بررسی سیر تطور یک نقش کیهانی کهن در شرق باستان
برگرفته از کتاب «گوی بالدار»، ۱۳۹۱، و گفتار «گوی بالدار»، در کتاب «نوروزنامه»، ۱۳۸۶، صفحه ۳۱ تا ۳۴، هر دو از همین نگارنده. در اینجا تعداد اندکی از تصویرهای فراوان کتاب آورده شده است.
نگاره هخامنشی خدا اهورامزدا با چهار بال بر یک مُهر غلطان از جنس سنگ سبز، مشهد مَرغاب (پاسارگاد احتمالی)
بــرو مــرغ پــرّان تــو خــورشــیــد دان
سخن زال در شاهنامه فردوسی
پیشگفتار
آسمان پهناور و دورکرانه به همراه انبوه ستارگان و اجرام آسمانیِ آن، همواره برای مردمان باستان، خاستگاه باورداشتها و آیینها و نگارههای آیینی و نیایشی بوده است. آسمان برای انسان، جایگاه خدایان و سرچشمه قدرت و نیروهای حاکم بر سرنوشت او دانسته میشد. چرا که از سویی عظمت و گستردگی آسمان و حرکت منظم و تعریفشده اجرام آسمانی پیش روی او بود و از سوی دیگر، خود را ناتوانتر از آن میدید که بتواند کوچکترین دسترسی بدان داشته باشد و یا بتواند کمترین دخالتی در سامان آن داشته باشد.
انسان سرنوشت خود را در میان ستارگان و سیاراتی میدید که حرکات روزانه و سالانه آنها تطابقی زمانی با پدیدههای زمینی و طبیعت پیرامونی داشتند. او به ناچار، سرچشمه رویدادهای نیک یا ناگوار پیرامون خود را در آسمان جستجو میکرد. زمینلرزهها، سیلها، خشکسالیها و حتی جنگها و ویرانگریها را به دیده شدن یا نشدن ستارهای خاص تعمیم میداد و با چنین توجیهاتی برای پرسشهای خود پاسخی مییافت و ذهن کنجکاو خود را به آرامش میسپرد. آسمان برای انسان سرچشمه و بانی تمامی رویدادهای خوب و بد پیرامون او بود. رویدادهایی که خود نقشی در ایجاد یا رفع آن نداشت و نمیتوانست پاسخی درخور برای آنها بیابد.
چنین بود که به مرور زمان و با داد و ستدهای فرهنگی میان مردمان، برخی از اجرام و پدیدههای آسمانی جایگاهی نیک مییابند و به مرتبه خدایی میرسند و برخی دیگر جایگاهی ناشایست مییابند و به مرتبه دیوان سقوط میکنند.
مردمان باستان بر اساس تلقی و تصوری که از ستارگان و پدیدههای کیهانی داشتند، نگارهها و نشانهایی را رسم میکردند و با بکارگیری آنها در زندگی روزمره کوشش میکردند تا خود را در پناه نیروهای قدرتمند و نیک آسمانی قرار دهند و یا از گزند نیروهای مخرب در امان بمانند.
«گوی بالدار» یکی از نگارهها و نشانهایی است که به فراوانی در میان مردمان باستان بکار میرفته و نمونههای بسیاری از آن تاکنون شناخته شده و به دست آمده است.
در این کتاب، کوشش شده است تا رد پای این نشان و اجزای گوناگونِ تشکیلدهنده آن از دورترین زمانها و در میان سرزمینها و مردمان گوناگون دنبال شود و چشماندازی به سیر تطور و تکامل این نشان گشوده شود.
نام «گوی بالدار» برای این نشان به این دلیل انتخاب شده و بکار رفته که از سویی دانسته نیست چنین نگارهای در زمان تداول خود چه نام یا عنوانی داشته، و از سوی دیگر، بدون هیچ پیشفرضی، تنها ناظر بر شکل ظاهری و عینی آنست.
شواهد ملموس موجود که در ادامه آورده میشوند، نشان میدهد که هر یک از اجزای این نگاره- پیش از ترکیب نهایی- به گونه مستقل بکار میرفتهاند و به مرور زمان با یکدیگر تلفیق میگردند و ساختاری نهایی مییابند.
اجزای منفرد این نشان، یعنی گوی و بال و مرد-خدا، دارای قدمتی بیشتر و توزیع جغرافیایی پهناورتری است؛ اما شکل نهایی آن از حدود سده نهم تا چهارم پیش از میلاد (به مدت حدود پانصد سال) از نیمه غربی ایران تا تونس و شمال غرب آفریقا گستردگی داشته است. شواهدی از این نشان (مگر به گونهای بسیار استثنایی) در نیمه شرقی ایران، ماوراءالنهر، افغانستان، هند، چین و نیز در میان دیگر تمدنهای کهن دیده نشده است.
در اینجا توضیح این نکته نیز ضروری به نظر میآید که در سالیان اخیر، گاه از این نگاره با نام «فروهر» و نشان دینی زرتشتیان یاد میشود و برای رمزگشایی اجزای آن، سخنان نادرست فراوانی بازگو میشود. از آنجا که هیچ نشانهای از کاربرد این نگاره در عصر ساسانی (زمان پیدایش و گسترش آن دین) تا به دوران معاصر به دست نیامده است؛ آشکارا دانسته میشود که نگاره گوی بالدار ارتباطی با دین زرتشتی نداشته است. همچنین میدانیم که علیرغم کاربرد فراوان این نگاره در آثار هخامنشی، برای یکبار هم نام فروهر یا مفهوم آن، در هیچیک از کتیبههای هخامنشی و حتی در «گاثا/ گاتها»ی زرتشت دیده نشده است. توصیف و تفسیرهایی که امروزه در باره این نگاره و با نام «فروهر» گفته میشود، عملی مبتنی بر ذوق و قریحه و تخیلات برای زرتشتی قلمداد کردن این نشان بوده و از اسناد و مدارک و روشهای پژوهشی به اندازهای دور است که نیازی به تحلیل و نقد بیشتر آن نیست.
