Skip to content
بایگانی کلیدواژه شاهنامه و فردوسی

رنجنامه سهراب: جوانان قربانی نزاع و نژادپرستی

تدقیق در شاهنامه فردوسی نشان می‌دهد که جامعه ما از دیرباز از شیوع مهلک ناسیونالیسم، راسیسم و نژادپرستی رنج می‌برده است. نشان می‌دهد که جوانانی پاک و توانا، اما ساده‌دل و زودباور چگونه قربانی مطامع تمامیت‌خواهان و قدرت‌طلبان می‌شده‌اند. گسترش و تداوم مهارنشده و طولانی‌مدت نژادپرستی و برترانگاری موجب شده است تا افکار عمومی بنا به غریزه دیرین خویش، در هر سند و گزارش تاریخی یا داستانی، صرفاً به دنبال دستمایه‌هایی برای کسب غرور پوچ و بهانه‌هایی برای برترانگاری بگردند و در قبال رنج‌هایی که به نوع بشر و به فرزندان خویش وارد می‌آمده، بی‌توجه باشند و بدان اعتنایی نکنند. نمونه بارز چنین جوانانی سهراب است. محصول ازدواج یک‌شبه رستم با تهمینه در شبی که مهمان شاه سمنگان بوده است. رستم فرزند و مادر را برای همیشه به حال خویش رها می‌کند و به ایران باز می‌گردد. سهراب در جامعه سمنگان پرورش می‌یابد و رشید و دلاور و جوانمرد و بالنده می‌گردد. روح او و تربیت او از دروغ و کژی و نابکاری و فریبگری چنان به دور است که حتی به وهمش نیز نمی‌رسد که عده‌ای به او دروغ می‌گویند و او را برای مقاصدی دیگر می‌فریبند. […]

چو ایران نباشد تن من مباد: تحریف شاهنامه فردوسی برای مقاصد ناسیونالیستی

فردوسی نه ستایشگر کورکورانه ایران و پادشاهان ایران است و نه ستایشگر توران و پادشاهان توران. او ستایشگر نیکی و رفتارهای انسانی است، چه از سوی ایرانیان بوده باشد و چه از سوی تورانیان و دیگران. او نیکی را از سوی هر کس که بوده باشد، پنهان نمی‌کند و با شیواترین سروده‌ها بیان می‌دارد. و بدی را نیز از سوی هر کس که بوده باشد- حتی اگر از سوی محبوب‌ترین قهرمان کتابش یا محبوب‌ترین شاه ایران باشد- باز هم آنها را لاپوشانی نمی‌کند و با صدای بلند و با فاخرترین سروده‌ها به گوش همگان می‌رساند. او از بازگو کردن شکنجه‌گری‌های پادشاهان ایران و گزارش قیام‌های مردمی علیه پادشاهان باکی ندارد و به هیچ انگیزه‌‌ای آن رویدادها را نادیده نمی‌گیرد.

اگر فردوسی در زمان ما می‌زیست، بی‌گمان از سوی آریاگرایان و کورش‌پرستان به دشمنی با ایران و فرهنگ ایران متهم می‌شد، چرا که مجموعه گزارش‌های فردوسی از زشت‌کاری‌ها و خشونت‌ورزی‌ها و تبهکاری‌های برخی پادشاهان و پهلوانان ایران به اندازه‌ای فراوان و متنوع است که هیچ منبع دیگری- اعم از ایرانی یا غیر ایرانی- به پای آن نمی‌رسد. گزارش‌هایی که عموماً نادیده گرفته می‌شوند و تحریف می‌گردند تا عامه مردم متوجه آنها نشوند.

اما این رویکرد انسانی فردوسی باب طبع نژادگرایان و ملی‌گرایان نیست و اینان می‌کوشند تا به هر طریق ممکن در ابیات فردوسی دست ببرند و یا اینکه ابیات مجعولی را بدو منسوب کنند تا بتوانند از شاهنامه و فردوسی برای مقاصد خود بهره‌برداری کنند. […]

باستان‌شناسی شاهنامه

کتاب باستان شناسی شاهنامه نوشته رضا مرادی غیاث آبادیساکنان فلات ایران از مردمانی بوده‌اند که به تاریخ و سرگذشت پیشینیان دلبستگی داشته‌ و آنرا حفظ کرده‌اند. هر چند که تاریخ در نگاه عمومی ایرانیان همواره شکل و پوسته‌ای داستانی به خود می‌گرفته و گاه مغز فدای پوست می‌شده است؛ اما با این حال شواهد موجود نشان‌دهنده علاقه و توجه این مردم به گذشته‌های دور و نیاکانی است و کوشیده‌اند تا این گذشته‌ها را هر چند به شکل داستانی به خاطر بسپارند و پاس دارند. نگارنده بر این گمان است که بخش‌های آغازین شاهنامه فردوسی از دیباچه و داستان کیومرث تا داستان فریدون، یک دوره روایی از داستان آفرینش و سیر تغییر و تطور و شکل‌گیری تمدن بشری است. این بخشی است که در تداول شاهنامه‌پژوهان با عنوان «بخش اساطیری شاهنامه» از آن یاد می‌شود. بررسی نگارنده نشان از آن دارد که نگاه واقع‌گرایانه فردوسی در سرایش این بخش‌ها، اگر بیشتر از دیگر بخش‌ها (و از جمله بخش‌های تاریخی) نباشد، کمتر از آنها نیز نیست. […]

