این گفتار نگارنده در کتاب «نوروزنامه»، ۱۳۸۶، صفحه ۱۲۸ تا ۱۳۵، نیز منتشر شده است.
کاراکتر حاجی فیروز و ترانه «ارباب من» با زنگیان یا بردههای سیاهپوستی مرتبط است که ایرانیان برای رفع نحوست، نام آنانرا اغلب «فیروز» یا «مبارک» یا «اقبال» با پیشوند «حاجی» میگذاشتند. از جمله وظایف این بردهها (که اغلب اخته و مقطوعالنسل میشدند)، اجرای نمایشهای سیاهبازی و مسخرهبازیهایی برای تفریح و وقتگذرانی ارباب و مهمانانش بوده که با تحریف سنتهای تاریخی (از جمله تبدیل عمو نوروز یا بابا نوروز به حاجی فیروز) انجام میشده است.
حاجی فیروز و عمو نوروز چیست؟
خاستگاه جشنها و آیینهای ایرانی همچون بسیاری از فرهنگهای دیگر، پیوندی ژرف و شگرف با پدیدههای کیهانی و آسمانی، و همچنین با اقلیم و زیستبوم دارد. در باورداشتها، دسترسی به آسمان و جهان ایزدان برای مردمان امکانناپذیر است. از نظر آنان، آسمان و نیروهای آن ممکن است تأثیری بر زمین داشته باشند، اما زمین و اهالی آن کمترین دخالتی در گستره آسمان و تواناییهای ایزدان ندارند.
در باورهای کهن، حتی مرگ نیز نه تنها پدیدهای غمناک دانسته نمیشده، که گاه موجب سرور و شادمانی هم میشده است. جشن «بَمو» یکی از بزرگترین جشنهای مانویان، با شادی و ساز و سرود، در روز درگذشت مانی- پیامبر ایرانی- برگزار میشده است. در نگارکندهای آرامگاههای صخرهای کهن، اثری از ناله و مویکندن و روی چنگزدن و گریبان دراندن و گریه و زاری دیده نمیشود. در شاهنامه فردوسی هیچ آیین سالگرد مرگی گزارش نشده است و امروزه هم گاه آیینهای خاکسپاری مردگان در برخی نواحی ایران، همچون لرستان و بختیاری، با ساز و سرود برگزار میشود.
در باورهای ایرانی گذر زمان و تاریخ، شکلی چرخشی و تکرارشونده دارد. از همین رو، نوروز نیز نه تنها آغاز بهار، بلکه آغاز هستی زمینی و نمادی از آغاز آفرینش و زایش دوباره آن است. زایشی که در آغاز اسفندماه و در جشن اسفندگان «باروری» آنرا گرامی داشته بودند. اینرا نیز باید افزود که نوروز لزوماً آغاز سال نو نیست. چرا که در گذشته گاهشماریهای گوناگون دیگری نیز در ایران روایی داشته و هنوز هم دارد که مبدأ سالشماری آنها در جای دیگری از سال بوده است. برای نمونه مبدأ سال از آغاز زمستان که با تغییراتی در گاهشماری میلادی پابرجا مانده است و بیرونی آنرا «میلاد خورشید» میداند و نه میلاد مسیح. امروزه چنین متداول شده است که مردمان بجای شادباش و تبریک عید و «نوروز»، تنها به تبریک «سال نو» بپردازند.
اما در باره حاجی فیروز میتوان گفت که نام «حاجی فیروز» و ویژگیهای خاص امروزین او، همچون پوشاک سرخ و سیاهی چهره و ترانههای ویژهاش، سنتی کاملاً جدید و خاص تهران معاصر بوده است. اما شخصیت او به عنوان «میر نوروزی» یا «پیامآور نوروزی» به گونههای مختلف از دیرباز در سراسر فلات ایران روایی داشته و دارد. در نواحی گوناگون او را با نامهای متفاوتی میشناسند: در خراسان و بخشهایی از افغانستان «بیبی نوروزک»، در خمین و اراک «ننه نوروز»، در کرانههای خلیج فارس «ماما نوروز»، در گیلان «پیر بابا» و «آروس/ عروس گلی»، در آذربایجان «ننه مریم»، در تاجیکستان و بخارا و دیگر وادیهای ماوراءالنهر «ماما مروسه» و نامهای مشهور دیگری همچون بابا نوروز و عمو نوروز.