در پایان لازم میدانم از خانمها نرگس فراهانی، طاهره افضلی و مریم (پگاه) امینی که برای نقاشی و ترسیم نگارهها به نگارنده یاری رساندند، و نیز از آقای سام شیخالاسلامی که چکیدهای از متن فارسی را به زبان انگلیسی ترجمه کردند، سپاسگزاری کنم.
نمودار روند دگرگونی و تکامل نشان گوی بالدار
چشماندازی به گوی بالدار
نشان باستانی «گوی بالدار»، برای همگان شناخته شده است. در متداولترین گونه این نگاره، یک گوی با دو بال در طرفین و مرد-خدایی در میانه آن دیده میشود که گاه حلقه یا گلی را در دست، و نقش ستارهای را بر بالای سر دارد. نگاره گوی بالدار از حدود سده نهم پیش از میلاد در سراسر سرزمینهای آسیای غربی و از جمله در نیمه غربی ایران روایی داشته، اما هر یک از اجزای اصلیِ آن، یعنی گوی، بال و مرد-خدا، پیش از ترکیب نهایی آن، از زمانهای دورتر کاربرد داشته است.
نقش گوی یا چنبره میانه، از خورشید الهام گرفته شده است که خاستگاه بسیاری از باورهای آیینی مردمان باستان بوده و تا امروز نیز تأثیر فراوان خود بر آیینهای نیایشی را حفظ کرده است. نشان خورشید، به گونه مستقل و بدون بال در نگارههای باستانی فراوانی دیده شده است.
نقش بال و دم در پیرامون گوی، از پرنده بلندآوازه و گرامی مردمان باستان، یعنی شاهین/ عقاب برگرفته شده است. نقش شاهین نیز خود به تنهایی و پیش از اینکه در این ترکیب نهایی راه یابد، در آثار هنری مردمان آسیای غربی به فراوانی دیده شده است. مردمان باستان شباهتهایی میان خورشید و شاهین را احساس میکردند و آن دو را از آن یکدیگر میدانستند. از یک سو، خورشید به هنگام طلوع و غروب در افق و یا در پشت ابرها، آشکار همراه با دو بال به دیده میآید و از دیگر سو، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرندگان، نزدیکترین موجودات زمینی به خورشید دانسته میشده است. نقش خورشید و شاهین، پس از مدتی در یکدیگر ادغام میگردند و نگاره گوی بالدار را بر میسازند. در هنر مصر باستان، نگاره «هور/ هُـروس» (خدای خورشید) با سری به مانند شاهین نشان داده میشده است.
اما دیگر عضو اصلی این نشان، یعنی نگاره مرد-خدا نیز پیش از ترکیب نهایی، به شکل مستقل در آثار هنری مردمان شرق باستان به فراوانی بکار رفته است. در این نگارهها، مردی نمایانیده شده است که تاج یا کلاهی ستاره آذین بر سر و یک حلقه یا گلی را در دست دارد در حالی که دست دیگر خود را به نشانه شناخته شده درود و تهنیت، تا نیمه بالا آورده است. در سراسر سرزمینهایی که این نگاره در آنها فرادست آمده است، آشکارا بر اینهمانی آن با سیاره مشتری و خدا یا خدای بزرگ تأکید شده است و میدانیم که در باورهای کهن، سیاره مشتری تجلیگاه و نماد کیهانی خداوند بوده است. این خدای بزرگ که در سیاره مشتری متجلی میشده است در میان اقوام گوناگون یکسان میبوده، اما نامهای متفاوتی داشته است. ایرانیان او را با نام «اهورَهمزدا/ اورمزد/ هُـرمزد» میشناختهاند و بابلیان نام «مَـردوک/ اَمَـر اوتو» را بر آن نهاده بودند که ظاهراً با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» و پهلوی «اَمورداد» و فارسی «مرداد» اینهمانی دارد. همچنین یونانیان او را «زئوس»، اورارتوییان «خالدی»، کاسیان «اَشوریاش- مَـزوتاش» و آشوریان او را «آشور» مینامیدند که گونهای دیگر از نام اهورا است. نام اورمزد یا هرمزد در متون پهلوی و ادبیات فارسی به فروانی برای سیاره مشتری بکار رفته است.
از آنجا که یک دور کامل سیاره مشتری (اورمزد) در منطقهالبروج ۱۱.۸ سال به درازا میانجامد، در برخی از نگارههای گوی بالدار، بالهای نگاره را در ردیف های یازدهگانه و یا دوازدهگانه رسم میکردهاند.
نگاره گوی بالدار را گاه عضو دیگری نیز همراهی میکند که همانا نقش ستارهای هشتپر است. ستاره هشتپر از دیرباز در آثار هنری شرق، سیاره «آناهید/ ناهید/ زهره» و ایزدبانوی منسوب به آنرا افاده میکرده است که ظاهراً توسط کاسیان به بینالنهرین برده شد. بجز این، در نگاره گوی بالدار نمادهای متنوع دیگری همچون مار و کمان نیز بکار میرفته است.
