منشأ بسیاری از ناملایمات رفتاری و ناهنجاریها و معضلات اجتماعی در «خوی غارتگری» نهفته است. سابقه طولانی بسیاری از جوامع بشری در «تجاوز» و «غارت» موجب شده تا این تمایلات به رفتار جمعی و سرشت عمومی راه پیدا کند و تبدیل به خوی و خصلت آنان شود. در این میان، برخی از جوامع کوشیدهاند تا این خوی نهفته و ویرانگر را با عزم جدی و مشارکت همگانی تا حد زیادی بهبود بخشند و به صفات انسانی باز گردند. اما برخی دیگر از جوامع هنوز موفق به اجرای چنین برنامهای نشدهاند. به این دلیل که یا نتوانستهاند و یا اصل وجود چنین معضلی را انکار کردهاند. بدیهی است که انکارکنندگان صورت مسئله، قادر به پیدا کردن راهحلی برای یک مسئله نخواهند بود. البته اطلاق عنوان «جامعه» یا «اجتماع» برای چنین مجموعهای از آدمها تا حد زیادی توأم با ارفاق است. چرا که اصولیترین لازمه پیدایش یک جامعه ابتدایی بشری، نوعی بیمه اولیه است که میتوان آنرا «گذشت موقت از منفعت شخصی و کوتاهمدت بخاطر منافع عمومی و بلندمدت» نامید (بنگرید به کتاب «درآمدی بر شکلگیری مناسبات مدنی جوامع باستان و غلبه سلطهگری»). مجموعهای از انسانها را که عملاً در عصر توحش بسر میبرند و هنوز متوسط غالب آنان با این اصل اساسی که در مغایرت کامل با خوی غارتگری است، آشنا نشدهاند و بدان مرحله اولیه نرسیدهاند، فقط با ارفاق میتوان «جامعه» نامید.
خوی غارتگری از سابقه دیرین جوامع غیرمولد در حمله به جوامع مولد و غارت آن کشور یا شهر یا روستا نشأت میگیرد. این حملات که برای مدتهای مدید و طی نسلهای طولانی ادامه داشته، موجب شده تا جوامع غارتگر و متجاوز عادت کنند هر گاه فرصت و امکان لازم را بدست آوردند، با تمسک به انواعی از توجیهات عرفی و مذهبی و تاریخی و اخلاقی، به جوامع دیگر که قدرت دفاعی کافی ندارند، حمله کنند و اموال و زنان آنجا را به دست غارت و چپاول و اسارت بسپارند و سپس به افتخار این پیروزی باشکوه، بازماندههای شهر مغلوب را برای تفریح و شادمانی به آتش بکشند و با شمشیرهای برافراشته و رقص با نیزه و قمه بر فراز ویرانههای سوخته به شادمانی و پایکوبی و هلهلهکشی و شکرگزاری و برگزاری جشن پیروزی بپردازند.
اعضای جوامع یا کولونیهای دارای خوی غارتگری و تجاوزگری عموماً قادر به تشخیص حریم و حدود و حقوق خود و دیگران نیستند و در نتیجه نه تنها رعایت حدود خود و حریم دیگران را نمیکنند، که در اغلب مواقع اصولاً توانایی ادراک آنرا نیز ندارند.
