فردوسی نه ستایشگر کورکورانه ایران و پادشاهان ایران است و نه ستایشگر توران و پادشاهان توران. او ستایشگر نیکی و رفتارهای انسانی است، چه از سوی ایرانیان بوده باشد و چه از سوی تورانیان و دیگران. او نیکی را از سوی هر کس که بوده باشد، پنهان نمیکند و با شیواترین سرودهها بیان میدارد. و بدی را نیز از سوی هر کس که بوده باشد- حتی اگر از سوی محبوبترین قهرمان کتابش یا محبوبترین شاه ایران باشد- باز هم آنها را لاپوشانی نمیکند و با صدای بلند و با فاخرترین سرودهها به گوش همگان میرساند. او از بازگو کردن شکنجهگریهای پادشاهان ایران و گزارش قیامهای مردمی علیه پادشاهان باکی ندارد و به هیچ انگیزهای آن رویدادها را نادیده نمیگیرد.
اگر فردوسی در زمان ما میزیست، بیگمان از سوی آریاگرایان و کورشپرستان به دشمنی با ایران و فرهنگ ایران متهم میشد، چرا که مجموعه گزارشهای فردوسی از زشتکاریها و خشونتورزیها و تبهکاریهای برخی پادشاهان و پهلوانان ایران به اندازهای فراوان و متنوع است که هیچ منبع دیگری- اعم از ایرانی یا غیر ایرانی- به پای آن نمیرسد. گزارشهایی که عموماً نادیده گرفته میشوند و تحریف میگردند تا عامه مردم متوجه آنها نشوند.
اما این رویکرد انسانی فردوسی باب طبع نژادگرایان و ملیگرایان نیست و اینان میکوشند تا به هر طریق ممکن در ابیات فردوسی دست ببرند و یا اینکه ابیات مجعولی را بدو منسوب کنند تا بتوانند از شاهنامه و فردوسی برای مقاصد خود بهرهبرداری کنند.
یکی دیگر از تحریفهایی که با استناد به شاهنامه انجام میشود و به فردوسی منسوب میگردد، انتساب این بیت مشهور به ایران و ایرانیان است: «اگر سر به سر تن به کشتن دهیم/ از آن به که کشور به دشمن دهیم». در حالیکه به گزارش فردوسی، گوینده این سخن ایرانیان یا شاه ایران نبوده است؛ بلکه از زبان افراسیاب است که شاه توران بوده و این سخن را به هنگام حمله ایران به توران بر زبان رانده است.
بیت دیگری نیز که از آن برای همین مقاصد بهرهبرداری میشود، عبارت است از بیت مشهور «دریغ است ایران که ویران شود/ کنام پلنگان و شیران شود». این بیت نیز نه در مواجهه با دشمنان ایران، که از زبان ایرانیان و علیه کیکاووسشاه گفته شده است. آنان به رستم پناه برده بودند و از او خواسته بودند تا ایران را از نابکاریهای کیکاووس نجات دهد. هر چند که این بیت الحاقی نیز دانسته شده است.
اما مشهورترین شعر جعلی الحاق شده به شاهنامه فردوسی عبارت است از: «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد». این بیت نیز به گفتۀ عموم مصصحان و پژوهشگران شاهنامه (و از جمله ملکالشعرای بهار، مجتبی مینوی و جلال خالقی مطلق) به دلایل مختلف و از جمله به دلیل اینکه در هیچیک از نسخ متقدم و متأخر شاهنامه دیده نشده، الحاقی بوده و سخن فردوسی و شاهنامه نیست. بهار و مینوی در واکنشی صریح این جعلیات را از ساختههای جدید دانسته و به این اعمال اعتراض کردهاند.