به نظر میآید که ترکیب تمامی نشانهای نیایشی در شرق باستان و فراهم دیدن نگارهای که حامل نشانهای ویژه بسیاری از اقوام و ادیان در آن زمان بوده، کوششی برای همبستگی و یگانگی مردمان بوده است. به ویژه که در بسیاری از نسخههای این نگاره، گل یا حلقه پیمانی نیز در دست اهورامزدا دیده میشود.
نگاره گوی بالدار در دوران هخامنشیان به نهاییترین شکل خود دست مییابد که در سنگنگاره داریوش در بیستون و نیز در سنگنگارههای تختجمشید به فراوانی دیده شده و عملاً به عنوان نشان ویژه و فراگیر هخامنشیان به کار بسته میشود. اما پس از عصر هخامنشی، استفاده از این نشان برای همیشه و در همه سرزمینها فراموش میشود و نگاره گوی بالدار نیمهتمام بر آرامگاه صخرهای داریوش سوم در نزدیکی تختجمشید، آخرین نمونه این نشان و نماد دیرینه باستانی است.
۱ گوی خورشید
گوی خورشید بر روی سفال پیشتاریخی
تپه گیان، نهاوند
نقش گوی یا دایره/ حلقه به تنهایی و پیش از آنکه با عناصر دیگری ترکیب و تلفیق شود، در آثار هنری مردمان باستان بکار میرفته است. عنوان «گوی» برای این نگاره به این دلیل مناسبتر از عنوانهای حلقه یا دایره یا صفحه است که در بسیاری از نقشبرجستهها و از جمله سنگنگارههای هخامنشی، به شکل محدب حجاری شده و بر کروی بودن آن تأکید شده است.
منظور از گوی یا دایره در نگارههای باستانی، عمدتاً گوی خورشید و در مواردی معدود (بخصوص هنگامی که ستارهای هشتپر در میان داشته باشد) سیاره ناهید/ زهره، و نیز گردش کیهان و فلک با مرکزیت ستاره قطبی و دو صورت فلکی پیراقطبی خرس بزرگ و کوچک (دب اکبر و اصغر) را افاده میکرده است.
خورشید درخشانترین جرم آسمانی و بزرگترین سیارات بوده است. تأثیر گسترده خورشید بر روی زندگی زمینیان و وابستگی عمیق مردم بدان موجب شده تا خورشید محبوبترین و توجهبرانگیزترین پدیده پیرامونی بشر- چه بر روی زمین و چه بر پهنه آسمان- باشد.
از نگاه مردمان باستان، خورشید علاوه بر اینکه عامل انکارناپذیر رشد و رونق کشاورزی و شکلگیری حیات بر روی زمین بود، عامل اصلی شکلدهی و ایجاد سامان و نظم در جهان و در زندگی مردم و قراردهای زمانی منبعث از آن بود. تمامی نظامهای زمانسنجی و چرخه سامان حیات انسانی، جانوری و گیاهی بر روی زمین بر اساس حرکات روزانه و سالانه خورشید تعریف میشد و معنا مییافت.
انسان در گذر هزاران سال دیده و دریافته بود که این تنها خورشید است که میتواند شبهای سرد و ترسناک درون غارها را با پرتوهای خود به گرما و آرامی تبدیل کند. او شبهای هزاران سال را در انتظار و آرزوی طلوع خورشید بسر برده بود و همراه با بردمیدن آن، بانگ شادی سر داده بود. انسان این را بخوبی میدانست و درک میکرد که زندگی بر روی زمین فقط با وجود پرتوهای خورشید معنا و مفهوم دارد و هر آنچه از آن بهرهمند است، ناشی از دهشهای این گوی بزرگ زرین است.
گوی بزرگ و درخشانی که آدمی قدرت و توانایی کمترین دخالت و تأثیرگذاری بر آن را نداشت و بکلی بیرون از حوزه نفوذ و دسترسی او بود. اینچنین بود که برای او پدیده خورشیدگرفتگی اهمیت فراوانی مییافت (← بخش گوی و بال). چرا که از یک سو، احتمال اینکه خورشید محبوب را از او بربایند، موجب نگرانی او میشد و از سوی دیگر، میل داشت تا بداند این کدامین عامل و نیرو است که توان در افتادن و غلبه بر خورشید مقتدر را داراست؟
اهمیت و جایگاه خورشید در گذر زمانهای طولانی موجب شده تا نگاره آن بر روی کهنترین نقوش روی سفال و یا کهنترین سنگنگارهها دیده شود. با اینکه نقش خورشید بر روی ظرفهای سفالین، میتواند نوعی درخواست و آرزو از این زندگیبخش بزرگ باشد تا همواره از دهشهای او برخوردار باشند؛ همین نقش بر بالای سنگنگارههای پیروزی حاکمان و جهانگشایان که رقیب نگونبخت را در زیر پای خود فرو غلطاندهاند، تأکید و تبلیغ این نکته است که این پیروزی در سایه حمایت و توجه خورشید کسب شده و فرمانروای پیروز از پشتیبانی و پناه او برخوردار است.
نفوذ خورشید و بکارگیری تصویر آن هیچگاه از میان نرفت و به شکلهای گوناگون در آثار هنری و نمادپردازیهای تمدنها و ادیان گوناگون ادامه حیات داد.
در شاهنامه فردوسی، درفش سپاه فریبرز پسر کیکاووس «خورشید پیکر» است و در خورشیدیشت اوستا «خورشید جاودانه و رایومند و تیز اسپ» ستوده میشود.