نشانههای پی بردن به وجود خوی غارتگری در جوامع بشری- بجز برخی مناسبات پیچیده در روابط سیاسی و اقتصادی- چندان دشوار نیست و به سادگی و با اندکی توجه در زندگی روزمره قابل مشاهده و تشخیص است. نشانهها و مشخصههایی همچون:
- فساد مالی و اختلاسها و رشوهها و امتیازها و رانتهای گسترده در بین حلقههای کوچک
- وجود مسئولانی که پست و مقام خویش را به چشم فرصتی موقت و زودگذر برای غارت منابع عمومی مینگرند
- مترصد فرصت بودن برای دست یازیدن به غارت و تصاحب اموال و فرصتها و امکانات و موقعیتهای دیگران
- مترصد فرصت بودن برای غارت منابع عمومی و خروج از کشور
- تملق و چاپلوسی اقویا و پایمال کردن ضعفا
- فراوانی انواع جرم و جنایت، قتل، ضربوجرح، چاقوکشی، نزاع، و در نتیجه پیدایش قوای انتظامی پرشمار و دستگاههای قضایی عریض و طویل با ساختمانهای بزرگ و پروندههای انبوه و زندانهای وسیع
- تمایل عمومی به تصاحب مال مفت و جایزه و قرعهکشی و غارت اموال عمومی و داراییهای دیگران
- تمایل سیریناپذیر به تصرف زنان
- فراوانی تقلب و فریبگری و حقهبازی (تقلب در تاریخ، در مذهب، در سیاست، در انتخابات، در علم، در اقتصاد، در تجارت، در مایحتاج اولیه و کالاهای مرتبط با جان و امنیت مردم و حتی در غیرانسانیترین شکل آن یعنی تقلب در داروی بیماران و شیرخشک نوزادان)
- فراوانی جعل اسناد و مدارک و منصبها و مجوزها
- فراوانی مراکز و مدارک و مقالات تحصیلی فرمالیته و بیاعتبار
- وحشیگری و جنون در رانندگی و موتورسواری همراه با سرعت و صداهای ناهنجار (که خوی نهفته غارتگری و جهانگشایی بواسطه تاختوتاز و شیهه کشیدن اسب را در ضمیر ناخودآگاه بیدار میکند)
- وجود رفتارهای مشابه با میدان جنگ در مراسم عمومی و مسابقات ورزشی و سوگواری و عزاداری و عروسی (همچون بُروز انواع و اقسام وحشیگریهای عمومی، سروصداهای جنونآمیز، جیغهای بنفش، عربدهها و هلهلههای سادیسمی، ویراژ دادنهای مرگبار، راه بند آوردنها، و انواعی از ظهورهای عصبی و هیستریک دیگر)
- وجود جشنهای مرتبط با آتش همراه با رقص و پایکوبی در کنار آتش
- علاقه مفرط به تفریح و سرگرمی و خوشگذرانی و نیز تماشای صحنههای خشن و مراسم اعدام و فیلمهای مرکب از خشونت و سکس و لطیفههای مستهجن (به عنوان نسخهبدلی از آرزوها و حسرتها)
- علاقه و افتخار به جانوران درنده و خونریز اعم از شیر و پلنگ و ببر و گرگ و حتی خروس جنگی
- زبالهپراکنی رایج و عادی در محیط زندگی و آلوده کردن زمین و زیستبوم (چنانکه غارتگران نیز تعلق خاطری به زمین و سرزمین نداشتهاند)
- ناتوانی در رعایت نوبت و صف و حتی خطوط خیابان
- ناتوانی در برنامهریزی و اجرای اهداف بلندمدت
- ناتوانی در فعالیتهای گروهی و سازمان یافته
- عمر کوتاه رسانهها، نشریات، انجمنها و دیگر نهادهای مدنی
- شیوع حیرتانگیز اعتیاد به مواد مخدر، دخانیات، مشروبات الکلی و انواع مواد روانگردان
- شیوع نژادپرستی، برترانگاری، مذهبگرایی رادیکال، ملیگرایی، احساس غرور و برتری در ظاهر و احساس سرشکستگی و حقارت در باطن
- بیزاری از اظهارنظر مخالف و سخن متفاوت و لگدمال کردن فوری هر نوع ابراز عقیده و صدای مخالف حتی از سوی مدعیان مدرنیته و حقوق بشر و آزادی بیان
- شیوع گسترده سرکوبگری، فحاشی، عربدهکشی، بددهنی، بدگویی، هتک حیثیت، اتهامزنی، فضولی، تحریکپذیری
- عادت به جلو زدن از دیگران و کسب منافع و موقعیتها نه با تلاش خود که با خیانت به همنوع و زمین زدن دیگران
- تعدی به حریم و حدود و حقوق فردی و اجتماعی دیگران و حتی ناتوانی از فهم و تشخیص و تفکیک حقوق خود و دیگران
- دارنده آمار و رتبهها و مقامهای بالای جهانی در زمینه شیوع اعتیاد، قتل، تجاوز، درگیری، تلفات و تصادفات رانندگی، فساد اداری، رشوهخواری و انواع دیگری از مفاسد اداری و اجتماعی
- دارنده آمار و رتبههای پایین جهانی در زمینه کیفیت تحصیلی، کیفیت تولیدی، ثبات اقتصادی، ارزش پول، رونق تجاری، امنیت شغلی، بهداشت و سلامت عمومی، رفاه همگانی، مسئولیتپذیری و انواع دیگری از محاسن اجتماعی
- نداشتن جمیعت مهاجر و حتی جمعیت توریست از کشورهای دیگر در شهرهای خود به دلیل بیزاری و بیرغبتی دیگران از اقامت یا سفر به آنجا
- تصور مالکیت تمامی دستاوردها و افتخارات ممکن بشریت در گذشته یا حال و جوامع دیگر را غاصب هرگونه مالکیت و افتخاری دانستن
- و از همه مهمتر اینکه خود را گل سرسبد آفرینش و تحت توجهات خاص خدا و مقدسین دانستن و همه جهانیان را دشمن و بدخواه خود نامیدن!
