ارزش کشور
۲۰ مهر ۱۳۹۲
ارزش یک کشور به قدمت یا پهناوریاش نیست، به اینست که مردمش چقدر احساس خوشبختی میکنند.
اولویت انسانها بر کشورها
۲۳ تیر ۱۳۹۳
کشورها از انسانها تشکیل میشوند و در نتیجه موجودیت انسانها بر موجودیت کشورها اولویت دارد.
وطندوستی آگاهانه
۶ مرداد ۱۳۹۴
وطندوستی، دوست داشتن شاهان و حاکمان نیست، که دوست داشتن انسانهای دردمند و محروم است. وطندوستی بیان افتخارات دروغین حاکمان جبار و خوشخدمتی آنان نیست، که بیان تلاشها و رنجهای راستین مردم زحمتکش و ستمکشیده و خدمت به آنان است.
وطندوستی و انساندوستی
۱۸ مرداد ۱۳۹۴
وطندوستی تا جایی پسندیده است که از انساندوستی پیشی نگیرد. هنگامی که وطندوستی مقدم بر انساندوستی شود، انسانها به خودی و غیرخودی یا بیگانه تقسیم میگردند. حمله خودی به بیگانه تمجید میگردد و حمله بیگانه به خودی تقبیح. اعمال ناپسند خودی پسندیده جلوه میکند و اعمال پسندیده بیگانه ناپسند. درد و رنج خودی مهم جلوه میکند و درد و رنج بیگانه بیاهمیت. صفات زیبا از آن خودی میگردد و صفات زشت از آن بیگانه. برترانگاری و نژادپرستی و خشونت علیه بشریت اوج میگیرد و همزیستی و همبستگی و صلح بشری سقوط میکند. تجربههای تاریخی میآموزند که جنگها و جنایتهای بزرگ تاریخ بشری را عمدتاً کسانی مرتکب شدهاند که وطن را بر انسان ترجیح دادهاند.
آنان که رفتهاند و آنان که ماندهاند
آنان که میهن خود را رها کرده و رفتهاند، امتیازی نسبت به آنان که با تحمل همه شرایط و تلاش برای بهبود آن در میهن خود ماندهاند، ندارند و نمیتوانند خود را میهنپرستتر از آنان بدانند. حتی اگر خود را به انواع و اقسام نشانها و پرچمها رنگ و لعاب داده باشند.
تمامیت ارضی و تجزیهطلبهای حقیقی
از آنجا که موجودیت کشورها در درجه اول به افرادش است و نه به خاک و مرزهایش، به نظر میرسد تجزیهطلب و تجزیهخواه حقیقی کسانی هستند که میهن خود را ترک کرده و برای اقامت یا تابعیت به کشورهای دیگر رفتهاند. کسانی که میهن خود را رها کرده و در جستجوی شرایط بهتر زندگی به کشورهای دیگر کوچ کردهاند و در آنجا شعار «حفظ تمامیت ارضی» را میدهند، عملاً جداییطلبانی هستند که سرنوشت خود را از سرنوشت میهن جدا کردهاند. جداییطلب به کسانی نمیتوان گفت که بهرغم همه دشواریها، تلاش میکنند در همین سرزمین حاکم بر سرنوشت خود شوند.
نیز بنگرید به: «آشفتگی در کاربرد دو اصطلاح استقلالطلبی و تجزیهطلبی».
در تناقض میان نژادگرایی و میهندوستی
۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
نژادپرستی و برترانگاریهای قومیتی (اعم از آریاگرایی و جز آن) برخلاف شعارهای غلطاندازی که داده میشود، با هر چیزی که قابل جمع باشد و شباهت داشته باشد، با «میهندوستی» (یا «انساندوستی») شباهت و پیوندی ندارد. چرا که «میهن» مفهومی متکثر و متنوع و رنگارنگ است و دوستدار میهن هرگز نمیتواند هیچ تکهای از عناصر سازنده آنرا بر دیگری ارجحیت دهد. کسی که بر طبل موهومات نژادی و برتریطلبیهای قومی میکوبد، نه تنها نمیتواند وطنپرست و انساندوست باشد، بلکه دشمن وطن و تباهکننده همبستگی میان مردم است.
مطالعات باستانی و دردهای انسان امروز
۲۵ آذر ۱۳۹۲
استفاده از مطالعات باستانی برای فخرفروشی و برتریطلبی، از ناگوارترین کاربردهای چنین مطالعاتی است. بخصوص در جوامعی که «احساس افتخار و برتری» ناگوارترین فجایع بشری را رقم زده است. پسندیدهترین نوع مطالعات تاریخی و باستانی آنست که بتواند دردی از دردهای انسان امروز را التیام بخشد.
در باره باستانپرستی و تحریف تاریخ و سوءاستفاده از آن برای مقاصد امروزی بنگرید به کتاب توقیف شده «باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری» و «ترویج باستانگرایی و جنگافروزی در کتابهای درسی مدارس».
ابتذالی به نام غیرت و غرور ملی از دید شوپنهاور
۳ تیر ۱۳۹
آرتور شوپنهاور در کتاب «در باب حکمت زندگی» میگوید: «مبتذلترین نوع غرور، غرور ملی است. زیرا کسی که به ملیت خود افتخار میکند، در خود کیفیت باارزشی برای افتخار ندارد… هر نادان فرومایه که هیچ افتخاری در جهان ندارد، به مثابه آخرین دستاویز به ملتی متوسل شود که خود جزئی از آن است. چنین کسی آماده و خوشحال است که از هر خطا و حماقتی که ملتش دارد با چنگ و دندان دفاع کند… کسانی که به طرز خندهآوری تظاهر به غرور ملی میکنند، عوامفریبانی هستند که به منظور اغوای مردم به آنان تملق میگویند». او همچنین میگوید: «برای اینکه بتوان انسانها را به نحوی دستآموز کرد، زنده نگاه داشتن و تقویت غیرت در درجه اول اهمیت قرار دارد».
شوپنهاور، آرتور، در باب حکمت زندگی، ترجمه محمد مبشری، تهران، انتشارات نیلوفر، چاپ هشتم، ۱۳۹۶، صفحات ۷۷ و ۸۳ و ۸۴.
