بسیاری از فضلایی که شورمندانه زبان فارسی را ستودهاند، در اصل به دنبال حذف زبانها و فرهنگهای دیگر بودهاند.
در جنگ جهانی اول و نیز به هنگام تبلیغات نژادیِ آریاگرایانۀ حزب نازی و سپس پیروزیها و پیشرویهای جنگیِ ارتش فاشیستی آلمان نازی در جنگ جهانی دوم، بسیاری از احزاب و اشخاص و مطبوعات در ایران و برخی ممالک مجاور (و حتی شخص رضاشاه)، دل به آلمان و ایده آریایی بستند و آینده خود را در آن دیدند. این دلبستگی یا از روی فرصتطلبی بود و یا به سبب نفرت عمیقی که از دخالتهای مخرب و دیرین دول روس و انگلیس در دل داشتند. پس از افول آلمان نازی و اشغال ایران، بسیاری از این عده که دیگر برای آلمانها و تبلیغات نژادی آنها آیندهای متصور نبودند، از آن دست کشیدند و به راه خود رفتند؛ اما عدهای دیگر، تمرکز و دستاویز بر روی «زبان پارسی و هویت ملی» را جایگزین «نژاد آریایی» کردند و یا با تغییر بادبانها به سوی انگلیس و آمریکا متمایل شدند(+).
ایده استعماری «نژاد آریایی»(+) در اصل به دست خود انگلیس پدید آمده بود که بتوانند خود را با هندیان و ایرانیان از یک تبار معرفی کند تا مردمان تحت سلطه، آنانرا به چشم مهاجمان غارتگر و بیگانه ننگرند و سلطه آنان را حکومت خودی و خودمانی تلقی کنند. اما سپس به دلیل آنکه این پروژه به واسطۀ پسند و دخالت آلمانها دستکاری و دستمالی شد و از حیز انتفاع ساقط گردید و نام «آریایی» مترادف با جنگ و جنایت و خونریزی و نسلکشی انسانها شد، بطور کلی از آن دست کشید و راههای تازهای را برای دوام و توجیه سلطهگری جستجو کرد. با این حال هنوز در ایران کسانی هستند که تحت تأثیر تبلیغات گسترده نژادپرستی و ناسیونالیسم که در همه جا و حتی در کتابهای درسی نیز وجود دارد(+)، به نفرتپراکنی و ستیز میان انسانها ادامه میدهند و به نژاد پاک و نجیب آریایی خود! مباهات میکنند.
* * *
آقای محمود افشار یزدی، دولتمرد عصر رضاشاه، همکار اردشیر ریپورتر(+) در مدرسه علوم سیاسی، مدیر مجله آینده، و بنیانگذار موقوفات و مؤسسه انتشاراتیای به نام «بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی» بودند.
یکی از عبارتهایی که آقای افشار یزدی به فراوانی آنرا تکرار میکرده و بر آن تأکید میداشت، عبارت «یگانگی ایرانیان و وحدت ملی» بود. اما مفهوم این عبارت به ظاهر زیبا و جذاب در سخن ایشان، آن معنا و مفهوم حقیقیای نبوده که در بسیاری از کشورهای جهان تداول دارد و بر همزیستی میان انسانها بهرغم وجود تفاوتها دلالت میکند. منظور آقای افشار یزدی چنین نبوده که افراد یک جامعه، تفاوت در زبان و دین و لباس و دیگر مظاهر و مشخصهها و رنگارنگیهای فرهنگی یکدیگر را به رسمیت بشناسند و در عین حال با احتراز از تعدی به حق دیگران و با درک حقوق بدیهی انسانی و اجتماعی یکدیگر، با تفاهم و همزیستی و همدلی در کنار یکدیگر زندگی کنند. یگانگی ایرانیان و وحدت ملی از دید و نظر ایشان چنین است که زبان فارسی و فرهنگ دستوری دولتی «به اجبار» به همه مردمان و اقوام ساکن در ایران تحمیل شود و برای این منظور عندوالزوم از قوه قهریه نیز استفاده شود. به عبارت دیگر، یگانگی و وحدت ملی یعنی آنکه همه «باید» به رنگ دلخواه ما درآیند. یعنی دیگران همه چیز خود را از دست بدهند و شبیه ما شوند و ما همه چیز خود را حفظ کنیم و شبیه هیچکس نشویم!