هیچیک از مشکلات و معضلات و ناملایمات رفتاری و ناهنجاریها و معضلات اجتماعی و عواقب مخرب آنها در جوامع بشری حل نمیشود، مگر آنکه بجای «آینه شکستن» و «سنگ از زمین برداشتن»، وجود منشأ این بلایا و بیچارگیها که «خوی غارتگری» باشد، در این جوامع پذیرفته شود و سپس برای بهبود آن چارهای اندیشیده شود.
تهاجم به تفکر
۱۸ فروردین ۱۳۹۷
تاریخ و فرهنگ و سنتهای ما آکنده از اعتقادات و رفتارهای ضد بشری، ضد آزادمنشی، ضد تفکر و ضد علم بوده و هست. ما هنوز به آن میزان از شهامت فکری و شرافت علمی و رشادت اخلاقی نرسیدهایم که جرأت استقلال رأی و نقد فرهنگ غالب و بیان نظرات مخالف با تداول جامعه را داشته باشیم. ما آن دسته از نظرات خود را که با باورهای عمومی مغایرت دارد، مخفی میداریم؛ چرا که از عواقب آن میهراسیم. از جامعه خشونتطلب، مهاجم، متجاوز، سرکوبگر که اغلب مدعی آزادیخواهی و حقوق بشر هم هستند، میهراسیم. جامعه سرکوبگر فرصت آزادی انسان و تفکر علمی و اندیشیدن و عقلانیت و نقد فرهنگ را به کسی نمیدهد. جامعه سرکوبگر دولتهای بدیل خود را به وجود میآورد. جامعه سرکوبگر در ذات ارتجاعی خود و با انواع روشهای غیر بشری به تفکر مستقل و پیشرو و غیر وابسته که اولین شرط رشد و ترقی است، حمله میکند، اما آرزوی رسیدن به جامعهای مترقی را هم دارد.
از رنجی که بردهایم و گردابی که بدان رسیدهایم
۱۵ اسفند ۱۳۹۸
به روزگاری که عدهای دلسوزانه در حال تلاش برای تغییر «شرایط موجود» بودند، عدهای دیگر سودجویانه مشغول استفاده از «شرایط موجود» شدند. کسانی که آرزوها و آرمانهای مردمی رنجکشیده را به باد فنا میدهند و حتی گستاخانه به آنان فخر هم میفروشند. آنانی که مصیبتها و بحرانهای اجتماعی را به چشم فرصتی منفعتطلبانه مینگرند و آینده جامعهای را به گرداب تباهی خویش میکشند. آنان که دیروز و امروز و آینده ایران را ویران کردهاند. و اینچنین است که تا هنگام مقابله عمومی با این عده، هیچ تغییر و بهبودی حاصل نمیشود و هر روزمان بدتر از دیروزمان است.
حبیبخان بیگلیک و غارت روستای جیریا
۲۱ فروردین ۱۳۹۵
در اراک و فراهان هنوز هستند سالخوردگانی که حبیبخان بیگ لیک مستوفی، ارباب بیرحم و مالک دهها روستا را به یاد میآورند. در دهه ۱۳۲۰ شمسی، مردم روستای گیریا/ جیریا در غرب فراهان به بیداد حبیبخان معترض میشوند. حبیب خان بجای توجه به حرف و درد مردم، آماده سرکوب آنان میشود. تدارک نقشه شومی که در تاریخ پر رنج بشری و در سراسر ایران و جهان بارها و بارها تکرار شده است.