صادق هدایت و نقد میهنپرستی
۳ دی ۱۳۹۹
صادق هدایت در جوانی و مانند عدهای دیگران از شخصیتهای ادبی و فرهنگی دهه ۱۳۱۰ هجری شمسی، تحت تأثیر ناسیونالیسم و باستانگرایی قرار گرفته بود و بعضی آثار او با چنین رویکردی نوشته شده است. اما همو در میانسالی و در بحبوحه جنگ جهانی دوم و نیز پس از شکست هیتلر، به مانند خیلیهای دیگر، تغییر رویه میدهد و حتی به انتقاد و اعتراض به جامعه و فرهنگ مردم ایران میپردازد. برای نمونه، داستان «میهنپرست» در مجموعه داستانهای «سگ ولگرد» به منظور استهزای میهنپرستیهای نمایشی و مفاخره به نژاد آریایی و زبان فارسی سره و لغتسازیهای فرهنگستان و تمسخر بیسوادی رئیس آن و تغییر نامهای عربی به نامهای فارسی و امثال اینها نوشته شده است. انتقادهای اجتماعی صادق هدایت گاهی به نفرت و دردمندیهای عمیق تبدیل شدهاند: «همه دزدها و قاچاقچیها میهنپرست هستند. باید هم همینطور باشد و راستی که میهن مال آنهاست» (ص ۱۱۶). «اولیای امور همینکه دیدند کسی اسمش به دزدی و قاچاقچیگری شهرت یافته، او را لایق و برازنده همکاری خود میدانند» (ص ۹۵). «پای ملت ششهزارساله به هر کجا باز شود، به گه میزند» (ص ۸۲). «در مملکتی که دزد و مارگیر سالی چند رأس دکتر به جامعه تحویل میدهند و درجه دانشگاهی در آنها معنی ندارد، افتخار میکنم که هیچ مدرکی ندارم» (ص ۱۶۳). «میگویند ایرانی باهوش است. هیچ چیز مضحکتر از هوش ایرانی نیست. شاید هوشش سُر خورده و توی کو…ش رفته» (ص ۱۳۷). «ایرانیها خودشان را فرانسوی شرق میدانند و گمان میکنند خیلی باهوشند. اما ملتی به حماقت اینها کمتر دیده شده است» (ص ۱۳۷ و ۱۵۰).
هدایت، صادق، هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی، به کوشش ناصر پاکدامن، چاپ دوم، انتشارات کتاب چشمانداز، پاریس، ۱۳۷۹. گفتار پایانی را هدایت به نقل کتاب «گردش در ایران» از یک سیاح فرانسوی آورده است:
Tharamet, Antoine, La Ballade en Perse, Paris, 1932.
سهم ایران در ترقی تفکر و فلسفه سیاسی
۷ خرداد ۱۳۹۷
فریدون آدمیت در کتاب «تاریخ فکر» مینویسد: «فکر دموکراسی بهیچوجه تأثیری در تحول نظام سیاسی دولت پارس (منظور حکومت هخامنشی) نکرد. به علاوه، ایران هیچ سهمی در ترقی فلسفه سیاسی نداشت. در دورههای بعد نیز پایه نظام سیاسی ایران را استبداد مشرقزمینی میساخت؛ همچنانکه مدونات اجتماعی و سیاسی ما بازنمای تفکر مطلقیت بوده است. چیزهایی از نوع سیاستنامه و نصیحتالملوک و پندنامه و اندرزنامه و ظفرنامه و کلمات بزرگمهر حکیم و هر چه از این قبیل است در تعقل سیاسی به پشیزی نمیارزند. درسخواندگان جدید هم که در مؤسسههای تعلیماتی ما معلم فلسفه سیاسی بودهاند، یک اثر علمی حتی در حد متوسط در مبانی سیاست بهوجود نیاوردند. دانشگاههای ما در سایر رشتههای دانش و فکر جدید از فلسفه تا تاریخ و علوم اجتماعی و سیاسی و حقوق سربسر سترون بودهاند و سهمی در ترقی آنها نداشتهاند. در تفکر مدنی و اخلاق و رفتار مدنی هم به مقام شایستهای دست نیافتیم». (آدمیت، فریدون، تاریخ فکر- از سومر تا یونان و روم، چاپ چهارم، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۹۰، صفحه ۱۳۲). همو مینویسد: «آثار تاریخنگاران خودمان از همۀ مآخذ دیگر کممایهترند و از نظر واقعهیابی و حقیقتجویی خیلی معیوبند». (آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، چاپ دهم، تهران، انتشارات خوارزمی، صفحه ۶).
همچنین محمود محمود مؤلف کتاب هشت جلدی «تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس» (که فریدون آدمیت همواره او را دوست و استاد خود میخواند) نگاه واقعگرایانه و در نتیجه بدبینانهای به مردم و فرهنگ و اخلاق ایرانی دارد. او ایرانیان و دیگر ممالک آسیایی را واجد شایستگی و ظرفیت لازم برای کسب آزادی و دموکراسی و حکومت قانون نمیداند و بر این نظر است که اخلاق و فرهنگ این مردم در طول هزاران سال با نظامهای استبدادی خو كرده و استبدادپذیری طبیعت ثانوی او شده است.
موطن مولوی
۱۶ خرداد ۱۳۹۷
«اختلاف خلق از نام اوفتاد، چون به معنی رفت آرام اوفتاد». برای دانستن اینکه مولوی اهل کجا بوده و دعاوی امروزی چه پایه و اساسی دارند، میتوان به سند دست اولی رجوع کرد که همانا گفتههای خود مولوی در دیوان غزلیات است: «نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سَقسینم، نه از مُلک عراقینم نه از خاک خراسانم… مکانم لامکان باشد نشانم بی نشان باشد، نه تن باشد نه جان باشد که من از جان جانانم». با اینحال او در «فیهِ ما فیهْ» این مضمون را نیز آورده است که وجودش حاصل پرورش و تربیت در جامعه قونیه آن زمان (بازمانده ایونیه قدیم و غَنای فکری آن) بوده و اگر در کودکی بلخ را ترک نمیکرد، محال بود به چنین احوال و مرتبتی دست یابد.
پرچمی را در دست نگیر و زیر سایه هیچ پرچمی نرو
۲۰ اسفند ۱۳۹۶
هرگز فکر نکن که ملیگراها و مذهبگراها و چپ و راستها و دیگر معتقدان افراطی به این و آن روش و منش، در قدرتطلبی و سرکوبگری و تجاوزگری و سوءاستفاده از انسانهای شریف و نجیب، کمترین تفاوتی با یکدیگر دارند. تفاوت آنها فقط در شعارها و اطوارهایشان است. هیچگاه به تشویق و تمجید و تحریک و تلقین آنان کاری را انجام نده و راهی را نرو و فریادی را نزن و پرچمی را در دست نگیر. از آنهایی که خود در گوشه امنی نشستهاند و ترا به جلو «کیش» میکنند، برحذر باش. وقتی تو آنقدر فریاد زدی که صدایت بند آمد و آنقدر مینروب و جادهصافکن آنها شدی تا پاهایت را از دست دادی، خواهی دید که دیگر هیچکس پشت سرت نیست. خواهی دید که در بیابانی برهوت به حال خود رها شدهای. خواهی دید که صدای درد و نالههایت در چاه سیاه خاموشی میپیچد و بسوی خودت باز میگردد.
حق تحقیر پرچم
۷ بهمن ۱۳۹۶
بیاعتنایی و حتی بیاحترامی به پرچم کشور یا نام کشور مطابق قوانین اغلب کشورها و از جمله ایران، نه جرم است و نه گناه و نه امر غیراخلاقی. برای مثال، در موزه گوگنهایم نیویورک یک سنگ مستراح طلایی و کاربردی وجود دارد که نام آن «آمریکا» است. همانکه اخیراً موزهدارانش گفتهاند حاضرند آنرا به دونالد ترامپ امانت بدهند(+). در میدانگاه مقابل موزه کافکا در پراگ پایتخت کشور چک نیز مجسمهای از دیوید چرنی قرار دارد که دو نفر دارند به روی نقشه کشور چک که حوضچهای لبالب از ادرار است، میچُرند(+). یعنی دارند میشاشند به روی تاریخ و فرهنگ و جغرافیا و مرز و هویت کشور. بدون نگرانی از آنکه آدمهای افراطی با «قند شیرین پارسی» هزارگونه فحش و انگ و تهمت بدو بزنند و از حیات و هستی ساقطش کنند.