در تفاوت سلام و درود و چند نکته دیگر

گاه دیده می‌شود که «سلام» و «درود» را بجای یکدیگر بکار می‌برند و بجای سلام دادن، درود می‌گویند. اما این دو واژه معنا و کاربردی متفاوت دارند و نمی‌توان همواره آنها را معادل و همتراز با هم بر زبان آورد. سلام، نخستین خطابی است که در مواجهه دو شخص با یکدیگر بر زبان رانده می‌شود. جواب متقابل آن نیز در عرف جامعه لازم است. سلام به معنا و مفهوم «ابراز صلح و آشتی» در کشورهای فارسی‌زبان تداول دارد و در کشورهای عربی‌زبان عموماً کلمه «مرحبا» برای این منظور بکار برده می‌شود. اما درود، نه به صرف مواجهه دو شخص با یکدیگر، که به هنگامی بیان می‌شود که یکی از طرفین، کاری بزرگ یا پسندیده و شایسته انجام داده باشد و طرف دیگر در مقام بزرگداشت و قدردانی و آفرین‌گویی به او «درود» گوید. در نتیجه، گویندهٔ درود تنها یکی از طرفین است و برخلاف سلام نیاز به جواب متقابل ندارد. […]

شاهنامه خودساخته فریدون جنیدی

در صفحه ادبیات روزنامه اعتماد به تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۷، گفتاری از آقای فریدون جنیدی منتشر شده است که در بردارنده پاره‌ای استنباط‌های نجومی است. ایشان در این گفتار آورده‌اند که ویرایشگر شاهنامه می‌باید در زمینه‌های گوناگونی همچون دین‌شناسی، ستاره‌شناسی، متون پهلوی، سپاهیگری و همه مسائل و رموز زندگی و فرهنگ ایرانیان آگاهی داشته باشد و چون این آگاهی‌ها و تخصص‌ها را در خود سراغ داشته‌اند، در چند سال اخیر دست‌به‌کار تهیه نسخه‌ای از شاهنامه شده‌اند.

این نگارنده تاکنون هیچ کتاب یا مقاله یا پژوهشی از ایشان که در زمینه ستاره‌شناسی باشد، ندیده است. همچنین تاکنون هیچ نمونه‌ای از ترجمه متون پهلوی به همت ایشان دیده نشده است. به این ترتیب در رد یا تأیید، درستی یا نادرستی چنین ادعاهایی نمی‌توان سخنی گفت مگر آنکه ایشان محصول چنین پژوهش‌های تخصصی را پدید آورده باشد.

آقای جنیدی در این گفتار کوتاه نمونه‌هایی را مثال زده‌اند که چگونه برخی از بیت‌های شاهنامه را با توجه به شناختی که خودشان از ستاره‌شناسی داشته‌اند، الحاقی دانسته و آنها را از شاهنامه زدوده‌اند. نادرستی اظهارات نجومی ایشان این نگرانی را به وجود می‌آورد که بسیاری از بیت‌های اصیل شاهنامه به دلیل تصورات اشتباه ایشان از شاهنامه حذف شده باشد. […]

خال‌کوبی‌های توران در مقایسه با بیت‌هایی از شاهنامه فردوسی

کاوش‌های چندین ساله گروه‌های باستان‌شناسی آلمان و موزه هرمیتاژ روسیه در آسیای میانه شرقی (جمهوری خودمختار تووا و شهرهای توران، پازیریک و ارژن)، منجر به پیدایی چندین نمونه از آثار خال‌کوبی بر روی بدن انسان شد. گزارش‌های هیئت‌های باستان‌شناسی نشان می‌دهد که این خال‌کوبی‌ها بر روی بدن شاهان، شاهزادگان و پهلوانان یا سرداران انجام می‌شده و نمونه‌های آن، هم بر روی بدن مردان و هم بر روی بدن زنان دیده شده است. با توجه به طبقه‌بندی نقش‌ خال‌ها و گور منسوب به آنها، می‌توان گمان داد که این خال‌کوبی‌ها نه تنها برای زیب و زینت، بلکه‌ای نشانه‌ای از هویت صاحب نقش، پیوستگی خاندانی، و نیز وجه تمایز آنان با دیگر اعضای یک خاندان و خاندان‌های دیگر بوده است. نقش‌های خال‌کوبی شده بر روی بدن هر شخص- به مانند یک مُـهـر- وسیله‌ای برای شناخت و تشخیص هویت فرد بوده است.