او پس از تطمیع و حقالسکوت به ژاندارمری و دادگستری و دیگر دولتیچیان، از اشخاص داوطلب میخواهد تا در حمله به گیریا و غارت آنجا مشارکت کنند و سهم ببرند. این دعوت با استقبال کمنظیر برخی از اهالی اراک و فراهان روبرو میشود و صدها تن در یورش داوطلبانه به روستای گیریا شرکت میکنند. آنان شبانه در روستای تور/ طور در نزدیکی گیریا گرد هم میآیند و در سپیده صبح با نقابهایی بر چهره به همشهریان خود حملهور میشوند و با چوب و چماق و دشنه و قمه و با شکستن در و پنجره به داخل خانهها میریزند. دست و پای مردان روستا را پس از ضرب و شتم فراوان میبندند و ناله و شیون زنان و کودکان وحشتزده به آسمان میرود. مهاجمان هر چه را که از مال و دام و آذوقه به چنگ آوردند، به غنیمت گرفتند و از گیریا روستای مغموم و ماتمزدهای بر جای نهادند بدون کمترین اسباب زندگی و مواد غذایی.
آنان بیگانگان مهاجم نبودند، همولایتی و قوم و خویش بودند. اگر نقاب از چهره بر میگرفتند، ای بسا یکدیگر را میشناختند.
و بدینگونه بود که حبیبخان صدای اعتراض مردم دردمند را خفه کرد و بینواتر و مستأصلترشان نمود. اما همین حبیبخان بود که سالها بعد در حالی از دنیا رفت که در نهایت انحطاط و در اوج بیکسی و بیجایی به خانه یکی از نوکران سابق خود پناه برده بود.
آیا ایران آیندهای خواهد داشت؟
۲۳ اسفند ۱۳۹۳
«آیا ایران آیندهای خواهد داشت؟» یا «ایران جامعه رو به انحطاط» مجموعه گفتارهایی است که ممکن است در ادامه کتابهای «مناسبات مدنی» و «رنجهای بشری» و با نگرانی مجدد از سرنوشت نسلهای آینده در دست انتشار قرار گیرد. در این گفتارها که همچون گذشته با واقعیتهای تلخ و نه با رؤیاهای شیرین مواجه خواهیم بود، با استناد به دادههای آماری و مشاهدات ملموس و انکارناپذیر جامعه شهری ایران (همچون اضمحلال مدنیت، استقرار سرمایهداری مصرفزده و ابتذالگرا، انحطاط اخلاق اجتماعی و فضیلتهای انسانی، سقوط علم و صعود جهل و جعل، تخریب و تباهی و آلودگی محیط زیست و زندگانی، شیوع عصبیت و نژادپرستی و تحریکپذیری، سیطره غریزه توحش و غلبه خوی غارتگری و تجاوزطلبی)، نشان خواهیم داد که چنانچه روند فعلی از هم گسیختگی و فروپاشی جامعه ادامه پیدا کند، ایران «کشوری بدون آینده» خواهد بود.
نوکیسه کیست و نوکیسگی چیست؟
۲۰ شهریور ۱۳۹۶
نوکیسه یا تازه به دوران رسیده به شخصی گویند که بدون پشتوانه مشروع و یا زحمتِ متناسب با نتیجه، به ثروت کلانی برسد. نوکیسهها معمولاً از لحاظ مالی به طبقات بالا و از لحاظ فرهنگی و رفتار اجتماعی به طبقه لمپنها تعلق دارند.
صفت نوکیسگی برای افرادی به کار میرود که به سبب نزدیک کردن خود به نهادهای قدرت و حشر و نشر و با آنها و خدمت بعضاً ضدبشری به آنها، بر موجهای نابسامانیهای اجتماعی و ناپایداریهای اقتصادی سوار شده و با استفاده از رانتهای دولتی و روابط ناسالم به ثروتی گزاف و بدون پشتوانه دست مییابند.