مفهوم عبارت «شما با ما یک ملت هستید»
۲۵ بهمن ۱۴۰۰
وقتی میگویند «شما با ما» یک ملت هستید، این به معنای وحدت و تفاهم و همزیستی نیست؛ بلکه به معنای تبعیت و انقیاد و وابستگی است. یعنی «شما از ما» و «مال ما» هستید و هویت مستقل و استقلال عمل ندارید و میبایست آنچه از فرهنگ و زبان و تاریخ و آداب و آیین را که ما میپسندیم، شما هم همانرا بپسندید و بپذیرید و خودتان را جزوی از ما بدانید.
حکومتهای دیکتاتوری با وعده آزادی و دموکراسی آغاز میشوند
۴ اسفند ۱۴۰۱
فرانتس نویمان در کتاب «آزادی و قدرت و قانون» مینویسد: «سیاست جز این نیست که گروه کوچکی از خواص، تودههای وسیع مردم را با استفاده زیرکانه از نمادها، آلت دست قرار دهند». همو معتقد است که تمامی دیکتاتوریهای امروز از شرایط دموکراتیک برخاستهاند و قبل از کسب قدرت ادعای تشکیل حکومت دموکراسی را مطرح کردهاند.
بنگرید به: نویمان، فرانتس، آزادی و قدرت و قانون، گردآوری و ویرایش هربرت مارکوزه، ترجمه عزتالله فولادوند، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، ۱۳۹۰، صفحات ۶۷، ۳۲۸، ۳۲۹، ۳۵۰ و صفحات دیگر. (مطالعه این کتاب، بسیار مفید و ضروری است).
خاطرات یک شهروند مطیع از وضعیت کمپهای اقامتی غرب
۶ شهریور ۱۳۹۷
خانمی ایرانی در گفتگو با یکی از رسانههای فارسیزبان هلند که در وبسایت رادیو زمانه نیز منتشر شده(+)، شرح اخذ اقامت هلند را به تفصیل تعریف کرده است. گفتههای ایشان و امثال ایشان علاوه بر اینکه برخی واقعیتهای پنهان کمپهای اقامتی در غرب را نشان میدهد، حاکی از روحیه نژادپرستانه و برترانگارانه اغلب ایرانیان است که در قبال شرقیان همرده خود احساس برتری دارند و در قبال غربیان، احساس خواری و خفت و زبونی میکنند. منشأ اولیه و اساسی اینگونه روحیات مخرب، کتابهای تاریخ مدرسه هستند که از دوران طفولیت آغاز میشوند و به مرور با انبوهی از دیگر القائات شوونیستی تکمیل میشوند. ایشان از جمله گفتهاند که «من با اینکه با ویزای معتبر به هلند رفتم، اما منو به یک کمپ خیلی شلوغ و خیلی کثیف و نابهنجار فرستادن که ناچار بودم چند سال در اونجا اقامت کنم. بجز دو وعده غذای بدمزه، هیچ چیزی یا پولی هم به ما نمیدادن. هلندیها اصلاً توجه نمیکردن که من ایرانیام و با عرب و آفریقایی خیلی فرق دارم. با ما مثل هم رفتار میکردن. با اینکه بعضی کارکنان هلندی اردوگاه منو به خونه خودشون میبردن و مدتها ازم پذیرایی میکردن! اما خب باز منو برمیگردوندن به کمپ. منو سالها در اون اردوگاه نگه داشتن تا بتونم نشون بدم شهروند مطیع و سربهراهی هستم».
براستی چرا فیلمهای مستند جامعی از وضعیت زندگی در کمپهای اقامتی غرب ساخته و منتشر نمیشود؟
تأثیر تنوع فرهنگی بر تحمل اجتماعی
۳ آذر ۱۳۹۲
امروزه عموم شهرهای بزرگ جهان تبدیل به موزههایی از مردمانی با هویتها و تنوع فرهنگی و زبانی و مذهبی گوناگون شدهاند. این تنوع موجب از بین رفتن یکدستی و یکشکلی و خودبینی و برترانگاری جوامع بسته و رشد نیافته میشود و در نتیجه سطح تحملپذیری افراد را بیشتر میکند. نبود جامعه مهاجر و تنوع فرهنگی حاصل از آن در ایران، یکی از موجبات پایین رفتن سطح تحمل در جامعه ما و بالارفتن روحیه کمتحملی و تحریکپذیری و پرخاشگری را فراهم کرده است.
جامعه کهنهسربازهای جنگطلب
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
ریشارد کاپوشینسکی- نویسنده، روزنامهنگار و عکاس لهستانی- که شاهد و گزارشگر بیست و هفت انقلاب جهان و از جمله انقلاب ایران بوده، مینویسد: «جوامعی هستند که همیشه ذهنشان معطوف به گذشته است. همه توان و احساسات جوامع گذشتهگرا متوجه گذشته پرعظمتی است که مدتهاست از زمان آن میگذرد. آنها در دنیای تخیلات و افسانههای ابتدایی سیر میکنند. جوامع باستانگرا از پرداختن به زمان حال ناتوانند و آینده نیز شوری در آنها ایجاد نمیکند. آنها همچون کهنه سربازهای نبردی قدیمیاند که دائم میخواهند از جنگهایشان صحبت بدارند و اگر بتوانند آن جنگها را دوباره زنده کنند».
فوتبال، پلنگ و خطری که بشریت را تهدید میکند
۷ خرداد ۱۳۹۹
شعارها و سخنان ناسیونالیستی و قومیتی را نمیبایست شوخی گرفت و به سادگی از کنار آن گذشت. حتی اگر در مسابقات فوتبال باشند. استفاده از نمادهای خشونتبار و تهاجمی- مثل شیر و گرگ و ببر و یوزپلنگ- به عنوان معرف گروههای سیاسی و تیمهای ورزشی، میتواند به فاجعه بینجامد. رفتارهای ناسیونالیستی چه در تمجید از قومیت و ملیتی باشد و چه در تصغیر آنان، همواره خطرناک بودهاند و به نتایج ناگواری رسیدهاند. بخصوص اگر متعلق و تحت حمایت اکثریت غالب جامعه بوده باشند. به یاد آوریم که جنگ بالکان و تجزیه یوگسلاوی و فجایع خونبار رخ داده در صربستان و کرواسی و بوسنی هرزهگوین در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، از یک درگیری در مسابقه فوتبال شروع شد و به سرعت در همه جا شعلهور شد. آنهم در کشوری که مثل خیلی از کشورهای دیگر، فعالیتهای ناسیونالیستی و ملیگرایی در آن ممنوع بود. مسابقهای توأم با شعارها و هتاکیهای قومیتی و با حضور تیم فوتبالی که از نشان ببر بر روی نشانها و لباسهای خود استفاده میکرد. این فجایع هنوز تبدیل به تاریخ نشدهاند. اینها وقایع معاصر انسان امروز است. انسانی که نه به تاریخ توجه میدارد و نه به اخبار روز و نه به هشدارها.