نگاره زیر، قطعه‌ای از پوست دست خال‌کوبی شده مردی صاحب منصب به اندازه ۲۸ در ۶۰ سانتیمتر است که از کورگان شماره ۲ پازیریک در کوهستان‌های آلتایی به دست آمده است. قدمت این مومیایی خشک به سده پنجم پیش از میلاد می‌رسد. بر هر دو دست این مرد از مچ تا شانه، و نیز بر کتف و پای راست او شمار فراوانی از نقش‌های پلنگ، گوزن، قوچ، ماهی و حیوانات اسطوره‌ای خال‌کوبی شده است. قالی معروف پازیریک با نقش‌هایی مشابه با نگارکندهای درگاه‌های کاخ صد ستون در تخت جمشید نیز در همین ناحیه کشف شده بود.  […]

نقدی بر مقاله زادروز فردوسی

مقاله‌ای به نام «زادروز فردوسی» نوشته آقای دکتر علیرضا شاپور شهبازی در کتاب «نمیرم ازین پس که من زنده‌ام» (دانشگاه تهران، ۱۳۷۴، صص ۲۷۳- ۲۸۱)، منتشر شده است. این کتاب دربردارنده مجموعه مقاله‌های کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (هزاره تدوین شاهنامه) بوده که در دی‌ماه سال ۱۳۶۹ در دانشگاه تهران برگزار شده است. این مقاله پیش از آن نیز در شماره ۱۳۴ مجله خاورشناسی آلمان (ZDMG) به سال ۱۹۸۴؛ و نیز در شماره ۳-۱ دوره دوازدهمِ مجله «آینده» در فروردین- خرداد سال ۱۳۶۵ منتشر شده است. به اظهار مؤلف (در زیرنویس یکم همان مقاله)، کنگره فردوسی این متن را با‌اهمیت دیده و صلاح دانسته است که در آغاز خطابه‌های کنگره خوانده شود.

مؤلف مقاله در نوشته نُه صفحه‌ای خود که نزدیک دو صفحه آن به موضوع روزِ زایش فردوسی اختصاص دارد، کوشیده است تا زادروز فردوسی را «بطور قاطع» در روز جمعه سوم دی‌ماه سال ۳۰۸ یزدگردی برابر با روز جمعه سوم ژانویه سال ۹۴۰ میلادی تثبیت کند.

از آنجا که این مقاله با روش تحقیقی نادرست، محاسبه‌های اشتباه، سکوت در برابر نکته‌های لازم به توضیح، و حتی با تصرف در متن شاهنامه به نگارش در آمده است؛ نقد و تحلیلی در باره آن به منظور جلوگیری از بهم‌ریختگی بیشتر واقعیت‌های شاهنامه و زندگی فردوسی، لازم به نظر می‌آید. […]

اول بهمن: زادروز فردوسی، همراه با هزارمین سالگرد سرایش شاهنامه

نگارنده در این گفتار روز اول بهمن را به عنوان روز تولد و زادروز فردوسی تعیین و پیشنهاد کرده است

در سراسر ماوراءالنهر یا سرزمین‌های آسیای میانه، یعنی در جمهوری‌های فعلی تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرغیزستان؛ و نیز در بخش‌هایی از افغانستان و در میان همه اقوام، چه تاجیک و چه ازبک یا ترکمن، آیینی کهن و سنتی دیرینه وجود دارد که با نام‌های گوناگونی و از جمله با نام «پیغمبر آشی» شناخته می‌شود.

در این آیین که از دیرباز در این نواحی رواج دارد؛ هنگامی که مرد یا زنی به سن شصت‌ و سه سالگی می‌رسد، می‌گویند «فلانی به سال پیغمبرش رسید». به این مناسبت، نزدیکان آن شخص در بزرگداشت او جشن تولدی با مراسمی خاص بر پای می‌دارند. این مراسم ممکن است در نواحی گوناگون، اندک تفاوت‌هایی با یکدیگر داشته باشند.

در نواحی شهرسبز، کِشکرود و نَسَف در جنوب بخارا، هنگامی که شخصی به شصت و سومین سالروز تولد خود می‌رسد، نزدیکانش برای او جامه‌ای نو و آراسته، به ویژه همراه با پیراهن سپیدِ بلند و تنبان سپید فراهم می‌سازند و با تشریفاتی بر او می‌پوشانند. پس از آن دستاری سپید بر سر و شانه‌اش می‌بندند و اگر زن باشد، چارقد سپیدی بر سرش می‌کنند. آنگاه از پنبه برای مردان ریش و سبیل انبوه و بزرگی درست کرده و بر چهره او می‌نشانند. حتی اگر او دارای ریش و سبیل هم باشد، باز هم می‌بایست به این شکل آذین شود. […]

web analytics