از آنجا که نوکسیهها فاقد اصالت و هویت فرهنگی لازم هستند و از بسیاری کمالات بیبهرهاند، نیاز مبرمی به خودنمایی و فخرفروشی و تظاهر و عرضاندام دارند که این نیاز را با خرج کردن بیرویه و نمایش داراییهای خود جبران میکنند. عدهای از آنها نیز ثروت خود را بطور کلی پنهان نگاه میدارند و حتی آنرا تکذیب میکنند.
نوکیسهها به «توجیه اطرفیان» نیاز دارند تا با مشاغل ویترینی و توجیهات کاذب منشأ درآمدهای خود را مشروع و قانونی جلوهگر کنند و پول خود را در باور و ذهن مخاطب شستشو دهند. اینگونه توجهیات بخصوص با اندکی مشارکت در امور خیریه یا مذهبی باورپذیرتر میشود.
نوکیسهها از گذشته خود نفرت دارند و آنرا پنهان میکنند، از حال خود احساس حقارت میکنند، و از آینده خود بیمناکند. نوکیسهها به دلیل ترس از آینده از هرگونه تغییرات و اصلاحات سیاسی و اجتماعی هراس دارند و مدافع وضع موجود و فسادهای جاری هستند. به همین دلیل، نوکیسهها جزو موانع جدی پیشرفت جامعه و اصلاح ساختارهای آن به حساب میآیند.
از آنجا که نوکیسهها عمدتاً فاقد استعداد، خلاقیت، تخصص و تحصیلات هستند و با اندیشهورزی و مطالعه بیگانهاند، این کمبود را با تحقیر و بیاعتنایی به صاحبان تخصص و تفکر جبران میکنند. آنها منابع مالی جامعه را نه بر اساس لیاقت، که بخاطر زدوبندها و نوچگی صاحبان قدرت تصرف کردهاند و به همین دلیل مورد نفرت بسیاری از اقشار جامعه هستند و در درون خود احساس تنهایی میکنند. آنها این نفرت و تنهایی را با برگزاری انواع و اقسامی از مهمانیها و مراسم و مشارکتهای اجتماعی جبران میکنند.
نوکیسگی محصول نابسامانیها و ناپایداریهای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. برخلاف بعضی تعاریف جامعهشناسی که طبقات اجتماعی را بر اساس ثروت به طبقات بالا، پایین و متوسط تقسیم میکنند، در نظریات جدید جامعهشناسی، علاوه بر سرمایه مالی (ثروت)، سرمایه فرهنگی (استعداد و خلاقیت)، سرمایه اجتماعی (تحصیلات و تخصص) و سرمایه اخلاقی (اعتبار و آبرو) نیز مبنای تعریف از طبقه قرار میگیرد. بر این اساس، نوکیسههایی که تحت شرایط خاص به سرمایه مالی زیاد دست مییابند، فاقد سرمایه فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی متناسب با آن هستند و از آنجا که در موقعیتی قرار گرفتهاند که شایسته آن نیستند، از نمادهای رفتاری و فرهنگی اشخاص شایسته به صورت ظاهرسازی استفاده میکنند.
عبارت نوکیسه سابقهای طولانی در ادبیات فارسی دارد. قابوس بن وشمگیر در قابوسنامه اندرز داده که از مردم نوکیسه بپرهیزید و با آنان معامله مکنید. و ناصرخسرو نیز چنین سروده است: ز نوکیسه مکن هرگز درم وام / که رسوائی و جنگ آرد سرانجام
فرهنگ ذلت ایران
۹ شهریور ۱۳۹۷
عبارت گویای «فرهنگ ذلت ایران» را از کتاب ارزنده «جامعهشناسی نخبهکشی» نوشته آقای علی رضاقلی (نشر نی، ۱۳۷۷) نقل کردهام. ایشان در این کتاب، علاوه بر شرح مصائب قائممقام، امیرکبیر و مصدق و بیدادی که ایرانیان و فرهنگ نخبهکُش ایران در قبال آنان مرتکب شدهاند؛ به بیان پارهای از ناهنجاریهای رفتاری و فرهنگی ایرانیان پرداختهاند. از مظالم و خونریزیهای شاهان، از بیعلاقگی ایرانیان به کار و درآمد ناشی از کار، از دلبستگی به دلالی و پولهای بیزحمت و بادآورده و طمعورزیهایی که جزو پاره تن فرهنگ ایران شده، از فراوانی فساد، از انبوه نکبت و حقارت، از تاراج منافع ملی، از روحیه غارتگری، از نداشتن غیرت مسئولیت و وطنپرستی و رعایت نکردن منافع عمومی، از نبود حقشناسی، از تنها گذاشتن اصلاحگران فسادناپذیر و عدالتپرور، از نخبگان بیپناه و مغضوب ملت، از همدستی با بیگانگان، از هرزگی و نمامی و شیطنت و خوی نزدیکی ایرانی به سفارتخانههای خارجی، و بخصوص از تمایل حمله به ممالک دیگر و تصرف اموال و زنان آنجا: «ایرانیان که از غارت و چپاول کردن روزگار سپری کرده بودند، در زمان قدرت گرفتن بیمیل به رفتن به گرجستان نبودند… ایرانیان مکرر به گرجستان لشکر کشیدند و صدها هزار اسیر از زن و دختر و پسر آن مردم را به ایران آوردند و فروختند»(ص ۴۷).