هشدارهای محقق ایرانی از قلب آلمان هیتلری
۳ دی ۱۳۹۹
در سالهای دهه ۱۳۱۰ و پیش از جنگ جهانی دوم، بسیاری از شخصیتهای ادبی و فرهنگی ایران نادانسته و بیشتر به سبب کراهت از دخالتهای دیرین و زیانبار دولتهای روس و انگلیس در ایران، به دام آریاگرایی نازیستیِ آلمان افتادند و سالها و گاهی تا پایان جنگ و شکست آلمان طول کشید تا پی به واقعیتهای پنهان ببرند. اما درست در همان دهه ۱۳۱۰ یک ایرانی دانشمند و روشنگر در رساله دانشگاهی خود و دقیقاً از قلب آلمان به همین موضوع پرداخته بود و ماهیت نازیسم و عواقب ویرانگر آنرا به درستی تحلیل و بیان کرده بود. کاری که توماس مان آلمانی نیز پیش از قدرت گرفتن هیتلر و با از خودگذشتگی فراوان و پذیرفتن خطر برای خود، انجام میداد. با این تفاوت که در اروپا به هشدارهای مان اهمیت فراوان داده میشد و در ایران کسی نام «حسن شهید نورائی» و آثار او را نشنید و نخواند و اهمیتی نداد.
حسن شهید نورائی (۱۲۹۱ تا ۱۳۲۹) در دهه ۱۳۱۰ هجری شمسی، دانشجوی دوره دکتری حقوق بینالملل در فرانسه بود. او بخاطر رساله دکتریاش که در باره حقوق بینالملل در نظام ناسیونال-سوسیالیسم (نازی) بود، دو سال را در آلمان پیش از جنگ دوم جهانی گذارند. او در این رساله که به زبان فرانسه نوشته شده و نیز گفتارهای دیگری که به زبان فارسی در مجلات داخلی ایران و از جمله مجله «سخن» منتشر شد، ایدئولوژی نازی را «عقایدی خردستیز و غیرعقلانی و مجموعهای از دادههای مبهم و اثباتنشدنی که مبنایی جز ایمان ندارند» معرفی میکند و در پیشگفتار آن میگوید:
«اینجا هم همچون همه نظامهای مستبد فراگیر و تمامیتطلب، در خدمت تحقق بخشیدن به یک هدف مشخص و معین است: تأمین تفوق و سیطره نژاد برتر. مبنای همه چیز “صلاح و مصلحت ملت آلمان” است و هدف همه چیز هم تأمین عظمت، تفوق و توسعه آن. ناسیونال سوسیالیسم همه را مطیع و گوش به فرمان میخواهد. هیچ استثنایی را نمیپذیرد. نه علم جهانی وجود دارد و نه حق و حقوق عام و فراگیر. علم ملی است و ملت هم خون است و نژاد. حقیقت اول و آخر همین است و بس. فرد و شخص و بشر و آدمی وجود ندارد که از حقی برخوردار باشد. هر کس به فراخور خون و نژاد ملتش حقی دارد و البته آن ملت که از نژاد برتر است، برترین حقوق را دارد و این حقوق را هم خود تعیین و تعریف میکند و نه مرجع و مقامی دیگر، اعم از فراملی یا بینالمللی. ناسیونال سوسیالیسم، جهانبینی خودکامگی ناب و تمامیتخواهی تام است. با خرد و خردگرایی در ستیز است، نه آدمی را میشناسد و نه آدمیت را. توسعهطلب است و جهانگستر و رسالت دارد تا سیطره خود را بر جهان و جهانیان استوار سازد. “پاکی” بیاورد و “پلیدی” بزداید. همچون هر نظام تمامیتطلب، ناسیونال سوسیالیسم جنگ و جهاد و قهر و سرکوب و نابرابری و استبداد را در ذات خود دارد».
ترجمه فارسی از ناصر پاکدامن در کتاب: هدایت، صادق، هشتاد و دو نامه به حسن شهید نورائی، به کوشش ناصر پاکدامن، چاپ دوم، انتشارات کتاب چشمانداز، پاریس، ۱۳۷۹، صفحات ۲۶۳ تا ۲۶۵. متن اصلی:
Chahid Nourai, Hassan, Recherches sur la conception nationale-socialiste du droit des gens, Préface de Louis Le Fur, Paris, Sirey, 1938, 255 pages.
پانها و نفرتپراکنی میان مردم
۶ فروردین ۱۳۹۱
برنامهها و فعالیتهای فاشیستی- ناسیونالیستی مبتنی بر «پان» (اعم از پانایرانیسم، پانترکیسم و امثال آن) برخلاف معنای لغوی و ظاهری وحدتگرایانهای که از آن بر میآید، نه تنها موجبات اتحاد و همبستگی مردم را فراهم نکرده است و نخواهد کرد، که در عمل مقدمات تفرقه و نفرتانگیزی میان مردم را تدارک دیده است. اینگونه فعالیتها که با هدایت و تحریک قدرتهای استعماری انجام میشود، منحصراً در کشورها و جوامع عقبافتاده که درک و آگاهیهای عمومی و متوسط مردم اندک است و راحتتر میتوان از آنان بهرهکشی کرد، دیده میشوند.
رفتار شائبه برانگیز و هیتلرگونه پان ایرانیست ها در خوزستان
۳ مهر ۱۳۹۲
از حدود اوایل قرن بیستم میلادی قدرتهای استعماری موفق شدند تا با گسترش و تبلیغ ناسیونالیسم و ایجاد تفرقههای قومیتی، چندین جنگ و نزاع که برخی از آنها به نسلکشی و جنایت علیه بشریت منجر شد، در ایران، خاورمیانه، هند و دیگر نواحی جهان به راه بیندازند. قتلعام ارمنیان و آشوریان نمونههای بارزی از این نسلکشیها بود که توسط ناسیونالیسم ترکگرا انجام پذیرفت.
در ایران و همزمان با جنایات نژادپرستان آریاگرای نازی در اروپا، حزب پانایرانیست رفتارهایی از خود نشان داد که شائبه نفرتپراکنی میان مردم و نسلکشی و تصفیههای قومیتی را به ذهن متبادر میکرد. هر چند که اتحاد و همبستگی و همدلی مردمان ایران فراتر از آن بود که بتوانند به انجام چنین مقصودی تحریک و متقاعدشان کنند و بتوانند با رفتارهای فاشیستی بذر عداوت و دشمنی را در میان این مردم متحد که آرمانها و رنجهای مشترک دارند، بگسترانند. روی دیگر این ماجرا، حمله ناسیونالیستهای عربگرا به زعامت صدام حسین به ایران بود که فاجعه دیگری را برای مردم دو کشور و منافع بیشمار سیاسی و اقتصادی را برای سلطهگران غربی رقم زد.