«ناهونتِه/ ناهونْدی» خدای خورشید عیلامی مظهر قانون شمرده میشد و پادشاهان خود را وفادار به او مینامیدند. خدای خورشیدی ودایی هندوان با نام «سوریا» بر گردونهای هفتاسبه و شتابناک سوار است، در حالیکه ارابهران او «سپیدهدم» است. «توناتیو» خدای خورشیدی آزتکها، هالهای از پرتوهای خورشید بر پشت سر خود داشت و بقای جهان متکی به خواست و خوشنودی او بود. اینکاهای پرو، «اینتی» را خدای خورشید مینامیدند و همو را بزرگترین نیای خود میدانستند. اورارتوییان خدای خورشید را «شیوینی» مینامیدند که یکی از سه خدای بزرگ آنان بود. خورشید سومری یا «اوتو» همراه با خورشید بابلی یا «شَمَش» دارنده بیناترین و هشیارترین چشم گیتی و پاسبان داد و داوری بشمار میرفت. دو همتای مصری او یعنی «رِه» (Re) و «هور/ هُروس» ساماندهنده و سرچشمه نظم در آسمان و زمین دانسته میشدند و در خط تصویری هیروگلیف مصری، یک دایره توخالی نشان تصویری خورشید بود.
یونانیان نیز خدای خورشید را با نامهای «هلیوس» (Hλιος) و «آپولو» (Aπόλλων) میشناختند و رومیان علاوه بر نام آپولو، نام «سول» (Sol) را نیز بدان داده بودند که در زبان لاتینی تبدیل به «سولیس» (Solis) شده بود.
نقش خورشید در آثار هنری و معماری مسیحیت و نیز در دوره اسلامی در قالب معروف و شناختهشده «شمسه» دوام یافته است.
۲ گوی ماه
گوی ماه (و به احتمال همراه با خورشید یا ناهید) بر یکی از سنگنگارههای پنجگانه لولوبیان
سرپل ذهاب، هزاره سوم پیش از میلاد
در میان نگارههای باستانیِ دایرهمانند، نقشی وجود دارد که بهرغم شباهت فراوان با گوی خورشید، با آن متفاوت و متمایز است. در این نقوش، تصویری از هلال دیده میشود که (معمولاً و نه همیشه) در دایرهای محاط است. هلال محصور در میان دایره، در میان مردمان شرق باستان تداعیکننده ماه بوده است. آنان به این شیوه، دو وضعیت اصلی ماه، یعنی هلال و بدر را در یک تصویر نشان میدادهاند.
در سنگنگارهای که از نبو- اَپـلَـه- ایـدیـنَـه پادشاه بابل در سده نهم پیش از میلاد در نیایشگاه خورشید (شَمَش) در سیپار پیدا شده است، آشکارا بر تفاوت گویها با یکدیگر تأکید شده است. در این سنگنگاره، سه گوی خورشید، ماه و ناهید (← بخش بعدی) در کنار یکدیگر و بر بالای سر پادشاه قرار داده شدهاند. گوی میانی، نماد خورشید است که آنرا از آسمان به زمین آورده و بر میز مقابل او نهادهاند. گوی سمت راست، نماد ناهید/ ایشتر و گوی سمت چپ با هلال میان آن، نماد ماه است.
یکی از کهنترین نمونههای گوی ماه که تاکنون شناخته شده است، نگارههایی از این نماد در برخی از سنگنگارههای پنجگانه لولوبیان در سرپل ذهاب است. در این سنگنگارهها و در بالای هر یک از مجلسها، یک گوی ماه که ماه را همزمان در دو وضعیت هلال و بدر نشان میدهد، دیده میشود. به نظر میرسد که در میانه گوی ماه، یک نشان خورشید یا ناهید نیز وجود دارد که به دلیل فرسودگی اثر، تشخیص قطعی آن ممکن نیست.
بکارگیری هلال ماه در سنگنگارههای هخامنشی از دوره داریوش بزرگ به بعد نیز دیده شده است. در نگارکندهای چهارگانه بالای گوردخمههای صخرهای هخامنشی در نقشرستم و نیز در سه گوردخمه صخرههای شرقی و جنوبی مشرف به تختجمشید، گوی ماه در بالا و سمت راست همگی آنها حجاری شدهاند. در این آثار نیز ماه در دو حالت هلال و بدر نمایانده شده است.
۳ گوی ناهید
گوی و ستاره هشتپر ناهید/ زهره بر بالای سر اهورامزدا
سنگنگاره هخامنشی داریوش، بیستون
در میان نقشهای باستانیِ دایرهمانند، نقشی وجود دارد که بهرغم شباهت فراوان با گوی خورشید، با آن متفاوت و متمایز است. در این نقوش، تصویری از یک ستاره هشتپر دیده میشود که معمولاً (و نه همیشه) در دایرهای محاط است. نقش ستاره هشتپر در میان مردمان شرق باستان تداعیکننده سیاره درخشان آناهید/ ناهید/ زهره بوده است.
سیاره ناهید/ زهره در هر هشت سال آرایش کیهانی خود را تکرار میکند و به وضعیت پیشین خود باز میگردد. در این دوره هشتساله او پنج بار چرخه بامدادی- شامگاهی خود را تکرار میکند.
از همین رو، ستاره هشتپر در آثار منقوش مردمان باستان دلالت بر سیاره آناهید/ ناهید/ زهره (در بابلی: «ایشتَـر/ اینانا») و خدای تجلییافته در آن میکرده است. چنین تلقیای به احتمال در میانه هزاره دوم پیش از میلاد همراه با کاسیان از سرزمینهای غربی ایران به بینالنهرین و به فرهنگ بابل و آشور راه یافت.