این نظرات در گفتارهای متعددی و از جمله در مقاله «یگانگی ایرانیان و زبان فارسی» (مجله آینده، سال چهارم، شماره ۲، آبان ۱۳۳۸، صفحات ۱۳۰ تا ۱۳۲)(+) آمده و بارها و حتی تاکنون، به شکلهای مختلف بازگو و تجدید چاپ شده و هنوز عدهای از آن تبعیت میکنند. مشابه اینگونه نظرات شوونیستی در تعدادی از کتابهای دیگر انتشارات «بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی» و در ضمن بسیاری از کتابهای مفید آنان، منتشر شده است و میشوند. از جمله کتابهای: «زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران» نوشته ناصح ناطق، «ایران از نگاه گوبینو» (منظور آرتور دو گوبینو از واضعان نژادپرستی آریایی) نوشته ناصح ناطق، و «وِهرود و اَرَنگ» ترجمه داود منشیزاده (عضو حزب نازی آلمان، نظامی اساس در زمان هیتلر، مؤسس حزب نازی سومکا(+)، و همکار کودتاگران ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق).
نیز بنگرید به: «رفتار شائبه برانگیز و هیتلرگونه پان ایرانیست ها در خوزستان» و «کمک مالی آمریکا به احزاب پان ایرانیستی برای همکاری در کودتا و سرنگونی دولت دکتر مصدق».
مجله آینده همچنین در نشر و ترویج شعرهای تقلبی منسوب شده به شاهنامه و فردوسی (و از جمله بیت مجعول «چو ایران نباشد تن من مباد») دست داشت. بنگرید به گفتار «تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی»(+) و اعتراض ملکالشعرای بهار به این دخل و تصرف در شاهنامه.
یادآور میشود که یکی دیگر از حامیان و مبلغان نازی در ایران، عبدالرحمان سیف آزاد بود که از سال ۱۳۱۱ و با مراجعت از آلمان، نشریه «ایران باستان» را با مأموریت و حمایت مالی و کاغذها و گراورهای ارسالی دولت آلمان هیتلری در تهران و در چاپخانه مجلس و توسط متصدیان آلمانی چاپ و منتشر میکرد. در صفحه اول این نشریه همواره نشان گوی بالدار اهورامزدا و صلیب شکسته نازی که او آنرا «نشان نژاد آریا» و «علامت فاشیست آریا» مینامید، در کنار یکدیگر چاپ میشد. برای نمونهای دیگر میتوان از بهرام شاهرخ (پسر ارباب کیخسرو شاهرخ، نماینده زرتشتیان در مجلس عصر رضاشاه) یاد کرد. شاه بهرام شاهرخ در جنگ جهانی دوم از عوامل گوبلز در وزارت تبلیغات آلمان هیتلری و مجری بخش فارسی رادیو برلین (رادیوی آلمان نازی) بود که بعد از شکست آلمان نازی در جنگ، به ایران بازگشت و با تغییر بادبان، در کودتای ۲۸ مرداد به نفع انگلیس فعالیت داشت.
آقای افشار یزدی، زبان ترکی را خنجری زهرآگین میداند که در قلب کشور ما فرو رفته و سایه هولناک خود را نه تنها در آذربایجان و زنجان، که در قزوین و همدان و سیاهچادرهای ایلات قشقایی نیز افکنده و دهان خود را برای بلعیدن باز کرده است. ایشان گفته که مردم یک ملت میبایست با یکدیگر یگانگی داشته باشند و از ادبیات و لباس و اخلاق و عادات مشترک استفاده کنند. در ادامه نیز اضافه کرده که این تفاوتها باید «به هر قیمتی که باشد» رفع شود. نامبرده در پاسخ این اعتراض که کشورهای سوئیس و بلژیک نیز کشورهای چند زبانه اما توأم با تفاهم هستند، پاسخ داده که در آنجاها نیز تعدد زبان نقص بزرگ ملیت آنهاست و خطرهایی در بر دارد.
ایشان چنین ادامه میدهد که ضروری است فرهنگ و زبان فارسی «بطور اجباری» در تمامی شهرها و دهات و ایلات ترکزبان رایج شود و ملت از حیث زبان و لباس و دیگر جهات یکشکل شود و همگان را به تمام معنا «ایرانی» کرد. ایشان حتی اعتراض دارد که دو نفر آذربایجانی چرا در تهران به زبان ترکی با یکدیگر صحبت میکنند.