ملکالشعرای بهار هویت نشر دهندۀ بیت جعلی «چو ایران نباشد تن من مباد» را نیز معرفی کرده که همانا مجله آینده متعلق به دکتر محمود افشار یزدی (همراه با نفرتپراکنی میان ایرانی و ترک و عرب) بوده است: «این اواخر باز هم تصرفاتی در اشعار فردوسی شده و میشود و از قضا در شماره چهارم مجله آینده در صفحۀ ۱۸۲ شش بیت از شاهنامه دیدم که هر کدام را از یک جای شاهنامه برداشتهاند و تصحیفی هم در آنها شده و یک مصراع زیادی بر آن افزوده و یک مصراع را کاستهاند و در رادیو و جراید و مدارس آنها را میخوانند و یاد میدهند». ایشان همچنین به تبلیغ و ترویج این بیت و نیز درج آن در پایۀ مجسمه فردوسی اعتراض کردهاند.
بهار، محمدتقی (ملکالشعرا)، شعرهای دخیل و تصحیفها در شاهنامه، در: فردوسینامه، به کوشش محمد گلبن، تهران، مرکز نشر سپهر، ۱۳۴۵، صفحه ۱۶۴ تا ۱۶۷.
استاد مجتبی مینوی نیز در باره همین بیت جعلی «چو ایران نباشد تن من مباد» گفتهاند: «این بیت از فردوسی نیست. در تمام شاهنامه چنین بیتی نیست. یک وقتی یک کسی دلش خواسته است چنین بیتی بسازد و به فردوسی نسبت دهد. اشعار بیپدر و مادر را پهلوی هم قرار دادهاند و اسم آن را شاهنامه گذاشتهاند. بنده وقتی میگویم این شعر مال فردوسی نیست، میگویند آقا تو وطنپرست نیستی. افرادی میخواهند احساسات وطنپرستی مردم را بدین ترتیب تحریک کنند و بالا بیاورند. هر چه دلشان خواست در آن میگنجانند و هرچه در آن گنجانیده شده، قبول میکنند و میگویند این شاهنامه ملت ایران است».
فردوسی و ادبیات حماسی، مجموعه سخنرانیهای نخستین جشن طوس، تهران، ۱۳۵۵، صفحه ۱۶۷.
با این حال بسا تأسفبار است که امروزه محقق وابسته به «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» در مقاله خود از این بیت جعلی و تقلب در شاهنامه فردوسی با این توجیه که «جانفشانی به پای وطن را القاء میکند»، دفاع میکند و حتی میگوید که «باید به سراینده آن آفرینها گفت!» اینچنین است که میبینیم آنچه در برخی تحقیقات تاریخی و ادبی و اظهارنظرها مهم است، حقیقت نیست، بلکه آن چیزی است که دل ما میخواهد و میپسندد و با منویات امروزی تشکیلات ما سازگاری دارد. اینچنین است که امروزه عدهای هستند که ترویج تقلب و دروغهای زیبا و سیاستپسند را معادل کردهاند با وطنپرستی و تلاش برای ترویج آگاهی و زدودن دروغ و تقلب را معادل کردهاند با وطنستیزی.
خطیبی، ابوالفضل، سرگذشت یک شعر: چو ایران نباشد تن من مباد، در: بخارا، شماره ۱۰۱، مرداد و شهریور ۱۳۹۳، صفحه ۲۵ تا ۳۴.
بیت مشهور «چو ایران نباشد تن من مباد/ بدین بوم و بر زنده یک تن مباد» نه تنها به گفته اجل شاهنامهپژوهان، شعری تقلبی و نوسروده و الحاق شده به شاهنامه است، که جان و روان و اندیشه فردوسی بدور است از چنین دستورالعمل و توصیهنامه ضدبشری که توجیهگر آدمکشی و نسلکشی و قتلعام عمومی کل ساکنان یک کشور است. دشنامی ناروا و بیپروا به آن فردوسیِ خردمند بیداردلی است که حتی «آزردن موری» را نیز نهی میکند، تا چه رسد به توجیه مرگ و تبلیغ نثار جان انسانها بخاطر کشوری که اگر مردمانش نباشند، موجودیتش معنایی ندارد.