میبینیم که در بیشتر نواحی، این شخصیت نوروزی جنسیت زنانه دارد. اما با این حال هنگام اجرای نمایشها، مردی در پوشاک زنانه میرود و بجای زنان اجرای نقش میکند.
شیوه اجرای نمایشها در نواحی گوناگون، زمان مراسم و حتی ترانههایی که سروده میشود، گاه با یکدیگر متفاوت هستند و این تفاوتها ناشی از ویژگیهای خاص هر ناحیه است. در آسیای میانه و در آخرین شب سال، انتظار «مامای مروسه» را میکشند و بانوی خانه، خوراکیهایی همچو سمنک (سمنو) را در آوندهایی بسیار تمیز و آراسته، بر دسترخوانی (سفرهای) میگذارد تا شب هنگام او آنها را برکت دهد و بچشد و ببوسد. پیش از آمدن مامای مروسه، مراسم «گلگردانی» یا «گل نوروزی» برگزار میشود و در این مراسم گروهی از مردم، نخستین گلهای روییده در صحرا را میچینند و همراه با شادی و آواز در کوچهها میگردانند. این آیین با تفاوتهایی در گیلان و کوهپایههای تالش نیز برگزار میشود. در آنجا «آروس/ عروس گلی» و «پیر بابا» با یک خرس و با دستههای گل و پوشیدن پوشاک سرخ و کلاه بوقی (به احتمال یادمانی از میترا) به ترانهسرایی و دایرهزنی و کارهای خندهآور میپردازند. در هزارهجات افغانستان و در دامنههای کوه بابا، نیز «بیبی نوروز» با پوشیدن پوشاک خندهدار و آوازخوانی به شاد کردن مردم میپردازد.
آیا حاجی فیروز را میتوان به قبل از اسلام ربط داد؟
حاجی فیروز، شکل دگرگونشده ننه نوروز یا بابا نوروز است. گونه اصلی آن که در نواحی مختلف، روایی دارد، بیگمان آیینی بسیار کهن برای آورنده پیام نوروزی و آورنده نوید سالی نیک است. اما شکل امروزین آن به سده معاصر مربوط میشود.
آیا میر نوروزی ربطی به حاجی فیروز دارد یا شخصیت جداگانهای دارد؟
میر نوروزی هم از دیگر نسخههای بابا نوروز است و کارکردهای یکسانی داشته است. اما تفاوتهایی اندک در گذر زمان و در نواحی گوناگون بدیهی است. برای نمونه، تاریخنامههای سدههای میانه از پادشاهی یکروزه او به هنگام جشن نوروز یاد کردهاند که بیتردید گونهای نمایش مطایبهآمیز بوده و آنچنان که برخی تصور کردهاند، بهیچوجه قدرت اجرایی نداشته است.
آیا لزوماً باید برای حفظ سنت، صورت حاجی فیروز را سیاه کرد و شعر «ارباب من» را خواند؟
با توجه به نمونههایی که در بالا گفته آمد، دانسته میشود که شخصیتی که بیشتر با نام حاجی فیروز برای ما آشنا است، در نواحی گوناگون و با بهرهگیری از ویژگیهای اقلیمی آن ناحیه، نامها، پوشاک و نمایشهای متفاوتی دارد و اتفاقاً در بیشتر نواحی، چهره او را سیاه نمیکنند. از این رو سفارش به سیاه نکردن چهره حاجی فیروز، مغایرتی با سنتها ندارد و حتی ترانه «ارباب من» نیز جز در تهران، در جای دیگری بگونه اصیل شنیده نشده و پیداست که سنتی دیرپا نیست که نخواندن آن بیتوجهی به باورها دانسته شود. شهرت زیاد حاجی فیروز با ویژگیهای خاص و معروف آن در تهران و شهرهای بزرگ نتیجه کاربرد زیاد آن در تلویزیون و رسانهها بوده و پژوهشهای مردمی، نمونههای سنتی فراگیر آنرا تأیید نکرده است. درست است که برخی اجزای آن از نمونههای کهن برگرفته شده، اما ترکیب نهایی و فعلی آن جدید است و حتی نام او نیز مانند دیگر نامهای یاد شده بالا نشانهای از دیرینگی در بر ندارد.
