه، شاپور ذوالاکتاف را پادشاهی دانسته که «مورخان رومی نمیتوانستند از بیان جلال و شکوه او خودداری کنند. شاپور به سبب فتوحاتش، فرهنگ و هنر ایران را در ترکستان و چین گسترش داد و مردم شهر شوش را قتلعام کرد و شهر را از نو بنا نهاد». یا کوروش کبیر را سردار و سیاستمدار برجستهای معرفی کرده که «امپراتوریای تأسیس کرد که از هند تا مصر امتداد داشت و یادگاری از عدالت و رأفت از خود باقی گذاشت». برای مثالی دیگر، در کتاب درسی سال دوم اکابر که وزارت فرهنگ در دهههای ۱۳۱۰ تا ۱۳۳۰ منتشر کرده، آمده است که «نادرشاه به افغانستان و هندوستان و ترکستان لشکر کشید و آنجاها را فتح کرد و با جواهرات بسیار گرانبها و غنائم فراوان به ایران باز آمد… نادرشاه حقی بزرگ به گردن ایران دارد و فتوحاتی کرد که مایه سربلندی ایرانیان گردید» (وزارت فرهنگ، کتاب دوم اکابر، طهران، ۱۳۳۲، صفحه ۱۱۰).
این عبارت و عبارتهای شبیه این نه فقط در این کتاب که تقریباً در تمامی کتابهای درسی و تاریخی ایران تکرار شدهاند و همگان به اندازهای با آنها آشنا هستند که برایشان بدیهی مینماید. اینگونه کتابها و منابع آموزشی به مثابه دسته گلی هستند که خنجرهایی در میان آنها قلب انسانها را نشانه رفتهاند. گویی که وطندوستی مترادف با تمجید جهانگشایان و تجاوزطلبان است. پرسش اینجاست که آیا تصرف و غارت کشورهای دیگر فقط ایرانیان و فاتحان ایرانی را سربلند میکند و نمیتواند برای مثال مغولان و تیموریان و دیگر فاتحان و جهانگشایان را نیز مفتخر و سربلند کند؟
در کتاب تاریخ کلاس دهم، بسیاری از مطالب و عکسها و نقشههای کتابهای این نگارنده را بدون ذکر مأخذ منتشر کرده و آنها را برای مقاصد سوء خود مصادره به مطلوب کردهاند. تجربه نشان داده که نازیها و ناسیونالیستها و دیگر ایدئولوژهای راست افراطی از هنر و خلاقیت بیبهرهاند و از طریق مکیدن آثار فکری پدیدآورندگان مستقل اما بیپناه ارتزاق میکنند.
علاوه بر دیدگاه رسمی دولتی که اغلب بطور آشکار یا پنهانی از گرایشات باستانپرستی بالا حمایت میکنند و بدان دامن میزنند، عدهای با تلقیهای خاص مذهبی نیز هستند که تحرکات بالا را «جریان انحرافی باستانگرایی» میخوانند و در صدد مقابله با آنان برمیآیند. اما باید دانست که تفاوت این عده با باستانپرستان، تفاوتی شکلی است و نه ماهوی. اغلب این گروه نیز برای حفظ منابع در خطر افتاده خود به دنبال تحریف تاریخ و القای نوع دیگری از سلطهگری و بهرهکشی از انسان بر اساس خرافههای مذهبی غیرمعتبر هستند و فعالانی دارند که از لحاظ ترویج خشونت و افکار ارتجاعی رقیبی ندارند. آنان نیز به نوع دیگری دچار خودبرتربینی و نفرتپراکنی و نیز مصادره به مطلوب آثار و تألیفات محققان مستقل و آزاداندیش هستند و نژادپرستی و ناسیونالیسم را به شکل مذهبی و یهودستیزانه آن دنبال میکنند. چنانکه ملاحظه میشود، هر دو گروه به ظاهر متضاد و متخاصم، بهرغم پوستههای ظاهری و نقابهای رنگارنگ متفاوت خود، وجه اشتراک زیادی با آریاگرایی و نازیهای هیتلری دارند و هر دو گروه میخواهند انسانها را به زیر پرچم غیرانسانی خود بکشند و از آنان به عنوان «جنگجوی مدافع آرمانها» بهرهکشی کنند.