کشورها از انسانها تشکیل میشوند و در نتیجه موجودیت انسانها بر موجودیت کشورها اولویت دارد. چنین ابیات و شعارهایی چیزی نیست جز نیرنگهایی برای تحریک احساسات تودهها به منظور جاننثاری و قربانی کردن خویش به پای «قدرت حاکمه».
فردوسی میهندوستی واقعگرا است که بیش از هر چیز به راستی و انسانیت بها میدهد، اما یک ملیگرای متعصب و تمامیتخواه نیست که ناجوانمردانه هر آن نیکی را از آن ایرانیان بداند و هر آن زشتی را متعلق به تورانیان و دیگران.
ناپسند است از یک سو تمجید فردوسی و از سوی دیگر تحریف سرودههای او.
به کسانی نیز که از روی ترک و تورانگرایی به رد و تحقیر شاهنامه میپردازند، پیشنهاد میکنم بجای چنین روشی به دنبال آشنایی با شاهنامه و تحقیق در آن بپردازند. آنگاه خواهند دید که عدهای از آریاگرایان با تحریف و شعارهای سطحی، شاهنامه را ملک خود دانستهاند و آنرا همانگونه که خود دوست داشتهاند در اذهان عموم جا انداختهاند و نه آنگونه که در واقعیت وجود دارد. فردوسی نیکی و بدی را از سوی هر کس که بوده، کتمان نکرده و بیان داشته است. حتی نیکیهای که فردوسی برای تورانیان قائل شده است، از نظر تنوع و فراوانی همسنگ ویرانگریهای شاهان ایران است. میتوان بجای اینکه در تفرقهاندازی میان مردم و نفاقهای قومیتی آلت دست استعمارگران و رسانههای وابسته بدانها شویم، انسانیت و اتحاد و اتفاق را از فردوسی بیاموزیم که روایتگر راستین و منصف تمامی مردمان مشرق زمین است.
شاهنامه فردوسی و بیت ساختگی پدر در پدر آریایی نژاد
تاکنون نمونههای فراوانی از ادعاهای مجعول آریاانگاران را معرفی کردهام. تعداد و تنوع این جعلیات بیش از آن است که بتوان حتی به اندکی از همه آن پرداخت. تاریخ و فرهنگ و هویت ایران چونان کالا و ملعبهای در دست اینان رو به تباهی میرود و جالب اینکه خود را نگاهبان فرهنگ ایران نیز میدانند و مینامند.
این عده اخیراً بیتی را به فردوسی منسوب کردهاند تا بتوانند سکوت شاهنامه و فردوسی در قبال نام و مفهوم ساختگی «نژاد آریایی» را بهزعم خود جبران کنند و سندی از شاهنامه برای آن ترتیب دهند: «پدر در پدر آریایی نژاد/ ز پشت فریدون نیکو نهاد».
این در حالی است که نامهای «آریا» و «آریایی» هرگز در شاهنامه فردوسی بکار نرفتهاند. اینکه چنین نادرستیای را میتوان به سادگی به عده زیادی باوراند، نشاندهنده این است که شاهنامه فردوسی بهرغم انبوهی از ادعاها و ستایشها که پیرامون آن میشود، تا چه اندازه میان ما غریب و ناشناخته است که هر سوداگر از راهرسیدهای میتواند در روز روشن و در میان خیل عاشقان، آنرا جعل و تحریف کند. دریغ بر شاهنامه و دریغ بر فردوسی.
برای آگاهی بیشتر در باره سوءاستفاده از شاهنامه فردوسی بنگرید به بخشهای از کتاب «حماسه داد» (تهران، ۱۳۵۹) از فرجاله میزانی (جوانشیر).
همچنین بنگرید به:
گفتارهایی در باره تبعیض نژادی، وطندوستی، غرور ملی، و قربانی کردن انسان به پای کشور
رنجنامه سهراب: جوانان قربانی نزاع و نژادپرستی