اکنون نیز بازماندگان آن طرزفکر نژادپرستانه (و یا کسانی که بیتوجه به تفاوت ملیگرایی و میهندوستی بطور ناخواسته به آن راه افتادهاند) دست به انکار هویت دیگران میزنند و برای مثال چنین میگویند که «اعراب خوزستان عرب نیستند، بلکه فقط به زبان عربی سخن میگویند». همانطور که عده دیگری نیز بجای «ترک» و «زبان ترکی» از لفظ «آذری» و «زبان آذری» استفاده میکنند که معنا و مفهومی بکلی متفاوت دارند. در حقوق بینالملل امروز و در تعاریف نژادپرستی و تبعیض نژادی، به اینگونه سخنان و رویکردها «هویتزدایی» میگویند و آنرا مصداق «جنایت علیه بشریت» بشمار میآورند.
تجمع شائبه برانگیز حزب پان ایرانیست در آبادان
گاهی یک عکس بهتر از هزار تحلیل و تفسیر و روشنگری است. عکس تجمع سیاهجامگان حزب پان ایرانیست (لباسهایی به رنگ «یونیفورم سیاه» فاشیستها) در میان نظامیان نیروی دریایی آبادان که آرمها و لباسها و بازوبندها و پرچمها و حرکات و اطوار آنان، مشابه و نسخه بدلی از فاشیسم و هیتلر و حزب نازی و هولوکاست آریاگرایانه آنها است.
شاید هیچ چیز بهتر از عنوان نشریه ارگان این حزب نباشد که با خط قرمز خونین عبارت «خاک و خون» بر آن دیده میشد.
مردمان خاورمیانه از منازعات و برتریطلبیهای خشونتبار ناسیونالیستی و قومگرایانه و افراطگریهای مذهبی در منطقه خستهاند و در سده اخیر بهای سنگینی برای آن پرداختهاند. بهایی که معادل با نابودی انسانها، ویرانی شهرها و کشتزارها، تباهی اخلاق و اجتماع، و انحطاط رونق اقتصادی و شکوفایی صنعتی بوده است.
نیز بنگرید به: «کمک مالی آمریکا به احزاب پان ایرانیستی برای همکاری در کودتا و سرنگونی دولت دکتر مصدق».
آدمکشی آریایی-نازیستی
۸ مرداد ۱۳۹۵
در روز جمعه یکم مرداد ۱۳۹۵، یک جوان ایرانی-آلمانی به نام علی دیوید سنبلی در انظار عمومی شهر مونیخ آلمان و با کولهپشتیای پر از فشنگ، دست به تیراندازی و کشتار عام میزند. طی این حمله مسلحانه ۹ نفر کشته و بیش از ۳۵ نفر مجروح شدند. گفته شده که مهاجم خود را نیز کشته است. به گزارش گاردین(+)، نیوزویک(+)، دیلیتلگراف(+)، فرانکفورتر آلگمایته(+) و دیگر منابع خبری، یواخیم هرمان وزیر داخلی ایالت بایرن آلمان، جمعبندی تحقیقات انجام شده را چنین اعلام میکند که «مهاجم مسلح ایرانی-آلمانی یک افراطگرای اسلامگرا نبوده، بلکه یک افراطگرای نژادپرست آریاگرا و ستایشگر هیتلر بوده است. او به آریایی بودن خود افتخار میکرده و ایران را زادگاه آریاییهای اصیل و همنژاد با آلمانیها میدانسته است. او خود را از عربها و ترکها برتر میدانسته و از آنان نفرت داشته است».
انگیزههای نژادپرستانه این واقعه هولناک که آدمکشی آریایی را پس از گذشت هفتاد سال از عصر هیتلر مجدداً احیاء کرده و خبر مهم رسانههای سراسر جهان شده، با سکوت و بیتفاوتی حیرتانگیز اغلب ایرانیان و رسانههای فارسیزبان روبرو شده است. این سکوت و بیاعتنایی مفهوم تأملبرانگیز و نگرانکنندهای دارد.
قتلعام مونیخ بار دیگر بر هشدارها و نگرانیهای نگارنده و دیگر همفکران او(+) از باب ترویج و تبلیغ آریاگرایی و کورشپرستی و باستانپردازی، بخصوص از نوع دولتی آن، صحه میگذارد. نگارنده ضمن همدردی با قربانیان و بازماندگان حادثه، برای آن جوان سادهدل و بازیخورده نیز متأسف است که خود قربانی القائات نژادپرستانه و پانایرانیستی و رسیدن به مرحله «جنون کشتار» بوده است. در این واقعه، همه کسانی که همزیستی بشری و شرف انسانی را به پای ناسیونالیسم و ملیگرایی و افتراق بشری میریزند و بر طبل خونین نژاد آریایی(+) و حزبالآریایی میکوبند و تاریخ و زبان و ادبیات و میراث باستانی را دستمایهای برای نزاع و نفرتپراکنی میان مردم میکنند، مقصر و مستحق محاکمه و مجازات هستند. آدمکشی آریایی مونیخ هشداری است برای والدین و خانوادههای مسئولیتشناس که بیش از این مراقب فرزندان خود باشند تا در تله مهلک مبلغان ناسیونالیسم و نژادپرستی گرفتار نشوند.
نفرت از اعراب و ایران پاک مقدس
۷ خرداد ۱۴۰۰
«من از اعراب متنفرم و ایران را سرزمین پاک و مقدس میدانم». این سخنان مرد ۸۱ سالهای است که در اردیبهشت ۱۴۰۰ به اتهام قتل و مثله کردن پسر خود بنام بابک خرمدین دستگیر شد و ضمن اعتراف به این عمل، به قتل دختر و داماد خود نیز با همین شیوه اعتراف کرد. او معتقد است که این سه تن «اشخاص ناپاکی بودند». با اینکه فیلم و صدای مستند این شخص منتشر شده است، اما افکار عمومی چندان آنرا بازنشر و بازگو نکردهاند. دلیل آن مشخص است: چون با باورهای نژادپرستانه و ناسیونالیستی ایرانی سازگاری ندارد. اگر او گفته بود: «من اعراب را ستایش میکنم و ایران را سرزمین ناپاک و غیرمقدس میدانم»، آنگاه سیل مهیب ایرانیان آنقدر این سخن را تکرار میکردند و از آن سوءاستفاده مینمودند که حدی بر آن متصور نبود.
تجربههای تاریخی و معاصر نشان داده است که دست ناسیونالیسم و ملیگرایی برای کشتار و جنایت بسیار بازتر از دیگر عقاید است. چونان که پیروان و مدعیان راه پاکی و راه راستی نیز در نهایت همگان را به جوخههای مرگ میسپارند.
سَبُعیتهای جدید نئونازیها و زنگ خطر تازهای برای انسانیت و صلح جهانی
۲۳ تیر ۱۳۹۷
کشف فعالیتهای بیرحمانه یک گروه نئونازی در آلمان که منجر به آدمکشی و آدمسوزی ده نفر با انگیزههای نژادی شده است، بار دیگر خطر و عواقب شیوع نئونازیسم را به جهانیان هشدار داد(+).