میبینیم که جایگاه یک محقق مستقل در این محیط افراطی و اقتدارطلب به چه شکلی است. هر یک از این فرقهها از بخشهای از نظر خود مطلوب آثار محقق برای مقاصد خود سوءاستفاده میکنند و بخشهای از نظر خود نامطلوبش را دستمایهای برای تهاجم و تخریب او قرار میدهند. اینچنین است که محقق و مؤلف مستقل و غیروابسته از همه طرف طرد میشود و کار و خانواده و زندگیاش در معرض خطر قرار میگیرد و هشدارهای آیندهنگرانهاش به باد بیتوجهی و فراموشی سپرده میشود.
آموزش تاریخ در جهان امروز میبایست تلاشی باشد برای آشنایی با واقعیتها و رویدادهای زشت و زیبای اعصار گذشته به منظور درک چشماندازی کامل و صحیح از روند تکامل بشری و ساختن حال و آیندهای بهتر بر اساس تجارب تاریخی. رسیدن به این هدف، با بیان بلاملاحظه واقعیتهای تاریخی «همانگونه که بودهاند و نه آنگونه که دوست داریم بوده باشند» ممکن میشود. علاوه بر این، آموزش تاریخ در دنیای امروز میبایست تلاشی باشد برای زدودن نفرت و رفع کدورتهای تاریخی و همبستگی و همزیستی جوامع بشری و جبران اشتباهات گذشته و نشان دادن نقشی که هر یک از آنان در پایهریزی تمدن و روابط انسانی داشتهاند. اما آنچه در دستگاههای آموزشی رسمی ایران و نیز در انبوهی از کتابها و نشریات و رسانهها و تریبونها رخ میدهد، آموزش یک سلسله خودپرستیهای شوونیستی و ادعاهای ضدتاریخی به منظور مقاصد و منافع روزمره و نفرتپراکنی میان مردم و جوامع بشری است. دستکاریهایی در تاریخ که موجب انحطاط آینده کشور و نزاعهای قابل پیشبینی میشود. چنانکه شواهد پیدایش آن کموبیش در اینسو و آنسو دیده و شنیده میشود. تجارب تاریخی یک قرن اخیر نشان میدهند که ناسیونالیسم در هر جایی از جهان که سر بر آورد، موجب نابودی انبوهی از شهرها و قتلعام میلیونها انسان بیگناه شد.
با این همه، نقد اختصاصی و تفصیلی این کتابهای درسی را به چند دلیل لازم ندیدم. اول اینکه، اینگونه مطالب و خیلی بیشتر از اینها را به تفصیل و با ذکر انبوهی از منابع و مستندات در کتاب توقیف شده «باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری» پاسخ دادهام. همان کتابی که چراغی در تاریکیها برافروخته و توقیف شدنش هم از افتخاراتش است. همچنین در باره باستانپرستی و کورشستایی عدهای از مقامات و مسئولان (بخصوص در باره مناسبات دولت آقای احمدینژاد با مسئولان موزه بریتانیا) به دفعات مطالبی نوشته و مصاحبهها و مناظرهها کردهام. تکرار آن نقدها برای افراد فهیم لزومی ندارد و برای افراد غیرفهیم تأثیری ندارد. دوم اینکه، اغلب دبیران دلسوز که میدانند اینگونه مطالب با اعمال نظر عدهای خاص و به منظور «بهرهکشی از دانشآموز برای بردگی جنگی» و «تبدیل دانشآموز به جنگجو» به کتابهای درسی راه مییابند، نه آنها را درس میدهند و نه از آنها درس میپرسند و در صورت لزوم، به تدریسی توأم با روشنگری روی میآورند. سوم هم اینکه، اغلب دانشآموزان، درسهای القائی مدرسه و از جمله درس تاریخ را جدی نمیگیرند و باور نمیکنند و اگر هم به ناچاری و برای کسب نمره بخوانند، هر چه زودتر آنها را از ذهنشان زدوده و به دور میافکنند.