آقای افشار یزدی اصولاً منکر ایرانی بودن اقوام ترک و کرد و لر و بلوچ و دیگران و نیز منکر ایرانی بودن زبانهای آنان است. یعنی از نظر ایشان ممکن نیست کسی که ترک یا کرد یا بلوچ است و به زبان ترکی یا کردی یا بلوچی و دیگر زبانهای غیر فارسی سخن میگوید، در عین حال ایرانی هم باشد. ایشان بر «محو شدن» کامل این «زبانهای بیگانه» تأکید میکند و مصر است که آنان نیز باید با پذیرفتن زبان فارسی «ایرانی» شوند و مثل فارسزبانان «ایرانی» به حساب آیند. همچنین به صراحت گفته که منظور از کامل کردن «وحدت ملی ایران» این است که زبان فارسی در تمامی مملکت عمومیت یابد و کرد و لر و قشقایی و عرب و ترک و ترکمن و تمام طوایف ساکن ایران همگی به زبان فارسی سخن بگویند و لباس محلی و دیگر آداب بومی خود را ترک کنند. آقای افشار یزدی همچنین برای نابودی زبانهای غیر فارسی پیشنهاد میدهد که میبایست مردمان فارسیزبان را به نواحی بیگانهزبان فرستاد و مردمان بیگانهزبان را به نواحی فارسزبان کوچ اجباری داد. از راههای دیگر پیشنهادی ایشان برای نابودی زبانهای غیرفارسی اینست که کودکستانهای فراوانی ساخته شوند تا زبان فارسی از همان بدو طفولیتِ طفل بر زبان مادری او غلبه کند.
جناب افشار یزدی در زمینه نامهای جغرافیایی نیز گفته که لازم است تمامی اسامی جغرافیایی غیر فارسی را به اسامی فارسی تغییر داد و اعتراض دارد که چرا عدهای میخواهند نامهای آذربایجان و کردستان و بلوچستان را به بهانه تاریخی بودن روی استانها بگذارند!
ایدههای آقای محمود افشار یزدی آشکارتر و گویاتر از آنست که نیازی به شرح و تفسیر داشته باشد. جنایت فرهنگی علیه نوع بشر و خطری بالقوه برای انسانها، آسیمیلاسیون سراسری و یکپارچه، راسیسم و نژادپرستی تمام عیار و توأم با نفرتپراکنی میان مردم، تشویق و تأکید صریح بر نسلکشی فرهنگی و اجتماعی، و نابودی هویت اقوام و مردمان گوناگون.
با این حال حسن قابل تقدیر آقای افشار یزدی در اینست که نیت نهایی خود را آشکارا و بدون پردهپوشی بیان کرده است. در حالیکه امروزه اغلب همفکران ایشان در حالی پشت نقاب زبان فارسی و هویت ملی پنهان شدهاند که هیچ اشارهای به مقصود و «راهحل نهایی» خود نمیکنند.
تاریخ نه چندان دور نشان داده است که ناسیونالیستها هر گاه قدرت لازم را به دست آورده باشند، هر آدم متفاوت و دگرشکل و دگراندیشی را به کورههای آدمسوزی و جوخههای مرگ فرستادهاند. به همین دلیل است که ناسیونالیسم بسا خطرناکتر از دیگر انواع نظامهای تمامیتخواهانه به حساب میآید. ناسیونالیسم- علاوه بر مخالفان و معترضان خود- کسانی را نیز کشتار میکند که مشخصههای مادرزادیای دارند که از طریق توارث به آنان رسیده است و خود در انتخاب آن ویژگیهای جسمانی یا فرهنگی نقشی نداشتهاند. جرم و گناه و عیب آنان ذاتی است و هیچ راهی برای گریز از نسلکشیهای سیستماتیک ناسیونالیستی ندارند.
افسوس کسانی که میتوانستند در بین مردم تفاهم و همدلی ایجاد کنند، میان آنان نزاع و تفرقه در افکندند. بسیاری از فضلایی که شورمندانه زبان فارسی را ستودهاند، در اصل به دنبال حذف زبانها و فرهنگهای دیگر بودهاند. هشیار باشیم که «یگانگی ایرانیان و گسترش زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی» میتواند چه معنای خطرناکی بخود بگیرد!
امثال آقای محمود افشار یزدی به راستی عاشق ایرانند؛ عاشقان کور و متعصبی که معشوق را به لبه پرتگاه میبرند.
همچنین بنگرید به:
ناسیونالیسم چیست؟ و تفاوت میان ملیگرایی و میهندوستی
چو ایران نباشد تن من مباد: تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی
نژاد آریایی: بررسی چگونگی پیدایش و گسترش یک نظریه نژادپرستانه
گفتارهایی در باره تبعیض نژادی، وطندوستی، غرور ملی، و قربانی کردن انسان به پای کشور
کودتای ۲۸ مرداد و کمک مالی آمریکا به احزاب پان ایرانیست
هویتزدایی از انسانها با تصفیه و تحریف نامهای جغرافیایی در ایران
گفتارهایی درباره سوءاستفادههای نژادپرستانه از زبان فارسی
قلم ستمپوش مورخان: استادان و دانشمندان در خدمت سلطهگری
نسلکشی کانادایی و کشتار کودکان به منظور یکسانسازی زبان و فرهنگ
فاشیسم چیست و چقدر فاشیست هستیم؟