نمونههای بسیاری از ستارههای هشتپرِ محاط در دایره در «کودورو»ها یا سنگمرزیهای کاسی و بابلی دیده شده است. در این کودوروها در حالی ستاره هشتپر ناهید در یک سوی سنگنگاره دیده میشود که در سوی دیگر آن، گوی خورشید نقش بسته و آشکارا بر تمایز میان این دو صحه گذارده میشود.
۴ شاهین/ عقاب
نقاشی شاهین بر سفالینههای پیشتاریخی
تپه حصار، دامغان
نقش پرندگان و به ویژه شاهین- و یا بال منفرد آنان- همچون نقش گوی خورشید به تنهایی و پیش از آنکه با عناصر دیگری ترکیب و تلفیق شود، در آثار هنری مردمان باستان بکار میرفته است.
انسان از دستیابی به آسمانی که پهنه فرمانروایی خدایان و تمامی نیروهای نیک و بد حاکم بر سرنوشت او بودند، ناتوان بود. اما توانایی پرواز در پرندگان و دستیابی آسان و سریع آنان به گستره آسمان موجب شده بود تا پرندگان و به ویژه شاهین که دورپروازترین آنان بود، جایگاهی ممتاز در اندیشه و باورهای مردمان داشته باشند و آنان را- همچون کوهها- واسطهای میان زمین و آسمان و نیروهای کیهانی آن بدانند. شاهین یکی از صورتهای فلکی نیز بوده است.
در آثار هنری بازمانده از دوران پیشتاریخی، به نحو چشمگیری بر بزرگی و توانایی بال پرندگان و نیز بر قدرت چنگالهای پرندگان شکاری تأکید شده است. انسان آغازین- به ویژه در دورههای کمغذای یخبندانها- مصائب و مشقت خود برای تهیه غذا را با توانایی و سرعت و قابلیتهای پرندگان شکاری در تهیه شکار مقایسه مینمود و این مقایسه موجب افزایش جایگاه برتر و احترامبرانگیز پرندگان در ذهن و باورهای او میشد.
انسان از زمانی که نخستین قلمهای سنگی خود را بر دست گرفت، و از زمانی که به نگارگری روی سفال روی آورد؛ کشیدن تصویری از پرندگان و یا بال آنان را آغاز کرد و به فراوانی آنرا تکرار نمود.
تأکید و دلبستگی انسان برای رسم نگارههای پرندگانی از خانواده شاهینسانان بیش از پرندگان دیگر بوده است.
خانواده بزرگ شاهینسانان یا عقابسانان (Falconiformesa) اعم از شاهین (Falco peregrinus)، بالابان (Falco cherrug)، دلیجه (Falco tinnunculus)، عقاب (Aquila)، عقاب طلایی (Aquila chrysaetos)، شهباز (Aquila heliaca)، سارگپه (Buteo)، قرقی (Accipiter)، انواع پرندگان تیره قوشها (Accipiteridae) همچون سنقر (Circus) و هما (Gypaetus barbatus) و نیز دیگر پرندگانِ خانواده شکاری شاهینسانان، در سراسر ایران و عموماً شرق باستان به فراوانی وجود داشتهاند. شاهین و دیگر پرندگان همخانواده آن، علاوه بر اینکه به عنوان پرندهای تیزپرواز و جسور و توانا توجه و احترام مردمان باستان را به خود جلب کرده بودند، نمادی از خورشید نیز دانسته میشدند.
آنچه موجب میشده است تا مردمان باستان شباهتها و پیوندهایی را میان خورشید و شاهین احساس کنند و آن دو را از آن یکدیگر بدانند در این بوده است که بالهای ظاهری خورشید را با چشم احساس میکردهاند و بدان باور داشتهاند که خورشید را دو بال و یک دُم همراهی میکند. این دم و بالها، به هنگام طلوع و غروب خورشید در پشت کوههای افق، از پشت ابرها، به هنگام خورشیدگرفتگی، و نیز به هنگام تنگکردن پلکهای چشم، به آسانی دیده میشده است (← بخش گوی و بال). از سوی دیگر، شاهین نیز به عنوان بلندپروازترین و دورپروازترین پرندگان، نزدیکترین موجودات زمینی به خورشید دانسته میشده است. نقش خورشید و شاهین (چنانکه در بخشهای بعدی خواهیم دید)، در یکدیگر ادغام میگردند و نگاره خورشید بالدار را بر میسازند.
در هنر مصر باستان، نگاره «هور/ هُـروس» (خدای خورشید) با سری به مانند شاهین نشان داده میشده است. در میان مردمان آمریکای لاتین باستان نیز چنین باوری در میان بوده است که روان درگذشتگان به پیکر شاهین در میآید و بسوی خورشید پرواز میکند.