نئونازیسم یا نئوفاشیسم به انواع مختلفی از تشکلها، گروهها و یا اشخاصی گفته میشود که به چند عمل از اعمال یا اعتقادات نازیسم یا فاشیسم(+) پایبند بوده و یا به آن شبیه باشند. مشخصههای بارز نئونازیسم عبارتند از: اتکای به آموزهها و در واقع بدآموزیهای فریدریش نیچه و کنت آرتور دو گوبینو و مارتین هایدگر، تبعیت از فاشیسم و ناسیونالیسم یا ملیگرایی، روحیه نژادپرستی و تصفیه نژادی، تمایلات راست افراطی، کمونیسمستیزی، انکار هولوکاست، تعلق خاطر به خون و خاک (تبار و سرزمین)، عوامگرایی، قهرمانسازیهای تاریخی و تحریک احساسات میهنی و تبلیغ شکوه و عظمت دوره خاصی از دوران باستان، استفاده از انواع بخصوصی از حرکات دست و بازو به تقلید از هیتلر و موسولینی، استفاده از پرچمها و آرمها و نشانهای شبهنازی همچون صلیب شکسته و عقابی با بالهای گشوده و بهرهگیری از رنگهای قرمز و سیاه.
نازیسم و فاشیسم به همراه نئونازیسم و نئوفاشیسم در اروپا و در اغلب کشورهای جهان ممنوع هستند و حتی شامل مجازاتهای سنگین میشوند. چه به صورت حزب و تشکل، چه به صورت تبلیغات عملی یا شفاهی، و چه حتی بصورت استفاده از نام یا علائم و مشخصههای بارزی که آدمی را به یاد آن سالهای سیاه و خونبار غلبه نازیسم بیندازد.
بشریت نمیخواهد تجربه تلخ جنگ جهانی دوم مجدداً تکرار شود. همین وقایع ضدبشری بود که مردم امروز آلمان برای جلوگیری از احتمال تکرار آنها میکوشند که «یا ضدملی باشند و یا فاقد هرگونه حس ملیگرایی. میکوشند بجای اتکای بر اسطورههای ملیگرایانه، ساختار آنها را در هم بشکنند و قهرمانان تاریخی و اسطورهای را به دست فراموشی بسپارند» (فورتادو، پیتر، تاریخ ملل، ترجمه مهدی حقیقتطلب، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۴، صفحه ۳۰۱ و ۳۰۲).
علیرغم تلاش جهانی برای مقابله با شیوع نئونازیسم و مشابههای آن، در ایران هر روز یک نشریه و تریبون و تشکل ارتجاعی جدید پیدا میشود و اعمال نازیستی و فاشیستی را زیر نقابی از نام ایران و زبان فارسی و هویت پارسی و غرور ملی، آزادانه و با افتخار انجام میدهند.
محکومیت یک ناسیونالیست در دادگاه جنایات جنگی
۶ فروردین ۱۳۹۵
در فروردین ۱۳۹۵ دادگاه جنایی بینالمللی یوگسلاوی سابق واقع در شهر لاهه هلند، پس از هشت سال محاکمه و تحقیق برای دستیابی به واقعیتها، رادوان کاراجیچ (رهبر صربهای بوسنی) را به جرم نسلکشی و جنایت علیه بشریت محکوم کرد(+).
اهمیت این محکومیت نه فقط در مجازات کاراجیچ، که در به رسمیت شناخته شدن این نسلکشی و آگاهی مردم دیگر کشورها از وجه تشابههای احتمالی میان ملیگرایان کشور خود با ملیگرایان صرب است. ناسیونالیستهایی که با تفاخر به تاریخ و تمدن موهوم و با ترسیم نقشههای جغرافیایی پهناور از «صربستان بزرگ» و رؤیای تجدید حیات آن، نقشههای شومی را برای مسلمانان، کرواتها و دیگر «نژادهای پست و ناخالص» میریختند. آرمانهای ملیگرایانهای که همچون اسلاف خود به عظیمترین جنایتها علیه بشریت منجر شد.
در سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵ (۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵) یکی دیگر از نسلکشیهای نژادپرستانه قرن بیستم اتفاق افتاد. هزاران تن از مردان و پسران سربرنیتسا، سارایوو و دیگر شهرها و روستاهای بوسنی و هرزگوین فقط به این گناه که «صرب» نبودند و راه چارهای هم نداشتند که صرب باشند، به دست جوخههای مرگ سپرده شدند. آنگاه به زنان و دختران به قصد پاکسازی نژادی و تولد اجباری «فرزندانی با خون صرب» تجاوز شد.
اینروزها مردم بوسنی به همین اندازه توجه بینالمللی خوشنودند و ابراز شادی میکنند. شادی آنان شادی همه است. باشد تا اهالی دیگر کشورهای منطقه (بخصوص ایرانیانی که نسبت به فجایع بوسنی و دیگر فجایع نژادی بیتفاوت بوده و هستند) توجه داشته باشند که عاقبت هویتزدایی و برتریطلبی و ملیگرایی و باستانپرستی و نفرتپراکنی میان مردم چه خواهد بود.
ناسیونالیستهای لهستان و فراموشی کورههای آدمسوزی آریایی
۲۳ آبان ۱۳۹۶
تاریخ بشری سرشار از وقایع باورنکردنی و حیرتانگیز است. یکی از این وقایع، تظاهرات دهها هزار ناسیونالیست ملیگرای نژادپرست در لهستان است. یعنی در دل کشور و مردمی که خود از بزرگترین قربانیان ناسیونالیسم در نیمه نخست قرن بیستم بودهاند. در همان کشوری که ناسیونالیستهای نازی، اردوگاههای هولوکاست و کشتار جمعی آشویتس، بِلزِک، سُبیبور، خِلْمْنو و مایْدانِک را در شهرها و روستاهای آن ساختند. به گزارش مصور سیانان(+) آنان در روز یازدهم نوامبر ۲۰۱۷ با صورتهای پوشیده و با مشعلهای دود و آتش به خیابانها ریختند و خواهان اروپای یکدست سفیدپوست، حذف اهالی خاورمیانه و مسلمانان از اروپا، و غالب شدن مذهب کاتولیک بر دیگر ادیان و مذاهب شدند. معلوم نیست که اگر ارتش آلمان نازی که هر شخص بهزعم خود «غیرآریایی» را به اردوگاههای مرگ و کورههای آدمسوزی آریایی میفرستاد، به آن شکست تاریخی دچار نمیشد، آیا چیزی از نسل لهستانیها و حتی از نسل بشر باقی مانده بود یا نه.