ایشان در ادامه مطالب دردمندانه خود نوشتهاند: «جامعه ایرانی در کلیت روح جمعی خود، با آن همه سابقه و دبدبه و کبکبه، به علت بیلیاقتی، ناتوانی و درماندگی کموبیش مزمن در تمام زمینههای زندگی جمعی و نداشتن روحیه سختکوشی، نوآوری و خلاقیت، قادر به تأمین مبانی لازم جهت رشد صنعت و توسعه و پیشرفت در زمینههای مختلف نگردید»(ص ۴۹).
آرمانشهر ایرانی در کانادا
۶ شهریور ۱۳۹۷
در حسرت روزهای خوبی که با زندهیاد دکتر پرویز رجبی سپری میشد، نوشتههای همیشه تازه وبلاگش را بازخوانی میکردم. در یکی از آنها، خاطرهای از سفر به کانادا(+) نقل شده است. همان سفری که به دعوت دوست پزشک مقیم آمریکا و به قصد اخذ ویزای پزشکی از سفارت آمریکا در کانادا انجام شد، که البته بینتیجه و بیحاصل ماند. اگر آن مرد بزرگ و بیمار، کیسهای از محل غارت کشور به همراه داشت تا بتواند سر آنرا شل کند، البته که هر نوع ویزا و حق اقامتی حی و حاضر میبود، تا چه رسد به ویزای پزشکی.
استاد رجبی در این نوشته نیز با صراحت ناشی از صمیمت و نگرانی، خوی و خصلت اغلب ما ایرانیان را نشان میدهد که اگر قدرت و فرصت به دست آوریم، چگونه میتوانیم هنجارهای مدنی را نابود کنیم و سازمانهای اجتماعی را به فساد بکشیم: «از پنجره (هواپیمای در حال فرود) که به بیرون نگاه میکنم، میتوانم فکر کنم که صد و سی هزار ایرانی در آپارتمانها و ویلاهای شیک خود در بستر ناز غنودهاند و یا دارند خودشان را بیدغدغه برای رفتن به سر کار حاضر میکنند… همینطور که در پشت پنجره نشسته بودم، ناگهان فکری موذی و نامرغوب گریبانم را گرفت: اگر همین صد و سی هزار ایرانی آشنا با همه هنجارهای فرهنگی و مدنی کانادا را، در همین کانادا، در شهری مخصوص به خودشان و بدون آقابالاسر رها کنند، چه مدتی لازم است تا شهری تمام عیار ایرانی، با همه ویژگیها و استانداردهای ملی فراهم آید. تحول از کجا و با کدام هنجار آغاز خواهد شد؟ آیا شهر پس از مدتی کوتاه شهرداری دیکتاتور خواهد داشت؟ مدیریت خانخانی راه خواهد افتاد؟ روزنامهها محافظهکار و بعد محافظهکارتر خواهند شد؟ ستادی پس از ستادی دیگر مامور کارشناسی و ساماندهی خواهد شد؟ ساختار حزبها چه؟ شمار زندانیها چه؟ ریخت و هیأت عمومی بناها چه؟ زمینبازی و دلالی چه؟ کیفیت رانندگی چه؟ سرعت عمل چه؟ کیفیت نظام پزشکی چه؟ کیفیت بیمهها چه؟ کیفیت اماکن عمومی و کافهها و رستورانها چه؟ قیمتها چه؟ مشتهای گرهخورده چه؟ چیزی جلو پیشرفتهای فرهنگی و مدنی را خواهد گرفت؟ یا مدینهای فاضله فراهم خواهد آمد که دیگر مردم کانادا را دچار غبطه کند؟
تلویزیون و غارت مردم نیازمند
۳ مرداد ۱۳۹۳