در بهرام یشت اوستا (بندهای ۱۹ تا ۲۱ و بندهای ۳۶ تا ۳۸) توصیفهایی از اهمیت و تواناییهای شاهین با نام اوستایی «وارَغْـنَـه/ وارِغَـن» دیده میشود که از او با صفت «مرغِ مرغان» به معـنای سـرور پـرنـدگان نام برده شده است:
«. . . بهـرامِ آفـریده اهـورا بـه پیکـر پرنده «وارَغْـنَـه» که از پایین میگیرد و از بالا میدَرد، به پیش آمد. او که در میان مرغان، تندترین است. او که در میان بلندپروازان، سبکپروازترین است. در میان جانوران تنها اوست که خود را از تیـرِ پَرّان مـیرهـاند. هر چند آن تیرِ خوبْ پرتافته شده، چنان بپّرد که شَهپری آراسـته، به هنگام سپیدهدمان پرواز میکند. او که شبْ هنگام، خوراک شب میجوید و هنگام بامداد، خوراک بامدادی را جوینده است. او که در تنگههای کوهها بال میگشاید، که بر ستیغ کوهساران بال میگشاید، که بر درهها و رودها بال میگشاید، که بر فراز درختان بال میگشاید و به آوای پرندگان گوش فرا میدهد. آن کس که استخوانی از «وَرِغْـنَـه» یا پَـری از این پرنده دلیر را با خود داشته باشد، هیچ توانا مردی نتواند او را کُشت و نتواند او را از جای بدر بَرد. آن پَر، ارجمندی بسیار و فَـرِّ بسیار بهره آن کس کند و او را پناه بخشد. آن پَـرِ مرغِمرغان. اگر سردارِ فرمانروا یا بزرگِ کشوری (به سپاهِ دارنده آن پَر)، دست یابد؛ نمیتواند بیش از یک نفر کسی را بکشد. همه از آن کسی که پَـر با اوست، میترسند، همه دشمنان از آن نیرو و پیروزی میهراسند.»
جایگاه شاهین در میان جوامع باستان به اندازهای بوده است که بسیاری از مُهرها، نشانها و درفشها، دربردارنده نقشی از این پرنده محبوب بوده است. سنتی دیرین که همچنان به حیات خود ادامه داده و اکنون نیز نشان بسیاری از کشورها مزین به تصویر یکی از اعضای خانواده شاهینسانان است.
۵ مرد-خدا
نقاشی دیواری خدا «تِئیشِـبا» یکی از سه خدای بزرگ اورارتویی در برج گاو (ثور)
تپه آرینبِـرد (قانلیتپه)، بازمانده شهر اورارتویی «اِرِبونی/ ایرِپونی»، ارمنستان، سده هشتم پیش از میلاد
نقش انسان و به ویژه مرد، همچون نقشهای گوی خورشید و شاهین به تنهایی و پیش از آنکه با عناصر دیگری ترکیب و تلفیق شود، در آثار هنری و نگارکندهای مردمان و جوامع باستان بکار میرفته است.
در باورهای شرق کهن هر یک از سیارات را از آن یکی از خدایان میدانستند و به ویژه دو سیاره بزرگتر و مشهورتر یعنی مشتری/ برجیس/ زاوش/ اورمزد و ناهید/ زهره را به عنوان خدای بزرگ و یا نماد و تجلیگاه آن مینامیدند و میشناختند. آنان تصور خود از آن خدایان را در قالب پیکرههایی انسانمانند ترسیم میکردند. در حالیکه مشتری را مرد میدانستند و چهرهای مردانه برای او رسم میکردند؛ ناهید را زن بشمار میآوردند و در هیئت زنانه ترسیم میشد.
در نگارههای منتسب به سیاره مشتری و خدای تجلییافته در آن، مردی نمایانیده میشده است که تاج یا کلاهی بر سر، ریشی بلند بر چهره، و یک شاخه گل یا حلقهای بر دست دارد. این حلقه به گمان زیاد نشانه و ابزار پیمان و پشتیبانی بوده و به احتمال با خدا «میترا/ مهر» (خدای ستاره قطبی) در پیوند بوده است. در سراسر سرزمینهایی که این نگاره در آنها فرادست آمده است، آشکارا بر اینهمانی آن با سیاره مشتری و خدا یا خدای بزرگ تأکید شده است.
این خدای بزرگ که در سیاره مشتری متجلی میشده است در میان اقوام گوناگون یکسان میبوده، اما نامهای متفاوتی داشته است. ایرانیان او را با نام «اهورَهمزدا/ اورمزد/ هُـرمزد» میشناختهاند و بابلیان نام «مَـردوک/ اَمَـر اوتو» را بر آن نهاده بودند که ظاهراً با واژه اوستایی «اَمِـرِتات» و پهلوی «اَمورداد» و فارسی «مرداد» اینهمانی دارد. همچنین یونانیان او را «زئوس»، اورارتوییان «خالدی/ هالدی»، کاسیان «اَشوریاش- مَـزوتاش» و آشوریان او را «آشور» مینامیدند که گونهای دیگر از نام اهورا است. نام اورمزد یا هرمزد در متون پهلوی و ادبیات فارسی به فروانی برای سیاره مشتری بکار رفته است.
از آنجا که یک دور کامل سیاره مشتری (اورمزد) در منطقهالبروج ۱۱.۸ سال به درازا میانجامد، در برخی از نگارههای گوی بالدار، بالهای نگاره را در ردیف های یازدهگانه و یا دوازدهگانه رسم میکردهاند.
چنانچه در بخشهای بعدی خواهیم دید، به مرور زمان تصویرهای گوی خورشید و بالهای شاهین و ستاره ناهید به این نگاره افزوده میگردد و با یکدیگر ادغام میگردند.
۶ گوی خورشید و شاهین
نشان هخامنشی گوی خورشید و شاهین بر صفحه چهارگوش از جنس لاجورد
تختجمشید، (در پیرامون این نگاره مثلثهایی با رنگهای متناوب سبز و سفید و سرخ دیده میشود.)
نقش شاهین (به عنوان نماد و مظهری از خورشید) پس از اینکه به تنهایی در آثار نگارین مردمان باستان بکار رفت، به آهستگی و به مرور زمان نقش گوی خورشید را نیز به خود پذیرفت و در بخشهایی از اندام شاهین به کار گرفته شد. در این نقوش، بیش از گذشته بر بالهای گشوده و گسترده شاهین تأکید شده است.