روز جهانی رفع تبعیض نژادی
۲۳ اسفند ۱۳۹۶
بیستویکم مارس برابر با اول فروردین مصادف با دو مناسبت مهم است: روز جهانی رفع تبعیض نژادی و روز هارمونی فرهنگی. در ممالکی که تبعیض نژادی روزبروز شیوع بیشتری مییابد، به این مناسبتها نه اهمیتی میدهند و نه حتی از وجود آنها مطلعند. اگر قبلاً تبعیض نژادی در غرب شیوع بیشتری داشت و شرق تا حد زیادی از آن مبرا بود، اکنون ممالک شرقی و از جمله ایران و خاورمیانه هر چه بیشتر در باتلاق آن فرو رفتهاند. روحیات خودبرتربینی و نژادپرستانهای که بارها موجب وقوع جنگهای ویرانگر و خونین و عقبماندگیهای مهلک شده و از آنها عبرتی گرفته نشده است. جنگهایی که به نفع هیچکس نبوده جز به نفع کشورهای پیشرفته سازنده سلاح و تجهیزات کشتار جمعی.
جوامعی که از نژادپرستی و تبعیض رنج میبرند، با تنوع زیستی و فرهنگی میان آحاد جامعه بیگانهاند و کمتر توجه دارند که زیبایی و رمز بقای جوامع بشری در «چندگانگیها و چندشکلیهای» طبیعی آنان است و نه در «یگانگی و یکشکلی» تصنعی و تحمیلی.
جوامع مبتلای به تبعیض نژادی حتی از مفاهیم پایه آن نیز به کفایت مطلع نیستند که نژادپرستی یا تبعیض نژادی صرفاً بستن سیاهان با تازیانه به گاری نیست، بلکه به هر نوع و هر شکل و هر اندازه از تبعیض میان انسانها اطلاق میشود. تبعیض نژادی یعنی خود و متعلقات خود را برتر از دیگران دانستن. یعنی به تبار و تاریخ و قومیت و زبان و فرهنگ و دین و مذهب و آیین خود مفاخره کردن و امتیازی ذاتی برای خود قائل بودن. یعنی دیگران را به دلیل زادگاه و تبار و هر آنچه خارج از اراده و اختیارشان بوده، تحقیر و شماتت کردن. یعنی از دیگران به دلیل ماهیتی که خود در انتخاب آن نقشی نداشتهاند، با زشتی و خواری یاد کردن. یعنی عدهای را به دلیل «خودی بودن» واجد دستیبابی به امتیازها و فرصتها و امکانات بیشتر دانستن و دیگران را محروم کردن. یعنی روز جهانی زبان مادری و روز تنوع فرهنگی و روز جهانی مذهب و روز جهانی مهاجران را به صاحبان این روزها بدون توجه به اعاده حق آنها «تبریک» خشک و خالی گفتن و بجای شنیدن حرفشان، برایشان سخنرانی کردن. نژادپرستی حتی یعنی در قبال دیگران سکوت کردن و آنان را نادیده گرفتن.
تعریف رسمی تبعیض نژادی از نظر «کنوانسیون بینالمللی رفع هر نوع تبعیض نژادی» سازمان ملل متحد که کشور ایران نیز به آن پیوسته، به این شرح است: «هر نوع تمایز و ممنوعیت یا محدودیت و یا رجحانی که بر اساس نژاد و رنگ یا نسب و یا منشأ ملی و یا قومی مبتنی بوده و هدف یا اثر آن از بین بردن و یا در معرض تهدید و مخاطره قراردادن شناسایی یا تمتع و یا استیفاء در شرایط متساوی از حقوق بشر و آزادیهای اساسی در زمینه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و یا در هر زمینه دیگری از حیات عمومی باشد»(+).
در سالهای اخیر، همه اشکال نژادپرستی و تبعیض نژادی در اغلب کشورهای پیشرفته جرم دانسته میشود و مجازات و تعقیب قضایی در پی دارد. اما در کشورهای عقبافتاده اصولاً وجود آنرا تشخیص نمیدهند و یا آنرا امری «افتخارآمیز» دانسته و نشانه «غیرت ملی» و «وطنپرستی» به حساب میآورند. تفاخرهایی که منجر به پست دانستن دیگران، ایجاد تنش با آنان، و در نهایت اعمال خشونت و جنایت علیه طرفین میشود. بسیاری از کسانی که در حال ترویج و تبلیغ ملیگرایی و ناسیونالیسم، هویت و غرور ملی، افتخارات نیاکانی، وطنپرستی، و زبان و ادبیات و تاریخ پرافتخار هستند، در واقع اینگونه مفاهیم را نقابی برای بسط نژادپرستی و فاشیسم حاصل از آن کردهاند.
روحیه نژادپرستی پس از روحیه جهانگشایی و تجاوزطلبی، مهمترین عامل وقوع جنگهای بشری بوده است. نیاز قطعی و فوری جامعه امروز ما توجه به مبارزه با نژادپرستی و الغای تبعیض نژادی و پذیرفتن تنوع فرهنگی و رفتاری میان انسانها است، قبل از آنکه خیلی دیر شده باشد.
بزرگی ملت، بیماری ملی
۱۲ اسفند ۱۳۹۰
اصطلاح «بزرگی ملت» قدمتی یکی- دو قرنی دارد و از زمانی که واژه ملت به عنوان معادلی برای Nation وضع شد، این اصطلاح نیز پیدایش و روایی یافت و تاکنون قابلیتهای جادویی خود را در تسلط بر عوام حفظ کرده است. «بزرگی ملت» را میتوان به درستی نمونهای بارز از یک شعار دانست که به فراوانی بر قلم و زبان بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی جاری شده است و میشود. شعاری که هدف از آن چیزی نبوده جز جلب و جذب و اغفال تودههای غافل و دهانبین که زبان و کامشان به آبنباتی مسموم شیرین میشود. شعاری که برای گویندگانش «کمخرج» و «پُردرآمد» و برای شنوندگانش «پُرخرج» و «کمدرآمد» بوده است.
اصطلاح «بزرگی ملت»، اصطلاح محبوب فاشیستها و نازیستهای نیمه نخست سده بیستم نیز بوده و به فراوانی از آن به عنوان بهانهای برای قتلعام دیگر ملتها و اقوام بهره گرفتهاند. این در حالی است که هیچ ملتی در ذات خود ملتی بزرگ یا کوچک نیست. بزرگی و کوچکی یک ملت را میتوان در معدل موفقیتهای او در پیشرفتهای علمی، صنعتی، اقتصادی، آموزشی، سیاسی و جز اینها جستجو کرد. ملتی که در همه زمینهها عقبافتاده باشد، نمیتواند ملت بزرگی باشد و چنانچه معضلات خود را به گردن این یا آن قدرت و حکومت داخلی یا خارجی بیندازد، باز هم در هر حال تأیید ناتوانی خود در ایجاد شرایط مطلوب است. درست است که دخالتهای ویرانگر استعمارگران بیگانه تأثیری فراوان و غیرقابلانکار در سرنوشت کشور داشته است، اما این دخالتها ناممکن میشد اگر با ملتی آگاه و توانا روبرو بودیم. مجموع شرایط و اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هر کشور و ملت (بهرغم همه دخالتها و ویرانگریها)، برآیند و معدل تواناییهای یک ملت است.
تأکید بر بزرگنماییهای خلاف واقع و نادیده انگاشتن ناتوانیها و بیماریها، نتیجهای نخواهد داشت جز تشدید بیماریها، کوتاهی در درمان آنها و حرکت سریعتر در سراشیب نابودی.