در زمانهای دور «عیارانی» بودند که ثروتمندان را به نفع فقرا تاراج میکردند. در آن هنگام خردمندان جامعه به این میاندیشیدند که چگونه میتوان عیاری را همراه با اختلاف طبقاتی از میان برد. اما امروزه در تبلیغات و قرعهکشیها و بختآزماییها و قماربازیهای مبتذل و گمراهکننده تلویزیونی، فقرا و بیچارگان و بینوایان و بیماران و مردم نیازمند و رنجکشیده و مستأصل را با سوءاستفاده از نام خدا و به نفع بنگاههای دلالی و سرمایهداران آزمند غارت میکنند. نهایت اعمال ضد بشری است که با تمسک به مقدسات و با هدف تصاحب آخرین پشیزها، دست در جیب مردم بیمار و مستأصل و نیازمند بردن.
عواقب توجه افراطی به سلبریتیها
۲۹ تیر ۱۳۹۷
بار دیگر ماجرای اختلاس و فساد گسترده تعدادی از مجریان «محبوب و مردمی» تلویزیون از پرده برون افتاده است. اینها وظیفه داشتهاند تا در قبال مبالغ کلانی که از مؤسسات «مالی-مذهبی» دریافت میکردهاند، برنامههایی را تهیه و اجراء کنند که بتوانند منافع آن مؤسسات را برآورده کنند. مؤسساتی که با سوءاستفاده از مذهب و مطرب و ملیت و با حمایت گسترده مردمی در حال غارت کشور و مردم هستند. برنامههایی سرشار از دروغ و عوامفریبی که هر چه بر میزان ابتذال آنها افزوده میشود، مخاطبان بیشتری پیدا میکنند. میلیونها نفر به پای آنها مینشینند و اراده و اختیار خود را یکسره به دست مجریان آن برنامهها میسپارند. هر چه بگویند، باور میکنند و هر کار بگویند، انجام میدهند. مجریانی که یا از «اخلاق و شرافت» سخن میگویند و یا با تحربک احساسات، اشک و خنده ملت را در میآورند.
به راستی چه چیز مسبب این وضعیت است جز توجه بیش از حد و افراطی به خوشظاهرانی که تبدیل به معتمدان مردم و مدرسان اخلاق و محرکان اجتماعی شدهاند؟ چه کسی و کسانی را بیشتر باید سرزنش کرد جز تودههایی را که به آسانی بازی میخورند و به راهی میروند که رسانهها و مجریان آنها تبلیغ میکنند؟ به روزگاری که شخصیتهای فهیم و کتابها و نشریات آگاهیبخش که چراغ راه جوامع هستند، به دور انداخته میشوند و جای آنها را سلبریتیهای بیمایه و رسانهها و شبکههای اجتماعی اغواگر پر میکنند، نتیجهاش چیزی نخواهد بود جز شرایط تلخی که در آن هستیم و بودهایم و خواهیم بود. شرایطی به نفع سلطهگران سیریناپذیر و به زیان مردم رنجکشیده، اما سادهدل و بازیخورده.
شاهد زنده غارتگران تاریخی
۲۷ مرداد ۱۳۹۷
گوشیهای دوربیندار و شبکههای اجتماعی، منجر به انقلابی در ارتباطات و خبررسانی شدهاند و اغلب مردم را با عبور از رسانههای سنتی ملاحظهکار تبدیل به «شهروند-خبرنگار» مستقل و جسور کردهاند. انتشار فیلمهای متعدد از جمعیت انبوهی که در روز روشن و با لبان شاد و خندان در حال غارت محموله کامیونهای چپ شده یا اتوبوسهای سقوط کرده و یا سواریهای تصادف کرده هستند، ماهیت واقعی و بدون نقاب جوامع غارتگر را برملا میکنند.