عدهای نیز که به واقعیتها و فریادها و هشدارهای دلسوزان بیاعتنا باشند و به اینگونه مغزشوییهای خطرناک فرصت غلبه دهند و به زیر پرچم افتخارات موهوم عصر باستان بروند، قربانیان جنگهای آینده هستند. جنگهایی در خاورمیانه ستمکشیده که قرار است پس از تحریک احساسات تودهها و جایگزینی رادیکالیسم ملتگرایانه بجای رادیکالیسم مذهبگرایانه شعلهور شوند و نوع جدیدی از سلطهگری و بهرهکشی از انسان را رواج دهند. جنگهایی که در صورت وقوع، باز هم سود هنگفت و دوجانبه ناشی از فروش تسلیحات و نابودی تأسیسات را نصیب کشورهای متحد استعماری میکند.
ستایش جهانگشایان یعنی خونین کردن آینده بشریت. یعنی مسموم کردن انسانها با ایدئولوژیهای خطرناک.
* * *
پینوشت ۱: آنچه در تصویر دیده میشود، اذعان بنگاه خبری بریتانیا در تاریخ ۲۵ مهر ۱۳۹۹ مبنی بر فروش همزمان تسلیحات جنگی توسط بریتانیا به دو کشور جمهوری آذربایجان و ارمنستان در میانه جنگ تازه میان آنها است. اخیراً نیز در اخبار آمده بود که این دو کشور برخلاف مقررات بینالمللی از بمبهای خوشهای استفاده کردهاند. اما کسی نپرسید و بازخواست نکرد که اصولاً این بمبهای ویرانگر و تسلیحات کشتار جمعی را چه کشورهایی ساخته و به آنان فروختهاند. چنانکه در میان مدعیان جهانی حقوق بشر نیز کسی بطور جدی پیگیر نشد و اهمیت نداد که تسلیحات کشتار جمعی و بمبهای شیمیایی و میکربی را چه کشورهای «متمدنی» به صدام حسین و دیگر کشورهای دیکتاتوری فروخته بودند؟
پینوشت ۲: در اردیبهشت ۱۴۰۰ عدهای از مردم افغانستان و بخصوص معلمان و مادران ضمن چندین تجمع از دولت افغانستان خواستند تا جلوی تولید و واردات و فروش اسباببازیهای خشونتزا اعم از تفنگهای پلاستیکی، شمشیر، ترقه و امثال آنها گرفته شود. آنها به درستی بر این باور هستند که بازیهای خشن موجب عادی شدن خشونت و بیرحمی در ضمیر اطفال میشود و این وضعیت، مطلوب دستهجات تروریستی و جنگطلب و بمبگذار است.
پینوشت ۳: در همین زمینه، ییشای سرید (Yishai Sarid)- نویسنده و مأمور اطلاعاتی اسرائیلی- در کتاب «پیروز» (Victoriou) از مربیانی در اسرائیل یاد کرده است که وظیفه آنان تربیت نیروی جنگندۀ بیرحم از طریق آموزشهای ناسیونالیستی و القائات روحی-روانی است: «چنانکه دست آنان راحت به سوی ماشه برود و کشتن انسانها برای آنها عملی عادی و سهل و ساده باشد. بدون هیچ کابوسی!».
بازنویسی از فروردین ۱۳۹۹ تا اردیبهشت ۱۴۰۱
همچنین بنگرید به:
حمایت آمریکا و کشورهای غربی از مقامات و مسئولان اختلاسگر، کمک مالی به احزاب پانایرانیستی
ناسیونالیسم چیست؟ و تفاوت میان ملیگرایی و میهندوستی
گفتارهایی در باره تبعیض نژادی، وطندوستی، غرور ملی، و قربانی کردن انسان به پای کشور
جنبش جهانی ضد نژادپرستی و جهانگشایی، مرحلهای نوین در تاریخ بشری
آینده و نگرانیها، تجربههایی از گذشته برای فردا: نگذاریم ایران تبدیل به زنجیر جدید اسارت شود
نسلکشیهای ایرانی در عصر اسلامی
آریاگرایی و نسلکشی فرهنگی به بهانه گسترش زبان فارسی و وحدت ملی
کتابها و فیلمهای بدآموز: لزوم گردآوری آثار باارزش فرهنگی برای کودکان
کتابهای خطرناک
قلم ستمپوش مورخان: استادان و دانشمندان در خدمت سلطهگری
روشنگریهای پژوهشگران در برابر آریاگرایی و باستانپردازی