در برخی نگارهها، تصویر پرندهای از خانواده شاهینسانان دیده میشود که با چنگالهای خود، گوی خورشید را بر فراز سر خود گرفته است. در حالیکه در برخی تصویرهای دیگر، شاهینی دیده میشود که حلقه کوچکی را بر میان خود دارد و چنگالهای خود را به سوی آن بالا آورده است.
در برخی نمونههایی که در ایران و مصر پیدا شدهاند، شاهینهایی با بالهای گشوده دیده میشوند که تا اندازه زیادی به شکل نهایی گوی بالدار نزدیک شدهاند. این شاهینها هر کدام یک گوی بر بالای سر دارند و دو گوی دیگر را با چنگالهای خود گرفتهاند. در نمونه ایرانی تأکید فراوانی بر بزرگی و قدرتمندی چنگالهای شاهین شده است.
۷ گوی خورشید و بال/ خورشید بالدار
خورشید بالدار هیتیایی بر یک سنگ یادبود
مرعش، آناتولی
نقشهای گوی خورشید و شاهینهایی که جزء کوچکی از یک یا چند گوی را به خود پذیرفته بودند، در گذر زمان تلفیق بیشتری با یکدیگر مییابند و نقشی واحد که هر دو جزء را در ترکیب خود دارد، به وجود میآید.
شاهین مظهر خورشید و نزدیکترین موجود زمینی به خورشید دانسته میشد. مردمان باستان شباهتهایی میان خورشید و شاهین را احساس میکردند و آن دو را از آن یکدیگر میدانستند.
از سوی دیگر، خورشید به هنگام طلوع و غروب در افق و یا در پشت ابرها، آشکار همراه با دو بال به دیده میآید. این چنین شباهتهایی موجب میشده است تا مردمان باستان برای خورشید قائل به یک جفت بال باشند. بالهایی که شکل ظاهری آنها از بالهای شاهین اقتباس میگردد. نقش خورشید و شاهین، پس از مدتی در یکدیگر ادغام میگردند و نگاره گوی بالدار را بر میسازند.
۸ گوی خورشید و مرد-خدا
گوی خورشید و «مَـردوک» خدای بابلی (سیاره مشتری/ اورمزد) بر یک مُهر غلطان
چنانکه نقشهای گوی خورشید و بالهای شاهین با یکدیگر ترکیب شدند، نقشهای گوی خورشید با مرد-خدا نیز به مرور و به شکلی جداگانه با یکدیگر ترکیب یافته و نقشی واحد را پدید آوردند که در بردارنده هر دو جزء گوی و مرد-خدا هستند. این نقوش از سدههای پایانی هزاره دوم پیش از میلاد در سراسر سرزمینهایی از غرب ایران تا مصر رواج مییابند. اما دانسته نیست که نخستین پیدایش این ترکیب و ترکیبهای دیگر از کدام سرزمین آغاز شده است.
۹ بال ومرد-خدا/ خدای بالدار
نگاره خدای بالدار کاسی بر میله صفحهدارِ مفرغی
لرستان، سدههای آغازین هزاره نخست پیش از میلاد
چنانکه نقشهای گوی خورشید و بالهای شاهین با یکدیگر ترکیب شدند، نقشهای گوی خورشید با مرد-خدا نیز به مرور و به شکلی جداگانه با یکدیگر ترکیب یافته و نقشی واحد را پدید آوردند که در بردارنده هر دو جزء گوی و مرد-خدا هستند. این ترکیب از حدود سدههای میانی هزاره دوم پیش از میلاد در سراسر سرزمینهایی از غرب ایران تا مصر رواج مییابند.
نگارههای مرد بالدار در ایران و دیگر سرزمینها همواره برای خدایان و شخصیتهای مینوی بکار میرفته و هیچگاه زمینیان را همراه با بال تصویر نمیکردهاند. منسوب دانستن شخصیت سنگنگاره مشهور مرد بالدار در مشهد مادرسلیمان به کورش هخامنشی اشتباهی متداول و ناشی از در نظر نداشتن همین نکته است.
۱۰ گوی خورشید و بال و مرد-خدا/ اهورامزدا و خورشید بالدار
سنگنگاره هخامنشی خورشید بالدار و خدا اهورامزدا و ستاره هشتپر خدا آناهید
سنگنگاره و سنگنبشته داریوش، بیستون
این نگاره کهنترین نشان شناختهشده گوی بالدار از دوره هخامنشی است.
شمار یازدهگانه بالها شاید تأکیدی بر دوره ۱۱.۸ ساله سیاره مشتری/ اورمزد باشد.
نشان ترکیبی گوی و بال و مرد-خدا، پیشینهای درازمدت و چندهزار ساله را در پشت سر خود داشت تا به آمیزه نهایی خود دست یابد. چند هزار سال از پیدایش و بهرهگیری از دو نشان خورشید و شاهین و چند صد سال از پیدایش نگارههای ترکیبی مقدماتی آن، یعنی خورشید- شاهین، خورشید- انسان و شاهین- انسان میگذشت که آدمی در اندیشه تلفیق همه آنها با یکدیگر افتاد و نشانی را وضع کرد که در آن گوی خورشید، بالهای شاهین (که اکنون تبدیل به بال خورشید شده بودند)، پیکره مرد-خدایی که معمولاً تجسمی از خدای بزرگ یا سیاره مشتری/ اورمزد بود، و احیاناً نقشی از ستاره هشتپر که نماد سیاره ناهید/ زهره و یکی دیگر از خدایان مشهور جوامع باستان بود؛ بطور تؤأمان در آن حضور داشته باشند. هرچند که بکارگیری نقشهای منفرد گوی و بال و مرد-خدا همچنان دوام داشته است.