سه شکل از قدرت در تاریخ آسیای غربی
۱۶ فروردین ۱۳۹۲
در تاریخ پنج هزار سال گذشته آسیای غربی تا به امروز، معمولاً بیش از سه شکل از قدرت وجود نداشته است: یا قدرت متمرکز در دست یک خودکامه، یا قدرت متکثر در دست چند خودکامه رقیب، و یا نبود قدرت مرکزی و گسترش آزادیها و اختیارات عامه مردم. در حالت اول، یک نفر دیگران را میکشته است، در حالت دوم، چند نفر دیگران را میکشتهاند، و در حالت سوم، همه همدیگر را میکشتهاند. این سرنوشت محتوم جوامعی است که به حقوق و آزادیهای دیگران پایبند نیستند و تکتک افرادش در ذات خود یک خودکامه بالقوه و منتظر فرصت هستند.
بستنی خوران توچال
۱۶ فروردین ۱۳۹۲
میپرسیدم چرا این همه جمعیت و فشار و تقلا برای گرفتن یک بشقاب قیمه یا یک لیوان شربت؟ میگفتند برای اینکه «نذری» است. میپرسیدم چرا این همه هجوم و بگیر و بکش برای یک ظرف قورمهسبزی؟ میگفتند برای اینکه «شفا» است. همه اینها درست.
اما این واقعه را که عکسهای آن در چند روز اخیر و با خفت و خوارداشت ایرانیان در بسیاری از رسانههای جهان منتشر شده و اسباب تحقیر و سرزنش ما را فراهم آورده، چگونه میتوان جواب داد و توجیه کرد؟ چگونه و با چه انگیزهای ممکن است چنین جمعیت انبوهی از ملت سانتیمانتال بالای شهر تهران در توچال بخاطر تصاحب یک بستنی لیوانی مجانی دست به اینچنین هجوم و فشار و لگدمال کردن یکدیگر بزنند و همدیگر را خفه کنند؟ اینجا که نه پای نیاز مطرح است (که هیچ نیازمندی اینچنین حقیرانه رفتار نمیکند که خوراکیای را جلویش بیندازند)، نه از گرسنگی است، نه بخاطر ثواب نذری است، و نه پای شفای ضامن آهو در میان است.
پس چیست جز بیدار شدن غریزه نهفته غارتگری و تصرف مال مفت و آن ضربالمثلی که میگوید «از چوبه دار مجانی هم باید بالا رفت»؟ به راستی اگر توضیح داده نمیشد، بیننده چنین عکسی تصور میکرد که این جمعیت انبوه دستهای خود را برای کدام آرمان والایی بالا بردهاند؟
و جالبتر است اگر توجه کنیم که چنین مطاعی را در اینجا نه میتوان ذخیره و نگهداری کرد و نه میتوان حتی آنرا با خود برد. حداکثر بتوان یکی- دوتایی را همانجا خورد و از فیضش مستفیض شد.
دیدنیتر بود اگر کسی بستنی را توزیع نمیکرد و بستنیها را بر زمین مینهادند تا هرکس خود از آن بردارد. آنگاه میدیدید و میدیدیم چه ماجراها که نمیشد. و دیدنیتر بود اگر عکاسان حاضر در محل، از وضعیت محیط پس از رفتن این قوم نجیب همیشه در صحنه عکس میگرفتند: هزاران هزار قوطی و پوشک و چوب بستنی با هزاران دستمال و کیسه نایلونی پراکنده در دامنههای محیط زیستی که تا این اندازه در حرف شعار حفاظتش را میدهیم و خاکش را توتیای چشم و کیمیای هنر جهان میپنداریم.
وقتی مردمانی مرفه در انظار عموم و در برابر دوربین رسانههای دنیا برای یک لیوان بستنی چنین کنند، میشود تصور کرد که وقتی مسلحانه و در رکاب کورش شهر ثروتمندی مثل بابل را «فتح» میکردهاند و به آن همه مال مفت دست مییافتهاند، چه میکردهاند.