احساس حقارت عمومی و تمایل بیمارگونه به تعریف و تمجید شنیدن که ناشی از احساس حقارتها و عقبماندگیهاست، به اندازهای قوی است که تا کسی این شعار کمخرج و پر درآمد «بزرگی ملت» را سر بدهد، دل ما همچون دل کودک درسنخوانی که از هوش و استعداد و قابلیتهایش تعریف شده باشد، غنج میرود. ما دوست داریم همگان جوری با ما رفتار کنند که مادر کودک لوس و تنبلی با او رفتار میکند. یادمان میرود که شاید ما دوست داشته باشیم کودک لوس و تنبلی باشیم، اما دیگران دوست ندارند و «موظف» نیستند که مادر «نازکِش» چنین طفلی باشند. مگر کسانی که بخواهند او را فریب بدهند.
ما عادت داریم هر ناتوانی و کوتاهی و عادت ناپسند خود را به گردن دشمنان وهمی تاریخی بیندازیم تا مبادا گزندی بر «بزرگیامان» وارد آید. در حالیکه بسیاری از معضلاتی که امروزه با آنها دست به گریبانیم و آنها را دستاورد اسکندر و عرب و مغول میدانیم، از صفات اصیل خودمان هستند. از آن جمله است: کوبیدن انواع چماقها و انگها بر سر و پیشانی هر کسی که آینهای در برابر ما بگیرد.
برای نمونهای از آینههایی که در برابر ما گرفته شده و خلق و خوی ما را- چنانکه هست- نُمایانده است، میتوان از فیلمنامههای «دیباچه نوین شاهنامه» و «عیار تنها» نوشته بهرام بیضایی یاد کرد. با همه نقدهای اجتماعیِ بیتکلف و صریحی که در آنها بیان شده است: مغولانی به روستا و مردمانی بیپناه میتازند و چنین و چنان ویرانگری میکنند. در نهایت پیرمردی از اهالی روستا که موفق میشود نقاب و کلاهخود از چهره مغول برگیرد، چهره هموطن خود را پشت آن میبیند.
ما مردمی هستیم که از آستین بالا زدن بیزاریم و شیفته پرچم بالا بردن و تظاهر هستیم. کارهای آسان و حرافیهای بیمایه را بر کارهای عملی سخت ترجیح میدهیم. از انتقاد بیزاریم و هر کسی را که قصد نقد رفتارهای ما را داشته باشد به چشم دشمن یا مزدور دشمن مینگریم. از تشخیص کوششهای راستین میهنگرایانه ناتوان هستیم و چشمانمان صرفاً تابلوها و پرچمها و چراغهای تبلیغاتی و تظاهرها را میبینند.
وطنفروش فقط آنی نیست که چوب حراج به تاریخ و هویت و منافع عمومی زده است، بلکه آنی نیز هست که وطن را تابلوی تبلیغاتی و چراغ چمشکزن دکان خود کرده است.
سرنوشت ما به از این نخواهد بود تا زمانی که دل به ظاهرسازان و فریبگران خوشسخن و خوشبیان میبندیم و به دلسوزان تلخگفتاری که بیماری مهلک ما را مینمایانند، پشت میکنیم و بدانان میتازیم.
پنهان داشتن عیوب اجتماعی ایرانیان و اطلاق صفتهای تحسینبرانگیزِ عوامپسندانه به آنان، نشانۀ وطندوستی و ایراندوستی نیست. شناختن و پذیرفتن عیوب و احساس مسئولیت برای رفع آنهاست که عملی وطندوستانه به حساب میآید.
رنگینکمان زیبا و دلانگیز انسانها
۲۸ دی ۱۳۹۱
من شرقیام، کاشیام، ایرانیام. فارس و ترک و تاجیک و ازبک و کرد و لر و عرب و پشتون و گیلک و بلوچم. همه اینها با هم هویت تاریخی و فرهنگی مرا و ما را شکل دادهاند و هیچ بخشی از این عناصر هویتی را فدای آن دیگری نخواهم کرد و نادیده نخواهم گرفت. ما همه با هم، چونان پیکری واحد، در غمها و شادیها با هم شریک بودهایم. با هم خندیدهایم و سرود سر دادهایم، و با هم گریستهایم و سوگ سر دادهایم. با هم چونان اعضای یک خانواده بزرگ و مهرآمیز اختلاف نیز داشتهایم. در گذشتههای دور و نزدیک، تجاوزگران و جهانگشایان خانمان ما را و هستی ما را به دست بیداد سپردند، ما را به جان هم انداختند و خود بهرهاش را بردند. در عصر حاضر نیز استعمارگران با طرح دعاوی قومیتیِ نفاقافکنانه و نژادپرستانه و ملیگرایانه باز هم خواستهاند با شگردهای نوین، رشتههای در هم تنیده خانواده بزرگ و کهنسال ما را به دستههای متضاد و متخاصم تقسیم کنند و به جان یکدیگر بیندازند و خود از منافعش بهرهمند شوند. من فارس و ترک و تاجیک و ازبک و کرد و لر و عرب و پشتون و گیلک و بلوچم. قرابتهای فامیلی و زبانی و آیینی ما چنان در یکدیگر ترکیب شده و هویت فرهنگی یگانهای ساختهاند که همه با هم و در کنار هم، رنگهای یک رنگینکمان بزرگ و زیبا را شکل دادهاند. ما همه رنگهای این رنگینکمان دلانگیز و غنوده در آغوش یکدیگر را با هم میخواهیم. از رنگها و تنوع فرهنگی ما شاید فرزندان تازهای متولد شوند و جامعه یکپارچه رنگارنگتری را تشکیل دهند، اما هیچکدام تضعیف نمیشوند و از بین نمیروند. از گذشتههای دور با هم زیستهایم و تا آیندههای دور با هم خواهیم زیست. با مهر و محبت و یگانگی همیشگی ما.
همچنین بنگرید به:
میهن/ وطن چیست؟
ملی چیست؟
ملت چیست؟
ناسیونالیسم چیست؟ و تفاوت میان ملیگرایی و میهندوستی
فاشیسم چیست؟
چگونگی پیدایش مرزهای سیاسی ایران و کشورهای خاورمیانه
نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه
آریاگرایی و نسلکشی فرهنگی به بهانه گسترش زبان فارسی و وحدت ملی
گفتارهایی درباره سوءاستفادههای نژادپرستانه از زبان فارسی
ترویج باستانگرایی و جنگافروزی در کتابهای درسی مدارس
حمایت آمریکا و کشورهای غربی از مقامات و مسئولان اختلاسگر، کمک مالی به احزاب پانایرانیستی
آینده و نگرانیها، تجربههایی از گذشته برای فردا: نگذاریم ایران تبدیل به زنجیر جدید اسارت شود
مشخصهها و نشانههای جوامع دارای خوی غارتگری، ایران در عصر وقاحت
باستانشناسی تقلب و رنجهای بشری
چو ایران نباشد تن من مباد: تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی
رنجنامه سهراب: جوانان قربانی نزاع و نژادپرستی