ممکن است که چنین تلفیقی نتیجه غلبه نیافتن قدرت و نفوذ هر یک از خدایان و دیگر نیروهای کیهانی بر باورهای بشری و حذف نشدن هیچیک از آنان از جامعه بشری باشد. و از سوی دیگر ممکن است که ترکیب تمامی نشانهای نیایشی در شرق باستان و فراهم دیدن نگارهای که حامل نشانهای ویژه بسیاری از اقوام و ادیان در آن زمان بوده، کوششی برای توجه و کسب مقبولیت همه مردم بوده باشد.
همچنین ممکن است که مقارنه (Conjonction) مشتری با خورشید (در یک راستا قرارگرفتن خورشید و مشتری از دید ناظر زمینی و برابر شدن زاویه ساعتی آنها) در پیدایی این نشانِ ترکیبی تأثیر گذاشته باشد. هر چند که چنین پدیدهای با چشم دیده نمیشود، اما با دانش نجومی سدههای پایانی هزاره دوم و سدههای آغازین هزاره نخست پیش از میلاد به آسانی قابل محاسبه بوده است.
در ادامه، نمونههای گوناگون این ترکیب نهایی آورده میشود. در این نمونهها- چنانکه دیده میشود- شکلگیری نشان نهایی با گذر از چند مرحله انجام میشود و به مرور به شکل نهایی آن در عصر هخامنشی میرسد. نمونههای هخامنشی، واپسین بازماندههای این نقش و نشان دیرین و پرماجرا هستند و پس از پایان عصر هخامنشی، نقش گوی بالدار برای همیشه به فراموشی سپرده شد.
پینوشت
سرگذشت پرفراز و نشیب نشان گوی بالدار در واپسین سالهای پادشاهی هخامنشیان به سرانجام رسید. نشان محبوب و فراگیری که تاریخچهای دستکم سه هزار و پانصد ساله را در پشت سر خود داشت.
در آغاز، تصویرهای خورشید، شاهین و خدایان تجلییافته در سیارات بگونهای مستقل و متمایز ترسیم میگردند و سپس به مرور زمان و با انتقال و تقابل فرهنگها، به اشکال انتزاعی و تجریدی در میآیند. سپستر، ادغام و اینهمانی آنان با یکدیگر آغاز میگردد. ابتدا، ادغام گوی خورشید با بالهای شاهین روی میدهد و بعدها، ادغام مستقل گوی خورشید و بالهای شاهین با مرد-خدایان تجلییافته در سیارات گوناگون.
در آخرین مرحله تکامل که در سده نهم پیش از میلاد روی داد، هر سه جزء گوی خورشید، بال شاهین و مرد-خدای سیاره مشتری که در ایران با نام اهورامزدا و در سرزمینهای دیگر با نامهایی متفاوت شناخته میشد، با یکدیگر ترکیب میشوند.
این ترکیب نهایی در گذر زمان و در رفتوآمدهای میان فرهنگها و تمدنهای گوناگون، آرایهها و مشخصههای گوناگون و متنوعی را به خود میپذیرد تا به آخرین نمونههای خود که در تختجمشید دیده میشود، میرسد.
تفاوتهای آرایشی نشان گوی بالدار حتی در تختجمشید که دربردارنده تکاملیافتهترین و واپسین بازماندههای آنست، بسیار چشمگیر است. گاه در کنار دُم، همچنان تصویر چنگالهای انتزاعی شاهین به دیده میآید و گاه چنگالها تلطیف بیشتری یافته و به گویهای کوچکی تغییر شکل پیدا کردهاند. گاه در دستان اهورامزدا شاخه گلی دیده میشود و گاه حلقهای که شاید نشانه پیمان باشد. گاه اهورامزدا از میان گوی برآمده است و گاه با طوقی کمانمانند بر بالای گوی جای گرفته است. گاه همچنان خورشید بالدار منفرد بکار بسته میشود و گاه خورشید بالدارِ منفردی که حتی فاقد دُم و چنگال است.
تعداد ردیف بالها و پرها به نحو چشمگیری با یکدیگر متفاوت بودهاند. در زمان داریوش و در سنگنگاره بیستون بر اساس سنتی که در زمان آشوریان نیز دیده شده بود، بالهایی با ۱۱ ردیف بکار رفته که ممکن است با دوره ۱۱.۸ ساله سیاره مشتری/ اورمزد در پیوند باشد. اما این تعداد ردیفها پس از زمان خشیارشاشاه که به سه ردیف کاهش پیدا کرده بود، مجدداً افزایش پیدا میکند و در سنگنگاره گورصخرهای داریوش سوم به ۱۲ ردیف میرسد.
همه اینها گواهی میدهد که گوی بالدار پس از گذشت هزاران سال، هنوز و همچنان در دست تغییر و تکامل بوده است. شاید اگر حکومت هخامنشی در سده چهارم پیش از میلاد از میان نرفته بود، سرگذشت گوی بالدار نیز اینچنین به یکباره قطع نمیشد و به روند تکاملی خود ادامه میداد. سرگذشتی که با پایان حکومت هخامنشی به ناچار به واپسین روزهای حیات خود رسید. از آن پس نه تنها این نقش و نشان، که عموماً رسم نگارههای مبتنی بر اسطورههای کهن و باورهای کیهانی تا اندازه زیادی متروک میشود و نگارگری از شخصیتهای زمینی و درباری جای آنها را پر میکند.