آیا این دو خصوصیت حاجی فیروز اشارهای بر وجود بردهداری در ایران نیست؟
البته شواهد وجود بردهداری در تمامی دورههای تاریخی ایران و از جمله در زمان هخامنشیان و ساسانیان شناخته شده است. اما سیاهی رخساره حاجی فیروز، نمونهای است که در دیگر آیینهای نمایشی ایران در فصل زمستان دیده میشود. در جشن «برفی» (که در محلات و آسیای میانه به مناسبت بارش نخستین برف سال برگزار میشود)، چهره کسانی را سیاه میکنند و در بازیها و آیینهایی همگانی بگونه خندهآوری او را در کوچهها میگردانند و سنگباران میکنند. در اینجا سیاهی نماد سرما و شبهای بلند و سرد زمستان است و میدانیم که در داستانهای مردمی و حتی در شاهنامه فردوسی، بین سرما و زمستان، با سیاهی و گرگ سیاه ارتباطهایی وجود دارد و نمایشهای پیوسته با سیاهبازی، در گذشته شیوهای نمادین در مبارزه با سرما میبوده است.
اما با این حال کاراکتر حاجی فیروز و ترانه «ارباب من» با زنگیان یا بردههای سیاهپوستی مرتبط است که ایرانیان برای رفع نحوست، نام آنانرا اغلب «فیروز» یا «مبارک» یا «اقبال» با پیشوند «حاجی» میگذاشتند. از جمله وظایف این بردهها (که اغلب اخته و مقطوعالنسل میشدند)، اجرای نمایشهای سیاهبازی و مسخرهبازیهایی برای تفریح و وقتگذرانی ارباب و مهمانانش بوده که با تحریف سنتهای تاریخی (از جمله تبدیل عمو نوروز یا بابا نوروز به حاجی فیروز) انجام میشده است.
آیا حاجی فیروز ربطی به فروهرها یا دنیای مردگان دارد و آیا صورت سیاه او نشانی از این دارد که از مردگانی بوده که به زندگی بازگشته است؟ چون آقای مهرداد بهار گفتهاند که بموجب یک لوح اکدی از بینالنهرین، سیاهی صورت حاجی فیروز به دلیل بازگشت او از سرزمین مردگان است و اصولاً نوروز جشنی غیر آریایی و مربوط به پیش از آمدن آریاییان به ایران است و حاجی فیروز از یک سنت بینالنهرینی گرفته شده است که در آنجا دوموزی با لباس قرمز و دایره به زیر زمین فرستاده میشود تا اینانا به روی زمین بازگردد و زمین دوباره بارور شود. در این باره چه میتوان گفت؟
برای این پرسش باید به نکات گوناگونی پرداخت. نخست اینکه در باورهای ایرانی، رفتوآمد به سرای مردگان جایی نداشته است و فروهرها نیز نه تنها سیهرو نیستند، بلکه از آنجا که سرشتی سپند دارند، دربردارنده ویژگیهای «سرای سپند» یا سرای نور و سرود هستند. فروهرها در زیر زمین نخفتهاند، بلکه در آسمانها در پروازند. (اینکه نقش گوی بالدار را نشان فروهر میدانند، اشتباهی فراگیر است که هیچ دلیلی آنرا پشتیبانی نمیکند) دوم اینکه، درست است که بخشهایی از مراسم نمادین ازدواج تموز و دوموزی و پوستههایی از آن شباهتهایی با جشن اسفندگان و جشن نوروز دارد، اما تنها یکی از نسخههای گوناگون شخصیتهای «پیامآور نوروزی» است که پیش از این به برخی دیگر از آنها اشاره شد و نمیتوان آنرا خاستگاه آیینهای نوروزی ایرانیان دانست. در واقع چنین آیینهای کهنی در سرزمینهای گوناگون با هنجارهای پیوسته به خود منطبق میشدهاند.
دوم اینکه، آغاز بهار و رفتن سرما و کمبود مواد غذایی و آمدن دوباره گرما و آرامش و فراوانی، جشنی برگرفته از پدیدهای طبیعی است که بیتردید توسط همه مردمان جهان بدون اینکه از یکدیگر الهام گرفته باشند، گرامی و فرخنده دانسته میشده است و نمیتوان هیچ قومی را ایجادگر آن دانست. در مورد مسئله آریاییان نیز بنگرید به: «نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه».
همچنین بنگرید به:
آسیبشناسی نوروز: مسئله تحویل سال و به رسمیت نشناختن نوروز در دین زرتشتی